زبان گیلکی در معرض نابودی

زبان گیلکی در معرض نابودی

شهر تاریخی ماسوله - گیلان

زنگ خطر نابودی زبان گیلکی، مدت‌هاست که شنیده می‌شود و تک‌تک گیلانیان در این نابودی سهیم هستند.

 به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه گیلان، غالبا در گفتار روزمره عامّه مردم می شنویم که در وصف گیلکها با بکاربردن اصطلاحاتی از گویش یا لهجه گیلکی استفاده می‌شود. متاسفانه همین شیوه را در بسیاری از مطالب و نوشتارهایی که در دنیای مجازی و گاهی هم در نشریات و برخی کتب نشر می‌شود شاهد هستیم، این سوءبرداشت غیرعلمی ناشی از ضعف شناخت علمی در زمینه دانش زبان شناسی است که البته تمرکزگرایی فرهنگی و ناسیونالیسم هم چاشنی کار شده و مزید علّت شده‌اند.

 گلیکی از دیدگاه علم زبان شناسی زبانی مستقل است و به هیچ وجه گویشی از زبانی دیگر محسوب نمی‌شود. زبان گیلکی به لحاظ علمی ساختار منحصر به فردی داراست که مستقل از زبان فارسی تکوین یافته و توسعه یافته است.

 حفظ «و» باستانی در گلیکی، برخلاف «گ» در فارسی است. به عنوان مثال گلیکی "وَرگ"، در مقابل فارسی "گُرگ"، گیلکی "وَرف" در مقابل فارسی "بَرف"، گیلکی "وَشنه"/"ویشتا" در مقابل فارسی "گرسنه"، گیلکی "ونگ" در برابر فارسی "بانگ" است.

 

تحول «چ» باستانی به «ج» در گیلکی، برخلاف «ز» در فارسی است. به عنوان مثال گیلکی "روج" در برابر فارسی "روز"، گیلکی "ریج" در برابر فارسی "ریز"، گیلکی "جیر" در برابر فارسی "زیر"، گیلکی "جور" در برابر فارسی "زِبَر" است.

 نحوه ساخت زمان حال و مضارع در زبان گیلکی عبارت است از افزودن «ن» به انتهای ریشه‌ی مضارع فعل و پیش از شناسه‌ی ضمیر، در حالیکه در زبان فارسی و دیگر گویش‌های ایرانی جنوب غربی شاهد افزودن «می» (یا «ای») به ابتدای ریشه مضارع هستیم که باعث تفاوت ساختاری بسیار مشهودی میان گرامر گیلکی با فارسی و زبان‌های ایرانی جنوب غربی می‌شود. به عنوان مثال گیلکی "گونِم"؛ در برابر فارسی "می گویم" و بختیاری "ایگوم"، گیلکی "شونی"، در برابر فارسی "می روی" و بختیاری "ایروم"، گیلکی "ریجن" در برابر فارسی "می ریزند" و بختیاری "ایرزن" است.

 به جز تحولات زبان شناختی مستقل فوق الذکر «تفاوت‌های واژگانی» میان گیلکی و فارسی عامل دیگری در تمایز زبان شناختی آنها از یکدیگر می‌شود. به عنوان مثال گیلکی "ونگ" در برابر فارسی "گریه"، گیلکی "واش" در برابر فارسی "گیاه"، گیلکی "لاکو" در برابر فارسی "دختر" بیان می‌شود.

 با این حال پر واضح است که زبان فارسی تاثیر بسزایی بر زبان گیلکی گذارده و از این رهگذر وام واژگان بسیاری از زبان فارسی را می‌توان در این زبان مشاهده کرد. به عنوان مثال گیلکی "دونستن" از فارسی "دانستن"، گیلکی "دریا" از فارسی "دریا" و گیلکی "خونه" از فارسی "خانه" گرفته شده است. با این حال وجود چنین استقراض‌هایی از فارسی کماکان لطمه‌ای به زبان بودن گیلکی وارد نساخته و این زبان تنوع گویشی و اصالت خود را حفظ کرده است.

 نکته‌ی حائز اهمیت در این میان این است که عامّه‌ی مردم معمولاً به هنگام فارسی صحبت کردن یک گیلک متوجه لهجه وی شده و آن را لهجه گیلکی می‌نامند، امّا باید توجه داشت که اصطلاح «لهجه» تنها در مورد «فارسی صحبت کردن» این افراد صادق است و بس. یعنی به لحاظ علمی، بر اساس استدلالی که در فوق آورده شد، زمانی که یک گیلانی می‌گوید «بیرینج ره شل نپچ» با «لهجه گیلکی به هنگام فارسی صحبت کردن» رو به رو نیستیم، بلکه با «زبان گیلکی» طرفیم.

 اینکه گیلکی، لهجه فارسی، فارسی میانه و غیره است، از نگاه علم، افسانه‌ای بیش نیست، باشد که مردمان این مرزوبوم در برداشت‌های خویش از زبان‌های ایران زمین که جزء باارزش ترین میراث‌های غیرمنقول این دیارند، آگاهانه تر و با درک علمی عمل کرده هیچ «زبانی» را به اشتباه «لهجه‌ی زبانی دیگر» نخوانند.

 گیلکی از زبان‌های باستانی ایران

 گیلکی یکی از زبان‌های باستانی و پرمایه‌ ایران است. بسیاری از واژه‌های آن با اندک تفاوتی در اوستا هم موجود است. در گیلکی همانند زبان فارسی واژه‌های بسیاری از زبان‌های بیگانه راه یافته که از جمله‌ی آنها زبان عربی است که برخی واژه‌های آن در لهجه‌های گوناگون مردم گیلان آورده شده است. به عنوان مثال، واژه‌های قبول، رسول، قهر و غروب به صورت قوبیل، رسول، قار، غوروب یا غوریب درآمده است.

 

گذشته از آن پاره‌ای از لغات عربی معادل گیلکی شده و یا به تعبیری دیگر به گیلکی ترجمه شده است. مانند وضو که تبدیل به «دست نماز» و اسهال به «شکم روش» و سجاده به «جانماز» ترجمه شده است.

 در سده‌های اخیر از راه دریای خزر مقدار زیادی از واژه‌های روسی و تاتاری وارد زبان مردم این سامان شده است. مانند آبوشکا (پنجره شیشه‌ای)، بانکا (پیت حلبی، پیت نفت)، بوت (نیم چکمه لاستیکی)، زاموسکا (بتونه)، کانکا (ماشین برنج کوبی)، پراخوت (کشتی)، فایتون (درشکه)، ماتور (موتور)، ناسوس (تلمبه)، گارشوت (لگن بچه)، لوتکا (کرجی، قایق)، فوکا (پیراهن، شلوار و کفش سرخود صیادی)، رزین (لاستیک)، زاکاس (سفارش غذا).

 زبان گیلکی با تمامی محدودیت جغرافیایی خود به چند لهجه فرعی شامل گیلکی بیه پس (گویش نواحی باختری سفیدرود مانند انزلی، صومعه‌سرا، فومن و رشت) و گیلکی بیه پیش (گویش مردم نواحی شرقی سفیدرود مانند لاهیجان، رودسر و اشکور پایین) تقسیم می‌شود.

 زبان گیلکی در نقاط مختلف گیلان همسان نیست. مثلا واژه‌های گیلکی رشتی با واژه‌هایی که در شرق گیلان بکار می‌رود، در موارد بسیاری فرق می‌کند و این اختلاف گاهی بسیار محسوس است، تا حدی که فهم گویش مردم روستاهای شهر لاهیجان را برای مردم رشت یا نواحی مغرب رشت بس دشوار و احیانا غیرممکن می‌کند.

 در دیگر نقاط گیلان، با گویش‌های دیگری روبرو می‌شویم، مثلا در سرزمین‌های تالش و ماسوله گویش تالشی، در کوهپایه‌ها گویش گالشی، در عمارلو شاخه‌ای از گویش کردی بنام کرمانجی و در باختر و جنوب باختری و شمال باختری و روستاهایی از رودبار زیتون و فاراب و عمارلو گویش تاتی را می‌شنویم.

 گیلکی وابسته به زبان‌های ایرانی است که قرنها و هزاره‌ها در برابر نفوذ فرهنگ اقوام بیگانه موجودیت خود را حفظ کرده است. گیلکی، خود به دو شاخه کلی گیلکی رشتی و لاهیجانی تقسیم می‌شود. شاید بتوان رودخانه سفید رود را مرز مشخص کننده محدوده‌های این دو گویش محسوب کرد.

 زبان گیلکی، مشتمل بر چهار لهجه بیه‌پسی (گیلان غربی)، بیه‌پیشی (گیلان شرقی)، تبری (غرب مازندران) و دیلمی (مناطق کوهستانی جنوب گیلان) است. البته مردم شمال غربی گیلان به زبانی دیگر از خانواده زبان‌های حاشیه دریای خزر که زبان تالشی است تکلم می‌کنند.

 برخی ساکنان کنونی شهرستان رودبار و کوهپایه‌های پیرامون آن را مهاجران کرد تشکیل می‌دهند و بدیهی است که گویش رایج آنها کردی است. همچنین در سالیان اخیر با مهاجرت مهاجرین ترک‌زبان که عمدتاً از استان اردبیل وارد استان گیلان شده‌اند زبان ترکی نیز در برخی شهرهای گیلان مانند تالش و بندر انزلی و حتی رشت رواج یافته است، بنابراین زبان‌های اصلی گیلان شامل گیلکی، تالشی و دیلمی است.

 پدران و مادران گیلانی، عامل مرگ زبان گیلکی

 بررسی‌ها نشان می‌دهد، زنگ خطر نابودی زبان گیلکی، مدت‌هاست که شنیده می‌شود و تک‌تک گیلانیان در این نابودی سهیم هستند، چه آن پدر و مادر گیلانی که اصرار دارند فرزندشان فارسی صحبت کند و چه جوانان گیلانی که با بی‌کلاس دانستن این گویش شیرین، حتی در محافل دوستانه خود سعی در فارسی صحبت کردن دارند.

 براساس بررسی‌ها، ناخوشایند دانستن آموزش زبان گیلکی به کودکان، از سوی پدر و مادرها و در نتیجه کند شدن فرآیند طبیعی آموزش این گویش، مهم‌ترین علت مرگ تدریجی گیلکی است. این عامل، با کاهش دانسته‌های واژگان گیلک زبان‌ها، از یک سو باعث اختلال در فرآیند زایش واژگانی و دستوری گیلکی می‌شود و از سوی دیگر با تشدید دو زبانه شدن گیلکی و استفاده اجباری گیلک‌ها از واژگان فارسی در گفت‌وگوهایشان، فرآیند مرگ تدریجی گیلکی را شتاب می‌دهد. البته نباید فراموش کرد بی‌اعتنایی سامانه‌های آموزشی گیلان به زبان گیلکی و خالی بودن جای این زبان فراگیر گیلان در فرآیند آموزشی دانشگاه‌ها نیز در این امر نقش‌آفرینی می‌کند.

دین گیلک

دین گیلک

دین گیلک دینی است که در گذشته مردمان قوم گیل که بسیاری از نقاط سرسبز سرزمین میان رشته کوه البرز و دریای کاسپین به آن ایمان داشتند و داستان های فراوانی دربارهٔ آن وجود دارد. دین گیلک دینی بوده که مردمان گیلک مشغول به طبیعت پرستی و یا جنگل پرستی بودند و طبیعت و جنگل را با عظمتش ستایش می کردند. باستان شناسان ایرانی از جمله باستان شناسان بومی گیلان و مازندران معتقدند این دین در زمان قبل از حمله اعراب به ایران و در زمانی که اعراب در پشت مرزهای تبرستان و گیلان در تلاش برای فتح این مناطق بودند، مردم به این دین ایمان داشته و حتی بعد از مسلمان شدن اکثر نقاط کاسپین، باز هم افرادی بودند که به این دین ایمان داشتند اما پس از قرن هشتم قمری اثری از این دین در هیچ کجای جهان نبود. این دین به دلیل اینکه برای اجرای دستورات دین گیلک نیاز به مکان و ابزاری بود که فقط در مناطق جنگلی وجود داشت، ترویج پیدا نکرد و مختص منطقه گیلان و تبرستان باقی ماند و رشد نکرد. طبق یک ماجرایی که مردمان بومی رشت از بزرگان خود شنیده اند و نقل کرده اند آخرین شاهنشاه به دین گیلک (جنگل پرستی) شورای شاهان گیلان. تمام رموز باقی مانده گیلک را که شامل دو کتاب تاریخ و کتاب دین به خط و زبان گیلکی باستان بود و یک شمشیر مقدس مربوط به پهلوانی باستانی و چند تکه از لوازم آیین گیلکی را در چند پوست در هم آهوی نفت آلود گذاشت و در دریاچه کوه نیزه گیلان به آب انداخت. تا روزی دوباره گیلانیان بپاخیزند.

گیلان در اشغال روس ها

گیلان در اشغال روس ها

در سال 1045 هجری هنگام سلطنت شاه صفی قزاقان روس به گیلان حمله کرده شهر رشت را مورد چپاول و غارت قرار دادند. اما مردم گیلان علیه آنان تجهیز شده آن ها را مجبور به فرار ساختند.

در سال 1135 هجری که مصادف با آغاز سلطنت شاه طهماسب دوم بود بخش هایی از خاک گیلان توسط روس ها اشغال شد. محمود افغانی در این سال بر شاه سلطان حسین صفوی پیروز شد و طهماسب میرزا ولیعهد ایران که در قزوین بود وقتی از شکست سپاه ایران و خلع پدرش از سلطنت آگاه شد خود را پادشاه ایران اعلام کرد و پس از انجام مراسم تاج گذاری از دربار روسیه و عثمانی برای بیرون راندن افغان ها یاری طلبید.

روسیه و عثمانی علاوه بر آن که به تقاضای شاه ایران توجهی نکردند هریک از سویی خاک ایران را مورد حمله و تاخت و تاز قرار دادند. روسیه شهرهای قفقاز، قراچه داغ، داغستان، اردبیل، انزلی، دربند، طوالش و بالاخره ایلات ساحلی گیلان و تنکابن و مازندران را اشغال کرد. نقشه ی پطرکبیر آن بود که دریای کاسپین را به یک دریای روسی تبدیل کند و به آرزوهای دیرینه ی خود یعنی اشغال گیلان و مازندران و استرآباد جامه ی عمل بپوشاند.

اشغال گیلان توسط روس ها تا زمانی که نادرشاه به قدرت رسید ادامه داشت. در سال 1140 هجری قمری، با آن که گیلان در اشغال روس ها بود، نادر، حسین قلی خان زنگنه را به حکومت این ولایت منصوب کرد و زمانی که هنوز طهماسب از سلطنت برکنار نشده بود سفیری از سوی سلطان صفوی به دربار روسیه فرستاد و از کاترین امپراطریس روسیه تقاضا کرد که سربازان خود را احضار کرده گیلان را تخلیه نماید. کاترین از قبول این تقاضا خودداری کرد اما به طور کلی نظریات خود را تعدیل نمود. سربازان روس با وجود شیوع بیماری وبا درگیلان، این استان را ترک نکردند.

بالاخره کاترین درگذشت و آنا ایوانوونا جای اورا گرفت. ملکه ی جدید روسیه که از شیوع فوق العاده ی بیماری وبا در گیلان و تلفات سنگین سربازان روس دچار بیم و وحشت شده بود طی نامه ای به طهماسب دوم آمادگی خود را برای احظار سربازان روس و تخلیه خاک گیلان اعلام نمود، مشروط براین که خواست ها و شرایط پیشنهادی دولت روس مورد قبول قرار گیرد. بالاخره در سال 1145 هجری قراردادی بین ایران و روسیه در رشت به امضا رسید. به موجب این قرارداد روسیه متعهد شد ظرف پنج ماه کلیه نواحی متصرفی خود را در ایران تخلیه نماید به استثنای نواحی رود کر که می بایستی پس از خروج عثمانی ها از ایران تخلیه شود.

اجرای مفاد قرارداد یک بار دیگر از سوی روس ها به عهده ی تعویق افتاد. وقتی نادر به عنوان نائب السلطنه با قدرت زیاد زمام امور را در دست گرفت دربار روسیه دستور تخلیه تمام نواحی جنوب دربند و بادکوبه را صادر کرد و مقدمات استرداد بادکوبه و دربند را به ایران فراهم نمود؛ ضمنا نماینده ای جهت قرارداد جدید به مشهد اعزام داشت. نادر گرچه با عقد قرارداد موافق بود اما تمایلی از خود نشان نداد. بالاخره قراردادی در گنجه بین ایران و روس به امضا رسید که طی آن دولت روس متعهد گردید بادکوبه را ظرف 15 روز و دربند و سایر نواحی گیلان را طی دو ماه تخلیه نماید. این بار روس ها به مفاد قرارداد عمل کردند و گیلان و سایر نواحی شمال ایران در سال 1148 پس از 13 سال از نیروی بیگانه خالی شد.

گیلان که پس از سال های طولانی از تسلط بیگانگان رهایی یافته بود، فرصتی به دست آورد تا فعالیت های کشاورزی و بازرگانی خود را وسعت بخشد. بازرگانان انگلیسی در جهت تجارت ابریشم فعالیت دامنه داری را آغاز کردند و چون گیلان مرکز تولید ابریشم بود، فعالیت های تجاری آن ها بیشتر در این منطقه تمرکز داشت. روس ها نیز با انگلیسی ها به رقابت پرداخته موجبات رونق کار تجارت و نیز تولید ابریشم را در گیلان فراهم ساختند. همزمان با تجدید رونق تجارت ابریشم یک تجارت خانه ی انگلیسی در رشت تأسیس شد که به کار تجارت ابریشم اشتغال ورزید. علاوه بر تجارت خانه ی مزبور عده ی زیادی از بازرگانان انگلیسی، روسی، یهودی و ارمنی برای تجارت ابریشم به رشت روی آوردند. بدین ترتیب هر سال مقادیر قابل توجهی ابریشم گیلان از طریق روسیه به کشورهای اروپایی صادر می شد.

نادرشاه مایل بود ایران در دریای کاسپین دارای چندین کشتی باشد زیرا داشتن کشتی را در دریای کاسپین برای حکومت بر این دریا و نیز اعمال قدرت در برابر ترک ها و لزگی ها ضروری می دانست. برای تحقق بخشیدن به این آرزو از ملکه ی روسیه کمک خواست ولی پاسخ موافقی دریافت ننمود. اما یکی از اتباع انگلستان به نام جان آلتون او را یاری کرد. این شخص که مدتی در خدمت پطرکبیر به سر می برد مردی کاردان و فعال بود. وی در سال 1145 به منظور ایجاد راه تازه ای از استرآباد به بخارا وارد گیلان شد. جان آلتون به تقاضای نادر در لنگرود به ساختن کشتی پرداخت. نادر طی فرمانی او را تبعه ی ایران شناخت و لقب جمال بیگ به وی اهدا کرد. نخستین کشتی ساخته شده توسط جان آلتون دارای ظرفیتی نسبتا زیاد و مجهز به بیست قبضه توپ بود که به نام نادرشاه در کناره ی گیلان به آب انداخته شد. این کشتی به مراتب بهتر و مجهزتر از کشتی های روسی شناور در دریای کاسپین بود. آلتون تا مدتی پس از مرگ نادر همچنان به ساختن کشتی ادامه داد. تعداد قابل توجهی از کاگران گیلانی زیر نظر او به کشتی سازی اشتغال داشتند. چون خدمات آلتون مغایر مطامع خارجی ها بود علیه او به تحریک پرداختند و بالاخره حاجی جمال یکی از متنفذان گیلان به زندگی او پایان داد.

در دوران نادرشاه سیاست مالیاتی او و فشار به طبقات مختلف مردم برای وصول مالیات ها و خراج های گزاف موجب شد که مردم در برخی نقاط کشور از جمله گیلان به قیام ها و شورش هایی دست بزنند.

نخستین قیام مردم گیلان بر ضد نادر در سال 1157 هجری به وقوع پیوست. این قیام از تالش آغاز شد و به سایر نقاط گیلان رسوخ کرد. برای مقابله با قیام، لشکری از سوی نادر اعزام شد. قوای اعزامی روستاهای تصرفی تالشیان را ویران کرد و گروهی از سران شورش را دستگیر نموده به دربار نادر فرستاد اما هنوز از مراجعت لشکر بیش از چند روز نگذشته بود که جنبش تازه ای آغاز گردید وتا دو سال ادامه یافت. بار دیگر نادر سپاهی برای سرکوب جنبش اعزام داشت ولی سپاه او دچار شکست شد و نادر سپاه مجهزی روانه ی گیلان ساخت که موفق به آرام ساختن شورش گردید. یک سال بعد قیام دیگری توسط مردم گسکر پی ریزی شد که به سایر نواحی گیلان سرایت کرد. این شورش ها تا زمانی که نادر شاه زنده بود ادامه داشت.

با مرگ نادر در سال 1160 هجری، هرج و مرجی که در آخرین سال های زندگی نادر آغاز شده بود شدت گرفت. گیلان نیز از این هرج ومرج وآشفتگی برکنار نماند. پس از نادرشاه علی قلی خان افشار برادرزاده ی او بر تخت سلطنت نشست. سلطنت او بیش از یک سال دوام نیافت اما طی همین مدت شخصی به نام احمد خان را به حکومت گیلان منصوب کرد. امیر اصلان خان حاکم آذربایجان با استفاده از اوضاع آشفته ی کشور قیام کرد و سپاهی مرکب از جنگ جویان افغانی را، که تحت فرمان رضاقلی خان بود به گیلان اعزام داشت. سپاهیان افغانی اموال بازرگانان انگلیسی را در رشت تاراج کردند ولی به شهر رشت و ساکنان آن خسارتی وارد نساختند. سربازان شاهی به کمک مردم گیلان افغان ها را شکست داده، متواری ساختند.

با سقوط علی قلی خان افشار هرج ومرج در گیلان شدت یافت. در این هنگام که مقارن با سال 1162 هجری بود حاجی جمال فومنی فرزند امیردباج، از متنفذان و مالکان بزرگ فومن به رشت رفت و به اتفاق حاجی شفیع در گیلان حکومت را به دست گرفت. این دو تن یک نوع حکومت اشرافی به وجود آورده از اطاعت مرکز سر باز زدند. و حتی از پرداخت مالیات نیز خودداری کردند.

در سال 1165 کریم خان زند با چهل سوار از تهران و قزوین گذشته به سوی گیلان رفت و این ولایت را تصرف کرد. تصرف گیلان بدون جنگ و خون ریزی انجام شد.زیرا محمد حسن خان قاجار پس از دریافت خبر عزیمت کریم خان زند گیلان و مازندران را ترک کرده و به گرگان رفت و سپاه کریم خان در گرگان دچار شکست شد و وی به تهران بازگشت. بدین ترتیب محمد حسن خان قاجار و حاجی جمال بار دیگر بر گیلان تسلط یافت.

پس از درگذشت آقاجمال فومنی فرزندش هدایت الله خان به تهران عزیمت کرد و با حسن خدمت در دستگاه کریم خان زند توجه او را به سوی خود جلب نمود. وی در کشاکش درگیری کریم خان و فتحعلی خان افشار از فرصت استفاده کرده به رشت گریخت و با کمک و یاری طرفداران خود حاکم انتصابی کریم خان را از این شهر بیرون راند.

کریم خان زند پس از جنگ ارومیه، محمد حسین خان هزاره را با سپاهی مرکب از دوازده هزار نفر جهت تنبیه هدایت الله خان به رشت اعزام داشت. محمد حسین خان بر هدایت الله خان پیروز شده او را دستگیر کرد و به ارومیه برد اما کریم خان وی را به پرداخت دوازده هزار تومان جریمه ی نقدی محکوم ساخت و عموزاده ی خود نظرعلی خان زند را مأمور نظارت بر منطقه ی گیلان نمود اما چندی بعد او را معزول کرد و هدایت الله خان را به جای او منصوب نمود. هدایت الله خان در گیلان به قدرت فوق العاده ای دست یافت و اهمیت و اعتبار فراوانی کسب کرد آنچنان که کریم خان زند به مواصلت با خاندان او راغب شد و همشیره ی وی را به حباله ی نکاح فرزند خویش ابوالفتح خان زند درآورد.

هدایت الله خان تا هفت سال بعد از مرگ کریم خان بر ولایت گیلان به صورتی نیمه مستقل فرمانروایی کرد.

ایالت کمونیستی شوروی در گیلان

ایالت کمونیستی شوروی در گیلان

روسیه شوروی، ضمن صدور انقلاب سوسیالیستی به شرق، تا ایران رفت. علیرغم پیچیدگی وضعیت سیاسی داخلی، ایرانی ها آماده بودند، ایده های سوسیالیسم را بپذیرند.

 اسپوتنیک به نقل از وبگاه خبری راشِن 7 ، چنین نوشت: در آوریل 1920، قیام در استان گیلان تحت رهبری شیخ محمد خیابانی رخ داد که هدف آن سرنگونی حکومت ایران و انگلیسی هایی بود که از آن پشتیبانی می کردند. به زودی جنبش شورشی سراسر شمال ایران را دربر گرافت — شهرهای آن سامان یکی پس از دیگری، تحت کنترل شورشیان قرار می گرفتند. موفقیت نیروهای دموکراتیک در ایران نمی توانست توجه دولت روسیه شوروی را به خود جلب نکند. 

لئون تروتسکی حتی در پاییز سال 1919، بعد از شکست نیروهای اصلی گارد سفید در روسیه، طرح هایی برای صادرات انقلاب به آسیای غربی می کشید. در آن زمان این ایده نقش بر آب شد. اما تا بهار 1920، زمانی که قدرت شوروی تا آذربایجان گسترش یافت، ممکن بود کاری شود تا هدف پیشروی دورتر شود. 
در آغاز سال 1920، میخائیل فرونزه، فرمانده جبهه ترکستان، به شورای نظامی انقلابی روسیه نوشت: "هزینه های زیادی در ارتباط با تشکیل نیروهای انقلابی در ایران لازم است." برای انجام عملیات نظامی، فرونزه از مسکو خواست تا مقادیر سلاح و مهمات را بدهد. رهبران جنبش کمونیستی خاورزمین، ترک مصطفی صبحی و ایرانی سلطان زاده، به دولت شوروی رو آورده و از آن خواستند که در خاک خود واحدهای انقلابی ایرانی را تشکیل دهد. آنها در پیام خود نوشتند: "اگر حمایت از 20 تا 30 هزار نفر تامین شده باشد، مردم زحمتکش ایران نه تنها از امپریالیستهای بریتانیایی رهایی یافته، بلکه یکبار و برای همه از استثمارگران خود هم آزاد خواهند شد و وارد خانواده برادرانه جمهوری های شوروی خواهند گردید. اما هیچ اطمینانی وجود نداشت که شورشیان نظامی کمونیستی ایرانی به اهداف خود دست یابند. رهبران شوروی مجبور بودند در مورد کل مسایل مربوط به ایراین خودشان تصمیم بگیرند. برای ظاهر شدن سربازان شوروی در ایران لازم بود یک بهانه وجود داشته باشد و چنین دستاویزی یافت شد. در بندر انزلی تعداد زیادی از کشتی های ناوگان آنتون دِنیكین، فرمانده جنبش سفید، ربوده شده از بنادر روسیه قرار داشت. آنها نیاز به بازگشت داشتند. تروتسکی تاکید کرد: "پاک کردن دریای خزر از ناوگان سفید باید با هر وسیله ای شده انجام شود. اگر حمله ناگهانی لازم باشد، باید انجام شود. ایران قادر نیست کشتی های جنبش سفید را خلع سلاح کند." لنین با انجام این عملیات مخالفت نکرد.
در تاریخ 17 مه 1920، نیروی دریایی "ولگا- خزر" تحت فرماندهی فیودور راسکولینکوف و سِرگو اروجونیکیدزه باکو را به قصد انزلی ترک کرد. چند روز بعد کشتی های گارد سفید تحت کنترل ارتش سرخ در آمدند. 
اما هدف عملیات انزلی گسترده تر بود. در آستانه ورود کشتی های شوروی به بندر انزلی راسکولنیکوف با میرزا کوچه خان رهبر جنبش آزادی ملی ایران ملاقات کرد. تصمیم گرفته شد که تحت پوشش عملیات سربازان روسی، کوچک خان انقلاب سوسیالیستی در ایران را آغاز کند. 
اول ژوئن 1920 انقلاب اصلی ایران شروع شد. در مبارزه با شاه و بریتانیا، بیش از دو و نیم هزار ملوان شوروی، که دارای 12 توپ و 40 مسلسل بودند، به آن کمک می کردند. سه روز بعد، گروه های شورشی کوچک خان، شهر رشت، مرکز استان گیلان را اشغال کردند. یک روز بعد، پس از مشورت با مسکو، جمهوری سوسیالیستی شوروی گیلان اعلام شد. با این حال، از پیش موافقت شد که روسیه شوروی در امور داخلی دولت جدید تاسیس دخالت نکند. به دنبال این، در گیلان شورای نظامی انقلابی، دولت و ارتش تشکیل شد. رئیس جمهور آن به کوچک خان اعلام گردید.

 چند روز هم نگذشت که کوچه خان با کمونیست های محلی اختلاف نظر پیدا کرد. او از اصلاحات کشاورزی پشتیبانی نکرد. در پاسخ، او را ناسیونالیست خرده بورژوایی نامیده و به خیانت محکوم کردند. کوچک خان در روز 9 ژوئن مجبور به ترک کابینه وزرای انقلابی شد. و در شب 31 ژوئیه، تمام هواداران کوچک خان نیز از دولت اخراج شدند و تمام قدرت در دست انقلابیون چپگرای رادیکال قرار گرفت. احسن الله خان دوستدار، همرزم کوچک خان، ریاست کابینه را بدست گرفت. روز بعد، ارتش سرخ ایرانی که تازه تاسیس شده بود، شهر تحکیم شده منجیل را به تصرف درآورد. نقش مهمی در کودتا سپاه سرخ دسته 800 نفری ارتش سرخ ایفا کرد. کمونیست های ایرانی الهام گرفته، به مسکو چنین نوشتند: انگلیس ها عقب نشینی می کنند. این پیروزی در روزی حاصل شد که به خواست توده های انقلابی و ارتش جمهوری، به جای دولت کوچک خان ناتوان، کمیته انقلابی ایران برقرار شد. دولت جدید در تماس نزدیک با روسیه شوروی به مبارزات فعال پرداخت. 

به عقیده ستاد نیروهای مسلح ارتش سرخ گیلان ، ماه اوت، بهترین زمان برای حمله به تهران بود. با این حال، در واقع همه چیز پیچیده تر شد. نیروهای کارگران و دهقانان تمرین نشده که از نبرد های طولانی خسته شده بودند، دیگر نمی توانستند به جنگ ادامه دهند. و در مسکو این امر را خوب می دانستند که در شرایط جنگ شوروی و لهستان، روسیه دیگر قادر نیست از انقلاب گیلان حمایت کند. بخشی از ارتش سرخ گیلان مجبور به عقب نشینی و دفاع از مواضع پیشین شده بود. در عین حال، دولت روسیه شوروی نیاز به همزیستی صلح آمیز با مقامات تهران داشت. در ماه مارس سال 1921، توافق در مورد عدم تجاوز و همکاری میان روسیه شوروی و ایران به امضا رسید که منجر به تقسیم دریای خزر فی ما بین شد و امکان ورود نیروهای مسلح شوروی به ایران را در نظر داشت در صورتی که تهران سیاست ضد شوروی را به اجرا درآورد. مسکو، به نوبه خود، این تعهد را قبول کرد که از شمال ایران خارج شود. 
پس از خروج نیروهای شوروی از ایران در ماه ژوئیه سال 1921، بیه انقلابیون ایرانی کشمکش شروع شد و شاه، با استفاده از اختلافات شان، قدرت خود را در سواحل خزر ایران دوباره برقرار کرد.