تصاویر دیده نشده از نخست وزیری که در سه هدف اصلی خود شکست خورد ! ؛ جمشید آموزگار در آئینه تصاویر !

جمشید آموزگارتحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران گذرانید و در رشته حقوق و اقتصاد از دانشگاه تهران فارغ التحصیل و جهت ادامه تحصیل به آمریکا رفت . در دانشگاه کرنل واشنگتن با اخذ مدرک کارشناسی و مهندسی راه و ساختمان و همچنین موفق به دریافت مدرک فوق لیسانس از دانشگاه مذکور شد. وی پس از خاتمه تحصیل به ایران آمد و توسط آمریکاییان به ریاست بخش مهندسی اداره اصل چهار ترومن منصوب شد.

آموزگار با سمت کارشناسی در سازمان ملل متحد مشغول به کار شد و پس از چندی به سمت معاون فنی و بهداشتی وزارت بهداشت منصوب شد(۱۳۳۴/۰۴/۱۷)، وی در هیات نمایندگی ایران در کنفرانس سازمان پیمان مرکزی( سنتو ) در کراچی پاکستان عضویت داشت ، در دولت منوچهر اقبال به سمت وزارت کار منصوب گردید(۱۳۳۷/۰۶/۰۸) و نخستین قانون کار را از تصویب مجلسین گذراند. سپس به وزارت کشاورزی (۱۳۳۸/۰۸/۰۴) منصوب شد و به تهیه اولین قانون اصلاحات کشاورزی اقدام نمود. در دولت حسنعلی منصور به وزارت بهداری (۱۳۴۲/۱۲/۱۷)گمارده شد و در دولت امیرعباس هویدا به سمت وزارت دارایی(۱۳۴۲/۱۱/۰۷ و ۱۳۴۲/۰۲/۱۲) منصوب شد. پس از چندی به ریاست مجمع سالانه بانک جهانی و صندوق بین المللی پول دست یافت و در سال۱۳۵۴ امور مربوط به قیمت گذاری نفت و به دنبال آن ریاست اجلاس اوپک را عهده دار شد. آموزگار علاوه بر سمت های ذکر شده، عضو هیات مرکزی جمعیت شیر و خورشید(۱۳۴۵/۰۹/۲۳)، عضو هیات امنای دانشگاه پهلوی(۱۳۴۹/۱۰/۰۶)،عضو هیات امنای دانشگاه تهران(۱۳۵۲/۰۵/۱۸)، عضو هیات امنای دانشگاه جندی شاپور (۱۳۵۲/۰۶/۰۵) و عضو هیات امنای بنیاد اشرف پهلوی(۱۳۵۵/۰۱/۲۳) نیز بوده است. جمشید آموزگار در یکی دیگر از کابینه های هویدا،  وزیر کشور(۱۳۵۴/۰۶/۳۱) و با تاسیس حزب رستاخیز به این حزب پیوست و بعد از امیرعباس هویدا، دومین دبیرکل حزب رستاخیز ایران شد.

آموزگار در ۱۶ مرداد ۱۳۵۶ با فرمان محمدرضا پهلوی به نخست وزیری ایران  انتخاب و شعار دولت وی ایجاد فضای باز سیاسی، مهار بحران اقتصادی و خاموش کردن نارضایتی های مردم بود . ولی حوادثی از قبیل: برگزاری جشن هنر شیراز، فوت حاج آقا مصطفی خمینی، چاپ مقاله ایران و استعمار سرخ و سیاه، آتش سوزی سینما رکس آبادان و برقراری حکومت نظامی در چندین شهر، عملا با عدم کارآیی و مخالفت بیشتر احاد مردم مواجه گردید و سرانجام در ۵ شهریور ۱۳۵۷ جای خود را به جعفر شریف امامی داد. آموزگار قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به آمریکا رفت و سرانجام در ۶ مهر ۱۳۹۵ در ایالت مریلند آمریکا در سن ۹۳ سالگی درگذشت.

 

 

جمشید آموزگار و همسرش به اتفاق دو تن از دوستان خود

جمشید آموزگار و همسرش به اتفاق دو تن از دوستان خود

 

 

جمشید آموزگار در میان همکلاسی هایش در یک کمپ دانشجویی

جمشید آموزگار در میان همکلاسی هایش در یک کمپ دانشجویی

جمشید آموزگار در جوانی

جمشید آموزگار در جوانی

بازدید جمشید آموزگار از یک نمایشگاه وسایل آموزشی، پزشکی در زمان تصدی وزارت بهداری

بازدید جمشید آموزگار از یک نمایشگاه وسایل آموزشی، پزشکی در زمان تصدی وزارت بهداری

جمشید آموزگار عضو هئیت نمایندگی ایران هنگام شرکت در کنفرانس سازمان پیمان مرکزی سنتو در کراچی پاکستان، منوچهر اقبال و امیر خسرو افشار قاسملو نیز در عکس دیده می شوند

جمشید آموزگار عضو هئیت نمایندگی ایران هنگام شرکت در کنفرانس سازمان پیمان مرکزی سنتو در کراچی پاکستان، منوچهر اقبال و امیر خسرو افشار قاسملو نیز در عکس دیده می شوند

جمشید آموزگار در حال سخنرانی

جمشید آموزگار در حال سخنرانی

کابینه حسنعلی منصور که جمشید آموزگار به عنوان وزیر بهداری در جمع وزراء دیده می شود

کابینه حسنعلی منصور که جمشید آموزگار به عنوان وزیر بهداری در جمع وزراء دیده می شود

جمشید آموزگار وزیر کشاورزی و منوچهر اقبال نخست وزیر در حال گفتگو

جمشید آموزگار وزیر کشاورزی و منوچهر اقبال نخست وزیر در حال گفتگو

جمشید آموزگار در حال گفتگو با محمدرضا پهلوی در زمان تصدی در وزارت کار

جمشید آموزگار در حال گفتگو با محمدرضا پهلوی در زمان تصدی در وزارت کار

تعدادی از اعضاء کابینه امیر عباس هویدا که جمشید آموزگار به عنوان وزیر دارایی به همراه اسدالله صنیعی، علینقی عالیخانی، اردشیر زاهدی، امیر عباس هویدا و محمدرضا پهلوی حضور دارند

تعدادی از اعضاء کابینه امیر عباس هویدا که جمشید آموزگار به عنوان وزیر دارایی به همراه اسدالله صنیعی، علینقی عالیخانی، اردشیر زاهدی، امیر عباس هویدا و محمدرضا پهلوی حضور دارند

ریچارد نیکسون رئیس جمهور آمریکا به همراه جمشید آموزگار

ریچارد نیکسون رئیس جمهور آمریکا به همراه جمشید آموزگار

جمشید آموزگار در زمان تصدی ریاست مجمع سالانه بانک جهانی به همراه یوسف خوش کیش در حال خروج از بانک ملی ایران

جمشید آموزگار در زمان تصدی ریاست مجمع سالانه بانک جهانی به همراه یوسف خوش کیش در حال خروج از بانک ملی ایران

تعدادی از اعضاء کابینه امیر عباس هویدا در جلسه برنامه پنجم عمرانی با حضور جمشید آموزگار، هوشنگ انصاری و ...

تعدادی از اعضاء کابینه امیر عباس هویدا در جلسه برنامه پنجم عمرانی با حضور جمشید آموزگار، هوشنگ انصاری و …

گفتگوی جمشید آموزگار و اشرف پهلوی

گفتگوی جمشید آموزگار و اشرف پهلوی

جمشید آموزگار در حال دست بوسی فرح پهلوی به همراه همسرش و جعفر شریف امامی و عبدالله ریاضی

جمشید آموزگار در حال دست بوسی فرح پهلوی به همراه همسرش و جعفر شریف امامی و عبدالله ریاضی

جمشید آموزگار، قاسم معینی و امیر عباس هویدا در یکی از اجلاس های حزب رستاخیز

جمشید آموزگار، قاسم معینی و امیر عباس هویدا در یکی از اجلاس های حزب رستاخیز

 

 

معرفی جمشید آموزگار به عنوان دبیر کل حزب رستاخیز در دومین کنگره حزب توسط امیر عباس هویدا رئیس جلسه

معرفی جمشید آموزگار به عنوان دبیر کل حزب رستاخیز در دومین کنگره حزب توسط امیر عباس هویدا رئیس جلسه

جمشید آموزگار به اتفاق وزرای نفت اوپک در تهران

جمشید آموزگار به اتفاق وزرای نفت اوپک در تهران

جمشید آموزگار نخست وزیر در ملاقات با وزیر امور خارجه ژاپن

جمشید آموزگار نخست وزیر در ملاقات با وزیر امور خارجه ژاپن

جمشید آموزگار نخست وزیر در حال دست دادن با انور سادات رئیس جمهور مصر به همراه محمدرضا و فرح پهلوی

جمشید آموزگار نخست وزیر در حال دست دادن با انور سادات رئیس جمهور مصر به همراه محمدرضا و فرح پهلوی

 

بیمارستان امام رضا (ع)

پيشينه تاريخي نمين

 

تاریخ نمین

تاریخ نمین

خانات تالش

 

خانات تالش

خانات تالش که با نام خانات لنکران نیز شناخته می‌شود، خان‌نشینی در منطقه کنونی جنوب شرقی جمهوری آذربایجان و نواحی شمالیاستان گیلان در ایران امروزی بود که از دوران امپراتوری صفوی تا ۱۸۲۸ بر تالش حکم می‌راند که قسمت بزرگی از آن در نتیجه جنگ‌های ایران و روسیه برپایه پیمان ترکمنچای از ایران جدا شد. اولین خان این منطقه میرجمال الدین خان از یاران نادرشاه و آخرین آن‌ها میرحسن خان بود.
پایتخت این خان‌نشین، شهر لنکران و مردم این خانات را تالش‌ها و اذربایجانی‌ها تشکیل می‌دادند.

میر جمال‌الدین خان

نخستین حکمران تالش میرجمال‌الدین بیگ، از سادات لنکران بود که نسب خود را به زید بن علی می‌رساند. پدر میرزابیگ، میرعباس‌خان، از سادات ضیابری بود که در عصر شاه عباس دوم صفوی به الوف لنکران مهاجرت کرده و به فرمان شاه، خلیفه صوفیان آن منطقه شده بود. میرجمال‌الدین در جنگ داغستان (۱۱۵۳–۱۱۵۴) همراه نادرشاه بود. نادر او را به سبب تیره بودن چهره‌اش قراخان لقب داده بود. نادر پس از  سرکوب مردم تالش که به علت به علت فشارهای مالیاتی قیام کرده بودند، میر جمال‌الدین تالش را به حکومت آن منطقه گماشت. بعدها قره‌بیگ‌خان ضمن اطاعت از جانشینان نادر و حتی کریم خان زند، توانست بر مدعیان محلی فائق‌آید و حکومت خود را در آن ناحیه تثبیت کند میر جمال‌الدین خان پس از قتل نادرشاه و در هنگامه جنگهای مدعیان سلطنت ایران، بر قلمرو خود افزود و بخش بزرگی از سرزمین تالش را تصرف کرد جانشینان کریم خان زند نتوانستند حضور خود را در تالش حفظ کنند و این سرزمین در دوره آنان با تاخت و تاز مدعیان غیرتالش مواجه بود که بر سر کسب قدرت با یکدیگر در ستیز بودند. قراخان برای مقابله با این مدعیان به روسیه تزاری متوسل شد.

میر مصطفی خان

پس از درگذشت قراخان در ۱۲۰۱، فرزند بزرگش، میرمصطفی‌خان، حاکم تالش شد. نخستین سالهای حکومت میرمصطفی‌خان مصادف با به قدرت رسیدن آقامحمدخان قاجار بود. میرمصطفی‌خان که یارای مقابله با آقامحمدخان را نداشت، کوشید تا حمایت حاکمان قفقاز را جلب کند. به این منظور، هیئتی را نزد اراکلی، پادشاه گرجستان فرستاد و در جلسه‌ای که هیئتی نیز از سوی محمدخان، حاکم ایروان در آن حضور داشت، سه طرف توافق کردند که ضمن جلب حمایت روسیه، در مقابل آقامحمدخان قاجار متحد شوند. میرمصطفی خان یکپارچگی و استقلال تالش را  در سر می‌پروراند و استراتژی خود را به گونه‌ای انتخاب کرده بود که به این هدف برسد. برای این منظور هرگونه اتحاد استراتژیک سیاسی و نظامی با محورهای قدرت آن زمان را در برنامه خود داشت. زمانی که حکومت مرکزی قاجار قصد تصرف تالش را داشت میرمصطفی خان از نیروهای روسیه برای مقابله با این حملات کمک می‌گرفت و زمانی هم که نیروهای روسیه به سمت سرزمین تالش حمله می‌کردند، با نیروهای حکومت متحد می‌شد؛ ولی هدف اصلی او محکم کردن پایه‌های سیاسی تالش برای استقلال بود. آقامحمدخان که در صدد سرکوب قیام‌های اقوام در گوشه و کنار کشور بود، با ارسال نامه‌هایی به خانات نواحی مختلف قفقاز و تالش از آن‌ها خواست که از حکومت مرکزی تبعیت کنند.میرمصطفی‌خان به پشت‌گرمی روسیه پاسخ منفی به نامه آقامحمدخان داد و در ۱۲۰۹۹ به هنگامی که آقامحمدخان قصد تصرف گرجستان را داشت، بر ضد نیروهای قاجار وارد عمل شد. آقامحمدخان نیز نیروهایی را به تالش گسیل داشت و لنکران مرکز حکومت میرمصطفی‌خان را به تصرف درآورد. میرمصطفی‌خان به کوه‌های اطراف روانه شدو پس از آنکه نیروهای آقامحمدخان، لنکران را ترک کردند، به آنجا بازگشت و کوشید تا بیش از پیش قدرت و نیروهای خود را تقویت کند.

میرمصطفی در ۱۲۱۲ پس از آگاهی از خبر قتل آقامحمدخان، همراه آقاعلی شفتی، حاکم موروثی شفت، به نیروهای مستقر در گیلان حمله برد و رشت را تصرف کرد، اما اقامت او در رشت دیری نپایید و پیش از رسیدن سپاهیان فتحعلی‌شاه به گیلان، به تالش بازگشت.

میرمصطفی‌خان در آغاز سلطنت الکساندر اول، نماینده‌ای به دربار روسیه فرستاد و حمایت آنان را درخواست کرد. دولت روسیه که آماده پذیرش چنین درخواستی بود، قوایی به تالش فرستاد و میرمصطفی‌خان نیز آنان را در قلعه کهنه آستارا و قریه گرمی اوجارود و شهر لنکران جای داد.

در دوره سلطنت فتحعلی‌شاه قاجار و با آغاز دوره نخست جنگهای ایران و روسیه، عباس میرزا و قائم‌مقام فراهانی کوشیدند با گفتگومیرمصطفی‌خان را از نزدیکی به روسیه بازدارند. در این زمان میرمصطفی‌خان گاهی به سمت ایران و گاهی به سمت روسیه تمایل پیدا می‌کرد،  اما سرانجام تحت شرایط حاکم بر آن زمان و نتیجه بخش نبودن مذاکرات با نمایندگان حکومت، هیئتی از جانب خود برای پذیرش تحت‌الحمایگی به دربار روسیه گسیل داشت.
میرمصطفی خان در روز ۱۶ مرداد ۱۱۹۳ خورشیدی درگذشت و پس از او پسر ارشدش به نام میر حسن، به جای او نشست.

میر حسن خان

میر حسن خان تالشی ملقب به اسبق‌المجاهدین آخرین حاکم مستقل تالش بود که پس از پدرش، میر مصطفی خان، به قدرت رسید. پس از مرگ مرگ میر مصطفی خان در روز یک‌شنبه ۷ اوت ۱۸۱۴ میلادی (۱۶ مرداد ۱۱۹۳ خورشیدی)، روس‌ها به ناچار حکومت پسر ارشد وی، میر حسن خان را به رسمیت شناختند، اما میر حسن خان برخلاف روش پدر، با اهداف توسعه‌طلبانه روس‌ها به مخالفت برخاست. در دوره دوم جنگ‌های ایران و روسیه با شکست نیروهای ایران در نقاط سرحدی و تصرف تبریز و بعضی از شهرهای ایران، مقام‌های ایرانی به پای میز مذاکره کشیده شدند و عباس میرزا در اثر سماجت پاسکویچ، فرمانده لشکریان روس، ضمن انعقاد عهدنامه ترکمانچای در تاریخ ۲۲ فوریه ۱۸۲۸ میلادی (۲ اسفند ۱۲۰۶ خورشیدی)، تالش شمالی را به روسیه واگذار کرد. عباس میرزا از میر حسن خان درخواست کرد تالش شمالی را به روسیه تحویل دهد و در عوض حکومت شهر اردبیل همراه با ولایت کرگانرود و اسالم و ویلکیج را دریافت کند اما میر حسن خان با رد خواسته عباس میرزا، حاضر به تخلیه تالش شمالی نشد.
سرانجام پس از کش و قوس فراوان و چند درگیری و نیز وارد شدن تلفات سنگین به نیروهای میر حسن خان در اثر هجوم نیروهای روسی، نیروهای میر حسن خان در ژوئیه ۱۸۲۸ میلادی (تیر ۱۲۰۷ خورشیدی) از تالش شمالی خارج شدند.
با وقوع قتل الکساندر گریبایدوف در روز چهارشنبه ۱۱ فوریه ۱۸۲۹ میلادی (۲۲ بهمن ۱۲۰۷ خورشیدی) و انتشار خبر آن، میر حسن خان، فرصت را مناسب یافته و با حضور در تالش شمالی، کوشید تا منطقه را از سلطه روس‌ها خارج کند، اما دستگیر شد و به بالا خان (حاکم کرگانرود) و سپس جهانگیر میرزا (حاکم اردبیل) تحویل داده شده و به دستور عباس میرزا در قلعه نمین زندانی شد. او پس از تحمل چند ماه حبس، دوباره به تالش شمالی فرار کرد و چندین بار برای تصرف منطقه کوشید که با حمله سپاهیان روس، سربازان شیروانی و مزدوران تالشی، به تالش جنوبی وارد شد و سپس به انزلی گریخت و از آنجا به مازندران نزد پسر فتحعلی شاه رفت.
میر حسن خان در روز در روز پنج‌شنبه ۲۱ تیر ۱۲۱۱ خورشیدی در زندان و بر اثر بیماری استسقاء درگذشت
با مرگ میر حسن خان، حکومت تنها بخشی از تالش جنوبی که با نام الوف آستارا شناخته می‌شد به میر کاظم خان (پسر او و داماد نایب‌السلطنهعباس میرزا) رسید. دودمان خانات تالش از نسل میر حسن خان، حدود ۱۰۰ سال، حکومت الوف آستارا را در اختیار داشتند تا این که انجام برخی اصلاحات ارضی در زمان رضاشاه، موجب از بین رفتن شیوه حکومتی ملوک الطوایفی شده و در پی آن، فرمانداری‌ها، در شهرستان‌ها تأسیس شد.

عموم مردم منطقه به زبان تالشی و ترکی آذربایجانی تکلم می‌کردند

امیر ساروخان مهرانی معروف به ساروخان تالش

امیر ساروخان مهرانی معروف به ساروخان تالش

 امیر ساروخان مهرانی معروف به ساروخان تالش حاکم موروثی ولایت آستارا، دیپلمات و از فرماندهان نظامی دوران سلطنت شاه عباس بزرگ،شاه صفی و شاه عباس دوم است او یکی از ۹۲ تن امرای بزرگ شاه عباس بزرگ است در آغاز سلطنت شاه صفی در طغیان غریب‌شاه دررشت و لاهیجان، مأمور سرکوبی شورشیان گردید. در حمله سلطان مراد چهارم به بغداد، جزو سرکردگان شاه صفی بود و در پایان جنگ به نمایندگی ایران، به روم رفت و معاهده صلح را با مصطفی پاشا وزیر اعظم و نماینده دولت عثمانی امضا و مبادله کرد.

نسب و دوران زندگی ساروخان

ساروخان مهرانی فرزند حمزه‌خان و نواده بایندرخان است. مهرانی‌ها از سده‌های میانه، حکومت موروثی آستارا را در اختیار داشتند. پس از شورش ناموفق امیر قبادخان حاکم آستارا علیه شاه طهماسب یکم در سال ۹۴۶ قمری حکومت آستارا به بایندرخان اعطاء شد. بایندرخان سال‌های طولانی بر آستارا حکومت نمود. وی همواره به دولت صفوی وفادار بود و نقش مهمی در فرونشاندن شورش خان احمد خان در سال ۹۷۵۵ قمری داشت. سرانجام فرزندش حمزه‌خان، وی را از حکومت برکنار کرده و خود اختیار امور را به دست گرفت. امیر حمزه‌خان تالش، مدتی بود که دم از عصیان می‌زد. وی در سال ۱۰۰۰ قمری قیام کرده و در قلعه شیندان پناه گرفت. ذوالفقارخان قره‌مانلو حاکماردبیل با همراهی لشکر آذربایجان به مدت ۹۹ ماه قلعه شیندان را محاصره کرد اما موفق به تسخیر آن نشد. سرانجام حمزه‌خان نامه‌ای به شاه نوشته و به شرح خصومت دیرینهٔ فرهاد خان قره‌مانلو و ذوالفقارخان قره‌مانلو فرزندان حسام‌بیگ قره‌مانلو با دودمان خود پرداخت. بر همین اساس، تسلیم قلعه را به اعزام حسین‌خان شاملو از سوی شاه و تضمین سلامت جانی خود و خانواده‌اش مشروط کرد او در صفر ۱۰۰۱۱ قلعه شیندان را به حسین‌خان شاملو تسلیم کرده و با کشتی از آستارا عازم ولایت شیروان شد. دو پسر بزرگِ حمزه‌خان در قزوین و به دستور شاه به قتل رسید. چهار پسر دیگر او که خردسال بودند، اجازه یافتند که با پدرشان به شیروان بروند. هنگامی که حمزه‌خان به شیروان رسید، مورد استقبال احمد پاشا بیگلربیگی شیروان قرار گرفت. احمد پاشا در پایتخت خود شماخی، محلی را برای اقامت حمزه‌خان تدارک دید. پس از چندی، حمزه‌خان توسط دو نفر از همراهان سابق خود به قتل رسید. پس از کشته شدن حمزه‌خان، همسر وی عجز و فقر خود را به زینب بیگم همسر شاه عباس رسانیده و وی از شاه خواست که متعلقان امیر حمزه‌خان مرخص شوند و به وطن خود بازگردند که مورد موافقت شاه قرار گرفت پس از دوسال، شاه عباس بر سر شفقت آمده، عَلَم، نقاره وخلعت برای بایندرخان دوم فرزند ارشد حمزه‌خان ارسال نمود. سپس حکومتِ ایالت آستارا و توابع آن را اعطاء کرده و دختر حسین‌خان شاملو را به عقد او درآورد. بایندرخان دوم به مدت ۱۸۸ سال حکومت نموده و درگذشت. پس از درگذشت او، شاه عباس حکومت موروثی را به برادرش ساروخان اعطاء کرده و دختر دیگر حسین‌خان شاملو را به عقد ساروخان درآورد.

ولایت آستارا و مردم آن علی‌رغم نقش مهمی که در روی کار آمدن شاه اسماعیل یکم و تثبیت حکومت صفویان داشت، در دوران شاه عباس به علتقیام حمزه‌خان مورد خشم و غضب قرار گرفت ولی در زمان شاه صفی که ساروخان مهرانی حاکم آستارا بود، بار دیگر آستارا و حاکمش مورد توجه قرار گرفت. شاه صفی، ساروخان را پس از فرونشاندن شورش‌های گیلان در ابتدای دوران حکومت خود به خصوص شورش غریب‌شاه گیلانی، به دلیل دلاوری و شجاعت زیادی که از خود نشان داده بود، مورد تشویق خاص قرار داد و به مناسبت‌های مختلف به مصاحبت با او می‌پرداخت. از جمله در شوال ۱۰۴۰۰ به عزم ضیافت به منزل ساروخان رفته و از لشکر او سان دیده بودهمچنین به قصد شکار، در محرم ۱۰۴۶ به شکارگاهی که توسط ساروخان فراهم شده، عزیمت کرده بود. میرزا محمدطاهر وحید قزوینی در توصیف ساروخان به عنوان یکی از «امرای عظام ولایت ممالک محروسه» در عصر شاه صفی می‌نویسد:

«       ساروخان تالش از مبدأ جلوس همایون تا آخر ایام آن حضرت، حاکم آستارا و تالش بود و چنانچه سبق ذکر یافت، امر مصالحه با رومیان به حُسن سعی او صورت یافت. مردی بود به عقل و تدبیر و اصابت رأی مشهور و معروف؛ تا آخر ایام آن حضرت بدین امر اشتغال داشت و در ثانی‌الحال، او را ترقّیات روی نمود.         »

آدام اولئاریوس فرستادهٔ دوک هولشتاین-گوتورپ فردریک سوم در رأس یک هیئت دیپلماتیک به دربار صفوی بود. اولئاریوس در ۲۴ نوامبر ۱۶۳۶ ژولینی وارد ایران شده بود. او در راه بازگشت به موطن خود، اول ژانویه ۱۶۳۸ وارد گیلان شده و از راه کنارهٔ دریای خزر از آستارا عبور کرد. اولئاریوس از ۴ فوریه تا ۷ فوریه در آستارا اقامت داشته و میهمان ساروخان بود. او در کتاب سفرنامه خود، ساروخان را چنین توصیف کرده‌است:

                   

روز چهارم فوریه]... موقعی که به نزدیکی آستارا رسیدیم، خان آستارا با عده زیادی سوار، به استقبال آمده، به سفیران خوش‌آمد گفت و ما را به خانه‌هایی در وسط باغات پر از درخت که برای اقامت‌مان در نظر گرفته بودند راهنمایی کرد… خان آستارا که ساروخان نام داشت، پیرمندی دانشمند و در عین حال مهربان و با محبت بود. در آخر ماه رمضان و پایان ایام روزه که مصادف با ششم فوریه بود، خان آستارا ضیافتی در منزل خود ترتیب داد که سفیران و اعضای عالی‌رتبهٔ سفارت را در آن دعوت کرده، پذیرایی مفصّلی به عمل آورد. ضمن صحبت، از چگونگی جنگ با غریب‌شاه گیلان حکایت می‌کرد و غنایمی را که در این جنگ به دست آورده بود ارائه داد که ضمن آن، سفرهٔ ابریشمیِ آبی‌رنگی بود که زردوزی شده و ارزش زیادی داشت. بر سر همین سفره، ما را اطعام کرد. ساروخان مورد توجه و عنایت خاص شاه صفی قرار داشت. به‌طوری‌که می‌گفت: قرار بود بهار آینده به عنوان سفیر از طرف شاه به هندوستان اعزام گردد…

تدابیر نظامی خان در برهه‌های مختلف، تأثیر به سزایی در پیروزی‌های سپاه صفوی داشته‌است. در سال ۱۰۶۰ که اورنگ‌زیب قصد تصرف دوباره هرات را داشت، مرتضی‌قلی‌خان قاجار قورچی‌باشیمأمور دفع حمله او شد. در حین نبرد بین دو سپاه، پیر بوداق‌خان دوم فرمانده جناح راست سپاه دچار حمله شده و اسب او از پای درآمد. در این حین، ساروخان با نیروهای تالشیِ تحت امر خود، به یاری پیر بوداق‌خان رفته و با حملات پی در پی، چنان تأثیری در سپاه دشمن گذاشتند که نبرد خاتمه یافته و شبانه عقب‌نشینی کردند.

در دوران حکومت ساروخان، منصب خلیفهٔ تالش بر عهده یادگارعلی‌سلطان تالش از اولاد خادم‌بیگ تالش خلیفةالخلفای شاه اسماعیل یکم بود. او یکی از دیپلمات‌های شاه عباس بزرگ بود و به عنوان سفیر به کشورهای هند و عثمانی اعزام شده بود. پس از درگذشت وی در سال ۱۰۳۶با حکم شاه عباس اول، بدرخان سلطان ملقب به شاه‌قلی خلیفه به جای او منصوب شد. در واپسین سند موجود از دوران زندگی ساروخان، وی روستایی به نام «اُلُوهر» از توابع محال ویلکیج را از شخصی به نام نصیر بیگ در ۱۴ ربیع‌الثانی ۱۰۶۲ به قیمت ۱۰۰ تومان تبریزی خریداری کرده‌است. این روستا در گذشته دارای موقعیت ویژه جغرافیایی بود.

غلبه بر شورش‌ها و استقرار امنیت در گیلان

گیلان در دوران شاه عباس بزرگ تبدیل به ایالت خاصه شده و تحت نظر وزیران صفوی بود. اصلان‌بیگ و پسرش اسماعیل‌بیگ و میرزا تقی اصفهانی و میرزا عبدالله قزوینی وزارت بیه‌پس را ۱۷ سال در  اختیار داشتند. در طول این سال‌ها، مردم از ظلم وزیران به تنگ آمده بودند و از تحمیلات و ستم ایشان، جمع کثیری از مردم متواری شده بودند. هر چند بار نیز که جریان را به عرض شاه می‌رساندند بهبودی در اوضاع نمی‌دیدند. با درگذشت شاه عباس، جمعی از ناراضیان که تا آن زمان از بیم قدرت شاه و تسلط عمال وی سکوت پیشه کرده بودند، درصدد برآمدند تا نارضایتی‌ها را سازماندهی کرده و راهی برای قیام پیدا کنند.

سرکوبی شورش غریب‌شاه

قیام غریب‌شاه یکی از قیام‌هایی است که در آغاز زمامداری شاه صفی، در گیلان به وقوع پیوست. طراحان اولیهٔ این قیام، تعدادی از اعیان و بزرگان ناراضی محلی بودند اما دامنهٔ آن به سرعت گسترده شد و بسیاری از مردم شهرها و روستاهای گیلان، با قیام همراه شدند.

رهبری این قیام با کالنجار سلطان بود. کالنجار سلطان ملقب به غریب‌شاه فرزند شاه جمشیدخان یکی از خان‌های بیه‌پس بود که توسط شاه عباس سرکوب شده بود. کالنجار در این سال‌ها در خفا زیسته و بلافاصله با شنیدن خبر درگذشت شاه عباس، قیام را آغاز کرد. قیام غریب‌شاه در روز ۲۰ شعبان ۱۰۳۸ به همراه تعدادی از شورشیان، با حمله به خانه میر مراد لشته‌نشایی کلانتر لاهیجان و غارت اموال وی آغاز شده و با غارت اموال سایر عوامل حکومتی ادامه پیدا کرد. لشکریان غریب‌شاه در ۲۸۸ شعبان متوجه رشت شدند. اسماعیل‌بیگ وزیر گیلان که تاب مقاومت نداشت، از گرگین سلطان حاکم گسکر درخواست کمک کرد اما پیش از رسیدن قوای کمکی، به همراه کلانتران و اعیان از رشت خارج شده و به گسکر رفت. به این ترتیب غریب‌شاه به راحتی وارد رشت شده و شهر را غارت کردگرگین سلطان با ارسال نامه‌ای، شورش غریب‌شاه و فرار اسماعیل‌بیگ را به اطلاع ساروخان رساند.

تا پیش از عزیمت ساروخان، پیشروی‌های غریب‌شاه در گیلان ادامه داشت. او در روز سه‌شنبه ۳۰ شعبان با لشکر ۱۰٬۰۰۰ نفری به سمت فومن حرکت کرد. با شنیدن این خبر، محمدبیگ کلانتر فومن به همراه اعیان، از شهر خارج شد و فومن نیز بدون زحمت به دست شورشیان افتاد. اما وزیر لاهیجان که در ابتدای شورش به قزوین فرار کرده بود، با همراهی بهرام‌قلی‌سلطان‌صوفی حاکم دیلمان، به لشت نشا آمده و نیروهای غریب‌شاه را شکست دادند. با شنیدن این خبر، غریب‌شاه در چهارشنبه اول رمضان از فومن خارج شده و به رشت بازگشت. یکی از طایفه‌های تنکابن به نام «شریح»  که از حیدرسلطان حاکم تنکابن ناراضی و هراسان بودند، مخفیانه پیامی به غریب‌شاه فرستاده و آمادگی خود را برای شورش بر سلطان اعلام می‌کنند. غریب‌شاه نیز به سوی تنکابن حرکت کرد تا این منطقه را نیز در اختیار بگیرد اما با هشیاری حیدر سلطان، حملهٔ غریب‌شاه دفع شده و لشکریان تنکابن با تعقیب لشکر غریب‌شاه، بسیاری از آنان را به قتل رساندند. او پس از این شکست، به سمت لنگرود حرکت کرد و از آن جا عازم لاهیجان شد اما با شنیدن بازگشت میرزا عبدالله وزیر لاهیجان و کلانتران و همراهانش، مجبور به فرار به لشت نشا شد در همین حال بهرام‌قلی‌سلطان نیز از فرصت استفاده کرده و با حمله به لشکر شورشیان، بخشی از آنان را به قتل رساند.

... محمدی‌خان و گرگین سلطان و بهرام‌قلی‌سلطان‌صوفی و وزرای گیلانات، از سخن و صلاح ساروخان تالش درنگذرند و به همه جهت اطاعت و متابعت او نمایند که اختیار ضبط و ربط و بست و فتور امور گیلانات به عهدهٔ اهتمام او فرموده‌ایم که هرآن‌چه صلاح حال این‌جانب بوده باشد، به عمل آورد…

فرمان شاه صفی به جهت سپهسالاری ساروخان،

رمضان ۱۰۳۸ قمری

گرگین سلطان پس از اطمینان از بازگشت غریب‌شاه از فومن به رشت، با لشکر خود به سمت رشت حرکت کرده و در کنار رودخانه پسیخان، به انتظار ساروخان اردو زد. شب پنج‌شنبه ۲ رمضان، محمدبیگ کلانتر فومن نیز به اردوی سلطان پیوست. سرانجام در نخستین ساعات صبح جمعه ۳ رمضان، ساروخان با لشکر ۵٬۰۰۰ نفری خود به اردوی گرگین سلطان رسید. وی سپاهی را به فرماندهی زینل‌بیگ گسکری برای تحت کنترل گرفتن شهر رشت ارسال کرد. ساروخان که فرماندهی کل گیلان را از شاه صفی دریافت کرده بود، پس از تجمیع لشکریان در سیاه رودبار، به جارچیان سپاه دستور داد که اعلام کنند کسی حق ندارد خودسرانه شخصی را به قتل برساند. لشکریان موظف هستند که افراد دستگیرشده را به نزد او بیاورند تا با حضور وزیران و کلانتران محاکمه شده و به جزای عمل خود برسند همچنین شاه صفی حکم کرده بود که تمام قورچیان و غلامان تالش، اردبیل،طارم، خلخال و سایر نواحی اطراف به لشکر مذکور بپیوندند. این افراد پیش از آن که حکم الزام‌آور شاه برسد نیز در حال آماده شدن و تهیه جنگ‌افزاربودند.

با صدور حکم به نام ساروخان، غریب‌شاه افرادی را به اطراف لاهیجان فرستاد تا به جمع‌آوری سپاه بپردازند. آنان نیز مردم را خواه با رضایت و خواه به اجبار با خود به لشت نشا برده و یک لشکر ۱۰٬۰۰۰ نفری را به وجود آوردند. غریب‌شاه تصمیم گرفت به جای نبرد مستقیم، به شیوه شبیخون، حمله را آغاز کند. فردی به نام محمدقاسم فرزند شیخ ابراهیم کوچصفهانی که از نقشه غریب‌شاه باخبر شده بود، به نزد ساروخان گریخته و نقشه وی را فاش کرد. عصر جمعه ۲۵ شوال، محمدی‌خان گوهری حاکم کوهدم و گرگین سلطان حاکم گسکر با نیروهای خود از سیاه رودبار خارج شده و شنبه به کوچصفهان رسیدند. سپاه ساروخان نیز دربِلِس‌بِنه به آنان ملحق شده و نبرد با لشکریان غریب‌شاه آغاز شد. با نمایان شدن آثار شکست، غریب‌شاه و سرکردگان لشکر به سمت جنگل گریختند. ساروخان پس از این پیروزی، وارد لشت نشا شده و دستور ادامه جستجو برای یافتن غریب‌شاه و همراهانش را صادر کرد. لشکریان پس از سه روزغریب‌شاه و سرکردگان شورشی را در جنگل‌های لشت نشا دستگیر کرده و به نزد خان آوردند. خان او را مدتی در زندان نگه داشت و سپس به اصفهان فرستاد و شاه نیز وی را اعدام کرد. سرانجام غریب‌شاه با کشته دادن ۷۸۷۰ نفر خود نیز مقتول گردید.

ساروخان در ازای خدمات خود، مورد توجه و عنایت خاص شاه قرار گرفت. خلعتی از سوی دربار صفوی اعطا شده و تمام حکومت گیلان به او واگذار شد. گرگین سلطان نیز به مرتبه خانی ارتقا پیدا کرد. اما بهرام‌قلی‌سلطان به دلیل کوتاهی در وظایف خود از حکومت دیلمان برکنار شد.

مجازات عاملان فساد و ناامنی

با سرکوبی شورش، ساروخان فرمان آزادی تمامی اسیران را صادر کرد. در مدت ۱۰ روز اقامت ساروخان، سرکردگان این شورش از جمله رهبر معنوی آنان پیرشمس گل گیلوایی و نیز کسانی که در این مدت به این فتنه و آشوب پرداخته بودند، اعدام شدند. پس از استقرار آرامش و امنیت در بیه‌پس، محمدی‌خان و گرگین سلطان از لشکر ساروخان جدا شده و به دیار خود بازگشتند. ساروخان با لشکر آستارا در ماه ذی‌القعده به رشت رفته و تمام کسانی را که موجب ناامنی و غارت اموال مردم شده بودند، مجازات نمود. سپس در روز پنج‌شنبه ۵۵ ذی‌الحجه از رشت خارج شده و به لاهیجان مرکزبیه‌پیش رفت.

در لاهیجان شایعه شده بود که بهرام‌قلی‌سلطان‌صوفی حاکم دیلمان برای غارت ثروت بازرگانان اروپایی و ارامنه، از موقعیت خود سوءاستفاده کرده و همچنین مبالغ زیادی را به زور از کدخدای رانکوه و نواحی مجاور آن گرفته‌است. ساروخان در حضور وزیر، کلانتر و شیخ‌الاسلام لاهیجان و نیز کدخدایان تالش و شاکیان و مال‌باختگان به وضعیت او رسیدگی نموده و اموال بازرگانان را به آنان بازگرداندبهرام‌قلی‌سلطان از منصب حکومت دیلمان و رانکوه و نیز ریاست طایفه صوفی برکنار شده و آدم‌خان گرجی به جای او منصوب شد. ساروخان در مدت دو ماه استقرار در لاهیجان، به مشکلات مردمبیه‌پیش رسیدگی نموده و عاملان فساد را مجازات نمود.

یکی از اعدام‌شدگان، شخصی به نام میرفرخ قاتل ملا علی کامی بود. ملا علی کامی نایب کلانتر لاهیجان و از اشخاص سرشناس لاهیجان بود و زیر نظر بهزادبیگ وزیر سابق گیلان تربیت شده بود. اوایل رمضان که غریب‌شاه وارد لاهیجان شد، وی حاضر به تبعیت و همراهی با قیام او نشده و به لیل رفته بود تا مورد حمایت آشنایان خود قرار گیرد اما توسط میرفرخ به قتل رسیده بود ساروخان ۱۰۰ نفر پیاده‌نظام از لشکر آستارا را برای یافتن میرفرخ به منطقه ارسال کرده و به کدخدایانِ تالشیِ آن منطقه تکلیف کرده بود که حتماً او را بیابند. پس از چند روز وی را در ارتفاعات سمام دستگیر کرده و به نزد خان آوردند. میرفرخ در میدان لاهیجان توسط ملاعبدالواسع برادرزادهٔ ملا علی کامی قصاص شد. پس از رفع و رجوع مشکلات مردم ولایت بیه‌پیش، ساروخان یکی از افراد مورد اعتماد خود را با تعدادی نیرو به حراست از قلعه لاهیجان گمارده و عازم کوچصفهان شد. ساروخان در کوچصفهان نیز به رتق و فتق امور پرداخته و یکی از افراد مورد اعتماد را مأمور استرداد اموال غارت شده و بازگرداندن آنان کرد و خود به رشت رفت.  سرانجام در ۲۰ صفر ۱۰۳۹ ساروخان با بدرقه و دعای خیر همه مردم، رشت را به مقصد آستارا ترک کرد.

شرکت در جنگ با عثمانی

... ما نیز رفاه حال عجزه و مساکین و فراغ بال کافه برایای جانبین را منظور داشته ایالت و شوکت پناه، ابهت و نصفت دستگاه، عالی‌جاه نظام الایالة و الاقبال ساروخان را که از اجله امرای معتمد خواقین معتبر این دودمان ولایت‌مکان و محل اعتماد نواب همایون ماست مقرر فرمودیم که از جانب اشرف ما وکیل بوده به اتفاق جناب وزارت و ایالت مآب مشارٌ‌الیه، ارکان صلح و صلاح و محل سنور و سرحد را استقرار و استحکام داده در این باب وثیقه معتبره مسجله از جانبین موافق صلاح دولت طرفین به تحریر آورند و ایالت‌پناهین عالی‌جاهین مومی‌الیهما بعد از تشیید بنیان عهد و پیمان، سنور و سرحد جانب بغداد و آذربایجان را بدین عنوان قرار داده، احدی از امرا و حکام این دودمان مخلد البنیان از آن تجاوز جایز ندارند…

بخشی از نامه شاه صفی به سلطان مراد چهارم،

محرم ۱۰۴۸ قمری

خسرو پاشا بوشناق وزیر اعظم امپراتوری عثمانی در سال ۱۰۳۹ با مأموریت بازپس‌گیری ولایاتی که در زمان شاه عباس از تصرف آنان خارج شده بود، به سوی ایران روانه شد. خسرو پاشا با وجود محاصره پنجاه روزه بغداد، موفق به فتح بغداد نشد. او سپس عازم فتح تبریز شد اما باز هم ناکام ماند. ساروخان که به تازگی شورش غریب‌شاه را سرکوب کرده بود، به اردوی شاه صفی پیوسته و در جنگ با خسرو پاشا شرکت کرده بود.

دومین نبرد از جنگ ایران و عثمانی

سلطان مراد چهارم با لشکری عظیم در شوال ۱۰۴۴ عازم ایران شد. او در صفر ۱۰۴۵ به محاصره قلعه ایروان پرداخته و با وجود مقاومت شدید مدافعان شهر، قادر به تسخیر قلعه نشده بود اما در نهایت با تسلیم شدن طهماسب‌قلی‌خان قاجار در روز ۱۳۳ صفر توانست ایروان را فتح کند. شاه صفی تا ماه‌ها اقدامی در برابر این تجاوز انجام نداد. تا این که در روز ۲۵ شوال همان سال طی جنگی سخت، ایروان را از عثمانی پس گرفت. ساروخان یکی از امرای سپاه صفوی در جریان بازپس‌گیری قلعه ایروان بود.

سومین نبرد از جنگ ایران و عثمانی

سلطان مراد چهارم در سال ۱۰۴۷ از راه موصل به بغداد لشکر شد تا دوباره بغداد را تصرف کند. سلطان عثمانی که مصمم به فتح بغداد بود، علی‌رغم کشته شدن محمد پاشا وزیر اعظم خود، دست از محاصره بغداد نداشت تا سرانجام جمعه ۱۸ شعبان ۱۰۴۷۷ در چهلمین روز محاصره به کمک توپخانه سنگین، موفق به شکست حصار شهر شد. تصرف بغداد توسط سلطان مراد چهارم، به سلطه پانزده سال ایرانیان بر بغداد پایان داد. مقاومت شدید ایرانیان در دوران محاصره باعث شد که سلطان مراد پس از ورود به بغداد، دستور قتل‌عام آنان را بدهد. به دنبال سقوط بغداد شاه صفی دستور داد ساروخان به همراه رستم خان سپهسالار بیگلربیگی آذربایجان، نظرعلی‌خان حاکم اردبیل و آقاخان مقدم حاکم مراغه با لشکریان خود به سپاه شاه پیوسته و عازم بغداد شوند. شاه صفی در رأس سپاه دوازده هزار نفری تا قصر شیرین آمد، اما به دلیل کم‌تعداد بودن قوا، از جنگ خودداری کرده و سفیری به نام محمدقلی‌سلطان را برای پیشنهاد صلح به بغداد فرستاد ساروخان تالش برای مأموریت عقد صلح‌نامه و مبادله آن بین دو دولت انتخاب شد.

انعقاد عهدنامه زهاب

شنبه دوم محرم ۱۰۴۸ ساروخان مأموریت یافت که به نمایندگی از سوی دولت صفوی، عهدنامه صلح را منعقد کرده و به شناسایی سرحد دو کشور بپردازد. او روز ۱۱ محرم وارد استانبول شده و مورد استقبال رسمی سلطان عثمانی قرار گرفت. عهدنامه صلح در روز پنج‌شنبه ۱۴ محرم ۱۰۴۸ برابر با ۲۷ مه ۱۶۳۹ میلادی بین ساروخان و مصطفی پاشا صدراعظم عثمانی به امضا رسید.

با انعقاد عهدنامه زهاب، جنگ‌های طولانی میان ایران و عثمانی خاتمه یافت و دوران صلح، تا برافتادن صفویان ادامه یافت. بنا بر مفاد این عهدنامه، مرز میان دو دولت تعیین شد که امروزه نیز با اندک تغییری برقرار است. بر طبق این مفاد، آذربایجان و ارمنستان به ایران واگذار شد و بغداد نیز به عثمانی تعلق گرفت

سرکوبی شورش ازبکان

قندهار در جریان خیانت علی‌مردان خان به تصرف گورکانیان درآمده بود و تا پایان دوران سلطنت شاه صفی، به علت گرفتاری‌های ایران در جنگ با عثمانی، همچنان در تصرف هندی‌ها بود. شاه عباس دوم در سال ۱۰۵۳، سپاهی را به فرماندهی رستم خان سپهسالار مأمور فتح قندهار کرد اما اورنگ‌زیب که از سوی پدرش شاه جهان پادشاه گورکانی هند مأمور دفاع از قندهار شده بود، شکست سنگینی را متوجه سپاه قزلباش کرده و متوجه بخارا شد. نادر محمد خان اشترخانی خان بخارا که پس از برادرش امامقلی خان به مسند حکومت نشسته بود، امرا و درباریان بلخ را به مصدر امور نشانده بود، چرا که به امرای ازبک اعتماد نداشت. همین مسئله موجب بروز اختلافاتی شده بود. او فردی آزمند و مال‌دوست بود و به سبب این طمع فراوان، اموال و دارایی‌های افراد را به زور تصاحب می‌نمود. امرای ازبک که از شیوه حکومت وی ناراضی بودند، در سال ۱۰۵۵ قمری تصمیم به شورش علیه او از تاشکند گرفتند. نادر محمد خان، فرزندش عبدالعزیز خان را برای سرکوبی آنان فرستاد. امرای ازبک، عبدالعزیزخان را با وعده سلطنت فریب داده و او را وادار به سرپیچی از پدرش کردند. با رسیدن این خبر به بخارا، اهالی بخارا نیز علیه نادر محمد خان قیام کردند. خان در این شرایط به بلخ فرار کرد و در آن جا تلاش بسیاری برای گردآوری سپاه انجام داد اما سپاهیان وی، با دریافت پول، به پسرش متمایل می‌شدند. سرانجام نادر محمد خان از شاه جهان درخواست کمک کرد. سپاهیان  هند به محض ورود به بلخ، موفقیت به دست آمده را فتح بزرگی برای خودشان دانسته و حاکمیت خود را مستقر کردند. نادر محمد خان از ترس هندی‌ها به سوی ایران روی آورد. شاه عباس دوم پس از اطلاع از این امر، او را به گرمی پذیرفته و پذیرایی مفصلی از او انجام داده و شامگاه ۱۷ رمضان ۱۰۵۵ جشن بزرگی به افتخار او در اصفهان برگزار کرد شاه صفوی، سپاهی برای وی فراهم کرد که شامل پانزده هزار سواره و هشت هزار پیاده بود. شاه، ساروخان را به فرماندهی آن سپاه تعیین کرده و وی را مأمور فتح بخارا نمود. همچنین به امرای خراسان فرمان داد که به ساروخان بپیوندند با  رسیدن سپاه به مشهد، آوازه قدرت آن به گوش دشمنان نادر محمد خان رسیده و با ارسال نامه و قاصد، اطاعت خود را اعلام کردند ولی عبدالعزیز خان حاضر به اطاعت نشد و چندین مرتبه به نبرد با سپاه ساروخان پرداخت. سرانجام عبدالعزیز خان شکست خورده و شورش او توسط ساروخان سرکوب شد. نادر محمد خان در روز ۹ شوال ۱۰۵۵ بار دیگر بر تخت سلطنت بخارا نشست. او در ازای کمک شاه صفوی، یکی از ایالات حاصلخیز خود را به شاه بخشید.

شرکت در فتح قندهار

یک سال پس از سرکوبی ازبکان و فتح بخارا به دست ساروخان، شاه جهان سفیری به ایران فرستاد و تقاضای صلح کرد اما شاه عباس که قصد بازپس‌گیری قندهار را داشت، اعتنایی ننمود و در سال ۱۰۵۷ مرتضی‌قلی‌خان قاجار را به سپهسالاری منصوب و مأمور فتح قندهار کرد و خودش نیز فرماندهی سپاه دیگری را به عهده گرفت و از راه خراسان عازم قندهار شد. ساروخان که فرماندهی قوای خراسان را بر عهده داشت، در هرات مستقر بود. با ورود شاه عباس دوم به هرات، به استقبال شاه رفته و به سپاه او پیوستند. همزمان با محاصره قندهار، ساروخان مأمور فتح زمین‌داور شد. اسدالله‌خان کوتوالِ قلعهٔ زمین‌داور که تاب مقاومت نداشت، تسلیم ساروخان شد. از آن جایی که زمین‌داور بخشی از ولایت هرات بود، او نامه‌ای به شاه نوشته و درخواست کرده بود برای حفظ ظاهر و  آبرو، تا هنگامی که هرات فتح نشده‌است، قلعه را تسلیم نکند. ساروخان این نامه را به شاه رسانده و شاه نیز با این درخواست موافقت کرد اما دستور داد قلعه در محاصره باقی بماند و احدی حق رفت‌وآمد به قلعه نداشته باشد. سرانجام شاه عباس دوم در روز یک‌شنبه ۱۶ محرم ۱۰۵۹ وارد قندهار شده و به نام او سکه زدند و خطبه خواندند شاه جهان در سال‌های آتی، سه بار عزم تصرف قندهار کرد اما هر بار شکست خورد تا این که به دست فرزندش اورنگ‌زیب نابینا شده و از سلطنت خلع شد.

موقوفه ساروخان تالش

با این که مهمترین عامل تشکیل و توسعه شهر مشهد، وجود حرم امام رضا است، اما این عامل توسط عوامل دیگر نظیر «وقف» تقویت شد و رشد و پیشرفت شهر مشهد، به خصوص از زمان شاه عباس اول را به همراه آورد. اغلب این وقف‌ها توسط بزرگان و عمال حکومتی انجام می‌گرفت که در رأس آن‌ها شاه عباس اول قرار داشت. همچنین بیشتر فضاهای درونی شهر مشهد نظیر مسجد، کاروانسرا، مدرسه، حمام، بیمارستان و مصلا، موقوفی بوده و نیز بیشتر این فضاها در محدوده حرم رضوی متمرکز بودند.

بیمارستانِ وابسته به حرم امام رضا در دوره صفویان مورد توجه ویژه‌ای قرار داشت و دارای تشکیلات اداری منظم و حساب شده‌ای بود. در اسناد مربوط به این دوره، از این بیمارستان با نام «دارالشفاء» یاد می‌شود. یکی از منابع اصلی تأمین مخارج دارالشفاء، موقوفات بودند. «موقوفهٔ ساروخان تالش» مجموعه‌ای از دکان‌های اطراف دارالشفاء بود که توسط ساروخان احداث شده و وقف دارالشفاء شده بود. با توجه به اسناد و وقف‌نامه‌ها، این موقوفه و «موقوفهٔ خواجه عتیق منشی» از منابع اصلی تأمین مخارج دارالشفاء بوده‌اند.

درگذشت

ساروخان پس از ۴۱ سال حکومت بر آستارا، در سال ۱۰۶۳ قمری درگذشت و قلیچ خان تالش جانشین او شد.

دولت بختیار در آستانه انقلاب  اعتصاب یازده وزارتخانه!

دولت بختیار در آستانه انقلاب

اعتصاب یازده وزارتخانه!

روزنامه کیهان در کادر زیر عکس بیعت همافران با آیت الله خمینی، خبری کوتاه با این تیتر منتشر کرد که «کارکنان 11 وزارتخانه فقط از دولت بازرگان اطاعت می‌کنند»، این خبر درحالی بود که دولت بختیار هنوز بر سر قدرت بود!

دولت موقت

با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، امام خمینی حکم نخست وزیری دولت موقت را به نام مهدی بازرگان صادر کرد. او به مدت ۹ ماه (به طور دقیق ۲۷۵ روز) سمت نخست وزیری موقت را بر عهده داشت. پس از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان در ۱۳ آبان وی و دولت او به طور کامل استعفا کردند. 

در پانزدهم بهمن‌ماه سال 1357، امام خمینی مهندس مهدی بازرگان را به عنوان نخست‌وزیر دولت موقت منصوب کرد. این اقدام، تحقق وعده رهبر انقلاب در سخنرانی تاریخی سه روز پیش در بهشت زهرا بود؛ جایی که ایشان با قاطعیت، غیرقانونی بودن دولت بختیار و عزم راسخ خود برای تعیین دولت جدید را به شکلی صریح ابراز کردند. در هفت روز بین  پانزدهم تا بیست‌ودوم بهمن‌ماه، اخبار فراوانی از نقاط مختلف کشور و تهران منتشر می‌شد که همگی حاکی از فرو ریختن پیاپی سنگرهای سیاسی و نهادی رژیم پهلوی بود. 

در شامگاه ۱۴ بهمن طی جلسه‌ای که با حضور اعضای شورای انقلاب اسلامی در اقامتگاه امام خمینی در دبستان علوی شماره ۲ برگزار شد مهدی بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت تعیین شد. حکم نخست وزیری بازرگان در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ مصادف با۶ ربیع‌الاول ۱۳۹۹ ابلاغ شد و در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۵۷ در آمفی تاتر مدرسه علوی به او اعطا شد. در حکم نخست وزیری بازرگان آمده بود:
بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده‌است و به موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعی که از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم، جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط و حزبی بستگی به گروهی خاص، مأمور تشکیل دولت موقت می‌نمایم تا ترتیب اداره امور مملکت و خصوصاً انجام رفراندوم و رجوع به آرای عمومی ملت دربارهٔ تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس مؤسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید را بدهید.(1)


همراهی کارکنان وزارت خانه ها با بازگان

در متن این خبر آمده است: «دیروز و امروز کارکنان اعتصابی دفتر نخست‌وزیری، خبرگزاری پارس و سازمانهای دولتی گمرک ایران،  هواپیمایی ملی، هواپیمایی کشوری، کشتیرانی ملی آریا، شرکت بازرگانی دولتی ایران از مهندس بازرگان پشتیبانی کردند».

پنجشنبه نوزدهم بهمن‌ماه 1357 در اوج التهابات سیاسی و انقلابی کشور، روزنامه «کیهان» عکس صفحه اول خود را به دیدار تاریخی صبح آن روز همافران با رهبر انقلاب در مدرسه علوی اختصاص داده بود. اما در همان صفحه و در کادر زیر این عکس، خبری کوتاه با این تیتر منتشر شد که «کارکنان 11 وزارتخانه فقط از دولت بازرگان اطاعت می‌کنند». در ادامه این خبر می‌خوانیم که علاوه براین سازمانها، کارمندان و کارکنان یازده وزارتخانه دولت هم به حمایت از نخست‌وزیر منتخب امام خمینی پرداختند که عبارت بودند از: «وزارتخانه‌های امور اقتصادی و دارائی، بازرگانی، کشاورزی، کشور، دادگستری، بهداری، مسکن و شهرسازی، نیرو، اطلاعات و جهانگردی، سازمان برنامه و پست و تلگراف».(2)

همچنین خبرنگار کیهان به نقل از منابع آگاه نوشت: «اعلام وفاداری کارکنان وزارت امور اقتصادی دارائی، کنترل خزانه کشور را به دست مهندس بازرگان می‌سپارد. خزانه‌داری ایران که 80 درصد درآمدهای دولت در آنجا متمرکز می‌شود، در پی اعتصابهای چند ماهه اخیر خالی شده است».

همچنین سازمانهای دیگری همچون «کارکنان متروی تهران، دانشجویان و استادان دانشکده هنرهای تزئینی، استادان دانشکده حقوق دانشگاه ملی، سازمان ملی دانشگاهیان، دانشکده علم و صنعت، دانشسرای عالی تهران و تبریز، دانشگاه تبریز، کارکنان سازمان امور اداری و استخدامی، انجمن اسلامی دانشگاه، کانون معلمان ناحیه 15 و کارکنان بیمارستانها» نیز نسبت به مهندس بازرگان ابراز وفاداری کردند. این خبر اگر چه در میان رویدادهای مهمی همچون بیعت همافران با امام یا اظهارات بختیار در خصوص تصمیمات امام و بازرگان چندان دیده نشد، نشان‌دهنده فروپاشی ساختار اداری و سیاسی نظام پهلوی بود؛ ساختاری که رضاشاه پهلوی آن را پایه گذاشت و محمدرضا پهلوی بر پایه افزایش درآمدهای نفتی در دهه‌های 1340 و 1350 به گسترش آن دست زد.

پس از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، بازرگان و اعضای دولت وی به طور دسته جمعی استعفا نمودند. 
 
پی نوشت:
1- صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
2- مشروعیت زدایی از دولت بختیار، سیدمرتضی حسینی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران


انگلیسی ها و درمان چشم زبیده خانم

انگلیسی ها و درمان چشم زبیده خانم

آنچه بر محبوبیت دکتر دیکسون افزود بیماری چشم زبیده خانم، یکی از همسران محبوب ناصرالدین‌شاه، بود که پزشکان راهی برای درمان آن نداشتند. درمان امین اقدس بیش از هر چیز موضوعی برای رقابت میان سیاستمداران و سفارتخانه‌ها به‌شمار می‌آمد. مشهور است که از سفارت انگلیس دو سه هزار تومان به خواجه امین اقدس و خودش داده شد تا به شاه عرض کند که دیکسون چشمش را معالجه کرده است.

فهیمه السادات آقامیری-بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

انگلیسی ها و درمان چشم زبیده خانم

پزشک انگلیسی در منطقه ممنوعه سیاست!

سر دکتر ژوزف ریچارد دیکسون، فرزند جان دیکسون جراح، در 1820 در طرابلس به دنیا آمد. او در رشته پزشکی فارغ‌التحصیل شد و در سمت پزشک سفارت با هیئت دیپلماتیک بریتانیا در 1847م/ 1263ق در زمان سلطنت محمدشاه قاجار به ایران اعزام و جانشین دکتر چارلز ویلیام بل گردید. پزشک محمدشاه در این زمان، دکتر ارنست  کلوکه فرانسوی بود. یک سال از ورود دکتر دیکسون به ایران نگذشته بود که بیماری نقرس محمدشاه قاجار، که از مدتها پیش باعث تضعیف وی شده بود، شدت گرفت و حال شاه رو به وخامت گذاشت. کلنل فرانت، سفیر بریتانیا، و پرنس دالگورکی، سفیر روسیه، در ملاقات با محمدشاه متوجه این وخامت شدند. کلنل فرانت در نامه‌ای به حاجی میرزا آقاسی، پیشنهاد داد دکتر دیکسون را برای معاینه به نزد شاه بفرستد. حاجی میرزا آقاسی، در مقابل این  پیشنهاد نوشت: «درباره کسالت جزئی شاهنشاه عظیم‌الشان... شرحی مرقوم فرموده بودید... چنین معلوم می‌نمود که گویا در مقام استدعا برآمده‌اید که دکتر سفارت بهیه انگلیس را برای مداوا و معالجه ذات مقدس شهریاری مفتخر فرموده و در اختیار ما بگذارید. من نمی‌دانم به چه زبانی از این محبت فوق‌العاده آن جناب تشکر نمایم... الحمدالله به قراری که می‌شنوم کسالت ذات مبارک ملوکانه زیاد هم مهم نمی‌باشد، معهذا هرگاه لزوم پیدا کرد به آن دوست صمیمی خودم زحمت خواهم داد... ».

تشدید کسالت شاه باعث شد نظر حاجی میرزا آقاسی تغییر کند؛ ازهمین‌رو صدراعظم محمدشاه فردای آن روز در نامه‌ای به کلنل فرانت از وی تقاضا کرد دکتر دیکسون را به بالین محمدشاه برساند.

دکتر دیکسون در گزارش به سفیر بریتانیا، اعلام کرد که حال شاه وخیم است، ولی امید بهبودی به کلی قطع نشده... . این هشدار باعث شد همان هنگام سفیر بریتانیا بلافاصله ماموری به تبریز اعزام کند تا اقدامات لازم برای حرکت ولیعهد از تبریز به طهران انجام شود.

با مرگ محمدشاه و حضور عباس‌میرزا، فرزند وی، در تهران احتمال داده می‌شد تحرکاتی برای بر تخت نشاندن وی انجام شود و چنین شایع شد که مهدعلیا، مادر ناصرالدین‌شاه دستور کور کردن او را صادر کرده است؛ ازهمین‌رو کلنل فرانت، سفیر بریتانیا، به خواسته فرهادمیرزا معتمدالدوله، دکتر دیکسون را مامور کرد به حرم رود و عباس‌میرزا را تحت حمایت بریتانیا قرار دهد؛ فرصتی که شاید فقط نصیب پزشک دربار می‌شد.

دکتر دیکسون با مرگ محمدشاه، گرچه رسما طبابت شاه جوان را برعهده نداشت، سایه‌اش بر دربار ناصری حاکم بود. پنج روز از عزل میرزا محمدتقی‌خان امیرنظام از صدارت نگذشته بود که شیل، سفیر بریتانیا، پزشک سفارت، دکتر دیکسون، را مامور کرد تا به اطلاع امیر نظام برساند که در صورت پذیرش حکومت کاشان، امنیت او و خانواده‌اش تضمین خواهد شد. دیکسون در زمان صدارت میرزا آقاخان نوری در 1274ق، دوره‌ای از حضور در دربار منع شد، درحالی‌که طبیبان روسی و اتریشی بی‌هیچ منعی به دربار راه داشتند. در زمانی که میرزا آقاخان نوری برای بهبود مناسبات خود با سفیر بریتانیا وارد گفت‌وگو شد، یکی از شروط سفیر، پذیرش دکتر دیکسون در دربار آن هم در کمال احترام و اعتماد بود؛ شرطی که با عزل میرزا آقاخان نوری عملی شد؛ صبح برکناری میرزا آقاخان نوری، دکتر دیکسون از اولین کسانی بود که به دیدار ملک جهان خانم مهدعلیا، مادر ناصرالدین‌شاه، رفت.

پزشکان خارجی بهترین عامل برای جلب نظر و اعتماد حرم و دربار شاه بودند

این گونه آنان به دربار و حرم، که منطقه ممنوعه ولی پرخبر و پرتوطئه بود، وارد می‌شدند و گاه با درمانی ساده و گاه با وعده درمان بیماری لاعلاج، محبوبیت بسیار به‌دست می‌آوردند. دکتر دیکسون نیز نه تنها در حرم راه یافت، بلکه با معالجه رایگان بیماران فقیر شهرت کرد. کارلا سرنا، سیاح ایتالیایی که در دوره ناصرالدین‌شاه به ایران سفر کرد، در مورد شیوه نفوذ دکتر دیکسون در بین طبقات خاص روایت کرده است: «این طبیب برای فقرا مطبی اختصاصی دارد که داروخانه‌ای بزرگ در مجاورت آن است. در این مورد به‌خصوص، سیاست انگلستان بین خودی و بیگانه فرقی نمی‌گذارد. دکتر دیکسون در سایه همین سیاست و به سبب مدت دراز اقامتش در ایران و خدمتی که انجام می‌دهد در میان انبوه مشتریان خود نفوذ بسیار دارد و در بیرونی و اندرونیهای بسیار ثروتمند پایتخت آمدورفت می‌کند و چه دسایس و نیرنگهایی که به وسیله او، که نبض بسیاری از اطرافیان متشخص شاه را در دست دارد، خنثی و باطل گردیده است».

دیکسون گرچه در آغاز رسما طبابت شاه جوان را بر عهده نداشت، در مواقع ضروری او را معالجه می‌کرد. در 1265ق، ناصرالدین‌شاه به بیماری تیفوس مبتلا شد. دیکسون بعد از معالجه وی نشان شیر و خورشید را به‌دست آورد. در 1282ق، ناصرالدین‌شاه در سفر به مازندران، به بیماری مالاریا مبتلا شد و پس از بازگشت به تهران، دکتر دیکسون او را درمان کرد. از این پس بود که این پزشک بریتانیایی در بیشتر سفرهای شاه، از ملازمین رکاب به‌شمار می‌آمد. ناصرالدین‌شاه در نخستین سفر خود به فرنگستان در 1290ق، دکتر دیکسون را همراه خود برد. همراهان شاه به دو گروه تقسیم و به دو کشتی مجزا وارد شدند. در این سفر دریایی، دکتر تولوزان در کشتی شاه بود، اما دیکسون همراه تامسن، کاردار سفارت بریتانیا، وارد کشتی دوم شد. ناصرالدین‌شاه در سفرنامه خود به‌صراحت از نفرت روسها نسبت به حکیم دیکسون نوشته است: «دوبسکی، وزیر مختار اتریش، تامسون انگلیسی آنجا بودند... امروز می‌خواهند بروند سر راه آهن و بروند مسکو و غیره. حکیم دیکسون را هم بیچاره روسها بدشان میِ‌آمد با ما باشد. او را هم صدراعظم فرستاد».

پزشکان خارجی بهترین عامل برای جلب نظر و اعتماد حرم و دربار شاه بودند. این گونه آنان به دربار و حرم، که منطقه ممنوعه ولی پرخبر و پرتوطئه بود، وارد می‌شدند و گاه با درمانی ساده و گاه با وعده درمان بیماری لاعلاج محبوبیت بسیار به‌دست می‌آوردند.

در این سفر، ملکه ویکتوریا به دکتر دیکسون لقب «سر» را عطا کرد. در بازگشت از سفر فرنگ، ناصرالدین‌شاه میرزا حسین‌خان صدراعظم را عزل کرد. دکتر دیکسون گزارشهای دقیقی از این اقدام شاه و مخالفان و موافقان صدراعظم معزول به سفارت می‌داد. میرزا حسین‌خان سپهسالار بلافاصله از دکتر دیکسون خواست با سفارت بریتانیا تماس بگیرد و او را تحت‌الحمایه این سفارت قرار دهد. دکتر دیکسون در نامه به تامسون، سفیر بریتانیا، نوشت: «صدراعظم معزول بسیار دل‌شکسته به‌نظر می‌رسید. درحالی‌که اشک در چشمان وی حلقه زده بود، به من اظهار داشت که از جان خودش ایمن نیست. به شخص شاه اطمینان واثق دارد و شاه نیز نسبت به وی مهربان است، اما می‌ترسد که مبادا روحانیون شاه را به کشتن وی برانگیزند؛ لذا صدراعظم به‌ویژه از من خواهش کرده است که این مطلب را برای شما بنویسم. وی خواسته است که پس از عرض سلام خاطرنشان سازم که صدراعظم ایران همواره دوست انگلستان بوده و شخص ملکه وی را به دریافت نشان ستاره هند مفتخر ساخته است؛ لذا شخص وی باید از هرگونه گزند و خفتی مصون ماند. میرزا حسین‌خان از جنابعالی و همکاران وزیرمختار خواهش کرده است که دسته جمعی نامه‌ای نزد شاه بفرستید و از اعلیحضرت قول بگیرید که جان صدراعظم ایمن بماند و نسبت به وی بی‌حرمتی نشود...».

این تنها اقدام دکتر دیکسون برای حمایت از صدراعظم معزول و تبعیدشده نبود، بلکه وی در راه بازگشت به تهران، در فرصتی مناسب نزد ناصرالدین‌شاه وساطت حسین‌خان سپهسالار را کرد: «چون حضور شاه رسیدم، فرصتی دست داد و داستان توطئه اعیان و کشیشان آلمان را علیه بیسمارک بیان کردم؛ گفتم پس از آنکه توطئه ایشان در سلب اعتماد امپراتور نسبت به بیسمارک به جایی نرسید، خواستند بانوان دربار را علیه او برانگیزانند... . شاه به دقت حرفهای من را گوش می‌داد... . عرض کردم امیدوارم اجازه نفرمایید که شورشیان بر وزیر معزول دست یابند و او را از بین ببرند. شاه بی‌درنگ با لحنی قاطع و مصمم بلند گفت: استغفرالله، سپس افزود: تصمیم دارم همین که اوضاع را آرام کنم میرزا حسین‌خان را به تهران بازگردانم».

زنان حرمسرا و درمان بیماری ها آنان

حرمسرای ناصری اما آخرین حرمسرای گسترده پادشاهی ایران بود. در این حرمسرا آمیزه‌ای از سنت و تجدد و تقابل کهنه و نو به چشم می‌خورد که در شناخت تحولات مربوط به زنان، حایز اهمیت است. در مقایسه با حرمسرای فتحعلی‌شاه که زنانش بیشتر هنرمند، خطاط و شاعر بودند و دخالت آنان در امور سیاسی تقریبا محدود به شفاعت و میانجی‌گری بود، حرمسرای ناصری عرصه‌ای سیاسی محسوب می‌شد و در دوره‌های مختلف حکومت او، زنان نقشی تعیین کننده در مسایل سیاسی ایفا کردند. اولین آن‌ها مادر ناصرالدین شاه، ملک جهان قاجار بود که پس از فوت شوهرش وارد عرصه سیاست شد. او پس از درگذشت محمدشاه تا رسیدن ولیعهد (ناصرالدین شاه) از آذربایجان به تهران، زمام امور مملکتی را به دست گرفت. با سفرای کشورهای اروپایی مذاکره کرد و حمایت آنان را از پادشاهی پسرش، به دست آورد. در این دوره به گفته عباس اقبال، ظاهرا او از مشاوره ندیمه‌اش، زنی فرانسوی به نام حاجی عباس گل‌ساز بهره‌مند بود. این زن پس از ازدواج با حاجی عباس مسلمان شده، به ایران آمده بود و پرستاری و آموزش ناصرالدین شاه و خواهرش ملک‌زاده را برعهده داشت. او با ملک جهان راجع به زنان اروپایی که مملکت‌داری می‌کردند، صحبت می‌کرد و او را به دخالت در سیاست ترغیب می‌نمود.

آنچه بر محبوبیت دکتر دیکسون در دربار ناصری افزود مسئله بیماری چشم زبیده خانم گروسی امین اقدس، یکی از همسران محبوب ناصرالدین‌شاه بود که پزشکان راهی برای درمان آن نداشتند. این مشکل از 1302ق آغاز شده بود و پزشکان متعددی مانند دکتر تولوزان، میرزا سید رضی رئیس‌الاطباء، حکیم‌الممالک، میرزا ابوالقاسم نائینی و دکتر فووریه از جمله پزشکان معالج بودند. درمان امین اقدس بیش از هر چیز موضوعی برای رقابت میان سیاستمداران و سفارتخانه‌ها به‌شمار می‌آمد. دکتر دیکسون از این فرصت استفاده کرد و «موکل حرم محترم» شد. او درمانی را در پیش گرفت که گرچه از نظر پزشکی بی‌تاثیر بود، راهی برای نفوذ انگلیس در دربار ناصری به‌شمار می‌آمد: «چشم امین اقدس بهتر است... . مشهور است که از سفارت انگلیس دو سه هزار تومان به خواجه امین اقدس و خودش داده شده که به شاه عرض کند که دیکسون چشم مرا معالجه کرده است که دیکسون در این مورد که ما طرف احتیاج روس و انگلیس هر دو هستیم، برای افغان و هرات راهی به حرمخانه داشته باشد و کسب اطلاع کند».

در این میان، تضاد محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه با امین اقدس و هواداران وی، غضب دیکسون را برانگیخت. انتقادهای تند اعتمادالسلطنه از دیکسون در روزنامه خاطرات وی بارها بیان شده است؛ برای نمونه، در همان هنگامه درمان امین اقدس، اعتمادالسلطنه نوشت: «بیست‌وششم جمادی‌الاولی 1302ق وقایع امروز خیلی عجیب است که می‌نگارم. صبح به اتفاق میرزا محمودخان خانه طلوزان رفتم. دکتر دیکسون، طبیب سفارت انگلیس که از حرامزاده‌های دنیاست و با من، انگلیسیها مخصوصا عداوت دارند، به طلوزان گفته بود که فلان کس در سالنامه اسم تو را بعد از اسم میرزا نصرالله نوشته است. من سه روز قبل که خانه طلوزان بودم اظهار این مطلب را کرد، من به نرمی جواب دادم که به شما مشتبه شده به واسطه اینکه فارسی نمی‌توانید بخوانید اطبای فرنگی جدا نوشته می‌شود و اطبای ایرانی هم علیحده نوشته می‌شود. دوازده سال است این رسم برقرار است...».

دکتر ژوزف ریچی لیون دیکسون در همان سمت پزشک سفارت بریتانیا در ایران ماندگار شد و در هر موردی که محافظت از منافع کشورش لازم بود، از نفوذ خود در دربار استفاده کرد. او نماینده سازمانی به نام بنیاد گرسنگی در لندن و عضو مجلس صحت دوره ناصری بود. دیکسون در سفر به بریتانیا در ذی‌القعده 1304ق درگذشت. برادر دکتر دیکسون، ویلیام دیکسون، در 1852م/ 1268ق به عنوان مترجم سفارت بریتانیا در تهران مامور شد و سی سال در این سمت باقی ماند.


منابع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، تاریخ ایرانی 

هارون یحیی

نتیجه تصویری برای عدنان اکتار رهبر مذهبی

نتیجه تصویری برای عدنان اکتار رهبر مذهبی

نتیجه تصویری برای عدنان اکتار رهبر مذهبی

 

نتیجه تصویری برای عدنان اکتار رهبر مذهبی

 

نتیجه تصویری برای عدنان اکتار رهبر مذهبی

 

نتیجه تصویری برای عدنان اکتار رهبر مذهبی

نتیجه تصویری برای عدنان اکتار رهبر مذهبی

نتیجه تصویری برای عدنان اکتار رهبر مذهبی

هارون یحیی

هارون یحیی

هارون یحیی

هارون یحیی در سال ۱۹۵۶ میلادی در شهر آنکارا، پایتخت کشور ترکیه به دنیا آمد.

نام واقعی او عدنان اکتار (Adnan Oktar) است. پاره اول اسم مستعارش، نام هارون، برادر موسی است و پاره دوم، نام حضرت یحیی؛ پیامبری که درست، پیش از عیسی آمد و آمدن عیسی را پیشگویی کرد. در سال ۱۹۹۰ سازمان تحقیقات علمی «باو» را راه‌اندازی کردو به تالیف و انتشار کتابهای زیادی دست زد.

در ایران، کتابهای بسیاری از او ترجمه و چاپ شده و مورد استقبال بوده و جایگاه موجهی داشته است. اما در سالهای اخیر حاكميت از وی بعنوان یک حقه باز منحرف، فراماسون و مدعی دروغین مهدویت یاد می‌ كند

یحیی کتاب‌های زیادی را به نگارش درآورده است، که هدف بیشتر آنها آشنایی افراد غیرمسلمان با اسلام است. کتابهایی که او در رابطه با علم نگاشته است بیشتر با هدف رد فرگشت، ماده گرایی و بی خدایی است. او بر این باور است که فرگشت وجود خدا و ارزش‌های اخلاقی را زیر سؤال می‌برد و به ترویج ماده گرایی و کمونیسم می‌انجامد. یحیی بر این باور است که داروینیسم الهام بخش نژادپرستی، نازیسم، کمونیسم، و تررویسم بوده است. این استدلال او مبنی بر شرایط ترکیه قبل از سال ۱۹۸۰۰ است که کتاب فروشی‌های کمونیست در ترکیه کتابهای داروین را به مشتریان کتاب‌هایمارکس می‌دادند.دلیل موفقیت کتابها یحیی در ترکیه کیفیت بسیار بالای کاغذ چاپ، و تعداد بسیار بالای نقاشی‌ها و عکس‌های رنگی در این کتاب‌ها عنوان شده است بسیاری از کتابهای او به فیلم‌هایی با کیفیت بسیار بالا تبدیل شده است و به صورت رایگان می‌توان آنها را از اینترنت بارگیری کرد.

فراگیر شدن آفرینش‌گرایی سازماندهی شده بوسیله مسیحیان در دهه ۱۹۸۰ هنگامی که وزیر آموزش و پرورش ترکیه به سازمان‌های مسیحی برای آموزاندن نظریه‌های فرگشت و آفرینش‌گرایی در برنامه‌های درسی به صورت همزمان روی آورد، به دنیای اسلام راه یافت. یحیی سالها برای ستیزه با فرگشت به نظریه مسیحی آفرینش‌گرایی زمین جوان استناد می‌کرد در حالی که چنین باوری برای دین اسلام الزامی نیست با استفاده از این نکته که تفسیر قرآن امکان وجود زمین برای میلیون‌ها سال را می‌دهد، یحیی پس از دوره‌ای به استدلال‌های مشابه آفرینش هوشمند روی آورد. تارنمای  هارون یحیی به نام آفرینش هوشمند اسلامی ثبت شده بود. با این حال یحیی از نام آفرینش هوشمند، به دلیل برده نشدن نام خدا در آن، پرهیز می‌کند و آن را یکی دیگر از فریب‌های شیطان می‌داند در سال ۱۹۹۸ یحیی اولین کارزار مقابله با فرگشت را راه‌اندازی کرد. هزاران نسخه رایگان از کتاب‌های یحیی در ترکیه بین مردم پخش شدندیحیی و سازمانش چندین آگهی علیه فرگشت در روزنامه‌های ترکیه و یک آگهی در مجله تایم درج کردندمشخص نیست هزینه این کارزار از کجا تأمین شده است. باو چندین استاد دانشگاه را زیست‌شناسی فرگشتی درس می‌دادند را تهدید کرد و آزاد داد و باعث شکایت رسمی علیه این سازمان در دادگاه شد. در سال ۲۰۰۵ پروفسور امید سایین در مورد اقدامات باو گفت «در سال ۱۹۹۸ توانستم شش نفر از دانشمندان ترکیه را برای سخن گفتن علیه آفرینش گرایی تشویق کنم ولی امروز این کار غیرممکن است، همه می‌ترسند که مورد حمله باو قرار بگیرند.»در سپتامبر ۲۰۰۸ یحیی جایزه‌ای ۱۰۰ تریلیون لیره‌ای مقرر کرد برای کسی که بتواند سنگواره‌ای را بیابد که یکی از مرحله‌های میانی فرگشت را نشان دهد و «هیچ سنگواره‌ای که موجودات عجیب مورد نظر دانشمندان فرگشت را نشان دهد وجود ندارد». استاد دانشگاه کالیفرنیا، کوین پایدن، پس از این سخن یحیی گفت «یحیی هیچی فهمی از تغییر در زمان ندارد. اگر به او سنگواره یک خرچنگ را نشان دهید خواهد گفت این شبیه یک خرچنگ معمولی است و فرگشت وجود ندارد». در استدلال‌های یحیی هیچ نکته جدیدی وجود ندارد، برخی از استدلال‌های او به لحاظ علمی سطحی و ضعیف هستند و بیشتر آنها از کتابهای مسیحیان ضد فرگشت رونویسی شده‌اند و هیچ گونه ارزش علمی ندارند.

جلد نخست کتاب اطلس آفرینش در سال ۲۰۰۶ و جلدهای دوم و سوم در سال ۲۰۰۷ چاپ شدند. عرض این کتاب ۱۱ اینچ و طول آن ۱۷ اینچ و وزن آن تقریباً ۶ کیلوگرم است، بیش از ۸۰۰ صفحه رنگ روغن دارد. به گفته نیویورک تایمز این کتاب احتمالاً بزرگترین و زیباترین کتاب علیه نظریه فرگشت داروین است. ده‌ها هزار نسخه از این کتاب به صورت رایگان به مدرسه‌ها، دانشگاه‌ها و مراکز تحقیق در سراسر اروپا و آمریکا ارسال شده است. کوین پایدن، استاد دانشگاه کالیفرنیا می‌گوید افرادی که این کتاب را دریافت کردند از اندازه و کیفیت چاپ آن و مطالب سطحی آن متعجب شدند. گردن دیونگ استاد زیست‌شناسی دانشگاه اوترخت هلند با خواندن این کتاب آن را بیهوده و مسخره نامید.

یحیی چند نظریه توطئه را تبلیغ می‌کند. در سال ۱۹۸۶ در کتاب یهودیت و فراماسونری می‌گوید که مأموریت اصلی یهودی‌ها و فراماسونرها در ترکیه از بین بردن دین، و ارزش‌های اخلاقی و دینی مردم ترکیه بوده است تا مردم ترکیه را تبدیل به حیوان کنند. او می‌گوید که یهودی‌ها و فراماسونرها نگرش‌های ماده گرایانه، فرگشت، سبک زندگی غیراخلاقی و ضد دینی را در جامعه ترکیه رواج داده‌اند. از نظر یحیی فراماسونری با تکیه بر فلسفه مادی گرا، معمار آنچه در جهان می‌گذرد است. از نظر او فرگشت یک توطئه فراماسونری است.

در سال ۱۹۹۶، باو اولین کتاب خود با نام «فریب هولوکاست» را منتشر کرد. این کتاب ادعا می‌کند که آنچه هولوکاست نامیده می‌شود در واقع مرگ چند یهودی به خاطر بیماری تیفوس در زمان جنگ و قحطی بعد از جنگ به دلیل شکست آلمان‌ها است. بدری بایکام در نقد این کتاب مقاله‌ای نگاشت که منجر به شکایت باو از او شد. در دادگاه مشخص شد که نویسنده این کتاب ادنان اختر است که با نام مستعار هارون یحیی می‌نویسد.

در سال ۲۰۰۶ باو کتابی را به چاپ رساند که هولوکاست را تأیید می‌کند، این کتاب خشونت هولوکاست نام دارد. در این کتاب نوشته شده است «نازی‌ها یهودی‌های اروپا را در زمان جنگ جهانی دوم مورد ظلم غیرقابل بخششی قرار دادند. آنها میلیون‌ها یهودی را تحقیر کردند و مجبور کردند خانه هایشان را ترک کنند و در اردوگاه‌های کار اجباری در شرایط غیرانسانی کار کنند... قطعاً ۵٫۵ میلیون یهودی که توسط نازی‌ها کشته شدند بدترین جنایت نازی‌ها است.»در مصاحبه‌ای در سال ۲۰۰۷ با روزنامه گاردی یحیی نوشتن کتاب فریب هولوکاست را انکار کرد، ادعایی که گاردین باور آن را سخت دانست. سال بعد در مصاحبه با روزنامه اشپیگل او گفت که یکی از دوستانش این کتاب را با استفاده از نام مستعار او به چاپ رسانده است. او گفت که کتاب خشونت هالوکاست نوشته او است.

در سال ۱۹۹۱ یحیی به دلیل داشتن کوکایین بازداشت شددر سال ۱۹۹۹ چند استاد دانشگاه که توسط باو تهدید شده بودند و مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند از باو شکایت کردند و مبلغ ۴۰۰۰ دلار به عنوان غرامت دریافت کردند. در سال ۱۹۹۹ یحیی به دلیل تهدید و به راه انداختن سازمانی با هدف ارتکاب جرم دستگیر شد.یکی از اتهام‌هایی باو استفاده از دختران جوان برای جذب جوانان متعلق به خانواده‌های پولدار بود، آنها به جوانان وعده داده بودند که در ازای شرکت در جلسات باو می‌توانند با این دخترها رابطه جنسی برقرار کنند. او در حال راه اندازی سبک سکسی - اسلامی می باشد

روز های تلخ مقاومت لیننگراد در مقابل فاشیزم

 

روز های تلخ مقاومت لیننگراد در مقابل فاشیزم

 

روز های تلخ مقاومت لیننگراد در مقابل فاشیزم

همه باشندگان شهر- از خورد گرفته تا کهن سالان نه تنها مسلحانه، بلکه با اراده آهنین خود در مقابل فاشیزم می جنگیدند،

مطابق با نقشه « بارباروس» قرار بود لنینگراد مانند مسکو، بطور کامل این دو شهر همراه ساکنان باید نابود شوند. از اینرو، در صورت پیروزی آلمانی ها، نابودی کامل در انتظار شهر و ساکنان آن بود. لنینگراد نیز شاخه ارتباطی بود که ارتش سرخ را با متحدان پیوند می داد: از طریق مورمانسک، آرخانگلسک، بارهای ائتلاف ضد هیتلری به جبهه های جنگ کبیر میهنی ارسال می شد.

طولانی ترین و رنج آور ترین نبرد جنگ کبیر میهنی ژوئن سال 1941 میلادی آغاز و پس از 900 روز، 9 ماه اوگست سال 1944 میلادی به پایان رسید. نبرد بر سر لنینگراد به این دلیل قابل توجه است که نشانگر انواع مختلف مبارزه مسلحانه و غیر مسلحانه بود. نبردهای دیگر جنگ کبیر میهنی را معمولا به دو « مرحله» تقسیم می کنند: پیشروی دشمن و حمله متقابل نیروهای شوروی. این مقابله به سه مرحله تقسیم می شود. مرحله اول - تلاش های ناموفق آلمانی ها برای رسیدن به پیروزی سریع. مرحله دوم - جنگ کلاسیک موضعی. و مرحله سوم - آزادی شهر.

نیکلای کوپیلوف رئیس دیپارتمنت تاریخ جهان و میهنی انستیتوت روابط بین الملل روسیه در این خصوص گفت: همانا اهالی لنینگراد برای نخستین بار در تاریخ جنگ کبیر میهنی به سازماندهی تشکیلات دسته های مبارزان مردمی پرداختند. 30 جون ، هشت روز قبل از آغاز جنگ، فرمان تشکیل ارتش خلق شبه نظامیان صادر شد. با وجود شرایط فوق العاده سخت محاصره، کار تأسیسات دولتی حتی برای یک روز هم قطع نشد.

باید به سهم جوانان در این مبارزه توجه خاص شود: محصلان مدارس و دانشجویان در زمان اولین زمستان سخت 1942-1941 دسته های کمک را تشکیل دادند. به خانه ها سرکشی می کردند و مردگان را تخلیه و کسانی را که زنده مانده بودند پیدا می کردند.. برعلاوه آنها حدود 16 خوشکه شوی ، 12 حمام و بیش از 30 نقطه توزیع آب گرم برای ساکنان شهر که در محاصره قرار داشتند سازماندهی کردند. جوانان بر پشت بام خانه ها در زمان حملات هوایی نگهبانی می دادند. بدین تریتب همه از کوچک و بزرگ می جنگیدند، نه فقط با اسلحه، بلکه با اراده آهنین خود.

نیکلای کازلوف پروفسور دیپارتمنت تاریخ دانشگاه دولتی لنینگراد در این باره گفت: پاییز سال 1941 میلادی در روزنامه « لنینگرادسکایا پراودا» نامه یکی از ساکنان لنینگراد به نام « یِلِنیک» به چاپ رسید که شکایت می کرد نمی تواند در دفاع از شهر عزیزش شرکت کند. توجه کنید از چه گله مند بود، نه از گرسنگی، نه از سرما، نه اینکه معلول بود، بلکه از آن نگران بود که شوهر و پسرش می توانند از شهر دفاع کنند و او نمی تواند. او پیشنهاد کرد از او خون بگیرند و به مجروحان کمک کنند. در سالهای جنگ ومحاصره، ساکنان لنینگراد 144 تن خون دادند.

همانا چنین حقایق و شرایطی در پیروزی شهر قهرمان لنینگراد و کل کشور تعیین کننده بودند- 900 روز نبرد بی وقفه با دشمن، ترس و گرسنگی....