سالروز قتل بابک خرمدین

بابك خرمدين چهارم ژانويه سال 838 ميلادي به دستور معتصم خليفه عباسي با قطع تدريجي دست و پا و اعضاي بدن كشته شد و سپس بقيه بدنش را در بيرون شهر سامرا (سامره) بدار آويختند كه مدتها به همان صورت باقي بود.
    در آن قرن و از نیمه قرن پیش از آن درهر گوشه ايران يك استقلال طلب و احیاگر هویت ملی بپاخاسته بود. در شمال ايران همزمان سه مبارز ــ بابك، مازيار و افشين ــ بناي مبارزه با حكومت بغداد را گذارده بودند كه بابك در عين حال فرضيه اجتماعي ــ اقتصادي مزدك را هم دنبال مي كرد و خواهان برابري كامل مردم و مشترک بودن مالكيت ها [دولتی و ملی بودن منابع و ابزار تولید و خدمات عمومی] بود. پدر بابک یک تیسفونی بود که در پی ویران شدن پایتخت امپراتوری ایرانیان (واقع در 36 کیلومتری جنوب بغداد) از این شهر به آذربایجان رفته بود. پيروان بابک پيراهن سرخ رنگ بر تن مي كردند و به احتمال زياد دادن عنوان «سرخها» به كمونيستها ريشه در همان زمان دارد. در تاريخ، آنان را سرخ جامگان، خرّميان و خرّمدينان نوشته اند. در آن زمان هنوز اكثريت آذربايجاني ها كه بابك از ميان آنان برخاسته بود دين نياكان (آيين زرتشت) را حفظ كرده بودند. بايد دانست كه تا زمان شاه اسمعيل صفوي (پنج قرن پيش) هم بسياري از مردم شمال ارس زرتشتي بودند و حکمرانان آنان از همان دودماني بودند که در عهد ساسانيان منصوب شده بودند. همچنين بايد به خاطر داشت كه زبان تركي دو ــ سه قرن پس از قيام بابک و با سلجوقيان وارد اين بخش از ايران شد.
    بابك بارها سپاه خليفه عباسي را كه عموما غلامان تُرك آسياي مركزي بودند شكست داده بود، زيرا دژ و استحكامات متعدد داشت. وي با مازيار حاكم تبرستان (مازندران) و نيز افشين سردار استقلال طلب ديگر در ارتباط بود. مازيار به دليل همسايگي با طاهريان از دور و در ظاهر احترام خليفه را داشت تا فرصت مناسب به دست آورد و افشين معتقد به انهدام قدرت خليفه از درون بود و بنابراين، خودرا به شخص خليفه نزديك كرده بود، ولي خليفه از همه چيز باخبر بود و براي تضعيف روحيه استقلال طلبي ايرانيان كه مي گفتند: اسلام بله؛ حكومت عرب نه ــ افشين را به جنگ بابك فرستاد. افشين همه مساعي خودرا به كار برد تا بابك باقي بماند كه بابك به دليل از دست دادن چند افسر خود در جنگ، به ارمنستان فرار كرد كه در آنجا به دام توطئه افتاد و اسير شد و به افشين تحويل گرديد و افشين راهي جز تحويل او به خليفه نداشت و خليفه اورا به طرز دلخراشي كه مورخان آن زمان شرح داده اند و در تاريخ طبري هم آمده است بكشت، اما بابك تا جان در بدن داشت خود را نباخت. مازيار نيز از طريق اغفال برادرش دستگير و او نيز در سامرا كه معتصم پايتخت خود را به انجا منتقل كرده بود به طرز فجيعي كشته شد و جسدش را دركنار استخوانهاي بابك به دار زدند. سپس نوبت به افشين رسيد كه اورا در بغداد گرفتند و خليفه تماسهاي او با مازيار و بابك را رو كرد و با گرسنگي دادنش كشت و جنازه وي را هم در كنار دو تن ديگر در حاشيه سامرا به دار آويخت. تاريخ خلفاي عباسي و حكام عرب مملو از چنين قتلهايي است، حتي قتل نزديكان و بستگانشان.

استاندار موفق گیلان یا متجاوز به عنف؟!

mohammadsaamشمال ما نوشت:برخی از پایگاه های خبری استان گیلان، امروز مطلب زیر را منتشر و یا بازنشر کردند:
«دکتر محمد سام کیست؟ استانداری که یک خیابان به نامش شد»

یکی از خیابان هایی ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻃﺎﻟﻘﺎﻧﯽ ‏(ﺑﯿﺴﺘﻮﻥ‏) ﺷﻬﺮﺭﺷﺖ ﻣﺘﺼﻞ ﺍﺳﺖ، ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ «ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺟﻨﮕﻞ» ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻧﺰﺩ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺷﻬﺮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ «ﺳﺎﻡ» ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻭﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻣﯿشود . ﺍﯾﻦ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻧﺎﻣﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﺨﺼﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﮐﻪ ﭘﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺘﺎﻧﺪﺍﺭ ﮔﯿﻼﻥ ﺑﻮﺩ .

ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺳﺎﻡ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۰۳ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﮐﺮﻣﺎﻥ متولد شد ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺗﺤﺼﯿﻼﺕ ﻣﺘﻮﺳﻄﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻭﭘﺮﻭﺭﺵ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﺪﺗﯽ رییس اداره فرهنگ شهرهای ﮔﺮﻣﺴﺎﺭ ﻭ ﻭﺭﺍﻣﯿﻦ ﺷﺪ .او ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۳۴ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺑﻪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺭﻓﺖ ﻭﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﺍﺧﺬ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﮐﺘﺮﯼ ﺩﺭ ﻋﻠﻮﻡ ﺍﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﺩﯾﺪ.

وی ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺭﯾﺎﺳﺖ اداره ﮐﺎﺭﮔﺰﯾﻨﯽ ﺑﺎﻧﮏ ﻣﺮﮐﺰﯼ ﻣﻨﺼﻮﺏ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻨﺪﯼ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﺩﻭﻟﺖ ﺣﺴﻨﻌﻠﯽ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﻣﻌﺎﻭﻧﺖ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻭﭘﺮﻭﺭﺵ شد . ﺩﮐﺘﺮ ﺳﺎﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﺮﻭﺭ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﻭ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﺭ ﺁﻣﺪﻥ ﻫﻮﯾﺪﺍ ، ﺩﺭ ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ ۱۳۴۱ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺎﻧﺪﺍﺭﯼ ﮔﯿﻼﻥ ﻣﻨﺼﻮﺏ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻬﺎﺭﺳﺎﻝ ﻭﭼﻬﺎﺭ ﻣﺎﻩ ﺍﯾﻦ ﺳﻤﺖ ﺭﺍ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ عملکرد موفق او در گیلان باعث شد تا سکان هدایت ﺍﺳﺘﺎﻧﺪﺍﺭی ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ به او سپرده شود.

منبع: برگرفته از کتاب ﺍﺳﺘﺎﻧﺪﺍﺭﺍﻥ ﮔﯿﻼﻥ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﺗﺎ ۱۳۵۷ ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻫﻮﻣﻦ ﯾﻮﺳﻔﺪﻫﯽ»
***
اما موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی با انتشار سندی محرمانه از ساواک در سایت خود نوشته است:

«از: اداره کل سوم‌تاریخ‌: ۱ / ۱۲ / ۴۴
به‌: ریاست ساواک استان یکم گیلان (رشت‌)شماره‌: ۵۱۹۹۲ / ۳۲۲
درباره‌: دکتر محمد سام استاندار
طبق اطلاع نامبرده بالا ضمن سوءاستفاده اخیراً به اتفاق مهدی قریب مدیرکل آموزش و پرورش گیلان به همسر شخصی در باغ آستانه واقع در صومعه‌سرا تجاوز و به منظور جلب رضایت دکتر مزبور مبلغ چهل هزار تومان به او پرداخت [می‌کند]. با این حال همسر بانوی مذکور عیال خود را طلاق می‌دهد. با اعلام مراتب به فرموده خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به موارد فوق تحقیقات لازم معمول و نتیجه را گزارش نمایند.
مدیرکل اداره سوم ـ مقدم
تهیه کننده‌: شهنامه
رئیس بخش ۳۲۲: کامکار
رئیس اداره دوم عملیات‌: جهان‌بین
اصل در پرونده س ـ الف ـ ۲۷۰
روی پرونده مهدی قریب کلاسه ق ـ ر ـ ۲۴۱ بایگانی شود ۳۰ / ۱۱
طبق نظر رئیس بخش طبقه‌بندی این نامه از سری به خیلی محرمانه تغییر پیدا کرده است ۱ / ۱۲
شماره‌: ۲۷۴تاریخ‌: ۷ / ۱ / ۴۵»
untitled
همه قصد شقّ القمر دارند

پیکر محمدعلی کلی اسطوره بوکس جهان دو روز قبل در حالی برای خاکسپاری به "لوئیزویل" در ایالت "کنتاکی" امریکا منتقل شد که او در سال 1960 زمانی که تنها 18 سال سن داشت از همین جا به المپیک اعزام شده و بر سکوی قهرمانی ایستاد.
 
به گزارش ایران خبر حمدعلی کلی اسطوره بوکس جهان در سال 1960 میلادی در بازیهای المپیک تابستانی رم به عنوان پدیده ظاهر شد و مدال طلای بوکس سنگین‌وزن را کسب کرد. قهرمانی در المپیک اولین افتخار بزرگ محمدعلی بود و او بعد از آن ظرف سه سال توانست در 15 مسابقه نفسگیر حریفانش را ناک اوت کند و در نهایت نیز در سال 1964 با ناک اوت کردن سانی لیستون، بر قله بوکس جهان بایستد.
 
محمدعلی که زاده "لوئیز ویل" در ایالت "کنتاکی" بود مشت زنی را از همان کودکی و زمانی که 12 سال داشت در شهر خود آغاز کرد و تا وقتی به دبیرستان رفت موفق به کسب 6 عنوان قهرمانی شد.
 
"کورت گونتر" عکاس نشریه تایمز و نیویورکر که نمایش خیره کننده کلی جوان در مسابقات المپیک رم را دیده بود بعد از آنکه محمدعلی از ایتالیا به خانه خود در لوئیزویل بازگشت برای عکاسی از او به کنتاکی رفت. گونتر که خود به خاطر علاقه اش به عکاسی در سال 1938 از آلمان به امریکا آمده بود بعد از چند سال فعالیت حرفه ای موفق شده خود را به عنوان عکاس خبری نشریات امریکایی مطرح کند و حتی به عکاس گره بیتلز تبدیل شود. با این حال در آن سال شاید گونتر هرگز تصور نمی کرد که این جوان جویای نام که برای عکاسی از او تا کنتاکی آمده است در آینده به اسطوره ورزش جهان تبدیل می شود. این اتفاق اما در کمتر از 4 سال افتاد و نام محمدعلی پر آوازه شد. گونتر یک بار دیگر نیز در سال 1963 به لوئیزویل آمد تا دوباره از زندگی کلی عکس بگیرد.
 
عکس های گونتر که در دو مقطع زمانی برداشته شده اما در آرشیو شخصی او باقی ماند و پس از مرگش در سال 1991 به فرزندش ‌که او هم عکاس حرفه ای بود رسید. با مرگ کلی فرزند عکاس شماری از این عکس های ناب و دیده نشده را منتشر کرده است که اسطوره را در آغاز شهرت و افتخار در خانه و محله کودکی نشان می دهد. سی.ان.ان این عکس ها را تصاویر دیده نشده از محمدعلی در جوانی نامیده است.
 
 

دو میلیون زن در آلمان مورد تجاوز قرار گرفتند

دو میلیون زن در آلمان مورد تجاوز قرار گرفتند
تاریخ جنگ جهانی
 
نقش شوروی در شکست آلمان نازی در هفتاد سال پیش، یکی از باشکوهترین نقاط عطف تاریخ این ملت محسوب می‌‎شود. این داستان اما، روی دیگری هم دارد، و آن هم تجاوز گستردۀ سربازان شوروی به زنان آلمانی در آخرین روزهای جنگ است. 
 
به گزارش فرادید به نقل از بی‌بی‌سی، در پارک ترپ‌تاور، در حاشیۀ برلین، غروب در حال فرارسیدن است و نگاه من به مجسمه‌ای با پیش‌زمینۀ آسمان یاسی رنگِ آن موقع روز است. این مجسمۀ دوازده متری، یک سرباز شوروی را به تصویر کشیده که در یک دستش شمشیر است و در دست دیگرش یک دختر کوچک آلمانی و همزمان علامت صلیب شکستۀ نازی‌ها را زیر پا له می‌کند. 

تجاوز در برلین
 
اینجا، آخرین ایستگاهِ پنج هزار از هشتاد هزار سرباز شوروی است که در نبرد برای تصرف برلین که از 16 آوریل تا دوم مه 1945 جریان داشت، جان خود را از دست دادند. 
 
عظمت این مجسمه، بناست نمایانگر وسعت ایثار باشد. اگر رنج بالا رفتن از تعداد زیادی پله را به جان بخرید، می‌توانید به پایۀ مجسمه نگاهی بیاندازید که همچون یک معبد نورپردازی شده است. در آنجا نوشته‌ای با این مضمون که ملت شوروی، تمدن اروپا را از دست فاشیسم نجات دادند، نظرم را جلب می‌کند. 
 
اما کسانی هستند که به این بنای یادبود، لقب "یادبود متجاوز گمنام" داده‌اند. 
 
سربازان استالین در مسیر رسیدن به پایتخت آلمان، زنان بیشماری را مورد تجاوز قرار دادند. پرداختن به این موضوع اگرچه پس از جنگ به ندرت در آلمان غربی و شرقی انجام می‌شد، تا همین امروز هم در روسیه یک تابو است. 
 
رسانه‌های روسیه مرتباً مسئلۀ تجاوزها را رد می‌کنند و آن را یک افسانۀ غربی می‌خوانند. هرچند که یکی از منابع بسیاری که داستان را روایت کرده‌اند، خاطراتی است که یک افسر جوان شوری از آن زمان نگاشته است. 
 
ولادیمیر گلفاند، ستوان جوانی یهودی از اهالی مرکز اوکراین بود که با وجود آنکه ارتش شوروی به دلایل امنیتی خاطره‌نویسی را ممنوع کرده بود، با شجاعتی مثال زدنی خاطراتش را سال 1941 می‌نوشت. 

تجاوز در برلین
ولادیمیر گلفاند
 
در فوریۀ 1945، گلفاند در نزدیکی سد رودخانۀ اودر مستقر شد تا برای حملۀ نهایی به برلین آماده شوند. او شرح می‌دهد که چگونه رفقایش یک گردان از زنان مبارز را محاصره و مجبور به تسلیم کرده‌اند. 
 
او نوشته است: "زنان آلمانی اسیرشده گفتند که انتقام خون شوهران مردۀشان می‌گیرند. آن‌ها باید بدون اغماض نابود شوند. سربازان ما پیشنهاد کردند که در آلت تناسلی‌شان چاقو فرو کنیم، اما اگر دست من باشد، فقط اعدامشان می‌کنم." 
 
این تازه شروع ماجرا است. 
 
یکی از بی‌پرده‌ترین نوشته‌ها در خاطرات گلفاند در تاریخ 25 آوریل، یعنی زمانی که به برلین رسیده بود، نوشته شده است. گلفاند سوار بر دوچرخه در کنارۀ رودخانۀ "اسپری" مشغول دوچرخه سواری بود (این اولین باری بود که سوار دوچرخه می‌شد) که به گروهی زنان آلمانیِ چمدان و بقچه به دست می‌رسد. 

تجاوز در برلین
 
او به آلمانی دست و پا شکسته، از آنها پرسید که کجا می‌روند و چرا خانه‌هایشان را ترک کرده‌اند. 
 
او نوشته است: "آن با چهره‌‎های هراسان به من گفتند که در اولین شب ورود ارتش سرخ به برلین چه بلایی بر سرشان آمده است. دخترک زیبای آلمانی گفت: "به من تجاوز کردند. تمام شب. آنها پیر بودند و بدن بعضی‌هایشان پر از زگیل بود، همۀشان به من تجاوز کردند، بیشتر از 20 نفر." و سپس به گریه افتاد." 
 
"مادر بیچاره‌اش گفت: "آنها به دخترم جلوی چشم‌هایم تجاوز کردند. آنها ممکن است دوباره برگردند و به او تجاوز کنند." این فکر همه را می‌ترساند." 
 
دختر ناگهان به بغل من پرید و گفت: "اینجا بمان! می‌توانی هر کار دلت خواست با من بکنی، اما فقط خودت." 
 
گلفاند وقتی که به همراه ارتش سرخ به سمت آلمان پیش می‌رفتند، رفته رفته از جنایات و تجاوزهایی که سربازان نازی انجام داده بودند، مطلع شده بود.
 
ویتالی، پسر او می‌گوید: "او از خیلی از دهکده‌هایی که نازی‌ها همۀ سکنه‌هایشان، حتی بچه‌های کوچک، را کشته بودند عبور کرده بود. و او شواهدی از تجاوز نازی‌ها به زنان دیده بود." 
 
ماشین جنگی آلمان مدعی بود که سربازانش ارتشی از آریایی‌های منظم هستند که هرگز با نژادهای فرودست ارتباط جنسی برقرار نمی‌کنند. 
 
اولگ بودنیتسکی، یک تاریخدان در مدرسۀ عالی اقتصاد مسکو، می‌گوید که این ممنوعیت نادیده گرفته می‌شد. در حقیقت فرماندهان نازی آنقدر نگران شیوع بیماری‌های جنسی در میان سربازان بودند که یک سری فاحشه‌خانه‌های نظامی را در گسترۀ مناطق تحت اشغالشان برپا نمودند. 
 
یافتن شواهدی مستقیم از رفتار سربازان آلمانی با زنان روس بسیار دشوار است، چرا که بسیاری از قربانیان جان سالم به در نبردند، اما در موزۀ آلمان-روسیه، واقع در برلین، یورگ مور (مدیر موزه) عکسی را که در کریمه گرفته شده و در آلبوم شخصی یکی از سربازان آلمانی بوده است را به من نشان می‌دهد. عکس جنازۀ زنی است که روی زمین دراز شده است. 
 
او می‌گوید: "به نظر می‌رسد که او به خاطر تجاوز یا بعد از آن کشته شده باشد. دامن او بالا داده شده و دستهایش جلوی صورتش است." 
 
"این عکس شوکه‌کننده‌ای است. ما در موزه بحث کردیم که آیا باید این عکس را به نمایش بگذاریم یا نه. اما این جنگ است، این خشونت جنسی است که طبق سیاست آلمان در شوروی اجرا شده است. ما جنگ را نشان می‌دهیم. ما راجع به جنگ صحبت نمی‌کنیم، آن را نشان می‌دهیم." 
 
همزمان که ارتش سرخ به سوی آنچه که رسانه‌های شوروی "لانۀ دیو فاشیست" می‌خواندند پیش می‌رفت، پوسترهای نظامی‌ای منتشر می‌شد که سربازان را تشویق می‌کرد خشمشان را نشان دهند. "سرباز! تو الان در خاک آلمان هستی، وقت انتقام فرارسیده است." 

تجاوز در برلین
 
در حقیقت، دپارتمان سیاسی لشکر نوزدهم، در کنارۀ ساحل بالتیک به سمت آلمان پیش روی می‌کرد، اعلام کرده بود که سربازان شوروی آنقدر خشمگین هستند که از رابطۀ جنسی با آلمانی‌ها حالشان به هم می‌خورد. اما بار دیگر، سربازان کاری کردند که نشان داد نظرات ایدئولوژیستها چرند است. 
 
آنتونی بیوور، هنگام تحقیق برای کتابش با عنوان "برلین، سقوط" اسنادی دربارۀ خشونت جنسی را در آرشیو ملی فدراسیون روسیه بدست آورد. این اسناد در اواخر سال 1944، توسط نیروهای پلیس مخفی به رییسشان، لاورنتی بریا، فرستاده شده بودند. 
 
بیوور می‌گوید: "اینها به دست استالین رسیده‌اند. می‌توانید از روی تیک‌هایی که خورده‌اند بفهمید که خوانده شده‌اند یا نه. اینها تجاوزهای گسترده در پروس شرقی و اینکه زنان آلمانی برای دچار نشدن به این سرنوشت سعی می‌کنند بچه‌ها و خودشان را بکشند، گزارش می‌کنند." 
 
یک دفترچه خاطرات دیگر، که توسط نامزد یک سرباز آلمانی نوشته شده است، نشان می‌دهد که چگونه برخی از زنان برای جان به در بردن از اوضاع، خود را با چنین شرایطی تطبیق می‌دادند. 
 
این نویسندۀ که نوشتن خاطرات را در 20 آوریل 1945، ده روز پیش از خودکشی هیتلر، آغاز کرده است، همچون ولادیمیر گلفاند، شدیداً صادقانه نوشته و مشاهدات دقیقی انجام داده است. 
 
او خود را یک "دختر بلوند که همیشه یک کت زمستانی را به تن دارد" توصیف می‌کند. نگارندۀ این خاطرات تصاویر روشنی از همسایگانش در پناهگاه بمبی که در زیر مجتمع آپارتمانی او در برلین واقع بوده است، به دست می‌دهد. در میان آنها "مرد جوانی با شلوار طوسی و عینک قاب گرد" وجود دارد که "در پی تحقیقات بیشتر مشخص شد که در واقع یک زن است." از دیگر ساکنان پناهگاه "سه خواهر سن و سال دار بودند که همه خیاط بودند و مثل یک پودینگ سیاه بزرگ به هم چسبیده بودند." 

تجاوز در برلین
سربازان شوروی در حال توزیع غذا
 
همۀ آنها منتظر ورود ارتش سرخ بودند. آنها به شوخی می‌گفتند: "بهتر است یک روس روی تختت باشد تا یک یانکی بالای سرت." آنها تجاوز را به پودر شدن بوسیلۀ بمب‌ها ترجیح می‌دادند. اما وقتی که سربازان به پناهگاه رسیدند و سعی کردند زنان را بیرون بکشند، آنها از نگارندۀ خاطره خواستند تا مهارتش در زبان روسی استفاده کند و به فرماندهی شوروی شکایت کند. 
 
او با گذر از هرج و مرج و خرابه‌های خیابان، موفق می‌شود تا یک افسر ارشد را پیدا کند. واکنش او بالا انداختن شانه بود. او پاسخ می‌دهد که با وجود دستور استالین در ممنوعیت خشونت علیه غیرنظامیان، "این اتفاق به هر حال می‌افتد." 
 
افسر به اتفاق نگارندۀ خاطره به سرداب می‌روند و او در آنجا سربازان را سرزنش می‌کند، اما یکی از سربازها شدیداً خشمگین می‌شود. 
 
""منظورت چیست؟ می‌دانی آلمانی‌ها با زنان ما چه کردند؟" او فریاد می‌زد که: "آنها خواهر مرا بردند و ..." افسر، سرباز را دلداری داد و او را بیرون برد."" 
 
اما وقتی که نگارندۀ خاطره به راهرو برگشت تا ببیند که آیا آنها رفته‌اند، دید که مردان آنجا منتظرش هستند. او به خشونت مورد تجاوز قرار گرفت و چیزی نمانده بود که خفه‌اش کنند. همسایگان هراسان، یا به تعبیر نگارنده "غارنشینان"، درِ پناهگاه را بسته و قفل کرده بودند. 
 
او نوشته است: "در نهایت دو اهرم آهنی باز شدند. همه به من زل زده بودند. لباس هایم را به زور روی تنم نگه داشته بودم. شروع به فریاد زدن کردم: "شما خوکید! آنها دو بار پشت سر هم به من تجاوز کردند و شماها مثل یک تکه آشغال مرا رها کردید." 
 
در نهایت نگارنده به این نتیجه می‌رسد که بهتر است یک "گرگ " پیدا کند، تا به دام تجاوز گروهی نیافتند. با این رابطۀ میان متجاوز و قربانی خشونت کمتری دارد و بیشتر حالت داد و ستد می‌یابد، و البته ابهام بیشتری دارد. او به رابطه به افسری اهل لنینگراد تن داد و با او در مورد ادبیات و معنای زندگی صحبت می‌کرد." 
 
او نوشته است: "به هیچ وجه نمی‌شد گفت که سرگرد به من تجاوز می‌کرد. این کار را برای بدست آوردن بیکن، کره، شکر، شمع و کنسرو گوشت می‌کنم؟ مطمئنم که تا حدی به همین خاطر است. علاوه بر آن، من سرگرد را دوست دارم، و هر چه او کمتر از من در جایگاه یک مرد طلب می‌کند، به او بیشتر به عنوان یک شخص علاقمند می‌شوم." 

تجاوز در برلین
سرباز روس به همراه دوست مونثش از مقابل سربازان آمریکایی رد می‌شوند
 
بسیاری از همسایگان نگارندۀ خاطرات نیز به زدوبند مشابهی با فاتحان رسیدند. 
 
وقتی که این خاطرات در قالب کتابی با عنوان "زنی در برلین"، سال 1959 در آلمان به چاپ رسید، روایت شجاعانه‌ای که نگارنده از انتخابهایش برای زنده ماندن ارایه کرده بود، از سوی منتقدان "لکه دار کردن شرف زن آلمانی" قلمداد شد. از این رو عجیب نیست، که او اجازه نداد که تا زمان مرگش کتاب دوباره منتشر شود. 
 
هفتاد سال پس از پایان جنگ، تحقیقات جدیدی در مورد خشونت جنسی‌ای نیروهای متفقین – اعم از آمریکایی، بریتانیایی، فرانسوی و شوروی- صورت می‌گیرند. اما سالها، طرح این موضوع، خوشایند مقامات رسمی نبود. معدود افرادی بودند که آن را گزارش کنند، و کمتر از آنها کسانی بودند که حاضر بودند به این حرفها گوش بدهند. 
 
در آلمان شرقی، این موضوع علاوه بر اینکه ننگی اجتماعی قلمداد می‌شد، باعث تابو شکنی هم بود. در این کشور انتقاد از قهرمانان شوروی که فاشیسم را شکست داده بود، کفر محسوب می‌شد. آن سوی دیوار در آلمان غربی، احساس گناه از جنایات نازی‌ها باعث می‌شد خود آلمانی‌ها از رنجی که می‌بردند، حرفی نزنند. 
 
اما در سال 2008، فیلمی بر اساس خاطرات "زن برلینی" با نام "ناشناس" ساخته شد. بازیگر نقش اصلی این فیلم، نینا هاس، هنرپیشۀ سرشناس آلمانی است. این فیلم تاثیری همه گیر در آلمان داشت و باعث شد که بسیاری از زنان قربانی تجاوز جرات بیابند که پا پیش بگذارند و داستان خود را روایت کند. یکی از این قربانیان، اینگبورگ بولرت بود. 

تجاوز در برلین
اینگبورگ
 
اینگبورگ که اکنون نود سال دارد، در هامبورگ در آپارتمانی پر از عکس گربه‌ها و کتابهایی راجع به تئاتر، زندگی می‌کند. در سال 1945 او 20 ساله بود و آرزو داشت بازیگر شود. او با مادرش در یک خیابان تجاری در منطقۀ چارلوتنبرگ برلین زندگی می‌کرد. 
 
وقتی که حملۀ شوروی به شهر آغاز شد، او نیز همچون خاطره‌نویس زن، در سرداب ساختمانشان پناه گرفت. 
 
او به یاد دارد که: "ناگهان خیابانهایمان پر از تانک بود و همه جا اجساد سربازان روس و آلمانی دیده می‌شد. صدای وحشتناک بمبهای روسی را به یاد دارم. ما به آنها "استالینورگل" (ارگ‌های استالین) می‌گفتیم." 
 
در هنگام یک وقفه در بمباران، اینگبورگ سرداب را ترک کرد و به طبقۀ بالا را رفت یک تکه طناب برای آویزان کردن لامپ پیدا کند. او می‌گوید: "ناگهان با دو روس مواجه شدم که اسلحۀشان را به سمتم نشانه رفته بودم. یکی از آنها مجبورم کرد برهنه شوم و به من تجاوز کرد و سپس جایشان را عوض کردند و نفر دوم هم به من تجاوز کرد. من فکر می‌کردم که قرار است بمیرم، فکر می‌کردم که من را خواهند کشت." 
 
اینگبورگ آن زمان از اتفاقی که برایش افتاده بود صحبتی نکرد و این رویه را تا دهه‌ها ادامه داد. او می‌گوید که حرف زدن از آن ماجرا برایش سخت بوده است. او می‌گوید: "مادرم دوست داشت که با افتخار بگوید که دخترش دست نخورده است." 

تجاوز در برلین
اینگبورگ در جوانی
 
اما تجاوزها در همه جای برلین گریبان زنان را گرفته بود. اینگبورگ به خاطر دارد که به زنان بین 15 تا 55 سال دستور داده شده بود تا برای بررسی ابتلا به بیماری‌های مقاربتی مورد آزمایش قرار بگیرند. "شما برای دریافت کوپن غذا، می‌بایست گواهینامۀ بهداشت می‌داشتید، و یادم هست که اتاق انتظار پزشکانی که این گواهینامه‌ها را صادر می‌کردند، مملو از زنان بود." 
 
گسترۀ این تجاوزها چقدر بود؟ رقمی که اغلب ذکر می‌شود، رقم خیره کنندۀ صد هزار زن در برلین و دو میلیون نفر در کل آلمان است. این عدد، که شدیداً محل مناقشه است، از سوابق پزشکی به جامانده از آن زمان استخراج شده است. 
 
مارتین لاکترهند، در آرشیو ملی، پوشه‌های آبی رنگی را به من نشان می‌دهد. این پوشه‌ها حاوی سوابق سقط جنین در فاصلۀ جولای تا اکتبر 1945 در منطقۀ نئوکلن، تنها یکی از مناطق 24 گانۀ برلین، هستند. این که این اسناد سالم باقی مانده‌اند، شبیه به معجزه است. 
 
سقط جنین بر مبنای مادۀ 218 قانون جزایی آن زمان آلمان ممنوع بود، اما لاکترهند می‌گوید: "به خاطر شرایط خاصی که تجاوزهای گسترده در سال 1945 ایجاد کرده بود، یک اغماض برای این زنان قایل شده بودند." 
 
در فاصلۀ ژوئن 1945 تا 1946، در مجموع 995 درخواست سقط جنین، در همین یک منطقه از برلین تایید شده بود. این پرونده‌ها شامل 1000 برگ کاغذ به رنگها و اندازه‌ها مختلف است. یک دختر با دست خطی بچگانه، شهادت داده که در اتاق پذیرایی در مقابل چشمان پدر و مادرش مورد تجاوز قرار داده است. 

تجاوز در برلین

تجاوز در برلین
 
احتمالاً گسترۀ حقیقی تجاوزها هرگز آشکار نخواهد شد. بولتن‌های نظامی شوروی و سایر منابع همچنان طبقه‌بندی شده هستند. پارلمان روسیه اخیراً قانونی تصویب کرده است که بر اساس آن هر کس اسناد روسیه از جنگ جهانی دوم را برملا کند، ممکن است با جریمه یا پنج سال زندان مواجه شود. 
 
ورا دوبینا، یک تاریخدان جوان در دانشگاه علوم انسانی مسکو، می‌گوید که تا قبل از فرصت مطالعاتیش در برلین، هیچ چیز از قضیۀ تجاوزها نمی‌دانسته است. 
 
او می‌گوید: "رسانه‌های روسیه واکنشی عصبی داشتند. مردم فقط می‌خواستند از پیروزی پرشکوه ما در جنگ میهنی بزرگ بشنوند، و حالا هم انجام پژوهش مناسب سخت تر شده است." 

دو میلیون زن در آلمان مورد تجاوز قرار گرفتند

دو میلیون زن در آلمان مورد تجاوز قرار گرفتند
تاریخ جنگ جهانی
 
نقش شوروی در شکست آلمان نازی در هفتاد سال پیش، یکی از باشکوهترین نقاط عطف تاریخ این ملت محسوب می‌‎شود. این داستان اما، روی دیگری هم دارد، و آن هم تجاوز گستردۀ سربازان شوروی به زنان آلمانی در آخرین روزهای جنگ است. 
 
به گزارش فرادید به نقل از بی‌بی‌سی، در پارک ترپ‌تاور، در حاشیۀ برلین، غروب در حال فرارسیدن است و نگاه من به مجسمه‌ای با پیش‌زمینۀ آسمان یاسی رنگِ آن موقع روز است. این مجسمۀ دوازده متری، یک سرباز شوروی را به تصویر کشیده که در یک دستش شمشیر است و در دست دیگرش یک دختر کوچک آلمانی و همزمان علامت صلیب شکستۀ نازی‌ها را زیر پا له می‌کند. 

تجاوز در برلین
 
اینجا، آخرین ایستگاهِ پنج هزار از هشتاد هزار سرباز شوروی است که در نبرد برای تصرف برلین که از 16 آوریل تا دوم مه 1945 جریان داشت، جان خود را از دست دادند. 
 
عظمت این مجسمه، بناست نمایانگر وسعت ایثار باشد. اگر رنج بالا رفتن از تعداد زیادی پله را به جان بخرید، می‌توانید به پایۀ مجسمه نگاهی بیاندازید که همچون یک معبد نورپردازی شده است. در آنجا نوشته‌ای با این مضمون که ملت شوروی، تمدن اروپا را از دست فاشیسم نجات دادند، نظرم را جلب می‌کند. 
 
اما کسانی هستند که به این بنای یادبود، لقب "یادبود متجاوز گمنام" داده‌اند. 
 
سربازان استالین در مسیر رسیدن به پایتخت آلمان، زنان بیشماری را مورد تجاوز قرار دادند. پرداختن به این موضوع اگرچه پس از جنگ به ندرت در آلمان غربی و شرقی انجام می‌شد، تا همین امروز هم در روسیه یک تابو است. 
 
رسانه‌های روسیه مرتباً مسئلۀ تجاوزها را رد می‌کنند و آن را یک افسانۀ غربی می‌خوانند. هرچند که یکی از منابع بسیاری که داستان را روایت کرده‌اند، خاطراتی است که یک افسر جوان شوری از آن زمان نگاشته است. 
 
ولادیمیر گلفاند، ستوان جوانی یهودی از اهالی مرکز اوکراین بود که با وجود آنکه ارتش شوروی به دلایل امنیتی خاطره‌نویسی را ممنوع کرده بود، با شجاعتی مثال زدنی خاطراتش را سال 1941 می‌نوشت. 

تجاوز در برلین
ولادیمیر گلفاند
 
در فوریۀ 1945، گلفاند در نزدیکی سد رودخانۀ اودر مستقر شد تا برای حملۀ نهایی به برلین آماده شوند. او شرح می‌دهد که چگونه رفقایش یک گردان از زنان مبارز را محاصره و مجبور به تسلیم کرده‌اند. 
 
او نوشته است: "زنان آلمانی اسیرشده گفتند که انتقام خون شوهران مردۀشان می‌گیرند. آن‌ها باید بدون اغماض نابود شوند. سربازان ما پیشنهاد کردند که در آلت تناسلی‌شان چاقو فرو کنیم، اما اگر دست من باشد، فقط اعدامشان می‌کنم." 
 
این تازه شروع ماجرا است. 
 
یکی از بی‌پرده‌ترین نوشته‌ها در خاطرات گلفاند در تاریخ 25 آوریل، یعنی زمانی که به برلین رسیده بود، نوشته شده است. گلفاند سوار بر دوچرخه در کنارۀ رودخانۀ "اسپری" مشغول دوچرخه سواری بود (این اولین باری بود که سوار دوچرخه می‌شد) که به گروهی زنان آلمانیِ چمدان و بقچه به دست می‌رسد. 

تجاوز در برلین
 
او به آلمانی دست و پا شکسته، از آنها پرسید که کجا می‌روند و چرا خانه‌هایشان را ترک کرده‌اند. 
 
او نوشته است: "آن با چهره‌‎های هراسان به من گفتند که در اولین شب ورود ارتش سرخ به برلین چه بلایی بر سرشان آمده است. دخترک زیبای آلمانی گفت: "به من تجاوز کردند. تمام شب. آنها پیر بودند و بدن بعضی‌هایشان پر از زگیل بود، همۀشان به من تجاوز کردند، بیشتر از 20 نفر." و سپس به گریه افتاد." 
 
"مادر بیچاره‌اش گفت: "آنها به دخترم جلوی چشم‌هایم تجاوز کردند. آنها ممکن است دوباره برگردند و به او تجاوز کنند." این فکر همه را می‌ترساند." 
 
دختر ناگهان به بغل من پرید و گفت: "اینجا بمان! می‌توانی هر کار دلت خواست با من بکنی، اما فقط خودت." 
 
گلفاند وقتی که به همراه ارتش سرخ به سمت آلمان پیش می‌رفتند، رفته رفته از جنایات و تجاوزهایی که سربازان نازی انجام داده بودند، مطلع شده بود.
 
ویتالی، پسر او می‌گوید: "او از خیلی از دهکده‌هایی که نازی‌ها همۀ سکنه‌هایشان، حتی بچه‌های کوچک، را کشته بودند عبور کرده بود. و او شواهدی از تجاوز نازی‌ها به زنان دیده بود." 
 
ماشین جنگی آلمان مدعی بود که سربازانش ارتشی از آریایی‌های منظم هستند که هرگز با نژادهای فرودست ارتباط جنسی برقرار نمی‌کنند. 
 
اولگ بودنیتسکی، یک تاریخدان در مدرسۀ عالی اقتصاد مسکو، می‌گوید که این ممنوعیت نادیده گرفته می‌شد. در حقیقت فرماندهان نازی آنقدر نگران شیوع بیماری‌های جنسی در میان سربازان بودند که یک سری فاحشه‌خانه‌های نظامی را در گسترۀ مناطق تحت اشغالشان برپا نمودند. 
 
یافتن شواهدی مستقیم از رفتار سربازان آلمانی با زنان روس بسیار دشوار است، چرا که بسیاری از قربانیان جان سالم به در نبردند، اما در موزۀ آلمان-روسیه، واقع در برلین، یورگ مور (مدیر موزه) عکسی را که در کریمه گرفته شده و در آلبوم شخصی یکی از سربازان آلمانی بوده است را به من نشان می‌دهد. عکس جنازۀ زنی است که روی زمین دراز شده است. 
 
او می‌گوید: "به نظر می‌رسد که او به خاطر تجاوز یا بعد از آن کشته شده باشد. دامن او بالا داده شده و دستهایش جلوی صورتش است." 
 
"این عکس شوکه‌کننده‌ای است. ما در موزه بحث کردیم که آیا باید این عکس را به نمایش بگذاریم یا نه. اما این جنگ است، این خشونت جنسی است که طبق سیاست آلمان در شوروی اجرا شده است. ما جنگ را نشان می‌دهیم. ما راجع به جنگ صحبت نمی‌کنیم، آن را نشان می‌دهیم." 
 
همزمان که ارتش سرخ به سوی آنچه که رسانه‌های شوروی "لانۀ دیو فاشیست" می‌خواندند پیش می‌رفت، پوسترهای نظامی‌ای منتشر می‌شد که سربازان را تشویق می‌کرد خشمشان را نشان دهند. "سرباز! تو الان در خاک آلمان هستی، وقت انتقام فرارسیده است." 

تجاوز در برلین
 
در حقیقت، دپارتمان سیاسی لشکر نوزدهم، در کنارۀ ساحل بالتیک به سمت آلمان پیش روی می‌کرد، اعلام کرده بود که سربازان شوروی آنقدر خشمگین هستند که از رابطۀ جنسی با آلمانی‌ها حالشان به هم می‌خورد. اما بار دیگر، سربازان کاری کردند که نشان داد نظرات ایدئولوژیستها چرند است. 
 
آنتونی بیوور، هنگام تحقیق برای کتابش با عنوان "برلین، سقوط" اسنادی دربارۀ خشونت جنسی را در آرشیو ملی فدراسیون روسیه بدست آورد. این اسناد در اواخر سال 1944، توسط نیروهای پلیس مخفی به رییسشان، لاورنتی بریا، فرستاده شده بودند. 
 
بیوور می‌گوید: "اینها به دست استالین رسیده‌اند. می‌توانید از روی تیک‌هایی که خورده‌اند بفهمید که خوانده شده‌اند یا نه. اینها تجاوزهای گسترده در پروس شرقی و اینکه زنان آلمانی برای دچار نشدن به این سرنوشت سعی می‌کنند بچه‌ها و خودشان را بکشند، گزارش می‌کنند." 
 
یک دفترچه خاطرات دیگر، که توسط نامزد یک سرباز آلمانی نوشته شده است، نشان می‌دهد که چگونه برخی از زنان برای جان به در بردن از اوضاع، خود را با چنین شرایطی تطبیق می‌دادند. 
 
این نویسندۀ که نوشتن خاطرات را در 20 آوریل 1945، ده روز پیش از خودکشی هیتلر، آغاز کرده است، همچون ولادیمیر گلفاند، شدیداً صادقانه نوشته و مشاهدات دقیقی انجام داده است. 
 
او خود را یک "دختر بلوند که همیشه یک کت زمستانی را به تن دارد" توصیف می‌کند. نگارندۀ این خاطرات تصاویر روشنی از همسایگانش در پناهگاه بمبی که در زیر مجتمع آپارتمانی او در برلین واقع بوده است، به دست می‌دهد. در میان آنها "مرد جوانی با شلوار طوسی و عینک قاب گرد" وجود دارد که "در پی تحقیقات بیشتر مشخص شد که در واقع یک زن است." از دیگر ساکنان پناهگاه "سه خواهر سن و سال دار بودند که همه خیاط بودند و مثل یک پودینگ سیاه بزرگ به هم چسبیده بودند." 

تجاوز در برلین
سربازان شوروی در حال توزیع غذا
 
همۀ آنها منتظر ورود ارتش سرخ بودند. آنها به شوخی می‌گفتند: "بهتر است یک روس روی تختت باشد تا یک یانکی بالای سرت." آنها تجاوز را به پودر شدن بوسیلۀ بمب‌ها ترجیح می‌دادند. اما وقتی که سربازان به پناهگاه رسیدند و سعی کردند زنان را بیرون بکشند، آنها از نگارندۀ خاطره خواستند تا مهارتش در زبان روسی استفاده کند و به فرماندهی شوروی شکایت کند. 
 
او با گذر از هرج و مرج و خرابه‌های خیابان، موفق می‌شود تا یک افسر ارشد را پیدا کند. واکنش او بالا انداختن شانه بود. او پاسخ می‌دهد که با وجود دستور استالین در ممنوعیت خشونت علیه غیرنظامیان، "این اتفاق به هر حال می‌افتد." 
 
افسر به اتفاق نگارندۀ خاطره به سرداب می‌روند و او در آنجا سربازان را سرزنش می‌کند، اما یکی از سربازها شدیداً خشمگین می‌شود. 
 
""منظورت چیست؟ می‌دانی آلمانی‌ها با زنان ما چه کردند؟" او فریاد می‌زد که: "آنها خواهر مرا بردند و ..." افسر، سرباز را دلداری داد و او را بیرون برد."" 
 
اما وقتی که نگارندۀ خاطره به راهرو برگشت تا ببیند که آیا آنها رفته‌اند، دید که مردان آنجا منتظرش هستند. او به خشونت مورد تجاوز قرار گرفت و چیزی نمانده بود که خفه‌اش کنند. همسایگان هراسان، یا به تعبیر نگارنده "غارنشینان"، درِ پناهگاه را بسته و قفل کرده بودند. 
 
او نوشته است: "در نهایت دو اهرم آهنی باز شدند. همه به من زل زده بودند. لباس هایم را به زور روی تنم نگه داشته بودم. شروع به فریاد زدن کردم: "شما خوکید! آنها دو بار پشت سر هم به من تجاوز کردند و شماها مثل یک تکه آشغال مرا رها کردید." 
 
در نهایت نگارنده به این نتیجه می‌رسد که بهتر است یک "گرگ " پیدا کند، تا به دام تجاوز گروهی نیافتند. با این رابطۀ میان متجاوز و قربانی خشونت کمتری دارد و بیشتر حالت داد و ستد می‌یابد، و البته ابهام بیشتری دارد. او به رابطه به افسری اهل لنینگراد تن داد و با او در مورد ادبیات و معنای زندگی صحبت می‌کرد." 
 
او نوشته است: "به هیچ وجه نمی‌شد گفت که سرگرد به من تجاوز می‌کرد. این کار را برای بدست آوردن بیکن، کره، شکر، شمع و کنسرو گوشت می‌کنم؟ مطمئنم که تا حدی به همین خاطر است. علاوه بر آن، من سرگرد را دوست دارم، و هر چه او کمتر از من در جایگاه یک مرد طلب می‌کند، به او بیشتر به عنوان یک شخص علاقمند می‌شوم." 

تجاوز در برلین
سرباز روس به همراه دوست مونثش از مقابل سربازان آمریکایی رد می‌شوند
 
بسیاری از همسایگان نگارندۀ خاطرات نیز به زدوبند مشابهی با فاتحان رسیدند. 
 
وقتی که این خاطرات در قالب کتابی با عنوان "زنی در برلین"، سال 1959 در آلمان به چاپ رسید، روایت شجاعانه‌ای که نگارنده از انتخابهایش برای زنده ماندن ارایه کرده بود، از سوی منتقدان "لکه دار کردن شرف زن آلمانی" قلمداد شد. از این رو عجیب نیست، که او اجازه نداد که تا زمان مرگش کتاب دوباره منتشر شود. 
 
هفتاد سال پس از پایان جنگ، تحقیقات جدیدی در مورد خشونت جنسی‌ای نیروهای متفقین – اعم از آمریکایی، بریتانیایی، فرانسوی و شوروی- صورت می‌گیرند. اما سالها، طرح این موضوع، خوشایند مقامات رسمی نبود. معدود افرادی بودند که آن را گزارش کنند، و کمتر از آنها کسانی بودند که حاضر بودند به این حرفها گوش بدهند. 
 
در آلمان شرقی، این موضوع علاوه بر اینکه ننگی اجتماعی قلمداد می‌شد، باعث تابو شکنی هم بود. در این کشور انتقاد از قهرمانان شوروی که فاشیسم را شکست داده بود، کفر محسوب می‌شد. آن سوی دیوار در آلمان غربی، احساس گناه از جنایات نازی‌ها باعث می‌شد خود آلمانی‌ها از رنجی که می‌بردند، حرفی نزنند. 
 
اما در سال 2008، فیلمی بر اساس خاطرات "زن برلینی" با نام "ناشناس" ساخته شد. بازیگر نقش اصلی این فیلم، نینا هاس، هنرپیشۀ سرشناس آلمانی است. این فیلم تاثیری همه گیر در آلمان داشت و باعث شد که بسیاری از زنان قربانی تجاوز جرات بیابند که پا پیش بگذارند و داستان خود را روایت کند. یکی از این قربانیان، اینگبورگ بولرت بود. 

تجاوز در برلین
اینگبورگ
 
اینگبورگ که اکنون نود سال دارد، در هامبورگ در آپارتمانی پر از عکس گربه‌ها و کتابهایی راجع به تئاتر، زندگی می‌کند. در سال 1945 او 20 ساله بود و آرزو داشت بازیگر شود. او با مادرش در یک خیابان تجاری در منطقۀ چارلوتنبرگ برلین زندگی می‌کرد. 
 
وقتی که حملۀ شوروی به شهر آغاز شد، او نیز همچون خاطره‌نویس زن، در سرداب ساختمانشان پناه گرفت. 
 
او به یاد دارد که: "ناگهان خیابانهایمان پر از تانک بود و همه جا اجساد سربازان روس و آلمانی دیده می‌شد. صدای وحشتناک بمبهای روسی را به یاد دارم. ما به آنها "استالینورگل" (ارگ‌های استالین) می‌گفتیم." 
 
در هنگام یک وقفه در بمباران، اینگبورگ سرداب را ترک کرد و به طبقۀ بالا را رفت یک تکه طناب برای آویزان کردن لامپ پیدا کند. او می‌گوید: "ناگهان با دو روس مواجه شدم که اسلحۀشان را به سمتم نشانه رفته بودم. یکی از آنها مجبورم کرد برهنه شوم و به من تجاوز کرد و سپس جایشان را عوض کردند و نفر دوم هم به من تجاوز کرد. من فکر می‌کردم که قرار است بمیرم، فکر می‌کردم که من را خواهند کشت." 
 
اینگبورگ آن زمان از اتفاقی که برایش افتاده بود صحبتی نکرد و این رویه را تا دهه‌ها ادامه داد. او می‌گوید که حرف زدن از آن ماجرا برایش سخت بوده است. او می‌گوید: "مادرم دوست داشت که با افتخار بگوید که دخترش دست نخورده است." 

تجاوز در برلین
اینگبورگ در جوانی
 
اما تجاوزها در همه جای برلین گریبان زنان را گرفته بود. اینگبورگ به خاطر دارد که به زنان بین 15 تا 55 سال دستور داده شده بود تا برای بررسی ابتلا به بیماری‌های مقاربتی مورد آزمایش قرار بگیرند. "شما برای دریافت کوپن غذا، می‌بایست گواهینامۀ بهداشت می‌داشتید، و یادم هست که اتاق انتظار پزشکانی که این گواهینامه‌ها را صادر می‌کردند، مملو از زنان بود." 
 
گسترۀ این تجاوزها چقدر بود؟ رقمی که اغلب ذکر می‌شود، رقم خیره کنندۀ صد هزار زن در برلین و دو میلیون نفر در کل آلمان است. این عدد، که شدیداً محل مناقشه است، از سوابق پزشکی به جامانده از آن زمان استخراج شده است. 
 
مارتین لاکترهند، در آرشیو ملی، پوشه‌های آبی رنگی را به من نشان می‌دهد. این پوشه‌ها حاوی سوابق سقط جنین در فاصلۀ جولای تا اکتبر 1945 در منطقۀ نئوکلن، تنها یکی از مناطق 24 گانۀ برلین، هستند. این که این اسناد سالم باقی مانده‌اند، شبیه به معجزه است. 
 
سقط جنین بر مبنای مادۀ 218 قانون جزایی آن زمان آلمان ممنوع بود، اما لاکترهند می‌گوید: "به خاطر شرایط خاصی که تجاوزهای گسترده در سال 1945 ایجاد کرده بود، یک اغماض برای این زنان قایل شده بودند." 
 
در فاصلۀ ژوئن 1945 تا 1946، در مجموع 995 درخواست سقط جنین، در همین یک منطقه از برلین تایید شده بود. این پرونده‌ها شامل 1000 برگ کاغذ به رنگها و اندازه‌ها مختلف است. یک دختر با دست خطی بچگانه، شهادت داده که در اتاق پذیرایی در مقابل چشمان پدر و مادرش مورد تجاوز قرار داده است. 

تجاوز در برلین

تجاوز در برلین
 
احتمالاً گسترۀ حقیقی تجاوزها هرگز آشکار نخواهد شد. بولتن‌های نظامی شوروی و سایر منابع همچنان طبقه‌بندی شده هستند. پارلمان روسیه اخیراً قانونی تصویب کرده است که بر اساس آن هر کس اسناد روسیه از جنگ جهانی دوم را برملا کند، ممکن است با جریمه یا پنج سال زندان مواجه شود. 
 
ورا دوبینا، یک تاریخدان جوان در دانشگاه علوم انسانی مسکو، می‌گوید که تا قبل از فرصت مطالعاتیش در برلین، هیچ چیز از قضیۀ تجاوزها نمی‌دانسته است. 
 
او می‌گوید: "رسانه‌های روسیه واکنشی عصبی داشتند. مردم فقط می‌خواستند از پیروزی پرشکوه ما در جنگ میهنی بزرگ بشنوند، و حالا هم انجام پژوهش مناسب سخت تر شده است." 

حرکت دردسر ساز یک زن در سخنرانی اردوغان

یک زن شهروند ترکیه بخاطر نشان دادن یک "قوطی کفش" در اعتراض به فساد مالی دولت رجب طیب اردوغان، بازداشت شد. پلیس این زن معترض را بازداشت کرد.
یک زن شهروند ترکیه بخاطر نشان دادن یک "قوطی کفش" در اعتراض به فساد مالی دولت رجب طیب اردوغان، بازداشت شد. پلیس این زن معترض را بازداشت کرد. 


قوطی کفش به نماد فساد مالی در ترکیه تبدیل شده است. پلیس این کشور در ابتدای ماه جاری 4.5 میلیون دلار را در قوطی های کفش خانه مدیر عامل بانک دولتی هالک بانک و یکی از متهمان فساد مالی این کشور پیدا کرد.
نورهان گل، یک زن بازنشسته، در جریان سخنرانی اردوغان در یکی از شهرهای غرب ترکیه، یک قوطی کفش را به نشانه اعتراض در بالای سر خود تکان داد و بلافاصله بازداشت شد. 
گل به روزنامه جمهوریت ترکیه گفت: "من یک قوطی کفش خالی را تکان دادم...یکی دو دقیقه بعد پلیس و ماموران امنیتی به خانه من آمدند و پرسیدند چه کسی قوطی کفش تکان داده ".
او گفت که از او بازجویی کردند و اکنون منتظر دادگاه است.
به گزارش جام نیوز، کمال کیلیچداراوغلو، رهبر حزب مخالف جمهوری مردم، با خانم گل تماس گرفت و از او پشتیبانی کرد. او گفت "شهروندان حق اعتراض دارند." 
تحقیقات درباره فساد مالی حاکمان ترکیه، پیشاپیش انتخابات سال آینده این کشور، یک آزمون حساس برای اردوغان است. 
از زمان شروع تحقیقات درباره متحدان اصلی اردوغان، موج اعتراض ها علیه این مرد قدرتمند ترکیه آغاز شده و معترضان خواستار کناره گیری او را از قدرت بعد از 11 سال حکومت هستند.