شالهای اورنبورگ

شالهای اورنبورگ

شالهای اورنبورگ که لطیف و به نازکی تار عنکبوت هستند، دوران تولستوی و داستایوفسکی را برای شما یادآوری می کنند. این لباس در سراسر روسیه به دلیل زیبایی، نرمی و گرمی عاشقانه خودش بسیار مورد توجه واقع شده است و به زنان روس، در دوران های قدیم، کمک کرده تا در سرمای شدید زمستانها بازهم بتوانند سبک لوکس و مد پوشش خودشان را زنده نگه دارند. شالهای با دست بافته شده اورنبورگ نیز موضوع آهنگ فولکلور بوده که نسل های قدیمی تر عاشق آن بودند. هر زنی که به این شال شکل گرفته از توری های پشمی ظریف ملبس شود که عمدتا به عنوان نشانه ای از عشق و محبت دیده می شود، خوشحال خواهد شد. بدون شک این هدیه شیک، برازنده و مفید بسیار مورد توجه و قدردانی قرار خواهد گرفت! رنگ سنتی شال اورنبورگ سفید یا خاکستری است، اما امروزه این شال در طیف گسترده ای از رنگ ها نیز موجود می باشد. این شال را می توانید تقریبا در تمام مغازه های مهم فروش هدیه و سوغاتی در مرکز شهر مسکو پیدا نمود. برای داشتن امکان انتخابی وسیعتر حتما فروشگاه تخصصی در شماره ۱ خیابان یون دون، لابی هتل “Academic” که تنها ۳ دقیقه از ایستگاه مترو به سمت بلوار لنینیستی است را بازدید کنید. این فروشگاه روزانه از ساعت ۹ صبح تا ۸ بعد از ظهر کار می کند. هزینه تهیه شال ها از ۱۰۰ تا ۳۰۰ دلار می باشد.  

عطر کراسنایا ماسکوا

Russian Tea-ماسک راشن تی

 

 

عطر کراسنایا ماسکوا

عطر “Krasnaya Moskva” یا همان “مسکو قرمز” عطری روسی با تاریخی در پس آن است. تاریخی همراه با پرچم قرمز و پرتره گاگارین که نماد دوران شوروی مخصوصا برای خانم ها است. این عطر در سال ۱۹۱۳ توسط هنری بروکار که یکی از معروف ترین عطرسازهای اهل مسکو ولی فرانسوی تبار بود ساخته شد. در ابتدا تحت نام “Bouquet Empresses” و مختص ماریا فیودورونا (شاهزاده دانمارکی) که مادر نیکولای II آخرین امپراتور روسیه بود شناخته شده بود. به دنبال انقلاب بلشویک، عطر فروشی بروکار به نام “نوایا زارای” یا همان “سپیده جدید” تغییر نام یافت و عطر دست ساز او نیز نام جدیدی به نام “مسکو قرمز” دریافت کرد. گفته شده است که این عطر توسط ستاره دهه های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ سینمای روسیه به نام Lyubov Orlova و اولین بانوی فضانورد به نام Valentina Tereshkova بسیار مورد توجه و علاقه بود. حتی امروزه، طراحی بطری عطر مسکو قرمز همانند طراحی آن در ابتدای دوران اتحاد جماهیر شوروی می باشد و همچنین در بین زنان روس همانند همیشه بیش از پیش محبوب مانده است. رایحه ای با عطر و طعم قوی و ماندگار با ترکیبی از نرولی (روغن پایه از تولید عطر از سویا نارنجی) و ترنج (اترنج)، یاسمن و گل رز و پایه اولیه ایانگ ایانگ همراه با لوبیای وحشی، وانیل و تنکا است. این عطر حساس و زنانه در فروشگاه های “Novaya Zarya” واقع در قلب مسکو فروخته می شود. نسخه های محدودی از عطر “Krasnaya Moskva” را که در یک بسته بندی خاص سوغاتی هستند را می تواند در فروشگاه معروف “Gostiny Dvor” (شماره ۴ خیابان Ilyinka Str.) که نزدیک به کرملین و میدان سرخ است پیدا کرد. مغازه های دیگر این برند مشهور در شماره ۱۲ خیابان Nikitsky و شماره ۴۳ خیابان Arbat واقع شده اند.

 

Matryoshka (عروس بند بند روسی)

Matryoshka (عروس بند بند روسی)

نام ماتریوشکا “Matryoshka” از ماتریونا “Matryona” که نام یک زن قدیمی روسی است گرفته شده. افسانه ای در این اسباب بازی نهفته است که در اواخر قرن نوزدهم، دو صنعتگر مسکو به نامهای واسیلی زودوچکین و سرگئی مالیوتین یک اسباب بازی ژاپنی به نام فوکوروما “fukuruma” را دیدند که شامل چندین مجسمه پنهان شده در داخل یکدیگر بود. آنها عروسک های مشابهی را که شامل پسران و دختران روسی بودند (آخرین عروسک یک کودک بود) را به نمایش گذاشتند و به طرز باورنکردنی آنها را با زیور آلات زیبا تزئین کردند. موفقیت این عروسکها اینقدر بزرگ بود که در همان ابتدای ۱۹۰۰ ماتریوشکا نه تنها از سراسر روسیه، بلکه از پاریس و لایپزیک نیز سفارش داده می شد.
در این عروسکها به نظر می رسد که یک نگاه اجمالی به دوران کودکی خواهید داشت، باز کردن عروسکها برای کشف یکی دیگر و سپس یک بار دیگر و همینطور تا به انتها تکرار می شود. تعداد عروسک های پنهان می تواند از ۱۰ تا ۵۰ متغییر باشد. بزرگترین ماتریوشکا تاریخ برای نمایشگاه بین المللی در توکیو ساخته شده بود که دارای ۷۰ شکل درون هم بود. مغازه های دارای سوغاتی در روسیه همگی این عروسک های دست ساز را که تقریبا در تمام اندازه ها و طرح های قابل تصور از زیبارویان چشم بزرگ سنتی در لباس های رنگارنگ تا پرترهای خنده دار ستارگان خوانندگان پاپ مشهور روس و افسران به نام را ارائه می دهند. بسته به قیمت و طراحی ممکن است این عروسکها به عنوان اسباب بازی های کودکانه و یا ابزار دکوراسیون داخلی لوکس به فروش برسند. ماتریوشکاهای بی شماری به طور گسترده در خیابان Arbat و خیابان های مجاور آن به فروش می رسند. شما انتخابهای مناسب بسیاری در فروشگاههای شبانه روزی فروش سوغات روسیه در اختیار خواهید داشت.

 

نتیجه تصویری برای اردبیل درزمان حمله روسها

عجیب ترین خانواده در ترکیه  

عجیب ترین خانواده در ترکیه
تصاویر زیر مربوط به ۵ عضو (۴ خواهر و یک برادر) یک خانواده کرد ترکیه ای می باشد که از بدو تولد بر روی ۴ دست و پا راه میروند. سن این ۵ نفر ۱۸ تا ۳۴ سال می باشد. برخی از دانشمندان نارسایی مغزی را دلیل ۴ دست و پا راه رفتن این خانواده می دانند. بنا بر نظر برخی از محققان این رفتار بیشتر به یک تکامل معکوس می ماند تا یک نارسایی مغزی. آنها امید وارند که از این طریق بتوانند نکات مبهم تکامل انسانی را دریابند
 عجیب ترین خانواده در ترکیه
 عجیب ترین خانواده در ترکیه
 عجیب ترین خانواده در ترکیه

نخستوزیر پهلوی که طرفدار آمریکا بود

 
حسنعلی منصور، فرزند رجبعلی (منصورالملک) در سال 1302ش در تهران متولد شد. پس از پایان تحصیلات متوسطه به دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران راه یافت و به پشتوانه پدری چون منصورالملک در 1324 به استخدام وزارت خارجه درآمد. او خیلی سریع پله های ترقی را پیمود و در همان سال آغازین استخدامش به عضویت هیئت نمایندگی ایران در کنفرانس صلح پاریس درآمد و پس از پایان کنفرانس نیز به عنوان وابسته در سفارت ایران در پاریس ماندگار شد.
حسنعلی منصور

حسنعلی_منصور نخست وزیر پهلوی که به دنبال تصویب مصونیت مستشاران آمریکایی کاپیتولاسیون و به دست محمد_بخارایی از اعضای گروه موتلفه ترور شد
مأموریت بعدی او در سفارت ایران در آلمان بود و در این مأموریت با یکی از اعضای سفارت به نام امیرعباس هویدا آشنا شد و این آشنایی به دوستی پایدار بین این دو انجامید.
حسنعلی منصور پس از بازگشت به ایران در دولتهای مختلف به کار مشغول شد تا اینکه در دولت دکتر منوچهر اقبال به معاونت وزارت بازرگانی و قائم مقامی دبیرکلی شورای عالی اقتصاد منصوب گشت. دولت اقبال را وزیرانی جوان که طرفدار سیاستهای امریکا بودند تشکیل می دادند و منصور نیز از همین جوانان بود. در جریان ترمیم دولت، منصور در 1338 به وزارت کار منصوب شد و بعد هم به وزارت بازرگانی راه یافت و تا نیمه 1339 در منصب وزارت باقی ماند. در همین حین به همراه گروهی دیگر از سیاستمداران جوان طرفدار امریکا "کانون مترقی" را تشکیل داد. یکی از طراحان اصلی این جمعیت کلنل گراتیان یاتسویچ، رئیس دفتر سیا در ایران بود که مستأجر منزل منصور بود و به همین مناسبت روابط نزدیکی با وی برقرار کرد. یاتسویچ در اکثر جلسات این گروه حضور داشت و دیگر اعضای این گروه را امیرعباس هویدا، پاشا بهادری، منصور روحانی و ... تشکیل می دادند. ریاست کانون بر عهده منصور و هویدا بود.
پس از تشکیل این حزب منصور خود را برای حضور در مجلس شورای ملی آماده کرد و تلاش او به نتیجه رسید و منصور در دوره 21 مجلس شورای ملی نماینده دوم تهران بود. پس از راهیابی به مجلس بنا به توصیه امریکاییها کانون مترقی جای خود را به حزب ایران نوین داد و منصور در این حزب دبیرکل بود، اما او به دنبال موقعیتی برتر بود که یاران امریکایی زمینه را برای او فراهم کردند.
در اسفند 1342، اسدالله علم از نخست وزیری برکنار شد و جای خود را به حسنعلی منصور داد. منصور دولت خود را در 18 اسفند به مجلس معرفی کرد و از فروردین 1343 به اجرای برنامه های خود پرداخت. منصور برای ایجاد آرامش در جامعه، اولین اقدامش برقراری مناسبات دوستانه با روحانیان بود و به همین منظور وزیر کشور خود دکتر جواد صدر را مأمور ملاقات و گفت و گو با امام خمینی کرد که آن زمان به حکم دولت سابق در قیطریه بازداشت بود. در این ملاقات دکتر صدر حکم آزادی امام را به ایشان ابلاغ کرد.
منصور آن گاه اقدامات خود را آغاز کرد و طرح «مصونیت مستشاران نظامی امریکایی» را که به عنوان ماده واحده در دوره علم به مجلس سنا ارائه شده بود دوباره به مجلس سنا برد. منصور گستاخانه در صدد آن بود که طرح را به مرحله تصویب برساند. مجلس سنا پس از چند ماه بررسی سرانجام لایحه را تصویب و آن را به مجلس شورای ملی ارسال کرد، اما در مجلس نمایندگان به مخالفت با آن پرداختند، منصور به سختی از این لایحه دفاع کرد و « به قصد آرام کردن فضا و ساکت کردن مخالفان آشکارا و به عمد به آنان در مورد مفاد لایحه دروغ گفت.» 1 او حتی به خبرنگاران نیز دروغ گفت و این مصونیت را تنها شامل حال مستشاران نظامی خواند و بستگان و دیگر مستشاران را شامل این قانون ندانست. 
این اظهارات وی موجب تردید سفارت امریکا در ایران شد و راکول در این زمینه از وی توضیح خواست، اما منصور در این دیدار سخنان خود را انکار کرد و مفاد قرارداد را مورد تأیید قرار داد. 3 تلاشهای منصور در دیگر اعضای کابینه منجر به تصویب این لایحه در مهر 1343 شد. خبر تصویب این ماده روحانیت را به خشم آورد و امام خمینی در 4 آبان 1343 در سخنرانی ِ تندی این عمل را محکوم کرد و پیامد این سخنرانی، تبعید ایشان به ترکیه بود.
این عمل نه تنها خشم روحانیت، بلکه کلیه اقشار جامعه را برانگیخت، بیانیه ها و اعلامیه های تند بر ضد آن منتشر شد و دکتر مصدق نیز از احمدآباد در نامه ای به منصور نوشت:
احمدآباد 22 آبان 1343
جناب آقای منصور
اکنون که متجاوز از 11 سال است در زندان به سر می برم و قادر نیستم از منافع وطن خود دفاع نمایم اجازه می فرمائید که لااقل به وسیله این چند سطر از خود دفاع کنم. بیانات آن جناب در جلسه روز سه شنبه 19 آبان در مجلس شورای ملی راجع به این که در موقع تصدی این جانب قراردادی راجع به مصونیت سیاسی نظامیان دولت امریکا در ایران امضا نموده ام، موجب کمال تعجب گردید چون که این جانب اول کسی بودم که در این مملکت، زبان به اعتراض به مصونیتهای اتباع دول بیگانه گشودم و آن در اوایل جنگ اول بین المللی بود که دولت ترکیه رژیم کاپیتولاسیون را در آن کشور الغاء نمود و این جانب رساله ای به نام «کاپیتولاسیون و ایران» به تعداد 5 هزار نسخه منتشر کرده و اولیای امور الغای این رژیم مخالف آزادی و استقلال مملکت را درخواست نمودم ... دکتر محمد مصدق 
با توجه به این اقدام منصور و اعتراضات کلیه اقشار، گروه مؤتلفه اسلامی با تأیید مراجع تقلید تصمیم به ترور منصور گرفتند و در 10 صبح 1 بهمن 1343 منصور در مقابل مجلس شورای ملی به دست محمد بخارایی با شلیک 3 گلوله ترور شد. او را بلافاصله به بیمارستان پارس منتقل کردند و از پزشکان امریکایی و فرانسوی و انگلیسی برای درمان او کمک خواستند، اما این اقدامات نتیجه ای نداد و منصور در 6 بهمن 1343 درگذشت. منصور با فریده امامی خویی دختر دکتر نظام الدین خویی ازدواج کرد و از وی صاحب 2 فرزند بود. همسر منصور معتقد بود که ترور منصور به دست مستقیم شاه صورت گرفته است و از ابراز این عقیده واهمه ای نداشت به همین جهت بنا به دستور شاه پس از مراسم تدفین منصور از ایران خارج شد.

اوضاع مردم اردبیل در زمان ورود روس‌ها

اوضاع مردم اردبیل در زمان ورود روس‌ها

سحرگاه بیست و پنجم ​آگوست 1941 میلادی (سوم شهریور 1320 خورشیدی) درست 11 روز بعد از انتشار منشور آتلانتیک که طی آن چرچیل و روزولت، آزادی و استقلال و حق تعیین سرنوشت را برای تمام ملل جهان شناخته بودند، ایران که در آن زمان بی‌طرفی خود را اعلام کرده بود، از شمال و جنوب مورد تجاوز قرار گرفت و نیروهای شوروی و انگلستان با توسل به همان شیوه‌هایی که به دشمنان خود نسبت می‌دادند، به ایران حمله کردند.

 عملیات نظامی به این ترتیب آغاز شد که نیروهای شوروی مرکب از دو تیپ پیاده نظام و موتوری تحت فرماندهی ژنرال نوویکوف در سه ستون وارد خاک ایران شدند. ستون اول از رود ارس گذشته و پس از تصرف ماکو و خوی تا ساحل دریاچه ارومیه پیشروی کرد و سپس متوجه رضائیه و تبریز شد و آن دو شهر را تسخیر نمود. ستون دوم از آستارا و کرانه دریای خزر به سوی اردبیل و ​بندر​انزلی سرازیر شد.ستون سوم از طریق بندر ترکمن وارد خاک ایران شد.

این هجوم بدون مقدمه، اخطار یا اعلان قبلی باعث غافلگیری قوای مسلح ایران شد و فرصتی برای برنامه‌ریزی و واکنش نیافت و ارتش مدرن ایران که رضاشاه با صرف قریب یک‌سوم درآمد کشور در مدت 15 سال سلطنتش ایجاد کرده بود، ظرف چند ساعت از هم پاشید.​2

در رابطه با اوضاع و احوال شهر اردبیل در جنگ جهانی دوم یکی از بهترین روایت‌ها متعلق است به بابا صفری (نویسنده کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ که در آن دوران از فرهنگیان شناخته شده شهر اردبیل بوده و بعدها هم در زمان نخست وزیری دکتر مصدق شهردار اردبیل می‌شود) است.

همچنین نگارنده از پدر بزرگ خود مرحوم عبدالحمید عمید (بیدقی) که در آن دوران جوانی بیست‌وشش ساله بوده خاطراتی شنیده است در مورد ورود روس‌ها به اردبیل و پخش اوراق چاپی توسط هواپیما‌های آن در آسمان شهر و همچنین سربازان که بیشترشان به منطقه نیر و صائین منتقل شدند تا شاید در آنجا بتوانند مقاومتی بکنند. بابا صفری آن روزها را این گونه ذکر می‌کند: هنوز ظهر نشده بود که تانک‌های روسی وارد شهر گردیدند و از نقاط مختلف به طرف سربازخانه و نیز عمارت سالاریه که محل استقرار ستاد لشکر بود، روی آوردند.

حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود که نیروی زمینی روس‌ها هم وارد شهر شد. عده‌ای از ساکنان اردبیل در خیابان ایستاده و نظاره‌گر آنها بودند، اما اضطراب در چهره تمام مردم مشاهده می‌شد.

شب چهارم شهریور 1320 خورشیدی یکی از وحشتناک‌ترین شب‌های اردبیل بود. هوا تاریک، چراغ‌ها خاموش و سکوتی مطلق صحنه‌ دردناکی به‌وجود آورده بود. شهر مسئول و نگهبانی نداشت.

در کوچه‌ها و معابر جنبنده‌ای به چشم نمی‌خورد. فرمانده روس‌ها در باغ ملی اردبیل به همراه فرماندار اردبیل حاضر شد و در بیاناتی از اشغالگری نازی‌ها و ستم‌هایشان سخن گفت و همچنین اشاره کرد قصد جنگ با ایران و مردمش را ندارد.

فرماندار هم که در آن ایام شخصی به‌نام حسنعلی شهروزی بود در سخنانی از کسبه و مردم خواست دکان‌های خود را باز کنند و همچنین از کارمندان دولت هم خواسته شد بر سر کار خود حاضر شوند.روز سوم یعنی پنجم شهریور، روس‌ها اعلانی در معابر و بازار و خیابان‌ها بر دیوار‌ها الصاق کرده بودند که در آن فرمانده ارتش سرخ به سربازها اخطار کرده بود سلاح‌های خود را در سربازخانه به روس‌ها تحویل دهند و افسران ایرانی خود را به روس‌ها معرفی کنند.

روس‌ها در آن روز‌ها با عجله باند موقتی را برای فرود هواپیما ساختند. در چند روز ابتدایی ورود روس‌ها راه‌های ارتباطی بسته بود.

همچنین روس‌ها تعدادی از افرادشان را که در سقوط هواپیما کشته شده بودند در کنار قبرستان معروف به پشت باغ کلانتر دفن کردند.

در مجموع می‌توان گفت اهالی اردبیل از آن روزها به نیکی یاد نمی‌کنند، البته ذکر این نکته ضروری است این یادداشت می‌تواند سرآغازی باشد برای پژوهش‌های بیشتردر مورد نقش مردم و شهر اردبیل در جنگ جهانی دوم و مقاومت‌هایی که در مقابل این متجاوزان انجام شده است و در پژوهشی گسترده می‌تواند به نقش شهرها و مقاومت آن بخصوص مردم کوچه و بازار در این جنگ عالم‌سوز بپردازد.