قیام شیخ محمد خیابانی
شیخ محمد خیابانى یكى از روحانیون برجسته تاریخ ایران است كه در برابر استبداد و استعمار تا بذل جان ایستادگى نمود.
آنچه كه تاریخ را در مقابل دوران زندگى سراسر مبارزه خیابانى به تحسین واداشته، این است كه علىرغم كثرت دشمنان و قلت یاران، این روحانى، چون سدى مرصوص در برابر قراردادهاى ننگین وطن فروشى و اولتیماتومهاى ابرقدرتهاى زمان خود (روس و انگلیس) پایدارى نموده و با ضربات كوبندهاى كه نشأت گرفته از ایمان و عشق به اسلام و ایران بود، استعمارگران را در تعقیب اهداف شومشان ناكام گذاشت. خیابانى در انقلاب مشروطیت، به زندگى سیاسى وارد شده و در زمانى كه قواى استبداد و ارتجاع محمدعلى شاه دور تا دور تبریز را محاصره كرده و مردم شهر را به جرم دفاع از مشروطیت و آزادى و كیان اسلام، هدف قرار داده بودند، تفنگ بر دوش، همراه آزادىخواهان مسلمان آذربایجان با نیروهاى استبداد و ضد مشروطه به جنگ برخاست.

حاشیه هایی از عالی قاپو - شمس العماره تبریز


وى علاوه بر دفاع مسلحانه، مسئولیت حفظ روحیه و تحریك مجاهدین را بعهده داشت و با خطابههاى شیرین و مهیج روح تازهاى در كالبد مدافعان آزادى مىدمید. با اینكه شیخ در سنین جوانى بود به سبب اظهار لیاقت و شجاعت به عضویت انجمن ایالتى آذربایجان درآمد و زمانى كه محمدعلى شاه به منظور سركوبى آزادى خواهان و تثبیت نظام استبداد، از دولت فرانسه وام درخواست كرده بود، به پیشنهاد وى، تلگرافى از طرف انجمن تبریز به مجالس سنا و شوراى ملى فرانسه مخابره گردید كه: «در غیبت مجلس شوراى ملى ایران هیچگونه وامى را ملت ایران نخواهند پذیرفت».
بعد از شكست استبداد صغیر و فرار محمدعلى شاه، مجلس شوراى ملى مجددا افتتاح گردید و در دوره دوم مجلس خیابانى با اكثریت آراء به نمایندگى مردم آذربایجان انتخاب شد. وى از همان ابتدا در سال 1329 ه .ق دولت متجاوز روسیه از وضع آشفته ایران استفاده كرده و اولتیماتوم معروف خود را كه حاكى از تسلط رسمى روسها بر شمال و تجزیه ایران بود به مجلس داد. با اینكه وثوق الدوله نمایندگان مجلس را براى موافقت با مفاد اولتیماتوم در فشار گذاشت ولى شیخ محمد خیابانى به عنوان وكیل ملت با سخنرانى آتشین خود در مجلس شوراى ملى خطاب به نمایندگان گفت:
«ارزش زندگى موقعى است كه انسان سربلند و شرافتمند زندگى كند وگرنه مرگ بهترین نعمت است بر انسانى كه نمىتواند به زیر بار ننگ وطن فروشى و خیانت برود».
به دنبال پیروزى بلشویكها در روسیه (1917 م)، قواى ارتش روس از ایران خارج گردیده و پس از شكست عثمانىها در جنگ بین الملل اول، نیروهاى عثمانى نیز آذربایجان را تخلیه كردند.
در این زمان استعمارگر پیر انگلیس از فرصت استفاده كرد و بى سر و صدا قرارداد ننگین 1919 را كه تضمین كننده همه منافع ظالمانه امپراطورى بریتانیا بود بر دولت ایران تحمیل نمود.



مقارن با این جریان سیاسى، انتخابات دوره چهارم مجلس برگزار گردید و علىرغم توطئه، تهدید و تقلب دولت مركزى، خیابانى در تدارك تشكیل فراكسیونى در برابر قرارداد وطن فروشانه 1919 بودند كه نوكران اجانب براى جلوگیرى از این اقدام ملى، دو تن از افسران سوئدى را با یك دسته از مزدوران وطن فروش براى نابودى آزادىخواهان و ترور آنان مأمور ساختند.
اما قبل از اینكه نقشه وثوق الدوله به مرحله اجرا گذاشته شود، در 16 فرودین ماه 1299 ه .ش، قیام سراسرى مردم آذربایجان به رهبرى خیابانى با هدف اعتراض به قرارداد وطن فروشانه 1919 آغاز شد.
قیام شیخ محمد خیابانى همه شهرهاى آذربایجان را فرا گرفت و وى نام آزادستان را بر آذربایجان ایران نهاد.
لازم به ذكر است كه انتخاب این نام به جهت استفاده پان تركیستهاى قفقاز (حزب مساوات) از نام تاریخى آذربایجان بر منطقه ترك نشین قفقاز بوده كه شیخ با آگاهى از مقاصد توسعه طلبانه پان تركیستهاى عثمانى و قفقاز، بدین كار اقدام كرد.
در صبحگاه هجدهم فرودین 1299 ه .ش مردم تبریز به دستور شیخ محمد خیابانى، به شهربانى حمله كرده و آزادىخواهان را آزاد ساختند.
خیابانى، به حاكمان اجنبى و نمایندگان حكومت وثوق الدوله اخطار نمود كه تبریز را ترك كنند و با خروج آنها تبریز به دست آزادىخواهان افتاد و خیابانى مسئولیت اداره شهر را به عهده گرفت.
با گسترش قیام تبریز به دیگر شهرهاى آذربایجان، همه شهرها و بخشهاى استان، تحت حاكمیت خیابانى قرار گرفت.
بعد از سقوط دولت وثوق الدوله و فرار او به اروپا، مشیرالدوله از طرف احمد شاه به نخست وزیرى منصوب شد. وى مخبرالسلطنة حیلهگر را بدون سرباز و سلاح به حكمرانى آذربایجان فرستاد.
مخبرالسلطنة از راه مذاكره با خیابانى، وارد شد و از او خواست كه دولت مركز را به رسمیت بشناسد و دست از شورش بردارد، ولى خیابانى دست رد بر سینه او زد و مخبرالسلطنة ریاكار كودتاى خزندهاى بر علیه قیام مردم تبریز طراحى نمود و با هماهنگى قزاقها آنرا به مرحله اجرا درآورد. سرانجام در 22 شهریور 1299، زمانى كه نیروهاى خیابانى در قرهجه داغ با اشرار امیر ارشد مشغول نبرد بودند و نیروى كمى در تبریز مانده بود، با یك شبه كودتا كه به وسیله قزاقان به فرماندهى مخبرالسلطنه انجام گرفت، عالى قاپو (ستاد قواى شیخ) را تسخیر كرده و خانه خیابانى را غارت نمودند. سپس شیخ را به شهادت رساندند و بدین ترتیب مشعل بزرگ آزادى ایران خاموش گردیده و مسیر كودتاى اسفند 1299 عوامل انگلیس (سید ضیاء و رضاخان) هموار شد.


قانون اتحاد شكل لباس
با توجه به موقعیت جغرافیایى و نقش موثر آذربایجان و تبریز در نهضت مشروطه، روحانیون این منطقه زودتر از سایر نقاط وارد درگیریهاى سیاسى ـ اجتماعى شدند و بسیارى از آنها پس از پى بردن به ماهیت مشروطه طلبان، از امور سیاسى ـ اجتماعى كنار كشیدند. این انزوا به مفهوم بى اعتنایى و بى تفاوتى همه روحانیون آذربایجان به سرنوشت مردم نبود، بلكه چهرههاى برجسته روحانیت این دیار همچون آیت الله میرزا صادق تبریزى و سید ابوالحسن انگجى همزمان با قدرت یابى رضاخان، ماهیت ضد دینى او را افشا كردند و پس از سلطنت او نیز با اقدامات ضد اسلامى دست گماشتگان رژیم به مقابله برخاستند.
از ابتداى سال 1308 قانون تغییر لباس به مرحله اجرا درآمد و مردم با مراجعه به منازل روحانیون به كسب تكلیف در این باره پرداختند وقانون اتحاد شكل شامل طلاب نیز شد. یكى از روحانیون خوى در نامهاى به میرزا صادقآقا از رهبران مبارزه علیه رضاخان در تبریز چنین نوشت: «بسما... تعالى و لهالحمد. حضور باهرانور مبارك حضرت مستطاب آیها... آقا میرزا صادق دامة افاضاته (خط خوردگى) خاك نكبت بر سر و لباس مذلت در بر كرده یا لها من مصیبته ما اعظمها على المسلمین، خانه دین خراب، جگر عالم كباب شود. از استماع این خبر اهالى... فعلاً جز از گریه و عزادارى چاره نمىدانند و هر ساعت منتظر صدور تكلیف شرعى از ناحیه آن وجود مقدس هستند.»
اما به هر ترتیب نهضت روحانیون آذربایجان سریعا سركوب شد كه علت آن هم عدم حمایت همه جانبه مردم از آنان بود و حتى گفته شده كه به هنگام هجوم پلیس به خانه میرزا صادق آقا، مردم از ترس جانشان از ایشان اعلام بیزارى و تنفر جستند. پس از دستگیرى، میرزا صادق آقا به سنندج و آیت الله انگجى به سمنان تبعید شدند. گروه دیگرى از روحانیون درگیر در این نهضت نیز به اطراف اردبیل تبعید شدند و گروهى فرار كرده و مخفى شدند.
البته در این زمان علمایى مانند حاج میرزا خلیل آقا مجتهد كه از علماى نجف از جمله آخوند خراسانى اجازه اجتهاد داشت، نیز در تبریز حضور داشت. ایشان معتقد بود كه علما باید فقط به امور روحانى اشتغال ورزیده و جز در مواقع ضرورى در امور سیاسى دخالت نكنند. آنچه وى را به دین اعتقاد كشانده بود همانگونه كه خود بیان داشته، تجربیات دوران مشروطه و چگونگى رفتار مردم با پدرش (میرزا حسن آقا مجتهد) و سایر روحانیون مانند شیخ فضل الله نورى و شیخ محمد خیابانى بود.
واقعه كشف حجاب
همزمان با بازگشت رضاشاه از تركیه و دستور كشف حجاب در سال 1314 به تمامى كشور، مردم متدین آذربایجان كه متوجه نقشه خائنانه رضاشاه شده بودند به خاطر داشتن تعصب نسبت به نوامیس خود براى ایفاى وظیفه خود در مقابل این بىشرمى آشكار، به منزل علما و روحانیون شهر پناه برده و از آنان كسب تكلیف كردند.
رژیم كه متوجه خطر شده بود با كمال شقاوت و بىرحمى به سركوب مردم و علما پرداخت ولى علىرغم این تمهیدات، مقاومتهاى مردمى حتى در سطح مأموران، در برابر این قانون ادامه داشت، به یك گزارش در این زمینه توجه مىكنیم:
[استاندارى آذربایجان شرقى به ریاست وزراء، 19 بهمن 1316]
محرمانه وزارت داخله، استاندارى آذربایجان شرقى،شماره: 953
مستقیم تاریخ: 19/11/1316

باغ جناب حاجی نظالم الدوله

باغهای دیگر


ریاست وزراء ـ چند ماه قبل گزارش محرمانه به عرض رساندم كه در بعضى از شهرها و قصبات و قراء آذربایجان نهضت نسوان به خوبى پیشرفت ننموده و استدعا كرده بودم كه به مامورین شهربانى و امنیه دستورهاى موكدى صادر فرمایند. در نتیجه توجهات مبذوله و دستورهایى كه از ادارات مذكور به مامورین خودشان داده شده و مراقبت مستمرى كه بنده حسب الوظیفه در این راه نموده و مىنمایم، این موضوع به خوبى پیشرفت نموده و از همه جا اخبار خوب مىرسد و اگر دو سه نقطه تا به حال مانده باشد تا اول سال نو به كلى خاتمه خواهد یافت. لكن موضوعى كه باید به عرض برسانم این است كه متاسفانه مامورین دولتى در تبریز و سایر نقاط آن طورى كه باید و شاید اظهار علاقه به این موضوع مهم اجتماعى نمىنمایند.
مثلاً در جشن 17 دى كه اختصاص به این امر دارد و طرف توجه ذات مقدس ملوكانه است، با وجود دعوت اداره معارف و تاكیدات استاندارى باز غالب رؤساى ادارات دولتى به عذرهاى غیرموجه حاضر نشده و یا در صورت حضور تنها آمده بودند و در بسیارى از شهرها به طورى كه گزارشهاى محرمانه رسیده همین وضعیت بوده است.
بدیهى است كه وقتى اهالى و تجار و اصناف متعصب اینجا این رفتار را از رؤساى ادارات دولتى ببینند، آنها هم سست شده و اگر یك دفعه حاضر شوند دفعات دیگر شانه خالى مىكنند.
به طور كلى رؤساى ادارات دولتى در اینجا كمتر جنبه اجتماعى دارند و غالبا از حضور در محافل و مجالس سخنرانیها و نمایشهاى اخلاقى كه انجمن ادبى و كاركنان معارف تشكیل مىدهند و در كلوب و غیره كه وسیله معاشرت تماس با اهالى و تربیت و تشویق آنها است خوددارى دارند و هر قدر بنده راهنمایى و دلالت مىكنم و تاكید مىنمایم مفید فایده نمىشود ... .
استاندار آذربایجان شرقى [امضاء]: كاظمى
[حاشیه]: بخشنامه به وزارتخانه ها داده شود كه به مأمورین خود در آذربایجان شرقى دستور دهند حضور در اینگونه مجالس از وظایف مأمورین است. هر كدام حضور نیابند منفصل و از خدمت دولت محروم خواهد بود. رونوشت براى اطلاع استاندار فرستاده شود. 28/11/16 به هر حال قانون كشف حجاب تا پایان حكومت رضاشاه در شهریور 1320 ه .ش ادامه داشت و با سقوط رضاشاه، زنان مسلمان و شجاع آذربایجان توانستند با حجاب دلخواه در صحنه حاضر شوند و مجالس روضهخوانى و ذكر مصیبت خامس آل عبا علیهالسلام نیز برقرار گردید.

دوره پهلوی دوم در استان آذربایجان شرقی
حزب دمكرات آذربایجان
پس از پایان جنگ جهانى دوم، شوروى ناچار بود بر طبق تعهداتى كه در جریان كنفرانس سران سه كشور (متفقین) در تهران پذیرفته بود، قواى خود را از آذربایجان خارج كند، لكن به پیروى از سیاست استعمارى پطر كبیر و آرزوى دست یافتن به منابع عظیم نفتى و موقعیت استراتژیكى ایران و در نتیجه تسلط یافتن بر این كشور و سوریه و لبنان و آرزوى بسط كمونیسم در آسیا، به فكر افتاد تا قبل از تخلیه ایران، جاى پایى را براى خود فراهم كند و ضمن اعمال فشار به دولت ایران براى گرفتن امتیازهاى سیاسى و اقتصادى، مقدمات انضمام آذربایجان را به خاك خود فراهم سازد. در همین راستا، از سال 1320 تا نیمه دوم سال 1324، شاخه حزب توده با پشتیبانى مسلحانه قواى شوروى در آذربایجان فعالیت كرده و زمینه را براى سلطه دراز مدت كمونیستها فراهم نمود.
اما این حزب به علت آشكار شدن وابستگى آن به شوروى و ترویج مرام كمونیستى (با پوششهاى فریبنده)، و مقابله علما آگاه و شخصیتهاى مردمى و وطنخواه با آن و همچنین مخالفتها و رقابتهاى انگلیس و آمریكا، موانع و محدودیتهاى زیادى در مقابل پیشرفت آن ایجاد گردید.
این وضعیت ایجاب مىكرد كه مانور سیاسى تازهاى به كار گرفته شود و عوامل و اشخاص جدیدى به میدان وارد شوند.
در این هنگام پیشهورى كه اعتبار نامهاش در مجلس چهاردهم لغو و روزنامهاش توقیف شده بود، روز سوم شهریور 1324 ه .ش وارد تبریز شد و در دنباله مكاتبات خصوصى سابق كه با میرزا على شبسترى داشت و طبق تعلیماتى كه قبلاً در كشور بیگانه اخذ كرده بود، با همكارى صادق پادگان، اساس فرقه یا حزب دمكرات آذربایجان را طرح و روز دوازدهم شهریور 1324 ه .ش بیانیه معروف فرقه را صادر كرد.
باغ خیابان ملک زاده تبریز



این بیانیه در 12 ماده تنظیم و مطالعه آن در وهله نخست براى آنانى كه طالب اصلاحات بودند امید برانگیز بود، ولى آزادى خواهان واقعى چون ماده یك و چهار آن را تفسیر كردند، دریافتند چه نقشه شومى براى محو آذربایجان كه جزء لاینفك ایران و در حقیقت تاج سر كشور، و جان ایران است، كشیده شده است.
حمله فدائیان فرقه دموكرات به پادگانهاى نظامى از روز 24 آبان ماه 1324 شروع شد و با تصرف میانه به دست دموكراتها بسیارى از مطلعین متوجه شدند كه این عمل غیر از تظاهرات عادى بوده و در حقیقت قیامى علیه دولت مركزى است.
در این هنگام براى تقویت پادگانهاى آذربایجان ستونى از مركز اعزام شد و تا قزوین رفت، ولى با رفتن ستون به آذربایجان موافقت نشد و ستون مزبور در روز 23 آذرماه یعنى دو روز پس از سقوط تبریز به مركز مراجعت كرد.
بعد از اعلام رسمى خود مختارى آذربایجان، عملیات جنگ روانى دمكراتها براى تخریب روحیه افسران و افراد نظامى، ژاندارمها و پاسبانها شدت پیدا كرد و مرزهاى شمالى براى تردد آزادانه اتباع بیگانه باز نگهداشته شد.
افراد پاسگاهها و مراكز نظامى دور دست از ترس جان و یا از شدت گرسنگى فرار كرده و به تبریز آمدند. افراد مسلح فرقه دموكرات در همه جا فعال ما یشاء بوده و مخالفت و اعتراض به آنها، كشته شدن یا حبس بىچون و چرا را در پى داشت.
بدینسان در تاریخ 22 آذرماه، پادگان تبریز تسلیم گردید و به دنبال آن مراكز نظامى و انتظامى سراب، عجب شیر، اهر، میانه، زنجان، مراغه بعد از مدتى مقاومت به دست دمكراتها افتادند.
در روز 21 آذر 1324 ه .ش حكومت خودمختار آذربایجان به ریاست پیشهورى در تبریز تشكیل شد. دولت ایران براى اعمال حاكمیت خود بر آذربایجان كه بدون تخلیه نیروهاى شوروى از كشور امكان پذیر نبود، به سازمان ملل متحد شكایت كرد، ولى به سبب وتوى شوروى به آن ترتیب اثر داده نشد.



در مقابل این حوادث، اقدامهاى سیاسى جدیدى آغاز شد و قوام السلطنه به نخست وزیرى انتخاب و در رأس هیئتى در 28 بهمن 1324 ه .ش عازم مسكو گردید و در پى مذاكراتى كه با رهبران شوروى به عمل آورد موافقت شد كه راجع به نفت شمال قراردادى بسته شود و مسئله آذربایجان نیز به شكل مسالمت آمیز حل شود.
قرارداد نفت در 15 فروردین 1325 ه .ش در تهران به امضا رسید، ولى تصویب آن موكول به تصویب مجلس شوراى ملى شد گرچه بعدها در مجلس به تصویب نرسید. نیروهاى اشغالگر پس از امضاى قرارداد مذكور و در اثر اقدامات ایران در سازمان ملل متحد، ایالت شمالى ایران را در اردیبهشت 1325 ه .ش تخلیه كردند.
براى حل مسئله آذربایجان، از اردیبهشت تا شهریور 1325 ه .ش مذاكره در تهران و تبریز با فرقه دمكرات صورت گرفت و با وجود تمام مساعى دولت، بىنتیجه ماند، زیرا حكومت پوشالى تقاضاى جدایى آذربایجان را از خاك ایران مىكرد. در هنگامى كه مذاكره به عمل مىآمد، دولت متوجه شد كه پیوسته بر تعداد مهاجران و افراد مشكوك در آذربایجان افزوده مىشود و سلاح و مهمات تازه به آنجا مىرسد و از سوى فرقه دمكرات دستههاى مسلح به قصد تصرف به گیلان و كردستان اعزام مىشود.
از این رو در دهم شهریور 1325 ه .ش در یك جلسه سرى، شاه به دولت و ستاد ارتش دستور قطعى براى اعزام نیرو به آذربایجان و سركوب اشرار را صادر كرد.
روز 15 آذر 1325 ه .ش قواى نظامى به سوى میانه رهسپار و روز 20 آذر پس از دو روز جنگ سخت در هواى سرد نواحى صعب العبور قافلان كوه، نخستین واحد ارتش وارد میانه شد. روز 21 آذر، شش ستون موتوریزه به سوى تبریز، مراغه، سراب، آستارا، رضاییه و رشت به حركت درآمد.
اولین واحدهاى ارتش روز 22 آذر به تبریز وارد شدند، در همان حال مردمى كه از باسمنج به استقبال ستون آمده بودند، به كمك عدهاى از میهنپرستان، متجاسران را خلع سلاح و انتظامات شهر را در اختیار داشتند، و فقط چند مركز مقاومت باقى مانده بود كه با ورود ستون سركوب گردید.
عدهاى از روساى فرقه از جمله پیشهورى، غلام یحیى و دیگران سریعا خود را به مرز رسانده از طریق جلفا از كشور خارج و به شوروى پناهنده شدند. به هر صورت فرقه دموكرات با تركیب ناهماهنگ یاد شده به مدت بیش از یكسال به روش استالین قدرت نمایى كرد.
در این مدت چند طریقه استراتژیك بكار گرفته شد كه از جمله آنها یكى اعمال حاكمیت دیكتاتورى كمونیستى و كنترل شدید مردم و تبلیغات تفرقه افكنانه و تجزیه طلبانه و دیگرى انجام تعجیلى اصلاحات اجتماعى و عمران و آبادى شهرها بود كه هیچ یك از این راهبردها نتوانست نظر مردم را نسبت به فرقه تغییر دهد.



علما آذربایجان نیز بدون پشتیبانى دیگران، مقاصد فرقه دموكرات و حكومت پیشهورى را براى مردم بیان نموده كه در این راه بیش از همه آزار و شكنجه دیدند و مشهور است كه مرحوم ناصرزاده را از طرف سر در چاه آویزان كردند كه علیه دموكراتها حرفى نزند اما ایشان تسلیم نشد.
در دوران حكومت یكساله پیشهورى و فرقه دموكرات آذربایجان كه از 21 آذر 1324 تا آذر 1325 ادامه داشت آنان از كشتن و زجر و تبعید و توقیف و مصادره اموال مردم ابایى نداشتند و بىرحمانه هر مخالفى را كه در سر راه خود مىدیدند به قتل مىرسانیدند. مطابق شواهد موجود، در نتیجه فعالیتهاى مسلحانه آنان و قیام علیه دولت مركزى، قریب 12500 نفر از مردم مقتول و مفقود گردیدند.
قیام پانزده خرداد
بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردى، رژیم شاه كه احساس مىكرد روحانیت شیعه براى مقابله با رژیم ناتوان شده است، اقدام به تصویب لوایح ضد دینى خود نمود. در این راستا مسأله انجمنهاى ایالتى و ولایتى پیش آمد و علما و خصوصا امام راحل كه آن را در جهت مقابله با اسلام و مذهب دیدند با قاطعیت كامل وارد مبارزه شدند و رژیم كه تاب مقاومت نداشت اقدام به الغاى این مصوّبه نمود.
در حركت بعدى، رژیم اصول انقلاب سفید را اعلام نمود و شاه در مقابل حركت روحانیت اقدام به تهدید و ارعاب آنان كرد.
به دنبال اعلام عزاى عمومى از طرف حضرت امام در نوروز 1342، بیشتر شهرهاى ایران به حالت فوق العادهاى درآمد.
در همین روزها اعلامیهاى از حضرت امام در مدرسه طالبیه تبریز بر دیوار نصب گردید. مأمورین شهربانى كه سخت مراقب اوضاع بودند به درون مدرسه ریخته و خواستند اعلامیه امام را پاره كنند كه با مقاومت شدید طلاّب مدرسه روبرو شدند. طلاب دلاور و مبارز با مأمورین درگیر شدند و زد و خورد شدید و خونینى بین آنها درگرفت.
طلاب كه سلاحى نداشتند با آجر و سنگ، و مأمورین با اسلحه سرد و گرم به جان آنها افتادند و سرانجام تعدادى از طلاب بىدفاع مورد هجوم وحشیانه مأمورین شهربانى و ساواك قرار گرفته و مجروح شدند.
دامنه تهاجم به بازار كشیده شد و مردم كه به مناسبت شهادت امام صادق علیهالسلام در مسجد قزّلى جمع شده بودند و با شنیدن سر و صداى حمله مأمورین، از مسجد بیرون آمده بودند، مورد حمله و هجوم وحشیانه مأمورین رژیم قرار گرفتند.
آنها بدون هیچ ترحّمى به جان مردم افتادند و مردم بىپناه بدون ترس و با شهامتى كم نظیر، به دفاع از خود پرداختند. در این میان یكى از مردم شجاع سنگى پرتاب كرد كه به یكى از مأموران شهردارى برخورد كرد و در اثر آن مأمور شهربانى كشته شد.
در نهایت با مجروح شدن چندین نفر از مردم بىدفاع و دستگیرى عدّهاى دیگر اوضاع كم كم به حالت عادى برگشت و چون روز تعطیلى بود، مردم به خانههایشان برگشتند و شهر در سكوتى سنگین فرو رفت.
اما جریان مبارزه ادامه داشت تا آنكه در روز پانزده خرداد با شنیدن خبر دستگیرى حضرت امام، تبریز یكپارچه پر از خشم و اعتراض شد، بازار و مغازهها در سطح شهر به حالت تعطیلى درآمد و مردم سراسیمه به خیابانها ریختند تا پشتیبانى قاطع خود را نسبت به امام و خشم و نفرتشان را نسبت به نظام حاكم با فریادها و شعارهاى كوبنده ابراز نمایند.
مأمورین رژیم كه سخت هراسان شده بودند سعى كردند با تشكیل جلسهاى از روحانیون و تجار بخواهند تا به خواستههاى آنان تن دهند كه موفقیتى برایشان حاصل نشد و بازار تعطیل گردید و این تعطیلى حدود ده روز ادامه یافت.
چند روز بعد از حادثه 15 خرداد، ده نفر از علماى تبریز به نمایندگى از جامعه روحانیت شهر به تهران رفتند كه با برخورد ساواك روبرو شدند و اغلب آنان را به تبریز برگردانده و تعدادى از آنان نیز دستگیر شدند.
برچسبها: تبریز دوره پهلوی، کاخهای باغشمال، تبریز قدیم، باغهای قدیمی شهر، مراسم و جشنهای سلطنتی، عالی قاپو، هشت بهشت،
دوره پهلوی اول در استان آذربایجان شرقی
قیام شیخ محمد خیابانی
شیخ محمد خیابانى یكى از روحانیون برجسته تاریخ ایران است كه در برابر استبداد و استعمار تا بذل جان ایستادگى نمود.
آنچه كه تاریخ را در مقابل دوران زندگى سراسر مبارزه خیابانى به تحسین واداشته، این است كه علىرغم كثرت دشمنان و قلت یاران، این روحانى، چون سدى مرصوص در برابر قراردادهاى ننگین وطن فروشى و اولتیماتومهاى ابرقدرتهاى زمان خود (روس و انگلیس) پایدارى نموده و با ضربات كوبندهاى كه نشأت گرفته از ایمان و عشق به اسلام و ایران بود، استعمارگران را در تعقیب اهداف شومشان ناكام گذاشت. خیابانى در انقلاب مشروطیت، به زندگى سیاسى وارد شده و در زمانى كه قواى استبداد و ارتجاع محمدعلى شاه دور تا دور تبریز را محاصره كرده و مردم شهر را به جرم دفاع از مشروطیت و آزادى و كیان اسلام، هدف قرار داده بودند، تفنگ بر دوش، همراه آزادىخواهان مسلمان آذربایجان با نیروهاى استبداد و ضد مشروطه به جنگ برخاست.

حاشیه هایی از عالی قاپو - شمس العماره تبریز


وى علاوه بر دفاع مسلحانه، مسئولیت حفظ روحیه و تحریك مجاهدین را بعهده داشت و با خطابههاى شیرین و مهیج روح تازهاى در كالبد مدافعان آزادى مىدمید. با اینكه شیخ در سنین جوانى بود به سبب اظهار لیاقت و شجاعت به عضویت انجمن ایالتى آذربایجان درآمد و زمانى كه محمدعلى شاه به منظور سركوبى آزادى خواهان و تثبیت نظام استبداد، از دولت فرانسه وام درخواست كرده بود، به پیشنهاد وى، تلگرافى از طرف انجمن تبریز به مجالس سنا و شوراى ملى فرانسه مخابره گردید كه: «در غیبت مجلس شوراى ملى ایران هیچگونه وامى را ملت ایران نخواهند پذیرفت».
بعد از شكست استبداد صغیر و فرار محمدعلى شاه، مجلس شوراى ملى مجددا افتتاح گردید و در دوره دوم مجلس خیابانى با اكثریت آراء به نمایندگى مردم آذربایجان انتخاب شد. وى از همان ابتدا در سال 1329 ه .ق دولت متجاوز روسیه از وضع آشفته ایران استفاده كرده و اولتیماتوم معروف خود را كه حاكى از تسلط رسمى روسها بر شمال و تجزیه ایران بود به مجلس داد. با اینكه وثوق الدوله نمایندگان مجلس را براى موافقت با مفاد اولتیماتوم در فشار گذاشت ولى شیخ محمد خیابانى به عنوان وكیل ملت با سخنرانى آتشین خود در مجلس شوراى ملى خطاب به نمایندگان گفت:
«ارزش زندگى موقعى است كه انسان سربلند و شرافتمند زندگى كند وگرنه مرگ بهترین نعمت است بر انسانى كه نمىتواند به زیر بار ننگ وطن فروشى و خیانت برود».
به دنبال پیروزى بلشویكها در روسیه (1917 م)، قواى ارتش روس از ایران خارج گردیده و پس از شكست عثمانىها در جنگ بین الملل اول، نیروهاى عثمانى نیز آذربایجان را تخلیه كردند.
در این زمان استعمارگر پیر انگلیس از فرصت استفاده كرد و بى سر و صدا قرارداد ننگین 1919 را كه تضمین كننده همه منافع ظالمانه امپراطورى بریتانیا بود بر دولت ایران تحمیل نمود.



مقارن با این جریان سیاسى، انتخابات دوره چهارم مجلس برگزار گردید و علىرغم توطئه، تهدید و تقلب دولت مركزى، خیابانى در تدارك تشكیل فراكسیونى در برابر قرارداد وطن فروشانه 1919 بودند كه نوكران اجانب براى جلوگیرى از این اقدام ملى، دو تن از افسران سوئدى را با یك دسته از مزدوران وطن فروش براى نابودى آزادىخواهان و ترور آنان مأمور ساختند.
اما قبل از اینكه نقشه وثوق الدوله به مرحله اجرا گذاشته شود، در 16 فرودین ماه 1299 ه .ش، قیام سراسرى مردم آذربایجان به رهبرى خیابانى با هدف اعتراض به قرارداد وطن فروشانه 1919 آغاز شد.
قیام شیخ محمد خیابانى همه شهرهاى آذربایجان را فرا گرفت و وى نام آزادستان را بر آذربایجان ایران نهاد.
لازم به ذكر است كه انتخاب این نام به جهت استفاده پان تركیستهاى قفقاز (حزب مساوات) از نام تاریخى آذربایجان بر منطقه ترك نشین قفقاز بوده كه شیخ با آگاهى از مقاصد توسعه طلبانه پان تركیستهاى عثمانى و قفقاز، بدین كار اقدام كرد.
در صبحگاه هجدهم فرودین 1299 ه .ش مردم تبریز به دستور شیخ محمد خیابانى، به شهربانى حمله كرده و آزادىخواهان را آزاد ساختند.
خیابانى، به حاكمان اجنبى و نمایندگان حكومت وثوق الدوله اخطار نمود كه تبریز را ترك كنند و با خروج آنها تبریز به دست آزادىخواهان افتاد و خیابانى مسئولیت اداره شهر را به عهده گرفت.
با گسترش قیام تبریز به دیگر شهرهاى آذربایجان، همه شهرها و بخشهاى استان، تحت حاكمیت خیابانى قرار گرفت.
بعد از سقوط دولت وثوق الدوله و فرار او به اروپا، مشیرالدوله از طرف احمد شاه به نخست وزیرى منصوب شد. وى مخبرالسلطنة حیلهگر را بدون سرباز و سلاح به حكمرانى آذربایجان فرستاد.
مخبرالسلطنة از راه مذاكره با خیابانى، وارد شد و از او خواست كه دولت مركز را به رسمیت بشناسد و دست از شورش بردارد، ولى خیابانى دست رد بر سینه او زد و مخبرالسلطنة ریاكار كودتاى خزندهاى بر علیه قیام مردم تبریز طراحى نمود و با هماهنگى قزاقها آنرا به مرحله اجرا درآورد. سرانجام در 22 شهریور 1299، زمانى كه نیروهاى خیابانى در قرهجه داغ با اشرار امیر ارشد مشغول نبرد بودند و نیروى كمى در تبریز مانده بود، با یك شبه كودتا كه به وسیله قزاقان به فرماندهى مخبرالسلطنه انجام گرفت، عالى قاپو (ستاد قواى شیخ) را تسخیر كرده و خانه خیابانى را غارت نمودند. سپس شیخ را به شهادت رساندند و بدین ترتیب مشعل بزرگ آزادى ایران خاموش گردیده و مسیر كودتاى اسفند 1299 عوامل انگلیس (سید ضیاء و رضاخان) هموار شد.


قانون اتحاد شكل لباس
با توجه به موقعیت جغرافیایى و نقش موثر آذربایجان و تبریز در نهضت مشروطه، روحانیون این منطقه زودتر از سایر نقاط وارد درگیریهاى سیاسى ـ اجتماعى شدند و بسیارى از آنها پس از پى بردن به ماهیت مشروطه طلبان، از امور سیاسى ـ اجتماعى كنار كشیدند. این انزوا به مفهوم بى اعتنایى و بى تفاوتى همه روحانیون آذربایجان به سرنوشت مردم نبود، بلكه چهرههاى برجسته روحانیت این دیار همچون آیت الله میرزا صادق تبریزى و سید ابوالحسن انگجى همزمان با قدرت یابى رضاخان، ماهیت ضد دینى او را افشا كردند و پس از سلطنت او نیز با اقدامات ضد اسلامى دست گماشتگان رژیم به مقابله برخاستند.
از ابتداى سال 1308 قانون تغییر لباس به مرحله اجرا درآمد و مردم با مراجعه به منازل روحانیون به كسب تكلیف در این باره پرداختند وقانون اتحاد شكل شامل طلاب نیز شد. یكى از روحانیون خوى در نامهاى به میرزا صادقآقا از رهبران مبارزه علیه رضاخان در تبریز چنین نوشت: «بسما... تعالى و لهالحمد. حضور باهرانور مبارك حضرت مستطاب آیها... آقا میرزا صادق دامة افاضاته (خط خوردگى) خاك نكبت بر سر و لباس مذلت در بر كرده یا لها من مصیبته ما اعظمها على المسلمین، خانه دین خراب، جگر عالم كباب شود. از استماع این خبر اهالى... فعلاً جز از گریه و عزادارى چاره نمىدانند و هر ساعت منتظر صدور تكلیف شرعى از ناحیه آن وجود مقدس هستند.»
اما به هر ترتیب نهضت روحانیون آذربایجان سریعا سركوب شد كه علت آن هم عدم حمایت همه جانبه مردم از آنان بود و حتى گفته شده كه به هنگام هجوم پلیس به خانه میرزا صادق آقا، مردم از ترس جانشان از ایشان اعلام بیزارى و تنفر جستند. پس از دستگیرى، میرزا صادق آقا به سنندج و آیت الله انگجى به سمنان تبعید شدند. گروه دیگرى از روحانیون درگیر در این نهضت نیز به اطراف اردبیل تبعید شدند و گروهى فرار كرده و مخفى شدند.
البته در این زمان علمایى مانند حاج میرزا خلیل آقا مجتهد كه از علماى نجف از جمله آخوند خراسانى اجازه اجتهاد داشت، نیز در تبریز حضور داشت. ایشان معتقد بود كه علما باید فقط به امور روحانى اشتغال ورزیده و جز در مواقع ضرورى در امور سیاسى دخالت نكنند. آنچه وى را به دین اعتقاد كشانده بود همانگونه كه خود بیان داشته، تجربیات دوران مشروطه و چگونگى رفتار مردم با پدرش (میرزا حسن آقا مجتهد) و سایر روحانیون مانند شیخ فضل الله نورى و شیخ محمد خیابانى بود.
واقعه كشف حجاب
همزمان با بازگشت رضاشاه از تركیه و دستور كشف حجاب در سال 1314 به تمامى كشور، مردم متدین آذربایجان كه متوجه نقشه خائنانه رضاشاه شده بودند به خاطر داشتن تعصب نسبت به نوامیس خود براى ایفاى وظیفه خود در مقابل این بىشرمى آشكار، به منزل علما و روحانیون شهر پناه برده و از آنان كسب تكلیف كردند.
رژیم كه متوجه خطر شده بود با كمال شقاوت و بىرحمى به سركوب مردم و علما پرداخت ولى علىرغم این تمهیدات، مقاومتهاى مردمى حتى در سطح مأموران، در برابر این قانون ادامه داشت، به یك گزارش در این زمینه توجه مىكنیم:
[استاندارى آذربایجان شرقى به ریاست وزراء، 19 بهمن 1316]
محرمانه وزارت داخله، استاندارى آذربایجان شرقى،شماره: 953
مستقیم تاریخ: 19/11/1316

باغ جناب حاجی نظالم الدوله

باغهای دیگر


ریاست وزراء ـ چند ماه قبل گزارش محرمانه به عرض رساندم كه در بعضى از شهرها و قصبات و قراء آذربایجان نهضت نسوان به خوبى پیشرفت ننموده و استدعا كرده بودم كه به مامورین شهربانى و امنیه دستورهاى موكدى صادر فرمایند. در نتیجه توجهات مبذوله و دستورهایى كه از ادارات مذكور به مامورین خودشان داده شده و مراقبت مستمرى كه بنده حسب الوظیفه در این راه نموده و مىنمایم، این موضوع به خوبى پیشرفت نموده و از همه جا اخبار خوب مىرسد و اگر دو سه نقطه تا به حال مانده باشد تا اول سال نو به كلى خاتمه خواهد یافت. لكن موضوعى كه باید به عرض برسانم این است كه متاسفانه مامورین دولتى در تبریز و سایر نقاط آن طورى كه باید و شاید اظهار علاقه به این موضوع مهم اجتماعى نمىنمایند.
مثلاً در جشن 17 دى كه اختصاص به این امر دارد و طرف توجه ذات مقدس ملوكانه است، با وجود دعوت اداره معارف و تاكیدات استاندارى باز غالب رؤساى ادارات دولتى به عذرهاى غیرموجه حاضر نشده و یا در صورت حضور تنها آمده بودند و در بسیارى از شهرها به طورى كه گزارشهاى محرمانه رسیده همین وضعیت بوده است.
بدیهى است كه وقتى اهالى و تجار و اصناف متعصب اینجا این رفتار را از رؤساى ادارات دولتى ببینند، آنها هم سست شده و اگر یك دفعه حاضر شوند دفعات دیگر شانه خالى مىكنند.
به طور كلى رؤساى ادارات دولتى در اینجا كمتر جنبه اجتماعى دارند و غالبا از حضور در محافل و مجالس سخنرانیها و نمایشهاى اخلاقى كه انجمن ادبى و كاركنان معارف تشكیل مىدهند و در كلوب و غیره كه وسیله معاشرت تماس با اهالى و تربیت و تشویق آنها است خوددارى دارند و هر قدر بنده راهنمایى و دلالت مىكنم و تاكید مىنمایم مفید فایده نمىشود ... .
استاندار آذربایجان شرقى [امضاء]: كاظمى
[حاشیه]: بخشنامه به وزارتخانه ها داده شود كه به مأمورین خود در آذربایجان شرقى دستور دهند حضور در اینگونه مجالس از وظایف مأمورین است. هر كدام حضور نیابند منفصل و از خدمت دولت محروم خواهد بود. رونوشت براى اطلاع استاندار فرستاده شود. 28/11/16 به هر حال قانون كشف حجاب تا پایان حكومت رضاشاه در شهریور 1320 ه .ش ادامه داشت و با سقوط رضاشاه، زنان مسلمان و شجاع آذربایجان توانستند با حجاب دلخواه در صحنه حاضر شوند و مجالس روضهخوانى و ذكر مصیبت خامس آل عبا علیهالسلام نیز برقرار گردید.

دوره پهلوی دوم در استان آذربایجان شرقی
حزب دمكرات آذربایجان
پس از پایان جنگ جهانى دوم، شوروى ناچار بود بر طبق تعهداتى كه در جریان كنفرانس سران سه كشور (متفقین) در تهران پذیرفته بود، قواى خود را از آذربایجان خارج كند، لكن به پیروى از سیاست استعمارى پطر كبیر و آرزوى دست یافتن به منابع عظیم نفتى و موقعیت استراتژیكى ایران و در نتیجه تسلط یافتن بر این كشور و سوریه و لبنان و آرزوى بسط كمونیسم در آسیا، به فكر افتاد تا قبل از تخلیه ایران، جاى پایى را براى خود فراهم كند و ضمن اعمال فشار به دولت ایران براى گرفتن امتیازهاى سیاسى و اقتصادى، مقدمات انضمام آذربایجان را به خاك خود فراهم سازد. در همین راستا، از سال 1320 تا نیمه دوم سال 1324، شاخه حزب توده با پشتیبانى مسلحانه قواى شوروى در آذربایجان فعالیت كرده و زمینه را براى سلطه دراز مدت كمونیستها فراهم نمود.
اما این حزب به علت آشكار شدن وابستگى آن به شوروى و ترویج مرام كمونیستى (با پوششهاى فریبنده)، و مقابله علما آگاه و شخصیتهاى مردمى و وطنخواه با آن و همچنین مخالفتها و رقابتهاى انگلیس و آمریكا، موانع و محدودیتهاى زیادى در مقابل پیشرفت آن ایجاد گردید.
این وضعیت ایجاب مىكرد كه مانور سیاسى تازهاى به كار گرفته شود و عوامل و اشخاص جدیدى به میدان وارد شوند.
در این هنگام پیشهورى كه اعتبار نامهاش در مجلس چهاردهم لغو و روزنامهاش توقیف شده بود، روز سوم شهریور 1324 ه .ش وارد تبریز شد و در دنباله مكاتبات خصوصى سابق كه با میرزا على شبسترى داشت و طبق تعلیماتى كه قبلاً در كشور بیگانه اخذ كرده بود، با همكارى صادق پادگان، اساس فرقه یا حزب دمكرات آذربایجان را طرح و روز دوازدهم شهریور 1324 ه .ش بیانیه معروف فرقه را صادر كرد.
باغ خیابان ملک زاده تبریز



این بیانیه در 12 ماده تنظیم و مطالعه آن در وهله نخست براى آنانى كه طالب اصلاحات بودند امید برانگیز بود، ولى آزادى خواهان واقعى چون ماده یك و چهار آن را تفسیر كردند، دریافتند چه نقشه شومى براى محو آذربایجان كه جزء لاینفك ایران و در حقیقت تاج سر كشور، و جان ایران است، كشیده شده است.
حمله فدائیان فرقه دموكرات به پادگانهاى نظامى از روز 24 آبان ماه 1324 شروع شد و با تصرف میانه به دست دموكراتها بسیارى از مطلعین متوجه شدند كه این عمل غیر از تظاهرات عادى بوده و در حقیقت قیامى علیه دولت مركزى است.
در این هنگام براى تقویت پادگانهاى آذربایجان ستونى از مركز اعزام شد و تا قزوین رفت، ولى با رفتن ستون به آذربایجان موافقت نشد و ستون مزبور در روز 23 آذرماه یعنى دو روز پس از سقوط تبریز به مركز مراجعت كرد.
بعد از اعلام رسمى خود مختارى آذربایجان، عملیات جنگ روانى دمكراتها براى تخریب روحیه افسران و افراد نظامى، ژاندارمها و پاسبانها شدت پیدا كرد و مرزهاى شمالى براى تردد آزادانه اتباع بیگانه باز نگهداشته شد.
افراد پاسگاهها و مراكز نظامى دور دست از ترس جان و یا از شدت گرسنگى فرار كرده و به تبریز آمدند. افراد مسلح فرقه دموكرات در همه جا فعال ما یشاء بوده و مخالفت و اعتراض به آنها، كشته شدن یا حبس بىچون و چرا را در پى داشت.
بدینسان در تاریخ 22 آذرماه، پادگان تبریز تسلیم گردید و به دنبال آن مراكز نظامى و انتظامى سراب، عجب شیر، اهر، میانه، زنجان، مراغه بعد از مدتى مقاومت به دست دمكراتها افتادند.
در روز 21 آذر 1324 ه .ش حكومت خودمختار آذربایجان به ریاست پیشهورى در تبریز تشكیل شد. دولت ایران براى اعمال حاكمیت خود بر آذربایجان كه بدون تخلیه نیروهاى شوروى از كشور امكان پذیر نبود، به سازمان ملل متحد شكایت كرد، ولى به سبب وتوى شوروى به آن ترتیب اثر داده نشد.



در مقابل این حوادث، اقدامهاى سیاسى جدیدى آغاز شد و قوام السلطنه به نخست وزیرى انتخاب و در رأس هیئتى در 28 بهمن 1324 ه .ش عازم مسكو گردید و در پى مذاكراتى كه با رهبران شوروى به عمل آورد موافقت شد كه راجع به نفت شمال قراردادى بسته شود و مسئله آذربایجان نیز به شكل مسالمت آمیز حل شود.
قرارداد نفت در 15 فروردین 1325 ه .ش در تهران به امضا رسید، ولى تصویب آن موكول به تصویب مجلس شوراى ملى شد گرچه بعدها در مجلس به تصویب نرسید. نیروهاى اشغالگر پس از امضاى قرارداد مذكور و در اثر اقدامات ایران در سازمان ملل متحد، ایالت شمالى ایران را در اردیبهشت 1325 ه .ش تخلیه كردند.
براى حل مسئله آذربایجان، از اردیبهشت تا شهریور 1325 ه .ش مذاكره در تهران و تبریز با فرقه دمكرات صورت گرفت و با وجود تمام مساعى دولت، بىنتیجه ماند، زیرا حكومت پوشالى تقاضاى جدایى آذربایجان را از خاك ایران مىكرد. در هنگامى كه مذاكره به عمل مىآمد، دولت متوجه شد كه پیوسته بر تعداد مهاجران و افراد مشكوك در آذربایجان افزوده مىشود و سلاح و مهمات تازه به آنجا مىرسد و از سوى فرقه دمكرات دستههاى مسلح به قصد تصرف به گیلان و كردستان اعزام مىشود.
از این رو در دهم شهریور 1325 ه .ش در یك جلسه سرى، شاه به دولت و ستاد ارتش دستور قطعى براى اعزام نیرو به آذربایجان و سركوب اشرار را صادر كرد.
روز 15 آذر 1325 ه .ش قواى نظامى به سوى میانه رهسپار و روز 20 آذر پس از دو روز جنگ سخت در هواى سرد نواحى صعب العبور قافلان كوه، نخستین واحد ارتش وارد میانه شد. روز 21 آذر، شش ستون موتوریزه به سوى تبریز، مراغه، سراب، آستارا، رضاییه و رشت به حركت درآمد.
اولین واحدهاى ارتش روز 22 آذر به تبریز وارد شدند، در همان حال مردمى كه از باسمنج به استقبال ستون آمده بودند، به كمك عدهاى از میهنپرستان، متجاسران را خلع سلاح و انتظامات شهر را در اختیار داشتند، و فقط چند مركز مقاومت باقى مانده بود كه با ورود ستون سركوب گردید.
عدهاى از روساى فرقه از جمله پیشهورى، غلام یحیى و دیگران سریعا خود را به مرز رسانده از طریق جلفا از كشور خارج و به شوروى پناهنده شدند. به هر صورت فرقه دموكرات با تركیب ناهماهنگ یاد شده به مدت بیش از یكسال به روش استالین قدرت نمایى كرد.
در این مدت چند طریقه استراتژیك بكار گرفته شد كه از جمله آنها یكى اعمال حاكمیت دیكتاتورى كمونیستى و كنترل شدید مردم و تبلیغات تفرقه افكنانه و تجزیه طلبانه و دیگرى انجام تعجیلى اصلاحات اجتماعى و عمران و آبادى شهرها بود كه هیچ یك از این راهبردها نتوانست نظر مردم را نسبت به فرقه تغییر دهد.



علما آذربایجان نیز بدون پشتیبانى دیگران، مقاصد فرقه دموكرات و حكومت پیشهورى را براى مردم بیان نموده كه در این راه بیش از همه آزار و شكنجه دیدند و مشهور است كه مرحوم ناصرزاده را از طرف سر در چاه آویزان كردند كه علیه دموكراتها حرفى نزند اما ایشان تسلیم نشد.
در دوران حكومت یكساله پیشهورى و فرقه دموكرات آذربایجان كه از 21 آذر 1324 تا آذر 1325 ادامه داشت آنان از كشتن و زجر و تبعید و توقیف و مصادره اموال مردم ابایى نداشتند و بىرحمانه هر مخالفى را كه در سر راه خود مىدیدند به قتل مىرسانیدند. مطابق شواهد موجود، در نتیجه فعالیتهاى مسلحانه آنان و قیام علیه دولت مركزى، قریب 12500 نفر از مردم مقتول و مفقود گردیدند.
قیام پانزده خرداد
بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردى، رژیم شاه كه احساس مىكرد روحانیت شیعه براى مقابله با رژیم ناتوان شده است، اقدام به تصویب لوایح ضد دینى خود نمود. در این راستا مسأله انجمنهاى ایالتى و ولایتى پیش آمد و علما و خصوصا امام راحل كه آن را در جهت مقابله با اسلام و مذهب دیدند با قاطعیت كامل وارد مبارزه شدند و رژیم كه تاب مقاومت نداشت اقدام به الغاى این مصوّبه نمود.
در حركت بعدى، رژیم اصول انقلاب سفید را اعلام نمود و شاه در مقابل حركت روحانیت اقدام به تهدید و ارعاب آنان كرد.
به دنبال اعلام عزاى عمومى از طرف حضرت امام در نوروز 1342، بیشتر شهرهاى ایران به حالت فوق العادهاى درآمد.
در همین روزها اعلامیهاى از حضرت امام در مدرسه طالبیه تبریز بر دیوار نصب گردید. مأمورین شهربانى كه سخت مراقب اوضاع بودند به درون مدرسه ریخته و خواستند اعلامیه امام را پاره كنند كه با مقاومت شدید طلاّب مدرسه روبرو شدند. طلاب دلاور و مبارز با مأمورین درگیر شدند و زد و خورد شدید و خونینى بین آنها درگرفت.
طلاب كه سلاحى نداشتند با آجر و سنگ، و مأمورین با اسلحه سرد و گرم به جان آنها افتادند و سرانجام تعدادى از طلاب بىدفاع مورد هجوم وحشیانه مأمورین شهربانى و ساواك قرار گرفته و مجروح شدند.
دامنه تهاجم به بازار كشیده شد و مردم كه به مناسبت شهادت امام صادق علیهالسلام در مسجد قزّلى جمع شده بودند و با شنیدن سر و صداى حمله مأمورین، از مسجد بیرون آمده بودند، مورد حمله و هجوم وحشیانه مأمورین رژیم قرار گرفتند.
آنها بدون هیچ ترحّمى به جان مردم افتادند و مردم بىپناه بدون ترس و با شهامتى كم نظیر، به دفاع از خود پرداختند. در این میان یكى از مردم شجاع سنگى پرتاب كرد كه به یكى از مأموران شهردارى برخورد كرد و در اثر آن مأمور شهربانى كشته شد.
در نهایت با مجروح شدن چندین نفر از مردم بىدفاع و دستگیرى عدّهاى دیگر اوضاع كم كم به حالت عادى برگشت و چون روز تعطیلى بود، مردم به خانههایشان برگشتند و شهر در سكوتى سنگین فرو رفت.
اما جریان مبارزه ادامه داشت تا آنكه در روز پانزده خرداد با شنیدن خبر دستگیرى حضرت امام، تبریز یكپارچه پر از خشم و اعتراض شد، بازار و مغازهها در سطح شهر به حالت تعطیلى درآمد و مردم سراسیمه به خیابانها ریختند تا پشتیبانى قاطع خود را نسبت به امام و خشم و نفرتشان را نسبت به نظام حاكم با فریادها و شعارهاى كوبنده ابراز نمایند.
مأمورین رژیم كه سخت هراسان شده بودند سعى كردند با تشكیل جلسهاى از روحانیون و تجار بخواهند تا به خواستههاى آنان تن دهند كه موفقیتى برایشان حاصل نشد و بازار تعطیل گردید و این تعطیلى حدود ده روز ادامه یافت.
چند روز بعد از حادثه 15 خرداد، ده نفر از علماى تبریز به نمایندگى از جامعه روحانیت شهر به تهران رفتند كه با برخورد ساواك روبرو شدند و اغلب آنان را به تبریز برگردانده و تعدادى از آنان نیز دستگیر شدند.
محمدهزاری ویزنه تالش