روایت مونس الدوله، ندیمه باسواد قجری از زندگی زنان شاعر و باسواد در عصر قاجار

روایت مونس الدوله، ندیمه باسواد قجری از زندگی زنان شاعر و باسواد در عصر قاجار

زن قجری«شاعره‌ها و زنان عارف و صوفی منش صد سال پیش، زندگی و ماجراهای جالبی داشتند. تعداد آنها کم و شهرتشان فراوان بود. بیشتر زنان با کمال و با معلومات قدیم، خط خوشی داشتند و روش و منش درویشی پیشه می‌کردند». جالب است در میان زنان بی‌سواد آن روزگار که مونس الدوله بارها با تأسف از آنها یاد می‌کند، از زنان باسواد و حتی شاعر و عارف برایمان می‌گوید که در میان آن همه بی‌‌سوادی و جهل چون گوهری می‌درخشیدند.

مدح خانم‌های خانه
این گروه از زنان بیشتر از خانواده‌های اشراف و اعیان و معتبر و خانواده‌های شاهی بودند؛ چرا که امکانات بیشتری از جهت کسب این امور برایشان پیش می‌آمد. به همین جهت خانه‌ها و عمارت‌های آنها، محل و به قولی پاتوق شاعره‌ها یا همان زنان باسواد و با کمال بود و در مدح خانم‌های صاحبخانه که همان‌طور گفته شد از اعیان و درباریان بودند، شعر می‌گفتند.

مراسم«سلام»
در روزهای عید مراسمی به نام «سلام» برگزار می‌شد که این شاعره‌ها به این خانه‌ها و عمارت‌ها رفت و آمد داشتند و شعر می‌سرودند. البته خود مراسم سلام این چنین بود که خانم‌های باسواد روی صندلی می‌نشستند و خانم‌های دیگر برای عرض تبریک خدمت آنها می‌رسیدند. بعد زنی، که خیلی خوب شعر می‌گفت، چادر نماز به سر می‌آمد و جلوی صندلی می‌ایستاد و اجازه می‌گرفت و اشعاری که در مدح آن خانم سروده بود، می‌خواند، خانم‌هایی که حاضر بودند همه احسنت و آفرین می‌گفتند!

هدیه شاعره: ده تا بیست سکه طلا
بعد از خواندن شعر آن شاعره در مدح خانم خانه، شخصی به نام «صندوقدار» با عنایت خانم خانه، یک طاق شال ترمه کشمیری، یا یک دست لباس فاخر برای شاعره می‌آورد و جلو همه خانم‌ها به او می‌داد. بعضی وقت‌ها، ده تا بیست سکه طلا مثل اشرفی و «باج اوغلی» طلا به شاعره انعام می‌دادند.

روز عید و مدح دختر فتحعلی شاه
یکی از این شاعره‌ها که مونس الدوله از آن به نام «بیگم خانم کاشی» یاد کرده است، بیشتر برای دختر فتحعلی شاه؛ یعنی «ام‌سلمه خانم ضیاء السلطنه» که همسر «میرزا سعید خان انصاری» وزیر امور خارجه آن روزگار بود، شعر می‌گفت و او را مدح می‌کرد. مونس الدوله به شیرینی برایمان این‌طور نقل کرده است: «در یک روز عید، ‌ام سلمه خانم ضیاءالسلطنه سلام نشسته بود و چون شوهرش وزیر امور خارجه بود، زن‌های سفرا و زن‌های وزرا همه برای تبریک او آمدند. در این میان «بیگم جان خانم» (همان شاعر معروف زنان) آمد و تعظیم کرد و شعرهایی در مدح ام سلمه خانم ضیاءالسلطنه گفته بود، همان‌طور ایستاده خواند و بیت اول آن شعر این‌طور بود:
ای ضیاءالسلطنه، ای بانوی گیتی مدار
ای ضیاء دولت شاهی ز رویت آشکار
همین که شعرها تمام شد، صندوقدار خانم ضیاءالسلطنه یک دست لباس- چادر نماز، یل، زیر جامه ملیله دوزی و یک گوشواره زمرد برای بیگم خانم آورد».

قرآن خطی «ام سلمه خانم» در حرم حضرت معصومه(س)
این خانم یعنی ضیاءالسلطنه خودش هم خوب شعر می‌گفته است و خط بسیار زیبایی هم داشته است. جالب است بدانیم این زن بسیار خداشناس بوده است به‌گونه‌ای که هر وقت کاری نداشته است با‌ آن خط بسیار زیبای خود قرآن می‌نوشته است. البته مونس الدوله در خاطرات خود که نزدیک به ۵۰ سال پیش روایت کرده است، این چنین گفته‌است: «هنوز یکی از قرآن‌‌های خطی که خانم ضیاءالسلطنه نوشته، در حرم حضرت معصومه(س) است که خیلی ارزش دارد. گذشته از آن، هر تکه کاغذی که ام سلمه خانم ضیاءالسلطنه روی آن یک دو سه سطر نوشته، دست به دست می‌گردد و خیلی هم قیمت دارد». از نمونه شعرهای این زن با کمالات این دو بیتی است که انگار هر وقت حالتی خاص داشته شعری می‌گفته است:
اگر به باد دهم زلف عنبر آسا را
به دام خویش کشم آهوان صحرا را
وگر ز لطف نظر افکنم به عظم رمیم
دوباره زنده کنم نفخه مسیحا را

تنها زن ایرانی که فرانسه می‌دانست
در میان زنان شاعره و با سواد دیگر روزهای زندگی مونس الدوله، می‌توان از «ماه تابان خانم قمرالسلطنه» همسر «میرزا حسین خان سپه سالار» نام برد. همان زنی که مراسم تعزیه زنانه هم در خانه او برگزار می‌شد. می‌‌گویند این زن بسیار با کمال و با وجودی بوده است. طوری که زبان فرانسه را نزد «مادام عباس» که قبلاً درباره‌اش نوشته ایم، بخوبی یاد گرفته است. این زن تنها زن ایرانی بود که آن وقت زبان فرانسه می‌دانست.
باغ صفاییه و مرشد حاج میرزا حسن صفا
«ماه تابان خانم» زمانی که شوهرش سفیر‌کبیر شد با هم به استانبول رفتند و در آنجا این زن زبان ترکی استانبولی هم یاد گرفت. جالب است بدانیم در استانبول مرشد بزرگی به نام «حاج میرزا حسن صفا اصفهانی» بود که سپهسالار و همسرش؛ یعنی همین ماه تابان خانم هر دو مریدان او شدند. وقتی که سپهسالار، صدر اعظم شد و به ایران آمد، حاجی صفا را همراه خود به تهران آورد. حاجی صفا نزدیک «چشمه علی» باغ خانقاهی داشت که تا زمان مونس الدوله بوده است. او در همان خانقاه فوت و خاک شد که به باغی به نام «باغ صفاییه» معروف بود.

«ماه تابان خانم» و سفر مکه و باغچه سبزیجات!
یکی از ماجراهای جالب زندگی این زن رفتن به سفر مکه بود. به این صورت که خانم قمرالسلطنه یا همان ماه تابان خودمان با دستگاه و تجمل بسیاری به مکه مشرف شد تا جایی که قریب صد ندیمه، کنیز کلفت، غلام، پیشخدمت و خواجه همراه خودش برده بود. این خانم عادت داشته است که همراه شام و ناهار سبزی خوردن حتماً صرف کند! و برای اینکه در سفر مکه همیشه سبزی خوردن سر سفره داشته باشد دستور داده بود که درون دو سه تخت روان خاک بریزند و تخم تربچه، ریحان، جعفری و سبزی‌های دیگر بکارند و همراه کاروان او حرکت دهند. خب در راه مکه آب کم بود به همین دلیل همیشه چند شتر آبکش همراه قافله این خانم حرکت می‌کرد و سبزی‌خوردن‌های تخت روان را آب می‌داد که هر روز و هر شب سر سفره ماه تابان خانم در آن بیابان سوزان عربستان، سبزی خوردن تازه باشد!

خوش خطی و شعرهای «قمرالسلطنه»
از اشعاری که این زن خوش خط و خوش سلیقه و با سواد گفته است نمونه‌ای را آورده‌ایم:
چه می‌شد گر ز راه مهر بر من دیده بگشودی
ز اغیارم نهان بر دیده جانم عیان بودی
به هر جا هست بیمار از خدا خواهد شفای خود
مریض عشق تو هرگز نیارد نام بهبودی
به راه کعبه گر آتش ببارد رو نگردانم
خلیل آسا گلستان است بر من نار نمرودی

همسر صدراعظم ناصرالدین شاه و رسیدگی به عریضه زنان
ماه تابان خانم و میرزا حسن خان سپهسالار مانند یک جان در دو بدن بودند و همدیگر را بسیار دوست می‌داشتند. در سفر و حضر با هم بودند. زمانی که سپهسالار صدراعظم با قدرت ایران بود، این خانم باسواد و اهل دل هفته‌ای یکبار زن‌هایی را که عریضه شکایت داشتند در همین عمارت معروف به مجلس شورای ملی به حضور می‌پذیرفت. خواجه‌ها عریضه زن‌ها را به حضور خانم ماه تابان می‌آوردند. او هم یک به یک آنها را می‌خواند و زیر آنها به خط خودش جواب می‌داد و کمتر کسی از در خانه این زن ناامید بر می‌گشت!

«ماه تابان خانم» و مرگ همسرش
آخر کار، همسر ماه تابان والی خراسان و متولی باشی مشهد شد. قمرالسلطنه هم همراه او به مشهد رفت. سپهسالار و قمرالسلطنه در مشهد بودند که ناصرالدین شاه هم به زیارت مشهد رفت. یک روز که ناصرالدین شاه ناهار، میهمان عمه خانم، یعنی همان ماه تابان بود، سپهسالار پیش از اینکه شاه به منزل او برود، سکته کرد و مرد. قمرالسلطنه تا این خبر ناگهانی را شنید، این شعر را خواند:
هزار نقش بر آرد زمانه و نبود
یکی از آنچه در آیینه تصور ماست
ماه تابان خانم قمرالسلطنه تمام دارایی خود را که املاک زیادی بود، وقف کرد.

چند خوانچه بشقاب طلا برای «حاجی زبیده خانم»
از دیگر زن‌های باسواد و نیکوکار و شاعر و حتی دانشمند که مونس‌الدوله از آن برایمان تعریف کرده است «حاجی زبیده خانم» مشهور به «فرشته» است. این زن قریب نود سال عمر کرد و تا آخر دوره ناصرالدین شاه هم زنده بود. او دختر فتحعلی شاه و همسر «نصرت الملک قراگوزلوی همدانی» بود. مونس الدوله از این زن این‌طور گفته است: «عروسی این خانم محترمه جزو عروسی‌های تاریخی آن دوره‌ها است.
عروس را از تهران به همدان بردند و افواج خاصه شاهی با تشریفات مجلل همراه عروس از تهران تا همدان حرکت کرد. وقتی که می‌خواستند عروس را عقد کنند، چند خوانچه پر از بشقاب‌های طلا از خانه داماد برای عروس آوردند و توی بشقاب طلا یک جور جواهر ریخته بودند. این خانم محترمه، با این همه جلا و جلال، درویش مسلک بود و به «حاج میرزا علی نقی کوثر همدانی» خیلی ارادت داشت و هر چه کوثر می‌گفت، حاجی زبیده خانم فوری انجام می‌داد».

موقوفات زن دانشمند و شاعر قجری
آنچه از تعاریف مونس الدوله بر می‌آید، این زن خیلی با کمال و با ذوق و نیکوکار بوده است. تا جایی که چند کاروانسرا برای اقامت زوار در راه همدان به کربلا ساخته است، چندین پل بنا کرده است، چند پارچه ده بزرگ را وقف کرده است.
او بیست مرتبه به کربلا و ده مرتبه به مشهد و دو بار به مکه مشرف شده بود و از او روایت‌های زیادی که نشان از اهل دل بودن این زن است بیان شده است.
حاجیه زبیده شعر هم بسیار خوب می‌گفته است و نمونه‌ای از آن این چنین است:
درده به من ای ساقی زان می‌دو سه پیمانه
کز سوز درون گویم شعری دو سه مستانه
خواهم که در این مستی خود نیز روم از یاد
غیر از تو نماند کس نه خویش و نه بیگانه
از عشق رخ جانان گشته است جهان حیران
مستانه سخن گوید این عاشق دیوانه

دختر ناصرالدین شاه با لباس درویشی به تن!
خانم«ایران الملوک» دختر ناصرالدین شاه، همسر «ظهیرالدوله» هم از خانم‌های باکمال و با معلومات بوده است. او گاهی لباس درویشی می‌پوشید. این زن به «صفی علیشاه» که مزارش در خانقاه تهران در آن زمان بود ارادت داشته و بعد از صفی علیشاه، همسرش ظهیرالدوله مرشد او بوده است.

مونس الدوله و روایت روشن از تاریخ زنان
روایت این چنینی از زنان در دوره‌ای که بیشتر از بی‌سوادی و جهل زنان گفته شده است و نقل زندگی این شاعره‌ها بسیار جذاب و خواندنی است و باید ممنون این ندیمه باسواد ناصرالدین شاه باشیم که قسمت روشنی از زندگی زنان آن روزگار را برای ما نقل کرده است. در واقع خود مونس الدوله هم از زمره این زنان به شمار می‌آمده است که بزرگ‌ترین آثاری که بر جای گذاشت نقل خاطراتش است که قسمتی از تاریخ زنان را روشن کرده است.

«نه نه درویش» و خواندن مثنوی
این ندیمه ریزبین ناصرالدین شاه می‌گوید: «خانم‌های باسواد و با کمال آن روزها بیشترشان درویش مسلک می‌شدند و بیش از هر کتابی به مثنوی علاقه داشتند. بعضی از خانم‌های درجه اول آن زمان‌ها ندیمه‌هایی داشتند که مثنوی را خوب می‌خواندند و آنها را «نه‌ نه درویش‌» می‌گفتند.

زیر کرسی در تالاری پر از چلچراغ؛ محفل زنان شاعر
در شب‌های بلند زمستان، این خانم‌ها درون تالار زیر کرسی شش پایه می‌نشستند. لحاف کرسی ترمه مروارید دوزی، پشتی‌ها و مخده‌ها همه مروارید دوزی و ملیله دوزی بود. پرده‌های ماهوت و مخمل به درها آویزان بود. چلچراغ و جار و چراغ‌های نفتی آنقدر نور داشت که تالار مثل روز روشن‌ می‌شد. روی کرسی همه جور شیرینی و آجیل و میوه چیده بودند.
سماور نقره ته تالار قل‌قل می‌زد و گاهی برای تفنن برف و آب میوه و آب قند روی کرسی می‌گذاشتند. کلفت‌های ترتمیز مرتب چای و قلیان می‌دادند و برای اینکه هوای تالار هم گرم باشد، بخاری هیزمی هم روشن بود. از همه مهم‌تر به قول مونس‌الدوله اینکه پایین کرسی نه نه درویش با کتاب مثنوی نشسته بود. یک لاله (چراغ) مخصوص، درون سینی روی کرسی برای نه نه درویش گذاشته بودند. نه نه درویش هم عینک‌اش را چپ و راست می‌کرد و با صدای خوش می‌خواند:
بشنو از نی چون حکایت می‌کند
وز جدایی‌ها شکایت می‌کند

منبع: مجله ایران بانو؛ زهره شریفی

(تصاویر) مراسم سنتی ازدواج در «ریبنو»

 
روستای دورافتاده و کوهستانی "ریبنو" با وجود دهه‌ها فشار حکومت کمونیستی و به تبع آن فقری که بسیاری از مردان را مجبور کرده تا در خارج به جستجوی کار بروند، مراسم ازدواج سنتی خود را حفظ کرده است.
 
 مراسم ازدواج سنتی در روستای "ریبنو" در جنوب غرب بلغارستان چنان ریشه دار بود که پس از گرویدن "پوماک-اسلاوها" به دین اسلام در دوران حکومت عثمانی‌ها، دوباره در میان این اقوام احیا شد. 
 تصاویر زیر مراسم عروسی "فیکری بیندژوا" و شوهر آینده‌اش، "عظیم لیومانکوف" را در مقابل خانه‌شان نشان می‌دهد. طبق سنت، خانوادۀ عروس از زمان تولدش برای او جهیزیه جمع می‌کنند. عمدۀ این جهیزیه را محصولات بافتنی، لحاف، پتو، پیشبند، جوراب، فرش و قالیچه تشکیل می‌دهند. در یک صبح زمستانی، آنها این جهیزیه را آویزان می‌کنند و همه اهالی روستا برای برانداز کردن جهیزیه می‌آیند.
 
نقطۀ اوج مراسم، نقاشی صورت عروس است که در پایان روز دوم عروسی انجام می‌شود.‎ گزارش تصویری این مراسم سنتی را "استویان ننوف" عکاس رویترز تهیه کرده است.
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)
 
(تصاویر)

 

سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول چه شد

عصر پهلوی فروغی

در این گزارش به سرنوشت 5 تن از کارگزاران حکومت رضاخان می پردازیم که با وجود همه تلاش هایی که در خدمت به سلطنت پهلوی کردند، سرنوشتی تامل برانگیز و عبرت آموز یافتند.

سرویس تاریخ مشرق - در سال های اخیر، تلاش های بسیاری از سوی تریبون هایی در خارج و داخل کشور برای بخشیدن جلوه ای اسطوره ای به رضاخان پهلوی انجام گرفته است. از شبکه انگلیسی «من و تو» تا آن استاد معروف دانشگاه تهران، در این سال ها دفاعی همه جانبه از «رضا شاه کبیر» به عنوان «پدر ایران نوین» و عامل «رستاخیز» ملت ایران صورت داده اند. داوری دقیق و منصفانه درباره کارنامه رضاخان در  دوران 16 ساله سلطنتش، یک کار تاریخ-پژوهی تخصصی است. در این باب، مقالات و کتب بسیاری نگاشته شده و هنوز جای کارهای جدی تر و دقیق تر، به ویژه با دیدگاه منتقدانه از منظر گفتمان انقلاب اسلامی، خالی است. در گزارش پیش رو، نگاهی اجمالی به نحوه سلوک رضاخان با نزدیک ترین و وفادارترین یاران خود می اندازیم. همین اندازه می توان گفت که از منظر روانشناسی امروز، رضاخان دست کم از نیمه دوم حکومتش به بیماری سوء ظن و بدگمانی بیمارگون(پارانویا) دچار شده بود. تیغ تیز این بیماری تقریبا دامن هر رجل سیاسی را که در دوره حکومت او نامدار شد، گرفت. گزارش پیش رو سرنوشت 5 تن از مهم ترین این رجال است.

محمد علی فروغی

محمدعلی فروغی( ۱۲۵۴-۱۳۲۱ خورشیدی )، کارشناس ادبیات و فلسفه، سیاستمدار و اندیشمند علوم سیاسی و از پایه ‌گزاران فرهنگستان ایران بود. او زیر نظر پدرش محمد حسین خان فروغی در خانه و به کمک استادان سرخانه آموزش دید و سپس وارد دارالفنون شد و در فلسفه، تاریخ و ادبیات به دانش‌اندوزی پرداخت.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول
فروغی در جوانی

 فروغی  کتاب «سیر حکمت در اروپا» را بر پایه‌ی ترجمه‌هایی که از زبان فرانسه فراهم کرده بود، نوشت. او چند بار نماینده‌ی مجلس، وزیر و نخست‌وزیر ایران شد و از کسانی بود که «مدرسه‌ی عالی سیاسی» را پی‌ریزی کرد. پس از این که رضاخان او را از صحنه‌ی سیاست کنار زد، به کار فرهنگی و تصحیح دیوان اشعار شاعران بزرگ پرداخت.

 معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول

فروغی در به قدرت رسیدن رضا خان و تأسیس سلسله پهلوی نقش اساسی داشت. فروغی اندیشه پرداز سلطنت پهلوی بود. نطق فروغی در مراسم تاجگذاری رضا خان، تمامی عناصر شووینیسم(برتری طلبی نژادی- قومی) شاهنشاهی و باستان گرایی را، که بعدها توسط پیروان و شاگردان فروغی پرداخت شد، در بر داشت.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول

 

او در نطق خود رضاخان میرپنج را "پادشاهی پاک زاد و ایران نژاد و وارث تاج و تخت کیانی و ناجی ایران و احیاءگر شاهنشاهی باستان" و غیره و غیره خواند. حتی انتخاب نام پهلوی را نیز به ابتکار فروغی نسبت می دهند. و پهلوی های پیش از آن، مجبور به تغییر نام خود شدند تا رضاخان در نام نیز یگانه و بی همتا بماند.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول
محمدعلی فروغی(نفر دوم از راست) در کنار علی اکبر خان داور

محمدعلی فروغی در کابینه مستوفی الممالک در سال 1305 شمسی ، وزیر جنگ شد. سپس به سفارت کبرای ایران در ترکیه منصوب شد و در این ایام توانست روابط بسیار نزدیکی با کمال آتاتورک رئیس جمهور و عصمت اینونو نخست وزیر و سایر مقامات ترک ایجاد نماید . فروغی از این نزدیکی کمال استفاده را کرده و موجبات سفر رضاشاه را به آن کشور فراهم کرد . غرض و نیت فروغی از این سفر، آن بود که شاه از نزدیک با مظاهر تمدن اروپا که به نحوی گسترده در ترکیه رواج پیدا کرده بود، آشنا شود و بعد به عنوان سوغات قسمتی از آن تمدن را در ایران پیاده کند.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول

وی بار دیگر در 1306، کابینه مخبرالسلطنه ابتدا وزیر اقتصاد و سپس وزیر خارجه شد و در شهریور 1312 مجدداً رئیس الوزرا شد و در آذر ماه سال 1314 پس از واقعه مسجد گوهرشاد ، از رئیس الوزرایی عزل و برکنار شد .

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول

ماجرای خانه نشینی فروغی هم از این قرار بوده که رضاشاه بعد از سفر به ترکیه به فکر تغییر کلاه می افتد و دستور می دهد به جای کلاه پهلوی همه کلاه شاپو بر سر بگذارند. این حد از زورگویی رضاشاه که یک شبه می خواست حتی کلاه مردم را هم به سلیقه خود عوض کند(امری که حتی در دولت های هیتلر و استالین هم دیده نشده بود) واکنش هایی در برخی شهرهای ایران داشت. به هرحال، مردم شهری مذهبی مانند مشهد زیر بار نمی روند و مأموران دولت به زور متوسل می شوند. در نتیجه عدۀ زیادی کشته و زخمی می شوند. رضاشاه طبق معمول بی آنکه بخواهد بپذیرد مقصر این ماجرا خود اوست، دنبال مقصری می گشت و اطرافیانش «محمدولی خان اسدی»، نایب التولیۀ آستان قدس را مقصر معرفی کردند و او هم بی آنکه گناهی داشته باشد، تیرباران شد. چون اسدی با فروغی نسبت سببی داشت (یکی از پسران اسدی داماد فروغی بود) طبق رسم رضاخانی، فروغی که در آن وقت رئیس-الوزرا بود استعفا داد و تا شهریور 1320 که ایران به اشغال قوای بیگانه درآمد، خانه نشین شد. شایع شد که فروغی به علت وساطتی که از اسدی کرده مورد غضب رضاشاه قرار گرفته بود، اما پسر ذکاء الملک، محمود فروغی، هرگونه وساطتی را از جانب فروغی در باب اسدی را می کند.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول

روایت دیگر ماجرا این است که، فروغی بعد از غائله مسجد گوهرشاد مشهد، در پاسخ به نامه ای از اسدی (که خواسته بود فروغی از رضاشاه بخواهد در اجرای اصلاحات مربوط به لباس در مشهد رویۀ تدریجی تری به کار گرفته شود، یا به نوشتۀ برخی بعد از گرفتاری اش درخواست کرده بود که فروغی از او نزد رضاشاه شفاعت کند) او را دعوت به صبوری کرده و در نامه خود، بیت مشهور مولانا: «در کف شیر نر خونخواره ای/ غیر تسلیم و رضا کو چاره ای» را هم خطاب به اسدی نوشته بوده است. اما چون نامه به دست رضاخان می افتد و او هم این بیت را می بیند عصبانی می شود و فروغی را برکنار میکند.

لیکن باقر عاقلی، تاریخ نگار معاصر، که از دوستان محسن فروغی، پسر ذکاء الملک، بود از قول او روایت می کند: " پدرم می گفت من چنین نامه ای ننوشته ام. بعد از مرگم تکذیب کنید. من حضوراً از اسدی توسط (میانجی گری) کردم ولی رضاشاه گزارش‌های پاکروان استاندار و سرلشکر مطبوعی فرمانده لشکر را جلوی من انداخت و با تغیّر و تعرّض گفت بی‌ جهت از قوم و خویش خود دفاع نکن. در مقابل این اسناد غیر قابل انکار باز شفاعت می کنی؟"

با این حال داستان جوابی که محمد علی فروغی به اسدی نوشت و ذکر آن بیت فوق الذکر، در چند منبع دیگر، از جمله خاطرات حاج مخبرالسلطنه هدایت، دیگر نخست وزیر دوره رضاشاه، نیز آمده است. هدایت در کتاب خود می نویسد: "... معروف شد(که فروغی) در قضایا به پسرش نوشته است: در کف شیر نر خونخواره ‌ای/ غیر تسلیم و رضا کو چاره ای؟ و به دست آمده است."

یا نصرالله انتظام، دیپلمات ایرانی دوره رضا شاه که مدتی نیز در دوره پهلوی دوم سفیر ایران در سازمان ملل بود، در خاطرات خود می نویسد: "... چون قبل از اعدام اسدی گویا نامه ای به او نوشته بود "در کف شیر نر خونخواره ای/ غیر تسلیم و رضا کو چاره ای" از کار برکنار شد."

با این حال، مغضوب شدن محمدعلی فروغی با مغضوب شدن علی اکبر داور، تیمورتاش و نصرت الدوله فیروز کاملا فرق می کرد. به این مفهوم که او هیچ گاه کاملا از چشم رضاخان نیافتاد و شاه پهلوی هیچ گاه رشته اعتماد خود را کاملا از او نبرید. زنده ماندن و حتی نخست وزیر شدن دوباره او در بحرانی ترین وضعیت کشور(اشغال ایران توسط متفقین) خود گواه این ماجراست. محمود فروغی، پسر محمد علی فروغی، در کتاب خاطرات خود می گوید: " دیگر صلاح نبود که مرحوم فروغی نخست ­وزیر باشد و پدر دامادش تیرباران بشود. رضاشاه هم می دانید در این قسمت خیلی به اصطلاح امروز رادیکال بود. یک کسی که می رفت، تمام آن خانواده باید با او بروند." یا در ادامه روایت دیگری از ملاطفت رضاخان با او نقل می کند: " آن وقت برای اینکه به اصطلاح – خیال می کنم – رضاشاه بخواهند به دیگران بفهمانند که مرحوم فروغی مغضوب نیست مثل آنهای دیگر، او را یک روز خواستند. یک روز او را احضارشان کردند. خوب یادم می آید که دندانشان هم درد می کرد. بعد [رضاشاه] به ایشان گفته بودند که خوب، خانۀ شما و خانۀ ما که مثل بیرونی – اندرونی می ماند. مرتّب بیایید و بروید و اینها. ولی دیگر همان یک بار بود..."

طبق خاطرات نصرالله انتظام، فروغی بعد از خانه نشینی، همچنان عضو فرهنگستان ماند، گاهی در دانشکده معقول و منقول سخنرانی می کرد و حتی تالیف بخشی از کتب درسی به او سپرده شد. سپردن کار تالیف کتب درسی، ظاهرا حاصل شهامت و معرفت علی اصغر حکمت، وزیر معارف و دوست قدیمی فروغی بود که چون از مضیقه مالی فروغی برای اداره اهل و عیال پرجمعیت خود خبر داشت، اجازه اش را از رضاخان گرفت.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول

در شهریور 1320، وقتی کشور به ناگهان مورد هجوم و اشغال روسیه و انگلستان از شمال و جنوب قرار گرفت، باز رضاخان، بعد از 6 سال خانه نشینی فروغی، به سراغ او رفت تا زمام دولت را به دست او بسپارد. نصرالله انتظام، رئیس تشریفات دربار در آن زمان، که عصر روز پنجم شهریور ماه 1320 شخصا برای آوردن فروغی به سعدآباد رفته بود، در خاطرات خود از نخستین برخورد رضا شاه و فروغی بعد از گذشت قریب به شش سال مینویسد که فروغی بدون اینکه عذر و بهانه ای برای قبول مسئولیت در آن موقع خطیر بیاورد، تکلیف نخست وزیری را پذیرفت و در پاسخ رضا شاه گفت " اگر چه پیر و علیل هستم ولی از خدمت دریغ ندارم".  رضا شاه برخلاف معمول که وزیران را خود تعیین می کرد به فروغی گفت که در انتخاب وزرای کابینه خود آزاد است. انتظام در دنباله خاطرات خود می نویسد " فروغی عرض می کند که چون همه خدمتگزارند، فعلا حاجت به تغییری نیست. شاه می گوید پس سهیلی وزیر خارجه شود و عامری به وزارت کشور برود".

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول

فروغی بعد از کناره گیری رضاخان و خروج او از کشور، به عنوان وزیر دربار، در کنار محمدرضای جوان و بی تجربه قرار گرفت تا او را با اصول و مبانی اولیه سلطنت آشنا کند. او در نهایت، در 5 آذر 1321 به علت ناراحتی قلبی از دنیا رفت و در ابن بابویه به خاک سپرده شد.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول

 

 

سردار اسعد بختیاری

جعفرقلی خان بختیاری (زاده ۱۲۵۹ - درگذشته ۱۳۱۳) معروف به سردار بهادر، از رؤسای ایل بختیاری و از فاتحان تهران در جریان انقلاب مشروطه در ایران بود. وی پسر ارشد علی قلی خان سردار اسعد دوم، از سرداران بزرگ انقلاب مشروطه ایران بود(سردار اسعد اول، اسفندیارخان ایلخان بود).

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول
جعفرقلی خان سردار اسعد سوم

مناصب مهم جعفرقلی خان به این قرار بود:

وزارت جنگ ایران (دوره پهلوی) (1306-1312)

او در کابینه مخبرالسلطنه وزیر جنگ بود. یکی از اعمالی که جعفرقلی خان در دوران وزارت خود نمود، خلع سلاح کامل بختیاری­ها بود که به حکم رضاخان، مسئول این کار شد و خوانین بختیاری را مجبور به پذیرش این حکم کرد.

نمایندگی مجلس شورای ملی ایران (1302-1304)

در دوره پنجم مجلس نماینده ایل بختیاری بود و در کشمکش بین نمایندگان طرفدار رضاخان و اقلیت مخالف او به ریاست مدرس، به حمایت رضاخان پرداخت و خواهان تغییر سلطنت شد.

حاکم شهر کرمان (1298-1301)

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول
جعفرقلی خان(دوم راست) در دوران نهضت مشروطه جزو مجاهدان ضد استبداد بود

همان طور که می بینید، او نیز یکی از مهم ترین یاران و همراهان رضاخان، در مسیر رسیدن او به نخست وزیری و بعد سلطنت ایران بود و بسیاری از برنامه های رضاخان برای هموار کردن مسیر قدرت و تثبیت سلطنت خود، توسط جعفرقلی خان انجام گرفت.

 معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول
سردار اسعد سوم(نشسته چپ) در کنار یپرم خان ارمنی، رییس نظمیه دولت مشروطه

به واقع، جعفرقلی خان، در کنار پدرش، علی قلی خان، از چهره های برجسته مشروطیت بود که رشادت های زیادی هم برای پیروزی این جنبش انجام داد. او در زمان حیات پدرش به «سردار بهادر» معروف بود، و تنها بعد از وفات پدرش به لقب سردار اسعد رسید(سردار اسعد سوم).

سرداراسعد سوم پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ والی کرمان شد و در کابینه دوم رضاخان سردارسپه (۸ شهریور ۱۳۰۳- ۲۴ آذر ۱۳۰۴) وزیر پست و تلگراف بود. سرداراسعد سوم در کابینه مهدی‌قلی ‌خان هدایت (مخبرالسلطنه)، که از خرداد ۱۳۰۶ کار خود را آغاز کرد، وزیر جنگ شد و تا آستانه دستگیری و زندانی شدنش در 1312 در این سمت باقی بود.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول

اما ماجرای غضب ناگهانی رضاخان به او، زندانی شدن و قتل فجیعش در زندان شهربانی، یکی از رویدادهای تلخ و تراژیک دوران حکومت پهلوی اول بود.

جعفرقلی خان سردار اسعد از دوستان و نزدیکان رضاشاه بود. در غالب مسافرت‏‌ها او را همراهی می‏‌کرد و از جمله در سفر جنگی سردار سپه به خوزستان و در سفر وی به آذربایجان و ملاقات با سمیتقو، همراه شاه بود. او همچنین در مسافرت شاه به خراسان برای رسیدگی به وضع لشکر شرق و ماجرای قیام لهاک خان در مراوه‌ تپه و مجازات آن‌ها، رضاشاه را همراهی می‌کرد. غیر از همراهی با شاه در مسافرت‏‌ها و بازدیدها، اسعد یکی از معدود نزدیکان رضاشاه بود که هفته‌‏ای چند نوبت او را در کاخ ملاقات می‏‌کرد و بعد از تیمورتاش نزدیک‌ترین شخص به پهلوی اول به حساب می‌آمد.

در آبان 1312، رضاخان طبق رسم هر ساله، برای تماشای مسابقات اسبدوانی راهی دشت گرگان شد. در این مسافرت، اسعد در صف مقدم همراهان شاه قرار داشت اما پس از انجام مراسم اسب‌‏دوانی و توزیع جوایز توسط اسعد در روز ۲۶ آبان ۱۳۱۲ شمسی، سرهنگ سهیلی رئیس اطلاعات شهربانی سردار اسعد را بازداشت و بلافاصله وی را راهی زندان قصر کرد. همزمان با این واقعه، تعداد زیادی از رؤسای عشایر تبعیدی در تهران و دیگر افراد صاحب‌نفوذ در مناطق ایلی جنوب دستگیر شدند. گذشته از اکثر خوانین بختیاری، تعدادی از سران دیگر ایلات نیز بازداشت شدند و به زندان افتادند. عده‏‌ای از خوانین بختیاری که نمایندۀ مجلس بودند نیز پس از سلب مصونیت توقیف شدند. در همین زمان، قوام‌‏الملک شیرازی که از یاران و دوستان صمیمی سردار اسعد بود، نیز بازداشت شد.

سردار اسعد را ابتدا به زندان تازه تاسیس قصر منتقل کردند و او حدود 4 ماه در این محبس به سر برد. در این مدت، تلاش کردند که با غذای مسموم او را به قتل برسانند که توفیق حاصل نشد. سپس او را به زندان موقت شهربانی(محبس نمره یک) انتقال دادند. جایی که عاقبت توسط پزشک مخوف شهربانی، پزشک احمدی معروف، با تزریق سرنگ هوا کشته شد.

بعد از تبعید رضاخان از ایران، و روی کار امدن پهلوی دوم، وراث سردار اسعد با شکایت به دادگستری، خواهان رسیدگی دقیق به ماجرای قتل سردار اسعد شدند. دادستان دیوان عالی جنایی در جریان دادگاه، شرح مفصلی از نحوه کشته شدن سردار اسعد ارایه داد.

طبق این گزارش، وقتی یک بار در زندان قصر غذایی مسموم برای سردار اسعد می برند و او کمی از آن را می خورد، صبح دچار سنگینی، سرگیجه، استفراغ و اسهال می شود. او پی می برد که قصد مسمومیت او وجود دارد و دیگر لب به غذای زندان نمی زند و تنها تخم مرغی که جلوی روی خود او پخته می شود را به عنوان غذا می خورد. بعد از مدتی، مسوولان زندان که می بینند نقشه مسموم کردن به جایی نمی رسد، در 5 فروردین 1313، تصمیم به انتقال او به زندان موقت شهربانی، در باغ ملی، می گیرند.

در زندان شهربانی، او را در بدترین بخش این زندان قدیمی و بدون امکانات(محبس نمره یک) در حبس مجرد(حبس انفرادی) قرار می دهند. لازم به ذکر است که به دستور سرهنگ راسخ، رییس زندان قصر، هیچ گونه مشخصاتی از سردار اسعد در دفاتر زندان موقت شهربانی ثبت نمی شود. حسین نیکوکار، رییس زندان شهربانی، دستور می دهد که بیشتر درزها و منافذ این سلول را بگیرند تا کم ترین نور و هوای ممکن به آن برسد.

پزشک احمدی، پزشک بهداری شهربانی، به دستور مقامات، مسوول تمام کردن کار سردار اسعد می شود. او یک بار در 6 فروردین به ملاقات سردار اسعد می رود و به او که چند روزی بود که غذای درستی نخورده بود، پرتقالی آغشته به سم تعارف می کند که اسردار اسعد می خورد. پزشک احمدی دو ساعت بعد که حال جعفرقلی خان به علت خوردن پرتقال مسموم، بد شد، مراجعت می کند تا به زور او را وادار به خوردن یک مایع مسموم کند. جعفرقلی خان امتناع می کند.

در نهایت در شبانگاه  10 فروردین 1313، پزشک احمدی به سراغ این زندانی درهم شکسته و ضعیف شده می رود و با تزریق یک سم، کار او را می سازد. گفتنی است که طبق گزارش دادستان، ماموران کشیک زندان در جلسات بازجویی شهادت دادند که سردار اسعد بعد از تزریق آمپول دو سه ساعت با مرگ دست و پنجه نرم کرد و به حالت فجیع جان کندن، از دنیا رفت.

همزمان با مرگ اسعد، عده‏‌ای از سران عشایر و ایلات بختیاری در جنوب به حکم دادگاه نظامی در زندان قصر به چوبه دار سپرده شدند و عده زیادی نیز به حبس‏‌های طویل‌‏المدت محکوم شدند که تنی چند از آنان در زندان درگذشتند. از جمله منوچهر و محمدتقی اسعد، برادران تنی جعفرقلی، به حبس محکوم شدند و خانبابا اسعد برادر دیگرش در زندان تلف شد.

علی اکبر خان داور

بی شک وقتی به مرور تاریخ حکومت پهلوی اول می پردازیم، چند نام بیش از بقیه برجستگی دارند و اصولا وقتی صحبت از کارگزاران عصر رضاخان می شود، ناخودآگاه این چند نام در ذهن نقش می بندد. بی شک یکی از این نام ها علی اکبر داور است.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول+ تصاویر

علی اکبر داور، متولد 1264 در روستای «کُنیم» بخش چهاردانگه شهرستان ساری، شخصیتی به شدت هوشمند و پرتلاش بود که با وجود کودکی پر فقر و مشقت، توانست در 25 سالگی به مقام دادستانی تهران برسد. داور در جوانی با حمایت مالی یک تاجر آذربایجانی به سوئیس رفت و بعد از 11 سال با مدرک دکترای حقوق از ژنو به ایران بازگشت.

او یکی از نزدیک ترین یاران و نزدیکان رضاخان در مسیر رسیدن به سلطنت و تثبیت حکومت او بود، به طوری که او را در کنار عبدالحسین تیمورتاش و محمدعلی فروغی، سه کارگزار اصلی بر تخت نشستن رضاخان و اصطلاحا «سه تفنگدار» او در مسیر پیشبرد برنامه هایش دانسته اند.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول+ تصاویر

داور که فعالیت سیاسی خود را با تاسیس روزنامه ای به نام «مرد آزاد» شروع کرد، بعد به نمایندگی مجلس، وزارت معارف، وزارت مالیه و وزارت عدلیه رسید. او را معمار دادگستری به شیوه مدرن در ایران می دانند.

داور تا لحظه خودکشی خود در 1315، لحظه ای از تلاش و خدمت به حکومت رضاخان فروگذار نکرد و در اواخر عمر به علت شدت فشار کاری و تالمات روحی ناشی از فشار و استرس، به شدت بیمار شد. این بیماری جسمی و روحی وقتی شدت گرفت که در سال های آخر عمرش، هر دو دوست صمیمی او و دو رکن دیگر حکومت پهلوی اول، یعنی تیمورتاش و نصرت الدوله فیروز، به امر رضاشاه و با اتهامات ساختگی در دادگستری تحت ریاست داور محاکمه و محکوم شدند و داور سایه سنگین غضب رضاشاه را بر سر خود احساس می کرد.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول+ تصاویر

او در 1314، در پی عزل محمدعلی فروغی از نخست وزیر(در پی اعدام نایب تولیه خراسان که پدر داماد فروغی بود)، در حالی که بیش از همیشه شاهد بی رحمی و شقاوت رضاخان و اوج گیری جنون بدبینی در او نسبت به یاران و کارگزاران حکومتش بود، دوباره در راس وزارت مالیه قرار گرفت. با این وجود، او در راس وزارت مالیه، با وجود ضعف جسمی و روحی شدید، همچنان پرتلاش و پرکار ظاهر شد، تا خود را از غضب شاه مصون بدارد.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول+ تصاویر

اما، در 20 بهمن 1315 رضا شاه محمود جم، رضا قالی میرخسروی و علی‌اکبر داور را به خاطر تردیدی که در معامله و صدور پنبه به شوروی برایش پیش آمده بود، به کاخ خود (مرمر) فراخواند و ابتدا امیرخسروی و سپس داور را به باد فحش، و ناسزا گرفته و به طرز بسیار زننده ای از اتاقش بیرون انداخت.

 
این حرکت رضاخان، علاوه بر این که باعث شکست و تحقیر عمیقی برای فرد مبادی آداب و مغروری چون داور بود، علامتی از سرنوشت محتوم او نیز بود(تبعید، محبس، اعدام یا خفگی با بالش یا آمپول هوا در زندان های مخوف نظمیه رضاخان).

او همان شب، یعنی 20 بهمن 1315، به خانه رفت، و در حالی که دو نامه خطاب به شاه و به همسرش در جیب پالتوی خود گذاشته بود، با استفاده از تریاکی که از چند هفته قبل از اداره انحصار تریاک(زیرمجموعه وزارت خانه تحت مدیریت او) به خانه برده بود، و حل کردن آن در الکل، دست به خودکشی زد.

او که وزارت مالیه کشور را به عهده داشت و سال ها مدیریت کل برنامه های اقتصادی دوران رضاخان بر عهده وی بود، در هنگام مرگ تنها 15 تومان در خانه داشت و از همین رو در نامه خود خطاب به شاه، از او خواست که به لحاظ مالی هوای همسر و فرزندان او را داشته باشد.

او خطاب به همسر خود تنها دو خط نوشت:

" عزیزم افسوس که در زندگانی با من خوش و راحت نبودی. پرویز و همایون را ببوس و مرا ببخش. دستت را می‌بوسم. اکبر."

 عبدالحسین تیمورتاش

عبدالحسین تیمورتاش معروف به سردار معظم و ملقب به «معززالملک» و «سردار معزز خراسانی» در سال 1260 شمسی در بجنورد متولد شد. پدر او از حاکمان محلی خراسان بود. تیمورتاش در جوانی برای تحصیل در مدرسه نظام به سن پترزبورگ روسیه رفت. عبدالحسین پس از بازگشت به ایران وارد وزارت خارجه شد و بعد از فتح تهران و تشکیل مجلس دوم به وکالت از مردم خراسان انتخاب شد.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول
تیمور تاش(راست) در زمان تحصیل در مدرسه نظام سن پترزبورگ
معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول

او بعد از چند دوره نمایندگی مجلس، در دوران نهضت جنگل، به عنوان والی گیلان انتخاب شد تا به غائله جنگل پایان دهد. او عامل اعدام «دکتر حشمت»، مرد شماره دو نهضت جنگل بود.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول
تیمورتاش در زمانی که به عنوان والی گیلان مامور سرکوب قیام جنگل شد

تیمورتاش سپس مناصبی چون وزارت عدلیه و ولایت کرمان را به دست آورد، تا این که در کابینه رضاخان سردار سپه، به وزارت «تجارت و فوائد عامه» رسید، و از همین جا ستاره بخت او در عالم سیاست اوج گرفت. او در کنار شماری دیگر از دولتمردان و نمایندگان مجلس چون فروغی، محمد تدین، نصرت الدوله فیروز و علی اکبر داور، نقش مهمی در زمینه سازی تغییر سلطنت از دودمان قاجار به پهلوی ایفاء کرد.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول
تیمورتاش و فروغی در حضور رضاخان

با رسیدن رضاخان به پادشاهی ایران، او به وزارت دربار رسید و خیلی زود آن قدر قدرت و نفوذ یافت که به شخص دوم مملکت، پس از خود رضاخان، تبدیل شد. شاید به لحاظ قدرت سیاسی هیچ شخصیت دیگری جز رکن الدین مختار(معروف به سرپاس مختار، رییس نظمیه رضاخانی)به پای او نرسید.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول

در سال 1310 وزیر دربار ولیعهد جوان، محمدرضا، را برای تحصیل به اروپا برد و در این سفر مذاکراتی را با دولت انگلستان برای افزایش سهم ایران از درآمد نفت آغاز کرد که تنها نتیجه‌ی آن بدبینی دولت انگلستان به وی بود. گویا به تحریک انگلیس در برخی روزنامه های اروپایی که مورد توجه و مطالعه دربار ایران بود نوشته هایی در مورد قدرت تیمورتاش و آمادگی او برای کسب سلطنت در غیاب ولیعهد جوان و شاه پیر به چاپ رسید. همزمان تیمورتاش، در راه برگشت از انگلستان، به شوروی سفر کرد تا مذاکرات محرمانه ای را در مورد نفت با آنها انجام دهد. در این سفر ملاقات هایی محرمانه با مقامات ارشد شوروی از جمله ژنرال  ورشیلف وزیر جنگ این کشور نیز انجام داد. تمایل انگلستان برای حذف تیمورتاش از قدرت، پرونده سازی های دشمنان داخلی او مانند سرلشگر «آیرم» رئیس شهربانی و اقدامات خود او در به رخ کشیدن قدرت و ابتکار عمل فردی اش، زمینه تیره شدن روابط با دربار و رضاخان را فراهم ساخت. تیمورتاش به محض بازگشت از شوروی احساس کرد وضعیت تغییر کرده است.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول

تیمورتاش که پس از بازگشت از سفر متوجه کدورت رضاشاه شده بود درخواست مرخصی کرد و پس از 40 روز مرخصی، رضاشاه وی را احضار کرد و خواستار ادامه کار او در دربار شد. در همان سال موضوع اختلاس تیمورتاش با همکاری رئیس آلمانی بانک ملی (در جریان تبدیل ارز) و حسینقلی نواب، رئیس هیئت نظارت مطرح شد. همچنین در همان مقطع، وکیل‌الملک دیبا، رئیس حسابداری دربار و یار نزدیک تیمورتاش پس از محاکمه در دادگستری، توسط رضاشاه از کار برکنار گردید.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول

روز سوم دی 1311 تیمورتاش رسما از وزارت دربار عزل و بیست و نهم بهمن همان سال در اداره نظمیه زندانی شد.

ایراندخت، دختر بزرگ تیمورتاش که بعدها در دولت پهلوی دوم به مقام وابسته فرهنگی سفارت ایران در پاریس رسید، آخرین روزهای حیات پدر و قتل او را چنین شرح داده است:

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول

.... من سه یا چهار روز قبل از این که پدرم به زندان منتقل شود به اتفاق میرزا هاشم خان افسر به دیدار پدر رفتم . او جسماً سالم به نظر می‌رسید ولی روحیه‌ای بس پژمرده داشت . در این جلسه پدرم قیمومت و سرپرستی فرزندان خود را به آقای افسر سپرد و گفت امیدوارم از آن ها در نهایت مهربانی نگهداری کنی . هاشم افسر تحت تاثیر بیانات عبدالحسین تیمورتاش اشک در چشمانش حلقه زد، ولی پدرم به او گفت این اشک ها را برای روزهای بدتری ذخیره کن . من با آن که دخترک معصوم و نوجوانی بیشتر نبودم، معنی این کنایه را فهمیدم . معهذا از خود حرکتی بروز ندادم . پس از آن که وقت ملاقات تمام شد، آخرین نگاه را به پدرم که به اندازه یک دنیا او را دوست داشتم، انداختم و بیرون آمدم . در یک شب میهمانی در باغ سردار اسعد ، تلفنی به سرلشکر آیرم، رئیس شهربانی، اطلاع داده شد به زندان قصر برود . سرلشکر هنگام عزیمت از میهمانان معذرت خواهی کرد و گفت ظاهراً باید در زندان چند نفر سر به شورش گذارده باشند و اتفاقی افتاده باشد. او به هنگام خداحافظی اظهار می‌دارد شام منتظر من نباشید و سپس از باغ بیرون رفته یکسره به زندان قصر و به دخمه ای که تیمورتاش در آنجا ماههای آخر را در سلول انفرادی به سر می‌برد و بعدها به «دخمه تیمورتاش» معروف شد، رفت . در آنجا سرهنگ پاشاخان، باجناق رضاشاه، که ریاست کل زندانها را برعهده داشت همراه با پزشک احمدی منتظر بودند تا دستور اجرای قتل صادر شود. آن ها ابتدا بازوی تیمورتاش را گرفتند و در شرایطی که او مقاومت می‌کرد، سم را به داخل رگهایش تزریق کردند. سم کارگر نگردید و در نتیجه تلاش تیمورتاش برای پرهیز از مرگ و تلاش پزشک احمدی برای کشتن طعمه خود، سر و بدن تیمورتاش خون آلود گردید . سرانجام برای اینکه کار زودتر به پایان برسد با بالش وی را خفه کردند . این بالش خون آلود تنها چیزی بود که از زندان پدرم برای ما ارسال داشتند . سرلشکر آیرم در بازگشت از ماموریت خیلی کوتاه ولی با لحنی موفقیت آمیز می‌گوید : «کار تمام شد ، کارش را تمام کردم» . این واقعه در شب هشتم مهرماه 1312 ساعت 30/11 شب برابر 30 سپتامبر 1933 به وقوع پیوست ."

نصرت الدوله فیروز

فیروز میرزا نصرت الدوله، معروف به نصرت الدوله فیروز، متولد 1264 در تهران، فرزند میرزا عبدالحسین فرمانفرما، از مهم ترین رجال اواخر سلطنت قاجار بود. طی معامله ای که در 1304، بین رضاخان سردار سپه و شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما انجام گرفت، قرار شد در ازای سپردن پست وزارت در کابینه به نصرت الدوله، خاندان فرمانفرما برای رسیدن سردار سپه به سلطنت از او حمایت کند. در نتیجه 3 ماه مانده به پایان عمر سلطنت دودمان قاجار، فیروز به وزارت مالیه رسید.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول+ تصاویر

او در کنار چند چهره دیگری که قبلا نام بردیم، تلاش زیادی برای عزل احمدشاه قاجار از سلطنت و رسیدن رضاخان به تاج و تخت انجام داد.

نصرت الدوله، به واسطه این که در کسوت وزیر خارجه دوران احمدشاه، یکی از رشوه بگیران و امضاء کنندگان قرارداد ننگین 1919 بین حکومت قاجار و بریتانیا بود، هیچ گاه چهره محبوبی نبود. او در دوران سلطنت رضاخان در چند کابینه وزیر دادگستری و وزیر مالیه بود. گرچه رضاخان هیچ گاه فیروز و خاندان او را خوش نداشت، لیکن فرصت شناسی سیاسی نصرت الدوله و همچنین دوستی نزدیک با تیمورتاش، مرد دوم حکومت پهلوی اول، باعث شد که چند سالی در پست وزارت باقی بماند و از خشم رضاخان در امان باشد.

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول+ تصاویر

اما در نهایت او نیز مورد غضب رضاشاه قرار گرفت. روز ۱۸ خرداد ماه سال ۱۳۰۸ نصرت الدوله در حالی که وزیر کابینه بود ناگهان به دستور رضا شاه بازداشت شد. درباره چگونگی بازداشت او، مخبرالسلطنه هدایت که در آن تاریخ رئیس‌الوزرا بوده‌است، چنین می‌نویسد:

" روضه خوانی که(قبلا) در وزارت جنگ، پهلوی در قزاقخانه می‌شد، از اول سلطنت، در تکیه دولت می‌شود.... ۱۸ خرداد برابر ۱۰ محرم درب تکیه جمع بودیم. آلبوم‌هایی مشتمل بر عکسهایی از راه آهن جنوب رسیده بود. شاه سینه به سینه نصرت الدوله با بشاشت عکس‌ها را نشان می‌دادند و شرحی می‌فرمودند. بر حسب معمول تشریف بردند و ما به طرف درب شمس‌العماره راهی شدیم. جلوی پله عمارت بادگیر، افسری از نظمیه جلو آمد و نصرت الدوله را جلب کرد. تیمورتاش هم بی خبر بود. متحیر ماندیم. راست گفته‌اند که خنده سلاطین، نمودن دندان شیر است. علت رنجش شاه از نصرت الدوله به این غلظت معلوم نشد. حدس من این بود که باید ارتباط با صارم الدوله و قضایای فارس داشته باشد."

نصرت الدوله فیروز در سال 1308 در تکیه دولت تهران به بهانه و اتهام و اختلاس از انبار دولتی و اخذ رشوه از فردی به نام حسن مهدوی از سوی مامورین شهربانی دستگیر و باز داشت شد. پس از محاکمه نامبرده، بنا به تقاضای علی اکبر داور، وزیر عدلیه وقت و موافقت رضا خان ضمن محکوم شدن به محرومیت از حقوق اجتماعی و چهار ماه حبس تادیبی و پرداخت جریمه به زندان انتقال یافت و چون رضا خان از وی و نحوه  اعمالش در کابینه، رضایت چندانی نداشت، و حضور وی را در تهران مخل امنیت خود می انگاشت، در سال 1316 ( بعد از حدود 8 سال حبس در زندان های تهران ) به اتفاق چند مامور روانه سمنان کرد و چند ماه بعد به دستور مقامات مرکز، سرانجام در سمنان به قتل رسید.

خسرو عندلیب سمنانی در اثر پژوهشی خود، «بنیادهای هویتی سمنان»، با یک واسطه از سید کاظم شریعت پناهی، نایب التولیه وقت مسجد سلطانی سمنان، ماجرای قتل نصرت الدوله فیروز را این گونه نقل می کند:

"(نقل راوی) به هنگامی که شریعت پناهی وارد خانه ام شد، مشاهده کردم که خیلی خسته و ناراحت به نظر می رسد. علت مسافرت بی سابقه او را آن هم چنین دیروقت جویا شدم. با اضطراب گفت: این  روزها خیلی ناراحت و افسرده شده ام. مساله ای که باعث شد که چنین شتابان سفری داشته باشم، درد دلی بکنم، شاید از اضطرابم کاسته شود. پرسیدم: موضوع چیست؟ ضمن مقدمه ای سرانجام گفت: شهربانی سمنان تصمیم گرفت که نصرت الدوله فیروز را در سمنان منزل مسکونی بنده تحت نظر نگاه دارد. معلوم می شود که شهربانی سمنان در آن زمان محرمانه با مرکز مکاتبه کرده و حیاط بیرونی منزل ما را برای اقامت نصرت الدوله فیروز مناسب تشخیص داده است. بدون آن که به بنده اطلاعی بدهند یک شب عده ای افسر و پاسبان و مامور آگاهی به خانه بیرونی ما آمدند و اتاق های آن جا را تصرف کردند . رئیس شهربانی وقت سمنان با کمال عذرخواهی سخنانی بیان کرد و گفت : از مرکز دستور داریم که نصرت فیروز را در منزل شما مسکن دهیم و البته چند نفر مامور آگاهی و پاسبان هم برای حفاظت شب و روز در این جا اقامت خواهند داشت.... در آن هنگام، شهربانی سمنان قسمت بیرونی منزل ما را اشغال کرده بود، از اتاق های اندرونی ما دو اتاق هم برای مامورین شهربانی و آگاهی اختصاص داده بودند و بقیه اتاق ها را برای خانواده من باقی گذاشته بودند. در مقابل در بیرونی تعدادی پاسبان و مامورین آگاهی ایستاده بودند و شب و روز کشیک می کشیدند. حدود سه ماه این وضع ادامه پیدا کرد. تا این که چند شب پیش که در اتاق اندرونی خود خوابیده بودم و پاسی از نیمه شب گذشته بود، در اثر سر و صدای زیاد از خواب پریدم، گوش فرا دادم، شنیدم که در اتاقی که نصرت الدوله فیروز سکونت داشت، فعالیت های مشکوکی در جریان است، ساعت حدود 2 نیمه شب بود. افرادی که مامورین شهربانی و آگاهی بودند، در حیاط بیرونی ما در حال رفت و آمد بودند. گاهی آهسته با یکدیگر صحبت می کردند و زمانی هم صدایی شبیه به فریاد ضعیفی به گوش رسید. بعد از آن سکوت سنگینی حکمفرما شد. 

معلوم گردید که دیگر در آن اتاق فعالیتی نمی شود. اما مامورین در حیاط نزدیک اتاق نصرت الدوله فیروز در حال رفت و آمد بودند و آهسته صحبت می کردند. سرانجام صبح شد و من خیلی زود از بستر خواب بلند شدم، دیدم که خانم من هم بیدار است. گفتم: خانم شما دیشب بر خلاف شب های قبل از اتاق نصرت الدوله سر و صدایی نشنیدید؟ 

خانم بنده گفت: چرا و این مساله باعث شد که من تا صبح خواب به چشمم نیاید. ما مشغول صرف صبحانه شدیم. در همان زمان ستوان یکم فولادی  به اتاقمان آمد و گفت: شما دیشب راحت خوابیدید؟ گفتم: بلی. فولادی پس از صرف چای و صبحانه هنگامی که داشت اتاق را ترک می کرد، گفت: فردا ما این جا را ترک می کنیم. شما راحت باشید. چون نصرت الدوله فیروز فوت کرده است.   و بنده بعدا فهمیدم که آن سر و صدا در آن شب برای آن بوده است که مامورین آگاهی پاسبان ها سرگرم خفه کردن نصرت الدوله فیروز بوده اند."

معرفت و رفاقت به سبک رضاشاه کبیر!/ سرنوشت رجال نامدار عصر پهلوی اول+ تصاویر

عبدالحسین تیمورتاش وزیر دربار

 

 وزیر دربار

 محمد سرابی

 25اسفند 1311 مشهورترین تصفیه سیاسی دوران رضاخان اتفاق افتاد که در آن شخص اول مملکت شخص دوم مملکت را نابود کرد. صبح این روز دادگاهی به ریاست «عبدالعلی لطفی» و دادستانی «سروری» تشکیل شد که در آن «سیدهاشم وکیل» و دکتر «احمد مقبل» از «عبدالحسین تیمورتاش» وزیر دربار و با نفوذ ترین دولتمرد زمان خود در مقابل اتهام فساد مالی دفاع می کردند. محاکمه تیمورتاش زنگ خطری برای سیاستمداران دوران پهلوی اول بود تا نسبت میان خود و سلطنت استبدادی را دوباره ارزیابی کنند.

 

عبدالحسین تیمورتاش معروف به سردار معظم و ملقب به معززالملک در سال 1260 شمسی در بجنورد متولد شد. پدر او حاکم محلی خراسان بود که فرزندش را برای تحصیل به سنت پترزبورگ فرستاد. عبدالحسین پس از بازگشت به ایران وارد وزارت خارجه شد و بعد از فتح تهران و تشکیل مجلس دوم به وکالت از مردم خراسان انتخاب شد. مدتی حاکم گیلان بود و در 1300 که مجلس دوره چهارم افتتاح شد باز هم به وکالت انتخاب شد. پس از سقوط کابینه قوام و نخست وزیری مشیرالدوله، تیمورتاش وزیر عدلیه شد که چند ماه بیشتر ادامه نیافت. بعد از آن به کرمان و بلوچستان رفت و تا دوره پنجم که به وکالت از نیشابور به مجلس شورای ملی برگشت چهره چندان شاخصی به شمار نمی آمد. تنها اتفاق این دوران از زندگی وی اعدام «دکتر حشمت» از اعضای نهضت جنگل در گیلان بود که البته دخالت خود را در این اعدام رد کرده و آن را به نیروهای نظامی خارجی منسوب می کند. (ابراهیم خواجه نوری، به نقل از کتاب بازیگران عصر پهلوی محمود طلوعی) دوران ورود تیمورتاش به قدرت از سال 1303 آغاز شد که زمینه های ظهور رضاخان به چشم می خورد. وی از 1303 وزیر فوائد عامه شد و اقداماتی را در جهت خلع احمدشاه انجام داد. درست یک هفته پس از انتقال سلطنت پاداش به وی تعلق گرفت و تیمورتاش وزیر دربار شد.

در این زمان روابط تجاری ایران و شوروی بسیار آشفته و زیانبار بود. تیمورتاش با سفر به مسکو و انجام مذاکرات مشکلات تجاری را مرتفع کرد و در بازگشت متوجه شد که روابط کابینه مستوفی و مجلس هم تقریباً به همان آشفتگی است. اگرچه با وساطت وزیر دربار بحران تا حدی فروکش کرد ولی بالاخره در خرداد 1306 مستوفی کنار رفت. مجلسیان تمایل خود را به نخست وزیری تیمورتاش اعلام کردند. وزیر دربار موضوع را به شاه منتقل کرد و رضاخان به او گفت «تو را نخست وزیر نمی کنم ولی هرکسی را که پیشنهاد کنی می پذیرم». به این صورت مخبرالسلطنه از عوامل او به نخست وزیری رسید و تیمورتاش در پله دوم قدرت پس از شاه قرار گرفت. قدرت تا سال 1310 ادامه پیدا کرد. سفرا، وزرا، استانداران و حتی وکلای مجلس تحت نفوذ او قرار می گرفتند. وی حتی برای تعیین سیاست خارجی ایران هر سال دو ماه به اروپا سفر می کرد. دو تن از همکاران او در تشکیل باند قدرت سایه نصرت الدوله فیروز از خانواده بزرگ فرمانفرمائیان و علی اکبر داور نماینده پارلمان بودند. جعفر قلی خان سردار اسعد نیز روابط خوبی با وی داشت. برای مدتی سردار معظم تیمورتاش تمام کشور را در کنترل خود گرفت و سقوط نیز از همین جا شروع شد.

 در سال 1310 وزیر دربار ولیعهد جوان را برای تحصیل به اروپا برد و در این سفر مذاکراتی را با دولت انگلستان برای افزایش سهم ایران از درآمد نفت آغاز کرد که تنها نتیجه آن بدبینی دولت انگلستان به وی بود. گویا به تحریک انگلیس در برخی روزنامه های اروپایی که مورد توجه و مطالعه دربار ایران بود نوشته هایی در مورد قدرت تیمورتاش و آمادگی او برای کسب سلطنت در غیاب ولیعهد جوان و شاه پیر به چاپ رسید. (شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، باقر عاقلی) همزمان تیمورتاش به شوروی سفر کرد تا مذاکرات محرمانه یی را در مورد نفت با آنها انجام دهد. در این سفر ملاقات هایی با مقامات ارشد شوروی از جمله ورشیلف وزیر جنگ این کشور نیز انجام شد که مفاد آن محرمانه باقی ماند. تمایل انگلستان برای حذف تیمورتاش از قدرت، پرونده سازی های دشمنان داخلی او مانند سرلشگر «آیرم» رئیس شهربانی و اقدامات خود او در به رخ کشیدن قدرت و ابتکار عمل فردی اش زمینه تیره شدن روابط با دربار و رضاخان را فراهم ساخت. تیمورتاش به محض بازگشت از شوروی احساس کرد وضعیت تغییر کرده است.

 دو سال پیش زمانی که نصرت الدوله فیروز به جرم تحریک ایلات فارس علیه حکومت مرکزی دستگیر شده بود تیمورتاش موفق شد خود را از این حادثه دور کند ولی اکنون مخالفانی چون فروغی و تقی زاده نیز در مقابل او قد علم کرده و قصد شکستن اقتدارش را داشتند. در همین زمان موضوع اختلاس رئیس یکی از بانک ها مطرح شد که ردپای وزیر دربار در آن دیده می شد. تیمورتاش در تابستان 1311 خطر را احساس کرد و پس از تقاضای مرخصی برای استراحت به بندر چمخاله رفت. سقوط او بسیار سریع تر از قدرت گرفتن اتفاق افتاد. در پاییز 1311 وکیل الملک دیبا حسابدار دربار که دوست او بود با جرایم مالی برکنار شد. همزمان رضاشاه قراردادهای نفت را به آتش انداخت و در دی ماه 1311 ابوالحسن تیمورتاش از وزارت دربار معزول و زندانی شد.

 

25 اسفندماه 1311 دادگاه محاکمات غیرعلنی خود را آغاز کرد و پس از چند جلسه تیمورتاش را به دلیل سوءاستفاده از موقعیت و ارتشا به 5 سال حبس و پرداخت جریمه هایی مجموعاً به ارزش 1222840 ریال محکوم کرد. برای سیاستمداران و حتی مردم عادی که ماجرا را دنبال می کردند واضح بود که دادگاه و اتهام مالی تنها بهانه یی برای از میان برداشتن وزیر دربار است.

 «بلوشر» از دوستان اروپایی او در سفرنامه خود می نویسد؛ «در ماه های آخر زندان این مرد نازپرورده محکوم به خوابیدن در کف سنگی و مرطوب سلول خود بود و باید از غذای زندان تغذیه می کرد که احتمال می رود از این طریق مسموم شده باشد.» ولی جلال عبده در کتاب «چهل سال در صحنه» قتل تیمورتاش را مانند دیگر قتل های سیاسی زندان رضاشاه به پزشک احمدی و تزریق استرکنین منسوب می کند.روز هشتم مهرماه «کاراخان» نماینده شوروی به ایران می آید و در جریان ملاقاتی با رضاخان از وضعیت تیمورتاش سوال می کند. وی از زندان قصر هم بازدید می کند که موفق به دیدار تیمورتاش نمی شود. البته گفته می شود که نشان دادن تمایل نماینده شوروی به بخشش وزیر دربار هم توسط آیرم و برای تایید پرونده جاسوسی برنامه ریزی و بزرگنمایی شده است. به هر صورت روز نهم مهرماه 1312 تیمورتاش در زندان به دلیل مسمومیت و احتمالاً خفگی کشته شد. این شیوه که سیدحسن مدرس را نیز با آن به شهادت رساندند سبک مرسوم کشتن مخالفان در زمان رضاشاه بود و نتیجه آن به صورت مرگ طبیعی گزارش می شد.

 از میان دیگر همراهان تیمورتاش، نصرت الدوله فیروز پس از سال ها زندان و تبعید در سال 1316 در زندان سمنان به همان شیوه مسموم و خفه شد. جعفرقلی خان سردار اسعد که قدرت سوم کشور بود سعی کرد شفاعت تیمورتاش را پیش رضاشاه به جا بیاورد ولی موفق نشد. وی در آبان 1312به توطئه برای قتل رضاشاه متهم شد و به زندان افتاد که در آنجا سرنوشتی دقیقاً مشابه نصرت الدوله در انتظارش بود. علی اکبر داور که موافقت مجلس شورای ملی را برای تصویب ماده واحده انتقال سلطنت جلب کرده بود عاقبت بهتری پیدا نکرد و وساطت او نیز برای تیمورتاش موثر نیفتاد. داور مدتی بعد به وزارت دارایی رسید و ظاهراً در جریان اتهام فروش ارز رضاشاه برخورد لفظی تندی با داور کرد. این رفتار چنان تاثیری بر روحیه او گذاشت که علی اکبر داور در سال 1315 قبل از اینکه گذارش به زندان و سم و خفگی بیفتد خودکشی کرد.

 تیمورتاش در ابتدای دوران پهلوی بانفوذترین دولتمرد ایران بود. در بین افکار عمومی هم نام تیمورتاش معرف قدرت و معادل دربار به شمار می آمد که حمایت او می توانست هر کاری را ممکن کند. مسعود بهنود در کتاب از سیدضیاء تا بختیار عنوان می کند که میهمانی های بزرگ وزیر دربار از جمله بزرگترین مجالس ایران به سبک اروپایی بود که یک بار میهمانی خارجی همسر تیمورتاش -سرورالسلطنه - را به دلیل جواهرات گرانبها و منحصر به فردش با ملکه تاج الملوک اشتباه می گیرد. اولین کنسرت آواز زن با اجرای قمر الملوک در گراندهتل نیز با تشویق تیمورتاش برگزار شد. از عبدالحسین تیمورتاش در اروپا با عنوان شاهزاده (پرنس) نام برده می شد در حالی که نسبت سلطنتی نداشت.در ایران نه تنها مردم عادی بلکه اشراف نیز از استبداد در امان نبودند حتی اگر خود نیز قسمتی از دستگاه استبدادی سلطنت به شمار می رفتند. علی دشتی در صفحه 151 کتاب «پنجاه و پنج» از قول رضاشاه درباره تیمورتاش می آورد «از اول خلقت چنین آدم خائنی وجود نداشته است». گویا رضاخان آنچنان به جاسوسی وزیر دربارش مطمئن شده بود که در شهریور 20 وقتی روس ها به نزدیکی تهران رسیده بودند می گوید روس ها تیمور را فراموش نکرده اند.

تیمورتاش بیشتر از همه به رضاشاه خدمت کرد و بیشتر هم به غضب ملوکانه گرفتار شد. و سرنوشت وزیر دربار قدرتمند داستانی بود که دولتمردان تا پایان حکومت پهلوی در میان صحبت های خود به یکدیگر یادآوری می کردند.

روزنامه اعتماد 24 اسفند 85

حبيب ثابت پاسال


حبيب ثابت پاسال
نويسنده: جواد کامور بخشايش حبيب ثابت، مشهور به ثابت پاسال، در 1282 ش در محله کليمي هاي تهران ديده به جهان گشود. اجداد او از يهوديان کاشان بودند و پدرش عبدالله، که شغل پارچه فروشي داشت، در اواسط عمر به بهائيت گرويد.(1) اجداد مادري وي نيز بهايي بودند. ميرزا خليل ارجمند، جد مادري اش، از يهوديان بهايي شده کاشان به شمار مي آمد و فرزندان او رحيم و مسيح و ابراهيم - دايي هاي ثابت پاسال- از سرمايه داران بهايي محسوب مي شدند و ميرزا رحيم خان ارجمند، بزرگتر از همه، مدتي معاون وزارت پست و تلگراف بود (2) و فرزندانش خليل و اسکندر و سياوش ارجمند بعدها کارخانه ارج و شعله خاور را تأسيس کردند. (3) چنانکه در صفحات آتي خواهد آمد نفوذ خانواده مادري حبيب ثابت در دستگاه حکومت پهلوي در رشد و پيشرفت اقتصادي وي تأثير بسزايي داشت.  حبيب دوران کودکي را در خيابان جنت گلشن، واقع در جنوب خيابان اميريه سابق، گذراند و با نام نويسي در مدرسه تربيت، که در چهارراه حسن آباد واقع بود، تحصيلات ابتدايي را آغاز کرد. مدارس تربيت دختران و تربيت پسران از تأسيسات بهائيان در تهران بود که معلمان بهايي آمريکايي در آنها تدريس مي کردند و توجه به تعليم زبان انگليسي در آن مدارس بيش از زبان فرانسه بود. (4) او پس از شش سال تحصيل در مدرسه تربيت پسران، گواهينامه ششم ابتدايي گرفت و در مدرسه سن لويي- از مؤسسات فرانسويان، ثبت نام کرد. سن لوئي در خيابان لاله زار، کوچه بابي ها، محل فعلي روزنامه کيهان، واقع بود و اغلب فرزندان شخصيتهاي لشکري و کشوري و فرزندان افراد متمول در آن درس مي خواندند، اما ثابت در خاطرات خود گفته است که وي با آنکه در آن مدرسه درس مي خواند اما از وضعيت مالي مناسبي برخوردار نبود و اين موضوع با قانون حاکم بر مدرسه سن لويي در تناقض است: « ... در ايام مدرسه به خوبي به ياد دارم اغلب دانش آموزان متمول و به اصطلاح اشراف و اعيان با قابلمه هاي مفصل غذا مي آمدند و يا براي آنها مي آوردند و در ناهار خانه مدرسه صرف غذا مي نمودند. اما حبيب را که در واقع چيزي به معني غذا نداشت به ناهارخانه راه نمي دادند و رفتن من به آنجا هم موردي نداشت. اگرچه اغلب قابلمه هاي آن آقايان به ملاحظات مختلف محتواي غذاي چند نفر بود ولي آنان هرگز عادت به دعوت از ديگران حتي تعارف ساده و مختصر را نداشتند... من غذاي خود را که قدري نان شب مانده و پنير و يا مختصري از غذاي شب گذشته بود در مغازه سيگار فروشي نزديک مدرسه مي خوردم...» (5) حبيب در بخش ديگري از خاطراتش از مطلع بودن مديران مدرسه از وضعيت مالي بد وي و اقدام موثر آنها براي جبران بخشي از هزينه ها و شهريه اش سخن مي گويد: «مديران مدرسه مي دانستند که وضع مالي دانش آموزان از چه قرار است و از جمله اطلاع کافي داشتند که زندگي حبيب از اين جهت تعريفي ندارد. بنابراين پيوسته در نظر داشتند که براي بهبود اوضاع مالي من راه حلي پيدا کنند. يکي از همکلاسي هاي من غلامحسين مصدق، فرزند مصدق السلطنه مشهور بود و به اين منظور با جناب مصدق السلطنه تماس گرفتند. ايشان هم قبول کردند که پس از اتمام ساعات درس مدرسه به منزل ايشان بروم و به اتفاق غلامحسين درسهايمان را مرور کنيم و در مقابل ماهي 60 ريال (شش تومان) به من پاداش بدهند و اين کمک بزرگي به مخارج تحصيلي من بود...»(6)ثابت پاسال در ايام تحصيل در مدرسه سن لويي در يک مغازه دوچرخه سواري واقع در خيابان چراغ گاز (اميرکبير کنوني) مشغول کار شد. اين مغازه به محمدتقي تام بهايي تعلق داشت. فعاليت وي در دوچرخه سواري محمدتقي تام جرقه آغازين فعاليتهاي اقتصادي حبيب به شمار مي رود چرا که پس از آن است که وي پله هاي ترقي را به سرعت پيموده و با حمايت بهائيان متنفذ آن دوره به ثروتي افسانه اي مي رسد. ثابت پس از کسب مهارت در اين رشته، در 1298 ش با حمايت محمدتقي تام و برادرش محمدرضا تام مغازه دوچرخه سازي و تعمير دوچرخه در خيابان شميران- روبروي خيابان دولت- افتتاح کرد (7) و با توجه به اينکه مردم تهران در ايام تعطيل براي استفاده از آب و هواي ييلاقي قلهک به آن منطقه مي رفتند، کار و بار ثابت در کرايه و تعمير دوچرخه گرفت و وضعيت مالي بهتري يافت. در همان ايام در کنار محمدتقي تام، که به گفته حبيب اولين اتومبيل را وارد ايران کرده بود، رانندگي آموخت و پس از مدتي به استخدام رانندگي آصف السلطنه، از رجال مشهور قاجار درآمد و با حقوق ماهيانه پنجاه تومان مشغول کار شد و «علاوه بر حقوق ماهيانه پنجاه تومان، خانم (زن آصف السلطنه) هر دفعه چند سکه طلا انعام مي دادند.» (8) ثابت در خاطرات خود گفته است که راسخ قزويني (از سران بهايي تهران) که در آن ايام مشاور سرپرست کليه امور و املاک آصف السلطنه بود او را به آصف السلطنه معرفي کرده است. (9) وقتي کار و بار حبيب بالا گرفت درس را نيمه تمام رها کرد و پس از مدتي خودش يک اتومبيل سواري فورد خريد و با آن به انتقال مسافر از توپخانه و به قلهک و بالعکس پرداخت و آرام آرام کارش را توسعه داد و به انتقال مسافر به قزوين و انزلي و بالعکس نيز اقدام کرد. (10)ثابت پاسال در 1304 ش سفري به بغداد کرد و از آنجا راهي بيروت شد و با خريد يک دستگاه ماشين فورد از نمايندگي آن در بيروت به حيفا رفت و با مقامت بهايي به ويژه شوقي رباني ديدار و ملاقات کرد. (11)اين ديدارها و ملاقاتها و در نتيجه حمايتهاي مقامات بهايي از وي تأثير زيادي در پيشرفت و رشد اقتصادي ثابت داشت که در صفحات بعد به آنها اشاره خواهد شد. پس از بازگشت از آن سفر، به کار واردات اتومبيل از بيروت و خريد و فروش آن در تهران پرداخت. مدتي بعد به «انگيزه تحول در کارها» عازم فرانسه شد و با خريد دو کاميون برليت Berliet از فرانسه و نيز سفر به ايتاليا و خريد يک دستگاه اتومبيل فيات و انتقال آن اتومبيلها به تهران و اجاره محلي در خيابان دروازه باغشاه- گورستان متروکه کيمي ها- براي پارک و توقف اتومبيلهايش مؤسسه يا اداره حمل و نقل ثابت را تأسيس کرد که به گفته خودش اولين مؤسسه حمل و نقل با وسايل نقليه موتوري در تهران و ايران بود.(12) به دنبال آن، به نقل و انتقال بار در تهران و بين شهرها اقدام نمود و مؤسسه ثابت را با خريد کاميونهاي ديگر توسعه و گسترش داد. با روي کار آمدن رضاخان به قدرت و حمايت وي از فرقه هايي چون بهاييت به منظور تضعيف روحانيان و به تبع آن آغاز نفوذ عناصر بهايي در سازمان حکومتي ايران، کساني چون حبيب ثابت نيز از موقعيت پيش آمده حداکثر استفاده را بردند و امتيازات بسياري کسب کردند. چنانکه پيش از اين نيز گفته شد دايي حبيب ثابت معاون وزارت پست و تلگراف بود و ثابت با استفاده از اين فرصت به دايي اش پيشنهاد داد امتياز حمل و نقل محموله هاي پستي از تهران به مازندران به مؤسسه حمل و نقل ثابت واگذار شود و ميرزا رحيم خان ارجمند نيز اين موضوع را به اطلاع رضاشاه رساند و رضايت وي را براي واگذاري اين امتياز به مؤسسه حمل و نقل ثابت گرفت.(13)با واگذاري اين امتياز کار مؤسسه حمل و نقل ثابت بالا گرفت و مدت کوتاهي بعد مؤسسه مزبور امتياز حمل محموله ها و مرسوله هاي پستي تهران، قم، اراک، خرم آباد و اهواز و محمره (خرمشهر) را نيز به خود اختصاص داد و بدين ترتيب امتياز حمل مرسوله هاي پستي سراسر کشور در اختيار بهائيان قرار گرفت و کار و بار شرکت ثابت به اندازه اي توسعه يافت که آنان از شرکت کتانه، واقع در بيروت، کاميون وارد ايران کردند و به تبع آن با رانندگاني از سوريه و لبنان نيز به همکاري پرداختند.(14) بايد اذعان کرد گرچه در ظاهر مؤسسه ثابت امتياز حمل مرسوله پستي ايران را بر عهده داشت، اما واقعيت آن است که اتومبيلها و کاميونهاي اين مؤسسه همه با سرمايه مرکز بهائيان خريداري شده بود و کسب امتياز نيز حاصل نفوذ بهائيان در ارکان قدرت رضاخان بود. (15)
در 1306 ش با آغاز عمليات ساختماني راه آهن ايران، که مسئوليت آن به عهده دو شرکت کامپ من و ساکسيلد دانمارکي با نام تجاري کامپساکس- مخفف نام دو شرکت- بود، قسمت اعظم فعاليتهاي مؤسسه حمل و نقل ثابت به انتقال مصالح ساختماني، سيمان، ماسه، ديناميت و آهن از خرمشهر به تهران و بندر شاهپور (بندر امام خميني کنوني) اختصاص يافت و کار مؤسسه رونق بيشتري گرفت. اما کار بدين جا ختم نشد و به دنبال بروز اختلاف بين ايران و روسيه و قطع واردات ريل از روسيه، امتياز انتقال ريل راه آهن مسير درود به اراک بر اساس قراردادي با شرکت کامپساکس به شرکت ثابت واگذار گرديد. اين موضوع نيز بي تأثير از نفوذ بهائيان در سازمان حکومتي پهلوي دوم نبود، اما حبيب ثابت بي آنکه به مسائل پشت پرده اشاره کند تمامي اين موفقيتها و کسب امتيازات را نتيجه پشتکار و خودساختگي خود مي داند: «موفقيت من در انتقال ريلهاي راه آهن که اجراي آن دورنمايي نوميدکننده و شبيه به آرزو و يا رؤياي تعبيرنشدني بود تجربه اي بزرگ بود و به من آموخت که انسان در قبول مهمات امور و مشکلات سخت بايد به قدرت عظيم پنهاني و شخصيت خود يعني وجودي که سرچشمه استعداد اوست متکي گردد و وسوسه اهريمن نااميدي را به دل راه ندهد و در کارهاي خطير از احتمال خطر نهراسد».(16) وي در ادامه همين مطلب خواننده خاطرتش را با استناد به سخني از بودا چنين نصيحت مي کند: «بوداي بزرگ گفته است اين تصور نااميديهاست که ما را از راه رسيدن به مطلوب باز مي دارد و گرنه انسان هر چه را به شدت آرزو مي کند براي به دست آوردن آن قدرت و استعداد کافي در خود دارد و به ظهور مي رساند...» (17)حبيب ثابت پس از مدتي، به راهنمايي و سرمايه بهاييان، در 29 سالگي، اولين کارخانه نجاري ماشيني را در ايران راه اندازي کرد و با خريد ماشين آلات مدرن نجاري و انتقال آنها به تهران و تأسيس کارخانه نجاري، نجاري را به حالت صنعتي درآورد. زمين اين کارخانه بزرگ هم از سوي عبدالحسين ميرزا فرمانفرما به مبلغ ناچيزي- آن هم به صورت قسطي- در اختيار حبيب قرار گرفت و کارخانه نجاري پيشرفته ثابت کار و فعاليت خود را آغاز کرد. در آن ايام سياستهاي دولت وقت تبليغ روي مظاهري زندگي غربي بود و براي آماده کردن زمينه آن مي کوشيدند تا ظاهر زندگي مردم را هم مانند غربيان کنند. بر اين اساس مبل و صندلي در خانه هاي اشراف و ورود انواع صندلي به خانه ها و ادارات رونق ويژه اي به اين حرفه داد. از همه مهم تر ساخت درهاي مجلل کاخ شاه و مبلمان آن و تعويض سالانه آنها رونق کار ثابت را بالا برد و ثابت به نمايندگي از سوي بهائيان کوشيد تا با رواج روحيه مصرف گرايي از آنها نهايت بهره را ببرد. (18)ثابت در خاطراتش آورده است که رضاشاه و ملکه پهلوي به بازديد کارخانه آمدند و به دنبال آن تمام کارهاي نجاري بلديه و کاخ و کافه شهرداري و املاک شاهي و ساختمان هاي کلاردشت به کارخانه ثابت واگذار شد به گونه اي که «آن قدر زمين و چوب در اختيارمان قرار گرفت که جاي نگهداري آن را نداشتيم.» (19)با بروز جنگ دوم جهاني و نابساماني اوضاع ايران، حبيب ثابت به همراه خانواده ايران را ترک کرد و کارخانه نجاري و ديگر امور تجاري اش را به پدرش سپرد. او از راه بغداد و بيروت و اروپا وارد آمريکا شد. در هاوايي با اگنس الکساندر ديدار کرد. اگنس از طرف شوقي رباني به مقام ايادي امرالله به مفهوم معاونت، و مجري وظايف آيين بهائيت انتخاب شده بود و در تبليغ بهايي و شناسانيدن اين آيين به ساکنان هاوايي عشق و علاقه وصف ناپذيري ابراز مي کرد. (20) حبيب پس از آن وارد سانفرانسيسکو شد و در هتلي که از پيش برايش رزرو شده بود اقامت گزيد. به يقين، سفر حبيب ثابت پاسال به آمريکا آن هم در آن شرايط بحراني که خطرات زيادي نيز به دنبال داشت به جز دستور سران بهايي نبوده است. آنان وقتي اوضاع ايران را بحراني يافتند و املاک و مستغلات بهاييت را در خطر ديدند بر آن شدند با فراخواندن حبيب طرحها و برنامه هاي تازه اي در امور اقتصادي پياده نمايند. ثابت پاسال در طول اقامت سه ساله اش در سانفرانسيسکو با بسياري از بهائيان ساکن در آمريکا ملاقات کرد و در 20 آوريل 1321/1942 ش به همراه خانواده اش به شيکاگو رفت و در انجمن سالانه بهائيان آمريکا که در مشرق الاذکار شيکاگو- معبد بهائيان- تشکيل مي شود شرکت جست. نمايندگان بهائيان آمريکا و ديگر افراد بهائي در اين انجمن يا کانونشن Convention علاقه و ارادت مفرطي به حضور و شنيدن گزارشهاي آن دارند. (21)ثابت به هنگام خروج از ايران 93 هزار دلار به صورت حواله خارج کرده بود، لذا به نيويورک رفت و به توصيه سران بهايي فعاليتهاي اقتصادي اش را در خيابان راکفلر پلازا، شماره 30 آغاز کرد. ابتدا کوشيد. در بازار ايران براي محصولات آمريکايي بازاري بيابد. اين کار را با صادرات کتيرا از ايران به آمريکا آغاز کرد اما توفيق نيافت. سپس شرکت فيروز را براي صادرات لوازم آرايشي و بهداشتي آمريکايي به ايران تأسيس کرد. او اجناس و لوازم آرايشي و بهداشتي را از آمريکا به ايران مي فرستاد و از طريق عوامل خود در ايران، به ويژه موسي حقاني که نسبت فاميلي هم با ثابت داشت، در بازار ايران به فروش مي رساند.(22)پس از مدتي براي صدور کالاهاي متنوع آمريکايي به ايران به همراهي علي اصغر پناهي، اميل عبود، الکساندر سافيان و محسن لک شرکتي به نام شرکت ثابت پاسال (پاسال ترکيب حروف اول فايملي چهار نفر مؤسس شرکت به جز ثابت) تأسيس کرد. شعبه اي از اين شرکت در تهران و شعبه اي از آن در آمريکا افتتاح گرديد، در واقع شرکت جديد ترکيبي از شرکت حبيب ثابت در نيويورک و پاسال در تهران بود. به واسطه نام همين شرکت هم بود که بعدها حبيب ثابت به ثابت پاسال شهرت يافت. شرکت مزبور توفيق فراواني در صادرات کالا و اجناس لوکس آمريکايي به بازارهاي ايران يافت و حبيب در جريان صدور کالاهاي مختلف به ايران وقتي بازار صادرات لاستيک را پر رونق يافت در 1323 ش در جريان سفر به شيکاگو و حضور در کانونشن بهايي با راهنمايي سران بهايي با يکي از شرکتهاي بزرگ توليد لاستيک ارتباط يافت و پس از انجام کارهاي مقدماتي، کار صادرات محصول آن کارخانه به ايران در سطح وسيع و گسترده آغاز شد و کارخانه مزبور سهم قابل ملاحظه اي از لاستيک خود را به ايران اختصاص داد. (23)
ديدار با مادر محمدرضا پهلوي در آمريکا   در تابستان 1332 ش به دنبال اختلافاتي که بين محمدرضا پهلوي و محمدمصدق، نخست وزير، پديد آمد، عده اي از خانواده محمدرضا در اثر فشار دولت از ايران خارج شده، به آمريکا رفتند. مادر محمدرضا (ملکه مادر)، همسر رضاشاه، هم يکي از آنان بود. او با کشتي وارد نيويورک شد و مورد استقبال حبيب ثابت قرار گرفت. حبيب براي او و هشت نفر همراهش در هتل والدرف آستوريا اتاق گرفت، اما ملکه مادر به هنگام خروج از عرشه کشتي پايش سر خورد و بر زمين افتاد و از بالاي مچ شکست. او را با آمبولانس به بيمارستان نيويورک انتقال دادند. حبيب هم با همان آمبولانس به بيمارستان رفت و در بين راه با ملکه مادر هم صحبت شد. بيمارستان نيويورک براي انجام عمل جراحي روي پاي ملکه مادر آماده بود اما او از بيهوشي ترس داشت و از حبيب خواست تا پايان عمل در کنار او بماند. حبيب نيز اين کار را کرد و لباس استريليزه اي پوشيد و وارد اتاق عمل شد و تا پايان عمل در کنار ملکه مادر ماند. (24) ثابت در طول 29 روز بستري شدن ملکه مادر در بيمارستان خدمت زيادي به وي کرد و همسرش، باهره خمسي، نيز پيوسته در خدمت ملکه مادر بود. در اين ايام محمدرضا پهلوي دو تلگرام به حبيب فرستاد و از خدمات وي در قبال مادرش تشکر کرد. (25)اين خدمات و مناسبات بعدها در نفوذ ثابت در بدنه قدرت حکومت پهلوي و بهره گيري از امکانات حکومتي تأثير زيادي گذاشت. به گونه اي که با ورود ثابت پاسال در 1332 يا 1333 ش به ايران ملکه مادر او و خانواده اش را به ميهماني مجللي در قصر دعوت کرد (26) و در برهه هاي مختلف از اقدامات اقتصادي وي به حمايت برخاست و امتيازات ويژه اي به وي داد. حبيب ثابت با وارد کردن کالاهاي آمريکايي و تبديل بازار ايران به بازار مصرف اين کشور راه را براي تسلط کامل آمريکا بر اقتصاد ايران هموار ساخت. 
اوضاع اقتصادي ايران در دوران پهلوي دوم   ايران در دوران پهلوي دوم استراتژي جايگزيني واردات را در فرايند توسعه برگزيد، اما به دليل تلاش براي حفظ قدرت شخصي و ايجاد شبکه هاي گسترده اي از گروهها و نهادها و تسلط بر بخش خصوصي در اين سياست ناکام ماند. در اوايل دهه چهل با اتخاذ سياستهاي توسعه صنعتي و تأکيد بر بخش خصوصي، زمينه ظهور بورژوازي صنعتي فراهم آمد. اين بورژوازي مرکب از حدود صدو پنجاه خانواده بود که شصت و هفت درصد صنايع و مؤسسات مالي را مالک بودند. خانواده هايي چون فرمانفرماييان، رضايي، لاجوردي و ثابت. ثابت به همراه پسرانش ايرج و هرمز امپراطوري بزرگي از صنايع و شرکتها را ايجاد کرد (27) و ده درصد از کل داراييهاي ايران را در اختيار گرفت. (28)
تأسيس شرکت نوشابه سازي پيسي کولا در ايران   با نفوذ روزافزون بهائيان در بدنه حکومت محمدرضا پهلوي و تعامل حکومت با بهائيت، سران بهائي مي کوشيدند اقتصاد کشور را در قبضه خود درآورند و پايه هاي بهائيت را در ايران محکم تر سازند. بدين ترتيب، مأموريت تازه ثابت پاسال تأسيس نمايندگي پپسي کولاي آمريکا در تهران و تمام شهرهاي ايران بود. ثابت براي انجام اين امر با همکاري عبدالميثاق ميثاقيه نخستين بناي کارخانه پپسي کولا و بزرگ ترين اقدام اقتصادي خود را در قطعه زميني به مساحت هشت هزار متر مربع بنا نهاد. محصول کارخانه در 1334ش روانه بازار شد و در طول سالهاي بعد شعبه هاي اين کارخانه در خرمشهر، اهواز، رشت، مشهد، اصفهان، شيراز، کرمانشاهان، ايرانشهر، کرمان، بندرعباس نيز با سرمايه اي در حدود يکصد و پنجاه ميليون دلار تأسيس گرديد و با تبليغات وسيع صاحبان کارخانه و فروش خوب محصولات و اجناس نياز به کارخانه بطري سازي، در کنار کارخانه نوشابه سازي، کارخانه بطري سازي مينا نيز تأسيس شد. (29)
بايد اذعان کرد جامعه ي آن روز حساسيت چنداني نسبت به فعاليتهاي فرقه بهائيت نيافته بود و سران بهائيت نيز برنامه ها و اهداف خود را چنان مخفيانه و حساب شده پيش مي بردند که کمترين حساسيت را در جامعه به دنبال داشت و آنان در خفا به تحکيم پايه هاي فرقه بهائيت در ايران مشغول بودند. البته جسته گريخته شکايتهايي از گوشه و کنار کشور درباره فعاليتهاي مضره عوامل بهايي به آيت الله بروجردي مي رسيد اما مي توان گفت تا 1334ش مخالفت جدي اي با اين فرقه صورت نگرفته بود، به ويژه آنکه سران اين فرقه با نفوذ در دستگاه محمدرضا پهلوي قدرت يافته بودند. آيت الله بروجردي، که مرجعيت شيعيان را بر عهده داشت، هنگامي که به نفوذ بهائيت در حکومت و به تبع آن تضعيف روحانيت و اسلام پي برد به مخالفت با آن فرقه برخاست و به حجت الاسلام محمدتقي فلسفي مأموريت داد با سخنراني در مسجدشاه (در رمضان سال 1334ش که به طور مستقيم از راديو پخش مي شد) مردم را از خطرات اين فرقه و نفوذ آن در ارکان حکومت و در نتيجه توسعه فرقه بهاييت در ايران آگاه سازد. سخنراني فلسفي تأثير زيادي در اذهان عمومي گذارد به گونه اي که تجمعاتي عليه بهائيان صورت گرفت و مراکز تجمع بهايي ها مورد هجوم قرار گرفت، محصولات پپسي کولا مورد تحريم واقع شد و مردم را از خطرت اين فرقه و نفوذ آن در ارکان حکومت و در نتيجه توسعه فرقه بهاييت در ايران آگاه سازد. سخنراني فلسفي تأثير زيادي در اذهان عمومي گذارد به گونه اي که تجمعاتي عليه بهائيان صورت گرفت و مراکز تجمع بهايي ها مورد هجوم قرار گرفت، محصولات پپسي کولا مورد تحريم واقع شد و مردم بر آن شدند کارخانه پپسي کولا را به آتش بکشند و در عاشوراي سال 1334ش عده اي از مردم کارخانه مزبور را به آتش کشيدند و در مغازه ها نيز شيشه هاي نوشابه هاي پپسي را شکستند و زيانهاي سنگيني به آن کارخانه وارد آوردند. (30) البته اين گونه مخالفتهاي آشکار علما و مردم فقط در چند اقدام مختصر و چند سخنراني خلاصه شد و بهائيان پس از آرام ديدن اوضاع دور جديد فعاليتهاي خود را آغاز کردند. 
تأسيس شبکه هاي تلويزيوني   ثابت پاسال در 1337ش به ايجاد شبکه هاي تلويزيوني در ايران اقدام کرد و پس از تأسيس شبکه تلويزيوني در تهران به مرور در برخي شهرها نيز به تأسيس شبکه ها و فرستنده هاي تلويزيوني همت گماشت. او در خاطراتش گفته است که پس از ديدار با محمدرضا پهلوي و همفکري با منوچهر اقبال، شاهنشاه دستور تأسيس تلويزيون را صادر کرد و «من چون آن را خدمتي به فرهنگ و ادبيات و راهنماي زندگاني نوين افراد مي دانستم و با اطمينان کامل از اينکه انجام چنين کاري منافع مادي نخواهد داشت تصميم به تأسيس آن گرفتم.» (31)بر خلاف گفته هاي ثابت، واقعيت امر آن است که مسئله ايجاد فرستنده هاي تلويزيوني در ايران از سوي آمريکاييها طراحي گرديد و در سالهاي پس از کودتاي 28 مرداد 1332 در دستور کار رژيم پهلوي قرار گرفت. مجري طرح هم کمپاني RCA امريکايي بود. ثابت پاسال هم که قدرت اقتصادي بالايي داشت از سوي بهائيان به عنوان طرف کمپاني مزبور انتخاب گرديد و مطالعه و اجراي مراحل عملياتي آن چند سال به طور انجاميد (32) و در تير 1337 مجلس شوراي ملي با تصوير ماده واحده اي به چهار تبصره به حبيب ثابت پاسال اجازه داد تا تلويزيون ايران را تحت نظارت وزارت پست و تلگراف و تلفن ضمن رعايت مقررات پوشش هاي خبري و تبليغي اداره انتشارات و راديو راه اندازي کند و پنج سال از پرداخت عوارض گمرکي ورود تجهيزات و ابزار کار فرستنده و به علاوه مالياتهاي جاري معاف باشد. بدين ترتيب در 11 مهر 1337 تلويزيون ايران در خيابان وزرا- گاندي با حضور محمدرضا پهلوي افتتاح گرديد و ثابت در سخنراني کوتاهي در اين مراسم گفت: «تنها مشوق من اعليحضرت شاهنشاه مي باشند که مرا به اين کار وادار نمودند و با اينکه کار مشکلي را بر عهده دارم ولي بر اثر تشويقهاي اعليحضرت همايوني با تمام توانايي در مقابل مشکلات استقامت خواهم نمود.» (33)حبيب در جريان تأسيس و راه اندازي شبکه هاي تلويزيوني علاوه بر برخورداري از کمکهاي فراوان دولت از نظر معافيت از پرداخت عوارض گمرکي و اعتبارات ارزي و غيره به کشورهاي آمريکا و انگلستان سفر کرد و ضمن ديدار با سران بهائيت، با بسياري از مقامات انگليسي نيز به مذاکره پرداخت و موافقت آنان را براي دادن اعتبارات به وي جلب کرد:نخست وزيري سازمان اطلاعات و امنيت کشور گزارش اطلاعات داخلي موضوع: راديو و تلويزيون تهران منبع خبر: مأمور ويژه تقويم: ب-2شماره: 2-3-246 تاريخ وصول خبر:39/1/21عنايت الله واثقي يکي از بستگان نزديک حبيب الله ثابت مؤسس تلويزيون تهران اظهار داشته حبيب الله ثابت ضمن مسافرت به انگلستان در لندن با مقامات انگليسي مذاکراتي در اطراف اعطاي کمکهايي به تلويزيون تهران به عمل آورده و موافقت آنان را نيز براي دادن اعتبارات و نيز همکاريهاي فني جلب کرده است. (34)
هدف اصلي ثابت از تأسيس تلويزيون   ثابت با آنکه هدف از تأسيس تلويزيون را پيشرفت و تعالي جامعه ايراني و خدمت به فرهنگ و ادبيات و راهنماي زندگاني نوين افراد عنوان کرده اما در عمل آن را به وسيله اي براي تحکيم مباني فرقه بهائيت تبديل ساخته و طرح تضعيف مباني اعتقادي و فرهنگي مردم ايران را به مرحله اجرا درآورد. اسناد بر جاي مانده نشان مي دهد که در همان دوراني که وي پيشرفت جامعه ايراني را شعار خود قرار داده بود در پشت پرده با ارسال نامه اي به اسرائيل به عنوان محفل روحاني ملي بهائيان هدف اصلي خود از تأسيس تلويزيون ايران را اولاً نشر افکار روحاني و معارف و حکم الهي و رفع تعصبات واهي و ثانياً اشتغال جمعي از بهائيان در تأسيسات تلويزيون عنوان کرده است و اين موضوع با گفته ها و شعارهاي وي در تناقض است: «حبيب ثابت. تاريخ 1344/2/10. ساحت مقدس محفل روحاني ملي بهائيان ايران شيدالله ارکانه. عطف به مرقومه محترمه نمره 2532/1/خ مورخه شهرالجلال 122 که منضم به رقيمه شريفه مورخه 16 شهر العلا 122 مقام رفيع البنيان بيت العدل اعظم الهي بود بعد از اظهار امتنان و تشکر خالصانه از الطاف مبذوله درباره اين عبد خاطر خطير آن امناي الهي را مستحضر مي دارد: غرض و هدف اساسي بنده از تأسيس تلويزيون ايران گذشته از فراهم نمودن موجبات اشتغال براي جمعي از ياران آن بود که اولاً به نام يک فرد وطن دوست بهايي خدمتي از لحاظ فرهنگي و اجتماعي نسبت به کشور مقدس ايران انجام گيرد و ثانياً مندرجاً امکاناتي براي نشر افکار روحاني و معارف و حکم الهي و رفع تعصبات واهي به وجود آيد و خوشبختانه در اين منظور اساسي تا حد قابل توجهي موفقيت به دست آمده است. هنگام تصويب قانون تأسيس تلويزيون ايران ضمن مواد مختلفه ماده اي مورد تصويب مجلس شوراي ملي قرار گرفت مبني بر اينکه تلويزيون ايران از لحاظ فني تابع مقررات وزارت پست و تلگراف و از لحاظ تنظيم برنامه ها تابع دستورات اداره کل انتشارات و تبليغات است. بر اساس همين ماده مصوبه اولياء دولت گذشته از اخبار ايران و جهان که همه روزه توسط خبرگزاري پارس تنظيم مي شود گاهگاه اجراي بعضي از برنامه هاي مصاحبه را به وسيله وزارت اطلاعات که سابقاً اداره کل انتشارات و تبليغات ناميده مي شد. در برنامه ها منظور مي کنند و تلويزيون ايران از نظر مقررات مملکتي مجبور به اجراي برنامه هاي مزبور مي باشد. اين قبيل برنامه ها حداکثر بيش از پنج درصد کل برنامه هاي تلويزيون ايران نيست و بقيه برنامه ها به وسيله يک شوراي داخلي مرکب از مديران برنامه هاي تلويزيون ايران تهيه و تنظيم و به مرحله اجرا گذاشته مي شود. اين برنامه ها شامل قسمتهاي اخلاقي، اجتماعي، فرهنگي، هنري، تاريخي، تعليم و تربيت، علوم و مسائلي از اين قبيل است. توصيه هاي اين بنده نيز در منظور نمودن مباحث اخلاقي و معنوي و عدم مداخله در امور سياسي و مراحلي که بر خلاف اصول و مصالح عاليه امر است توسط همين شورا جامه عمل مي پوشد و در برنامه ها منظور مي شود. خوشبختانه آن قسمت از برنامه ها که حائز جنبه هاي مزبور نيست و به وسيله دستگاههاي دولتي تنظيم و براي اجرا به تلويزيون ايران داده مي شود کاملاً مشخص است و همه بينندگان تلويزيون وقوف و اطلاع کامل دارند که برنامه هاي مزبور جنبه مملکتي و دولتي دارد. با عرض مراتب بالا تصور مي کنم موضوع بر آن امناي الهي کاملاً روشن و مصرح است و اطمينان مي دهم که هيچ گاه موجباتي پيش نخواهد آمد که مصالح عاليه امرالله ملحوظ نظر اين بنده و متصديان امر قرار نگيرد. با تقديم تحيات. حبيب ثابت». (35)از مضمون نامه حبيب ثابت چنين بر مي آيد که سران بهايي که در حيفاي اسرائيل مستقر بودند نسبت به برخي برنامه هاي تلويزيون ابراز نگراني کرده اند و با ارسال نامه اي به حبيب به وي يادآور شده اند که هدف اصلي آنها از انتخاب حبيب به عنوان مسئول تلويزيون ايران تبليغ و تحکيم آيين بهاييت و حمايت از بهائيان است و حبيب با ارسال جوابيه اي احياناً اشتباهاتش را توجيه کرده است. 
البته ناگفته نماند که حجم مکاتبات بين سران بهايي در اسرائيل و بهائيان ايران سازمان اطلاعات و امنيت کشور را دچار نگراني کرده بود؛ به گونه اي که در گزارشي که ضميمه نامه حبيب است چنين نوشته است: «توضيح اينکه خطوط پشت پاکت محتوي نامه مذکور کاملاً مشابه خطوطي است که پاکات مربوط به تشکيل جلسات مذهبي فرقه بهايي و ساير فعاليتهاي آنان آدرس نويسي مي شود و براي نمونه روز گذشته هفت پاکت سفارشي محتوي خلاصه مذاکرات مربوط به تشکيل جلسات سوم الي 15 محفل بهائيان ايران به آدرس صندوق مذکور در اسرائيل ارسال گرديده که با همان خط پشت نويسي کرده ... در اين صورتجلسات مطالب جالبي در مورد فعاليتهاي عالي تليغاتي بهائيان ايران در تهران و شهرستانها و خارج ذکر گرديده که کاملاً درخور توجه و بررسي است. با توجه به افزايش حجم مکاتبات و نشريان تبليغاتي اين فرقه در ايران و همکاري نزديک حبيب ثابت پاسال با محفل ملي بهائيان ايران، در صورت تصويب اجازه فرمايند از کليه مکاتبات اين فرقه به وسيله دستگاه رکورداک فيلمبرداري و به بخش 326 تحويل گردد. ضمناً هشت عدد پاکت محتوي اصل صورتجلسات و مکاتبات محفل بهائيان راجع به اشخاص مختلف از جمله تيمسار سرتيپ شيباني و همچنين فتوکپي نامه حبيب ثابت پاسال جهت مزيد استحضار به ضميمه تقديم مي گردد.» (36)همان گونه که در اسناد پيشين اشاره شد ثابت با ايجاد شبکه هاي تلويزيوني عمده ترين تلاش خود را براي تحکيم مباني فرقه بهاييت به کار بست و از تلويزيون نهايت استفاده را برد و از آن در جهت فريب افکار عمومي سود برد. با ايجاد تلويزيون انتقال مظاهر فساد غرب به داخل خانه ها و هجوم به آداب و سنن و مباني اعتقادي مردم آسان تر بود و بر اساس همين دلايل بود که کارتلهاي بزرگ آمريکايي بيشترين تسهيلات را براي ايجاد تلويزيون در ايران فراهم آوردند و تمامي لوازم و بخش اعظم سرمايه مورد نياز را در اختيار حبيب ثابت گذاشتند. ثابت با آنکه تلويزيون را وسيله اي براي تبليغ افکار بهائيت و غرب به ويژه آمريکا قرار داده بود و از تمامي امکانات کشور به نفع اين اهداف بهره مي برد، با اين حال مي کوشيد با بيان مطالب اغراق آميز از خدمات خود به ايران حجم قابل ملاحظه اي از امتيازات مادي و معنوي را به سوي خود بکشاند. او بعدها با اين استدلال که چون داير شدن ايستگاه تلويزيون باعث افزايش قابل ملاحظه عايدات گمرکي شده مدعي شد که چند درصد از عايدات گمرکي بايد به تلويزيون تعلق گيرد. در گزارشي از ساواک آمده است: سازمان اطلاعات و امنيت کشور فرستنده: بخش 4-3تاريخ: 1339/10/24موضوع: گزارشمحترماً به استحضار مي رساند پس از بازديدي که در تاريخ 1339/10/17 توسط آقاي آيرملو، مدير کل اداره پنجم از ايستگاه تلويزيون ايران (تهران) به عمل آمد از طريق آن اداره کل گزارشي شرفعرض پيشگاه ملوکانه تنظيم شده و در آن مطالب اغراق آميزي که مؤسسه تلويزيون (آقاي حبيب ثابت) به کرات در گفتارهاي خود به کار مي برده و آن را وسيله اي براي تأمين منافع و جلب رضايت مقامات مملکتي در راه کمکهاي بيشتر خود مي دانسته منعکس گرديده است و با اينکه دولت تا کنون کمکهاي فراواني چه از نظر معافيت از پرداخت عوارض گمرکي و اعتبارات ارزي و چه از لحاظ احداث دستگاههاي فرستنده و ايجاد تسهيلات لازم در اجراي کليه برنامه هاي تلويزيوني معمول داشته مع الوصف نامبرده ادعاهاي خلاف واقعي نموده و اين مسئله را براي انتظارات بعدي خود از قبيل دريافت مبلغ قابل ملاحظه اي از اداره کل انتشارات و راديو، فروش برنامه ها به دستگاه هاي دولتي و کمک پانصد هزار دلار جهت خريد وسائل تکميلي تلويزيون باز گذاشته و توقعات خود را متکي بر اين موضوع قرار داده است که چون داير شدن ايستگاه تلويزيون باعث افزايش قابل ملاحظه عايدات گمرک گشته لذا چند درصدي از آن متعلق به تلويزيون ايران بوده و به اين ترتيب براي خود نتيجه مي گيرد که رقمهاي مذکور ظاهراً اگر کمک محسوب شود ولي في الواقع و نفس الامر جزء حقوقي است که بايستي خود به خود در اختيار اين دستگاه گذارده شود. ضمناً پيشنهاد شد که مبلغ پانصد هزار دلار مذکور ممکن است جزو بودجه سال 40 سازمان اطلاعات و امنيت کشور يا هر وزارتخانه اي منظور شود. (37)ثابت در طول ده سال فعاليت در تلويزيون ايستگاههايي نيز در ديگر شهرهاي ايران از جمله آبادان راه اندازي کرد و سرانجام در 1347ش به موجب لايحه اي قانوني که مالکيت فرستنده هاي راديو و تلويزيوني را در انحصار دولت قرار مي داد فرستنده ها را به مبالغ هنگفتي به دولت فروخت و با آنکه هنگام تأسيس ايستگاهها زمين رايگان از دولت گرفته بود اما به هنگام فروش فرستنده ها چند ميليون تومان نيز از بابت فروش زمينها از دولت دريافت کرد. در همان دوران ثروت او به حدي رسيده بود که به دولت پيشنهاد داد امتياز لوله گذاري سوخت قم به تهران به وي واگذار شود او با هزينه شخصي اش اين کار را انجام دهد: گزارش اطلاعات داخلي موضوع: فعاليت انفرادي محل: تهران، سازمان برنامه منبع خبر: مأمور ويژه شماره 312/3034ايرج حکيم از بستگان حبيب ثابت مي گفت دولت در نظر دارد از بودجه سازمان برنامه با کشيدن لوله گاز نفت قم را به تهران متصل نمايد و حبيب الله ثابت نيز پيشنهادي به دولت داده که حاضر است با بودجه شخصي اين کار را انجام دهد و 15 ميليون تومان به عنوان سرقفلي به دولت بپردازد و پس از 15 سال به تدريج مستهلک نمايد. (38)در دوره رياست ثابت بر تلويزيون مخالفتهاي پنهان و پيدايي از سوي قشر مذهبي جامعه به ويژه روحانيون با برنامه هاي ضد ديني و اخلاقي تلويزيون صورت مي گرفت، اما حمايت دستگاه پهلوي از اين رسانه به اندازه اي بود که اين گونه مخالفتها راه به جايي نمي برد: گزارش اطلاعات داخلي موضوع : حبيب ثابت پاسال محل : تهران شماره : 300/103 منبع خبر: 8تقويم: ب-2 تاريخ گزارش: 44/6/13پرويز گرجي يکي از اعضاي هيأت تحريريه مجله تهران مصور از قول مهندس والا نماينده مجلس شوراي ملي اظهار داشته که علي رغم نظر مقامات روحاني که با حبيب ثابت پاسال مسئول تلويزيون ايران دشمني شديد دارند و او را عامل اصلي تقويت بهائيان در ايران مي شناسند طبق نظر مقامات عالي کشور قرار شده مبلغ يک ميليون تومان از طرف شرکت ملي نفت به نام اجراي برنامه هاي آموزشي از تلويزيون به حبيب ثابت پاسال پرداخت شود تا نامبرده بتواند با تقويت تشکيلات خود قدرت بيشتري در مقابل روحانيون به دست آورد. (39)
ادامه فعاليت هاي اقتصادي   ثابت پاسال به موازات فعاليت در تلويزيون پروژه هاي بزرگ اقتصادي را هم هدايت مي کرد. در آن ايام شرکت ثابت پاسال توسعه زيادي يافت و پس از آنکه بازار مصرف لاستيک در ايران را پر رونق کرد در 1343ش با انجام مقدماتي و جلب رضايت وزارت صنايع و اقتصاد، کارخانه اي با ظرفيت توليد بيست هزار تن لاستيک در زميني به مساحت سي هزار متر مربع تأسيس کرد و از سال بعد توليدات جنرال تاير را روانه بازار ساخت. اما اين حجم توليد براي بازار ايران بسنده نبود. و شرکت ثابت پاسال همچنان به واردات لاستيک از آمريکا هم ادامه مي داد. (40)کارخانه لاستيک جنرال تاير به مرور توليد خود را افزايش داد به گونه اي که در 1352ش روزانه 2900 حلقه لاستيک توليد مي کرد. هيأت مديره شرکت جنرال تاير هم پنج آمريکايي و چهار نفر مؤسس شرکت ثابت پاسال بودند. 
ثابت، همزمان به تأسيس نمايندگي اتومبيل استودبيکر، از شرکت هاي اتومبيل سازي آمريکايي در ايران اقدام کرد و واردات اين اتومبيل به ايران را آغاز کرد. «خوشبختانه با سوابق و روابط دوستانه اي که با کارخانه استودبيکر و شرکت حمل و نقل دريايي داشتيم از فرصت استفاده نموده پي در پي اتومبيلهاي سواري و باري از نوع استودبيکر با لوازم يدکي به ايران حمل نموديم...» (41)بدين ترتيب، سران بهاييت و در رأس آن حبيب ثابت ايران را به بازار مصرف اتومبيلهاي خارجي به ويژه آمريکايي تبديل کردند و حتي لوازم يدکي اتومبيلها را وارد ايران کردند تا کشور را به طور کامل به بازار مصرف توليدات آمريکايي تبديل نمايند. البته پس از مدتي استودبيکر به تعطيلي کشيده شد و ثابت نمايندگي شرکت فولکس واگن را داير کرد و به واردات اين اتومبيل آلماني به کشور پرداخت. با کسب نمايندگي کارخانه هاي مهم اتومبيل سازي و افزايش نياز به لوازم يدکي از جمله روغن، باتري، شمع و غيره، حبيب ثابت در 1344ش با اخذ نمايندگي روغن موتور اسو، در جنوب تهران به تأسيس کارخانه توليد و تصفيه روغن موتور اسو اقدام کرد. پس از مدتي هم دو کارخانه بزرگ قوطي و بشکه سازي در محوطه همان کارخانه احداث کرد. از ديگر اقدامات اقتصادي ثابت پاسال در آن دوران تأسيس نمايندگي هاي اتولايت، ليفت تراک، هواپيماهاي پيچکرافت، ماشينهاي کشاورزي، ماشينهاي ساختماني، ماشينهاي ماشين سازي، توسعه شرکت فيروز، نمايندگي هاي ريش تراش فيليپس، اجاق گاز غذاپزي، يخچالهاي جنرال الکتريک و ستينگ هاوس و کلويناتور، تجارت دارو و وارد کردن محصولات دارويي از انگلستان و آمريکا به ايران و نمايندگي شرکت دارويي شرينگ آمريکا، نمايندگي لوازم پزشکي فيليپس، تأسيس کارخانه سيم و کابل (سيکاب)، تأسيس نمايندگي لوازم آرايش لورن آمريکا و غيره از ديگر اقدامات ثابت پاسال بود. (42)بسياري از اجناسي که ثابت وارد ايران مي کرد متعلق به شرکتهاي آمريکايي و يهودي بود. بنابراين طبيعي بود که در داخل و خارج از ايران از حمايتهاي بي وقفه آنان بهره مند شود. آنان با نفوذ در بدنه قدرت و با همراهي بهائيان راه را براي پيشرفت اقتصادي ثابت هموار مي ساختند تا هر چه بيشتر بر اقتصاد ايران تسلط يابند.يکي از اصلي ترين حمايتهاي آنان قرار دادن اعتبارات و وامهاي بانکي در اختيار ثابت بود تا او بتواند با کمترين هزينه اي نمايندگي شرکتهاي مختلف آمريکايي را در ايران تأسيس کند و به تبع آن محصولات آن شرکتها را روانه بازار ايران نمايد. لذا در دوره اي بانکهاي ايران و خاورميانه، بانک ايرانيان، بانک ايران و انگليس و بانک توسعه صنعتي و معدني در ايران تأسيس شدند.(43)«وقتي اين بانکها ايجاد شدند دولتهاي خارجي و ساير ممالک فرضهاي مهمي دادند و اعتبارات فراوان در اختيار ما گذاشتند و ما توانستيم صنايع بزرگي را در ايران ايجاد کنيم.»(44)البته همچنانکه پيش از اين نيز گفته شد حمايت بي دريغ سران بهائيت و مرکز فرقه بهائيت از حبيب و نفوذ روز افزون بهائيان در بدنه قدرت حکومت پهلوي و به تبغ آن روابط و مناسبات بهائيان و خود ثابت با سران حکومت محمدرضا در پيشرفت اقتصادي ثابت تأثير زيادي داشت. ثابت با راهنمايي بهائيان با حسين علاء، اسدالله علم، ملکه مادر، علي اميني و اميرعباس هويدا ارتباطات و مناسبات نزديکي داشت و در برهه هاي مختلف از اين مناسبات سود مي جست. در دوران نخست وزيزي اسدالله علم او آنچنان خود را به علم نزديک کرده بود که برخي فکر مي کردند برنامه هاي اقتصادي دولت علم با نظر و به نفع حبيب ثابت انجام مي شود و مناسبات وي با دربار و خاندان پهلوي را مهم ترين عامل موفقيت وي در عرصه اقتصادي مي دانستند: گزارش اطلاعات داخلي موضوع: محافل اقتصادي محل: تهران منبع خبر: مأمور ويژه شماره : 718/300/ن تاريخ وصول خبر: 42/9/24يکي از بازرگانان بازار مي گفت در محافل اقتصادي تهران چنين شهرت دارد که در دوره زمامداري آقاي علم امور مربوط به اقتصاد کشور طبق نظر و به نفع حبيب ثابت پاسال تنظيم و اجرا مي شود و علت آن هم اين است که در زمان حکومت مصدق موقعي که ملکه مادر و عده اي از خاندان جليل سلطنت در اثر فشار حکومت وقت از ايران خارج شده و به آمريکا رفته بودند در آن کشور مورد بي مهري کارکنان سفارت ايران قرار گرفته ولي حبيب ثابت پاسال که آن موقع در آمريکا داراي زندگي مجللي بوده اعضاء خانواده سلطنتي را به منزل خود برده و از آنان پذيرايي کامل نموده است و اکنون که کليه قدرتهاي کشور در دربار متمرکز شده به پاس کمکهاي سابق وزارت اقتصاد به دستور دربار شاهنشاهي به نفع ثابت پاسال قدمهاي متعددي برداشته و در موضوع ورود روغن ماشين يک قلم 24 ميليون توماني به حبيب ثابت پاسال سود رسانيده است.(45)نفوذ او در دربار پهلوي دوم به ويژه در شخص محمدرضا پهلوي به حدي بود که بسياري از نمايندگيها و شرکتهاي ثابت اغلب به دست محمدرضا افتتاح مي گرديد و برخي اسناد بر جاي مانده از ساواک نشان مي دهد که ثابت در چندين سفر محمدرضا پهلوي را همراهي کرده و در التزام رکاب ملوکانه» بوده است: تاريخ: 47/6/28درباره: آقاي حبيب ثابتدربار شاهنشاهي جهت مسافرت نامبرده بالا به کشور شوروي به منظور در التزام رکاب ملوکانه تقاضاي صدور گذرنامه خدمت از وزارت خارجه نموده اند و فرم مربوطه طي ليست شماره 136ش 47/6/28/911 به اداره کل هشتم ارسال و مراتب با توجه به کلاسه ذيل ورقه جهت اطلاع اعلام مي گردد. ضمناً آدرس مشاراليه به شرح زير مي باشد. خواهشمند است دستور فرمائيد چنانچه در مورد مسافرت نامبرده نظري دارند به اداره کل هشتم اعلام نمايند. (46)شرکت و حضور ثابت در افتتاح مجلسين در 1347/7/9 و عضويت او در هيأت مديره دانشگاه ملي نمونه هاي ديگري از ارتباط نزديک او با حکومت است. (47) در سندي ديگر، که مربوط به واگذاري امتياز اپراتور از سوي دولت به حبيب ثابت است، از اعتماد تمام دستگاههاي حکومت پهلوي و از همه مهم تر سازمان اطلاعات و امنيت کشور به رياست ارتشبد نعمت الله نصيري نسبت به حبيب ثابت حکايت دارد: از : 321گزارش درباره: حبيب ثابت احتراماً وزارت پست و تلگراف و تلفن صلاحيت نامرده بالا را در مورد صدور امتياز اپراتور به مشاراليه جهت تماس با نمايندگيهاي شرکت ثابت پاسال در شهرستانها استعلام نموده است. سابقه: نامبرده فاقد سابقه مضره سياسي بوده لکن شخص مورد بحث بهايي و عضو محفل ملي بهائيان ايران مي باشد. نظريه: با عرض مراتب فوق در صورت تصويب به وزارت پست و تلگراف و تلفن اعلام شود چنانچه نامبرده متعهد گردد از دستگاه مزبور در جهت پيشبرد مقاصد بهايي استفاده ننمايد. صدور امتياز اپراتور بلامانع است. و نصيري پايين اين نامه را چنين حاشيه نوشته است: 
«لزومي ندارد اين موضوع قيد شود همان طوري که مقرر است اجازه صدور امتياز اپراتور يقيناً [ناخوانا] فقط براي استفاده تجاري است، موافقت شود.»(48)بر خلاف گفته هاي ثابت که در خاطرات خود تمامي موفقيتهاي اقتصادي اش را مديون پشتکار و خودساختگي و تلاش خويش دانسته، اسناد بسياري در دست است که نشان مي دهد وي با سرمايه شرکت امنا (49) - سرمايه هنگفت جامعه بهايي - و با پشتوانه سران بهاييان به ثروت عظيم و افسانه اي دست يافته است. دقيقاًَ به همين دليل هم بود که حبيب در هيچ حال از خدمت به فرقه بهائيت فروگذار نبود و خانه مجلل (50) وي هميشه محل رفت و آمد و محل برگزاري سلسله جلسات هفتگي اعضا و سران بهائيت بوده است. در اسناد ساواک اين جلسات هفتگي چنين بازتاب دارد: گزارش اطلاعات داخلي موضوع: محل تشکيل جلسه محفل ملي بهائيان تهران محل: تهران منبع خبر: ژ-4تقويم: ب/2 شماره: 20/463 الفتاريخ وصول خبر :45/1/10 تاريخ گزارش : 45/1/11محل تشکيل جلسه محفل ملي بهائيان تهران هر هفته در منزل آقاي حبيب ثابت پاسال واقع در خيابان ويلا تشکيل مي شود و اسامي محفل ملي به شرح زير است: 1. سرهنگ بازنشسته شاهقلي منشي محفل 2. پروفسور منوچهر حکيم 3. خانم بهيه نادري 4. ميس شارپ 5. دکتر مسيح فرهنگي 6. روح الله فتح اعظم 7. دکتر قديمي 8. دکتر مهدي ورقا 9. دکتر منوچهر قائم مقامي. (51 )در سندي ديگر از ساواک، به برگزاري کنفرانس بهائيان اشاره شد که به نظر مي رسد اين کنفرانس هم در منزل وي برگزار شده باشد: به : 321 از: هـ 4شماره گزارش: 45/4508 تاريخ گزارش: 46/3/11عطف 321/5334-46/2/28 موضوع کنفرانس بهائيان 1. کنفرانس بهائيان به منظور رسيدگي در اطراف کارهاي جاري و تبليغات بهائيان تشکيل گرديده است. 2. عده تقريبي اعضاي شرکت کننده در جلسات در حدود 300 الي 400 نفر مي باشند. 3. مبلغين و افراد سرشناس بهايي مشروحه زير در کنفرانس مزبور شناخته گرديده اند. الف. اعضاي محفل ملي بهائيان ايران: 1. دکتر منوچهر حکيم رئيس محفل ملي بهائيان ايران 2. روح الله فتح اعظم نايب رئيس 3. منوچهر قائم مقام منشي 4. تيمسار عطاءالله مقربي امين صندوق 5. ميس شارپ خلاصه نويس 6. حبيب ثابت عضو 7. خانم بهيه نادري عضو محفل ملي بهائيان ايران 8. دکتر رياض قديمي عضو محفل ملي بهائيان ايران 9. روحي ارباب عضو محفل ملي بهائيان ايران. ب. اعضاي محفل روحاني تهران: 1. دکتر حسين نجي رئيس محفل روحاني تهران 2. نصرالله مودت نايب رئيس 3. خانم طاهره رادپور منشي 4. مهدي ورقا خلاصه نويس 5. عطاء الله قديمي امين صندوق 6. خانم دکتر طلعت بصاري 7. دکتر محمد افغان 8. دکتر باهر فرقاني 9. عنايت الله عزيزي 4. مطالب مطروحه در کنفرانس اخير بهائيان بيشتر در اطراف تبليغات بهائيان همچنين اختلافات مابين عده اي از بهائيان و طرفداران جمشيد معاني بوده است. 5. از مدت کنفرانس تا اين تاريخ اطلاعات دقيقي به دست نيامده است و گويا کنفرانس اصلي پايان يافته است ولي هفته اي يک بار سران و مبلغين بهايي در اين محفل جلسه دارند.(52)او علاوه بر شرکت در جلسات فرقه بهائيت، به دليل عضويتش در کلوپ روتاري طهران و کلوپ جوان در جلسات آن کلوپها هم حضور مي يافت. ثابت در ازاي همين سرمايه هايي که در اختيارش قرار داده شده بود، سرمايه هاي خود را به طور عمومي براي خدمت به جامعه بهاييان ايران و تحکيم پايه هاي فرقه مذکور صرف مي کرد. از جمله اقداماتي که ثابت پاسال در اين مورد انجام داد خريد کليه املاک و خانه هاي اطراف حظيره القدس تهران بود. محدوده اين اراضي از شرق به خيابان نجات اللهي، از جنوب به خيابان سميه، از شمال به خيابان طالقاني و از غرب به خيابان حافظ منتهي مي شد. (53)وي همچنين در اوايل دهه سي اطراف زمين هاي «مشرق الاذکار» در نزديکي لويزان را ديوارکشي کرده بود. اين اراضي از جاده لشکرک شروع مي شد و تا قله کوه ادامه مي يافت. بر اساس وصيتنامه ميرزا حسينعلي نوري (بهاءالله) قرار بود بزرگ ترين معبد بهائيت در اين اراضي ساخته شود چرا که چند روزي بهاءالله در جريان سوءقصد به جان ناصرالدين شاه در اين محل مخفي شده و از اينجا به بغداد گريخت.(54)خانواده حبيب ثابت در احداث ساختمانهاي بهائيان (معابد) در گوشه و کنار جهان سهم زيادي داشته اند که از آن جمله مي توان به کمکهاي وسيع مالي آنها در احداث محفل ملي بهائيان پاکستان ديوان مقام اعلي در جبل کرمل- حظيره القدس بهائيان هندوستان- مشرق الاذکار سانتياگو (شيلي) و معابد مصر، استراليا و اردن اشاره کرد. از ديگر خدمات ثابت به بهائيت، استخدام بهاييان در کارخانه هاي خودش بود. در بسياري از کارخانه هاي ثابت معمولاً شمار کارکنان بهايي بيش از مسلمانان بود و اغلب مديران کارخانه هايش نيز بهايي بودند. همين امر سبب بروز اختلافاتي در بين کارکنان مي شد و مديران بهايي اغلب اوقات نارضايتي هايي براي کارکنان مسلمانان پديد مي آوردند. در يکي از اسناد ساواک وضعيت کارگران کارخانه اجاق گاز متعلق به حبيب و ايرج چنين تشريح شده است:از: ساواک تهران به: مديريت کل اداره سوم 333شماره: 20/3487 هـ تاريخ: 45/2/15درباره: وضع کارگران کارخانه اجاق گازطبق اطلاع واصله کارخانه فوق که داراي 62 نفر کارگر و متعلق به ثابت پاسال مي باشد. در حدود چهل نفر از کارگران بهايي و بقيه مسلمان مي باشند. سر کارگر کارخانه به نام مديري که بهايي است موجبات ناراحتي کارگران مسلمان را فراهم و بين کارگران شايع است که ثابت پاسال اختيارات کافي به مديري داده و وي قصد دارد به تدريج کارگران مسلمان را اخراج و به جاي آنها کارگران بهايي استخدام نمايد و در چند روز قبل نيز دو نفر از کارگران به نام منوچهر شاهين و محمود حکيميان را اخراج کرده است. ضمناً کارگران اظهار مي دارند در سال 44 سود شرکت حدود يک ميليون تومان بوده و طبق قانون سهيم شدن کارگران بايستي دويست هزار تومان از اين پول به کارگران تعلق گيرد ولي شرکت مدعي است که سود سال 44 هفتاد و پنج هزار تومان بوده و مبلغ پانزده هزار تومان سود تعلق مي گيرد که همان پانزده هزار تومان را نيز نصف کرده است و کارگران شکايت دارند که کارفرما و مديري نماينده وي نمي گذارند کارگران از بين خودشان نماينده تعيين کنند چون فکر مي کنند اين عمل به ضرر آنها تمام خواهد شد. عليهذا مراتب جهت اصلاع اعلام. خواهشمند است دستور فرماييد از طريق وزرات کار در اين مورد اقدام لازم معمول و از نتيجه اين سازمان را آگاه فرمايند. رئيس ساواک تهران- نواب. (55)
مخالفتهاي آشکار با بهائيت   با فوت آيت الله بروجردي و تغيير برخي سياستها از سوي رژيم پهلوي، بهائيان فرصت مناسب تري براي رشد و تحکيم فرقه خود يافتند. حکومت پهلوي به منظور اعطاي قدرت به بهائيان در يکي از بندهاي لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي قيد اسلاميت و ذکوريت را از شرايط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان برداشت. با تصويب اين لايحه اختيار بسياري از امور مسلمانان در دست فرقه هايي چون بهاييت قرار مي گرفت. امام خميني که امور سياسي را به دقت پي گيري مي کرد با پي بردن به ضد اسلامي بودن لايحه مزبور علما و مردم را نسبت به خطرات اين لايحه و به تبع آن خطرات نفوذ بهاييت در ارکان حکومت آگاه ساخت و لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي با نهضت دو ماهه روحانيون از تصويب بازماند. امام خميني چند ماه بعد از آن حادثه نيز ترفند ديگري از بهائيان را فاش ساخت که ثابت در رأس آن برنامه قرار داشت. ثابت با استفاده از ثروت هنگفتي که در اختيار داشت هزينه سفر حدود 2 الي 3 هزار نفر بهايي ايراني را، که براي شرکت در جشنهاي صدمين سال فرقه بهايي به لندن رفتند، پرداخت کرد و حتي براي آنکه مشکلي براي خروج اين جمعيت بهايي از ايران وجود نداشته باشد با استفاده از قدرت و نفوذي که داشت رئيس گمرک مهرآباد را از کار برکنار ساخته و يک نفر بهايي را به جاي او گماشت: موضوع: جشن صدمين سال فرقه بهاييمحل: لندن منبع خبر: مأمور ويژه شماره: 12844/س ت تاريخ وصول خبر: 41/8/2طبق اطلاع واصله اخيراًَ بهائيان در نظر دارند جشن صدمين سال بهاء را درلندن بر پا کنند که ضمناً از ايران هم تعدادي در حدود 2 الي 3 هزار نفر از بهائيان جهت شرکت در اين جشن دعوت خواهند شد که اين دعوت از طرف حبيب ثابت به عمل خواهد آمد و کليه خرج اياب و ذهاب اين عده به عهده نامبرده است. ضمناً جهت تسهيلات بيشتر براي رفت و آمد اين اشخاص با اعمال نفوذ از طرف حبيب ثابت اخيراً رئيس گمرک مهرآباد تعويض گرديده و يک نفر بهايي به نام حصار اميري به اين سمت منصوب شده است. (56)جشن مزبور در 7 ارديبهشت 1342 در لندن برگزار شد و دولت ايران در حمايت مالي از بهائياني که از سوي حبيب ثابت به آن جشن دعوت شده بودند به هر يک از آنها پانصد دلار ارز از طريق بانک مرکزي داد و آنان را با هواپيما راهي لندن کرد.(57) امام خميني که با آگاهي و تيزبيني خاص خود از فعاليتهاي مخفيانه و مخرب سران بهايي در ايران آگاه بود اين اقدام رژيم را شاهدي بر سوءنيت دولت دانست و ضمن اشاره به آن کنفرانس ضد اسلامي، از فعاليتهاي اقتصادي حبيب ثابت و زد و بندهاي وي چنين پرده برداشت: « ... [اي علما و مردم] دين شما در معرض مخاطره و هجوم قرار گرفته است. دولت شما مي خواهد به دست بهايي ها و اسرائيلي ها شما را از بين ببرد. بدانيد که دولت شما به دو هزار نفر بهايي هر يک پانصد دلار کرايه طياره داده که به لندن بروند، جمع شوند و عليه قرآن و پيغمبر شما تصميم بگيرند. دولت شما در يک معامله فروش روغن و مواد نفتي از شرکت نفت به [حبيب] ثابت پاسال بهايي پنج ميليون تومان استفاده رسانيده است که با اين پول مخارج اعزام بهايي ها به لندن و تبليغات بهايي تأمين شود به مردم بگوييد از مالياتي که دولت شما از مسلمانها مي گيرد اين مخارج را مي کند و يهودي و اسرائيلي و بهايي را تقويت مي کند. اطلاع کامل دارم مي خواهند بر خلاف تمايل ملت مسلمان ايران و ساير ملل اسلامي و عرب دولت اسرائيل را به رسميت بشناسند...» (58)البته به غير از اين سخنراني، حضرت امام در برخي از مجالس و منابر خود به طور تلويحي به فعاليت فرقه بهائيت در ايران اشاره مي کرد اما چون حامي اصلي اين فعاليتها را حکومت پهلوي مي دانست لذا نوک پيکان حمله را متوجه محمدرضا پهلوي و رژيم او مي ساخت. حبيب ثابت پاسال پس از حدود چهار دهه فعاليت در عرصه اقتصادي، خود را از شرکت امنا بازنشسته کرد و جايش را به هژبر يزداني سپرد. او در 1355ش از ايران خارج شد و در نيويورک اقامت گزيد و با تأسيس شرکتي تجاري به نام «موسسه خليج فارس» در عرصه مخابرات و فيبر نوري به فعاليت پرداخت. در همان دوران کتاب خاطرات خود را تحت عنوان سرگذشت حبيب ثابت به قلم خود ايشان نوشت که پس از مرگش، پسرانش- هرمز و ايرج- آن را به چاپ رساندند. ثابت پاسال سرانجام در اسفند 1364 از دنيا رفت و جامعه بهايي با مرگ وي يکي از معتمدترين و خدمتگزارترين افراد خود را از دست داد و بيت العدل اعظم با ارسال تسليت نامه اي به همسر وي، باهره خمسي، پايداري و ثبات او را «در خدمت به آستان حضرت ولي محبوب امرالله و تلاشهاي بي نظير آن متصاعد الي الله در جهت به دست آوردن اماکن متبرکه تهران و بالاخره کوشش هاي شجاعانه ايشان [را] در دفاع از جامعه مهد امرالله» ستود. (59)پس از مرگ ثابت، رژيم اسرائيل به پاس زحماتي که ثابت در جمع آوري و ارسال کمکهاي بهايي براي کمک به اسرائيل در جريان جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل (1967) کشيده بود، يکي از خيابانهاي شهر تل آويو را به نام او نامگذاري کرد و راديو اسرائيل در بخش خبري خود مرگ و را «ضايعه بزرگ» ناميد. (60)
فرزندان   حبيب ثابت در 1306ش با باهره، دختر احمد خمسي (باقراف)، ازدواج کرد و از وي صاحب دو پسر به نامهاي ايرج و هرمز شد. ايرج در 1310ش در تهران به دنيا آمد. در 1321 در آموزشگاه هوراس من مشغول تحصيل شد، سپس از دانشگاه پنسيلوانيا گواهي B.S و از دانشگاه هاروارد گواهي MBA در اقتصاد دريافت کرد. او در اثر حمايتهاي پدر مناصب اقتصادي زيادي را عهده دار شد. رياست هيأت مديره و مديريت عامل شرکت زمزم (توليد پپسي کولا و شوئپس)، رياست هيأت مديره كارخانه شيشه سازي مينا، ‌چوب پنبه ايران و مديريت عامل كارخانه روكش جنرال، معاون هيأت مديره ايران گاز،‌ كارخانه ايران سيلندر، جنرال تاير، عضو هيأت مديره سازمان راديو و تلويزيون ايران و كارخانه توليد و تصفيه روغن اسو ESSO و عضو كلوپ لاينز (شيران) و بنياد دانشگاه دماوند.ايرج در 1336ش با فائقه رمزي در تهران ازدواج كرد و از وي صاحب دختري به نام تينا شد. تينا در 1366ش در شهر فنيكس ايالت اريزونا با سياوش سفيدوش ازدواج كرد. فرزند دوم ايرج، ‌سينا عبدالله، در 1339ش به دنيا آمد و در 1367ش با ژاكلين دختر مسعود اقراري در جزيره لانگ آيلند شرق امريكا ازدواج كرد و در شهر آرلينگتن ايالت ويرجينيا ساكن شد. سومين فرزند ايرج، تاج،‌ در 1340ش در سوئيس به دنيا آمد و در شهر فنيكس ايالت آريزونا ساكن شد. فرزند دوم حبيب الله ثابت، هرمز نام داشت. او در 1315ش در تهران به دنيا آمد، در آموزشگاه هوراس من درس خواند و سپس از دانشگاه پنسيلوانيا با درجه BS در رشته اقتصاد فارغ التحصيل شد. او نيز همانند برادرش تحت حمايت پدر مناصب اقتصادي زيادي بر عهده گرفت: رياست هيأت مديره و مديريت عامل شركت فيروز، رياست هيأت مديره كارخانه روكش جنرال، رياست سازمان راديو و تلويزيون ايران، عضو هيأت مديره شركت ثابت پاسال،‌ كارخانه توليد و تصفيه روغن اسو،‌ نظارت در بانك ايرانيان،‌ عضو هيأت مديره ايران گاز و كارخانه ايران سيلندر و شيشه سازي مينا. (61)هرمز در 1342ش با ايران خسروشاهي ازدواج كرد و از وي صاحب پسري به نام رجا شد. اين ازدواج پس از مدت كوتاهي به طلاق انجاميد و هرمز در 1343ش با والري اسپرينگر ازدواج نمود و از وي صاحب دو پسر به نامهاي آرام و كريم شد. (62)در سندي از ساواك، از سرقت همسر هرمز از منزل شوهر و فرارش از ايران سخن به ميان آمده است: تاريخ گزارش 49/1/10موضوع: سرقت از منزل ثابت پاسال ساعت 1000 روز 49/1/8 امير جليل مژدهي نماينده سابق مجلس شوراي ملي در يك ميهماني مجلل كه در منزل ويل برگزار شده بود به چند نفر از دوستان و ميهمانان خود اظهار داشت [...] همسر پسر كوچك ثابت پاسال چندي قبل جهت استراحت تصميم به رفتن اروپا مي گيرد و پس از تهيه گذرنامه و مقدمات كار يك روز خانم مزبور به عنوان گردش و تفريح با كيف دستي خود از منزل خارج ولي فوراً خود را به فرودگاه مهرآباد مي رساند و با هواپيما از ايران خارج مي شود. چون غيبت مشاراليه طولاني مي گردد بعداً اعضاي خانواده متوجه مي شوند كه وي مبلغ چهارميليون تومان طلا و جواهرات ثابت پاسال را با خود به سرقت برده است و اكنون آقاي ثابت پاسال از اين بابت سخت ناراحت و حالت پريشاني پيدا نموده ولي ديگر مرغ از قفس پريده است و خانم كوچولو منظور همسر پسر ثبت پاسال با مبلغ چهارميليون تومان مسروقي در اروپا با رفيقش مشغول عيش و خوش گذراني مي باشد و حاليه ثابت پاسال از غصه نزديك است هلاك شود.» (63)
درباره فساد اخلاقي و اقتصادي ايرج و هرمز مطالب زيادي در كتاب من و فرح پهلوي آمده است. جالب آنكه همسر ايرج در آمريكا از بهائيت ابراز انزجار كرد و از اين فرقه جدا شد. (64)
پي نوشتها  
1- اسناد فعاليت بهائيان در دوره محمدرضا شاه، تدوين ثريا شهسواري،‌ تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1387ش، ص 113.2- سرگذشت حبيب ثابت به قلم خود ايشان،‌ لوس آنجلس،‌نشر ايرج و هرمز ثابت، 1993 م، ص 1053- تاريخ ظهور الحق، ‌فاضل مازندراني، ‌ج9، ص 8.4- سرگذشت حبيب ثابت ...، پيشين،‌ص 17.5- همان،‌ص 22.6- همان، ص 28.7- همان، ص 56.8- همان، ص 58.9- همان جا. 10- همان،‌ص 7011- همان، ص 96.12- همان، ص 106.13- همان، ص 109.14- همان، ص 110.15- معماران تباهي (سيماي كارگزاران كلوپ هاي روتاري در ايران)، ج3، تهران، دفتر پژوهشهاي موسسه كيهان، 1377 ش، ص 20.16- سرگذشت حبيب ثابت...، ص 117.17- همان جا.18- اسناد فعاليت بهائيان ...، پيشين، ص 116.19- سرگذشت حبيب ثابت ...، صص 148و 150.20- همان، ص 166.21- همان، ص 179، گفتني است مشرق الاذكار اصولاً معبد بهائيان است. در فرانكفورت، سيدني، كامپالا، عشق آباد و پاناما هم مشرق الاذكارهايي ساخته شده بود (همان،‌ص 180) . 22- همان، ص 186.23- همان، ص 192.24- همان، ص 242.25- همان، ص 243.26- همان، ص 245.27- عباسي،‌ابراهيم، ‌دولت پهلوي و توسعه اقتصادي،‌تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383، صص 196-191.28- نشريه نيوزويك، «چه كساني در ايران قدرت را در دست دارند»، 1974/10/14، ص 32.29- سرگذشت حبيب ثابت...، ص 238.30- روزنامه كيهان، 1334/6/11.31- سرگذشت حبيب ثابت...، ص 250.32- معماران تباهي،‌ج3، صص 30-28.33- اميد،‌جمال،‌تاريخ سينماي ايران،‌ تهران، روزنه، 1374ش، ص 1007.34- بايگاني موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، (پرونده انفرادي حبيب ثابت پاسال).35- همان.36- همان.37- همان.38- همان.39- همان.40- سرگذشت حبيب ثابت...، ص 193.41- همان، ص 196.42- همان، صص 226-207.43- سرگذشت حبيب ثابت...، ص 285، اسنادي از فعاليت بهائيان...، ص 121.44- سرگذشت حبيب ثابت ...، ص 286.45- بايگاني موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، (پرونده انفرادي حبيب ثابت پاسال).46- همان.47- همان.48- همان.49- شركت امنا عبارت بود از سازماني مركب از سران بهايي كه در 1337ش با هدف اوليه اداره اموال و املاك شوقي افندي در ايران شعبه زد. ساختمان اين شركت در خيابان ارباب جمشيد واقع بود. وظيفه اين شركت بر اساس اظهارنامه اي كه در امريكا و كانادا به ثبت رسيده بود عبارت بود از: عقد قراردادهاي اقتصادي، ‌نظارت بر موقوفات و املاكي كه از طرف بهائيان سراسر كشور وقف مي شد، پذيرفتن موقوفات و انجام معاملت تجاري. اين شركت سالانه بيش از چهارصد ميليون تومان سود خالص داشت و كارمندان اداره كل ماليات بر درآمد تهران همواره با اخذ مبلغي رشوه از اخذ ماليات كامل از اين شركت خودداري مي كردند (اسناد فعاليت ...، سند ش 138) بر اساس سندي از ساواك هيأت اجرايي اين شركت در تهران مركب از سه نفر زير بود: 1- حبيب ثابت رئيس هيأت مديره 2. هوشنگ هوشمند مدير عامل 3. امانتي عضو . در شهرستانها هم اين وظيفه را هيأتي نه نفره بر عهده داشتند. (بايگاني موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي) شركت امنا براي اينكه شناخته نشود و حساسيتي بر نيانگيزد هيچ گاه به نام خود و يا فرقه بهايي وارد فعاليتهاي اقتصادي نمي شد. اين هيأت ثروتهاي كلان را در اختيار معتمدان خود قرار مي داد و آنها به نام خود به تجارت مشغول مي شدند. ولي در اصل سرمايه و ثروت از آن جامعه بهائيت و شركت امنا بود. حبيب الله ثابت كه عضو هيأت امناي شركت امنا بود و مدتي نيز رياست هيأت مديره آن را بر عهده داشت در دهه هاي سي و چهل با برخورداري از اين سرمايه كلان وارد عرصه اقتصادي شد و به بزرگ ترين قدرت اقتصادي در ايران تبديل گرديد. نكته مهم و قابل ذكر درباره شركت امنا آن است كه شركت مزبور كليه املاك و مستغلاتي را كه از سوي جامعه بهائيان به نام شوقي افندي به ثبت رسيده بود و او نيز در وصيت نامه اش تمامي آن املاك و مستغلات را جزو موقوفات عامه و متعلق به عموم اعلام كرده بود، ‌برخلاف وصيت نامه شوقي افندي همه آنها را به نفع خود تصاحب كرده سرمايه اوليه فعاليتهاي اقتصادي خود در جهان قرار داد و بدون آنكه درباره هر يك از آن املاك و مستغلات انحصار وراثتي صورت دهد با تباني هايي كه با دفاتر ثبت اسناد و املاك انجام داد همه آنها را به نام خود به ثبت رساند. در اسناد بر جاي مانده از ساواك نامه اي خطاب به دادستان ديوان عالي كشور وجود دارد كه موضوع تصاحب اموال جامعه بهايي و شوقي افندي توسط شركت امنا مطرح شده است: «تاريخ 1348/2/27 دادستان محترم ديوان عالي كشور. محترماً با توجه به اينكه جامعه بهائيان در تهران و ساير شهرستانهاي ايران داراي املاك و مستغلاتي بوده اند كه به نام جناب شوقي رباني به ثبت رسيده و شخص مزبور در كتاب قرن بديع نوروز 101 قسمت چهارم صفحه 49 و احصائيه تطبيقي و ساير آثار و الواح خود كه به منزله وصيت نامه است و دفاتر لجنه املاك ملي امري بهائيان ايران تصريح نموده است كه املاك و اماكن و اراضي موجوده در اقليم ايران و ساير نقاط جهان جزو موقوفات عامه و متعلق به عموم است و املاك و اراضي اماكن مزبور مفصل و در كليه نقاط ايران و جهان موجود است كه مستخرجه كتاب بديع و سه فقره رونوشت گواهي ماليات بر ارث وزارت دارايي و عين جلد چهارم كتاب بديع و احصائيه تطبيقي براي توضيح قسمتي از آن رقبات با فتوكپي مدارك و اسناد به ضميمه پرونده 1191/44 شعبه 3 بازپرسي دادسراي تهران كه با صدور قرار بي اساسي به دادگاه 5 استان به كلاسه 5/1082-47 فرستاده شده به عرض مي رساند: جناب شوقي رباني در تاريخ 36/8/12 بدون اولاد و پدر و مادري كه در قيد حيات باشند در لندن به شهادت مي رسد و ذكرالله خادم نه و دكتر علي محمد ورقا و تيمسار بازنشسته شعاع الله علائي و علي اكبر فروتن و حبيب الله ثابت و هادي رحماني شيرازي و هيأت مديره شركت سهامي امناء و دكتر مهدوي سر دفتر 25 تهران و مميزين و كارمندان ثبت اسناد و املاك و دارايي كه مشخصات آنان در پرونده هاي مربوطه مشخص و معين است به شركت و وكالت منوچهر قائم مقامي وكيل دادگستري جهت حيف و ميل نمودن ما ترك متوفي به تنظيم صلح نامه هاي 47308-/ 36/10/20 و 47434-36/11/6 و 47948-37/3/12 در دفترخانه 25 تهران پرداخته و قبل از انجام انحصار وراثت و تعيين وراث قانوني و همچنين تعيين سهم الارث هر يك از وراث و پرداخت ماليات بر ارث و ماليات بر صلح و تعيين پلاك و مشخصات مورد صلح بر خلاف موازين مواد 32 و 40 آئين نامه دفاتر اسناد رسمي مزورانه به دكتر علي محمد ورقا مصالحه مي نمايند و دكتر علي محمد ورقا نيز بدون انجام حصر وراثت و پرداخت ماليات بر ارث و ماليات بر صلح وراث و تعيين پلاك و مشخصات مورد صلح و پرداخت ماليات بر درآمد صلح به شركت سهامي امناء كه خودشان در تاريخ 37/2/1 تشكيل مي دهند تحت شماره 47948-37/3/12 دفترخانه 25 تهران مصالحه مي نمايد و شركت سهامي امناء بدون ذكري از املاك و اراضي و اماكن در اساسنامه خود سرمايه 287 ميليون دلار را طبق اساسنامه مربوطه به ميليون تومان نقدي معرفي مي كند كه ضمن اختفاي نقل و انتقالات و املاك و اراضي و اماكن از پرداخت ماليات بر ارث و ماليات بر صلح انجام يافته و ماليات بر درآمد و حق الثبت كه بالغ بر يكصد ميليون تومان مي شود خودداري مي نمايد و بعد كه مقامات اداري و قضاي مستحضر مي شوند در تاريخ 37/7/26 به وكالت منوچهر قائم مقامي كه يكي از كلاهبرداران بوده است با اخذ 1054 سهم از 15000 سهم اقدام به حصر وراثت مي نمايند. و شركت سهامي امناء با اغفال كاركنان ثبت و تباني با مميزين و كارشناسان اداره دارايي و ثبت با فعل و انفعالاتي به دستياري منوچهر قائم مقامي بدون درج معاملات قطعي در اسناد مالكيت قبل و اعلام آن به اداره دارايي و اخذ ماليات بر ارث به موجب صلح نامه هاي تنظيمي اسناد مالكيت جديد به نام شركت سهامي امناء مي نمايند و شركت سهامي امناء قبل از تعيين ماليات بر ارث و ماليات بر صلح و ماليات بر درآمد دولت اراضي و املاك را به قطعات مختلف تقسيم و تفكيك مي نمايند و به اشخاص انتقال مي دهند از جمله يكي از رقبات پلاك 3742 بخش 3 تهران واقع در اميرآباد بالاي جلاليه قبرستاني به نام گلستان جاويد بوده كه طبق نامه هاي شماره 4155/23/1178 - 42/2/19 و 23/11561- 40/3/15 شهرداري تهران مورد اعتراض شهرداري نيز واقع شده معذلك با فعل و انفعالاتي سند مالكيت اين رقبه بدون رعايت قوانين و مقررات ثبتي و نظريه شوراي عالي ثبت به نام شركت سهامي امناء تبديل يافته و شركت مزبور آن را به قطعات مختلف تفكيك نموده و به اشخاص انتقال داده است و با اينكه اداره ثبت و كارشناسان و مهندسين در موقع تقسيم و تفكيك پلاك 3741 بخش سه تهران را با وجود قبور مي دانستند گورستان عمومي است نه باغ مشجر و مي دانستند جنبه عمومي دارد نه خصوصي و مي دانستند وراثت هنوز ماليات بر ارث و ماليات بر صلح انجام شده را پرداخت ننموده اند و برابر رأي شوراي عالي ثبت كه طي شماره 5842/م-42/4/23 ابلاغ گرديده توافق بين وراث نسبت به تقسيم ماترك حاصل نشده و مشخصات مورد صلح هر يك از وراث در صلح نامه ها قيد نشده اقدام به صدور سند مالكيت به نام شركت سهامي امناء مي نمايند. نكته جالب تر آنكه از پرداخت ماليات بر ارث و در صلح و ماليات بر درآمد دولت و اداي حق الثبت شركت كه بالغ بر يكصد ميليون تومان مي شود نجات يابند با دسيسه و تباني نسبت به نقل و انتقالات املاك در محضر و اداره ثبت مزورانه اقدام نموده و پلاك هاي اصلي را قبل از انجام حصر وراثت و پرداخت ماليات بر ارث به قطعات مختلف تفكيكي تقسيم و ورقه مالكيت صادر نموده و براي انحراف مأمورين و كارشناسان ماليات بر ارث و ماليات بر درآمد يك قطعه از سيصد قطعه را بدون اشاره به سوابق امر به نام پلاك اصلي سند صادر و دريافت مي نمايند و موقع بازديد مأمورين و كارشناسان ماليات بر ارث آن پلاك مجزا شده را ارائه مي دهند كه علاوه بر تقليل ماليات بر ارث و اضمحلال نمودن نقل و انتقالات قبلي مبالغ هنگفتي از ماليات دولت را به نفع خود تصاحب نموده اند و بازپرس محترم با علم به عمليات مزورانه كلاهبرداران و با عدم توجه به مواد 32 و 40 آئين نامه دفاتر اسناد رسمي و ماده 374 قانون امور حسبي و قسمت اخير ماده 22 ثبت و نظريه شوراي عالي ثبت را بزه ندانسته مبادرت بر صدور قرار منع پيگرد كلاهبرداران و خيانت كاران مي گردد و ضمن ابطال حق و حقوق اينجانبان مبلغ يكصد ميليون تومان درآمد دولت را مضمحل و اراضي و املاك و اماكن عمومي را به يك عده كلاهبردار و خيانتكار تسليم مي كند- لذا مراتب را به استحضار آن دادستان معظم رسانيده كه ضمن حفظ حق و حقوق اينجانبان و حقوق عمومي نظريه عالي را نسبت به نوع بزه امر به ابلاغ فرمايند كه آيا مي توان با مدارك و دلايل و اسناد فوق الذكر مواد قانون را نقض نمود و يا جمله «به علت عدم وقوع بزه» كلاهبرداران را با چنين عمليات خائنانه از چنگال عدالت رهايي داد يا خير؟ با تقديم احترامات فائقه. سرهنگ بازنشسته يدالله ثابت راسخ [...] رأي شوراي عالي ثبت- موضوع در جلسه مورخ 42/4/3 شوراي عالي ثبت مطرح و به شرح ذيل رأي داده شد: تطبيق سند حاكي از صلح بر پلاكهاي معين بدون اينكه در صلح نامه ذكر پلاك و ساير مشخصات شده باشد چون نظر قضائي است بايد به حكم دادگاه باشد مگر اينكه طرفين به تنظيم سند ديگر ذكر پلاك و ساير مشخصات با رعايت مقررات توافق نمايند. از نظر ماليات بر ارث اعم نسبت به آنچه كه سند مالكيت صادر نشده ماده 13 قانون اصلاح قانون ماليات بر ارث و نقل و انتقالات بلاعوض نمايد رعايت شود و آنچه كه سند مالكيت صادر شده اگر ماليات بر ارث تأديه نشده اداره دارايي مي تواند بر طبق مقررات اقدام مقتضي به عمل آورد. رئيس اداره امور املاك ثبت كل» (بايگاني موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي).50- ثابت پاسال در خانه مجللي كه از قصر لوپتي تريافون در ورساي فرانسه الگو گرفته شده بود زندگي مي كرد. اين خانه در خيابان جردن بالاتر از چهارراه ناهيد قرار داشت. دكوراسيون اين خانه را همان دكوراتوري انجام داده بود كه مسئول تداركات چادرهاي سلطنتي در تخت جمشيد بود. پرده هاي اين خانه را از بلژيك آورده بودند و درهاي آن متعلق به يك قصر فرانسوي بود. دستگيره ها را هم از روي يك مدل مربوط به يكصد سال پيش و به صورت اختصاصي براي خانه ثابت ساخته بودند (معماران تباهي، ج3، ص 45). مردم تهران آن خانه را قصر سنگي مي ناميدند (اسكندر دلدم، من و فرح پهلوي، 3 جلد، تهران، گلفام و به آفرين، 1377، ج 3: ص 1323).51-بايگاني موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، (پرونده انفرادي حبيب ثابت پاسال).52-- همان.53- اسناد فعاليت بهائيان ...، ص 122.54- همان، ص 122.55- بايگاني موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، (پرونده انفرادي حبيب ثابت پاسال).56- همان.57- روحاني، سيد حميد، نهضت امام خميني، 3 جلد، تهران، عروج، 1385، ج1، ص 204.58- همان، صص 452-451.59- سرگذشت حبيب ثابت ...، ص 292.60- معماران تباهي، ج3، ص 45.61- سرگذشت حبيب ثابت ...، ص 185.62- همان، ص 282.63- بايگاني موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، (پرونده انفرادي حبيب ثابت پاسال)64- من و فرح پهلوي، ج3، ص 1327.  منبع: فصلنامه مطالعات تاريخي- ش 24