سی‌لند کوچک‎ترین کشور دنیا

سی‌لند کوچک‎ترین کشور دنیا

  سی‌لند sealand کوچک‎ترین کشور دنیا آنهم به مساحت نهصد و سی متر مربع است.

 11902_935

 چندی پیش این کشور در سطح جهان خبرساز شده بود چرا که شاهزاده مایکل، فرمانروای «سی‌لند»، از یک آژانس املاک اسپانیایی( آژانس املاک «اینمونارانخا») که در معاملات جزایر تخصص دارد خواسته است سی‌لند را برایش بفروشد. این آژانس، ۷۵ میلیون یورو ( حدودی ۳۰۰ میلیارد تومان؛ قیمت برخی خانه‎های بالاشهر همین تهران خودمون!!!!) برای این سرزمین قیمت گذاشته است.

سی لند دارای تاریخ پرفرازو نشیب است؛ جنگ؛ صلح و حتی کودتا!!؛ البته سرزمین نامیدن سی‌لند نیازمند اندکی مسامحه است، زیرا این کشور که خود را «مستقل» می‌داند و دارای پرچم، پاسپورت، تمبر، پول و سرود ملی است، در واقع ساخته دست بشر است و «زمین» و «خاک» ندارد. اما اصل داستان چیست خیلی جالب و خواندنی است. در ادامه با تاریخ به وجود آمدن کوچک‎ترین کشور دنیا؛ روند استقلال و موضوعاتی دیگر در مورد آن را باهم مرور می‎کنیم تا بهتر با آن آشنا شویم!!! مثلا اینکه در آمد کوچک‎ترین کشور دنیا کجاست.

با تاریخ سی‌لند sealand آشنا شویم

سی‌لند در واقع سکویی نظامی برای استقرار ضدهوایی است که در جریان جنگ جهانی دوم توسط ارتش بریتانیا در فاصله هفت مایلی ساحل جنوب شرقی انگلستان در آب‌های دریای شمال ساخته شد تا با حمله بمب‌افکن‌های آلمان نازی به این کشور مقابله کند.این سکو پس از جنگ به حال متروکه در آمد تا حدود چهل سال پیش که سرگردی بازنشسته به نام «پدی روی بیتس» آن را تصرف کرد و با خانواده‌اش در آن مستقر شد.

 rsz_article-2216596-0027f72200000258-358_634x414

 شاهزاده‌نشین سی‌لند

او سکو را «شاهزاده‌نشین سی‌لند» نامید، اعلام استقلال کرد و با عنوان «پرنس روی» به حکومت بر کوچک‎ترین کشور «مستقل» جهان پرداخت.شاهزاده‌نشین او که حدود ۹۳۰ متر مربع وسعت دارد، از دو برج به هم پیوسته تشکیل شده است که تنها با هلی‌کوپتر و قایق می‌توان به آن رفت و آمد کرد. سی‌لند یک ژنراتور تولید برق و ۱۶ اطاق شامل اقامتگاه و تعدادی دفاتر اداری و یک کلیسای کوچک دارد.

 

kucuk-ulkenin-ses-getiren-darbesi-listelist_batch

 تاریخ شاهزاده‌نشین سی‌لند

بریتانیا، استقلال سی‌لند را به رسمیت نمی‌شناسد. این سکوی نظامی هنگامی که به اشغال روی بیتس در آمد خارج از محدوده ۳ مایلی آب‌های ساحلی بریتانیا بود، اما از سال ۱۹۸۷ که لندن محدوده آب‌های ساحلی خود را تا ۱۲ مایلی افزایش داد، در داخل این محدوده قرار گرفته است.با این حال دولت بریتانیا حتی الامکان از اظهارنظر درباره موقعیت حقوقی سی‌لند خودداری می‎کند.
پرنس روی از سال ۱۹۹۹ حکومت را به پسرش پرنس مایکل واگذار کرده است و خود دوران کهنسالی را در اسپانیا می‌گذراند.

 

dunyanin-en-kucuk-ulkesi-687275

 

جنگ و صلح
پرنس مایکل، نایب‌السلطنه کنونی سی‌لند، هنگامی که پدرش آنجا را تصرف کرد ۱۴ ساله بود. او هر دو «جنگی» را که تاریخ سی‌لند به خود دیده به یاد می‌آورد.
نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا یک بار تلاش کرد خانواده بیتس را از روی این سکوی نظامی اخراج کند، اما آنها مقاومت کردند و با شلیک تیرهای هوایی، سربازان انگلیسی را از «مرز»های خود دور کردند.
یک بار هم صدراعظم آلمانی سی‌لند (که منصوب پرنس روی بود) تلاش کرد با کمک بازرگانان هلندی که برای مذاکرات تجاری آمده بودند، کودتا کند و سی‌لند را در غیاب «پرنس روی» که به بریتانیا رفته بود تصرف کردند، اما او با مردان مسلح خود بازگشت و سرزمینش را دوباره تصاحب کرد.

در آمد کوچک‎ترین کشور دنیا از کجاست

آنچه ممکن است این سکوی دورافتاده را برای مشتریان احتمالی جذاب کند موقعیت ویژه حقوقی و اقتصادی آن است.
سی‌لند همواره فعالیت‌های اقتصادی غیر عادی داشته است. این سکو در حال حاضر مرکز فعالیت یک شرکت اینترنتی است و با توجه به استقلال حقوقی که دارد می‌تواند به مرکزی برای قمار اینترنتی تبدیل شود که در بسیاری کشورها از جمله آمریکا با محدودیتهای شدیدی روبروست.
سی‌لند در عین حال از حوزه قوانین مالیاتی تمام کشورهای جهان خارج است و این می‌تواند برای برخی فعالان دنیای تجارت موقعیتی یگانه ایجاد کند.

 

images

 

Sealand1972PrincessJoanDol

imk18

HeliFlag

آشنایی با کوچکترین کشورهای جهان

آشنایی با کوچکترین کشورهای جهان 

 مالدیو 

جزایر مالدیو در اقیانوس هند قرار دارند و با داشتن مساحت 298 کیلومتر مربع کوچکترین کشور آسیا است. جمعیت مالدیو فقط در حدود 300 هزار نفر می باشد. این کشور بطور متوسط فقط یک و نیم متر از سطح دریا بالاتر است. پایتخت این کشور مالی بوده و حدود یک سوم جمعیت کل کشور در این جزیره زندگی می کنند. دین رسمی این کشور اسلام است. در حال حاضر مهمترین منبع درآمد مالدیو صنعت توریسم می باشد.

 

 سی شلز 

این کشور با مجموع مساحت 451 کیلومتر مربع از 115 جزیره کوچک و بزرگ تشکیل شده و با جمعیت 84 هزار نفر در اقیانوس هند قرار دارد. این کشور همیشه رو به پیشرفت بوده و با صادرات دارچین، مغز نارگیل و وانیل درآمد خوبی داشته است. جذب گردشگران یکی دیگر از مهمترین منابع درآمد این کشور به حساب می رود. سی شلز در گذشته مستعمره بریتانیا بوده ولی در سال 1976 استقلال خود را بدست آورد.

 

 سنت کیتز و نویس 

این کشور که جمعیت آن در حدود 51 هزار نفر است در دریای کارائیب قرار دارد. این کشور از دو جزیره تشکیل شده و 261 کیلومتر مربع مساحت دارد. این دو جزیره اولین جزایر منطقه کارائیب هستند که غربی ها در آن ها سکونت کردند و در سال 1983 از سلطه بریتانیا استقلال یافتند. مهمترین منبع درآمد این کشور توریسم، کشاورزی و صنایع سبک است.

 

جزایر مارشال 

این مجموعه جزایر که عمدتا از جزایر مرجانی تشکیل شده اند، در اقیانوس آرام قرار دارند. مساحت کل آن ها حدود 181 کلیومتر مربع است و جمعیت جزایر مارشال کمی بیش از 68 هزار نفر می باشد. این کشور استقلال خود را در سال 1979 از آمریکا گرفت و تا به امروز کمک های آمریکا اصلی ترین منبع درآمد این مجمع الجزایر است، زیرا هیچ منبع درآمدی ندارد و بیش از آنچه صادر می کند به واردات می پردازد.

 

لیختنشتاین 

لیختنشتاین کشوری در اروپاست که راه به دریا ندارد و با کشورهای سویس و اتریش احاطه شده است. مساحت این کشور کوهستانی 160 کیلومتر مربع بوده و یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان محسوب می شود. این کشور یکی از پرطرفدارترین مناطق اروپا برای ورزش های زمستانی می باشد اما این دلیل اصلی کسب درآمد آن نیست. این کشور یک مرکز تجاری مهم است و تعداد شرکت هایی که در آن به ثبت رسیده از تعداد ساکنین آن بیشتر است!

سن مارینو 

این کشور با مساحتی حدود 61 کیلومتر مربع پنجمین کشور کوچک جهان است. این کشور همچنین کم جمعیت ترین کشور اتحادیه اروپا نیز می باشد. سن مارینو یکی از قدیمی ترین کشورهای مستقل جهان است و پایه گذاری آن به سال 301 میلادی باز می گردد، قانون اساسی آن نیز در سال 1600 میلادی تصویب شد. این کشور همچنین یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است و صنعت توریسم یکی از مهمترین منابع درآمد آن به شمار می آید. سن مارینو مازاد بودجه داشته و هیچ گونه بدهی ملی نیز دارند!

 

 تووالو 

کشور تووالو در اقیانوس آرام قرار دارد و در حقیقت مرکب از چندین جزیره کوچک است که وسعت آن 26 کیلومتر مربع می باشد ارتفاع تووالو بطور متوسط فقط 5 متر از سطح دریا بالاتر است و گفته می شود تا 50 سال دیگر بطور کامل به زیر آب می رود. این کشور که جمعیت آن در حدود 10 هزار نفر است، مستعمره بریتانیا بوده و تنها 35 سال است که استقلال خود را بدست آورده.

 نااورو

این کشور در میکرونزی در اقیانوس آرام جنوبی قرار دارد. جمهوری نااورو جزیره ای با مساحت 21 کیلومتر مربع، کوچکترین کشور جزیره ای در جهان است. در حال حاضر جمعیت این جزیره حدود 9 هزار نفر است و هیچ ارتش مستقلی ندارد و تنها منبع درآمد آن صادرات فسفات است. جالب است بدانید مردم این کشور یکی از چاق ترین مردم دنیا هستند که وزن اکثر آن ها از میانگین وزن سایر کشورها بیشتر است و به همین دلیل به آن ها لقب چاق ترین مردم دنیا را داده اند.

 

 موناکو 

این کشور با 2 کیلومتر مربع مساحت دومین کشور کوچک جهان محسوب می شود. موناکو از 3 جهت با کشور فرانسه و از یک جهت نیز با دریای مدیترانه احاطه شده است. جمعیت آن حدود 366 هزار نفر است و به این ترتیب یکی از متراکم ترین کشورهای جهان به حساب می آید. این کشور یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است و مهمترین منبع درآمد آن از صنعت توریسم است. هر ساله مردم بسیاری از سراسر جهان برای استفاده از آب و هوای بسیار خوب به این کشور کوچک سفر می کنند و جالب است بدانید که مردم این کشور از پرداخت مالیات بر درآمد معافند. آلبرت دوم، پرنس موناکو نیز یکی از ثروتمندترین افراد دنیاست.

 

 

 واتیکان سیتی 

واتیکان کوچکترین کشور جهان است و داخل شهر رم قرار گرفته است. این کشور که مساحتش کمتر از نیم کیلومتر مربع است، کشور چندان قدیمی ای نیست و 84 سال پیش پایه گذاری شده است. حکومت این کشور به عهده اسقف رم یا همان پاپ است. کلیسای سن پیر در این کشور بزرگترین کلیسای جهان است. نکته جالب درباره این کشور این است که سکنه آن از پرداخت مالیات معاف هستند و کمک های مالی مردم کاتولیک سراسر جهان یکی از منابع درآمد واتیکان است. جمعیت این کشور حدود 800 نفر است ولی روزانه هزاران توریست از این کشور بازدید می کنند.

 

کوچکترین کشور جهان با جمعیت 3 نفری

همچنین افراد برای ورود به جمهوری مولوسیا، نیازمند دریافت ویزا و گذرنامه هستند. ویزا توسط رئیس جمهور مولوسیا صادر می شود و او خود شخصا در گذرنامه ها، مهر ورود می زند.
 
جمهوری مولوسیا کوچکترین کشور جهان با جمعیتی شامل سه نفر و سه قلاده سگ است. این کشور در نزدیکی شهر دایتون ایالت نوادا آمریکا قرار دارد.

به گزارش عصر ایران، "کیوین بو" رئیس جمهور این ریزکشور است. او دوست دارد با لباس های یک دیکتاتور ظاهر شود به همین دلیل لباس های پر زرق و برق نظامی می پوشد؛ عینک دودی بزرگ به چشم می زند و رفتارهای جدی دارد.

جمهوری مولوسیا به آمریکا مالیات می دهد که از نظر رئیس جمهور آن، پرداخت کمک به کشورهای خارجی است.

این جمهوری در سال 1977 تاسیس شد. تنها 6 هکتار مساحت دارد. پایتخت آن اسپرا نام دارد که در آن منزل رئیس جمهور و باغچه ها و حیات در جلو و پشت این منزل مسکونی وجود دارد. جالب اینکه در این جمهوری علاوه بر قایق کوچک، یک قطار کوچکی وجود دارد که تنها برای کودکان قابل استفاده است و به وسیله برق کار می کند. 

همچنین افراد برای ورود به جمهوری مولوسیا، نیازمند دریافت ویزا و گذرنامه هستند. ویزا توسط رئیس جمهور مولوسیا صادر می شود و او خود شخصا در گذرنامه ها، مهر ورود می زند. 

رئیس‌جمهور مولوسیا گفته است: شهروندان ریزکشورهای آندورا، لیختن‌اشتاین، سان مارینو، موناکو، سبورگا و "هر کشور دیگری به رسمیت شناخته شده بوسیله مولوسیا" از دریافت ویزا مستثنی است.

این کشور اداره پست، تمبر پستی، پرچم و واحد پول ملی (والورا)، نیروی دریایی و هوایی مستقل خود است. 

سایت ویکی پدیا هم نوشته است: جمهوری مولوسیا یک ریزکشور است که تاکنون به جز تعدادی ریز کشور، از سوی هیچ کشور دیگر جهان به رسمیت شناخته نشده است. نام مولوسا از کلمه مورو که در زبان اسپانیایی به معنی تپه کوچک صخره‌ای است گرفته شده‌است.

این جمهوری در سال ۱۹۷۷ با نام جمهوری علیای وولدشتاین تاسیس شد ۲۰ سال حکومت پادشاهی داشت بعد به جمهوری دمکرات خلق و سپس در ۱۹۹۹ باانحلال حزب کمونیست و با تغییر عنوان از ریزکشور به کشور نظام حکومتی آن به جمهوری تغییر یافت. 

این جمهوری به وسیله رئیس‌جمهور آن کوین باو، با عنوان سرورناو و خادم ملت اداره می‌شود.

دراین کشور مصرف برخی مواد غذایی از قبیل پیاز و گربه ماهی و استفاده از برخی کالاها از جمله سلاح گرم، لامپ نئون و هرنوع اقلام وارداتی از تگزاس به استثنای آهنگ‌های کلی کلارکسون ممنوع است.

سرود ملی این ریزکشور شامل این کلمات است: "مولوسیا، کشوری در بیابان بوسیله کوین باو".


پرچم کشور مولوسیا




آرم کشور مولوسیا




نقشه کشور مولوسیا - منطقه ای 6 هکتاری در ایالت نودا آمریکا










"کیوین بو" رئیس جمهور کشور مولوسیا









نیروی دریایی کشور مولوسیا




نیروی هوایی کشور مولوسیا








ویلای رئیس جمهور "کیوین بو" رئیس جمهور مولوسیا






پول ملی کشور مولوسیا به نام "والورا"










مهر ورود به کشور مولوسیا که توسط رئیس جمهور این کشور زده می شود



خیابان اصلی شهر اسپرا پایتخت کشور مولوسیا





 

مولوسیا

مولوسیا

 

جمهوری مولوسیا (به انگلیسیRepublic of Molossia) یک ریزکشور به‌رسمیت شناخته نشده است که توسط کِوین باو (به انگلیسیKevin Baugh) در نزدیکی دیتون، نوادا در ۲۶ مه ۱۹۷۷ تأسیس یافته‌است. این ریزکشور مرکب از خانه کوین باو، حیاط پشتی و باغ جلوی خانه وی است. نام مولوس از کلمه مورو که در زبان اسپانیایی به معنی تپه کوچک صخره‌ای است گرفته شده‌است. جمعیت این ریزکشور ۳۳ نفر است و ریاست جمهوری آن بر عهده خود کوین باو است.

 رئیس‌جمهور کوین باو

از سال ۱۹۷۷ تا۱۹۹۹ کوین باو به عنوان نخست وزیر پادشاهی علیای وولدشتاین (به انگلیسیGrand Republic of Vuldstein) بود بعد ۲۰ سال حکومت پادشاهی کوین باو قدرت را در دست گرفت و در ۱۹۹۹ باانحلال حزب کمونیست و با تغییر عنوان از ریزکشور علیای وولشتاین به مولوسیا یک به کشور نظام حکومتی آن به جمهوری تغییر یافت. این جمهوری بوسیله رئیس‌جمهور آن کوین باو، با عنوان سرور ناو و خادم ملت اداره می‌شود.  به گفته خود کوین باو مولوسیا بارها مورداشغال قرار گرفته است ولی توانسته است در برابر مهاجمان ایستادگی کند.

این کشور دارای نظام پستی، واحد پول، نیروی دریایی و نیروی هوایی مستقل به خود است. برای ورود به این کشور باید ویزا داشته باشید که توسط رئیس‌جمهور آن صادر می‌شود. رئیس‌جمهور باو اظهار کرده‌است که شهروندان آندورا، لیختن‌اشتاین، سان مارینو، موناکو، سبورگا و "هر کشور دیگری به رسمیت شناخته شده بوسیله مولوسیا از این الزامات مستثنی می‌باشد. وزارتخانه‌ها و کارها معمولاً به عهده دوپسرش وتنها ساکنان مولوسیا است که وظیفه اداره وزارت اطلاعات وجنگ وظیفه اصلی اشان به شمار می‌آید مولوسیا البته در طول این مدت زمین‌های بیشتری خریده ورفاه وامکاناتش را بیشتر کرده است ولی جمعیت مشکل اصلی است هرچند که سالانه گردشگران زیادی به مولوسیا می ایند اما هیچ‌کدام تا به حال در ان ساکن نشده‌اند پس معلوم است که اداره امور داخلی و دفاع از کشور ان هم فقط با سه نفر کار دشواری است مخصوصاً اینکه مولوسیا درآمد خاص مورد توجهی ندارد

پایان یک مزدور شمامه ملک‌زاده

پایان یک مزدور
شمامه ملک‌زاده
 

اشاره: در شمار‌ه قبل با زندگی و اعمال و رفتار سیاسی عبدالکریم ایادی از عمال رژیم پهلوی آشنا شدیم . در ادامه آن مطلب می پردازیم به گزارش برخی از کارگزاران رژیم شاه که ایادی را از نزدیک می شناختند.آنچه می خوانید گزارش یکی از سرکردگان ساواک در مورد ایادی است که در سال های اخیر مطرح شده است. طبیعی است که این مطلب با ملاحظاتی همراه باشد. باید توجه داشت که این گفتار هم مثل بخش های قبلی نیازمند تاملات چندباره اهل تحقیق است. 
ضمیمه فرهنگی 
***
گزارش کار که به ارتشبد فردوست داده شد، گفته بود بهتر است هیأت مدیره شرکت تابیران ۵ میلیون تومانی را که قرار بوده به مهندس ناظر و قائم مقام برق منطقه‌ای تهران بپردازد به وزارت نیرو در قرارداد تخفیف بدهند و آنها تعقیب قانونی نشوند. نظر پرویز ثابتی را پرسیدند و او گفت: «من مسئولیتی در این موارد ندارم ولی به عقیده من آنها مسئولند و طی ۲ ماه تحقیقات بازرسی شاهنشاهی نیز حقیقت‌گویی نکرده‌اند و چون اکنون خود را مواجه با ساواک دیده و با مدارک روبرو شده‌اند ناچار گشته‌اند، اعتراف کنند لذا باید تعقیب شوند و حداقل مهندس ناظر و قائم مقام برق منطقه‌ای تهران بایستی تحت پیگرد قرار گیرند ولی فردوست نظر خود را اجرا و از هیأت مدیره شرکت نامه‌ای حاکی از ۵ میلیون تومان تخفیف، اخذ و به دولت داد ولی متهمین 
تحت تعقیب قرار نگرفتند.
ساواک در جریان تحقیقات متوجه می‌شود اعضای هیات مدیره شرکت پس از آن که به بازرسی شاهنشاهی احضار شده بودند جریان را با آقای کلر مطرح و ابراز نگرانی نموده بودند که مقامات بازرسی شاهنشاهی از اینکه شرکت برون باوری قرار است ۳ میلیون و پانصدهزار تومان از رشوه را بپردازد آگاهی پیدا کرده‌اند و افشای این قضیه نه تنها شرکت تابیران را به دردسر خواهد انداخت بلکه شرکت برون باوری و شخص کلر نیز در خطر است و از او خواسته بودند با روابطی که با سپهبد ایادی و امیرهوشنگ دولو دارد، در این باره اقداماتی به عمل آورد.
طبق اظهار متهمین، کلر به ایادی و دولو مراجعه و جریان را تشریح و آنها به او دستور داده بودند به اعضای هیات مدیره (متهمین) تعلیم بدهد گول وعده‌های بازرسین شاهنشاهی را (که معمولا قول کمک در صورت حقیقت‌گویی می‌دهند) نخورند و هرگز جریان را اعتراف نکنند زیرا اگر اعتراف کنند راه چاره‌ای نخواهد بود و ضمنا قول داده بودند که اقدام خواهند کرد که موضوع فیصله یابد. پس از ماجرا ما توانستیم دریابیم که چرا بازرسی شاهنشاهی اولا ظرف ۳ ماه، نتوانسته بود مطلب را روشن کند و چرا بعدا با گرفتن تخفیف از شرکت تابیران، پرونده را مختومه کرد. 
در این ماجرا سپهبد مقدم هم ـ که در آن زمان رییس اداره دوم ارتش بود ـ به ربیعی عضو هیات مدیره شرکت که برادر یا پسرعموی سپهبد ربیعی فرمانده نیروی هوایی بود ـ مصلحت اندیشی و آموزش داده بود که حقیقت را به بازرسی شاهنشاهی نگویند. 
سپهبد ایادی در خرید وسایل و تاسیسات برق کشور از هندوستان در دوره تصدی مهندس روحانی در وزارت آب و برق دلال معامله بود و همچنین در مقاطعات وزرات آب و برق با آلمان، او دخالت و کمیسیون‌هایی دریافت کرده بود که موضوع با اشاره به چک‌های پرداخت شده و تاریخ و مبالغ آنها در مجله اشپیگل آلمان انتشار یافت که تحقیقات نشان داد که مهندس روحانی در این خریدها سو‌استفاده‌ای نکرده و ایادی و عوامل وی کمیسیون‌ها را دریافت نموده‌اند!!
سپهبد ایادی باحیدر غیائی، آرشیتکت معروف، و هژبر یزدانی و برادرش در بعضی کارها شریک بود که داستان‌های آن مفصل است. بیمارستان مهر در تهران به همت او تاسیس شده بود و در آن سهامدار عمده بود. معرفی گیلدا آزاد، خواهرزاده خانم پروین صوفی (معاون وزارت کشور) به شاه که جنجال بزرگی را ایجاد کرد، به وسیله ایادی به عمل آمده بود. کاشف این دختر زیبا، حیدر غیائی بود و غیائی و ایادی اولین‌بار این دختر را به سن موریتس برده و به شاه معرفی کرده بودند!! این خانم عنوان کرده بود که قصد دارد خانه‌ای خریدار کند که بهای آن ۷۰۰ هزار تومان است. در آن زمان مقاطعه ساختمان یک بیمارستان بزرگ در مشهد به حیدر غیائی واگذار شده بود و شاه دستور داده بود غیائی از محل درآمد این مقاطعه ، این مبلغ را به این دختر بپردازد. دیدار گیلدا با شاه در ایران یکی دوبار دیگر تجدید و شایعه ارتباط شاه با او مخصوصا به وسیله پروین صوفی در شهر، پخش شد تا آنجا که احتمال ازدواج وی با شاه نیز شایع گردید درحالی که شاه، دیگر او نمی‌دید. 
با این قطع ارتباط، حیدر غیائی مبلغ مورد نظر را به این دختر نپرداخته بود و این دختر به ارتشبد خاتمی (فرمانده نیروی هوایی) مراجعه و درخواست کمک کرده بود. 
خاتمی با دیدن این دختر، خود او را در اختیار گرفته و خانه‌ای در اختیار وی گذارده و با هلیکوپتر او را برای بازی تنیس به باشگاه شاهنشاهی می‌برد. با اینکه او دیگر با شاه ارتباطی نداشت ولی دنباله شایعات در شهر هر روز بیشتر می‌شد لذا شاه دستور داد ساواک این دختر و خاله‌اش را احضار و تذکر بدهد که از پخش شایعات خودداری کنند و بالاخره‌ با ترتیب یک میهمانی نامزدی در یکی از رستورانهای تهران با همسر آینده‌اش و چاپ عکس و تفصیلات آن در یکی از مجلات، شایعات فروکش کرد. 
پرویز ثابتی می‌گوید: سپهبد ایادی با اینکه در خانواده‌ای بهائی متولد شده بود و با بعضی بهائی‌ها نظیر هژبر یزدانی به همین دلیل مربوط بود، شخصا هیچ‌وقت در مجالس و محافل بهائی‌ها شرکت نمی‌کرد و برخلاف آنچه شایع بود که قسمت زیادی از سرمایه خود را در اختیار بهائی‌ها می‌گذارد، دیناری به صندوق‌بهائی‌ها و یا افراد بهائی نمی‌پرداخت! و همه چیز را برای خودش می‌خواست. اینکه می‌گفتند: «ایادی گفته است ثروتی را که می‌اندوزد، در اختیار ولیعهد خواهد گذارد» نیز صحیح نبود. ایادی گرچه قسمت عمده‌ای از دارایی خود را ـ که زمین بود ـ در ایران به جای گذاشت ولی یقینا در خارج از کشور می‌بایستی پول قابل توجهی اندوخته باشد که معلوم نشد به چه سرنوشتی دچار شد. او هرگز ازدواج نکرد و فرزندی نداشت و تنها وارث او، همسر دکتر شاپور راسخ بود که خواهرزاده او بود که به وی بسیار علاقه داشت ولی شنیده نشده است که خواهرزاده‌اش از اموال او بهره‌مند شده باشد. گاهی اشخاصی به شاه یادآور می‌شدند که:«نزدیکی ایادی به او با توجه به شهرت وی به بهائیت در محافل مذهبی سوء اثر دارد»، ولی شاه که به ایادی عادت کرده بود می‌گفت: «ایادی که دین و مذهبی ندارد!»
داریوش همایون سال‌ها پیش به نقل از امیرهوشنگ دولو(که دایی اردشیر زاهدی بود) می‌گفت: «پس از انقلاب ایادی در پاریس به دیدن دولو رفته و از وضع بدمالی خود شکایت می‌کند و دولو به او می‌گوید که نمی‌تواند به وی کمکی بکند اما می‌تواند برای شام و ناهار میهمان او باشد.»
ثابتی می‌گوید: ایادی به علت انتقاداتی که من از اعمال و رفتار او می‌کردم و در یکی دو مورد مانع سودجویی‌های او شده بودم و به گوش او می‌رسید، دشمنی سختی با من داشت و همانطور که در جای دیگر گفته‌ام، یک بار او به اتفاق علم و دولو از بدگویی‌های من نسبت به آنها، نزد شاه شکایت برده بودند که داستان درازی دارد.
پایان

ایادی به روایتی دیگر شمامه ملک‌زاده

ایادی به روایتی دیگر
شمامه ملک‌زاده
 

اشاره: در شمار‌ه قبل با زندگی و اعمال و رفتار سیاسی عبدالکریم ایادی از عمال رژیم پهلوی آشنا شدیم . در ادامه آن مطلب می پردازیم به گزارش برخی از کارگزاران رژیم شاه که ایادی را از نزدیک می شناختند.آنچه می خوانید گزارش یکی از سرکردگان ساواک در مورد ایادی است که در سال های اخیر مطرح شده است. طبیعی است که این مطلب با ملاحظاتی همراه باشد. باید توجه داشت که این گفتار هم مثل بخش های قبلی نیازمند تاملات چندباره اهل تحقیق است.
ضمیمه فرهنگی
***
در مورد سپهبد ایادی، مختصراً می‌توانم بگویم که سمت رسمی او پزشک مخصوص پادشاه بود ولی چندین و چند سمت دیگر را نیز یدک می‌کشید. امور بهداری ارتش را زیر نظر داشت، در شیلات جنوب همه‌کاره بود، اتکا (تدارکات ارتش) تحت نفوذ و اختیار او بود و در خرید دارو برای وزارت بهداری و بیمه‌های اجتماعی دخالت علنی داشت و از این سمت‌ها و موقعیت‌ها به انحاء مختلف سواستفاده می‌کرد.
زمین‌خواری نیز یکی از مشغولیات پول‌ساز او بود. در سراسر کشور به میزان وسیعی اراضی مختلف شهری، بایر و جنگلی خریده و یا شرخری کرده بود و با اینکه در ۱۰ سال آخر بهای این اراضی به شدت بالا گرفته بود، حاضر به فروش آن‌ها نبود!! دکتر باستان (استاد دانشگاه) در بعضی از این اراضی با او شریک بود و شکایت داشت که: «برخی زمین‌های اطراف تهران را با یکدیگر به قیمت متری ۱۰ تومان خریده‌ایم و اکنون قیمت آن‌ها متری ۱۰۰۰ تومان شده است و من می‌خواهم این زمین‌ها فروخته شود و ایادی موافقت نمی‌کند و می‌گوید باز هم گرانتر می‌شود و مانع فروش است.» ایادی تمام این اراضی را در ایران به جای گذاشت و از کشور خارج شد. ایادی در بسیاری از استان‌های مختلف کشور، حتی در بندرعباس نیز صاحب زمین بود.
در زمان واگذاری اراضی ملی شده جنگلی در شمال، به وسیله ناصر گلسرخی (وزیر منابع طبیعی) قطعه زمینی در مقابل تأسیسات متل‌قو که متعلق به جوانشیر صاحب متل‌قو بود، ملی شده و این قطعه ۱۰ هکتاری به ایادی واگذار شده بود. (متولد ۱۳۰۲ تهران. سال ۱۳۴۶ وزیر شد و ۱۳۶۸ در‌آمریکا در عسرت و تنگدستی درگذشت.)
ایادی در همه سفرهای خصوصی شاه (مثلاً به سن‌موریتس) همراه شاه بود و همه هزینه‌ها از طرف شاه به وسیله او پرداخت می‌شد!! او فردی بخیل و گداصفت و تنگ‌نظر بود و بارها افتخار می‌کرد که شاه هم متوجه این خصلت او شده است! او در یک خانه کوچک قدیمی در خیابان جامی مقابل خیابان پاستور (نزدیک دفتر نخست‌وزیر) اقامت داشت و مطب او نیز در همان خانه بود که البته بیماری را نمی‌دید و فقط کسانی که با او ارتباط مالی داشتند در آنجا با او ملاقات می‌کردند. 
در سفرهای خارجی چون از دفتر مخصوص، فردی همراه شاه نبود. دستورات شاه به مقامات نظامی و غیرنظامی در ایران، به وسیله ایادی ابلاغ می‌شد و جواب‌ها نیز به وسیله او به عرض می‌رسید و این امر به او، قدرت فوق‌العاده‌ای می‌داد. 
به همین علت، غالب رجال سیاسی و امرا ارتش از ایادی واهمه داشتند زیرا گاه و بیگاه نشان می‌داد که دشمنی او تا چه میزانی می‌تواند برای کسانی که او با آن‌ها روابط غیرحسنه دارد، گران تمام می‌شود.
با این که شاه هیچگاه مسائل سیاسی را با ایادی مطرح نمی‌کرد و حتی در مسائل دیگر نیز او فقط به عنوان واسطه ابلاغ اوامر، انجام وظیفه می‌کرد ولی وی از همین فرصت‌ها نیز می‌توانست استفاده و یا سواستفاده لازم را بکند. او برای یکی از دوستان خود تعریف کرده بود: یک بار در سنت‌موریتس تلگرافی از طرف هویدا (نخست‌وزیر) برای شاه رسید که در جریان بررسی لایحه‌ای در مجلس، وکلا ماده‌ای به یک قانون مربوط به اراضی شهری اضافه کرده‌اند که در صورت ورود اراضی خارج محدوده به محدوده شهری، مالکین این اراضی موقع فروش این اراضی باید ۸۰% بهای افزوده شده به اراضی را به دولت بپردازند. ایادی می‌گفت: «من که این تلگراف را برای شاه که مشغول اصلاح صورت بود، می‌خواندم، افزودم که قربان اگر قرار باشد مالکین ۸۰% ارزش افزوده را به دولت بپردازند، چیزی برای آن‌ها باقی نمی‌ماند! و شاه گفت که بگویید: ۷۰% را بپردازند!».
دلالان کالاهای خارجی (مخصوصاً سوئیسی‌ها و فرانسوی‌ها) ایادی را خوب می‌شناختند و می‌دانستند برای فروش کالاهای آن‌ها به سازمان‌های دولتی، ایادی می‌تواند یک مهره کارساز باشد. کمپانی بزرگ «برون باوری»، یکی از این شرکت‌های بزرگ بود که با ایادی و امیرهوشنگ دولو مرتبط بود و برای گرفتن مقاطعات بزرگ از این دو نفر استفاده و کمیسیون‌های قابل توجه به آنها پرداخت می‌کرد. شخصی به نام «کلر» بارها توانسته بود به دست دولو و ایادی در ایران، کارهای بزرگی را بگیرد. این کمپانی مخصوصاً با وزارت نیرو بیشتر سر و کار داشت که گاهی حجم معاملات به صدها میلیون دلار می‌رسید. 
در یک معامله کوچک برون‌باوری با وزارت نیرو، بر حسب اتفاق مسایلی پیش آمد که ارتباط ایادی و دولو را با کلر فاش ساخت.
گزارشی به ساواک رسید که وزارت نیرو برای ساختن نیروگاهی در حوالی قزوین با اعتبار حدود ۵۵ میلیون تومان با شرکت ساختمانی (تابیران) همان شرکتی که قصد داشت مقاطعه برج دوم آریا شرایتون را انجام دهد، قراردادی امضا کرده است. از این مبلغ حدود ۳۵ میلیون تومان (در حدود ۵ میلیون دلار) آن خرید وسایلی از شرکت برون‌باوری است و بقیه ۲۰ میلیون مربوط به هزینه‌های ساختمانی و نصب دستگاه‌هاست و با امضای این قرارداد است مبلغ ۵ میلیون تومان به مهندس ناظر برق منطقه‌ای تهران پرداخت شود. مبلغ ۱ میلیون و پانصد هزار تومان آن را باید شرکت تابیران پرداخت می‌کرد و ۳ میلیون و پانصد تومان بقیه را بایستی آقای کلر ترتیبی بدهد که در سوییس به حساب مهندس ربیعی (یکی از اعضای هیأت مدیره شرکت تابیران) ریخته شود تا او ترتیب پرداخت آن را به مهندس ناظر بدهد. گزارش حاکی بود چون کار امضای قرارداد تمام شده برای پرداخت یک میلیون و پانصد هزار تومان یک فقره چک به وسیله ربیعی به مهندس ناظر پرداخت گردیده است.
این گزارش جهت پیگیری به دفتر ویژه اطلاعات و از آنجا به بازرسی شاهنشاهی فرستاده شد. نماینده بازرسی شاهنشاهی از ساواک اطلاعات اضافی خواست و ساواک حتی نوار بعضی از مکالمات را که در زمینه پرداخت این رشوه ضبط گردیده بود به او داد. 
نماینده بازرسی شاهنشاهی حدود ۳ ماه روی این پرونده کار کرد و روزی به ساواک مراجعه کرد و گفت: «ما تحقیقات زیادی کرده‌ایم و اعضای هیأت مدیره شرکت را حضار و چندین بار تحقیق کرده‌ایم و آنها توانسته‌اند توضیحات کافی و قانع‌کننده به ما بدهند که برای امضاء قرارداد، رشوه‌ای نپرداخته‌اند و ما اکنون در نظر داریم گزارشی تهیه و به عرض شاه برسانیم که چنین گزارشی از ساواک رسیده بود و نتیجه تحقیقات منفی بوده است»، نماینده ساواک اطمینان می‌دهد که این گزارش ۱۰۰% صحیح است و طرز تحقیق درست نبوده و متهمین آنها را جدی نگرفته‌اند و اگر آنها چنین گزارشی به شاه بدهند ساواک گزارش خواهد کرد که بازرسی شاهنشاهی نتوانسته حقیقت را روشن کند و اجازه خواهند خواست خودشان وارد عمل شده و مسأله را روشن و سپس در اختیار آنها قرار دهند. نماینده بازرسی شاهنشاهی که همیشه به اتفاق افسر دفتر ویژه اطلاعات به ساواک مراجعه می‌کرد، اظهارات نماینده ساواک را به ارتشبد فردوست که ریاست هر دو سازمان بازرسی شاهنشاهی و دفتر ویژه اطلاعات را به عهده داشت گزارش و فردای آن روز آمد و گفت: «تیمسار فردوست گفته‌اند که اگر ساواک چنین نظری دارد اینکار را مشترکاً با همکاری بازرسی شاهنشاهی انجام دهد.
دو نفر از ساواک مأمور شدند با نماینده بازرسی شاهنشاهی همکاری کنند. فردای آن روز ۳ نفر از اعضای هیئت مدیره شرکت تابیران هر یک به‌طور جداگانه بازداشت و به یکی از ساختمان‌های ساواک هدایت شدند. نمایندگان ساواک به آنها تفهیم کرده بودند که مدارک کافی درباره اعمال آنها در دست است و ما می‌دانیم که شما برای گرفتن این مقاطعه ناچار شده‌اید به مأمورین رشوه بپردازید چنانچه واقعیت امر را بگویید، سعی خواهیم کرد به شما کمک کنیم ولی اگر بخواهید کتمان کنید با مدارک کافی که علیه شما موجود است شدیداً تحت تعقیب قانونی قرار خواهید گرفت. آنها همگی به جریان امر اعتراف و جزییات را تشریح کرده بودند و پس از نوشتن اعترافات خود همان روز آزاد شدند. 
گزارش کار که به ارتشبد فردوست داده شد، گفته بود بهتر است هیأت مدیره شرکت تابیران ۵ میلیون تومانی را که قرار بوده به مهندس ناظر و قائم مقام برق منطقه‌ای تهران بپردازد به وزارت نیرو در قرارداد تخفیف بدهند و آنها تعقیب قانونی نشوند. نظر پرویز ثابتی را پرسیدند و او گفت: «من مسئولیتی در این موارد ندارم ولی به عقیده من آنها مسئولند و طی ۲ ماه تحقیقات بازرسی شاهنشاهی نیز حقیقت‌گویی نکرده‌اند و چون اکنون خود را مواجه با ساواک دیده و با مدارک روبرو شده‌اند ناچار گشته‌اند، اعتراف کنند لذا باید تعقیب شوند و حداقل مهندس ناظر و قائم مقام برق منطقه‌ای تهران بایستی تحت پیگرد قرار گیرند ولی فردوست نظر خود را اجرا و از هیأت مدیره شرکت نامه‌ای حاکی از ۵ میلیون تومان تخفیف، اخذ و به دولت داد ولی متهمین 
تحت تعقیب قرار نگرفتند.
ساواک در جریان تحقیقات متوجه می‌شود اعضای هیات مدیره شرکت پس از آن که به بازرسی شاهنشاهی احضار شده بودند جریان را با آقای کلر مطرح و ابراز نگرانی نموده بودند که مقامات بازرسی شاهنشاهی از اینکه شرکت برون باوری قرار است
۳ میلیون و پانصدهزار تومان از رشوه را بپردازد آگاهی پیدا کرده‌اند و افشای این قضیه نه تنها شرکت تابیران را به دردسر خواهد انداخت بلکه شرکت برون باوری و شخص کلر نیز در خطر است و از او خواسته بودند با روابطی که با سپهبد ایادی و امیرهوشنگ دولو دارد، در این باره اقداماتی به عمل آورد.

 

ثروتمند و فقیرترین کشورهای جهان

 کشور قطر در سال 2015 نیز خود را با درآمد سرانه 146000 دلار در صدر لیست ثروتمندترین ها قرار داد و بر اساس گزارشات این روند با سرعت بالایی رو به رشد ‏حرکت خواهد کرد و تا سال 20222 که میزبان مسابقات جام جهانی فوتبال هستند ادامه پیدا می کند. ‏ ‏ ‏ ‏
 مجله آمریکایی "منابع مالی جهانی" به تازگی رتبه بندی ثروتمندترین و فقیر ترین  کشورهای جهان را منتشر کرده است. این فهرست بر اساس اطلاعات بانک جهانی و صندوق بین المللی پول تدوین شده است و قدرت خرید هر شهروند با در نظر گرفتن هزینه نسبی زندگی و سطح تورم در آن مورد اندازه گیری قرار گرفته است.
 به گزارش مجله این مجله ثروتمندترین کشورهای جهان به ترتیب قطر ، لوکزامبورگ و سنگاپور هستند و برونئی، کویت، نروژ، امارات متحده عربی، هنگ کنگ، آمریکا، سوئیس، عربستان سعودی، بحرین، هلند، ایرلند، استرالیا، اتریش، سوئد، آلمان، تایوان، کانادا، دانمارک ، عمان، ایسلند، بلژیک و فرانسه در رده های بعدی قرار دارند.
 فقیرترین کشورهای جهان هم در این رتبه بندی آفریقای مرکزی، کنگو و مالاوی معرفی شده اند. در زیر گزارش مصور از 10 کشور ثروتمند و فقیر جهان را مشاهده می کنید.
 
 
رتبه اول ثروتمندترین: قطر
درآمد سرانه: 146000 دلار
قطر به عنوان بزرگترین صادر کننده گاز طبیعی مایع به شمار میرود و نفت منبع اصلی درآمدش است. نفت و گاز طبیعی مایع٬ پایه های اقتصاد کشور هستند که بیش از 70 درصد از درآمد کل و همچنین بیش از 60 درصد از تولید ناخالص داخلی را تشکیل میدهد.

اتباع قطر تنها 12 درصد از کل جمعیت 2.2 میلیون نفری این کشور است.قبل از ظهور صنعت نفت، قطر کشور فقیری بود با اقتصاد مبتنی بر صید مروارید. امروزه، قطر یک قدرت بزرگ در جهان عرب است.
رتبه اول ثروتمندترین: قطر درآمد سرانه: 146000 دلار قطر به عنوان بزرگترین صادر کننده گاز طبیعی مایع به شمار میرود و نفت منبع اصلی درآمدش است. نفت و گاز طبیعی مایع٬ پایه های اقتصاد کشور هستند که بیش از 70 درصد از درآمد کل و همچنین بیش از 60 درصد از تولید ناخالص داخلی را تشکیل میدهد. اتباع قطر تنها 12 درصد از کل جمعیت 2.2 میلیون نفری این کشور است.قبل از ظهور صنعت نفت، قطر کشور فقیری بود با اقتصاد مبتنی بر صید مروارید. امروزه، قطر یک قدرت بزرگ در جهان عرب است.
رتبه دوم ثروتمندترین: لوکزامبورگ
درآمد سرانه: 94000 دلار
لوکزامبورگ دومین کشور کوچک اتحادیه اروپا است که در میان کشورهایی که دارای دموکراسی هستند از رفاه بیشتری برخوردار است. این کشور با صنایع متنوع اش٬ تا حد زیادی وابسته به بانک، فولاد و بخش های صنعتی است. با جمعیت کمی بیش از 500000 نفر٬ لوکزامبورگ جزو هشتمین کشور کم جمعیت اروپا به شمار میرود.
رتبه دوم ثروتمندترین: لوکزامبورگ درآمد سرانه: 94000 دلار لوکزامبورگ دومین کشور کوچک اتحادیه اروپا است که در میان کشورهایی که دارای دموکراسی هستند از رفاه بیشتری برخوردار است. این کشور با صنایع متنوع اش٬ تا حد زیادی وابسته به بانک، فولاد و بخش های صنعتی است. با جمعیت کمی بیش از 500000 نفر٬ لوکزامبورگ جزو هشتمین کشور کم جمعیت اروپا به شمار میرود.
رتبه سوم ثروتمندترین: سنگاپور
درآمد سرانه: 85000 دلار
سنگاپور کشور-شهری است مستقل که با داشتن حکومتی عملگرا و عاری از فساد و با پیشرفت سریع اقتصادی به یک نماد تبدیل شده است.

سنگاپور به دلیل تجارت آزاد و نرخ پایین مالیاتی که با بازار تجارت گرا همراه است بسیار توسعه یافته. با یک جمعیت 5.3 میلیونی، سنگاپور دومین کشور-شهر مستقل متراکم پس از موناکو است.
رتبه سوم ثروتمندترین: سنگاپور درآمد سرانه: 85000 دلار سنگاپور کشور-شهری است مستقل که با داشتن حکومتی عملگرا و عاری از فساد و با پیشرفت سریع اقتصادی به یک نماد تبدیل شده است. سنگاپور به دلیل تجارت آزاد و نرخ پایین مالیاتی که با بازار تجارت گرا همراه است بسیار توسعه یافته. با یک جمعیت 5.3 میلیونی، سنگاپور دومین کشور-شهر مستقل متراکم پس از موناکو است.
رتبه چهارم ثروتمندترین: برونئی
درآمد سرانه: 80000 دلار
درآمد نفت بیش از نیمی از تولید ناخالص داخلی این کشور کوچک و ثروتمند را تشکیل میدهد. درآمد حاصل از سرمایه گذاری های خارج از کشور، و همچنین درآمدهای تولید داخلی، به تقویت اقتصاد این کشور کمک میکنند. برونئی سومین تولید کننده نفت در جنوب شرقی آسیا است. همچنین چهارمین تولید کننده گاز طبیعی مایع در جهان است. جمعیت این کشور 418000 نفر تخمین زده شده است.
رتبه چهارم ثروتمندترین: برونئی درآمد سرانه: 80000 دلار درآمد نفت بیش از نیمی از تولید ناخالص داخلی این کشور کوچک و ثروتمند را تشکیل میدهد. درآمد حاصل از سرمایه گذاری های خارج از کشور، و همچنین درآمدهای تولید داخلی، به تقویت اقتصاد این کشور کمک میکنند. برونئی سومین تولید کننده نفت در جنوب شرقی آسیا است. همچنین چهارمین تولید کننده گاز طبیعی مایع در جهان است. جمعیت این کشور 418000 نفر تخمین زده شده است.
رتبه پنجم ثروتمندترین: کویت
درآمد سرانه: 72000 دلار
کویت نزدیک به 10 درصد از ذخایر نفت جهان را داراست و چهارمین تولیدکننده در اوپک است. نفت٬ نزدیک به نیمی از تولید ناخالص داخلی و 95 درصد از درآمد حاصل از صادرات و درآمد دولت را تشکیل میدهد. ارز کویت بالاترین ارزش ارزی را در جهان داراست. یک دینار کویت معادل 3.28 دلار آمریکا است.
رتبه پنجم ثروتمندترین: کویت درآمد سرانه: 72000 دلار کویت نزدیک به 10 درصد از ذخایر نفت جهان را داراست و چهارمین تولیدکننده در اوپک است. نفت٬ نزدیک به نیمی از تولید ناخالص داخلی و 95 درصد از درآمد حاصل از صادرات و درآمد دولت را تشکیل میدهد. ارز کویت بالاترین ارزش ارزی را در جهان داراست. یک دینار کویت معادل 3.28 دلار آمریکا است.
رتبه ششم ثروتمندترین: نروژ
درآمد سرانه: 68000 دلار
نروژ دارای بزرگترین صندوق های ثروت ملی در جهان است. بسیاری از رشد اقتصادی نروژ به دلیل وفور منابع طبیعی است مانند اکتشاف و تولید نفت، برق آبی و شیلات. با جمعیت بیش از پنج میلیون، این کشور دارای استاندارد بسیار بالای زندگی در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی است و سیستم رفاهی کاملی دارد.
رتبه ششم ثروتمندترین: نروژ درآمد سرانه: 68000 دلار نروژ دارای بزرگترین صندوق های ثروت ملی در جهان است. بسیاری از رشد اقتصادی نروژ به دلیل وفور منابع طبیعی است مانند اکتشاف و تولید نفت، برق آبی و شیلات. با جمعیت بیش از پنج میلیون، این کشور دارای استاندارد بسیار بالای زندگی در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی است و سیستم رفاهی کاملی دارد.
 
 
رتبه هفتم ثروتمندترین: امارات متحده عربی
درآمد سالانه: 68000 دلار
امارات متحده عربی دومین اقتصاد را پس از عربستان سعودی در جهان عربی دارد. با تولید ناخالص داخلی 570 میلیارد دلار در سال 2014. که به شدت به نفت متکی است، و بیش از 85 درصد از اقتصاد خود را از صادرات نفت تامین میکند.
رتبه هفتم ثروتمندترین: امارات متحده عربی درآمد سالانه: 68000 دلار امارات متحده عربی دومین اقتصاد را پس از عربستان سعودی در جهان عربی دارد. با تولید ناخالص داخلی 570 میلیارد دلار در سال 2014. که به شدت به نفت متکی است، و بیش از 85 درصد از اقتصاد خود را از صادرات نفت تامین میکند.
رتبه هشتم ثروتمندترین: هنگ کنگ
درآمد سرانه: 57676 دلار
هنگ کنگ یک یک منطقه مستقل در ساحل جنوب چین است که بیشتر به خاطر آسمان خراش‌های عظیم‌اش مشهور است. دو درآمد عمده آن از کشتیرانی و خدمات مالی است.
رتبه هشتم ثروتمندترین: هنگ کنگ درآمد سرانه: 57676 دلار هنگ کنگ یک یک منطقه مستقل در ساحل جنوب چین است که بیشتر به خاطر آسمان خراش‌های عظیم‌اش مشهور است. دو درآمد عمده آن از کشتیرانی و خدمات مالی است.
رتبه نهم ثروتمندترین: ایالات متحده امریکا
درآمد سرانه: 57000 دلار
ایالات متحده آمریکا در اواسط سال 2015 با تولید ناخالص داخلی 17.914 تریلیون دلار بزرگترین اقتصاد جهان را داشته است. در حال حاضر آمریکا بزرگترین تولید کننده نفت و گاز طبیعی در جهان است. این کشور یکی از بزرگترین کشورهای تجاری، و همچنین دومین تولید کننده است. آمریکا میزبان بورس اوراق بهادار نیویورک است که بزرگترین بازار سهام در جهان به شمار میرود. ایالات متحده دارای جمعیت کل 322 میلیونی است که به عنوان سومین کشور پرجمعیت پس از چین و هند به حساب میاید
رتبه نهم ثروتمندترین: ایالات متحده امریکا درآمد سرانه: 57000 دلار ایالات متحده آمریکا در اواسط سال 2015 با تولید ناخالص داخلی 17.914 تریلیون دلار بزرگترین اقتصاد جهان را داشته است. در حال حاضر آمریکا بزرگترین تولید کننده نفت و گاز طبیعی در جهان است. این کشور یکی از بزرگترین کشورهای تجاری، و همچنین دومین تولید کننده است. آمریکا میزبان بورس اوراق بهادار نیویورک است که بزرگترین بازار سهام در جهان به شمار میرود. ایالات متحده دارای جمعیت کل 322 میلیونی است که به عنوان سومین کشور پرجمعیت پس از چین و هند به حساب میاید
رتبه دهم ثروتمندترین: سوئیس
درآمد سرانه: 56000 دلار
سویس که تولید کننده شکلات و ساعت های لوکس است یکی از ثروتمندترین کشور جهان به شمار میرود. سیاست امنیت پولی بلند مدت و ثبات سیاسی به این کشور کمک کرده است که در زمره بزرگترین مرکز اقتصادی جهانی باقی بماند.
رتبه دهم ثروتمندترین: سوئیس درآمد سرانه: 56000 دلار سویس که تولید کننده شکلات و ساعت های لوکس است یکی از ثروتمندترین کشور جهان به شمار میرود. سیاست امنیت پولی بلند مدت و ثبات سیاسی به این کشور کمک کرده است که در زمره بزرگترین مرکز اقتصادی جهانی باقی بماند.
 
 
جمهوری آفریقای مرکزی فقیرترین کشور جهان همچنین یکی از کم توسعه ترین کشورها می باشد ، این کشور سالهاست که گرفتار فساد ، فقر و خشونت ‏است. این کشور محصور در خشکی بوده، و از هیچ طرف به دریا راه ندارد. آب و هوای گرمسیری داشته و شمال آن را، بیابان ‏فراگرفته‌است.‏‏‏
متوسط در آمد مردم این کشور سالانه ۶۳۹ دلار می باشد.‏‏‏‏
جمهوری آفریقای مرکزی فقیرترین کشور جهان همچنین یکی از کم توسعه ترین کشورها می باشد ، این کشور سالهاست که گرفتار فساد ، فقر و خشونت ‏است. این کشور محصور در خشکی بوده، و از هیچ طرف به دریا راه ندارد. آب و هوای گرمسیری داشته و شمال آن را، بیابان ‏فراگرفته‌است.‏‏‏ متوسط در آمد مردم این کشور سالانه ۶۳۹ دلار می باشد.‏‏‏‏
جمهوری دموکراتیک کنگو دومین کشور فقیر جهان است. ارزش منابع معدنی کنگو ۲۴ تریلیون دلار برآورد شده‌است که برابر با تولید ناخالص داخلی آمریکا و اروپاست. تصاحب این ‏ثروت غیرعادی زیرزمینی انگیزه اصلی جنگ داخلی این کشور بوده‌است. کنگو دارای تورمی افسارگسیخته و دارای یکی از ‏پایین‌ترین سطوح زندگی در آفریقا است.‏ ‏‏ ‏‏
متوسط درآمد سالانه مردم این کشور ۷۵۳ دلار است. ‏‏
جمهوری دموکراتیک کنگو دومین کشور فقیر جهان است. ارزش منابع معدنی کنگو ۲۴ تریلیون دلار برآورد شده‌است که برابر با تولید ناخالص داخلی آمریکا و اروپاست. تصاحب این ‏ثروت غیرعادی زیرزمینی انگیزه اصلی جنگ داخلی این کشور بوده‌است. کنگو دارای تورمی افسارگسیخته و دارای یکی از ‏پایین‌ترین سطوح زندگی در آفریقا است.‏ ‏‏ ‏‏ متوسط درآمد سالانه مردم این کشور ۷۵۳ دلار است. ‏‏
مالاوی ‏‎سومین کشور فقیر جهان است. تورم بالا و اتکا به تامین مالی کمک کننده ها منجر به سقوط اقتصادی بیشتر در مالاوی شد. مشکلات اقتصادی مالاوی از سال ‏‏۲۰۱۱ پس از اینکه نهادهای بین‌المللی که معمولاً ۴۰ درصد از بودجه این کشور را پشتیبانی می‌کردند، کمک خود را به دلیل ‏نگرانی‌های مربوط به حقوق بشر در این کشور متوقف کردند، وخیم‌تر شد.‏‏
متوسط در آمد سالانه مردم این کشور ۸۱۹ دلار است. ‏ ‏
مالاوی ‏‎سومین کشور فقیر جهان است. تورم بالا و اتکا به تامین مالی کمک کننده ها منجر به سقوط اقتصادی بیشتر در مالاوی شد. مشکلات اقتصادی مالاوی از سال ‏‏۲۰۱۱ پس از اینکه نهادهای بین‌المللی که معمولاً ۴۰ درصد از بودجه این کشور را پشتیبانی می‌کردند، کمک خود را به دلیل ‏نگرانی‌های مربوط به حقوق بشر در این کشور متوقف کردند، وخیم‌تر شد.‏‏ متوسط در آمد سالانه مردم این کشور ۸۱۹ دلار است. ‏ ‏
لیبریا ‏‎چهارمین کشور فقیر جهان است. این کشور در غرب آفریقا است و مردم آن هنوز از ۲۰ سال جنگ داخلی رنج می برند. با شیوع بیماری کشنده ابولا در سال ‏‏۲۰۱۴ در این کشور میزان فقر و رکود اقتصادی افزایش یافت. ‏ ‏ ‏‏ ‏‏متوسط درآمد سالانه مردم این کشور ۹۳۴ دلار است. ‏ ‏
لیبریا ‏‎چهارمین کشور فقیر جهان است. این کشور در غرب آفریقا است و مردم آن هنوز از ۲۰ سال جنگ داخلی رنج می برند. با شیوع بیماری کشنده ابولا در سال ‏‏۲۰۱۴ در این کشور میزان فقر و رکود اقتصادی افزایش یافت. ‏ ‏ ‏‏ ‏‏متوسط درآمد سالانه مردم این کشور ۹۳۴ دلار است. ‏ ‏
جمهوری بوروندی ‏‏‏پنجمین کشور فقیر جهان ‏‏‏به دلیل بحران های سیاسی که در این کشور آفریقایی رخ داده هیچ توسعه خاصی نداشته است. جنگ داخلی در این ‏کشور تا بحال سبب کشته شدن ۲۰۰۰۰۰ نفر شده است. همین امر موجب گسترش فقر و فساد در این کشور گردیده است. ‏‏‏‏‏‏متوسط درآمد سالانه مردم این کشور ۹۵۱ دلار است.‏‏‏‏
جمهوری بوروندی ‏‏‏پنجمین کشور فقیر جهان ‏‏‏به دلیل بحران های سیاسی که در این کشور آفریقایی رخ داده هیچ توسعه خاصی نداشته است. جنگ داخلی در این ‏کشور تا بحال سبب کشته شدن ۲۰۰۰۰۰ نفر شده است. همین امر موجب گسترش فقر و فساد در این کشور گردیده است. ‏‏‏‏‏‏متوسط درآمد سالانه مردم این کشور ۹۵۱ دلار است.‏‏‏‏
نیجر ششمین کشور فقیر جهان، بیست و یکمین کشور جهان از لحاظ وسعت جغرافیایی و یکی از بزرگترین کشورهای آفریقا است. این کشور صخره ای با وجود آنکه از فقیرترین کشورهای دنیا محسوب می شود، دارای منابع نفتی و معادن اورانیوم فراوان است. درآمد سرانه نیجر 1069 دلار است.
نیجر ششمین کشور فقیر جهان، بیست و یکمین کشور جهان از لحاظ وسعت جغرافیایی و یکی از بزرگترین کشورهای آفریقا است. این کشور صخره ای با وجود آنکه از فقیرترین کشورهای دنیا محسوب می شود، دارای منابع نفتی و معادن اورانیوم فراوان است. درآمد سرانه نیجر 1069 دلار است.
موزامبیک هفتیمن کشور فقیر جهان پس از مصالحه و برقراری آرامش در کشور در سال 1992 اندکی با بهبود شرایط اقتصادی روبرو شد و سرمایه‌گذاران خارجی برای سرمایه‌گذاری در این کشور ترغیب شدند اما همچنان بسیاری از مردم این کشور در فقر به سر می‌برند.نرخ بیکاری در این کشور 21 درصد است و 70 درصد از مردم این کشور زیر خط فقر زندگی می‌کنند. در سال 2007 نرخ تورم در موزامبیک 8 درصد بود. محصولات صادراتی آن شامل آلومینیوم، میگو، بادام هندی، پنبه، شکر، مرکبات و الوار است که به کشورهای هلند (7/59 درصد)، آفریقای جنوبی (2/15 درصد) و زیمبابوه (2/3 درصد) صادر می‌شود. درآمد سرانه این کشور 1208 دلار است.
موزامبیک هفتیمن کشور فقیر جهان پس از مصالحه و برقراری آرامش در کشور در سال 1992 اندکی با بهبود شرایط اقتصادی روبرو شد و سرمایه‌گذاران خارجی برای سرمایه‌گذاری در این کشور ترغیب شدند اما همچنان بسیاری از مردم این کشور در فقر به سر می‌برند.نرخ بیکاری در این کشور 21 درصد است و 70 درصد از مردم این کشور زیر خط فقر زندگی می‌کنند. در سال 2007 نرخ تورم در موزامبیک 8 درصد بود. محصولات صادراتی آن شامل آلومینیوم، میگو، بادام هندی، پنبه، شکر، مرکبات و الوار است که به کشورهای هلند (7/59 درصد)، آفریقای جنوبی (2/15 درصد) و زیمبابوه (2/3 درصد) صادر می‌شود. درآمد سرانه این کشور 1208 دلار است.
اریتره هشتمین کشور فقیر جهان در سال 1993 به استقلال دست یافت. این کشور از آن زمان تاکنون درگیری های بسیاری با همسایگان خود از جمله اتیوپی و یمن داشته است. با این که مردم اریتره هم اکنون با گرسنگی و کمبود غذا مواجه هستند اما آینده این کشور روشن به نظر می رسد. اریتره در حال حاضر یکی از سریع ترین رشدهای اقتصادی در جهان را دارا است و از انبوه منابعی همانند طلا و مس بهره مند است. درآمد سرانه در این کشور 1210 دلار می باشد.
اریتره هشتمین کشور فقیر جهان در سال 1993 به استقلال دست یافت. این کشور از آن زمان تاکنون درگیری های بسیاری با همسایگان خود از جمله اتیوپی و یمن داشته است. با این که مردم اریتره هم اکنون با گرسنگی و کمبود غذا مواجه هستند اما آینده این کشور روشن به نظر می رسد. اریتره در حال حاضر یکی از سریع ترین رشدهای اقتصادی در جهان را دارا است و از انبوه منابعی همانند طلا و مس بهره مند است. درآمد سرانه در این کشور 1210 دلار می باشد.
گینه نو نهمین کشور فقیر جهان کشوری غنی از منابع با درآمد پایین‌ است. در حدود 40 درصد از جمعیت کشور در فقر به سر می‌برند. کمبود فرصتهای شغلی رسمی برای جمعیت جوان جویای کار یکی از مهمترین دلایل فقر در این کشور قلمداد می‌شود. درآمد سرانه در این کشور 1388 دلار است.
گینه نو نهمین کشور فقیر جهان کشوری غنی از منابع با درآمد پایین‌ است. در حدود 40 درصد از جمعیت کشور در فقر به سر می‌برند. کمبود فرصتهای شغلی رسمی برای جمعیت جوان جویای کار یکی از مهمترین دلایل فقر در این کشور قلمداد می‌شود. درآمد سرانه در این کشور 1388 دلار است.
ماداگاسکارجزیره ای واقع شده در اقیانوس هند است که با درآمد سرانه 1477 دلار دهمین کشور فقیر جهان به شمار می رود.
ماداگاسکارجزیره ای واقع شده در اقیانوس هند است که با درآمد سرانه 1477 دلار دهمین کشور فقیر جهان به شمار می رود.

 

 

صخره طلایی | معبدی از طلا در میانمار

در طول تاریخ بشیریت، آدمی دلش که برای فضایی آسمانی و بهشتی تنگ شد، پای در راه های دشوار نهاد، مسیرهای سنگلاخی را درنوردید و از ستونی راست بالا رفت تا شاید خدا را بیابد... یا قدری آرامش داشته باشد تا با این درد عظیم بی کسی و تنهایی اش کنار آید... گویی رنج کشیدن گناهان را زدوده و روح آدمی را از هر ناپاکی می رهاند.

زمین چرخید و چرخید و این داستان بارها و به اشکال گوناگون تکرار شد. برخی از مسیحیان کوهستان های صاف را پشت سر گذاشتند و یکی از عجیب ترین کلیسای جهان را از آن خود کردند. روزگاری دیگر، جوانی عرب از کوه ها بالا می رفت، در غاری کوچک به راز و نیاز مشغول می شد و بعدها به نام آخرین پیامبر جهان شناختنش. 

در سوی دیگری از دنیا، مریدان بودا مسیری سخت را بالا رفته تا به معبد کوچک و عجیب خویش برسند.

امروز کارناوال به سراغ همین معبد عجیب می رود که صخره طلایی یا پاگودا کیا اکتیو نام دارد. این معبد انگار در لبه پرتگاه دنیا قرار گرفته و هر آن احتمال افتادن دارد. معبدی که تنها صخره ای کوچک است و با ورقه هایی زرین آراسته شده و گویی به تار مویی بند است. با آن که سال هاست از ساخت پاگودا کیا اکتیو می گذرد، اما هنوز هم صخره طلایی پابرجا، در کناره کوه کیا اکتیو ایستاده است. 

همراه کارناوال باشید، پا در راهی سخت بگذارید و به تماشای معبدی زرین در دل فرهنگ میانمار بیایید.

پاگودا کیا اکتیو صخره طلایی

چرا صخره طلایی؟


- این معبد اعجاب انگیز بر لبه صخره ای واقع شده و گویی در حال افتادن است.

- معبدی کوچک اما باشکوه است که کاملا با ورقه های طلا پوشانده شده است.

- بوداییان سالی سه بار به زیارت این معبد می روند تا رستگار شوند.

پاگودا کیا اکتیو صخره طلایی

آشنایی با صخره طلایی در میانمار | Kyaiktiyo Pagoda

پاگودا کیا اکتیو که با نام صخره طلایی ( Golden Raock ) هم شناخته می شود، معبدی کوچک و بودایی در کشور میانمار است که بر روی صخره ای گرانیتی ساخته شده  و با ورقه هایی از طلا زینت یافته است. صخره طلایی، سومین معبد بودایی مهم کشور میانمار محسوب می شود و در رده بندی، نامش پس از معابد شوئدگان و ماهامونی قرار می گیرد. 

افسانه ها و روایات محبوب میان بودایی ها، یکصدا معتقدند که این معبد طلایی به تار مویی از موهای بودا وصل است و این نیروی جادویی و ماورا طبیعی بوداست که معبد را این گونه در لبه صخره نگاه داشته است. طبق شواهد تاریخی، معبد طلایی همیشه این گونه در لبه صخره و در مرز افتادن قرار داشته و گویی که جاذبه زمین را به مبارزه ای ابدی فراخوانده است.

دیدن وضعیت حیرت آور این معید طلایی و استواری اش در برابر جاذبه زمین، الهام بخش بسیاری برای بازدید از معبد کیا اکتیو و نگاهی به آموزه های بوداست. خود راهبان بودایی سالی سه مرتبه برای رسیدن به صخره طلایی از مسیر کوهستانی بالا می روند تا از ثروت و عافیت برخوردار می شوند.

این معبد کوچک طلایی تنها ۷.۳ متر ارتفاع دارد و محیط آن حدود ۱۵ متر است. جالب آن که در زبان مان ( زبان مورد استفاده بومیان میانمار )، کلمه کیا اکتیو به معنای «معبدی در گوشه دنج دنیا» می باشد. معبد صخره طلایی بر روی کوهی به همین نام و در استان مان کشور میانمار قرار دارد. 

صخره طلایی میانمار
صخره طلایی میانمار
صخره طلایی میانمار

صخره طلایی از زبان افسانه ها

افسانه ها زبان باز می کنند و درباره معبد زرین میانمار این گونه داستان سر می دهند:

بودا در یکی از روزهای دیدارش با زاهدی به نام تایک تا برخورد کرد و تار مویی از موهای خودش را به او بخشید. تایک تا برای آن که خیالش از ایمن بودن جای این هدیه با ارزش راحت باشد، تار مو را به یکی از موهای خود گره زده و آن را در میان طره موهای خود پنهان کرد. اما این پایان ماجرا نبود و تایک تا بخشنده تر از آن بود که هدیه بودا را برای خود نگاه دارد، پس به پیش پادشاه وقت رفت تا درخواستش را که ساخته شدن ضریحی برای این تار مو بود، با او در میان بگذارد. پادشاه که فرزند خانواده ای جادویی بود، دارای نیروهایی فراطبیعی بود که آن ها را از پدر کیمیاگر و مادر شاهدخت و اژدهایش به ارث برده بود. پادشاه و همراهانش پس از مواجهه شدن با درخواست تایک تا، به اجابت خواسته او بر آمدند. پس صخره ای را در اعماق دریا پیدا کرده و با کمک خدای بهشت بودایی ها، مکان فوق العاده ای را در کوه کیا اکتیو برای ساخت معبد و قرار گیری صخره یافتند. سپس صخره را بر روی لبه ای از کوه گذاردند و از آن جا که این صخره هم اکنون محمل تار موی بودا بود، نیروی معنوی و جادویی بودا، معبد را از افتادن حفظ می کرد.

گویند قایقی که آن را برای حمل صخره دریایی به کار گرفته بودند، خود به سنگی بدل شد. این سنگ امروزه در ۳۰۰ متری صخره طلایی قرار دارد و با نام پاگودا کیااختانبان( Kyaukthanban Pagoda ) شناخته می شود و امروزه علاوه بر معبد صخره طلایی، به بازدید این سنگ نیز می روند.

افسانه ای دیگر می گوید:

پیش تر ها، صخره طلایی به گونه ای در هوا شناور بود که در بخش پایینی آن، به قدر راه رفتن یک مرغ فاصله بود. در طی گذر زمان صخره به پایین تر کشیده شد و به این ترتیب تنها برای عبور یک کبک فضا وجود داشت. بعدها این فاصله کم تر هم شد و شاید تنها برای گذر گنجشکی فاصله باقی مانده بود. 

صخره طلایی هنوز هم در هوا قدری معلق است اما فاصله آن به قدری کم است که به چشم نمی آید. 

صخره طلایی میانمار
صخره طلایی میانمار

تاریخچه صخره طلایی

برخی از اسناد تاریخی می گویند این معبد بودایی توسط پادشاهی به نام تیکتادهاما ( Teikthadhamma ) و در سال ۵۸۱ پیش از میلاد ساخته شده است. برخی دیگر  نیز معتقدند یک راهب بومی در قرن یازدهم میلادی سه تار از موی بودا را به پیش پادشاه وقت برد و از او خواست ضریح و معبدی را برای این تارهای مو احداث کند و این چنین صخره طلایی ساخته شد.

صخره طلایی میانمار

مشخصات صخره طلایی 

این معبد زرین محیطی در حدود ۱۵ متر و بر روی صخره ای به ارتفاع ۷.۶ متر قرار دارد. صخره طلایی بر روی صفحه ای مایل واقع شده و سطح تماس دو صخره با یک دیگر بسیار کوچک است. به نظر می رسد این دو سطح مستقل از یک دیگرند، چرا که تقریبا نصف صخره طلایی در هوا معلق است و تنها بخش انتهایی آن بر روی صخره زیرین خود تکیه کرده است. در کل می توان گفت صخره طلایی چون قطره ای عمودی است که گویی در حال سقوط به دره پایین خود است. 

این معبد زرین در واقع جنسی از گرانیت دارد که با صفحاتی از طلا پوشانده شده و وزنی در حدود ۶۱۱.۵ تن دارد. اگر با دقت صخره طلایی و صخره زیرینش نگاه کنید، خواهید دید که در دور تا دور پایه ی صخره، اشکال نیلوفری شکلی با ورقه های طلا به تصویر کشیده شده اند.

برای رسیدن به معبد، پلکانی ساخته شده که در طی آن چند سطح برای استراحت و تماشا و تعدادی معبد بودایی دیگر وجود دارد. با این حال، این صخره طلایی است که جاذبه اصلی برای زائران بودایی و گردشگران محسوب می شود.

به تازگی تراس جدیدی در سطحی پایین تر احداث کرده اند که در آن جا می توانید به تماشای پاگودای زرین کیا اکتیو بایستید. همچنین در سال ۲۰۰۱ روکش طلایی معبد تجدید و ساختار آن بازسازی شد.

در مجموع در اطراف معبد طلایی چهار بخش مختلف وجود دارد که با نام های: ۱- سرسرا روباز پیشکش ۲- سرسرا عبادت، ۳- سرسرا شیشه ای پیشکش و ۴- مسیر بوبو گیو( Kyaiktheeyoe Bo Bo Gyi ) شناخته می شوند. در فاصله کمی از صخره طلایی نیز، حلقه ای از چندین ناقوس با ۴ تندیس از فرشتگان در میان دیده می شود. 

صخره طلایی میانمار
صخره طلایی میانمار

بازدید از صخره طلایی چه شکلی خواهد بود؟

در طلوع و غروب آفتاب، صخره طلایی را می بینید که رنگ هایی متفاوت به خودش می گیرد. درست در همین هنگام، زائران بودایی در اطراف و محوطه پاگودا گرد هم جمع می شوند و سرودهای مذهبی را با نشاطی دو چندان و با صدایی رسا، همخوانی می کنند. 

مراسم در همین جا تمام نمی شود و با روشن کردن شمع، مراقبه در سکوت شب و در انتها، اهدای پیشکش ها به بودا ادامه می باید. مردان از روی پلی گذر می کنند تا بتوانند برگ های زرین نیلوفر روی صخره را با حالی ستایشگرانه، بچسبانند. آن ها با این حرکت ارادت خود را به بودا ثابت می کنند. از طرفی، ورود برای بانوان ممنوع است و خانم ها حق لمس کردن صخره طلایی و در نتیجه عبور از روی پل را ندارند. 

مردمان میانمار از مناطق مختلفی به بازدید معبد زرین می آیند و تعدادی گردشگر و مسافر هم در این میان به چشم می خورند. جالب آن که زیارت از این معبد بزرگ و کوچک نمی شناسد و حتی گاه افراد رنجور و عصا به دستی را در مسیر می بینید که از مریدان باوفای بودا هستند. البته کهنسالانی که توانایی بالا رفتن از پلکان طول و دراز و نسبتا دشوار معبد را ندارند، از زیارت بی نصیب نیستند. آنان بر روی تخت های روان می نشینند و باربرهای معبد این سالمندان را تا بالای پلکان حمل می کنند. 

صخره طلایی میانمار
صخره طلایی میانمار
صخره طلایی میانمار

مراسم خاص در کنار صخره طلایی 

شب ماه کامل در ماه مارچ ( اواخر اسفند تا اوایل بهار ) روز ویژه ای برای بوداییان و زائران معبد طلایی است که نامش را روز تابانگ ( Tabaung ) گذارده اند. در این شب خارق العاده، اطراف معبد به احترام بودا غرق در نور و روشنایی خواهد شد و به ۹۰۰ هزار شمع روشن مزین می شود. مریدان بودایی نیز در شب تابانگ دستت خالی نمی آیند و غذا، میوه و عودهای خود را به بودای بزرگ تقدیم می کنند. 

صخره طلایی میانمار
صخره طلایی میانمار

موقعیت جغرافیایی صخره طلایی

معبد صخره طلایی در بخش شمالی ساحل تناسریم کشور میانمار و ۱۱۰۰ متر بالاتر از سطح دریا روی تپه ای از کوه کیا اکتیو قرار گرفته است. این تپه ها را همچنین با نام تپه کلاسا یا کوهستان یوما شرقی می شناسند. در اطراف صخره زرین چند شهر و روستا وجود دارد که نزدیک ترین آن روستای کینپون، در ۱۶ کیلومتری از صخره طلایی و درست در کوهپایه کیااکتیو قرار دارد.

مسیر کوهنوردی و پیاده روی برای رسیدن به صخره طلایی از پایین کوه کیا اکتیو شروع می شود که در این مسیر، چندین صخره گرانیتی دیگر دیده می شود که موقعیت قرارگیری آن ها جالب و متفاوت است. در نزدیکی معبد زرین به دو تندیس شیر برخورد می کنید که از ورودی معبد محافظت می کنند. از این نقطه که یاتتانگ (Yatetaung ) نام دارد، باید پاپوش ها و کفش های خود را به روش بودائیان در آورده و باقی راه را با پای برهنه طی کنید.

صخره طلایی میانمار
صخره طلایی میانمار

مسیرهای دسترسی به صخره طلایی

آدرس: میانمار، ایالت مان، منطقه تاتون، پاگودا صخره طلایی

حالا که نزدیکی صخره رسیده اید ابتدا باید از کوه کیا اکتیو بالا بروید. دو مسیر پیش روی شماست که می توانید خود را به صخره طلایی برسانید:

۱- مسیر معمول: پیاده روی

مسیر صاف و سنگفرش شده کوهستانی این معبد بودایی در سال ۱۹۹۹ احداث شد که ابتدای آن در پایانه اتوبوس یاتتانگ قرار دارد و تا بالای کوه و نزدیک خود صخره طلایی ادامه می یابد. در ابتدای ورود به مسیر و در پایانه اتوبوس، در دو طرف فضای غبارگرفته و شلوغی از کیوسک ها را می بینید و در ادامه راهی ۱.۲ کیلومتری پیش روی شما قرار می گیرد. طی کردن این مسیر در حدود ۱ ساعت زمان می برد. 

۲- کوهنوردی، راهی جذاب برای رسیدن به معبد

اگر اهل هیجان و کوهنوردی باشید، مسیر دیگری مختص به شما وجود دارد. این راه از کمپ روستای کینپون آغاز می شود و مسیری ۱۱ کیلومتری را در برابر شما قرار می دهد. البته در این راه شما تنها افراد کوهنورد آن نخواهید بود، چرا که بسیاری از زائران و مریدان بودا برای رسیدن به صخره طلایی، این راه را بر می گزینند که به نوعی برای آن ها وجه معنوی و ریاضت دارد. 

همان طور که قبلا اشاره شد، چندین معبد و ساختمان دیگر نیز در نزدیکی صخره طلایی وجود دارد که به تازگی در کوه ها و تپه های اطراف ساخته شده اند. برای رسیدن و بازدید از آن ها نیز باید از مسیرهای کوهنوردی استفاده کنید.

صخره طلایی میانمار
صخره طلایی میانمار
صخره طلایی میانمار

بهترین زمان بازدید از صخره طلایی

امروزه این پاگودای جذاب چیزی بیش از یک معبد بودایی است و بسیاری قصد سفر می کنند تا معبد زرین را از نزدیک ببینند. می توان شلوغ ترین فصل بازدید و زیارت از این معبد را ماه های آبان تا اوایل بهار ( نوامبر تا مارچ ) دانست. اگر در طی ماه های خرداد تا شهریور به این کوهستان بروید، با حجم غلیظی از مه و باران رو به رو خواهید شد که با این حال در کمال تعجب می بینید مانع از مریدان بودایی برای رفتن به صخره طلایی نمی شود.

به گونه ای، می توان بهترین ساعات بازدید از این صخره طلایی و منحصر به فرد را به هنگام طلوع و خورشید آفتاب دانست. زمانی که آسمان غرق در رنگ های گرم وخونین می شود و انعکاس رنگ های سرخ و نارنجی و طلایی آفتاب را می توان در پاگودا زرین به تماشا نشست.

صخره طلایی میانمار
صخره طلایی میانمار
صخره طلایی میانمار

برای بازدید از صخره طلایی کجا اقامت کنیم؟

درست در بالای کوه کیا اکتیو و در نزدیکی صخره طلایی چندین هتل وجود دارد که می توانید برای اقامت روی آن ها حساب کنید. اما بسیاری از مسافران و گردشگران، اقامتگاه های روستای کینپون را ترجیح می دهند. همان طور که قبلا اشاره شد این روستا در نزدیکی کوه کیا اکتیو و در ۵ کیلومتری صخره طلایی قرار گرفته است. 

هم زمان می توانید از فضای سرزنده و شلوغ روستاها و رستوران های مختلفش لذت ببرید.

اگر انتخاب شما برای اقامت روستای کینپون است، توصیه می کنیم که طوری هماهنگ کرده تا بعدازظهر یا عصر به کینپون برسید و صعود از کوه و رسیدن به صخره طلایی را به روز بعد موکول کنید.

هتل ها و اقامتگاه های نزدیک صخره طلایی عبارت اند از:

هتل باگاتیدهی (Bawgatheiddhi Hotel) : نزدیکی روستای کینپون با حدود هزینه ۱۷ تا ۹۰ دلار (حدود ۵۵ تا ۳۰۰ هزار تومان)

هتل گلدن راک (Golden Rock Hotel) : در نزدیکی صخره طلایی و با حدود هزینه ۷۵ تا ۹۰ دلار (حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰ هزار تومان)

هتل مونتین تاپ (Mountain Top Hotel) : در نزدیکی صخره طلایی و با حدود هزینه ۹۰ تا ۱۲۰ دلار (حدود ۳۰۰ تا ۳۹۰ هزار تومان)

صخره طلایی

اطلاعات بازدید از صخره طلایی

 برای رسیدن به صخره طلایی گزینه هایی چون اتوبوس و قطار را در پیش روی خود دارید.

۱- قطارها روزانه سه بار از شهر یانگون، پایتخت میانمار به سوی روستای کینپون حرکت می کند. البته باید بدانید این قطار، قطاری بسیار قدیمی است که سرعت بسیار کندی  دارد و مسیری پر از فراز و نشیب را طی می کند. با این حال اگر از ملاقات با مردم محلی و دیدن مناظر اطراف لذت می برید، قطار می تواند گزینه مناسبی برای شما باشد. حدودا ۴ ساعت در راه خواهید بود، البته اگر قطار تأخیر بیش تری نداشته باشد. بلیت این قطارها را می توانید از ایستگاه قطار یا دفتر قطار در ساختمان ساکورا تهیه کنید. 

هزینه بلیت ها بسیار پایین است و بلیت صندلی های درجه یک، در حدود ۶ هزار تومان (۲,۴۵۰ کیات میانمار) است. البته به یاد داشته باشید اینجا میانمار است و منظور از صندلی درجه یک، تنها صندلی با بالشتک و جایی برای استراحت پا است. صندلی های درجه دو نیز قیمتی در حدود ۳ هزار تومان (۱,۲۰۰ کیات میانمار) دارند. 

۲- راه دیگر استفاده از اتوبوس است که از شهر یانگون می توانید به شهر کیا اکتیو و روستای کینپون برسید. شروع سرویس دهی از ساعت ۶:۳۰ صبح است و در فواصل یک ساعت تا ساعت ۱۴:۳۰ ادامه پیدا می کند. هزینه بلیت اتوبوس ۸۰۰۰ کیات میانمار و حدود ۲۰ هزار تومان ماست. با اتوبوس نزدیک ۵۵ ساعت در راه خواهید بود.

اقامت: در روستای کینپون چندین اقامتگاه و هتل وجود دارد که برای استراحت می توانید از آن ها استفاده کنید.

هزینه ورود به پاگودا کیا اکتیو: ۶۰۰۰ کیات میانمار (حدود ۱۵ هزار تومان)

آدرس: میانمار، ایالت مان، منطقه تاتون، پاگودا صخره طلایی

Address: Golden Rock Pagoda, Thaton District, Mon State, Myanmar (Burma)

دو تصوير از ارسال نامه امام خميني براي گورباچف

 



در اولين روز سال ۱۹۸۹ ميلادي ـ ۱۱ دي ۱۳۶۷ ـ نامه معروف و تاريخي امام‌خميني خطاب به ميخائيل گورباچف آخرين رييس جمهور اتحاد جماهير شوروي در زمينه مرگ كمونيسم و ضرورت پرهيز روسيه از اتكاء به غرب انتشار يافت. 
اين نامه در شرائطي منتشر شد كه اتحاد جماهير شوروي هنوز به عنوان يك مجموعه برقرار بود، جنگ سرد خاتمه نيافته بود، ديوار برلين به عنوان نماد جدائي شرق و غرب، فرو نريخته بود و حاكميت كمونيسم بر قانون اساسي شوروي و بر مقدرات مردم در جمهوريهاي اين كشور، هنوز برقرار بود. با اين حال امام خميني در نامه عبرت‌آموز خويش به گورباچف از صداي شكسته شدن استخوانهاي ماركسيسم سخن به ميان آورد و وي را از روي آوردن به غرب براي حل مشكلات اقتصادي اتحاد جماهير شوروي برحذر داشت. 

متن پيام امام‌خميني 
متن نامه امام‌خميني به اين شرح است:(1) 
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم
جناب آقاي گورباچف، صدر هيأت رئيسه اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي 
با اميد خوشبختي و سعادت براي شما و ملت شوروي، از آنجا كه پس از روي كار آمدن شما چنين احساس مي‌شود كه جنابعالي در تحليل حوادث سياسي جهان، خصوصاً در رابطه با مسائل شوروي، در دور جديدي از بازنگري و تحول و برخورد قرار گرفته‌ايد، و جسارت و گستاخي شما در برخورد با واقعيات جهان چه‌ بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلي حاكم بر جهان گردد، لازم ديدم نكاتي را يادآور شوم. هر چند ممكن است حيطه تفكر و تصميمات جديد شما تنها روشي براي حل معضلات 0حزبي و در كنار آن حل پاره‌اي از مشكلات مردمتان باشد، ولي به همين اندازه هم شهامت تجديدنظر در مورد مكتبي كه ساليان سال فرزندان انقلابي جهان را در حصارهاي آهنين زنداني نموده بود قابل ستايش است. و اگر به فراتر از اين مقدار فكر مي‌كنيد، اولين مسئله‌اي كه مطمئناً باعث موفقيت شما خواهد شد اين است كه در سياست اسلاف خود داير بر «خدازدايي» و «دين‌زدايي» از جامعه، كه تحقيقاً بزرگترين و بالاترين ضربه را بر پيكر مردم كشور شوروي وارد كرده است، تجديدنظر نماييد؛ و بدانيد كه برخورد واقعي با قضاياي جهان جز از اين طريق ميسر نيست. البته ممكن است از شيوه‌هاي ناصحيح و عملكرد غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينه اقتصاد، باغ سبز دنياي غرب رخ بنمايد، ولي حقيقت جاي ديگري است. شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گره‌هاي كور اقتصادي سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايه‌داري غرب حل كنيد، نه تنها دردي از جامعه خويش را دوا نكرده‌ايد، كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند؛ چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روشهاي اقتصادي و اجتماعي به بن‌بست رسيده است، دنياي غرب هم در همين مسائل، البته به شكل ديگر، و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است. 
جناب آقاي گورباچف، بايد به حقيقت رو آورد. مشكل اصلي كشور شما مسئله مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست. همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن‌بست كشيده و يا خواهند كشيد. مشكل اصلي شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است. 
جناب آقاي گورباچف، براي همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزه‌هاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد؛ چرا كه ماركسيسم جوابگوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست؛ چرا كه مكتبي است مادي، و با ماديت نمي‌توان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت، كه اساسي‌ترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است، به در آورد. 
حضرت آقاي گورباچف، ممكن است شما اثباتاً در بعضي جهات به ماركسيسم پشت نكرده‌ باشيد و از اين پس هم در مصاحبه‌ها اعتقاد كامل خودتان را به آن ابراز كنيد؛ ولي خود مي‌دانيد كه ثبوتاً اين‌گونه نيست. رهبر چين اولين ضربه را به كمونيسم زد؛ و شما دومين و علي‌الظاهر آخرين ضربه را بر پيكر آن نواختيد. امروز ديگر چيزي به نام كمونيسم در جهان نداريم. ولي از شما جداً مي‌خواهم كه در شكستن ديوارهاي خيالات ماركسيسم، گرفتار زندان غرب و شيطان بزرگ نشويد. اميدوارم افتخار واقعي اين مطلب را پيدا كنيد كه آخرين لايه‌هاي پوسيده هفتاد سال كژي جهان كمونيسم را از چهره تاريخ و كشور خود بزداييد. امروز ديگر دولتهاي همسو با شما كه دلشان براي وطن و مردمشان مي‌تپد هرگز حاضر نخواهند شد بيش از اين منابع زيرزميني و رو زميني كشورشان را براي اثبات موفقيت كمونيسم، كه صداي شكستن استخوان‌هايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است، مصرف كنند. 
آقاي گورباچف وقتي از گلدسته‌هاي مساجد بعضي از جمهوري‌هاي شما پس از هفتاد سال بانگ «الله‌اكبر» و شهادت به رسالت حضرت ختمي‌ مرتبت ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم ـ به گوش رسيد، تمامي طرفداران اسلام ناب محمدي (ص) را از شوق به گريه انداخت. لذا لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان‌بيني مادي و الهي بينديشيد. ماديون معيار شناخت در جهان‌بيني خويش را «حس» دانسته و چيزي را كه ماده ندارد موجود نمي‌دانند. قهراً جهان غيب، مانند وجود خداوند تعالي و وحي و نبوت و قيامت، را يكسره افسانه مي‌دانند. در حالي كه معيار شناخت در جهان‌بيني الهي اعم از «حس و عقل» مي‌باشد، و چيزي كه معقول باشد داخل در قلمرو علم مي‌باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستي اعم از غيب و شهادت است، و چيزي كه ماده ندارد، مي‌تواند موجود باشد. و همان‌طور كه موجود مادي به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسي نيز به شناخت عقلي متكي است. 
قرآن مجيد اساس تفكر مادي را نقد مي‌كند، و به آنان كه بر اين پندارند كه خدا نيست و گرنه ديده مي‌شد. لن‌ نومن‌لك حتي نري‌الله جهره(2) مي‌فرمايد: لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف‌الخبير.(3)
از قرآن عزيز و كريم و استدلالات آن در موارد وحي و نبوت و قيامت بگذريم، كه از نظر شما اول بحث است، اصولاً ميل نداشتم شما را در پيچ و تاب مسائل فلاسفه، بخصوص فلاسفة اسلامي، بيندازم. فقط به يكي ـ دو مثال ساده و فطري و وجداني كه سياسيون هم مي‌توانند از آن بهره‌اي ببرند بسنده مي‌كنم. اين از بديهيات است كه ماده و جسم هر چه باشد از خود بيخبر است. يك مجسمه سنگي يا مجسمه مادي انسان هر طرف آن از طرف ديگرش محجوب است. در صورتي كه به عيان مي‌بينيم كه انسان و حيوان از همه اطراف خود آگاه است. مي‌داند كجاست؛ در محيطش چه مي‌گذرد؛ در جهان چه غوغايي است. پس، در حيوان و انسان چيز ديگري است كه فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمي‌ميرد و باقي است. انسان در فطرت خود هر كمالي را به طور مطلق مي‌خواهد. و شما خوب مي‌دانيد كه انسان مي‌خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتي كه ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود جهان ديگري هم هست، فطرتاً مايل است آن جهان را هم در اختيار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگري هم هست، فطرتاً مايل است آن علوم را هم بياموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدمي دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهيم، گرچه خود ندانيم. انسان مي‌خواهد به «حق مطلق» برسد تا فاني در خدا شود. اصولاً اشتياق به زندگي ابدي در نهاد هر انساني نشانه وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است. اگر جنابعالي ميل داشته باشيد در اين زمينه‌ها تحقيق كنيد، مي‌توانيد دستور دهيد كه صاحبان اين‌گونه علوم علاوه بر كتب فلاسفه غرب در اين زمينه، به نوشته‌هاي فارابي(4) و بوعلي‌سينا(5) ـ رحمت‌الله عليهما ـ در حكمت مشاء مراجعه كنند، تا روشن شود كه قانون عليت و معلوليت كه هرگونه شناختي بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراك معاني كلي و نيز قوانين كلي كه هرگونه استدلال بر آن تكيه دارد، معقول است نه محسوس، و نيز به كتابهاي سهروردي(6) ـ رحمت‌الله عليه ـ در حكمت اشراق مراجعه نموده، و براي جنابعالي شرح كنند كه جسم و هر موجود مادي ديگر به نور صرف كه منزه از حس مي‌باشد نيازمند است؛ و ادراك شهودي ذات انسان از حقيقت خويش مبرا از پديده حسي است. از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به حكمت متعاليه صدرالمتألهين(7) ـ رضوان‌الله تعالي عليه و حشره‌الله مع‌النبيين و‌الصالحين ـ مراجعه نمايند، تا معلوم گردد كه: حقيقت علم همانا وجودي است مجرد از ماده؛ و هرگونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد. 
ديگر شما را خسته نمي‌كنم و از كتب عرفا و بخصوص محي‌الدين ابن‌عربي‌(8) نام نمي‌برم؛ كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تني چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اين‌گونه مسائل قوياً دست دارند، راهي قم گردانيد، تا پس از چند سالي با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر از موي منازل معرفت آگاه گردند، كه بدون اين سفر آگاهي از آن امكان ندارد. 
جناب آقاي گورباچف، اكنون بعد از ذكر اين مسائل و مقدمات، از شما مي‌خواهم درباره اسلام به صورت جدي تحقيق و تفحص كنيد. و اين نه به خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، كه به جهت ارزشهاي والا و جهان شمول اسلام است كه مي‌تواند وسيله راحتي و نجات همه ملتها باشد و گره مشكلات اساسي بشريت را باز نمايد. نگرش جدي به اسلام ممكن است شما را براي هميشه از مسئله افغانستان و مسائلي از اين قبيل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و هميشه خود را در سرنوشت آنان شريك مي‌دانيم. با آزادي نسبي مراسم مذهبي در بعضي از جمهوريهاي شوروي، نشان داديد كه ديگر اين‌گونه فكر نمي‌كنيد كه مذهب مخدر جامعه است.(9)
راستي مذهبي كه ايران را در مقابل ابرقدرتها چون كوه استوار كرده است مخدر جامعه است؟ آيا مذهبي كه طالب اجراي عدالت در جهان و خواهان آزادي انسان از قيود مادي و معنوي است مخدر جامعه است؟ آري، مذهبي كه وسيله شود تا سرمايه‌هاي مادي و معنوي كشورهاي اسلامي و غيراسلامي، در اختيار ابرقدرتها و قدرتها قرار گيرد و بر سر مردم فرياد كشد كه دين از سياست جدا است مخدر جامعه است. ولي اين ديگر مذهب واقعي نيست؛ بلكه مذهبي است كه مردم ما آن را «مذهب امريكايي» مي‌نامند. 
در خاتمه صريحاً اعلام مي‌كنم كه جمهوري اسلامي ايران به عنوان بزرگترين و قدرتمندترين پايگاه جهان اسلام به راحتي مي‌‌تواند خلأ اعتقادي نظام شما را پر نمايد. و در هر صورت، كشور ما همچون گذشته به حسن‌ همجواري روابط متقابل معتقد است و آن را محترم مي‌شمارد. والسلام‌ علي‌من‌اتبع الهدي. 
11/10/67
روح‌الله الموسوي‌الخميني
پاسخ گورباچف به پيام امام‌خميني 
پيام امام‌خميني در 13 دي 1367 توسط هيأت منتخب ايشان مركب از آيت‌الله جوادي آملي، محمدجواد لاريجاني و خانم مرضيه حديده‌چي‌ دباغ، در مسكو به گورباچف تحويل گرديد.(10) گورباچف نيز هشت هفته بعد پاسخ رسمي خود را توسط «ادوارد شوارد نادزه» وزير خارجه وقت شوروي، در تهران تسليم امام‌خميني كرد. گورباچف در اين پاسخ، براي نامه امام ارج فراوان قائل شده بود ولي از متن جوابيه وي پيدا بود كه ابعاد معنوي پيام امام را درك نكرده است. زيرا صرفاً تلاش كرده بود تا از يكسو اقدامات خود در جهت ترويج آزاديهاي سياسي در شوروي را تشريح كند و از سوي ديگر دستاوردهاي اقتصادي كمونيسم را از 1917 به بعد توصيف نمايد. 
«ادوارد شوارد نادزه» وزير خارجه وقت شوروي روز هفتم اسفند 1367 پاسخ گورباچف را در حسينيه جماران به اطلاع امام‌خميني رساند. در اين ديدار كه آقايان علي‌اكبر ولايتي وزير امورخارجه، محمدجواد لاريجاني، و عليرضا نوبري حيراني سفير وقت ايران در مسكو حضور داشتند، وزير خارجه شوروي ابتدا پيام كتبي ميخائيل گورباچف را به امام‌خميني تسليم كرد و سپس اظهار داشت:(11)
از حضرت امام بسيار متشكرم از اين فرصتي كه براي ملاقات با شما به دست آوردم. مأموريت دارم پيام جوابية ميخائيل سرگئي گورباچف را تسليم حضرت امام كنم. سعي خواهم كرد به طور خيلي مختصر محتواي اين پيام را براي شما عنوان نمايم. ابتدا مي‌خواستم عرض كنم كه خود واقعيات تبادل پيام‌‌ها بين رهبران كشور ما يك پديده منحصر به فرد در روابط فيمابين است. اعتقاد ما بر اين است كه شرايطي پيش آمده است تا روابط فيمابين دو كشور ما وارد يك مرحله كيفي جديدي شود براي همكاريها در تمامي زمينه‌ها. 
آقاي گورباچف در پيام خود اشاره مي‌كنند كه پيام جنابعالي خطاب به دبيركل كميته مركزي حزب كمونيست اتحاد شوروي از مفاهيم فراوان سرشار است. تمامي اعضاي هيأت رهبري شوروي متن پيام جنابعالي را مطالعه كردند. شكي نيست كه ما در موارد عمده‌اي اتفاق نظرداريم اما مواردي هست كه ما اختلاف نظر داريم، اما اين مهم نيست. 
پيام شما ملاحظات عميق راجع به سرنوشت بشريت دارد. آقاي گورباچف عقيده دارند كه ما در مهمترين مورد اتفاق نظر داريم يعني انسانها بايد ياور يكديگر باشند تا بشريت فناپذيري به خود بگيرد. چنانچه انسان‌ها متحد نشوند خطر فاجعه براي بشريت وجود دارد، چون امكانات بالقوه براي به وجود آوردن چنين فاجعه توسط خود انسانها ايجاد شده است. 
آقاي گورباچف معتقد است كه مبارزه در راه نيل به يك دنياي عاري از سلاح هسته‌اي و آزاد از زور وظيفه تمامي ملتهاست. و اما راجع به سياست خارجي اتحاد شوروي، هدف ما تعميم رجحان ارزشهاي مشترك براي تمامي ملتها و برتري اين ارزشها بر تمامي منافع ديگر چه طبقه‌اي و چه ملي است. 
آقاي گورباچف به شما مي‌نويسد كه حرفهاي امام راجع به حسن نيت رهبري ايران جهت داشتن روابط حسنه و حسن همجواري با اتحاد شوروي با واكنش خوب از طرف رهبران شوروي مواجه شده است. ما داراي يك مرز بسيار طولاني هستيم همچنين داراي سنن ديرينة مناسبات و روابط فرهنگي بين دو ملت هستيم. ما اساس خوبي داريم براي استمرار مناسبات بر پايه جديد. يعني بر پايه اصول احترام متقابل، تساوي حقوق و عدم مداخله در امور داخلي يكديگر.
آقاي گورباچف مي‌نويسد كه در سياست بين‌المللي، ما پيرو يك اصل اساسي هستيم يعني اصل احترام به آزادي انتخاب براي هر انسان و هر ملت. نتيجتاً كشور ما و تمامي ملت ما از انقلاب بزرگ شما حسن‌ استقبال كرده است. استبداد شاهنشاهي در ايران مردم خود را استثمار كرده و از روشهاي واقعاً بربريت استفاده مي‌كرده و شرافت و آبروي ملت خود را پايمال كرده براي جلب رضايت نيروهاي خارجي. انقلاب شما انتخاب ملت شما بوده است و ما از اين هميشه پشتيباني كرده و مي‌كنيم. 
ْآقاي گورباچف در پيام خود مي‌نويسند كه ملت ما نيز انتخاب خود را به عمل آورده و اين در سال 1917 بود. در رهگذر ما، هم مشكلات بزرگي بود و هم موفقيت‌هاي چشمگيري بوده. هم اشتباهات وخيمي بوده است و هم نقض حقوق بشر بوده كه ما با اين اشتباهات خود را اصلاح مي‌كنيم و آن را محكوم مي‌كنيم. علي‌رغم تمامي مشكلات، ما از دستاوردهاي خود توانستيم دفاع كنيم چون انتخاب مردم راست بوده است. مي‌خواستم به استحضارتان برسانم كه مسئلة آزادي انتخاب در دستور روز زندگي بين‌المللي كنوني نيز هست. ما براي خود سئوالي داريم چرا كه بايد راه براي ادامة رهگذر پيدا كنيم: آيا اين راه ما راه كهنه و دگماتيك است يا راه جديد و انقلابي؟ انتخاب ما به نفع راه دوم است، ما در كشورمان انقلاب داريم؟ اما يك انقلاب مسالمت‌آميز بدون سنگرها و بدون توسل به زور، ما مي‌خواستيم كه حضرت امام بدانند كه در كشور ما روند تجديد و بازسازي ادامه دارد. بازسازي اقتصادي و سياسي، تجديد ارزيابي‌هاي ما و طرز تفكر ما و تجديد نظرياتي كه ما قبلاً داشتيم.
آقاي گورباچف اشاره مي‌كند كه تحولات عظيمي در جهان، اخيراً پديد آمده و فكر مي‌كنيم مي‌شود گفت كه ما در آستانة يك نظام جديد اقتصادي و سياسي قرار داريم. توافق‌هاي بسيار مهم به امضا رسيده است يك كلاس از سلاحهاي هسته‌اي از بين مي‌رود. 
دورنماي خوبي براي از بين بردن سلاح شيميايي باز شده است و همين‌طور دورنماي خوبي براي جلوگيري از تقابل نظامي دولت‌ها، اما اين هدية امپرياليستها نيست، اين ارادة ملتهاست و ارادة زمان است. چارة ديگري وجود ندارد، مسابقة تسليحاتي و آوردن آن به فضا منجر به فاجعة بشريت خواهد بود. در مناطق مختلف دنيا مناقشات خونين دارند به پايان مي‌رسند.
ما از خاتمة جنگ ايران و عراق با صراحت حسن استقبال مي‌كنيم، براي همكاري با شما جهت استحكام صلح در خاورميانه و نزديك و تمامي جهان آمادگي داريم. حضور وسيع نظامي در خليج‌فارس مورد نگراني ما است. منظورم حضور نظامي كشورهاي خارج از منطقه است. اين پديده بسيار خطرناك است و بايد آن را به اتمام رساند.
ما مي‌خواهيم با موفقيت در امر حل و فصل عادلانة مناقشة افغانستان نيز با شما همكاري خوبي داشته باشيم، بگذاريم كه مردم افغانستان سرنوشت خود را خودشان بدون دخالت از خارج تعيين نمايند.
شواردنادزه افزود: يك نكتة ديگر از پيام آقاي گورباچف اينكه: ايشان اظهار آمادگي مي‌كنند براي گسترش همكاريهاي اقتصادي و همكاري در زمينه‌هايي كه ما قبلاً همكاريهاي خوبي داشته بوديم. ما براي برقراري و ادامة تماسها بين انسانها، نمايندگان محافل اجتماعي و روحانيون نيز آمادگي داريم. آنها از اين دعوت جنابعالي استفاده خواهند كرد.
در پايان، فرستادة ويژة رهبر شوروي گفت: اين بود محتواي اصلي پيام آقاي گوباچف. ايشان بهترين آرزوها و سلام خود را به جنابعالي مي‌رسانند و خواهان طول عمر جنابعالي به نفع و سعادت ايران هستند.
در خاتمه امام خميني فرمودند:
«ان‌شاءالله سلامت باشند، ولي به ايشان بگوييد كه من مي‌خواستم جلوي شما يك فضاي بزرگتر باز كنم. من مي‌خواستم دريچه‌اي به دنياي بزرگ، يعني دنياي بعد از مرگ كه دنياي جاويد است را براي آقاي گورباچف باز نمايم و محور اصلي پيام من آن بود. اميدوارم بار ديگر ايشان در اين زمينه تلاش نمايند.»
[حضرت امام از خروج نيروهاي شوروي از افغانستان استقبال كردند، و بر حسن همجواري و توسعة مناسبات قوي در ابعاد مختلف در مقابله با شيطنت‌هاي غرب و خروج نيروهاي بيگانه از خليج‌فارس تأكيد و آرزو كردند تا مردم شوروي و ايران هميشه در صلح و آرامش زندگي كنند.]
تأملي در پيام امام خميني 
نامه تاريخي حضرت امام كه از اسناد مهم سياسي قرن محسوب مي‌شود، بويژه به دليل اثبات مفاد آن از جمله فروپاشي كمونيسم، خسارات شوروي به خاطر اتكاء به غرب، و متوقف شدن روند واگذاري منابع اقتصادي متحدين شوروي به اين كشور بسيار درخور اهميت است.
امام خميني در اين پيام تلاش كردند تا به گورباچف چند نكته را تفهيم كنند:
1. برخلاف تصور ماركس و لنين، اسلام و ارزش‌هاي ديني، پديده‌هايي ماندگار و روح‌بخش ملت‌ها هستند.
2. كمونيسم و مكاتب مادي وهم و خيالند و ناپايدار و فروپاشيدني هستند.
3. غرب تكيه‌گاه قابل اعتمادي براي حل مشكلات روسيه نيست.
با اين همه، گورباچف هشدار امام خميني را جدي نگرفت و در نتيجه عواقب ناشي از اين بي‌توجهي همانگونه كه در پيام امام خميني پيش‌بيني شده بود، تحقق يافت يعني از يك‌سو به گورباچف ثابت شد كه پناه بردن به كانون سرمايه‌داري غرب دردي از روسيه را دوا نمي‌كند(12) و از جانب ديگر «ديگران» به ميدان آمدند و به بهانه جبران اشتباهات وي، او را به حاشيه راندند. (13)
در سالگرد رحلت امام خميني در 1378 گورباچف طي مصاحبه‌اي با خبرنگار واحد مركزي خبر در مسكو از اينكه به هشدارهاي آن روز بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران بي‌اعتنائي كرده بود، اظهار تأسف نمود. وي در اين مصاحبه اظهار داشت.(14)
«مخاطب پيام آيت‌الله خميني از نظر من، همه اعصار در طول تاريخ بود». وي افزود «زماني كه من اين پيام را دريافت كردم احساس كردم كه شخصي كه اين پيام را نوشته بود متفكر و دلسوز براي سرنوشت جهان است. من از مطالعه اين پيام استنباط كردم كه او كسي است كه براي جهان نگران است و مايل است من انقلاب اسلامي را بيشتر بشناسم و درك كنم» 
گورباچف سپس با تشريح نابسامانيهاي اقتصادي و سياسي روسيه، تصريح كرد «اگر ما پيشگوييهاي آيت‌الله خميني را در آن پيام جدي مي‌گرفتيم امروز قطعاً شاهد چنين وضعيتي نبوديم.» 
گورباچف در مصاحبه خود با خبرنگار واحد مركزي خبري به روابط روسيه با غرب اشاره كرده و تصريح نمود كه «اقتصاد روسيه از همان ابتدا در حال ريزش و سقوط بود و ما در واقع نمي‌توانستيم همگام با غرب عمل كنيم... ما از جنگ سرد صرفنظر كرده و شروع به برقراري روابط با كشورها نموديم. اما غربي‌ها در اين نبرد، پيروز شدند....»
خطاي گورباچف اين بود كه روند حركتي را كه در شوروي به‌عنوان «اصلاحات» شناخته شده بود، با خواست و اراده غرب همراه و هماهنگ كرد. در نتيجه هر روز استقلال و اقتدار كشورش را در برابر غرب به‌طور ناخواسته تضعيف نمود و در عوض پايگاهها و نقاط اتكاء فعاليت غرب از داخل شوروي را تقويت نمود. گروههايي كه هيچ اعتقادي به تماميت ارضي و حاكميت ملي شوروي نداشتند مثل قارچ روئيدند و با متينگ‌ها و گردهمايي‌هاي تحريك‌كننده و آشوب‌طلبانه در ليتواني، استواني، اوكراين، تاتارستان، گرجستان و نقاط ديگر بر طبل قوميت‌خواهي و ملي‌گرايي و خودمختاري طلبي كوبيدند و هر روز بيش از روز قبل، امنيت ملي شوروي را از درون و با حمايت بيروني مورد تهديد قرار دادند. 

دفتر MI6 در تهران کجا بود

از تاریخ تشکیل دولت نظامی تیمسار ازهاری، که در آن دولت تیمسار ارتشبد قره‌باغی به سمت وزیر کشور منصوب شده بود، اغلب روزها در محل کار رئیسم شاهد ملاقات‌های حضوری وزیر کشور با رئیسم بودم.
 

به گزارش فرهنگ نیوز، چندی پیش عبدالله شهبازی(یکی از مورخین دوران معاصر و پهلوی) مطلبی را در مورد فردی به نام سرهنگ علیرضا معمارصادقی(رئیس دفتر فردوست) در کانال تلگرام خود منتشر نمود. این مطالب که بریده‌هایی از روز نوشت معمارصادقی است می‌تواند برای پژوهشگران تاریخی منبع قابل اعتنایی باشد.

عبدالله شهبازی در کانال تلگرام خود نوشت: با سرهنگ علیرضا معمارصادقی، رئیس دفتر ارتشبد فردوست که نامش بارها در خاطرات فردوست ذکر شده، در ۱۶ آذر ۱۳۹۲۲ دیدار کردم. با واسطه دوست محترمم آقای اکبر میرجعفری که با پسر ایشان دوست و هم‌کلاس بودند. (پسر سرهنگ معمارصادقی دانشجوی فلسفه بودند.)


سرهنگ علیرضا معمارصادقی (۱۳۱۵- ۱۳۹۴) از یک خانواده شیرازی گسترده و سرشناس است. نیای این خاندان، حاج محمداسماعیل معمار، سه پسر داشت:

حاج محمدکاظم، علی‌محمد معمار، حاج محمدباقر معمار. علی‌محمد معمار نیز سه پسر داشت: استاد محمد اسماعیل‌صادقی (اسماعیل‌صادقی نام فامیل است)، عبدالرحیم معمارصادقی، جواد کمپانی که چون کارمند کمپانی هند شرقی بریتانیا بود نام فامیل کمپانی را انتخاب می‌کند. عبدالرحیم معمارصادقی پدر هفت پسر (از جمله سرهنگ علیرضا معمارصادقی)‌ و چهار دختر است.

سرهنگ معمارصادقی مرا می‌شناخت. او به صراحت ارتشبد فردوست را عامل انگلیس خواند. دلیلش را پرسیدم. دلایلی گفت از جمله این‌که هر گاه رئیس ایستگاه ام. آی. سیکس بریتانیا به دفتر ویژه اطلاعات می‌آمد در اوقاتی بود که هیچ کس حضور نداشت بجز فردوست و رئیس دفتر وی (سرهنگ معمارصادقی).

گفت که سِر شاپور ریپورتر به دفتر ویژه نمی‌آمد. پرسیدم: می‌دانید دفتر مرکزی ام. آی. سیکس در کجا بود؟ هم‌زمان با من گفت: کمپانی جنرال الکتریک در خیابان زرتشت. یعنی تقریباً قبل از من شروع کرد نام کمپانی جنرال الکتریک در خیابان زرتشت را گفتن.

در مورد خاطرات ارتشبد فردوست گفت: پنجاه در صد را همه می‌دانستند، سی در صد نوشته فردوست است و بیست در صد را شما اضافه کرده‌اید. قسم خوردم که چیزی به خاطرات فردوست اضافه نکردم و افزودم: در زمان شروع انقلاب مگر خود شما سرخورده نبودید و خسته از اوضاع و آرزو نداشتید رژیم عوض شود؟ سکوت کرد.

گفتم: مگر شما در ۲۴ بهمن بهمراه ارتشبد فردوست به دیدار مهندس بازرگان نرفتید؟ جا خورد. گفت: رفتیم ولی در نخست‌وزیری یک افسر توده‌ای (هر انقلابی از نظر ایشان توده‌ای بود) ارتشبد فردوست را شناخت و پرخاش کرد. فردوست دستور داد برویم پیش رئیس ستاد ارتش. قرنی نبود. کس دیگری بود. من توصیه کردم نرود زیرا در آنجا همه او را می‌شناسند. پذیرفت و او را در جای دیگر پیاده کردم.

جداً اعتقاد داشت که فردوست عامل پیروزی انقلاب شد. دلیلش را پرسیدم. گفت: تیمسار خسروداد آمد نزد ارتشبد فردوست. در حضور من زار  زار گریه می‌کرد. می‌گفت ۲۴ ساعت به من اختیار بدهید، انقلاب را ساکت می‌کنم، ولی فردوست اجازه نداد.

آقای میرجعفری پرسید: کسی که خاطرات فردوست را می‌خواند، احساس می‌کند خودش را مهم کرده و گویا نفر دوم مملکت است.

سرهنگ معمار صادقی پاسخ داد: فردوست نفر اول مملکت بود. هر چه می‌گفت می‌شد. چرا ارتش در انقلاب اعلامیه بی‌طرفی داد؟ چون نظر فردوست این بود. شاه گفته بود: من می‌روم ولی فردوست هست.

گفتم: من هر چه تحقیق کردم فردوست را فردی از نظر مالی ساده یافتم. تأیید کرد و گفت: کاملاً به پول و مال بی‌اعتنا بود. در خانه مادرش در یک اتاق کوچک زندگی می‌کرد. یک تخت با تشک و یک میز کوچک و  دو صندلی تمام زندگی فردوست بود. زمانی شاه در منطقه‌ای در شمال، بعد از خزرشهر، زمین چند ده هکتاری به فردوست و یکی از نخست‌وزیران گذشته (هویدا و علم و اقبال را نام بردم. گفت نه، از نخست‌وزیران قدیمی بوده) بخشید. آن فرد طمع داشت به کل زمین. پیغام داد که ارتشبد فردوست موافقت کند تا با هم در کل زمین کاری بکنیم. فردوست گفت: من سهمی ندارم. یعنی به همین سادگی سهمش را بخشید به آن فرد.

یادداشت‌های سرهنگ معمارصادقی را به مناسبت آغاز دهه فجر ۱۳۹۴ منتشر کردم. با آرزوی تحقق آرمان‌های امام راحل و توفیق روزافزون رهبر انقلاب در گذر از وضع بغرنج کنونی منطقه و دفع پلشتی‌های داخل که چهره انقلاب را کدر کرده است.

***

۱- سال ۱۳۵۷، ۴ آبان ماه آن سال طبق دستور شاه مراسم جشن و شادمانی تولد وی که همه ساله برگزار می‌شد، انجام نگردید. درست شب ۴ آبان ماه به اتفاق پسر رئیسم [ارتشبد حسین فردوست رئیس دفتر ویژه اطلاعات]، که تازه از آمریکا با اخذ دکترای اقتصاد به ایران آمده بود، با قرار قبلی که پدرش با تشریفات دربار گذاشته بود، برای ملاقات با شاه به کاخ نیاوران رفتیم. پسر رئیسم در دفتر شاه با وی ملاقات کرد و طبق اظهار او شاه به وی خوشامد گفته و از وضع پدرش سئوال کرده بود. پدرش از نزدیکان و دوستان دوران تحصیل شاه در سوئیس و در آن سال (یعنی سال ۱۳۵۷) شخص دوم مملکت از نظر نفوذ سیاسی بود. در مراجعت از کاخ پسر رئیسم حالت کلی شاه را خیلی غمگین و نگران توصیف کرد.

۲- در اواسط آبان ماه سال ۵۷ ارتشبد فریدون جم از انگلستان به ایران آمد. در دفتر رئیسم با وی ملاقات داشت و شب‌ها طی دعوتی که می‌شد همراه رئیسم به کلوپ ایران جوان می‌رفت و با هم شام می‌خوردند. در آن موقع مناسبات چنین بود که طبق دستور شاه ارتشبد جم احضار شده تا دولت یا وزارت دفاع شریف امامی را در اختیار بگیرد. اما او برای معالجه تنها پسر معتادش نیاز به پول داشت و آمده بود تا سهم خود را از ملکی که در عباس‌آباد تنکابن با رئیسم به صورت مشاعی شریک بودند بفروشد. پس از هماهنگی‌های لازم سهم ملک ایشان را رئیس من در آن موقع مبلغ هشتصد هزار تومان خریداری کرد و ارتشبد جم به انگلستان مراجعت نمود.

۳- روز ۱۴ آبان ماه ۵۷ سالروز تولد پسرم بود که پنج ساله می‌شد. بعدازظهر برای شرکت در جشن تولد وی زودتر از مقرر از محل کار خارج شده و با راننده به سوی منزل در حرکت بودم که با هجوم افراد و آتش‌سوزی‌های بانک‌ها و سینماها که توسط گروه قلیلی صورت می‌گرفت مواجه شدم که بیشترین آتش‌سوزی‌ها در میدان ۲۵ شهریور [هفتم تیر] بود.

۴- درست در ۱۵ آبان ماه سال ۵۷، زمانی که ارتشبد ازهاری جهت تشکیل هیئت دولت انتخاب شده بود، برای ملاقات با ارتشبد نصیری، که تازه از پاکستان مراجعت نموده بود و با رئیسم نیز در همان ملک عباس‌آباد تنکابن سهم مشاعی داشت، برای انجام مقدمات خرید ارتشبد جم ملاقات نمودم. محل منزل وی روی یکی از تپه‌های شمال غرب منظریه بود. وقتی که به اتفاق راننده به منزل ارتشبد نصیری رسیدیم، ایشان شخصاً مشغول نظارت بر استقرار گروه سربازان محافظت منزل خود بودند و مکان‌های مورد نظر را از جهت تأمین حفاظت شخصاً تعیین می‌کردند.



به اتفاق وارد منزل شدیم. در محل نشیمن منزل پس از احوالپرسی از حال [و] احوال رئیسم و انجام کارهای مربوط به خرید سهم ارتشبد جم، تیمسار نصیری با خوشحالی زایدالوصفی به من اظهار داشت: «چه خوب شد حکومت نظامی با ریاست رئیس ستاد تشکیل شد. اعلیحضرت بموقع تصمیم بجایی گرفتند. سلام مرا به تیمسار برسانید و به ایشان نیز نظر مرا بگوئید و بگوئید که خیلی خوب شد.» بیچاره با خوش‌باوری از مأموریت پاکستان که در آنجا سفیر کبیر بود به ایران در آن موقع آشوب آمده بود به خیال این که حکومت نظامی‌ها موفق می‌شوند، دیگر خبر نداشت که همان حکومت نظامی‌ها او را اولین قربانی خواهند کرد.

۵- از تاریخ تشکیل دولت نظامی تیمسار ازهاری، که در آن دولت تیمسار ارتشبد قره‌باغی به سمت وزیر کشور منصوب شده بود، اغلب روزها در محل کار رئیسم شاهد ملاقات‌های حضوری وزیر کشور (ارتشبد قره‌باغی) با رئیسم بودم و بطور معمول حداقل ۲ تا ۳ ساعت در خلوت با هم مذاکره می‌کردند و یقیناً وقایع روزمره را با هم بررسی می‌نمودند.

۶- در یکی از روزها، برادر رئیسم، که او نیز یک سپهبد ارتش بود، قبل از ورود تیمسار قره‌باغی با رئیس ملاقات داشت. هنگام ورود تیمسار قره‌باغی در راهرو با هم برخورد نمودند. تیمسار سپهبد برادر رئیس با لبخند شادمانه‌ای به تیمسار قره‌باغی اظهار داشت: «خب، بد نشد. خواب حضرت آیت‌الله قمی خیلی خوب شد.» تیمسار قره‌باغی نیز با لبخند بسیار ملیح پاسخ داد: «بله، خوب شد. دستور لازم برای انتشار آن داده‌ام.» یادآوری می‌شود که در آن روزها از مشهد شایع شده بود که آیت‌الله قمی خوابی در مورد محمدرضا شاه دیده که گویا نباید به او آسیبی برسد و او مورد عنایت و لطف ائمه می‌باشد. بعدها، خیلی بعد از انقلاب، از دوست و همدوره خودم که در آن زمان مسئولیت حفاظتی لشکر مشهد را داشت شنیدم که مطلب خواب‌نما شدن آیت‌الله قمی از تراوشات فکری آقایان مسئولین امنیت استان بوده که به صورت اعلامیه منتشر کرده‌اند.

۷- همسر برادرم، که در آن موقع استاد دانشگاه ملی بود، در یک بعدازظهر تلفنی در محل کار به من تماس گرفت و اظهار داشت: «عوامل ساواک یکی از خانم‌ها و استادان (خانم هما ناطق) را گرفته با او بی‌حرمتی نموده حتی به او قصد تجاوز داشته‌اند» و از من کمک خواست. طبق معمول مراتب را به صورت گزارش کتبی به عرض رئیس رساندم. دستور دادند موضوع از طریق آقای ثابتی تلفنی پیگیری شود. شخصاً به آقای ثابتی (رئیس اداره سوم ساواک) تماس گرفتم و موضوع و دستور تیمسار را به اطلاع وی رساندم. پاسخ داد: به عرض تیمسار برسانید این زن فاحشه است و آشوبگر، در هر صورت اگر مقرر می‌فرمایند دستور آزادی او داده شود. مراتب به عرض رئیس رسید. مقرر فرمودند آزاد شود. عیناً مراتب تلفنی به آقای ثابتی ابلاغ شد. ( عبدالله شهبازی: مسئله فراتر از «قصد تجاوز» بود. تیم عملیاتی ساواک با دستور رسمی پرویز ثابتی،‌ مدیرکل سوم ساواک (امنیت داخلی)، به خانم هما ناطق، استاد دانشگاه ملی، تجاوز کرد و او را نیمه شب در خیابانی در جنوب تهران رها کردند. اسناد عملیات فوق شاید تنها نمونه اسناد رسمی باشد که تجاوز به یک زن به دستور مستقیم ساواک را نشان می‌دهد. پرونده این عملیات را شخصاً رؤیت کرده‌ام و نمی‌دانم منتشر شده یا خیر.)

۸- آن روزها ما پنج نفر برادر هفته‌ای یک بار شب‌های جمعه با خانواده هر دفعه در منزل یکی جمع می‌شدیم و برای سرگرمی و گذراندن اوقات رامی بازی می‌کردیم. یک نفر وکیل دادگستری که پدر همسر یکی از برادرزاده‌های من بود با همسرشان نیز در جمع خانوادگی ما بودند. این وکیل محترم که از دوران جوانی یک کمونیست دوآتشه بود و مطالعات زیادی هم داشتند با همسر برادرم که دکتر شهرساز و استاد دانشگاه ملی بودند و افکار سوسیال دمکرات داشتند (خانم دکتر گیتی اعتماد همسر محمدعلی اعتماد) در ابتدای هر جلسه مسائل متداول روز را بررسی و بازگو می‌کردند و اغلب اعلامیه‌های مختلف را که همه روزه در شهر به صورت زیادی پخش می‌شد جمع‌آوری و هماهنگ نموده و نسبت به تکثیر و انتشار آن‌ها اقدام می‌نمودند. بطبع [بالطبع] دامنه بحث و گفتگو در آن جلسه‌ها در ابتدای امر بالا می‌گرفت و من که یک نظامی بودم و به سبب محل خدمت در جریان وقایع کامل روز از هر نظر بودم از یک طرف و بقیه برادرها و خانم‌های‌شان بخصوص جناب وکیل محترم از طرف دیگر همواره وارد بحث‌های داغ می‌شدیم.

۹- همسر برادرم که استاد دانشگاه ملی بود،(گیتی اعتماد) همراه سایر اساتید در وزارت علوم واقع در خیابان ویلا در تحصن بودند که در یکی از روزها به علت نامعلومی یکی از اساتید که در بالکن ساختمان بود بنام شادروان نجات‌اللهی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. در همان روز یا چند روز دیگر از طریق حکومت نظامی تعدادی از استادها بازداشت و به بازداشتگاه پادگان جمشیدیه برده شدند. همسر برادرم نیز جزء بازداشت‌شدگان بودند. برادرم با اطلاع از این موضوع تلفنی مرا در جریان گذاشت. من هم موضوع بازداشت استاد را طی گزارشی به عرض رئیس رساندم و طبق معمول از طریق ساواک و فرماندار نظامی به موضوع خاتمه داده شد. این مطلب نیز از موضوع‌های داغ شب‌های جمعه شد که با جناب وکیل کمونیست دوآتشه هر هفته بحث می‌کردیم.


۱۰- در این ایام حضرت امام در پاریس بودند و در یکی از روزها یک نفر روحانی به دفتر مراجعه نمود و تقاضای ملاقات با رئیس را داشت. طبق روال معمول افسر مسئول روز درخواست ملاقات ایشان را با توجه به انگیزه ملاقات که ممنوع‌الخروج بودن ایشان از طرف ساواک بود به عرض رئیس رسانده، رئیس مقرر فرمودند: «هم اکنون از اداره سوم ساواک چگونگی سوال شود.» افسر مسئول به همین ترتیب اقدام نمود. آقای ثابتی رئیس اداره سوم ساواک اظهار داشت: «به عرض تیمسار برسانید اگر این شخص از کشور خارج شود مستقیماً به پاریس و دیدن امام خواهد رفت.» گفته آقای ثابتی از طریق افسر مسئول به عرض رئیس رسید. فرمودند: «می‌دانم [.] این شخص باید برود.» به همین ترتیب دستور تیمسار به آقای ثابتی ابلاغ شد. (آیت‌الله مهدوی کنی)

سرلشگر احمد مقربی


  سرلشگر احمد مقربی
  روز 4 دی 1356 سرلشكر مقربي به جرم جاسوسي برای شوروي اعدام شد.
هنوز چند ماهی از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نگذشته بود كه نظام نوپدید درگیر یك پرونده جنجالی جاسوسی شد. در ششمین روز اردیبهشت‌ماه سال 1358 یكی از اعضای بلندپایه سازمان مجاهدین خلق به نام محمدرضا سعادتی به هنگام ملاقات با ولادیمیر فیسینكو، دبیر اول سفارت شوروی در تهران و عضو سازمان اطلاعاتی آن كشور، دستگیر شد. قرار بود در این ملاقات سعادتی نسخه‌ای از پرونده سرلشگر احمد مقربی را كه به همراه داشت، در اختیار مأمور كا.گ.ب بگذارد. شرح ماجرای چگونگی دست‌یابی سازمان مجاهدین خلق به پرونده مقربی در دادرسی ارتش مجالی دیگر می‌طلبد.
 مقربی در سال 1356 یعنی درست یك سال پیش از انقلاب به جرم جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی دستگیر و اعدام شد. مسلماً آنچه در درجه اول برای مأموران کا.گ.ب اهمیت و اولویت داشت، دانستن علت لو رفتن یک عامل بلندپایه در یکی از مهم‌ترین کشورهای هدف بود. اما بی‌تردید این همه انگیزة مأموران کا.گ.ب در ایران نبود؛ بلكه روس‌ها می‌خواستند هرچه زودتر از بی‌نظمی حاصل از انقلاب استفاده كرده و به جز حزب توده، که عامل سنتی و شناخته‌شدة شوروی بود، عوامل دیگری در حاکمیت تازه و در میان نیروهای اسلامی پیدا کنند؛ به ویژه که در روزهای آغازین پیروزی انقلاب در چشم آنان که از ماهیت این سازمان و هشیاری و تشخیص دست‌اندرکاران انقلاب چندان آگاه نبودند، سازمان مجاهدین خلق، می‌توانست یکی از پایگاه‌های نفوذ باشد.
 كا.گ.ب به سراغ سازمان مجاهدین خلق رفت. آنان به قدر كفایت این سازمان را می‌شناختند و پیشینه همکاری با آنها را داشتند؛ چنانکه پس از ترور مستشاران آمریكایی در تهران به دست عوامل این سازمان در سال 1355، عناصر سازمان مجاهدین خلق كیف حاوی مدارك اداره مستشاری را به مسكو فرستادند. سازمان مجاهدین خلق نیز به این نوع روابط نیاز داشت؛ بنابراین باید نظر مساعد روس‌ها را به توانایی‌ها و قدرت خود جلب می‌كرد. كا.گ.ب بر این گمان بود كه در غیاب یك سازمان اطلاعاتی قدرتمند و آشفتگی‌های پس از انقلاب می‌تواند در ایران فعال مایشاء باشد. كا.گ.ب حتماً ریسك این عملیات پنهان را نیز محاسبه كرده بود؛ اما احمد مقربی چه كسی بود و چرا كا.گ.ب حاضر شد به خاطر دست‌یابی به پرونده‌اش، دولت جدید را نسبت به فعالیت‌های خود حساس و نسبت به اتحاد جماهیر شوروی بدگمان كند؟
 اول بار روزنامه رستاخیز در بیست و چهارم آذر سال 1356 خبر داد كه سرلشگر احمد مقربی به جرم جاسوسی برای یك كشور بیگانه دستگیر شد. این كشور بیگانه اتحاد جماهیر شوروی بود. بدین ترتیب شایعاتی كه از چندی پیش در مورد دستگیری یك افسر بلندپایه ارتش نقل محافل بود تأیید گردید. بی‌گمان كشف و دستگیری مقربی موفقیتی برای دستگاه اطلاعاتی ایران به شمار می‌رفت، همچنانکه به كار گرفتن سرلشگر مقربی و بهره‌كشی از او در طی سالیان متمادی نیز موفقیتی برای سازمان اطلاعاتی شوروی به حساب می‌آمد.
 
دامنه جنگ سرد در ایران
 با پایان یافتن جنگ جهانی دوم، كشورهایی كه دیروز مشتركاً بر فاشیسم غلبه كرده بودند وارد نبردی پنهان بر ضدّ یكدیگر شدند كه به جنگ سرد موسوم شد. در این نبرد دو اردوگاه متخاصم تلاش می‌كردند عواملی را در عالی‌ترین مراكز سیاسی، اطلاعاتی و علمی كشورهای رقیب به كار گیرند تا از استراتژی‌ها، برنامه‌ها و پیشرفت‌های كشور هدف كسب اطلاع كنند و ضمناً بر فرایندهای سیاسی و اطلاعاتی آن كشورها نیز تأثیر بگذارند.
 دنیای پیچیده و پررمز و راز جاسوسی، در این دوران دنیای نبرد هوش‌ها بود. سازمان‌های اطلاعاتی خالق كیس‌های مهیج جاسوسی بودند و غول‌های بزرگی در این عرصه متولد شدند كه با تكیه بر هوش و استعداد خود توانستند در سازمان‌های اطلاعاتی و یا محرمانه دشمن رخنه كنند. شاید «هارولد (كیم) فیلبی» را بتوان برجسته‌ترین جاسوس این دوران دانست. كیم فلیبی به عنوان مأمور مخفی اتحاد جماهیر شوروی، مسئولیت مبارزه با كمونیسم و جاسوسان شوروی را در سرویس مخفی انگلیس موسوم به ام.آی.6 به عهده داشت. كیم فیلبی تنها نبود، بلكه گروهی دیگر از جاسوسان حرفه‌ای او را همراهی می‌كردند. پس از جنگ، كه نظام سرمایه‌داری اروپا بحران‌زده بود و مبارزه علیه آن به شدت ادامه داشت، سوسیالیسم با جاذبه‌های خود یگانه‌روش غلبه بر بحران و بهترین نظام سیاسی شناخته می‌شد و بنابراین با استقبال گرم و پرشور روشنفكران و كارگران اروپایی مواجه شده بود. در چنین شرایطی اتحاد جماهیر شوروی كه پرچم سوسیالیسم را برافراشته بود، توانست افراد بسیاری را در كشورهای سرمایه‌داری و اقمار آن به خدمت گیرد. گفته شده است هنگامی كه لو لازارویچ فلدبین با نام مستعار الكساندر اورولوف، رئیس ایستگاه ان.كا.و.د، (سلف کا.گ.ب)، در اسپانیا در سال 1938 به مسكو فراخوانده شد، وی از بیم تصفیه‌های استالینی به آمریكا گریخت و نام «تقریباً یكصد نفر از جاسوسان شوروی را در سراسر دنیا» برای وكیل خود فرستاد تا در صورتی كه به او گزندی رسید این اسامی را افشا كند.1
 آنچه كه در این زمان مسیر جاسوسی را برای افراد هموار می‌كرد، نوعاً انگیزه‌های ایدئولوژیك بود. بیشتر كسانی كه برای شوروی جاسوسی می‌كردند، دولت سوسیالیستی شوروی را پرچمدار انقلاب و عدالت می‌دانستند و با انگیزه كمك به پیشبرد انقلاب جهانی، سوسیالیسم، برابری و عدالت و بهروزی مردم جاسوسی می‌كردند. فیلبی و دوستان او نیز همین اعتقاد را داشتند. اما دیری نگذشت که با روشن‌تر شدن حقایق درباره پشت پرده آهنین و نیز فائق آمدن جهان سرمایه‌داری غرب بر بحران پس از جنگ، مخصوصاً با تأمین رفاه طبقه کارگر در دنیای سرمایه‌داری، انگیزه‌ها و تعلقات ایدئولوژیک کم‌رنگ شد و جای آن را طمع و کسب ثروت، ماجراجویی و بعضاً شانتاژ دستگاه‌های اطلاعاتی و اطلاع آنان از نقطه ضعف افراد موردنظر خود و استفاده از آن برای استخدام این افراد گرفت.
 ایران یكی از عرصه‌های نبرد پنهان این دو اردوگاه بود. از یك سو ایران عضو پیمان سنتو و متحد اردوگاه غرب بود و از سوی دیگر مرزی طولانی با اتحاد جماهیر شوروی داشت. شوروی همواره چشم طمع به ایران دوخته بود. حتی پس از جنگ دوم این كشور تلاش كرد آذربایجان را به خاك خود منضم سازد، ولی این تلاش نافرجام ماند. به تعبیر روبرت روسو «جنگ سرد در حقیقت در 15 اسفند 1324 آغاز شد. در آن روز پانزده تیپ مسلح شوروی وارد آذربایجان، استان شمالی ایران شدند.»2
 هر دو اردوگاه به اهمیت موقعیت ممتاز جغرافیای سیاسی ایران آگاه بودند. غرب تلاش می‌كرد که ایران را برای همیشه در اردوگاه خود حفظ كند و مانع دستیابی شوروی به آن شود؛ خصوصاً كه شوروی با حمایت از حكومت خودمختار فرقه دمكرات در آذربایجان و جمهوری مهاباد مشت خود را خیلی زود در ایران باز کرد. افزون بر آن با توجه به مرز طولانی و حساس ایران با اتحاد جماهیر شوروی (در حدود 2500 کیلومتر) غرب می‌خواست تحرکات شوروی را از داخل خاك ایران و از نزدیک، رصد كند. شوروی نیز می‌كوشید تا با ورود به مراكز حیاتی و حساس ایران بر بخشی از دانش و اطلاعاتی كه در سنتو و ناتو جریان داشت دست یابد. این موضوع از چنان اهمیتی برخوردار بود كه تعداد كارمندان دو سازمان اطلاعاتی شوروی، یعنی كا.گ.ب و جی.آر.یو، در سفارت این كشور در تهران به حدود 50 نفر می‌رسید.3 بنابراین ایران كانون عملیات جاسوسی دو ابرقدرت به شمار می‌رفت و بخشی از تاریخ هماوردی اطلاعاتی دو بلوك شرق و غرب در ایران جریان داشت. از این رو به استخدام درآوردن چند عامل در ارتش و دستگاه دیوانسالاری ایران موفقیتی چشمگیر برای اتحاد جماهیر شوروی بود. احمد مقربی یكی از این عامل‌ها بود كه نه به خاطر تعلقات ایدئولوژیك، بلكه در نتیجه شانتاژ به این وادی قدم نهاد.
 احمد مقربی فرزند حسن در سال 1300 در تهران متولد شد. وی دارای دو برادر به نام مهدی و مصطفی بود. احمد در آغاز نوجوانی پدر خود را از دست داد. او تحصیلات ابتدایی را در دبستان ترقی، تحصیلات متوسطه را در دبیرستان ایرانشهر و یك سال نیز به خاطر مشكلات مادی به نزد دایی خود به اهواز رفت و در دبیرستان شاهپور اهواز تحصیل كرد. پس از پایان تحصیلات متوسطه وی به دوره فنی راه و ساختمان وزارت راه، راه یافت و این دوره را در سال 1321 با موفقیت به پایان رساند. در مهر همان سال مقربی برای طی خدمت وظیفه به دانشكده افسری تهران معرفی شد و رسته مهندسی این دوره را به پایان رساند و در سال 1322 به درجه افسری نائل آمد و به دفتر ساختمان لشگر 2 مركز معرفی شد. پس از تشكیل اداره مستشاری در ارتش، چون به وجود افسران مسلط به زبان انگلیسی نیاز بود، مقربی كه به این زبان تسلط كاملی داشت از سوی لشگر 2 به این اداره معرفی شد. وی در تشكیل آموزشگاه شناسایی وسایل مهندسی در ارتش نقش ایفا كرد و چون در پایان خدمت وظیفه، اداره مستشاری به خدمات مقربی نیاز داشت، داوطلب استخدام وی شد. مقربی به وزارت راه تعهد خدمت داشت، اما با مذاكرات اداره مستشاری و وزارت راه، مقربی به سمت مترجم فنی به صورت قراردادی در اداره مستشاری به كار خود ادامه داد. در پایان سال 1326 در زمان ریاست سپهبد حاجعلی رزم‌آرا بر ستاد ارتش چون مقرر گردید كارمندان قراردادی ارتش به خدمت رسمی درآیند، مقربی نیز با توجه به سوابق تحصیلی و قدمت خدمت با درجه افسری به خدمت رسمی ارتش درآمد. کمی بعد در سال 1327 مقربی جهت طی دوره تكمیلی مهندسی به آمریكا اعزام شد.
 مقربی در آمریكا آموزش‌های زیر را فرا گرفت: 1- دوره مقدماتی و دوره عالی در رسته مهندسی مركز؛ 2- دوره‌های تخصصی تخریب؛ 3- دوره دانشكده فرماندهی و ستاد؛ 4- دوره سازماندهی، مدیریت تولید و آموزش مدیران رده‌بالا؛ 5- دوره نگهداری و تعمیرات فرماندهی رده‌بالا؛ 6- دوره مدیریت لجستیكی و تداركات؛ 7- دوره مدیریت پدافند بین‌المللی؛ 8- دوره پدافند امنیت ملی آمریكا.
معمای محمود نیو در حدود سال 1330 مقربی با محمود نیو، یكی از افراد مرتبط با سازمان افسری حزب توده، آشنا شد. محمود نیو فرزند محمد در سال 1299 در تهران متولد شد. از تحصیلات او و زمان پیوستنش به ارتش اطلاعی در دست نیست. وی در سال 1323 رئیس اداره باربری ارتش در آذربایجان بود. گفته شده است كه وی در آنجا «تبلیغات كمونیستی» می‌كرده است. در نتیجه به دستور سرلشگر ارفع، رئیس ستاد ارتش، محمود نیو بازداشت و به كرمان تبعید و زندانی شد. پس از ده ماه حبس، نیو تبرئه شد و به تهران بازگشت. مدت كوتاهی بعد، در تاریخ 20/5/1324 نیو از ارتش كناره گرفت. علت كناره‌گیری او از ارتش به درستی معلوم نیست. برخی اسناد از اخراج او حكایت دارد. تاریخ اخراج و یا استعفای او نیز به درستی روشن نیست. نیو در سال 1328 به شهربانی كل كشور احضار و بازجویی شد. علت احضار و بازجویی آن بود كه اداره كارآگاهی شهربانی اطلاع «تقریباً موثق» بدست آورده بود كه وی با ناصر فخرآرایی، عامل ترور شاه در بهمن 1327، «از مدت‌ها قبل ارتباط كامل داشت.»4 نیو در بازجویی، آشنایی خود را با فخرآرایی انكار کرد و «تبلیغات كمونیستی» را نیز اتهامی از جانب سرتیپ درخشانی،  فرمانده لشگر آذربایجان دانست؛ زیرا به دستورات خارج از مقررات وی تمكین نمی‌كرده است.5 او درباره كناره‌گیری از ارتش ادعا می‌كند «برحسب سوء تصادفات و حوادث خدمتی جهت تسكین اعصاب خود ادامه خدمت را غیرممكن تشخیص داده و بنا به میل شخصی از ارتش ترك خدمت نموده.»6 ولی بازجو اطلاع دیگری بدست می‌دهد. او خطاب به نیو می‌گوید «طبق اطلاع واصله شخص شما در موقعی كه در تبریز سمت ریاست باربری را در ارتش داشتید، مشغول فعالیت‌های سیاسی بوده و در همان مواقع تبلیغات كمونیستی می‌نمودید و به علت عملیات خلاف وظیفه افسری در تاریخ 26/5/1331 از خدمت ارتش اخراج شدید.»7
 نیو پس از ترك ارتش به مشاغل مختلفی روی آورد و بالاخره به شركت آب‌یاب رفت. شركت آب‌یاب محل آمد و رفت افسران توده‌ای بود. به گفته عمویی «برخی از افسران مهندس ارتش كه نیازمند كمك‌هزینه بودند، با كار در آن شركت، كسری درآمدشان را جبران می‌كردند.»8 حضور افسران توده‌ای در شركت آب‌یاب موجب بروز شایعاتی درباره آن شد. در 25 آبان‌ماه 1331 مأمور ویژه گزارش داد «روز 22 ماه جاری مجتبی احمدی از قول احمدی، تندنویس مجلس شورای ملی، كه از افراد وابسته به هیأت اجراییه كمیته مركزی حزب منحله توده است، اظهار داشت امور نظامی حزب توده اكنون تحت نظر سرگرد سابق ارتش نیو و با كمك سروان سابق ارتش صمغ‌آبادی رهبری و اداره می‌شود و مركز مخفی و سری این امور و فعالیت‌ها نیز «شركت آب‌یاب» واقع در میدان باغشاه است كه مدیریت آن با سرگرد سابق ارتش نیو می‌باشد و این موضوع یكی از مسائلی است كه حزب توده در اختفای آن نهایت سعی را مبذول می‌دارد.»9
 در اول دی‌ماه همان سال شهربانی كل كشور گزارش داد: «یك شبكه مهمی كه در آن عده‌ای از مهندسین راه‌سازی و ساختمانی عضو حزب توده شركت دارند مركز ارتباط و ملاقات‌ها و رد و بدل نمودن اطلاعات و حتی بعضی از جلسات 3 و 5 و 7نفری آنها در مؤسسه آب‌یاب است كه فعالیت این شبكه زیرنظر مستقیم یك افسر اخراجی ارتش به نام سرهنگ2 اخراجی نیو اداره می‌شود.»10
 در تاریخ 19/11/1331 شهربانی كل كشور گزارش می‌دهد: «امروز علی‌محمد ضابطی كه از افراد قدیمی حزب منحله توده بوده و اخیراً تظاهر به كناره‌گیری از این حزب می‌نماید 1- به طور خیلی محرمانه اظهار داشته «شركت آب‌یاب» واقع در میدان باغشاه كه مدیر آن سرگرد سابق ارتش «نیو» معروف به حاجی‌خان می‌باشد و به علت فعالیت‌های اشتراكی از ارتش اخراج گردیده است، یكی از مراكز سری جاسوسی‌های حزب توده و شوروی‌ها در امور نظامی ایران است. 2- عده‌ای از افسران سابق ارتش كه به جرم فعالیت‌های اشتراكی از ارتش اخراج گردیده‌اند من‌جمله سروان سابق صمغ‌آبادی در این شبكه كار می‌كنند.»11
 ما از عضویت نیو در سازمان افسری حزب توده اطلاعی نداریم. فقط عمویی می‌نویسد: «او پس از اخراج از ارتش با سازمان نظامی حزب رابطه‌ای نداشت.»12
 به موجب گزارشی كه ركن دو ستاد ارتش در هجدهم بهمن‌ماه 1335 تهیه كرد، سرهنگ نیو كه در حزب توده بود اختلافاتی با سرهنگ مبشری حاصل می‌نماید و برای رقابت با سازمان نظامی كه آن موقع مخلوط با حزب بوده سازمان افسران سوسیالیست را درست می‌كند كه جزء هیأت مدیره آن سرهنگ بازنشسته یزدانی بود... و عده‌ای از افسران ارتش، عضو این سازمان می‌گردند. این افسران كانونی هم به نام آزاد داشته كه جلسات خود را در این كانون تشكیل می‌دادند و از طرف حزب هم سرگرد معدوم بهزاد نیز در این سازمان رخنه می‌كند كه افسران را گول زده و به حزب بیاورد و موفق هم می‌گردد و سرهنگ نیو هم پس از چندی فعالیت، چون كاری از پیش نمی‌برد، فعالیت زیادی می‌نماید تا این كه در این اواخر شركت آب‌یاب را كه متعلق به افراشته، مدیر روزنامه چلنگر، بوده در دست می‌گیرد و عده‌ای را دور خود جمع می‌كند كه از جمله سرگرد مقربی بود كه خود در شركت آب‌یاب كار می‌كرد و مصدقی [طرفدار مصدق] بود و ستوان یكم مهندس زمردی كه جزء نهضت مقاومتی‌ها بود.13
 سازمان نظامی حزب توده در سال 1323 تشكیل گردید. «اولین افسران عضو حزب از افسران شاغل در دانشكده افسری بودند (سرگرد عبدالرضا آذر، سرگرد یوسف مرتضوی، سروان احمدعلی رصدی اعتماد و چند نفر دیگر.) پس از مراجعت كامبخش [از شوروی] و برگزاری كنگره اول حزب و انتخاب او به سمت عضو كمیته مركزی و مسئول تشكیلات كل حزب، او به تشكیل سازمان منسجم افسری دست زد.»14 سازمان افسری حزب در مرداد 13333 به طور اتفاقی كشف و در شهریورماه  متلاشی شد. اما پیش از ضربه به سازمان افسری حزب، نیو متواری شده بود. محمدعلی عمویی می‌نویسد: «در آغاز سال 33 نخستین ضربه مستقیم اما محدود، بر سازمان [افسری] وارد آمد. شركت مهندسی نیو مبنای آن حادثه بود.»15
 عمویی درباره علت این «نخستین ضربه» می‌نویسد: «ستوان مهندس هوشنگ سلطانی نیز كه یكی از افسران سازمان نظامی و عضو حوزه مسئولینی بود كه تحت مسئولیت نگارنده اداره می‌شد، با آن شركت سر و كار داشت. در پی بازداشت یكی از دانشجویان عضو حوزه سلطانی و اعترافات او، مأمورین ركن دوم به شركت مهندسی نیو هجوم می‌برند، سلطانی بازداشت می‌شود، اما نیو ناپدید می‌گردد.»16
 دستور دستگیری نیو در 23 خرداد صادر شد. سرهنگ كمالی گزارش می‌كند «بفرموده تیمسار ساعت 13 روز 23/3/33 به قصد دستگیری محمود نیو به شركت آب‌یاب مراجعه [شد.] طبق اظهار دالان‌دار، نامبرده به كرج عزیمت كرده و ساعت 16 مراجعت می‌كند. ساعت 16 مجدداً مراجعه گردید، اظهار نمود كه هنوز مراجعت ننموده است. ساعت 6 صبح روز 24/3/33 محمودی مأمور ویژه با دو نفر سرباز به طور غیرمحسوس به شركت آب‌یاب مراجعه [کرد] ولی مشاهده نگردید. طبق تحقیقات كه به‌عمل‌آمده، نامبرده خود را مخفی نموده است.»17
 مجدداً در اول تیرماه رئیس ستاد فرمانداری نظامی به ریاست اداره اطلاعات می‌نویسد: «بفرموده قدغن فرمایید سرهنگ بازنشسته محمود نیو ساكن خیابان مقابل دانشگاه جنگ، خیابان گلشن، كوچه مولایی كه كارمند شركت آب‌یاب واقع در میدان باغشاه می‌باشد دستگیر و به این فرمانداری معرفی نمایند.»18
 پاسخ رئیس اداره اطلاعات به ریاست ستاد فرمانداری نظامی تهران این است كه «از ده روز پیش محمود نیو دیده نشده و به مأمورین دستور داده شده جداً مراقبت كرده و شخص منظور را دستگیر  نمایند.»
 از آن پس دیگر هیچ اطلاعی از محمود نیو در دست نیست و در هیچ یك از منابع مربوط به سازمان افسری حزب توده نام و نشانی از وی نمی‌توان یافت. حتی خاطره‌نویسان توده‌ای نیز از وی چندان یادی نمی‌كنند. كیانوری در حاشیه یك موضوع بی‌اهمیت از وی نام می‌برد.19 مصاحبه‌كنندگان با كیانوری نیز از وی پرسش نمی‌كنند كه این نیو كیست كه برادر وی به نام مهندس تاراس را به واسطه او معرفی می‌كند. حتی پس از متواری شدن بیشتر اعضای كمیته مركزی حزب به اتحاد جماهیر شوروی و سپس آلمان شرقی، ردی از نیو نمی‌توان یافت. گم شدن او این گمان را تقویت می‌كند كه وی مستقیماً با دستگاه اطلاعاتی شوروی ارتباط داشته است و این همكاری پس از متواری شدن نیز ادامه یافته است. عمویی نیز چنین نظری دارد: «گفته می‌شد كه احتمالاً روابطی با دستگاه اطلاعاتی شوروی داشته است و راهی همان دیار شده است.»20 با این حال، ایرانیانی که سال‌ها در شوروی و اروپای شرقی زندگی می‌کرده‌اند نیز او را ندیده‌اند و حرفی از او نزده‌اند.
 در سال 1359 همسر او به نام مهرماه حامدی پاشایی در نامه‌ای به دادستانی ارتش جمهوری اسلامی با اشاره به مفقودالاثر شدن وی از اوایل تیرماه 1333، خواستار روشن شدن وضعیت او شد.
 
دستگیری بی‌نتیجه
 گفتیم كه مقربی در حدود سال 1330 با محمود نیو آشنا شد. وی در یكی از روزها به منظور خرید یك دستگاه تلمبه آبكش موردنیاز خود به شرکت «آب‌یاب» در فلكه باغشاه رفت. مدیر شركت سه نوع تلمبه به وی معرفی می‌كند. مقربی درخواست می‌كند كه كاتالوگی به زبان انگلیسی در اختیار وی قرار دهند. پس از اجابت درخواست او، مدیر شركت به زبان انگلیسی پرسش می‌كند. مقربی از تسلط خود بر این زبان سخن می‌گوید. مدیر شركت اظهار می‌دارد چون شركت برای مكاتبات تجاری خود به مترجم نیاز دارد در صورت تمایل می‌تواند بعدازظهرها با شركت همكاری كند. مقربی این پیشنهاد را پذیرفت. آشنایی مقربی و نیو از اینجا آغاز شد. مقربی هفته‌ای دو جلسه به شركت می‌رفت و مكاتبات تجاری شركت را انجام می‌داد. پس از گذشت 6، 7 ماه شركت پیشنهاد داد به ازای پرداخت حقوق سهمی به مقربی داده شود که مقربی پذیرفت. در ابتدا یك سهم و مدتی بعد دو سهم دیگر نیز به او داده شد.
 پس از سپری شدن یك سال از همكاری، مقربی به سمت مشاور شركت انتخاب شد. ضمن صحبت‌های پراكنده‌ای كه مقربی و نیو با یكدیگر داشتند، نیو اظهار داشت كه افسر ارتش بوده كه به علت مخالفت با سوءاستفاده‌های مالی فرماندهان از ارتش اخراج گردیده است. نیو گه‌گاه از مقربی درباره وضع ارتش پرسش می‌كرد. وی همچنین كتاب اطاعت كوركورانه اثر خسرو روزبه را برای مطالعه در اختیار مقربی گذاشت. پس از متواری شدن محمود نیو، مأموران فرمانداری نظامی كه در جست‌وجوی وی بودند، به شركت آب‌یاب مراجعه می‌كنند و در اسناد شركت با نام مقربی مواجه می‌شوند. در نتیجه «سرگرد احمد مقربی» در روز 27 خرداد سال 1333 طبق ماده 5 فرمانداری نظامی در محل كار خود بازداشت شد. مقربی به پادگان مهرآباد منتقل و در سلول انفرادی زندانی گردید. او نزدیك به سه ماه در سلول انفرادی به سر برد و سپس به زندان عادی منتقل شد. در تاریخ 27/9/1333 سرهنگ چرخشت، بازجوی مقربی، طی نامه‌ای به «تیمسار فرماندار نظامی شهرستان تهران و حومه» اعلام کرد: «محترماً معروض می‌دارد نظر به این كه تكمیل پرونده سرگرد مقربی موكول به تحقیقات از غیرنظامی محمود نیو می‌باشد كه فعلاً متواری است، علی‌هذا فعلاً از نامبرده رفع سوءظن گردیده است. منوط به نظریه عالی است.» سرلشگر باتمانقلیچ، رئیس ستاد ارتش، نیز تقاضای مشابهی از فرمانداری نظامی تهران می‌کند. بالاخره سرتیپ تیمور بختیار، فرماندار نظامی تهران، در تاریخ 6/10/1333 دستور آزادی مقربی را صادر کرد. مدتی بعد به درخواست سرلشگر باتمانقلیچ و به منظور جبران خسارت زندانی شدن مقربی، مبلغ سی‌هزار ریال به او پرداخت شد.
 دو سال بعد، در تاریخ 17/5/1335، تیمور بختیار، فرماندار نظامی، طی نامه‌ای به ریاست ستاد ارتش (ركن دو) اعلام می‌دارد: «به طوری كه دانشجوی سابق [دانشكده افسری] خسرو پارسایی اطلاع می‌دهد، سرگرد استحكامات، مقربی، كه در جریان پرونده سرهنگ نیو بازداشت شده بود، بنا به اظهار خودش عضو نهضت مقاومت ملی (مصدق) می‌باشد و هر ماه از روزنامه‌های آنها استفاده می‌کند و فرد مومنی به نهضت مصدق بوده است.»
 مقربی در سال 1337 افسر اداره چهارم ستاد بزرگ ارتشتاران شد. در دی‌ماه 1339 به مدت شش ماه برای دیدن دوره فرماندهی و ستاد به آمریكا عزیمت كرد. مقربی چند سالی در زمان وزارت سپهبد اسماعیل ریاحی، آجودان وی در وزارت كشاورزی بود. وی پس از بازگشت به ارتش بار دیگر به اداره چهارم رفت. مقربی در بیست و نهم فروردین سال 1345 برای طی دوره آموزشی به آمریكا رفت و درخواست كرد از سوم تیرماه پس از اتمام دوره به مدت 15 روز در آمریكا از مرخصی استفاده كند. با درخواست او موافقت شد. او در سال 1347 به درجه سرتیپی ارتقا یافت.
 
آغاز همکاری با کا.گ.ب
 در بعدازظهر یك روز پاییزی در سال 1347 تلفن منزل مقربی به صدا درمی‌آید. تماس‌گیرنده كه به نظر مقربی، لهجه ارمنی داشت، درخواست می‌كند كه با سرهنگ مقربی صحبت كند. مقربی از هویت او پرسش می‌كند. تماس‌گیرنده اظهار می‌دارد نامش «آلبرت» است و از آمریكا آمده و از طرف یكی از دوستان او به نام «خانم فارستنر» بسته‌ای دارد كه باید تحویل دهد. مقربی آدرس منزل خود را به آلبرت می‌دهد ولی آلبرت تقاضا می‌كند كه در حوالی هتل ونك یكدیگر را ملاقات كنند. ساعت 7:30 الی 8 بعدازظهر برای این دیدار تعیین شد. آن دو یكدیگر را در برابر هتل ونك یافتند. مقربی و آلبرت مدتی قدم زدند و آلبرت درباره آمریكا و خانم فارستنر صحبت كرد و گفت با این خانم در سنت‌لوییز آشنا شده است و افزود كه با پدر و مادرش در آمریكا اقامت دارد و به امور تجاری مشغول است و فرش و صنایع دستی ایران را به فروش می‌رساند و گه‌گاه نیز برای خرید كالاهای مورد نیاز به ایران سفر می‌كند و خانم فارستنر كه محصولات ایرانی را خریداری می‌كند، پس از این كه دریافت وی عازم ایران است «تقاضا كرد این بسته را به شما برسانم.»
 آنان نیم ساعتی با یكدیگر بودند. مقربی برای جبران محبت آلبرت از وی دعوت كرد به منزل آنان برود. آلبرت این دعوت را به زمان دیگری موكول كرد. یك هفته بعد آلبرت مجدداً با مقربی تماس گرفت و اظهار داشت چون قصد بازگشت به آمریكا را دارد، مایل است چند دقیقه‌ای یكدیگر را ببینند. مقربی او را به منزل دعوت كرد ولی باز آلبرت استنكاف ورزید. آلبرت اظهار داشت چون منزلش حوالی میدان ونك است، بهتر است یكدیگر را در میدان ونک ملاقات كنند. آنان نیم ساعتی با یكدیگر قدم زدند. آلبرت از فعالیت‌های تجاری خود و علاقه مردم آمریكا به صنایع دستی ایران سخن گفت و در خاتمه گفت چون در طی چند روز آینده به آمریكا باز خواهد گشت، در صورتی كه پیغامی برای خانم فارستنر دارد به وی دهد تا به ایشان برساند. مقربی اظهار داشت برای ایشان نامه‌ای خواهم نوشت، «بنابراین یك روز را معین كنید تا نامه را تقدیم كنم.» زمان ملاقات بعدی در هفته بعد و در همان محل و پس از تاریك شدن هوا تعیین شد. در روز موعود، چون هوا تاریك شده بود، آلبرت اتومبیل خود را نشان داد و به مقربی گفت بهتر است با اتومبیل حركت كنند. مقربی پذیرفت و پس از طی مسافتی، آلبرت اتومبیل را متوقف كرد و گفت: «دوست عزیز، تمام آنچه درباره خانم فارستنر گفته شد ساختگی و بدون حقیقت بود. موضوع آن است كه من مأمور شوروی هستم و آقای نیو مرا فرستاده كه با شما تماس بگیرم. این هم عكسی است كه شما را با آقای نیو نشان می‌دهد. از شما می‌خواهم كه با ما همكاری كنید، همچنان كه آقای نیو با ما همكاری می‌كرد و نگرانی هم نداشته باشید. هیچ خطری تا موقعی كه با ما همكاری می‌كنید متوجه شما نمی‌شود. ما جز چند خبر كه در جریان كار اداری به ما می‌دهید، خبری از شما نمی‌خواهیم. ضمناً باید بدانید كه اگر با ما همكاری ننمایید، ما از عوامل اداره دوم كسانی را در اختیار داریم كه هر لحظه بخواهیم كلیه اسنادی را كه آقای نیو به ما می‌داده به نام شما و با ذكر این كه منبع ارسال شما بوده‌اید در اختیار آنها خواهیم گذارد. فكر می‌كنم با این مقدمات چاره‌ای جز همكاری با ما ندارید.»
 مقربی كه مضطرب و درمانده شده بود در پاسخ گفت باید چند روزی در این باره بیندیشد. آلبرت «با پوزخندی گفت نیازی به فكر كردن ندارد، ولی اگر خواسته باشید تا پس‌فردا هم به شما مهلت داده می‌شود ولی صلاح شما در همكاری با ما است.» مقربی پس از چند روز كلنجار رفتن با خود و سبك و سنگین كردن موضوع و ترس و واهمه از مراجعه به اداره دوم، بالاخره با این نیت كه «سعی خواهم كرد اطلاعات و اخباری را كه به زیان كشور و ملتم باشد به آنها ندهم و فقط به ذكر اخباری كلی و كم‌اهمیت كه خطری برای كشور و ارتش ایجاد ننماید اكتفا خواهم كرد»، این همكاری را پذیرفت و دو روز بعد قبول همكاری را به اطلاع آلبرت رساند. این زمان اواخر همكاری مقربی با اداره چهارم و انتقال وی به معاونت طرح و برنامه اداره پنجم بود.
 مقربی در پاسخ به این پرسش بازجو كه خانم فارستنر كیست و آلبرت چگونه از آشنا بودن آن دو مطلع شده است، می‌نویسد: «خانم فارستنر از همكلاسان من در دوره (سمینار مدیریت رده بالا) در ameta بود. ایشان همسر یك دكتر بودند و خود در ارتش آمریكا كارمند غیرنظامی بودند كه به ظاهر از مدیران یك قسمت بوده‌اند چون در دوره سمینار مدیران رده‌بالا شركت داشت. خانمی نسبتاً چاق، قدبلند، عینكی، در حدود 36 و یا 38 سال در آن زمان بودند. یك روز موقعی كه در كلاس پهلوی من نشسته بوند اظهار داشتند امروز در دفتر رئیس مركز بودم، گلدانی كه كشور شما به مركز هدیه كرده بود دیدم، بسیار هنرمندانه و جالب بود. تشكر كردم. گفت ارزش آن در كشور شما چقدر است. گفتم چون نقره است گران است، ولی چنانچه برنجی یا مسی آن تهیه شود، چندان زیاد نیست. گفت خیلی دلم می‌خواست چنان گلدانی داشتم. این به یاد من بود تا وقتی به ایران بازگشتم. تصور می‌كنم كریسمس سال بعد بود كه همراه با تبریكی كه معمولاً دانشجویان همكلاسی در اولین سال‌ها برای هم می‌فرستند، تصمیم گرفتم گلدانی برنجی به همان سبك برایش تهیه و ارسال دارم كه به یاد دارم آن را از فروشگاه تعاونی سپه تهیه نمودم و ارزش آن شاید در حدود 120 تا 140 [احتمالاً تومان] شد و چون بسته بزرگی بود. روز بعد آن را به اداره بردم و از مستشاری اداره درخواست كردم آن را جهت ایشان بفرستند كه پذیرفتند و به همین ترتیب عمل شد. چندی بعد نامه‌ای از ایشان رسید كه ضمن تشكر فراوان از من خواسته بود وجه آن را تعیین كنم تا برایم حواله دهد. با تشكر از او خواستم كه آن را به عنوان هدیه كریسمس از یك همكلاسی ایرانی خود قبول كند. در مورد این كه چه كسی و به چه وسیله ممكن بود از این جریان آگاهی حاصل كند، خود نیز هر قدر اندیشیده‌ام به حقیقت نتوانستم معما را بگشایم ولی امكان دارد هنگامی كه من نشانی را روی میز كارم گذارده بودم، كسی دیده و یا وقتی كه به مستشاری داده‌ام، كسی از كاركنان آنجا دیده و یا هنگامی كه به پست آمریكایی‌ها فرستاده می‌شده، كسی از عوامل و كاركنان آنجا كه اغلب ارتشی هستند، دیده و آگاه شده باشد. چیز دیگری به خاطرم نرسیده است.»
 خانم فارستنر اهل ایالت سنت‌لوییز بود ولی سمینار مدیران رده‌بالا در راك‌آیلند در ایالت ایلینویز تشكیل گردیده بود. براساس آنچه كه در بازجویی و كیفرخواست آمده است آشنایی مقربی و خانم فارستنر مربوط به سال 1344 است، در صورتی كه براساس اسناد موجود مقربی در سال 1344 به آمریكا سفر نكرده بود، بلكه سفر او در پایان فروردین سال 1345 انجام شد. سفر بعدی او نیز در سیزدهم مردادماه سال 1346 بود.
 در هر صورت این پرسش مطرح است كه كا.گ.ب چگونه از آشنایی مقربی و خانم فارستنر و علاقه این خانم به صنایع دستی ایران مطلع شده است؟ در این زمان نزدیك به یازده سال از متواری شدن محمود نیو و متلاشی شدن سازمان نظامی حزب توده گذشته بود. بنابراین دسترسی نیو یا سازمان نظامی حزب به این اطلاعات فرض نامعقولی است. كا.گ.ب باید از طریق دیگری از این آشنایی مطلع شده باشد. شاید این نكته مهم‌ترین و پیچیده‌ترین بخش پرونده مقربی باشد. اگر چنان كه مقربی احتمال می‌دهد «هنگامی كه آدرس خانم فارستنر را روی میز كارش گذاشته كسی آن را دیده و برداشته و یا هنگامی كه به پست آمریكایی‌ها فرستاده می‌شده، كسی از عوامل و كاركنان آنجا كه اغلب ارتشی هستند دیده و آگاه شده»، این به منزله وجود عوامل دیگر كا.گ.ب در ارتش می‌باشد. اما این فرد چه كسی می‌توانست باشد؟ چرا اداره اطلاعات و ضداطلاعات ارتش موضوعی با این اهمیت را پی نگرفت؟ و اگر گرفت چرا به آن عامل كا.گ.ب دست نیافت؟ بنابراین كمی بعید است كه فردی از درون ارتش ایران به آشنایی مقربی و خانم فارستنر پی برده باشد و آن را در اختیار كا.گ.ب قرار داده باشد. تنها فرد ایرانی كه از آشنایی مقربی و خانم فارستنر اطلاع داشت، سرتیپ شریف گلی خلخالی بود كه او نیز در این دوره آموزشی شركت داشت و در مركز آموزشی نیز با او هم‌اتاق بود.
 یك احتمال دیگر را نمی‌توان از نظر دور داشت. پیش‌تر گفتیم كه در دوران جنگ سرد، دستگاه اطلاعاتی شوروی جاسوس‌های بسیاری در اردوگاه دشمن داشت، به طوری كه رئیس ایستگاه ان.كا.و.د در اسپانیا به تنهایی نام بیش از صد تن آنان را می‌دانست و یا سرهنگ آبل، عامل شوروی، را «آمریكایی‌ها دستگیر كردند ولی شبكه خودش را كه صدها جاسوس در آن كار می‌كردند افشا نكرد.»21 آیا خانم فارستنر و یا یكی از همكاران وی نمی‌توانست یكی از صدها جاسوس اتحاد جماهیر شوروی باشد؟ گذشته از آن، این پرسش مطرح است كه چرا كا.گ.ب مدت كوتاهی بعد از سفر آموزشی مقربی به آمریكا كه منجر به آشنایی وی با خانم فارستنر شد، به سراغ او آمد؟ در حالی كه بیش از یك دهه از آشنایی مقربی و نیو می‌گذشت و این یك دهه فرصت مناسبی بود كه كا.گ.ب به سراغ او بیاید. اگر این احتمال را قوی بدانیم، باید گفت كه نام مقربی توسط خانم فارستنر یا یكی از همكاران او كه با كا.گ.ب مرتبط بودند به شوروی‌ها داده می‌شود و آنان پس از بررسی پرونده‌ای كه از نظامیان ایران تهیه كرده بودند، به آشنایی مقربی و نیو پی برده و عكس آن دو را بهترین محمل برای تحت فشار قرار دادن مقربی دانستند و بدین طریق به او نزدیك شدند. اكنون می‌توان به حدس پیشین بازگشت. اگر نیو از آغاز با سازمان اطلاعاتی شوروی همكار بوده و شبكه مستقلی را جدای از سازمان افسری حزب توده اداره می‌كرده است، پس می‌توانسته به عنوان یكی از كارشناسان میز نظامیان ایران در كا.گ.ب، افسران ارتش ایران را شناسایی و ردیابی كند و پس از آن كه نام مقربی توسط خانم فارستنر و یا هر فرد دیگر به كا.گ.ب ارائه می‌گردد، او عكس خود و مقربی را برای شانتاژ مقربی در اختیار گذارده باشد.
 این دو احتمال كه تفاوت چندانی با یكدیگر ندارند یک نقیض نیز دارد. اگر مقربی پیشنهاد همكاری را نمی‌پذیرفت و ضداطلاعات ارتش را از درخواست روس‌ها مطلع می‌ساخت، خانم فارستنر قطعاً لو می‌رفت و روس‌ها قطعاً هیچ گاه حاضر نبودند خانم فارستنر یا همكار نزدیك به او كه در موقعیت ویژه‌ای بودند در خطر افشا قرار گیرد. یک پرسش دیگر هم مطرح است كه كا.گ.ب چگونه به شماره تلفن منزل مقربی دست یافت؟ می‌دانیم كه در زمان همكاری مقربی با شركت آب‌یاب، مقربی ساكن داودیه بود. بنابراین نیو می‌توانسته آدرس منزل او را داشته باشد، ولی آیا در آن زمان منزل مقربی تلفن داشته است و نیو آن را می‌دانست؟ یا آن كه مأموران كا.گ.ب از طریق دیگری به شماره تلفن مقربی دست پیدا كردند؟
 نام اصلی آلبرت، سرگئی میكاییلیان بود. وی در سال 1344 به عنوان دبیر اول سفارت شوروی به تهران آمد. دیدارهای مقربی و آلبرت تا اواسط سال 1350 ادامه یافت. او در یكی از این ملاقات‌ها شخص دیگری را به همراه داشت. آلبرت به مقربی گفت چون عازم مأموریت به مسكو می‌باشد از این پس پیتر جایگزین او خواهد شد. نام اصلی پیتر، آناتولی لژنین بود. او در ابتدا دبیر دوم سفارت شوروی و سپس سركنسول سفارت گردید. تماس‌های مقربی و پیتر تا اواسط سال 1352 ادامه داشت و سپس به مدت یك سال قطع شد. مقربی گمان می‌كرد كه این تماس‌ها پایان یافته است ولی «یك شب ناگهان در حالی كه مهمان داشتیم، درب سالن اتاق ما باز شد و ایشان وارد اتاق شد و به من و میهمانان به انگلیسی سلام و تعارف كرد و خود را همسایه آمریكایی [ما] معرفی نمود. خوشبختانه دوستان مهمان ما انگلیسی نمی‌دانستند و الا از لهجه و طرز صحبت او پی می‌بردند كه وی آمریكایی نیست و موضوع بیش از پیش وخیم می‌شد. به هر حال مهمانان پس از چند دقیقه رفتند و او كه همچنان نشسته بود در مقابل اعتراض من كه چرا چنین كرده‌ای، اظهار داشت چون مدتی شما را ندیدم ناچار از این كار شدم؛ به طوری كه می‌گفت چند بار نیز تلفن نموده و نتیجه نگرفته بود.»
 تماس‌های مقربی و پیتر تا اواخر سال 1354 ادامه یافت و از اوایل سال 1355 فرد دیگری به نام بوریس كابانوف جایگزین پیتر شد و تا زمان دستگیری مقربی این ارتباط ادامه یافت. بوریس كابانوف در تاریخ 4/12/1354 به عنوان كنسول به ایران آمد و بلافاصله كار خود با مقربی را آغاز كرد.
 
ارتباط‌گیری با رفقای سفارت
 در ابتدای همكاری، دیدارهای مقربی و آلبرت در خیابان نفت یا خیابان میرداماد بود. مقربی در ساعتی مقرر، در محل حاضر و از خودروی خود پیاده می‌شد و در مقابل آن قدم می‌زد. لحظاتی بعد آلبرت نیز با اتومبیل خود به آن نزدیكی می‌رسید و پس از پیاده شدن از اتومبیل، به سوی مقربی می‌رفت و سپس هر دو به اتفاق به سوی خودروی آلبرت رفته و سوار می‌شدند و ضمن حركت، مقربی اخبار خود را به وی می‌داد. این ملاقات‌ها نیم ساعت تا سه ربع ساعت به طول می‌انجامید.
 در اواخر كار با آلبرت، یك قلوه‌سنگ به مقربی داده شد كه یك طرف آن برای قرار دادن خبر جاسازی شده بود. مقربی موظف بود اگر خبر جالبی بدست آورد، آن را در قلوه‌سنگ جاسازی کند و در محل تعیین‌شده قرار دهد و روی تیر چراغ برق علامتی ترسیم كند تا آلبرت آن را بردارد. آلبرت نیز پس از برداشتن سنگ، علامت را پاك می‌كرد.
 در زمان پیتر محل ملاقات تغییر كرد و به یكی از خیابان‌های فرعی خیابان نفت انتقال یافت. در ساعت و زمان موعود، مقربی به محل می‌رفت و منتظر می‌ماند تا پیتر با اتومبیل به سراغ او بیاید. مقربی سوار خودرو شده و به همان ترتیب، اخبار خود را در اختیار وی می‌گذاشت. از آنجا که در این زمان دستگاه ضبط صوت در اختیار مقربی قرار گرفته بود، زمان تماس‌ها كوتاه‌تر شده بود و اخبار ویژه نیز در قوطی واكس یا قوطی خمیردندان جاسازی و در محل دیگری قرار داده می‌شد تا پیتر آن را بردارد و به همان ترتیب، علامتی توسط مقربی ترسیم و توسط پیتر پاك می‌شد.
 مقربی در طول همكاری خود وسایل الکترونیکی مختلفی دریافت كرد. در ابتدا پیتر به مقربی یك پیچ‌گوشتی به طول 40 سانتی‌متر داد كه در قسمت نزدیك بین میله و دسته، یك ساچمه دکمه‌مانند داشت. مقربی هنگام عبور از جلوی دیوار غربی سفارت شوروی، آن را سه بار می‌فشرد و بدین طریق علامت احضار داده می‌شد. موعد احضار اولین دوشنبه بعدی و ساعت 21:30 در محل معهود بود. مدتی بعد مقربی یك كیف دستی دریافت كرد كه در قسمت وسط دسته آن و در زیر چرم روکش دسته کیف، یك برآمدگی مختصر وجود داشت. مقربی هنگام عبور از كنار سفارت، آن را به همان ترتیب می‌فشرد و پیام احضار را ارسال می‌كرد.
 دستگاه سوم یك ضبط صوت به ظاهر معمولی بود كه روس‌ها درون آن وسیله‌ای تعبیه كرده بودند تا خود بتوانند با دستگاه كنترل از راه دور، نوار آن را به گردش درآورند و پیام را دریافت كنند. برای ارسال پیام، ابتدا نوار در دور آرام یك دقیقه موزیك ضبط می‌كرد. سپس مقربی پیام خود را روی نوار ضبط می‌کرد و مجدداً یك دقیقه موزیك ضبط می‌شد. سپس نوار به آغاز موزیك اولی برگردانده می‌شد و یك سیم 35سانتی‌متری را در جای میكروفن آن قرار می‌داد، دکمه دوم سمت چپ را پایین می‌داد و بدین ترتیب نوار در دور سریع آماده برداشت می‌شد. مأموران كا.گ.ب نیز در ساعت معینی كه وقت آن همیشه از ساعت 21 الی 22 بود، به نزدیكی منزل مقربی می‌آمدند و نوار را به حركت درآورده و پیام را در مدت سه دقیقه می‌گرفتند. برد این دستگاه ابتدا 300 متر بود كه بعد به 500 متر افزایش یافت و در روزهای آخر به مقربی گفته بودند كه دستگاهی در اختیارش قرار خواهند داد كه بردش در حدود 2 الی 3 كیلومتر باشد.
 دستگاه بعدی یك رادیوی سونی 6باندی مدل 8000 بود كه در زمان بوریس به وی داده شد و مانند دستگاه ضبط صوت عمل می‌كرد؛ با این تفاوت كه در جلوی آن و در قسمت شدت‌نمای موج، یك یا دو یا سه چراغ بود كه با فشردن دكمه‌ای -که در زیر دسته در بالا قرار داشت- روشن می‌شد. هر یك از آنها گویای علامتی خاص بود:  روشن شدن یک پولك به معنای وضعیت عادی؛ روشن شدن دو پولك به معنای پیام تكراری؛ و روشن شدن سه پولك به معنای خطر بود. در صورت مشاهده علامت خطر، مقربی می‌بایست وسایل را نابود کند و ضمن تماس با یك شماره تلفن مشخص، خود را سریعاً به باغ سفارت شوروی در زرگنده برساند.
 مأمورین كا.گ.ب از این دو دستگاه اخیر برای احضار مقربی نیز استفاده می‌كردند. در مورد ضبط صوت به او گفته شده بود كه در روزهای شنبه به نوار ضبط نگاه كند. اگر چرخیده بود باید در اولین دوشنبه بعدی در محل مقرر حاضر شود. بعدها هنگامی كه رادیو به وی داده شد،  روشن شدن دو پولك قرمز رادیو همان مفهوم را داشت.
 دستگاه دیگر، ضبط صوت فیلیپس مدل 0095 با نوار كاست بود. این ضبط صوت نیز دارای یك سری وسایل اضافی و همچنین یك آنتن مخفی بود كه به طور بسیار دقیقی جاسازی شده بود و در نتیجه به یك گیرنده تبدیل شده بود. با این دستگاه پیام و دستورات روس‌ها روی طول موج مخصوص برای مقربی ارسال می‌گردید. دوربین عكاسی مینیاتوری با ابعاد 51/1 در 20/2 در 70/4 سانتی‌متر با قطر لنز 5میلی‌متر نیز از دیگر تجهیزات مقربی بود.
 مأمورین كا.گ.ب از روش‌های دیگری نیز برای تماس با مقربی و انتقال پیام استفاده می‌كردند. گاه پس از ساعت 22 به منزل او تلفن می‌كردند؛ اگر مقربی خود گوشی را برمی‌داشت، از او می‌پرسیدند: منزل آقای دكتر بامداد؟ مقربی باید پاسخ می‌داد: آقای دكتر صد سال است اینجا نیست. آن گاه مطلب خود را می‌گفتند. گاه آنان یك كارت پستال را درون روزنامه داخل یك بسته نایلونی می‌گذاشتند و آن را در آخر شب به منزل مقربی پرتاب می‌كردند. صبح روز بعد گماشته مقربی، آن را برای وی می‌آورد. مقربی با استفاده از گرد مخصوص، قسمت زیر جای تمبر را آلوده می‌كرد و پیام را می‌خواند.
 علاوه بر اینها چند دوربین در اندازه‌ها و اشكال مختلف و همچنین وسایل نامرئی‌نویسی نیز در اختیار مقربی قرار گرفته بود. آموزش طرز كار با این ادوات در سه جلسه صورت گرفت كه دو بار آن در باغ سفارت در زرگنده و یك بار نیز در ساختمان اصلی سفارت در خیابان چرچیل (نوفل‌لوشاتوی فعلی) تشکیل شد.
 در مواقعی كه مقربی عازم سفر بود، پیش از دریافت رادیو باید یك علامت 7 یا 8 روی شكاف سمت راست پاركینگ منزل می‌گذاشت. این به معنای عزیمت به سفر بود. پس از دریافت رادیو باید پیچ تعبیه‌شده در پشت رادیو را سه بار به راست می‌چرخاند و پس از بازگشت باید این پیچ را چهار بار می‌چرخاند تا بازگشت خود را اطلاع داده باشد. اگر بنا به هر علتی دیدار برای مدت نسبتاً دراز به تعویق می‌افتاد، قرار گذاشته بودند كه مقربی در ساعت 21:30 روز سه‌شنبه آخر هر سه ماه مسیحی، مقابل هتل میامی برود و یك كتاب در دست چپ خود بگیرد. اگر او را می‌دیدند به وی نزدیك شده از او می‌پرسیدند آیا آرتیست‌های ژاپنی اینجا برنامه دارند؟ مقربی باید پاسخ می‌داد خیر، آرتیست‌های ژاپنی در شكوفه نو برنامه دارند.
 روس‌ها به دریافت هرگونه اطلاعات نظامی مشتاق بودند ولی روی مورد تأكید داشتند كه شامل موارد ذیل می‌شد: عوامل و عناصری كه در رده اجرایی در اداره دوم و یا در مركز عملیات اداره سوم كار می‌كنند؛ عوامل و عناصری كه در رده اجرایی و عملیاتی در ساواك به كار اشتغال دارند؛ اطلاعاتی كه مربوط به پرسنل، تجهیزات و یا دكترین شوروی می‌باشد از نظر این كه بدانند چه مقدار از اخبار و اطلاعات آنان به خارج درز كرده است؛ اطلاعات مربوط به ایجاد تأسیسات و پیش‌بینی‌های نظامی كه از طرف مقامات غربی در ایران ایجاد و یا احداث می‌گردد؛ پروازهایی كه روی نوارهای مرزی شوروی انجام می‌شود و این كه آیا این پروازها با خلبانان ایرانی است یا خارجی؛ عوامل اسرائیلی كه در ارتش ایران و یا در جوار آمریكایی‌ها مشغول خدمت هستند؛ وجود زیردریایی‌های كوچك و یا تصمیم به خرید آنها برای كار در دریای خزر؛ هرگونه اطلاعات در زمینه موشك‌های استراتژیك و قاره‌پیما كه در آمریكا یا دیگر كشورهای غربی در دست تهیه است؛ هرگونه اطلاعات از افسران و کارمندان كه به علت نارضایتی و یا علل دیگر به شوروی گرایش بیابند؛ حدود فعالیت و توسعه نیروی دریایی و هدف و علت توسعه.
 
دستگیری سرلشگر مقربی
 مقربی در سال 1356 سفر دیگری به آمریكا داشت. او پیش از سفر درخواست می‌کند که در آمریکا 45 روز مرخصی داشته باشد. در تاریخ 23/1/1356 شاه با این مرخصی موافقت می‌كند. در تاریخ 28/2/1356 منبع اداره دوم گزارش می‌دهد «سرلشگر احمد مقربی به كلاسه 31757 جانشین اداره پنجم، اخیراً به بیمارستان ارتش آمریكا در تهران مراجعه [کرد] و چون از ناحیه گوش ناراحت بوده، قصد دارد توصیه‌ای از بیمارستان آمریكایی تهران دریافت [کند] كه در آمریكا به بیمارستان‌های نظامی مراجعه نماید.» اداره دوم در توضیح دسترسی منبع به این خبر می‌نویسد: «منشی بیمارستان تلفنی از منبع مشخصات مقربی را خواسته و منبع پرسش می‌كند برای چه منظور می‌خواهید؟ منشی پاسخ می‌دهد كه تیمسار درخواست دارند كه جهت معالجه به آمریكا عزیمت كنند.»
 مقربی به آمریكا سفر می‌كند. این سفر مقربی به آمریكا شخصی و برای معالجه و همچنین تهیه یك دستگاه آپارتمان برای اقامت دائم در آنجا پس از بازنشستگی بود، ولی او به بوریس گفت كه عازم مأموریت اداری و شركت در «دوره مدیریت دفاع بین‌المللی» است. مقربی پس از بازگشت به ایران اطلاعات مربوط به این دوره را از یكی از همكاران خود كه در این دوره شركت كرده بود دریافت كرد تا در اختیار بوریس قرار دهد. قرار بود او پیام خود را در پنجم شهریورماه ارسال كند. این پیام توسط روس‌ها  گرفته نشد، زیرا علامت دریافت پیام مشاهده نگردید.
 در هفته منتهی به دستگیری مقربی، كابانوف در دو روز متوالی در منطقه حضور می‌یابد ولی موفق به اخذ پیام نمی‌شود. مقربی كه علامت دریافت پیام را مشاهده نمی‌كرد گمان می‌كرد كه بوریس نیز از سفر بازنگشته است، بنابراین چون علامت خطر را هم ندید، نوار را پاك نكرد تا برای ارسال بعدی آماده باشد. بنا به اظهار مقربی، زمان ارسال بعدی پیام 25 یا 28 شهریور بود ولی در شب سیزدهم شهریور آنان به منزل مقربی نزدیك می‌شوند تا بار دیگر امكان دریافت پیام را بیازمایند اما همگی دستگیر می‌گردند.
 مقربی جریان دستگیری خود را چنین توضیح می‌دهد: «یك هفته بعد من پس از باز كردن افطار جهت سركشی به كارگران گاز به صحن حیاط منزل آمدم. ناگهان صدای برخورد و شكستگی شیشه را در خیابان شنیدم. به تصور آن كه تصادفی شده است درب منزل را باز و مشاهده نمودم كه جمعیتی جمعند و كسی را در اتومبیل گذارده بودند. ابتدا تصور كردم كه زخمی بوده كه جهت درمان به بیمارستان می‌برند ولی بعداً فهمیدم كه سرنشین یك دستگاه خودروی بنز بوده كه عده‌ای او را برده‌اند. از این جریان و این كه برخورد تصادفی در محل دیده نشده بود، مشكوكانه به اطراف نگریستم. خودروی بنزی كه شیشه آن شكسته بود ملاحظه نمودم و دیدم كه شماره سیاسی دارد. چون صحنه تصادف مقابل منزل من بود و به نظرم رسید كه اشخاص متفرقه در اطراف خودرو ایستاده‌اند، قصد داشتم آنچه را داخل خودرو بود برای حفظ صاحب آن كه قطعاً مرد سیاسی بود به داخل منزل نقل و مراتب را به سب2 [اداره دوم ستاد بزرگ ارتشتاران] اطلاع دهم كه با عكس‌العمل اطرافیان مواجه شدم كه می‌گفتند چرا شما می‌برید؟ گفتم برای حفظ آن قصد دارم به منزل شخصی [ببرم] و به مراجع مربوطه آگاهی دهم. در این موقع در اثر مقاومت من و بگومگو با سایرین، ناگهان متوجه شدم كه عده‌ای در حدود 7 یا 8 نفر مرا به زور در یك خودرو قرار داده و به عنف می‌برند. بعدها دانستم كه این اشخاص مأمور ساواك بوده‌اند و ظاهراً در تعقیب مرد سیاسی مقیم خودرو بوده‌اند و در مقابل منزل من وی را متوقف و بازداشت نموده بوده‌اند و مرا نیز چون قصد گرفتن مدارك وی را داشته‌ام كه به سب2 بدهم، بازداشت نموده‌اند. در آن موقع هرگز تصور نمی‌كردم شخص بازداشت‌شده همان مأمور رابط من بوده، چون در آن تاریخ قرار دیدار یا ملاقاتی نداشته بودم و اتومیبل وی نیز به نظر من هیچ گاه بنز نبوده، بلكه همیشه به نظر من بی‌ام‌و بوده است. به هر صورت این جریانی بود كه من با آن مواجه گردیدم.»
 در آن شب بوریس كابانوف و میخاییل تیتكین، مأمورین كا.گ.ب برای دریافت پیام مقربی نزدیك منزل وی شده بودند كه مأمورین ساواك آنان را دستگیر كردند. درباره چگونگی دستگیری مقربی نیز اختلاف وجود دارد. مقربی مدعی است در آن شب هیچ قراری با مأمورین كا.گ.ب نداشته است و در حیاط منزل بوده و با شنیدن صدای تصادف به مقابل منزل آمده است. در گزارش رسمی ساواك آمده: «در روز 13/6/56 ساعت 21:10 اتومبیل مأمورین كا.گ.ب وارد منطقه شد. ابتدا یك دقیقه به پشت منزل سوژه رفتند و سپس به خیابان انوری آمده... گروه دستگیری سوژه در پایگاه پشت منزل سوژه مستقر شدند تا همزمان با دستگیری افسران اطلاعاتی، برنامه ورود به منزل سرلشگر مقربی و بازداشت وی را به مرحله اجرا درآورند و گروه دوم نیز با رعایت حفاظت كامل، مراقب اتومبیل افسران اطلاعاتی بودند كه یك دقیقه بعد مشاهده می‌كنند اتومبیل در مقابل درب منزل سوژه متوقف شد و در همین موقع صحنه تصادف را با اتومبیل بنز سیاسی به وجود آورده و به افسران اطلاعاتی اخطار كردند كه از اتومبیل خارج گردند. لكن آنان مقاومت نموده، بالاخره گروه مسئول با شكستن شیشه اتومبیل آنها را از اتومبیل بیرون آورده و اقدام به دستگیری آنان می‌كنند. هنگام دستگیری، گروه اول وارد خانه مقربی شده و مقربی در اتاق خود در حال فرستادن پیام با بی‌سیم برای افسران بود كه با مشاهده مأموران متوحش شده و پس از بستن درب اتاق به طرف در ورودی منزل دوید و ماجرای دستگیری دو نفر اعضای كی.جی.بی را مشاهده كرد كه تصمیم داشت كیف مأمورین را وسیله گماشته خود نجات دهد.»
 اما گزارش گروه مراقبت متفاوت است: «در ساعت 2103 تیتكین در خیابان انوری مقابل محل سكونت یارو به طور دنده‌عقب اتومبیل خود را پارك كرده، در همین لحظه یارو از محل سكونت خود خارج شد در حالی كه قصد داشت به سمت اتومبیل تیتكین و كابانوف بیاید، ولی در این لحظه اتومبیل پیكان خودی به طور دنده‌عقب با اتومبیل تیتكین تصادف نمود و یارو جلوی منزل خود ایستاد و دیگر جلو نیامد و ناظر صحنه گردید در حالی كه شدیداً رنگ و روی خود را باخته بود.»
 از اتومبیل كابانوف وسایل گوناگونی بدست آمد از جمله یك دستگاه ضبط صوت بسیار ظریف جیبی كه نوار سیمی آن قابلیت ضبط صدا را به مدت پنج ساعت داشت. كارشناسان ساواك احتمال می‌دهند كه كابانوف این ضبط را بدان خاطر به همراه داشت تا در صورتی كه این بار نیز نتوانست پیام را دریافت كند، با احضار مقربی حضوراً گزارش سفر وی را بگیرد. وسیله دیگر قوطی فلزی کوچکی بود كه در صورت باز شدن غیرمجاز، محتوای آن با انفجار منهدم می‌شد. ساواك از نماینده سی.آی.ای درخواست می‌كند كه سرویس آمریكا چنین دستگاهی در اختیارشان قرار دهد. پس از مدتی سی.آی.ای پاسخ می‌دهد نه‌تنها چنین دستگاهی در اختیار ندارد، بلكه هیچ‌گونه اطلاعی از آن نیز ندارد و چنین دستگاهی می‌تواند خطرناك باشد. همچنین ضبط صوت اوهر مدل 4000 که این دستگاه دارای تعداد زیادی وسایل اضافی بود كه به طرز بسیار دقیقی جاسازی شده بود. افسران اطلاعاتی شوروی با استفاده از این دستگاه ضبط صوت، فرستنده منزل مقربی را روشن و امواج ارسالی آن را دریافت و پس از خاتمه پیام نیز اقدام به خاموش كردن فرستنده مقربی می‌كردند.
 سرگرد قضایی محمود گرامی كه برای بازرسی خانه مقربی در محل حضور یافته بود، چنین گزارش می‌كند: «ساعت 20:55 روز 13/6/56 از سازمان اطلاعات و امنیت كشور تلفن شد كه آماده اجرای مأموریتی كه قبلاً توسط نمایندگی تیمسار دادستان ارتش به من ابلاغ گردیده بود باشم. در ساعت 21:05 همان روز راننده ساواك به منزلم مراجعه و به اتفاق وی به خیابان ظفر، خیابان ابیوردی عزیمت و راننده از منزلی كه در اختیار ساواك بود آدرسی را در همان خیابان دریافت و ساعت 21:20 به منزل مزبور رسیدیم. مشاهده شد عده‌ای غیرنظامی و عده‌ای پلیس درب منزلی اجتماع [کردند] كه غیرنظامیان خود را نماینده ساواك معرفی و عده‌ای زن و كودك نیز داخل منزل بودند و به محض مشاهده من كه لباس نظامی به تن داشتم، اظهار نمودند تیمسار را ربودند. پس از استفسار موضوع از مأمورین ساواك مشخص شد كه منزل مربوط به تیمسار سرلشگر مقربی، جانشین اداره پنجم ستاد بزرگ ارتشتاران است و مأمورین ساواك اظهار داشتند هنگام تماس با افسر اطلاعات كشور شوروی وی را به اتفاق دو نفر از اتباع كشور شوروی دستگیر و اتباع روسیه به وزارت امور خارجه تسلیم شده‌اند. جلوی درب منزل مزبور اتومبیلی با نمره سیاسی متوقف بود كه گفته شد مربوط به مأمورین شوروی می‌باشد. پس از ایجاد آرامش در جلوی منزل، مأمورین كلانتری و دژبان قلهك به كلانتری عودت داده شدند و چون مأمورین ساواك قصد بازرسی منزل را داشتند با نظارت من از منزل مزبور بازرسی به عمل آمد و مداركی به شرح صورت جلسه در حضور همسر تیمسار سرلشگر مقربی كشف و چون میزان مدارك زیاد بود، درب اتاق خواب اختصاصی تیمسار لاك و مهر شد و بقیه بازرسی به روز بعد موكول گردید.»
 صرف‌نظر از وسایل شخصی مقربی، برخی از مدارك بدست‌آمده به شرح ذیل می‌باشد: یك برگ یادداشت مربوط به دستورالعمل ارتباط با رادیو و نحوه تجدید ارتباط، یك برگ یادداشت مربوط به ساعات ملاقات‌ها، طرز تهیه مركب نامرئی، رمز ارتباط مستقیم و جملات مربوط به علائم تماس با اشخاص مورد نظر، رمز تغییر ملاقات با وقت سه ماه یك بار، تقویم مربوط به ساعات تماس رادیویی، یادداشت مربوط به رمز ملاقات‌ها، سه برگ محل استقرار واحدهای نظامی، علائم رمز تماس‌های فوری، یدكی و دائمی، سایر مدارك مربوط به ارتباط و غیره.
 وسایل الكترونیكی مكشوفه شامل موارد زیر بود: یك دستگاه گیرنده رادیویی سونی كه طول موج 3-93 روی آن تنظیم شده است، یك دستگاه ضبط صوت اوهر با نوار مربوطه، یك دستگاه ضبط صوت با گوشی مربوطه و نوار آماده، یك دستگاه فرستنده دست‌ساز، یك دستگاه ضبط صوت كوچك فیلیپس، یك دستگاه رادیو ترسا، مقادیری مواد شیمیایی مربوط به مركب نامرئی كه باید بررسی شود، تعداد زیادی محفظه برای گذاردن پیام یا مدارك، یك دستگاه رادیو بسیار كوچك میكرو، یك دستگاه ضبط صوت سونی با متعلقات، دو عدد میكروفن و گوشی دستكاری‌شده و دو دستگاه تلفن، دو دستگاه فرستنده كوچك دستی سیار، مقداری جوهر و مواد شیمیایی مختلف و مقداری وسایل الكتریكی.
 
بازجویی افسران سیا
 برای بررسی ادوات و وسایل فنی كه كا.گ.ب در اختیار مقربی نهاده بود و همچنین بازجویی از او، یك هیئت چهارنفره از سی.آی.ای در اول آبان‌ماه به تهران سفر كرد. گروه بازجویی از متخصصین زبده ضداطلاعات شامل جیمز فلچر، ویلیام رایت و رابرت لیت بود. آنان در چند جلسه از مقربی بازجویی كردند. آنان به اطلاعاتی بیش از آن‌چه ساواك در بازجویی از مقربی یافته بود نرسیدند، ولی در مورد ضبط صوت فیلیپس اظهارات مقربی را نادرست دانستند.
 مقربی مدعی بود كه روس‌ها یك دستگاه ضبط صوت معمولی را به فرزند او هدیه دادند تا او به سراغ وسایل الكترونیكی پدرش نرود. در بازجویی مورخه 8/8/1356 بازجوی آمریكایی به او می‌گوید: «تو گفتی كه بوریس ضبط صوتی به تو داد و گفت كه این برای فرزند تو [است] به این منظور كه به دستگاه ضبط صوت تو دست نزند و گفتی كه در جعبه بود، مثل این كه تازه از مغازه خریداری شده و گفتی كه دستگاه ساخت کا.گ.ب نبود و مثل یك دستگاه عادی بود، ولی من به تو گفتم كه پرسنل فنی ما این را دریافته‌اند كه علاوه بر این كه آن یك دستگاه معمولی است ولی دستگاه مخفی دارد و اگر آنتن را درآوری به صورت یك گیرنده درمی‌آید. دستگاه معمولی این آنتن را ندارد و آنتن را وقتی درآوری خودبخود ایستگاه را پیدا می‌كند و می‌گیرد و به طور اتوماتیك پس از دریافت پیام خودبخود قطع و آماده دریافت پیام بعدی می‌شود. روز قبل به شما گفتم كه 5هزار دلار ارزش دارد كه اشتباه كردم و این دستگاه 10هزار دلار آمریكا ارزش دارد. تو به من گفتی كه بوریس به تو گفته است این دستگاه معمولی است و راجع به اهمیت آن به شما چیزی نگفته است و تو گفتی كه از قسمت مخفی آن اطلاعی نداری و تو اصرار داشتی كه شاید پیتر آن را اشتباهی و به عنوان یك دستگاه خراب به بوریس داده و آن هم برای سرگرمی پسر تو داده است. به تو گفتم كه به عنوان یك عنصر ضداطلاعات كه بیش از 20 سال علیه کا.گ.ب كار كرده، این اشتباه ممكن نیست. برای خروج از انبار باید مجوزی داشته باشد و مقامی آن را تصویب كند تا به تهران برسد و در محل مخفی سفارت نگهداری شود و از طرفی متخصص فنی کا.گ.ب هر شش ماه یك بار وسایل فنی را كنترل و با لیست تطبیق می‌كند و اگر چنین بود حتماً به بوریس می‌گفتند كجاست و از تو می‌خواستند كه آن را پس بدهی و حتی با وجود این كه برای پسر تو داده شده بود، آن را به پسرت ندادی و می‌دانیم كه هیچ كدام از اهل خانه‌ات اجازه نداشتند به اتاق مخصوص تو بیایند و این نه بدان معنی است كه اهل خانه‌ات را دوست نداری، بلكه اتاق پر از تجهیزات کا.گ.ب است. با این ممنوعیت ورود بچه‌ها به اتاق تو، چطور می‌توانستند به ضبط دست بزنند كه این دستگاه برای سرگرمی آنها داده شده باشد؟! در حقیقت بوریس نبود كه دستگاه را به تو داد، بلكه این دستگاه را پیتر به تو داده است و سال‌های متوالی از آن استفاده شده است. تو گفتی كه به علت خرابی دستگاه یك بار از این ضبط صوت كوچك استفاده كرده‌ای، یعنی آنتن را بیرون كشیدی و استفاده كردی... در سازمان‌های اطلاعاتی این دستگاه‌ها خیلی خوب نگهداری می‌شوند و امكان ندارد كه تصادفی به كسی داده شده باشد... و این دستگاه شاید بیش از شش ماه كار برده باشد و به این دلیل گران است و برای گرفتن پیام مخفی ساخته شده است.
 مقربی: من آموزشی در این خصوص نگرفته‌ام و نمی‌دانم.
 بازجو: این شاید كار من نباشد كه پاسخ را از تو بگیرم ولی دوستان من در ساواك از تو خواهند خواست كه حقیقت را روشن كنید... امكان این هست كه شخص دیگری كه با شوروی‌ها نمی‌توانسته تماس داشته باشد پیام را برای تو می‌فرستاده و تو آنها را به شوروی‌ها می‌داده‌ای؟»
 پاسخ مقربی به این پرسش منفی بود. بازجویان سی.آی.ای اصرار داشتند تا ثابت كنند كه مقربی سالیان دراز و با انگیزه‌های ایدئولوژیك با كا.گ.ب همكاری داشته است. آنها در ابتدای یكی از صفحات بازجویی صریحاً اعلام نظر كردند كه مقربی كمونیست است و این رادیو هم گیرنده و هم فرستنده پیام بوده است تا پیام‌ها با سرعت و سهولت مبادله شود. بازجویان ضداطلاعات سی.آی.ای پس از پایان كار خود، در گزارشی به تاریخ 2 نوامبر 1977 و به شماره 77-305 نظر خود را چنین اظهار كردند كه مقربی از زمان نیو همكاری خود را آغاز كرد و روس‌ها از همان زمان، وی را استخدام كرده و پرورش دادند و با مساعد شدن شرایط مجدداً به سراغ وی آمدند. آنان همچنین اعلام كردند كه ضبط صوت فیلیپس دارای قابلیت گیرندگی و فرستندگی است تا در مواقع ضروری، دستورات سریعاً برای وی ارسال گردد. آنان گفتند كه صددرصد اطمینان دارند مقربی اطلاعات بسیاری بیش از آنچه اعتراف كرده از سفرهای خود به آمریكا در اختیار روس‌ها گذاشته و بالاخره گفتند كه رادیو سونی قادر است هفت علامت دریافت كند، در حالی كه مقربی فقط به سه علامت اعتراف كرده است.
 گرچه وسایل فنی بدست‌آمده از مقربی توسط كارشناس سی.آی.ای در ایران مورد بررسی واقع شد ولی در تاریخ 23/1/1357 نماینده آن سازمان در تهران به ساواك اطلاع داد كه ستاد مركزی سازمان متبوعش در واشنگتن درخواست كرده تا وسایل بدست‌آمده از مقربی و علی‌نقی ربانی برای بررسی‌های بیشتر به آمریكا ارسال شود. رئیس ساواك نیز با این درخواست موافقت می‌كند.
 
برخی از اطلاعات لورفته
 اطلاعات ارائه‌شده از جانب مقربی شامل همه موارد فوق بود. او اسامی رؤسا و جانشینان ادارات هفتگانه ستاد بزرگ ارتشتاران و سایر ادارات شامل ادارات آجودانی، روابط عمومی، بازرسی ویژه، ممیزی و... را به انضمام نام رؤسای اطلاعات و ضداطلاعات ارتش ایران، به روس‌ها تحویل داد.

 اما در مورد اطلاعات مربوط به شوروی، او با استفاده از گزارش‌های نوبه‌ای كه به ستاد بزرگ می‌رسید، اطلاعاتی را که ارتش ایران درباره نیروهای سه‌گانه شوروی، شامل فرماندهان نیروها، یگان‌های عمده، جنگ‌افزارهای اصلی و ادوات پدافند هوایی آن كشور در مرزهای ایران به دست آورده بود، در اختیار روس‌ها گذاشت. همچنین اطلاعات فیلمی را كه یك تیم آمریكایی در دانشگاه پدافند در زمینه ادوات و انواع عامل‌های شیمیایی میكروبی شوروی به نمایش گذارد و یك فیلم دیگر را نیز كه توسط ناتو و درباره اصول كلی جنگ‌های الكترونیكی و ضدالكترونیكی كشورهای بلوك شرق تهیه شده بود به شوروی‌ها داد.
 مقربی تصمیم ارتش برای خرید تانك‌های چیفتن و اسكورپیون را به اطلاع رابط خود رساند و گفت ارتش برای خرید ادوات زرهی جهت یگان‌های زرهی خود بررسی همه‌جانبه‌ای روی تانك‌های كشورهای اروپایی و آمریكا به عمل آورده كه از آن جمله تانك‌های لئوپارد آلمانی، تانك‌های فرانسوی، تانك‌های آمریكایی و تانک‌های انگلیسی بوده‌اند و سرانجام پس از بررسی درباره خصوصیات فنی تانك‌ها و قابلیت و قدرت مانور آنها، بالاخره تصمیم به خرید 600 دستگاه تانك چیفتن گرفته كه این تعداد به 1200 یا 1400 افزایش می‌یابد.
 مقربی در مورد خرید موشك‌های ضدزره «تاو» اطلاع داد كه نیروی زمینی برای مقابله با تهدیدات زرهی و مطالعه روی انواع موشك‌ها، اقدام به خرید موشك‌های ضدزره «تاو» نموده است.
 مقربی در مورد توسعه هوانیروز اطلاع داد كه نیروی زمینی طرح جامعی برای به خدمت گرفتن انواع هلیكوپترهای آمریكایی تهیه كرده است و مقرر شده كه طی یك برنامه هفت‌ساله در هوانیروز اجرا گردد. برای اطمینان از اجرا و عملیاتی شدن این طرح در زمان مقرر، مصوب شده كه یك تیم آمریكایی به طور نوبه‌ای هر چهار ماه یا شش ماه یك بار، به ایران آمده بر عملیاتی شدن طرح نظارت كند. بر این اساس سرلشگر هوایی آمریكا جانسترل در دو نوبت به ایران آمد و در شورای ستاد بزرگ ارتشتاران نظرات و پیشنهادهای خود را اعلام نمود.
 مقربی به اطلاع كا.گ.ب رساند كه به منظور تسریع در سلسله‌مراتب فرماندهی نیروی زمینی و حذف یگان‌های واسط، شاه فرمان به انحلال سپاه‌های نیروی زمینی داده است. به دنبال این تصمیم بررسی‌هایی نیز در جهت ایجاد هفت منطقه لجستیكی به عمل آمده كه هم‌اكنون نیروی زمینی و فرماندهی لجستیكی مشغول بررسی در این زمینه هستند. این هفت منطقه شامل نقاط زیر خواهند بود: مراغه، تبریز، كرمانشاه، خرم‌آباد، دزفول، اصفهان، مشهد، كرمان.
 مقربی به بوریس اطلاع داد كه لشگر 88 در ایرانشهر تشكیل گردیده است كه تیپ‌های آن در خاش، زاهدان و كرمان مستقر خواهد بود. او همچنین فرمان شاه به ستاد بزرگ ارتشتاران مبنی بر بررسی تشكیل چهار ارتش را به اطلاع بوریس رساند. هسته مركزی یگان‌های این ارتش‌ها را یگان‌های موجود نیروی زمینی تشكیل می‌دهند و مقدمات تشكیل ارتش یكم در كرمانشاه فراهم شده است.
 مقربی در پیامی دیگر به بوریس اطلاع داد كه نیروی زمینی برای تكمیل امكانات پدافند هوایی خود تصمیم گرفت از موشك‌های پدافند هوایی راپیر ساخت انگلستان استفاده كند و این موشك هم‌اكنون در نیروی هوایی وارد خدمت شده و نیروی زمینی برای بالا بردن امكانات پدافندی خود می‌خواهد آن وارد خدمت نماید تا در كنار مسلسل‌های 23میلی‌متری و توپ 57میلی‌متری، توان پدافند هوایی خود را ارتقا دهد.
 مقربی به پیتر اطلاع داد كه نیروی هوایی اقدام به خرید سیستم موشكی هاك نموده و وزارت دفاع آمریكا نیز موافقت خود را اعلام کرده است. همچنین به دعوت اداره مستشاری یك تیم آمریكایی برای ارائه خصوصیات فنی هواپیمای مین‌گذار به ایران آمده كه احتمالاً خرید آن انجام خواهد شد. مقربی ضمن ارسال پیام با ضبط صوت به پیتر خبر داد كه نیروی هوایی به منظور تقویت خود تصمیم به خرید هواپیماهای مدرن‌تر از فانتوم اف-5 نموده است. پس از بررسی‌های لازم و مذاكره با مقامات آمریكایی قرار است هواپیمای اف-14 خریداری شود و سفارش اولیه در حدود 60 فروند داده شده است. مقربی به بوریس اطلاع داد كه نیروی هوایی تصمیم به خرید سیستم‌های موشكی پیشرفته هوا به هوا دارد و در مذاكراتی که با وزارت دفاع آمریكا به عمل آمده نسبت به خرید موشك‌های فنیكس و ماوریك اقدام شده است و معاونت تسلیحاتی قصد دارد لیسانس موشك ماوریك را جهت تولید در كشور تحصیل كند.
 مقربی به پیتر اطلاع داد كه نیروی هوایی اقدام به خرید هواپیماهای سنگین ترابری از نوع 707 و 747 نموده است و فعلاً شش فروند هواپیمای 707 و دوازده فروند هواپیمای 747 سفارش داده شده است. مقربی به بوریس اطلاع داد كه در حدود یك سال پیش، یك تیم آمریكایی به دعوت اداره مستشاری به ایران آمدند و با نمایش یك فیلم و اسلاید، خصوصیات هواپیمای اف-16 و برتری‌های فنی آن را نسبت به هواپیمای اف-14 بیان كردند و اظهار داشتند كه این هواپیما هم‌اكنون با شركت و سرمایه‌گذاری پنج كشور آمریكا، بلژیك، آلمان غربی، سوئد و احیاناً هلند در دست تولید است و در صورتی كه ایران بخواهد می‌تواند در سرمایه‌گذاری آن مشاركت كند و از اولین محصول عملیاتی و آموزش آن استفاده نمایند. این پیشنهاد مورد موافقت واقع گردید. مقربی از طریق پیام به بوریس اطلاع داد كه نیروی هوایی برای تقویت سیستم هوایی خود مذاكراتی با وزارت دفاع آمریكا برای خرید سیستم مراقبت هوایی آواكس به عمل آورده است.
 مقربی در پیامی دیگر به پیتر اطلاع داد كه قرارداد خرید مربوط به 5 فروند ناوچه سریع‌السیر فرانسوی امضا شده است. همچنین با مقامات وزارت دفاع آمریكا توافق اصولی برای خرید چهار فروند ناو كلاس كورش صورت گرفته است. این ناوها از نوع ناوهای اقیانوس‌رو بوده و برای خدمت در خارج از خلیج فارس و برای دریای عمان در نظر گرفته شده است. احداث پایگاه مجهز دریایی و پایگاه هوایی در بندر چابهار اطلاعات تكمیلی مقربی به پیتر بود.
 ایجاد پایگاه لجستیكی در سیرجان، خرید هواپیماهای ویژه شناسایی هوایی، عملیات بازنگری خلیج فارس و مطالعه برای احداث كارخانه كشتی‌سازی در جنوب از دیگر اطلاعاتی بود كه مقربی به رابط خود داده بود. مقربی كه گه‌گاه برای طی دوره آموزشی به خارج از كشور سفر می‌كرد، گزارش این دوره‌های آموزشی و هدف از برگزاری آن و افراد شركت‌كننده را به اطلاع مأمور كا.گ.ب می‌رساند. مقربی همچنین در سال 1355 اطلاعات بودجه پنج‌ساله ارتش را به بوریس تحویل داد.
 درخواست روس‌ها از مقربی بی‌پایان بود و مقربی نیز گشاددستانه اطلاعات و اخبار را در اختیار آنان می‌گذاشت. مقربی بیوگرافی بیش از چهل تن از امرای ارتش شاغل در ستاد بزرگ ارتشتاران را در اختیار روس‌ها گذاشت. وی در بازجویی‌های خود نیز از احتمال همكاری برخی از آنان با كا.گ.ب سخن گفت. او در بازجویی نوشت كه در اداره یكم سرتیپ حمزه‌ای مورد توجه روس‌ها بود. مقربی ضمن مبرا دانستن رئیس اداره دوم از همكاری با روس‌ها، با قطعیت از نفوذ روس‌ها در كادر درجه‌داری و بایگانی اداره دوم سخن گفت. در اداره سوم سرهنگ تاییدی و سرهنگ جواهری، در اداره چهارم سرتیپ جهانگیری با توجه به خصوصیات فردی و سرهنگ رضوی چون از اداره دوم طرد شده بود، در اداره پنجم رئیس اداره سپهبد رضوانی به دلیل مادی‌پرستی، سرتیپ قاسمی، سرهنگ حیدری و سرهنگ ذوالقدر، در اداره ششم سپهبد سدیفی، سرلشگر قطین، سرتیپ صالحی‌پور و سرتیپ موجی، و در اداره هفتم خامه سیفی از نظر مقربی در مظان همكاری با روس‌ها بودند.
 ساواك كه از نفوذ كا.گ.ب در سطوح عالی ارتش غافلگیر شده بود به سرعت به بررسی سوابق امرای ارتش پرداخت و اقدامات كنترلی خود را افزایش داد. در این میان سپهبد رضوانی، رئیس اداره پنجم كه مقربی امكان همكاری او را با کا.گ.ب داده بود، به دستور شاه در 27 شهریورماه بازنشسته شد و تحت كنترل شدید ساواك قرار گرفت. این توجه ویژه به سپهبد رضوانی بدان خاطر بود كه اخیراً وی از سفیر آمریكا درخواست كرده بود كه هیئتی از آمریكا برای توجیه كردن (brief) وسایل دفاعی ساخته شده ضد موشك‌های شوروی مانند سام-7 به ایران سفر كنند. از نظر ارتشبد طوفانیان، رئیس سازمان صنایع نظامی، این امور مربوط به سپهبد رضوانی نبود و در حوزه وظایف سازمان صنایع نظامی قرار می‌گرفت. درخواست رضوانی از سفیر آمریكا حساسیت‌برانگیز بود، بنابراین او محترمانه از ارتش اخراج شد.
 در سال 1355 ستاد بزرگ ارتشتاران به پاس بیش از سی سال خدمات سرلشگر مقربی، برای وی نشان خدمت درجه یك تقاضا می‌كند. با اعطای نشان در تاریخ 29/8/55 موافقت می‌شود.
عامل کا.گ.ب چطور لو رفت؟
 اكنون با این پرسش مواجهیم مقربی كه تا آخرین روزها مورد اطمینان ارتش بود چگونه لو رفت؟ در اسناد ساواك دو روایت در این باره وجود دارد. یك روایت حاکی از آن است كه یك مأمور ساواك در اردیبهشت سال 55 به طور اتفاقی شاهد ارتباط‌گیری سرنشینان یك اتومبیل با نمره سیاسی با یك فرد در یك خیابان فرعی بوده است. این مأمور مشاهدات خود را به سلسله‌مراتب اداری منعكس می‌كند. با پیگیری‌های به‌عمل‌آمده معلوم می‌گردد كه اتومبیل متعلق به سفارت شوروی است. از آن پس اداره ضدجاسوسی ساواك كه نگران فعالیت‌های كا.گ.ب در ایران بود، تمام توجه خود را به یافتن فرد تماس‌گیرنده معطوف می‌كند و منطقه مورد نظر را در زیر چتر امنیتی خود قرار می‌دهد تا بالاخره به مقربی دست می‌یابد. باید توجه داشته باشیم كه در بیست و نهم آبان‌ماه سال 1355 مقربی نشان درجه یك گرفت. اگر این روایت را بپذیریم كه مأمور ساواك در اردیبشهت‌ماه همین سال شاهد تماس سرنشینان اتومبیل نمره سیاسی با یك فرد بوده است، باید نتیجه گرفت كه تا آبان‌ماه ساواك هنوز نتوانسته بود آن فرد را كه مقربی بوده است شناسایی كند و این زمان بسیار زیادی است. بنابراین این روایت اندكی ضعیف است. مگر آن‌که احتمال دهیم ساواک عمداً از اعطای نشان خدمت به مقربی جلوگیری نکرد تا روس‌ها را فریب دهد و آنان را مطمئن سازد که مقربی هنوز لو نرفته است.
 روایت دوم، این كشف را در نتیجه «مراقبت‌های معمول» اعلام كرده است. این مراقبت‌های معمول از سفارتخانه‌ها، خصوصاً سفارتخانه‌های كشورهای سوسیالیستی به عمل می‌آمد. ارتشبد حسین فردوست، قا‌ئم‌مقام ساواك، «تعقیب و مراقبت اعضای مورد نظر سفارت» را یكی از وظایف سازمان ضدجاسوسی ساواك می‌داند و با اشاره به «كثرت و ورزیده» بودن عناصر اطلاعاتی شوروی می‌افزاید: «در مورد اكثر سفارتخانه‌ها عملیات تعقیب و مراقبت آسان بود ولی در مورد روس‌ها همیشه با مشكل برخورد می‌شد و عملیات ضدتعقیب انجام می‌دادند و یا زمانی كه احساس می‌كردند مورد تعقیب هستند، بدون ملاقات مراجعت می‌كردند.»22
 باید توجه داشت که «بهترین رئیس تیم تعقیب و مراقبت اسرائیل» به حسین فردوست گزارش داده بود: «ساواك دارای یكی از بهترین تیم‌های تعقیب و مراقبت جهان» است.23
 سرتیپ منوچهر هاشمی، مدیركل اداره ضدجاسوسی ساواك كه دستگیری مقربی در زمان او رخ داد روایت دوم را بیان می‌كند. او می‌نویسد: «یكی از همین گروه‌های تعقیب، روزی گزارش داد در قطعه زمینی در شمال كوی نفت، افسران كی.جی.بی را دو سه بار در شب‌های غیرمتوالی مشاهده نموده‌اند كه با یك جعبه شبیه كیف دستی سامسونت، دقایقی در آنجا توقف كرده و سپس سوار اتومبیل شده و محل را ترك كرده‌اند. البته این یك استنباط می‌بود، زیرا مأمورین تعقیب بنا به لزوم رعایت حفاظت، آنها را از فاصله دور زیر نظر گرفته بودند، لذا نتوانسته بودند مشخصات بیشتری از سوژه‌ها بدست آورند یا آنها را شناسایی بكنند. به علت تاریكی محوطه هم نتوانسته بودند حتی شماره اتومبیل آنها را تشخیص بدهند.»24
 متعاقب این سرنخ، ساواك تور خود را در منطقه می‌گستراند تا این كه تدریجاً به مقربی دست می‌یابد. البته اظهارات منوچهر هاشمی آمیزه‌ای است از جعل و واقعیت. به برخی از این اظهارات به هیچ وجه نمی‌توان اعتماد كرد؛ مثلاً او می‌نویسد مقربی «توسط یك افسر بازنشسته به نام تاراس اغوا می‌شود و به دام روس‌ها گرفتار می‌آید»25
 اما ملاحظه كردیم كه مقربی با برادر تاراس به نام محمود نیو ارتباط داشت و روس‌ها با داشتن عكس آن دو، وی را تهدید كردند؛ یا آن كه هاشمی می‌نویسد گماشته مقربی به مأمور مراقبت كه در پوشش نوكرِ خانه مجاورِ خانه مقربی با گماشته طرح دوستی ریخته بود، می‌گوید كه سرلشگر علاقه‌مند است سر شب‌ها خودش سگش را به گردش ببرد و در تاریكی كوچه بگرداند و این سرنخ محكمی بود كه به نظر مأموران امكان تماس او را با روس‌ها فراهم می‌كرد.26 اما نه‌تنها مقربی داشتن سگ را انكار می‌كند، بلكه مأمورین مراقبت نیز در گزارش خود اعلام می‌كنند شخصی كه در تاریكی سگ را می‌گرداند و در ابتدا تصور می‌شد مقربی است، فرد دیگری از اهالی آن محله می‌باشد.
 سپهبد جلال پژمان، همكار مقربی و رئیس اداره چهارم ستاد بزرگ ارتشتاران، نیز روایتی مشابه ارائه می‌كند. او می‌نویسد: «در آبان‌ماه سال 1356 سازمان امنیت ردپای یكی از كاركنان سفارت شوروی را در اطراف كوی افسران چندین مرتبه پیگیری می‌نماید. با تنظیم و تطبیق طول موج بی‌سیم اتومبیل عضو سفارت با خودروی سازمان امنیت در چندین روز متوالی آهنگ‌هایی از رادیو به دست سازمان امنیت می‌افتد كه پس از دقت و كنجكاوی، متوجه كلماتی بین آهنگ‌های ضبط‌شده می‌شوند. بالاخره تماس مأمور سفارت با یكی از امرای ارتش كشف می‌شود و پس از جست‌وجو در منزل وی مداركی دال بر ارتباط این افسر با سفارت شوروی به دست سازمان امنیت می‌افتد. نامبرده به نام سرلشگر احمد مقربی...»27
 آشكار است كه این روایت نیز صحیح نیست، زیرا پژمان می‌نویسد در آبان 1356 سازمان امنیت ردی از روابط روس‌ها پیدا كرد، در حالی كه دو ماه پیش از آن یعنی در شهریورماه مقربی دستگیر شده بود. ضمناً برخلاف اظهار پژمان، مقربی در كوی افسران ساكن نبود. به هر تقدیر اظهارات هاشمی و پژمان كه یكی همكار مقربی و دیگری مدیر سازمان دستگیركننده وی بود، از مراقبت از مأموران كا.گ.ب توسط ساواك كه منتهی به كشف مقربی گردید حكایت دارد. ولی آیا می‌توان به این دو روایت كه البته چندان با یكدیگر اختلاف جدی ندارند توجه نمود؟ آیا حقیقت همان است كه در این دو روایت آمده؟ آیا نمی‌توان این فرض را در نظر گرفت كه آمریكایی‌ها رابطه جاسوسی مقربی را كشف و در اختیار مقامات ایرانی گذاشتند؟ آیا تقاضای مقربی برای معالجه در بیمارستان نظامی در آمریكا برای ساواك و یا آمریكایی‌ها حساسیت‌برانگیز نبود؟ آیا مقربی در آنجا رفتاری از خود نشان داد كه شكی را برانگیزد؟ آیا او برای ورود به حیطه نظامی‌های آمریكا مأموریتی از جانب شوروی‌ها داشته است؟ پیش‌تر ملاحظه كردیم كه بازجویان سی.آی.ای اطمینان صددرصد داشتند كه مقربی اطلاعات بسیاری از سفرهای خود به آمریكا در اختیار روس‌ها گذاشته است كه در بازجویی‌ها بدان اشاره‌ای نكرده است. این اطمینان از كجا حاصل شده بود؟ آیا فقط براساس تجربه و وجود برخی قرائن بود و این كه روس‌ها هیچ گاه این فرصت استثنایی را برای كسب اطلاعات از نظامیان آمریكا از دست نخواهند داد؟ هنگامی كه بازجویان سی.آی.ای نام خانم فارستنر را از مقربی شنیدند، در برگه بازجویی نوشتند كه از طریق اف.بی.آی درباره این خانم تحقیق شود. از نتیجه این تحقیق اطلاعی در دست نیست. آیا آمریكایی‌ها خود درگیر ماجرای مشابهی نبودند؟
 به فرض دیگری نیز می‌توان توجه كرد. در تاریخ 25/2/1356 علی‌نقی ربانی، مدیر امور اداری سازمان پیشاهنگی و مدیركل پیشین آموزش و پرورش، هنگام تماس با مأمور اطلاعاتی كا.گ.ب دستگیر شد.
 او در بازجویی‌های خود اظهار داشت «یوگنی وندیكتوف، افسر اطلاعاتی كا.گ.ب، به وی گفته بود در ستاد ارتش مأمور ارزنده‌ای دارند و از فعل و انفعالات آنجا به خوبی مطلع می‌باشند.» آیا این نمی‌تواند همان سرنخی باشد كه ساواك با پیگیری‌های مستمر به مقربی دست یافت؟ و بالاخره آیا ساواك از طریق دستگاه شنود امواج رادیویی كه به تازگی راه انداخته بود، این روابط را كشف كرد؟ براساس اظهار فردوست، مهم‌ترین بخش اداره كل فنی ساواك «اداره الكترونیك» بود كه «رئیس آن دارای مدرك دكترای الكترونیك در عالی‌ترین سطح بود و تیم ورزیده‌ای از متخصصین الكترونیك در رده فوق‌لیسانس و لیسانس و تكنسین را گرد آورده بود» و در آن «شعبه خاصی نیز برای كشف فرستنده و راه‌های خنثی كردن كشف وجود داشت.»28 آیا ساواك  تعمدی داشته است كه نحوه كشف و لو رفتن مقربی در پس ابرهای ابهام باقی بماند تا اگر جاسوس دیگری در ركن دوم ارتش بود، نتواند نحوه كشف را در اختیار روس‌ها قرار دهد؛ و نیز نتواند روش خود را اصلاح کند تا از لو رفتن و دستگیری مصون بماند؟
 آنچه مسلم است خانه مقربی از مدت‌ها پیش از دستگیری، تحت مراقبت بوده است. و در اوراق پرونده چنین آمده است كه سرگرد قضایی محمود گرامی برای عزیمت به محل مأموریت خود كه نمی‌دانسته كجاست به همراه راننده ساواك ابتدا به منزلی كه در اختیار ساواك بوده مراجعه و آدرس منزل مقربی را كه در همان خیابان بوده از آنجا دریافت می‌كند. بنابراین آشكار است ساواک در نزدیکی خانه مقربی، پایگاه امنی برای مأموران خود فراهم کرده تا بتوانند از خانه مقربی مراقبت دائمی کنند و احتمالاً مكالمات و امواج رادیویی را در آن منطقه شنود کنند. می‌توانیم حدس بزنیم كه ساواك تا زمان آخرین سفر مقربی به آمریكا كه در اوایل خرداد سال 1356 بود، هنوز از جاسوس بودن مقربی مطلع و یا مطمئن نشده بود، زیرا حتماً مانع سفر وی می‌شد.
 منصور رفیع‌زاده، رئیس ایستگاه ساواك در آمریكا، در خاطرات خود می‌نویسد: «در سال 1975 تیمسار اویسی برای من فاش نمود كه به یك افسر عالی‌رتبه ارتش در مورد جاسوسی برای روس‌ها ظنین است. اویسی معتقد بود كه ساواك و واحد اطلاعات ارتش كه در آن موقع زیر نظر تیمسار مقدم قرار داشت، نمی‌توانند فرد خاطی را گیر بیاورند.»29
 اویسی برای رفیع‌زاده چنین استدلال كرده است كه در زمان درگیری دولت ایران با دولت عراق، هرگاه قصد حمله به نقاط مرزی عراق را داشتند، ارتش عراق در همان نقطه آماده مقابله بوده است. بنابراین قطعاً یكی از افسران، اطلاعات را به روس‌ها منتقل و آنها نیز در اختیار عراق می‌گذاشتند.
 همین اطلاع را نیز سرتیپ منوچهر هاشمی بدست می‌دهد. او می‌نویسد: «ریاست ساواك در مراجعت از شرفیابی در یكی از روزهای سال 1354 اظهار داشت: اعلیحضرت فرمودند روس‌ها از طرح‌های ارتش ایران اطلاع پیدا می‌كنند و آن را در اختیار ارتش عراق قرار می‌دهند.»30 
 این اظهارات نیز از دقت لازم برخوردار نیست. درست است كه در آن زمان عراق متحد شوروی به شمار می‌رفت، ولی نمی‌توان آمادگی عراق در نقاط مرزی را صرفاً در نتیجه نفوذ و اطلاع شوروی‌ها از طرح‌ها و برنامه‌های ارتش ایران دانست.
 رفیع‌زاده می‌افزاید كه «در سال 1977، ساواك شواهدی بدست آورد كه نشان می‌داد سرلشگر احمد مقربی، رئیس طرح و برنامه، برای اتحاد شوروی جاسوسی می‌نماید.»31 پس از آن ارتشبد نصیری، ریاست ساواك، خود شخصاً هدایت  عملیات كشف روابط مقربی با كا.گ.ب را به عهده داشت.
 رفیع‌زاده می‌افزاید مدت كوتاهی بعد از دستگیری مقربی «هنگامی كه تیمسار نصیری از واشنگتن دیدن می‌كرد، دریادار استنسفیلد ترنر، رئیس سیا، از وی برای صرف ناهار در ستاد سیا دعوت به عمل آورد... سر ناهار ترنر از تیمسار نصیری در مورد سرنخی كه ساواك را به فعالیت‌های مقربی مشكوك نمود سئوال كرد. تیمسار نصیری كل عملیات را برای ترنر تشریح كرد و آن قدر گرم صحبت بود كه یادش رفت ناهارش را بخورد. ترنر از شنیدن ماجرا بسیار خوشحال بود.»32
 رفیع‌زاده از «شواهدی» كه ساواك از فعالیت‌های جاسوسی مقربی بدست آورده بود سخن نمی‌گوید؛ حتی درباره «كل عملیات» كه نصیری برای ترنر تشریح كرد سكوت اختیار كرده است.
 البته به اظهارات رفیع‌زاده نمی‌توان اعتماد كرد زیرا برخی اظهارات او برخلاف واقعیت است. مثلاً او می‌نویسد مقربی «از همسرش جدا شده بود و با مستخدمه‌اش زندگی می‌كرد»33 در حالی كه همسر مقربی به نام فاطمه صراف‌زاده هراتی در روز دستگیری مقربی در منزل بوده و صورتجلسه ضبط اموال را امضا كرده است و مقربی نیز در وصیتنامه خود بخشی از اموال خود را به او بخشید. همسر مقربی زنی عامی و كم‌سواد بود، به طوری كه نام «صراف» را به سختی در پای یكی از برگه‌ها نوشته است. بعید نیست كه او زمانی مستخدمه مقربی بوده كه به ناگزیر با یكدیگر ازدواج كردند؛ خصوصاً كه داشتن معشوقه‌های متعدد، بیانگر بی‌میلی مقربی به این همسر می‌تواند باشد اما باید توجه داشت كه مقربی از او پنج فرزند داشت كه دو تن از آنان را در آن زمان به خانه بخت فرستاده بود. یا آن كه رفیع‌زاده می‌نویسد «طبق اظهارات بعدی تیمسار، هنگامی كه وی در دبیرستان نظام در تهران درس می‌خوانده كا.گ.ب او را به كار می‌گیرد و از آن پس تقریباً به مدت سی سال برای شوروی جاسوسی می‌كند.»34 در حالی كه ملاحظه كردیم مقربی در بازجویی خود اظهار می‌دارد كه از سال 1347 با مأمور كا.گ.ب مربوط شده است. مقربی در آن زمان «سرهنگ» بود و نه دانش‌آموز دبیرستان نظام. ولادیمیر كوزیچكین، افسر اطلاعاتی شوروی، كه در آن زمان به تازگی به ایستگاه كا.گ.ب در تهران آمده بود نیز ادعا می‌كند كه مقربی «سی سال عامل كا.گ.ب بود. از زمانی كه افسری جوان بود، در سال 1945 به خدمت این سازمان درآمد.»35 باید توجه داشت كه كوزیچكین به عنوان ماموركا.گ.ب در تابستان 13566 به ایران اعزام شد و یك مأمور مبتدی بود. اظهارات او در خاطراتش درباره مقربی و خیلی دیگر از موضوعات حاكی از بی‌اطلاعی اوست.
 بنابراین گفته او مبنی بر همكاری سی‌ساله مقربی با كا.گ.ب نیز به كلی فاقد اعتبار است. گرچه بازجویان سی.آی.ای هم بر این باور بودند كه مقربی از زمان نیو به استخدام روس‌ها درآمد ولی آنان هیچ استدلالی بر این ادعای خود ارائه نكردند و گذشته از آنان دوره فترت چهارده‌ساله را كه قطع ارتباط كامل بوده است را چگونه می‌توان توجیه كرد؟ اگر مقربی از زمان نیو به استخدام كا.گ.ب درآمده باشد، دیگر چه نیازی بود كه آلبرت موضوع خانم فارستنر را پیش بكشد و برای ارعاب او عكس وی با نیو را نشان دهد؟ كافی بود در اولین تماس از مقربی بخواهد كه همكاری خود را از سر گیرد. اما اگر نیو هوشیارانه اطلاعاتی را از مقربی گرفته و در اختیار روس‌ها می‌گذاشته دیگر نمی‌توان از جاسوس بودن مقربی در آن زمان سخن گفت زیرا جاسوسی امری است از سر آگاهی و اطلاع به منظور تأمین هدفی.
 رفیع‌زاده در شرح دستگیری مقربی می‌نویسد: «هنگامی كه مأمورین كا.گ.ب در حوالی نیمه‌شب به خانه مقربی رسیدند، یك ماشین ساواك كه منتظر بود از جهت مقابل به سمت ماشین كا.گ.ب حركت نمود و شاخ‌به‌شاخ با آن برخورد كرد.»36این داستان‌سرایی رفیع‌زاده نیز خلاف واقعیت است.
 ملاحظه كردیم كه زمان دستگیری مقربی لحظاتی پس از ساعت 21 بود و سرگرد قضایی محمود گرامی هم در ساعت 21:20 به منزل مقربی رسید و اهالی منزل با مشاهده او كه لباس نظامی بر تن داشت اظهار داشتند «تیمسار را ربودند.» مسلماً در نیمه شهریورماه ساعت 21 نمی‌توانسته نیمه‌شب دانسته شود. در نتیجه به هیچ یك از اظهارات رفیع‌زاده نمی‌توان اعتنا كرد.
 مقربی به سرعت در دادگاه ویژه اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی محاكمه و به اعدام محكوم شد. مقربی تقاضای فرجام كرد. دادگاه ویژه تجدیدنظر در تاریخ 27/9/1356 حكم اعدام وی را تأیید كرد و سرانجام سرلشگر احمد مقربی رأس ساعت 6 بامداد چهارم دی‌ماه سال 1356 در میدان تیر چیتگر به جوخه اعدام سپرده شد.

تاریخ(2فروردین86)

تاریخ(2فروردین86)

 امروز ، دوم فروردین ماه 1386 هجری شمسی ، برابراست با 2 ربیع الاول 1428 هجری قمری و 22 مارس 2007 میلادی . رویدادهای مهمی که در طول تاریخ ، درچنین روزی ، بوقوع پیوسته از این قرارند:

درگذشت كنستانتین امپراتور مقتدر قلمرو روم

1670 سال پیش در چنین روزی در سال 337 میلادی ، كنستانتین امپراتور مقتدر همه قلمرو روم میلادی درگذشت.پاره ای از اسناد ، تاریخ مرگ او را 22 ماه مه این سال نوشته اند كه با تطبیق تقویمها این روز درست تر است.

كنستانتین امپراتور روم دهم آوریل سال336 میلادی به بهانه شركت در مراسم سی امین سال حكومت خود ، آتش بس دوهفته ای با ارتش ایران را كه 22 روز طول كشیده بود ، به صورت نا محدود تمدید كرد و بعدا از ادامه جنگ چشم پوشید . اما جنگ دو امپراتوری كه سال بعد از سر گرفته شد ، 26 سال متناوبا طول كشید . مورخان نوشته اند كه اگر ایران در آن زمان دارای رئیس كشور بود ، كار روم همان زمان پایان یافته بود . شاه ایران در آن زمان یك كودك بود كه در سال 310 میلادی 17 ساله شد و به نام شاپور دوم ( ذوالاكتاف ) خود زمام امور را به دست گرفت و بعدا دوبار رومیان را شكست سخت داد.

از كارهای مهم كنستانینن دستور ساختن شهر بزرگی در كنار تنگه بسفور در محل مهاجر نشین قدیمی یونانیان به نام بیزانتیوم است كه به نام وی كنستانتینوپل نامیده شد كه از سال 1453 پس از تصرف آن به دست تركان عثمانی به اسلامبول ( شهر اسلام ) تغییر نام داده شد كه اینك به همان گونه كه تلفظ می شود « استانبول » نوشته می شود.

كنستانتین 11 مه سال 330 میلادی دستور ساختن كنستانتینوپل ( قسطنطنیه ) را صادر كرد تا پایتخت شرقی روم و نزدیك به ایران باشد ؛ زیرا با روی كار آمدن ساسانیان و احیای ناسیونالیسم سازش ناپذیر ایرانی راهی جز این ، برای امپراتوری روم باقی نمانده بود.

از دیگر كارهای مهم كنستانتین كه تا به امروز باقی مانده و رعایت می شود ، تعطیل روز یكشنبه است . وی 3 ژوئیه سال 321 اعلام كرد كه از آن پس یكشنبه ها در سراسر قلمرو روم تعطیل عمومی و اجباری خواهد بود و روز استراحت است.

كنستانتین كه پس از پیروزی بر رقیبان داخلی، 28 اكتبر سال 312 میلادی خود را امپراتور همه روم اعلام داشت تاكید كرد كه مسیحیت را تحمل می كند و بعدا ضدیت با معتقدان به خدایان متعدد را آغاز كرد و آنان را مشرك خواند و دستور مصادره اموال معابد آنان را صادر كرد ولی اجازه تخریب نداد و بیشتر این معابد به مرور زمان تبدیل به كلیسا شدند.

به دستور كنستانتین ، طاق نصرت معروف شهر روم ساخته شد . كنسانتین در شهر قسطنطنیه مدفون است .

 گشایش بیمارستان عضدی توسط آل بویه در بغداد

1029 سال پیش در چنین روزی در سال 978 میلادی ، بیمارستان عضدی در بغداد گشایش یافت . این بیمارستان به دستور عضدالدوله دیلمی فرزند حسن بویه ، که پایتخت خلفای عباسی را فتح نموده وبر فارس حكومت می‌كرد ، ساخته شد و در این روز گشایش یافت . وی همچنین دستور داد مزار شهدای كربلا و مقبره حضرت علی(ع) را تعمیر كنند. عضدالدوله شهر شیراز را پایتخت خود قرار داده بود.

در این بیمارستان كه به مانند مراكز درمان دانشگاهی امروزی عمل می كرد همه انواع كارهای پزشكی و داروسازی انجام می شد و در كنار آن پزشكان با سابقه به آموزش اطباء جوان می پرداختند. البته قبل از عضد الدوله بیمارستانی در قسمت قدیمی شهر ساخته شده بود كه در جنوب غربی و طرف دروازه كوفه قرار داشت.

آل بویه اهل گیلان بودند و تسلط آنها بر خلافت عباسی اوج پیشرفت ایرانیان در قدرت سیاسی جهان اسلام در مقابل اعراب بود". دوره کوتاه (صد ساله) بین ضعف قدرت خلافت بغداد و یورش اقوام ترک و مغول که دوران اوج قدرت دیلمیان آل بویه و استقلال ایران بود, جدا از موفقیتهای نظامی, دوران رشد فرهنگی و علمی جامعه و ظهور غولهای علمی ادبی نیز بود.

 اختراع آب کربناته توسط جوزف پریستلی

374 سال پیش در چنین روزی در سال 1633 میلادی ، آب كربناته توسط جوزف پریستلی اختراع شد . جوزف پریسْتْلی در نزدیكی شهر لیدْزْ انگلستان به دنیا آمد .

وی از آن پس تحت سرپرستی عمه‏اش به تحصیل پرداخت و زبان‏های فرانسه، آلمانی، ایتالیایى و عربی را به خوبی فرا گرفت. پریستلی پس از چندی به علم شیمی علاقه پیدا كرد و آزمایش‏هایى در این زمینه انجام داد. وی در یكی از آزمایش‏های خود، قطعه چوبی را سوزاند و سپس آن را در معرض گازی كه از خمره آبجو خارج می‏شد قرار داد و مشاهده كرد كه شعله چوب خاموش می‏شود. این واقعه باعث پیگیری بیشتر پریستلی و كشف گاز كربنیك گردید. او آزمایش‏های خود را ادامه داد و با انجام فعل و انفعالاتی بر روی گاز كربنیك یك گاز بی‏رنگ و بو كشف كرد كه همان گاز ازت است. پریستلی در یكی دیگر از آزمایش‏ها، مقداری از گاز كربنیك را در آب حل كرد و برای اولین بار، راه تهیه مشروبات غیرالكلی را به جهان نشان داد.

یكی دیگر از كارهای مهم او آن است كه برای اولین بار، گاز اكسیژن را كشف كرد. وی همچنین در سال 1772 اكسید نیترو را کشف نمود . به زودی معلوم شد كه این گاز سمی نیست، اما وقتی استنشاق شود آثار عجیبی به بار می آورد و افراد مشغول كارهای غریبی مثل آواز خواندن، دعوا كردن، و خندیدن می شوند. همین خندیدن باعث شد كه عوای اكسید نیترو را" گاز خنده آور" بنامند.

جوزف پریستلی سرانجام در 7 ژانویه 1804م در 71 سالگی درگذشت.

 

***

 

تولد ویلهلم که به زادروز خود مباهات می کرد

 

210 سال پیش در چنین روزی در سال 1797 میلادی ، ویلهلم اول متولد شد . ویلهلم از این كه در نوروز ایرانیان به دنیا آمده بود افتخار و مباهات می كرد و طول عمر خود را كه افزون بر نود سال شد نتیجه آن می دانست .

وی در سراسر عمر همواره موفق بود و شكست نداشت. ویلهلم اول كه در آغاز كار تنها پادشاه پروس بود هنگام درگذشت رئیس همه آلمانی ها بود كه در زیر یك پرچم متحد شده بودند.

او علاقه ویژه به مطالعه تاریخ قوم آرین داشت. ساکنان ایران زمین (فلات ایران ) آرین های جنوبی خوانده می شوند. در دوران ویلهلم اول تحقیقات تاریخی و تاریخنگاری در آلمان به اوج اعلای خود رسیده بود.

***

 

روی کار آمدننهضت فاشیسم توسط بنیتو موسولینی

 

88 سال پیش در چنین روزی در سال 1919 میلادی ، نهضت فاشیسم با نام" نهضت پیراهن مشکی ها" در ایتالیا به روی کار آمد .

از نظر تاریخی فاشیسم نخست در ایتالیا در سال 1919 بوجود آمد و سه سال بعد توانست حکومت را در این کشور غصب کند. رهبر این نهضت را که بعدها جنایات فروانی مرتکب شد، " بنیتو موسولینی" به عهده داشت .

موسولینی در سال 1883 میلادی به دنیا آمد . وی پس از طی تحصیلات مقدماتی به روزنامه نگاری پرداخت؛ اما این امر او را اقناع نکرد و خواست که به طور عملی وارد حوزه سیاست شود. به همین دلیل تصمیم گرفت که اندیشه های خود را در قالب یک حزب سیاسی عملی سازد .

او در این دوره دست به تاسیس یک حزب ناسیونالیست افراطی زد که اعضای آن تمامی لباس سیاه به تن داشتند و مشغول به انجام اعمال تروریستی بودند .

"... بنا بر این زندگی بر پایه تصور فرد فاشیست ، باید جدی و بی پیرایه و توام با ریاضت و مذهبی باشد؛ تمامی جلوه های آن در جهانی صورت می پذیرد که نیروهای اخلاقی آن را استوار نگه می دارد و تابع مسئولیتهای معنوی و روحانی است. فرد فاشیست زندگی آسوده و مرفه را به چشم خواری بیزاری می نگرد و دون شان خویش می داند.

تصور فاشیستی از زندگی ، تصوری مذهبی است که ، بر طبق آن، آدمی درچارچوب مناسبات دائمی خود با قانونی عالیتر و در عین برخورداری از موهبت اراده ای عینی لحاظ شود که از اراده فردی در میگذرد و بالاتر می رود و او را به پایگاه عضویت اگاهانه در جامعه ای معنوی و روحانی ارتقا میدهد.

نظام زندگی فاشیستی چون ضد فردگرایی است ، اهمیت دولت را مورد تاکید قرار میدهد که نماینده خودآگاهی و کلیت انسان به عنوان موجودی تاریخی است. و فرد فقط تا جایی قبول دارد که منافعش با منافع دولت منطبق باشد.

اگر بناست آزادی صفت انسانهای زنده واقعی باشد و نه آدمکهایی که لیبرالیسم فردگرایانه در عالم مجردات اختراع کرده است، باید پذیرفت که فاشیسم مظهر آزادی است و یگانه آزادی که داشتنش ارزش دارد، یعنی آزادی دولت و آزادی فرد درون دولت.

تصور فاشیستی از دولت همه چیز را در بر میگیرد، و خارج از ان ، نه هیچ ارزش انسانی یا معنوی ممکن است وجود داشته باشد و نه، به طریق اولی، دارای قدر و قیمتی است. بدین ترتیب فاشیسم ، توتالیتر است، و دولت فاشیستی در مقام واحد جامعی که همه ارزشها را در بر می گیرد، سراسر زندگی مردم را مورد تعبیر و تفسیر قرار می دهد و می پروراند و قدرت بیشتر به آن می بخشد."

سرانجام موسیلینی رهبر فاشیسم ایتالیایی پس از آنکه به دست مخالفین خود دستگیر شد ، به هلاکت رسید .

تولد مجیب الرحمان ، بانی بنگلادش

85 سال پیش در چنین روزی در سال 1922 میلادی ، مجیب الرحمان بانی جمهوری بنگلادش متولد شد . وی نخستین رهبر بنگلادش بود كه اینك پدر و بنیاد گذار كشور بنگال خوانده می شود.

جمهوری پاكستان از زمان تاسیس در 1947 شامل دو بخش مسلمان نشین هندوستان سابق بود كه به فاصله دور از هم در طرفین جمهوری هند قرار گرفته بودند و به دلیل قرار گرفتن پایتخت در پاكستان غربی ، شرقی ها احساس می كردند كه تحت سلطه واقع شده اند و اتباع درجه دوم بشمار می آیند .

مجیب الرحمن رئیس حزب عوامی لیگ و نماینده پاكستان شرقی در پارلمان پاكستان همواره این جریان را مطرح می كرد و خواستار خود مختاری برای پاكستان شرقی در چار چوب جمهوری پاكستان بود. حزب عوامی لیگ با شعار : سوسیالیسم ، دمكراسی و جدایی دین از دولت هواداران فراوان داشت.

اعزام سرباز تقویتی از پاكستان غربی در مارس 1971 به پاكستان شرقی كه در دوران استعمار انگلستان بنگال شرقی خوانده می شد برای سركوب طرفداران خودمختاری باعث تشدید درگیری دو پاكستان و نبدیل تقاضای خود مختاری به استقلال كامل شد و مبارزه سیاسی به درگیری مسلحانه انجامید و چون دولت پاكستان مجیب الرحمان را به عنوان رهبر جنبش بازداشت كرد درگیری به جنگ مبدل شد و نظامیان پاكستانی كه از بخش غربی اعزام شده بودند دست به خشونت شدید زدند.

دولت هند كه در انتظار چنین فرصتی بود به كمك بنگالی ها نیرو فرستاد كه اواخر سال جنگ به شكست پاكستان غربی منجر شد و نظامیان پاكستانی به اسارت هندی ها در آمدند و پاكستان شرقی به نام جمهوری بنگلادش پا به عرصه وجود گذارد مجیب از زندان آزاد و رهبری آن را به دست گرفت.

این كشور جوان كه در آغاز كار حتی صندلی برای ادارات نوپایش نداشت در همان سالهای اول با چند حادثه سیل و توفان هم رو به رو گردید.

چون مجیب از سه شعار قبلی حزب خود به سوسیالیسم توجه بیشتری كرد و دست به ملی كردن كارخانه های بزرگ زد و بیش از پیش به هند و كشورهای سوسیالیستی نزدیك شد مورد دشمنی افسران ارتش بنگلادش كه همان نظامیان سابق پاكستان بودند و شهرت به نزدیكی با غرب داشتند قرار گرفت و در اوت سال 1975 بر ضد او كودتا كردند و او را كشتند.

جمهوری بنگلادش بر خلاف پاكستان خیلی زود به دمكراسی ( از نوع خود ) بازگشت به گونه ای كه حزب عوامی لیگ كه بانو « حصینه » دختر مجیب رهبری آن را به دست داشت اكثریت به دست آورد و در دهه 1990 قدرت را به دست گرفت و بانو حصینه رئیس دولت شد و سه سال این سمت را بر عهده داشت .

جلسه علنی مجلس مبنی بر اعلام جمهوریت رضا خان

82 سال پیش درچنین روزی در سال1303 ه.ش ، جلسه علنی مجلس شورای ملی به منظور اعلام جمهوریت ساختگی رضاخان تشكیل شد.

رضا خان میرپنج فرزند عباسقلی خان سواد کوهی معروف به" داداش بیک" در بیست و دو سالگی به سلک نیروهای قزاق در آمد ودر این مسیر پیشرفت کرد . او در بیست سال آینده دوره های مختلف نظامی را تا فرماندهی هنگ قزاقخانه ( آتریاد ) همدان طی کرد . در سوم اسفند سال 1299 هجری شمسی واحدهای قزاق مقیم قزوین به فرماندهی رضاخان میر پنج وارد تهران شدند. کودتای سوم اسفند 1299 با توجه به تاثیرات فراوان آن بر حیات سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی ایران واقعه ای مهم و در خور توجه است.

بعد از برگزاری جلسه فوق الذکر جمعی از روحانیون ، اصناف و مردم با اعلام تعطیل عمومی به سوی مجلس حركت كردند . آنان با تجمع در میدان بهارستان بر ضد جمهوری رضا خانی شعار سر دادند . بتدریج برعده تظاهر كنندگان افزوده می شد .و همین امر رضا خان را مشوش كرد از این رو نظامیان تحت امر او عده زیادی را كشتند و یا مجروح و مصدوم ساختند . در همین احوال آیت الله شیخ محمد خالصی زاده برای وعظ و سخنرانی بر ضد جمهوری همچون روزهای گذشته در مسجد سلطانی حضور یافت اما درب های مسجد را بسته دید، از این رو در مركز بازار مشغول اقامه نماز شد، سپس به اتفاق جمعی از نماز گزاران بسوی مجلس شورای ملی حركت كرد. گوینده عده نمازگزاران در آن روز بیش از هشت تا ده هزار نفر بود . در پی این حادثه مجلس شورای ملی بدون اخذ نتیجه تعطیل شد .

***

 

درگذشت كلود مونه

 

81 سال پیش درچنین روزی در سال 1926میلادی ، كلود مونه نقاش مشهورو پدرسبك امپرسیونیسم درگذشت. مونه زندگی را از محیط پیرامون خود استخراج می کرد و آن را به بوم خود منتقل می نمود .مونه زندگی شختی داشت و همیشه برای بهتركردن هنرش فعالیت و كوشش می‎كرد. او درابتدای كارازشهرت چندانی برخوردارنبود اما با مجموعه نقاشی نیلوفرهای آبی ، شهرت جهانی دست یافت.

سزان در توصیف او چنین می‌گوید: «تنها یک چشم دارد؛ ولی خدایا چه چشمی!»

***

 

تشکیل جامعه ی عرب در قاهره

62 سال پیش درچنین روزی در سال 1945 میلادی ، به پیشنهاد ملك فاروق شاه مصر وبا امضای پیمان میان دولتهای اردن، سوریه، عراق، عربستان صعودی ، مصر و یمن، جامعه عرب در قاهره تشكیل شد. عرب ها با هدف همکاری و حفظ تمامیت ارضی و استقلال كشورهای عضو و برقراری همكاری نزدیك سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و همچنین در جهت ارتقای پان عربیسم موجود در این کشور ها دست به این اقدام زدند .

درسال1979میلادی مصربه سبب شركت درپیمان كمپ دیوید ازجامعه عرب خارج شد و مركزاین اتحادیه به كشور تونس منتقل شد.

حمله رژیم شاهنشاهیبه مدرسه فیضیه ی قم

 

43 سال پیش درچنین روزی در سال1342ه.ش ، سران رژیم پهلوی براى جلوگیرى ازشوروش مردمی علیه رژیم جمع بسیارى از نیروهاى گارد جاویدان را با لباس مبدل به قم فرستادند تا در لباس دهقانان بر عزادران هجوم‏برند . کامیونهای سربازان مسلح در میدان آستانه مقابل مدرسه فیضیه متوقف شده و ماموران امنیتی محل را در محاصره خویش گرفتند . عصر آن روز مجلس سوگوارى امام صادق(ع) برگزارشد و هزاران نفر از اقشار مختلف مردم همراه طلاب، استادان و مراجع به سوگ نشستند . هنگامى که یکی از فضلای حوزه علمیه قم مشغول بیان فضایل رئیس مذهب جعفری بود ، ناگاه صدای صلوات بلند شد و واعظ امکان ادامه سخنرانی را نیافت . در همین حال یکی از ماموران رژیم بلند شد و میکروفون را در اختیار گرفت .در همین هنگام ماموران که لباس مبدل پوشیده بودند یک صدا شعار جاوید شاه سر دادند . این افراد به طلاب جوان حمله کردند و طلاب نیز به دفاع از خود مشغول شدند . در این زمان نیروی شهربانی وارد معرکه شد و رگبار گلوله به سوی طلاب جوان آغاز گشت . ماموران به طبقه دوم رفته بودند وطلاب جوان را از طبقه دوم به پایین پرت می کردند و شروع به آتش زدن البسه و کتب آنان کردند . عمال رژیم پهلوی در این روز وحشی گری های بسیاری مرتکب شدند . بدین‏ترتیب فیضیه قتلگاه عزاداران امام صادق(ع) شد و صدها نفر مجروح و شهید شدند.

حضرت امام خمینی (ره) و دیگر روحانیون برجسته و مبارز مدتها قبل اعلام كرده بودند كه در آن سال مردم عید نخواهند داشت زیرا اعمال ضد اسلامی رژیم و اصول به اصطلاح سفید آن، ( تصویب لوایح ششگانه شاه ) موجودیت اسلام و هویت ایران را در معرض خطر قرار داده بود .

حادثه مدرسه فیضیه و خون شهدای این روز از مهمترین عوامل بیداری مردم مسلمان و مبارز ایران بود؛ بطوریكه سر انجام این مبارزات در بهمن 57 به ثمر رسید .

***

 

روز اعلام جمهوری پاکستان

51 سال پیش درچنین روزی در سال 1956 میلادی ، نظام جمهوری پاکستان به طور رسمی اعلام شد . اسكندر میرزا از رجال سیاسی این كشور در سمت نخستین رییس جمهوری پاكستان این مسئولیت را بعهده گرفت . پس از ایجاد دو كشور هندوستان وپاكستان در اوت سال 1947 میلادی ، پاكستان بصورت فرمانداری كل اداره می شد ، اما در چنین روزی پاكستان نظام جمهوری اعلام كرد .

کشور پاکستان از شمال و شمال غرب با افغانستان، از شمال شرق با چین، از شرق با هندوستان از جنوب با هندوستان و دریاى عمان، و از جنوب غربى با کشور ایران همسایه است. این کشور از نظر وسعت‏سى و سومین کشور جهان است.

***

 

اِنّا فَتَحنا لَکَ فَتحَاً مُبیناً – آغاز عملیات فتح المبین

 

24 سال پیش در چنین روزی در سال 1361 ه.ش ، عملیات فتح المبین آغاز شد . طرح ریزی عملیات افتخارآفرین فتح المبین از اواسط آبان سال 1360 آغاز شد و پس از تلاش های مستمر و خستگی ناپذیر و انجام مشورت ها و هماهنگی های گسترده میان (فرماندهی مشترک ارتش و سپاه پاسداران)، در ساعت سی دقیقه بامداد 2فروردین ماه، فرمان حمله با رمز "بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله القاصم الجبارین و یا زهرا به منظور تامین شهرهای شوش، دزفول، اندیمشک و انهدام نیروهای عراقی در غرب کرخه و کاستن از خطوط پدافندی خودی اجرا گردید.."

ویژگی این عملیات، مسدود کردن دو تنگه عین‌خوش و رقابیه بود که نیروهای ایرانی از پهلو نیروهای عراق را دور زده و تنگه‌ها را بستند و آنها را محاصره نمودند. در این عملیات کلیه اهداف مورد نظر ایران تامین گردید بیشترین خسارات تجهیزاتی و تلفات انسانی از آغاز جنگ تا آن زمان به نیروهای عراق وارد آمد.

در این مرحله عملیات، رزمندگان اسلام موفق شدند ضمن زخمی و به هلاکت رساندن 000، 10 نفر از سربازان دشمن تعداد 200، 2 نفر از آنان را به اسارت خویش در آورند و 7 فروند هواپیمای دشمن را سرنگون و تعداد 60 دستگاه تانک عراقی را منهدم و منطقه ای به وسعت 650 کیلومتر مربع در محورهای عملیاتی شوش و دزفول را از وجود دشمن پاک کنند.

***

 

ریزپردازنده پنتیوم

14 سال پیش در چنین روزی در سال 1993 میلادی ، شرکت" اینتل پروسسور"، بزرگترین تولید کننده ریز پردازنده در دنیا ، پنتیوم را به جهان معرفی کرد . اینتل سعی می کند تا اجرای ریزپردازنده ها را از طریق راه هائی ساده تر از افزایش قدرت هوشمندی محاسباتی که تحت عنوان سرعت ساعتی شناخته شده است را تقویت کند.

پنتیوم ها که نسل جدیدی از ریز پردازنده های رایانه به شمار می روند، از سرعت بالای پردازش نسبت به نسل قبلی ریز پردازنده ها بر خوردارند . در حال حاضر پنتیوم های چهار به بازار عرضه شده اند . گفته می شود ریز پردازنده" پنتیوم 5 اینتل" نیز به بازار عرضه می شود و پس از آن نیز پنتیوم 6 به فاصله چند ماه عرضه خواهد شد . پنتیوم 5 دارای سرعتی معادل 5 الی 7 گیگاهرتز به همراه دو مگابایت حافظه است .

روزجهانی هواشناسی

همه ساله چنین روزی به عنوان روز جهانی هواشناسی در کشور های مختلف جهان گرامی داشته می شود . سازمان هواشناسی جهانی در واقع در این روز تاسیس شده است .W.M.O عنوان جهانی این سازمان است . به گفته پروفسور "گودوین اوباسی" دبیرکل سازمان جهانی هواشناسی در حال حاضر علت وقوع بسیاری از بلایای طبیعی اقدامات مخرب انسان بر محیط زیست و آب و هوای جهان است.او هشدار داده است به دلیل گرم شدن کره زمین سطح آب دریاها در حال بالا رفتن است که این میزان معادل 10 تا 20 سانتی متر است. وی می گوید طی 50 سال گذشته 10 تا 15 درصد از یخ های قطبی ذوب شده اند.

پیکان 50 ساله شد! تاریخچه تولید پیکان در ایران

پیکان 50 ساله شد! تاریخچه تولید پیکان در ایران

 

پیکان 50 ساله شد! 50 سال پیش در چنین روزی یعنی 23 اردیبهشت سال 1346 نخستین پیکان متولد شد.

تاریخچه تولید پیکان به سال 1346 خورشیدی می‌رسد که تولید آن در حدود 40 سال ادامه داشت.

پیکان نام گونه‌ای خودروی سواری ایرانی است که شرکت ایران خودرو تولید آن را از سال ۱۳۴۶ خورشیدی آغاز کرد و در حدود ۴۰ سال آن را ادامه داد.

از سال ۱۳۴۶ پیکان با دو مدل دولوکس و کارلوکس به بازار عرضه شد و در این سال وانت پیکان و تاکسی پیکان هم به آن اضافه شد و پیکان اتوماتیک نیز در سال ۱۳۴۹ به تولیدات افزوده شد.

در سال ۱۳۵۰ و ۱۳۵۱ شش مدل پیکان تولید می‌شد که عبارت بود از دولوکس، وانت، کار، جوانان، تاکسی و اتوماتیک، تولید این خودرو در سال ۱۳۸۳ به اتمام رسید.

تولید اولین پیکان
بعد از چندین تلاش ناموفق برای ساخت اتومبیل‌های فیات در اوایل دهه ۱۳۴۰، قرارداد مونتاژ پیکان (آخرین مدل هیلمن هانتر؛ مدل ۱۹۶۶) در ایران بین شرکت ایران ناسیونال (ایران خودروی کنونی) و گروه صنعتی روتس (Group Rootes) انگلستان، که در حال ورشکستگی بود، بسته شد و تولید این خودرو پس از یک دهه تولید در انگلستان، در ایران شروع شد.
تاریخچه تولید پیکان

جشن تولد پیکان در سال 1349 که با همراهی موزیک معروف تولدت مبارک ساخته انوشیروان روحانی بود

ریشه‌های پیکان
  طراحی اصلی پیکان کاری از شرکت تالبوت از زیر مجموعه‌های گروه روتس بود. یک سال بعد در سال ۱۳۴۷ شرکت آمریکایی کرایسلر توانست گروه صنعتی روتس را بخرد که تأثیری بر روند تولید پیکان در ایران نداشت و مدل‌های مختلف پیکان در ایران تولید می‌شد.
تولید پیکان با ظاهر جدید
  در سال ۱۳۵۹ تولید پیکان با ظاهری جدید (معروف به چراغ بنزی) طراحی معروف کرایسلر بود در ایران آغاز شد. روند مونتاژ خودرو در ایران خودرو به همین ترتیب تا سال ۱۳۶۴ ادامه یافت و تا این سال کماکان قطعات اصلی از خارج وارد و شرکت ایران خودرو آن‌ها را مونتاژ می‌کرد، و در کنار آن قسمت‌هایی چون بدنه، رادیاتور، شیشه و کمک فنر عقب و جلو در ایران ساخته می‌شدند.
تاریخچه تولید پیکان

پیکان

ادغام کرایسلر انگلستان ، تالبوت و پژو فرانسه
  در سال ۱۳۶۴ خط تولید پیکان در کرایسلر انگلستان متوقف شد و در شرکت پژو فرانسه ادغام شد و درنتیجه ایران خودرو با کاهش دستگاه انتقال قدرت اصلی مواجه شد و تولید پیکان از سقف بیش از ۷۰ هزار دستگاه در سال ۱۳۶۳ به سه هزار دستگاه در سال ۱۳۶۸ سقوط کرد.
  در این سال کارخانه پژو موافقت کرد ایران خودرو با بکار بردن سیستم تعلیق و موتور پژو ۵۰۴ بر روی بدنه پیکان، به تولید پیکان ادامه دهد که این روند در حدود شش سال دوام آورد.
تولد پیکان 1600
  پس از آن با ساخت قطعات لازم در ایران، پیکان۱۶۰۰ در شهریور ماه ۱۳۷۱ تولید شد و تولید آن تا ۲۵ اردیبهشت سال ۱۳۸۴، در حدود ۱۳ سال، ادامه داشت.
در روز ۲۵ اردیبهشت سال ۱۳۸۴ پس از گذشت ۳۸ سال و تولید دو میلیون و ۲۹۵ هزار دستگاه، تولید پیکان متوقف شد و آخرین پیکان تولیدی به موزه فرستاد شد.
 
 مدل‌‌های تولیدی پیکان شامل ( کارلوکس ، دولوکس ، استیشن ، وانت ، تاکسی و اتوماتیک می‌باشند.)
تاریخچه تولید پیکان

پیکان جوانان GT ( تصویر متعلق به هیلمن هانتر انگلیسی )

پیکان جوانان (هیلمن هانتر جی‌تی)

استقبال ایرانیان از پیکان سبب شد در اوایل دهه ۱۳۵۰ مدل جوانان نیز که دارای حجم موتور مشابه، اما قدرت موتور بیشتر با سرسیلندر آلومینیومی بود به خط تولید پیکان اضافه شود. پیکان جوانان بواسطه داشتن دو کاربراتور سرعت و شتاب بیشتری داشت و در قسمت جلو پنجره دارای چهار عدد چراغ جلو بود و در داخل خودرو در قسمت جلو داشبورد تفاوت‌هایی با مدلهای معمولی داشت و با داشتن آمپر برق و فشار روغن در کنار درجه باک و دمای موتور جلوه خاصی داشت و علاقه مندانی را جذب خود کرده بود.

دولوکس

پیکان دولوکس یکی از معروف‌ترین مدل‌های پیکان بود. این نوع مدل از مدل‌های اولیه پیکان بود. برخی از مدل به صورت دنده اتوماتیک ساخته شد. سپر این نوع مدل از نوع شمشیری بود. این مدل برای قد بلندها که وارد ماشین می‌شدند دشواری‌هایی ایحاد می‌کرد. فرم بدنه این مدل از نوع کبریتی بود.

دولوکس فیس‌لیفت

از سال ۱۳۵۹ پیکان با تغییری که کرایسلر در فرم ظاهری هانتر بوجود آورد، شامل تغییر کامل چراغ‌های جلو و عقب (به فرم بزرگ و یکپارچه کاملاً مستطیل)، پانل نشانگرهای مقابل راننده، تولید شد (این مدل در سال‌های ابتدایی تولید به پیکان چراغ بنزی معروف بود).

کارلوکس

پیکان کارلوکس تولید آن از سال ۱۳۴۶ آغاز شد. این ماشین دارای حجم موتور ۱۷۲۵ سی سی بود که دارای نوارهای فلزی و آب کروم کاری در جای بدنه داشبورد چوبی و سپرهای استیل کوتاه یا معروف به شمشیری بود.

کار

پیکان کار نوعی از مدل‌های مخصوص پیکان بود. این نوع مدل در دهه ۵۰ در کارخانه ایران ناسیونال تولید شد. این نوع خودرو بنا به درخواست مشتریانی که محل کارشان صنعتی بود ساخته شد. این خودرو بعد از انقلاب هم تولید شد. موتور این نوع مدل از نوع مدل تخت بود که تقریباً شتاب بالایی داشت. چراغ دنده عقب این مدل از چراغ‌های ترمز و خطر و راهنما جدا بود.

پیکان پژویی

در سال ۱۳۷۰ ایران خودرو با استفاده از سیستم تعلیق و موتور ۱۸۰۰ سی سی، پژو ۵۰۴ بر روی بدنه پیکان، نوع جدیدی از پیکان را که در ایران به پیکان پژویی معروف شد تولید نمود و تا ۶ سال به تولید آن ادامه داد.

پیکان ۱۶۰۰

تولید آن از شهریور ۱۳۷۱ با تولید موتور ۱۶۰۰ سی سی مگاموتور در ایران و استفاده از گیربکس‌هایی (از کشورهای آلمان آرژانتین و سرانجام تولید داخل) اکسل‌های تولید ایران، آغاز شد و برای ۱۳ سال ادامه یافت.

تاریخچه تولید پیکان

جشن خداحافظی با پیکان

حضور پر حاشیه ملانیا ترامپ در سخنرانی کنگره

شب گدشته ملانیا ترامپ در اقدامی خلاف عرف به تنهایی در مراسم سخنرانی سالانه کاخ سفید حاضر شد؛ و همین امر گمانه زنی‌ها درباره احتمال جدایی بانوی اول کاخ سفید از همسرش را تقویت کرده است.
  شب گدشته ملانیا ترامپ در اقدامی خلاف عرف به تنهایی در مراسم سخنرانی سالانه کاخ سفید حاضر شد؛ و همین امر گمانه زنی‌ها درباره احتمال جدایی بانوی اول کاخ سفید از همسرش را تقویت کرده است. 
در هفته‌های گذشته ادعایی درباره پرداخت حق‌السکوت از طرف وکیل ترامپ به استورمی دنیلز، بازیگر فیلم‌های مستهجن برای فاش نکردن رابطه‌اش با ترامپ در سال ۲۰۰۶ - یعنی تنها یک سال و نیم پس از ازدواج رییس جمهور آمریکا با ملانیا ترامپ - در رسانه‌ها مطرح شد و منجر به اختلافاتی میان زوج کاخ سفید شد تا جایی که رسانه ها احتمال جدایی ترامپ و همسرش را مطرح کردند.
 هر چند واشنگتن این شایعه را تکذیب کرد، اما ورود ملانیا ترامپ با کاروان جداگانه به ساختمان کنگره به سرعت به یکی از حواشی جنجالی خانواده ترامپ تبدیل شد و شایعات اخیر را تقویت کرد.
 
 
 
 
 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

 
گرجستان یکی از بالاترین آمار ازدواج کودکان را دارد که در آن دخترانی با 12 سال سن به خانه بخت می‌روند.
  زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

 

 گرجستان یکی از بالاترین آمار ازدواج کودکان را دارد که در آن دخترانی با 12 سال سن به خانه بخت می‌روند.

 آمار قطعی درباره تعداد دخترانی که زیر سن قانونی ازدواج می‌کنند وجود ندارد. صندوق جمعیت سازمان ملل متحد اعلام کرد حداقل 17 درصد از دختران گرجستان قبل از 18 سالگی ازدواج می‌کنند که سن قانونی ازدواج است. اما آنچه پیگیری این موارد نقض قانون را دشوار می‌کند، این است که خانواده‌ها قانون را دور می‌زنند. آن‌ها ثبت ازدواج را سال‌ها به تعویق می‌اندازند. مراسم ازدواج را در مساجد یا کلیساهای روستایی برگزار می‌کنند و زوج را ازنظر فرهنگی و مذهبی زن و شوهر در نظر می‌گیرند.

 زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

عروس 17 ساله در منطقه "کاختی" که منتظر داماد است. او و همسر 22 ساله‌اش یک ماه قبل در مراسم خواستگاری دیدار کردند و همان روز تاریخ کراسم نامزدی مشخص شد.

 عکاس و روزنامه‌نگاری به نام "دارو سولاکاوری" در گرجستان بزرگ‌شده و به یاد دارد که یکی از همکلاسی‌هایش در 12 سالگی ازدواج کرد. او می‌گوید: "حس بدی داشتم. احساس می‌کردم این کار درست نیست اما نمی‌دانستم چرا."

 زمانی که سولاکاوری برای تحقیق درباره مسائل زنان به گرجستان بازگشت، این حس غریب نیز در او زنده شد. همکلاسی‌اش را به یاد آورد و شروع به پرس‌وجو درباره ازدواج کودکان کرد. اندکی بعد، به یک مراسم عروسی در روستایی کوچک دعوت شد. در پایان جشن، عروس کوچک شروع به گریه کرد.

 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

همکلاسی‌های عروس

 

سولاکاوری گفت: "بیان احساسش خیلی دشوار بود. ناراحت بود یا خوشحال؟ به نظر من بسیار سردرگم بود." یونیسف ازدواج کودکان را "نقض اساسی حقوق بشر" می‌نامد و گرجستان بالاترین آمار را در اروپا دارد. این سنتی است که قرن‌ها قدمت دارد و مختص به یک منطقه یا مذهب خاص نمی‌شود. بااینکه دلایل ازدواج زیر سن قانونی روستا به روستا متفاوت است، اما چند مورد مشترک میانشان وجود دارد. دامادها تقریباً همیشه مسن‌تر هستند و مدرسه را تمام کرده و به سن قانونی ازدواج رسیده‌اند. معمولاً مادر داماد است که برای پسرش عروس انتخاب می‌کند، اما سولاکاوری با زوج‌هایی ملاقات کرد که از طریق دوستان مدرسه یا در فضاهای مجازی آشنا شده بودند. بااینکه دختران لزوماً وادار به ازدواج نمی‌شوند، اما فشارهای فرهنگی بسیار زیاد است.

 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

 

سولاکاوری می‌گوید: "دخترها معمول با جریان رایج محل زندگی‌شان همراه می‌شوند. چون مادر و مادربزرگشان در سن خیلی پایین ازدواج کردند، آن‌ها نیز همین کار را می‌کنند. بنابراین تصور می‌کنند شیوه زندگی این‌گونه است."

 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

 

افرادی که در عکس‌های سولاکاوری دیده می‌شوند، آذری‌های گرجستان و اعضای یک اقلیت قومی و مذهبی هستند. "لیلا" یکی از عروس‌هایی بود که سولاکاوری با او ملاقات کرد. در زمان ازدواج 12 سال داشت و اکنون با خانواده شوهرش زندگی می‌کرد. دیدار با او در خاطر سولاکاوری ماند زیرا لیلا در اولین دیدارشان بسیار راحت و بی‌پرده سخن گفت. او آرزوهای زیادی برای آینده‌اش داشت و می‌خواست متخصص مد شود. می‌خواست درسش را ادامه دهد و کارهای زیادی انجام دهد. یک سال بعد سولاکاوری دوباره به سراغ لیلا رفت. اما این بار همه‌چیز متفاوت بود. لیلا در سن 13 سالگی به یک‌خانه دار تبدیل‌شده بود. دیگر به مدرسه نمی‌رفت و تقریبا همه آرزوهایی که در ذهن داشت خاتمه یافته بود."

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

پسرهای نوجوان در حال تماشای جشن عروسی

 

ترک مدرسه تنها چیزی نیست که برای همیشه بر او تأثیر می‌گذارد. در گرجستان آموزش مسائل جنسی تقریبا وجود ندارد و سولاکاوری می‌گوید برخی دختران تا روز عروسی چیزی از این مسائل نمی‌دانند. یک نظرسنجی در سال 2010 نشان داد که 76.6 درصد زنان متأهل بین 15 تا 19 سال، از روش‌های مدرن جلوگیری از بارداری استفاده نمی‌کنند. به همین دلیل عروس‌های جوان خیلی زود پس از ازدواج باردار می‌شوند که عوارض زیادی برای بدن‌های در حال رشدشان دارد.

 

 

تصاویر/ زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

همان‌طور که دوستان و خانواده به دور عروس می‌رقصند، او هدایایش را به دست دارد و اشک می‌ریزد.

 

 

سولاکاوری می‌گوید: "می‌خواستم به مردم جهان و کشورم نشان دهم که چه اتفاقی در این مناطق می‌افتد. شاید با این کار تغییری ایجاد شود."

 

 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

عروس و داماد از روی یک گوسفند قربانی شده رد می‌شوند که یکی از سنت‌های مراسم عروسی در این بخش است.

 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

 

 

 

 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

یک خانواده گرجی در طی تابستان در این خانه زندگی می‌کنند. این کار در میان کشاورزان منطقه رایج است. این خانه‌ها بیش از صدسال قدمت دارند.

 

 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

"ماری" پانزده‌ساله در منطقه "آجارا" زندگی می‌کند. اکثر دختران هم سن و سال او مدرسه را ترک می‌کنند تا ازدواج کنند. مادربزرگ ماری: این سنتی است که باید نسل به نسل ادامه یابد.

 

 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

رقت و آمد روستاییان میان مناطق مختلف

 

 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

شنای کودک در "دریاچه سبز" منطقه آجارا

 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

کودکان روستایی در منطقه آجارا

 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

"سالی" سیزده سال دارد و هنوز ازدواج نکرده. مادربزرگش گفت خطر و مشکلی در ازدواج زود نمی‌بیند.

 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

"مونیکا" و "لائورا" دوقلو هستند و زمانی که مادرشان چهارده‌ساله بود به دنیا آمدند.

 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

تاب‌بازی بچه‌ها در یک روز مه‌آلود. در این منطقه به دلیل ازدواج در سن پایین، ایام کودکی خیلی زود به بزرگ‌سالی تبدیل می‌شود.

 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

 

در منطقه آجارا، "تامرو" چهارده‌ساله در مراسم نامزدی خواهرش می‌رقصد. او می‌گوید تا مدرسه را تمام نکرده ازدواج نمی‌کند.

 

 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

زنان در مراسم جشن نامزدی

 

 

زندگی دختربچه‌هایی که عروس می‌شوند

منطقه آجارا به منظره زیبای کوهستانی و ازدواج کودکان شهرت دارد.

 

فاجعه"سانفرانسیسکو"،110سال قبل

 

 
یکصد و ده سال پیش در چنین روزی یکی از پرتلفات ترین حوادث طبیعی تاریخ آمریکا به وقوع پیوست؛زمین لرزه ای به قدرت 7.9 درجه در مقیاس ریشتر شهر "سان فرانسیسکو" را به لرزه درآورده و ساختمان های شهر را فروریخت.
، در بامداد روز 18 آوریل سال 1906 میلادی در ساعت 5 و 12 دقیقه بامداد به وقت محلی زلزله بسیار شدیدی شهر سان فرانسیسکو در ایالت کالیفرنیا را لرزاند. اما هنوز وقایع بدتری در انتظار این شهر بودند. شکستگی در شبکه های لوله های انتقال گاز شهری موجب یک آتش سوزی سهمگین در مرکز شهر شد و 25 هزار ساختمان در این حریق سوختند.
 آتش سوزی ها و غارتها ظرف چند ساعت مرکز تجاری این شهر ثروتمند که هنگام هجوم جویندگان طلا ساخته شده بود را به ویرانه ای مبدل ساخت. در جریان این زلزله نزدیک به 3 هزار نفر از اهالی شهر کشته و 250 هزار نفر بی خانمان شدند. در میان این قربانیان 275 تن از زندانیان شهر بودند که در ساختمان زندان کشته شدند. این زمین لرزه به همراه طوفان 1900 گالوستون و طوفان کاترینا بدترین حوادث طبیعی تاریخ کشور ایالات متحده امریکا می‌باشند اما با توجه به شمار تلفات این حادثه طبیعی همچنان پر تلفات ترین حادثه طبیعی تاریخ کالیفرنیا به شمار می‌رود. عکس های زیر که "آلن تیلور" سردبیر "اتلانتیک" گردآوری کرده است روز وقوع زمین لرزه و حوادث پس از آن را در بر می گیرد.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 

 
 
 

نبرد 6 روزه اعراب و اسرائیل

 نبرد 6 روزه اعراب و اسرائیل

50 سال پیش در چنین روزی مطابق با 5 ژوئن 1967 در پی شکست مذاکرات میان اعراب و اسرائیل، سومین جنگ میان طرفین که شش روز به طول انجامید، آغاز شد. ارتش رژیم صهیونیستی به فرماندهی "موشه دایان"، توانست بخش های وسیعی از اراضی اعراب اعم از صحرای سینا، بلندیهای جولان، کرانه باختری، غزه و بیت المقدس شرقی را اشغال کنند.
  50 سال پیش در چنین روزی مطابق با 5 ژوئن 1967 در پی شکست مذاکرات میان اعراب و اسرائیل، سومین جنگ میان طرفین که  شش روز به طول انجامید، آغاز شد. ارتش رژیم صهیونیستی به فرماندهی "موشه دایان"، توانست بخش های وسیعی از اراضی اعراب اعم از صحرای سینا، بلندیهای جولان، کرانه باختری، غزه و بیت المقدس شرقی را اشغال کنند. 
 رژیم صهیونیستی که حمله هم‌زمان ارتشهای مصر، عراق، سوریه و اردن را در چند قدمی خود می دید، دست پیش گرفت و در تاریخ 5 ژوئن 1967 به نیروهای ارتش مصر در صحرای سینا حمله کرد. رژیم صهیونیستی با دریافت اطلاعاتی حیاتی به وسیله عوامل اطلاعاتی خود در مصر پی برد که ارتش مصر بیش از چهارصد هواپیمای جنگنده خود را در نقطه‌ ای جمع کرده ‌است تا صبح روز بعد صفوف ارتش اسرائیل را شدیدا در هم بکوبد. 
 ژنرال‌های اسرائیلی که کار رژیم تازه تأسیس خود را با بلند شدن هواپیماهای مصری تقریباً تمام شده می دیدند تصمیم به زدن شبانه تمام جنگنده‌های مصری قبل از بلند شدن یکباره آنها بر روی اسرائیل کردند و نیروی هوایی ارتش اسرائیل با حمله غافلگیرانه به فرودگاههای نظامی مصر با فرستادن تمام 200 هواپیمای جنگنده‌ٔ فعال خود، در مدت چند ساعت اکثریت هواپیماهای جنگی مصر که شامل جنگنده‌های میگ و بمب افکن‌های توپولوف ساخت روسیه بودند را بر روی زمین نابود کرد بدون اینکه مصر بتواند پاسخ مناسبی به حمله بدهددر این حمله بیش از 300 هواپیمای مصری از بین رفت.
 در تاریخ 10 ژوئن 1967 اسرائیل آخرین حملات به بلندی‌های جولان را تکمیل کرده بود. قرارداد آتش ‌بسی به پیشنهاد عرب‌ها در روز بعد از آن یعنی 11 ژوئن به امضاء رسید. به این ترتیب اسرائیل نوار غزه، صحرای سینا، کنارهٔ باختری رود اردن (شامل بیت المقدس شرقی) را تصرّف کرد. در کل با پیروزی‌های بدست آمده و انضمام سرزمینهای اشغالی تازه مساحت اسرائیل 3 برابر شد و در حدود یک میلیون عرب که در مناطق اشغال‌شده زندگی می‌کردند به زیر کنترل مستقیم اسرائیل درآمدند. 
 بعد از این جنگ اسراییل شهرک سازی را در قسمتهای بدست آمده از فلسطین اشغالی را آغاز کرد. متعاقباً سازمان ملل از رژیم صهیونیستی خواست که سرزمین های اشغالی را بازپس دهد، اما اسرائیل آن را نپذیرفت و تا کنون این سرزمین ها را در اشغال خود نگاه داشته است. 
 
 
خودروی نفربر مصری در اثر بمباران جنگنده های اسرائیلی در سینا منهدم شده است.
خودروی نفربر مصری در اثر بمباران جنگنده های اسرائیلی در سینا منهدم شده است.
جنگنده های مصری خودروهای نفربر و زرهی اسرائیل در نزدیکی کانال سوئز را بمباران می‌کنند.
جنگنده های مصری خودروهای نفربر و زرهی اسرائیل در نزدیکی کانال سوئز را بمباران می‌کنند.
اجساد رها شده سربازان مصری در جریان جنگ شش روزه با اسرائیل
اجساد رها شده سربازان مصری در جریان جنگ شش روزه با اسرائیل
سرباز اسرائیلی اسرای مصری در صحرای سینا را حرکت می دهد.
سرباز اسرائیلی اسرای مصری در صحرای سینا را حرکت می دهد.
فرماندهان رژیم اشغالگر در نبرد شش روزه؛ آریل شارون در وسط تصویر دیده می شود.
فرماندهان رژیم اشغالگر در نبرد شش روزه؛ آریل شارون در وسط تصویر دیده می شود.
نیروهای اشغالگر صهیونیستی در حال انتقال اسرای مصری از صحرای سینا
نیروهای اشغالگر صهیونیستی در حال انتقال اسرای مصری از صحرای سینا
اسرای فلسطینی جنگ در حال عبور از روی پل تخریب شده ای که بر رود اردن قرار دارد.
اسرای فلسطینی جنگ در حال عبور از روی پل تخریب شده ای که بر رود اردن قرار دارد.
دو اسیر مصری در مقابل سربازان اسرائیلی یک اسیر مجروح را حرکت می‌دهند.
دو اسیر مصری در مقابل سربازان اسرائیلی یک اسیر مجروح را حرکت می‌دهند.
اسرای مصری در مقابل سربازان ارتش اشغالگر صعیونیستی روی زمین درزا کشیده‌اند.
اسرای مصری در مقابل سربازان ارتش اشغالگر صعیونیستی روی زمین درزا کشیده‌اند.
سربازان رژیم صهیونیستی پس از پایان جنگ؛ در ارتش این رژیم زنان نیز حضور داشتند.
سربازان رژیم صهیونیستی پس از پایان جنگ؛ در ارتش این رژیم زنان نیز حضور داشتند.
نیروهای اشغالگر صهیونیستی در حال پیش روی در رفح
نیروهای اشغالگر صهیونیستی در حال پیش روی در رفح
جنگنده های اسرائیلی در حال پرواز بر فراز مرز مصر و سرزمین های اشغالی
جنگنده های اسرائیلی در حال پرواز بر فراز مرز مصر و سرزمین های اشغالی
هواپیمای منهدم شده مصر در جریان جنگ شش روزه
هواپیمای منهدم شده مصر در جریان جنگ شش روزه
تصویری از جنگنده های مصری که توسط اسرائیل منهدم شده است.
تصویری از جنگنده های مصری که توسط اسرائیل منهدم شده است.
نفربر و تانک های اسرائیلی در صحرای سینا
نفربر و تانک های اسرائیلی در صحرای سینا
نفربر و خودروهای مصری که توسط جنگنده های اسرائیل در سینا منهدم شده است.
نفربر و خودروهای مصری که توسط جنگنده های اسرائیل در سینا منهدم شده است.
تانک های اسرائیلی در منطقه رفح در غزه
تانک های اسرائیلی در منطقه رفح در غزه
"آریل شارون" فرمانده نیروهای اسرائیل در صحرای سینا
حرکت نفربرهای زرهی ارتش اشغالگر در رفح
حرکت نفربرهای زرهی ارتش اشغالگر در رفح
نیروهای اشغالگر صهیونیستی گروهی از اسرای جنگی در رفح را به خط کرده‌اند.
نیروهای اشغالگر صهیونیستی گروهی از اسرای جنگی در رفح را به خط کرده‌اند.
نیروهای اشغالگر صهیونیستی گروهی از اسرای جنگی در رفح را وادار کرده‌ناد روی زمین دراز بکشند.
نیروهای اشغالگر صهیونیستی گروهی از اسرای جنگی در رفح را وادار کرده‌ناد روی زمین دراز بکشند.
سرباز مجروح اسرائیلی در منطقه عملیاتی در بیت المقدس
سرباز مجروح اسرائیلی در منطقه عملیاتی در بیت المقدس
جنگنده های اسرائیلی در حال بمباران مناطق عرب نشین در بیت المقدس
جنگنده های اسرائیلی در حال بمباران مناطق عرب نشین در بیت المقدس
نیروهای اشغالگر رژیم صهیونیستی در حال پیشروی به سمت بیت المقدس
نیروهای اشغالگر رژیم صهیونیستی در حال پیشروی به سمت بیت المقدس
نیروهای اشغالگر صهیونیستی در شهر بیت المقدس
نیروهای اشغالگر صهیونیستی در شهر بیت المقدس
نیروهای اشغالگر رژیم صهیونیستی کنار تانک منهدم شده در بیت لحم
نیروهای اشغالگر رژیم صهیونیستی کنار تانک منهدم شده در بیت لحم
خودروهای منهدم شده ارتش اردن در بیت المقدس
خودروهای منهدم شده ارتش اردن در بیت المقدس
سربازان اسرائیلی پس از پیروزی در جنگ، در حالت استراحت پای دیوار ندبه نشته اند.
سربازان اسرائیلی پس از پیروزی در جنگ، در حالت استراحت پای دیوار ندبه نشته اند.
تانک نیروهای اشغالگر صهیونیستی در خیابان های بیت المقدس
تانک نیروهای اشغالگر صهیونیستی در خیابان های بیت المقدس
سربازان رژیم اشغالگر صهیونیستی با خودروی منهدم شده در خیابان صلاح الدین بیت المقدس عکس می گیرند.
سربازان رژیم اشغالگر صهیونیستی با خودروی منهدم شده در خیابان صلاح الدین بیت المقدس عکس می گیرند.
نیروهای اشغالگر صهیونیستی در کرانه باختری پوستری با تصویر مجسمه باستانی مصر را به خودروی بسته اند.
نیروهای اشغالگر صهیونیستی در کرانه باختری پوستری با تصویر مجسمه باستانی مصر را به خودروی بسته اند.
هواپیماهای رژیم اشغالگر برای نظامیان مهمات به زمین می فرستد.
هواپیماهای رژیم اشغالگر برای نظامیان مهمات به زمین می فرستد.
سربازان اسرائیلی یک سرباز مجروح در جبهه شرقی بیت المقدس را جابجا می کنند.
سربازان اسرائیلی یک سرباز مجروح در جبهه شرقی بیت المقدس را جابجا می کنند.
سرباز مسلح اشغالگر در مقابل دیوار غربی بیت المقدس
سرباز مسلح اشغالگر در مقابل دیوار غربی بیت المقدس

 

 

چرا رضاخان اصرار بر «کشف حجاب» داشت

چرا رضاخان اصرار بر «کشف حجاب» داشت

ماجرای گریه زن‌ها میان سخنرانی شاه 

در دوره کشف حجاب رضاخانی زنهای یزد به نمایندگان مجلس نامه نوشتند و ستمهایی را که بر آنان می‌رفت شرح دادند: خدا می‌داند اگر یک نفر از ماها با روسری یا چادرنماز به دست یک پاسبان می‌افتاد مثل اسرای شام با ماها رفتار می‌کردند.

 
کشف حجاب

با استقرار و تثبیت سلطنت پهلوی، دوره اجرای سیاستهای نوین استعمار انگلیس فرا رسید. سیاست مذهب زدائی و استحاله فرهنگی از طریق اشاعه فرهنگ تجددگرایی غربی در دستور کار هیأت حاکمه قرار گرفت.

جامعه ایران برای تبدیل شدن به جامعه ای بی هویت و غیر مولد باید از فرهنگ و ارزشها و سنتهای اسلامی - ملی تهی می شد. از آنجا که به دلیل ریشه دار بودن تفکر دینی و تقیدات مذهبی و عرفا و سنن ملی، سیاست مذهبی زدایی با مشکلات جدی و مقاومت اجتماعی مواجه بود، بنابراین دولتمردان رژیم جدید همانند تجربه اروپا تهاجم به مذهب را ابتدا از طریق رواج سکوالاریسم و لاقیدی و بی اعتنایی و تحقیر نمادهای دینی و سنن ملی آغاز کردند.

از اواسط دهه 1300 و با رشد جریانهای روشنفکری غرب زده، انتقاد به حجاب آغاز شد و  گروه‌های فعال جنبش زنان از حجاب انتقاد می‌کردند. نشریه عالم نسوان در سال 1310 بحثی دربارهٔ حجاب باز کرد و فراخوانی برای این بحث چاپ نمود. روشنفکران غرب زده که متاثر از فرهنگ غربی بودند، تنها راه پیشرفت را پیروی از فرهنگ غربی می دانستند.

با روی کار آمدن رضاشاه، به تدریج لباس‌های اروپایی زنان با کنسرت‌های بی‌حجاب قمرالملوک وزیری در باشگاه ایران به بنیان‌گذاری تیمورتاش وزیر دربار بانفوذ و نوگرای رضاشاه، به میان مردم آمد. نخستین شایعات درباره کشف حجاب، به سال 1308 بازمی گردد که امان‌الله خان و ملکه ثریا، شاه و ملکه افغانستان به ایران آمدند. ملکه افغانستان در این سفر بی‌حجاب بود. رضا شاه پس از تنها سفر خارجی‌اش به ترکیه در 12 خرداد 1313، تحت تأثیر اقدامات غرب‌گرایانه آتاتورک قرار گرفت. در این دوره نیز شایعاتی دربارهٔ ممنوعیت حجاب در مدرسه‌های دخترانه پخش شد، ولی قانونی در این راستا تصویب نشد.

حضور میسیونهای مذهبی و تأسیس مدارس خارجی در آن ایام، بازگشت فرزندان خانواده های اشرافی از فرنگ پس از اتمام تحصیل، نشر برخی مطبوعات متأثر از فرهنگ غربی و نهایتا فکر تشبه به غرب از جمله عوامل داخلی بود که زمینه اندکی را آن هم محدود به طبقه اشراف جامعه شهری برای اجرای سیاست کشف حجاب فراهم کرد.

همراهی زنان دربار با قافلهٔ تمدن غربی

در آبانماه سال 1314 به هنگامی که شاه پس از بازگشت از سفر مازندران از میزان موفقیت و پیشرفت بی حجاب کردن بانوان سؤال می کرد، وزیر معارف پاسخ داد: «اکنون دختران خردسال باروی گشاده به مدرسه می روند ولی نسبت به زنان سالخورده، تنها این اقدام معارف کافی نیست، باید در خانواده های عالی مملکت یک عمل جدی به ظهور برسد، و اگر شخص اعلیحضرت همایونی پیشقدم شوند، مردم همه تأسی خواهند کرد که از قدیم گفته اند: «الناس علی دین ملوکهم»». شاه پس از شنیدن سخنان وزیر معارف و در حالی که بنظر قبلا در این زمینه هماهنگی شده است، پاسخ داد: «بسیار خوب، دیگران که اقدام نمی کنند، من پیرمرد حاضرم که جلو بیفتم و سرمشق بشوم».
 از این به بعد و در شرایطی که شاه آماده می‌شد تا با برداشتن حجاب زنان دربار، ملکه و دخترانش، آنان را با قافله تمدن غربی همراه سازد و از حرم خود وسیله ای برای تعمیم فرهنگ تشابه به غرب در جامعه ایران بسازد، جریان اجبار محصلین به کشف حجاب در تهران و شهرها ادامه یافت.

سه اصل ضروری رفع حجاب

غالباً مطالبی که در ضرورت رفع حجاب از سوی شاه و اطرافیان تحت عناوین متعدد از جمله نهضت آزادی زنان مورد تاکید قرار می گرفت این بود که وجود حجاب اولا «خلاف تمدن» ثانیا «خلاف قانون طبیعت» بوده و ثالثا «سبب عدم حضور زن به عنوان نیمی از مردم جامعه در عرصهٔ کار» می شود. مخبرالسلطنه هدایت که خود بیش از شش سال و سه ماه به عنوان رئیس الوزراء در خدمت رضا شاه بود در خاطرات خود سه اصل یاد شده را این گونه تحلیل می کند: «در این اوقات (سالهای بعد از تصویب تغییر لباس به تاریخ 6 دی 1307) روزی به شاه عرض کردم تمدنی که آوازه‌اش عالمگیر است، دو تمدن است: یکی تظاهرات در بولوارها، یکی تمدن ناشی از لابراتوارها. تمدنی که مفید است و قابل تقلید، تمدن ناشی از لابراتوراها و کتابخانه ها است. گمان کردم به این عرض من توجهی فرموده اند. آثاری که بیشتر ظاهر شد تمدن بولوارها بود که به کار لاله زار می خورد و مردم بی بند و بار خواستار بودند.»... در جای دیگر ضمن استهزاء «روز 17 دی 1314» در مورد نقش زن ایرانی در اقتصاد کشور می نویسد:17 دی روز ورود به صحنه تمدن است. مملکت را آوازهٔ تمدن و ترقی فرا گرفته است . مسرورم که می‌بینم خانم ها در نتیجه معرفت به وضعیت خود آشنایی یافته اند. نصف قوای مملکت بیکار بود و به حساب نمی‌آمد، اینک داخل جماعت شده است. آنان که مشغول خانه داری بودند به عرصه ولنگاری قدم نهادند در هیچ جای دنیا زن به قدر ایران کار نمی‌کرد و نمی کند. در شهرها و قراء زن علاوه بر کار خانه‌داری بزرگترین کمک را به اقتصاد مملکت می کند. قالی، گلیم، جاجیم، اغلب از زیر دست زن بیرون می آید یا دخترها».

نظر رضاشاه: چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم

برای برداشتن حجاب بانوان، مجالس جشن و سخنرانی ابتدا در تهران و شهرهای شمال ایران و سپس به تدریج در سایر شهرها برقرار می گردید. ولی پیشرفت زیادی نداشت و اکثریت مردم نه تنها استقبالی نمی کردند بلکه با نظر تنفر می نگریستند. تا روز 17 دیماه 1314 که شاه به اتفاق ملکه و شاهدخت ها در جشن دانشسرای مقدماتی حضور یافتند. در این روز دو اتومبیل سلطنتی که اولی رضاشاه و دومی ملکه تاج الملوک و شمس و اشرف پهلوی در آن بودند، بدون حجاب وارد دانشسرا شدند.

رضاشاه، فلسفه این اقدام احمقانه را، برای محمود جم که کشف حجاب در کابینه او انجام گرفته، چنین تشریح میکند: «این چادر چاقچورها را چطور می شود از بین برد؟!» دو سال است که این موضوع فکر مرا بخود مشغول داشته، از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها کار می‌کنند، دیگر از هر چه زن چادری بود بدم آمده است ».
 و در ادامه، برداشت خود را از کشف حجاب ترکیه چنین تحلیل می نماید که: اصلاً چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم ماست.

درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نشتر زد و از بینش برد!!». سخافت رأی و عقلی که در ماورای این اظهارات سست و بی اساس مشهود است و از خود باختگی مطلق سرچشمه گرفته است، بی نیاز از هر تشریح و توضیحی بنظر می رسد. امّا بسیار بجا است که به نقل چند جمله از مخبرالسلطنه هدایت، تحت عنوان «رفع حجب یا حجاب سوقات آنکارا»، در همین زمینه مبادرت شود.

دستور رضاشاه و پاسخ وزیر معارف

رضاشاه رو به وزیر معارف کرده و گفت: «سابقا به کفیل معارف دستور دادم برای رفع روپوشیدن زنان اقدام نماید. امّا او نخواست یا نتوانست و کاری نکرد. حالا باید شما در این کار با کمال متانت و حسن تیربیراقدام کنید که این رسم دیرین که برخلاف تمدن است از میان برداشته شود».

وزیر معارف پاسخ می دهد: «امر مبارک را اطاعت می کنم، این رسم نه تنها برخلاف تمدن است بلکه برخلاف قانون طبیعت است، زیرا که در دنیا هیچ دو جنس ذکور و اناث در نباتات و حیوانات خلق نشده که جنس ماده از جنس نر روی خود را پنهان کند... بعلاوه یکی از علل بزرگ عقب افتادن مملکت ما از غافله تمدن دنیا همین است که نیمی از بدن ملت ما بکلی فلج مانده است.»

اعلام رسمی رفع حجاب از زنان مسلمان

روز 17 دی سال 1314 شمسی که قرار بود روز جشن فارغ التحصیلی دانشسرای عالی باشد، علی اصغر حکمت - وزیر معارف وقت - به رضاشاه پیشنهاد کرد که همراه با اعضای خانواده سلطنتی بی حجاب در این مراسم شرکت جویند. رضاشاه که از قبل به علی اصغر حکمت دستور آماده سازی بی حجاب نمودن زنان مسلمان را داده بود و نیز در ماه تیر همان سال واقعه خونبار مسجد گوهرشاد رخ نموده بود، این پیشنهاد را تمکین نمود و در روز موعود در دانشسرای تربیت معلم با اعضای خانواده سلطنتی بطور کاملاً بی حجاب شرکت نموده و بدین ترتیب رفع حجاب از زنان مسلمان از طرف رییس قدرت حکومت بگونه اى کاملا رسمی اعلام گردید و در پی آمد این روز، دولت همهٔ شعور و تلاش خویش را مصروف بی حجاب نمودن زنان مسلمان نمود.

نکته‌ای که در رابطه با این مقوله دردناک تاریخی معاصر باید مطمح نظر قرار گیرد، این واقعیت تردید ناپذیر تاریخی می باشد که مسأله «بی حجابی» و «رفع حجاب از زنان مسلمان» از دیرباز مورد توجه جدی استعمار جهانی بوده است و از سالهای دور، کوششهای فراوانی جامعه شده است تا زمینه های روانی  فرهنگی - اجتماعی گریز از ارزشهای اسلامی درجامعه اسلامی ایران و نیز جوامع اسلامی دیگر ایجاد شود.

نطق رضاشاه

«... روز هشتم ماه ژانویه سال 1939 قدم بزرگی برداشته شد.» (هفدهم دیماه 1314) در این روز که در زندگانی زنان ایران اهمیت بسزائی دارد شاه به دانشسرای عالی رفت تا گواهینامه فارغ التحصیل ها را بدست خود به دانشجویان بدهد، ملکه ایران و دو دختر بزرگش که با لباسی اروپائی و بدون حجاب بودند همراه شاه به دانشسرای عالی آمدند.

... شاه چنین گفت: «من بی اندازه خوشحالم زنانی را در اینجا می بینم که در نتیجه تحصیل و آموختن دانش آمده اند وضع و موقعیت حقیقی خود را به ببینند، حقوق و منافع خودشان را بهفمند. همان طوری که خانم تربیت خاطرنشان ساخت زنان کشور ما به علت کنار ماندن از جامعه قادر نبودند استعداد و لیاقت ذاتی خود را نشان دهند. در حقیقت من باید بگویم آنها قادر نبودند استعداد و لیاقت ذاتی خود را نشان دهند. در حقیقت من باید بگویم آنها قادر نبودند وظیفه ای را که نسبت به کشور محبوبشان بر عهده داشتند انجام دهند و با خدمت و صمیمیت خود را آن طوری که باید و شاید بشناسانند اما در حال حاضر علاوه بر حق شخصی مادری می توانند از حقوق و مزایای دیگر اجتماعی بهره مند گردند. ما نباید تصور کنیم که ممکن است نیمی از افراد ملت را به حساب نیاوریم و یا به عبارت دیگر نباید این نیت را داشته باشیم که نیمی از قوه عامله مملکت بیکاری و عاطل و باطل بماند.

شما زنها باید این روز را که روز سعادت و موفقیت شماست روز بزرگی بدانید و از فرصتی که بدست آورده اید برای خدمت به کشور خود از آن استفاده کنید...

شما خواهران و دختران من حالا که داخل جامعه شده اید و برای پیشرفت خود و کشورتان این قدم را برداشته اید باید بفهمید که وظیفه شما این است که برای کشور خودتان کار کنید، سعادت آینده در دست شماست زیرا شما مربیان فرزندان این مملکت هستید و شمائید که باید نسل آینده را تربیت کنید.»

علی اصغر حکمت یکی از سرشناس ترین چهره هایی که خود در آفرینش ماجرای حجاب فعال بود، در مورد تبعات این واقعه می نویسد: «بلافاصله بعد از مراسم 17 دی در تهران دو امر پیش آمد که یکی به افراط و دیگری به حد تفریط بود. از یک طرف بعضی از زنهای معلوم الحال به کافه ها و رقاصخانه ها هجوم آورده و همه در مرئی و منظر جوانان بوالهوس به رقص پرداخته و با آن جوانان به انواع رقصهای معمول فرنگستان، مشغول دست افشانی و پایکوبی شدند و از طرف دیگر مأمورین شهربانی و پلیس ها در تهران و فرمانداری ها و بخشداری ها در شهرها و قصبات مملکت بر حسب دستور وزارت کشور به زنان بی خبر مزاحم شده و آنها را به اجبار وادار به کشف حجاب می کردند و حتی چادر و نقاب آنان را پاره می کردند...

روبه دیوار ایستادن زنان در تمام طول سخنرانی رضاشاه

در تمام طول سخنرانی شاه بعضی از بانوان چنان از بی حجابی خود ناراحت بودند که رو به دیوار ایستاده و روی خود را بر نمی گرداندند و از گریه خود نمی توانستند جلوگیری نمایند. از فردای آن روز، بر سر کردن چادر در خیابانهای تهران ممنوع گردید.

شاهکار بزرگ تاریخ شاه!

خبر، انفجار آمیز بود، قانون توسط شاه ابلاغ گردید. باید به قانون احترام گذاشت. در تهران و شهرستانها، تمام روزنامه ها و مجلات دولتی سرمقاله های خود را به موضوع رفع حجاب اختصاص دادند و عمل شاه را یک نقطه عطف در تاریخ زنان دانسته، اقدام شاه را یک شاهکار بزرگ تاریخی نامیدند و خلاصه بحث بیشتر روزنامه ها آزادی زنان از قید اسارت بود. با وجودی که طرح و برنامه ریزی و تبلیغات، از سه سال پیش و پس از کنگرهٔ زنان شروع شده بود، روزنامه ها و مجلات مرتباً از جشنها و میهمانی هایی که (البته به زور) تشکیل می گردید و در آن زنان بی حجاب به همراه شوهرانشان شرکت می‌کردند، عکس و تفسیر می‌نوشتند. از مدارس مختلف و شاگردهای ممتاز در هر مدرسه، عکس برداری و در روزنامه ها چاپ می‌گردید. هدف اصلی نشان دادن تصویر زنان بی حجاب و در واقع تشویق و ترغیب دیگران به این کار بود... و اسفبار تر از همه، معرفی زنان هنرپیشهٔ خارجی به عنوان سمبل زنان آزاد و بصورتی احترام انگیز و قابل ملاحظه با لباسهایی که از نظر بیشتر زنان ایران عجیب و غریب می نمود، بود.

برداشتن روسری از سر زنان توسط پلیس

امر داده شده بود که از اول فروردین 1314 مردها کلاه شاپو به سر بگذارند و زنها بدون چادر از خانه خارج گردند. زنها ابتدای امر، وقتی از خانه خارج می شدند، پیراهنهای بلندی پوشیده، روسری بر سر می نهادند.

... پلیس اجازه یافت روسری ها را با زور از سر زنان بردارد و اگر روسری ها دارای ارزشی بود، به اداره پلیس تحویل داده شود. درگیری میان زنان و پلیس تا مدتها ادامه داشت و نتیجتا بسیاری از بانوان که نمی خواستند به هیچ‌وجه بدون حجاب خارج شوند تصمیم به ماندن در خانه گرفتند تا به تمام درگیریها خاتمه دهند. برای عده ای، این خانه ماندن تا رفتن رضاشاه از ایران ادامه داشت و عده ای رفت و آمدهای خود را فقط در شبها انجام می دادند و چه بسیار خانه هایی که اجبارا اقدام به ساختن حمام نمودند که زنان جهت حمام مجبور نشوند از خانه ها خارج گردند.

فشار کشف حجاب و ترس بانوان از ماموران شهربانی به حدی بود که زنهای یزد در تاریخ به نمایندگان مجلس نامه نوشتند و شرح ستمهایی که بر آنان می رفت را شرح دادند: «متأسفانه آنچه در رادیوها شنیده و روزنامه ها مطالعه می شود، هیچ اسمی از ظلم و ستمهایی که چندین سال است به ما بیچارگان شده، نیست که به واسطه یک روسری یا چادر نماز در محله ها حتی از خانه همسایه طوری در فشار پاسبان و مأمورین شهربانی واقع بوده و هنوز هم هستیم که خدا شاهد است از فحاشی و کتک زدن و لگد زدن هیچ مضایقه نکرده و نمی کنند و اگر تصدیق حکما آزاد بود از آمار معلوم می شد که تا به حال چقدر زن حامله یا مریضه به واسطه تظلمات و صدمات که از طرف پاسبانها به آنها رسیده، جان سپردند و چقدر از ترس و حرس فلج شدند و چقدر مال ما را به اسم روسری یا چادر نماز به غارت بردند و چه پولهایی از ما به اسمی و رسمی گرفته شده. خدا می داند اگر یک نفر از ماها با روسری یا چادر نماز به دست یک پاسبان می افتاد مثل اسرای شام با ماها رفتار می کردند. بهترین رفتار آنها با ماها همان چکمه ها لگد بر دل و پهلوی ما بود و اگر به پول گرفتن قانع نمی شدند یا پولی نداشتیم به آنها بدهیم ما را به شهربانی و کمیسر می بردند اذیت ما بیشتر و مخارج ما زیادتر...»

ممانعت حکومت از داشتن حجاب بر سر زنان، آنان را مجبور کرده بود که به فکر راه حلهایی برای این مساله بیفتند. در سبزوار زنان با بلندتر کردن لبه دور گردون پالتو یا روپوش، سعی می کردند که حتی الامکان حجاب داشته باشند.. حکومت سبزوار به شهربانی دستور می دهد که «چون مشاهدهٔ این منظره در معابر بد نما و مخالف وضعیت امروزه می باشد لازم است در حدود دستورات از این قبیل بانوان که با این طریق لباس بیرون می آیند جلوگیری و ممانعت به عمل آید.»

اهانت و کتک زدن به زنهای چادری

در زمان کشف حجاب، در اتوبوس زن با حجاب را راه نمی دادند و در معابر پاسبان ها از اهانت و کتک زدن به زنهایی که چادر داشتند با نهایت بی پروایی و بی رحمی فروگذار نمی کردند. حتی بعضی از مامورین به خصوص در شهرها و داهات زنهایی که پارچه روی سر انداخته بودند، را اذیت می کردند و  آن پارچه را از سر آنها کشیده و پاره پاره می کردند و اگر زن فرار می کرد، او را تا توی خانه اش تعقیب می کردند. آنان به این هم اکتفا نکرده، اتاق زنها و صندوق لباس آنها را تفتیش کرده، اگر چادر از هر قبیل می دیدند، پاره پاره می کردند یا به غنیمت می بردند.

مادرم فرار می کند و...

مهدی عبدخدایی از اعضای فدائیان اسلام می گوید نامادری من داستانی را تعریف می کردند که همین داستان را علی آقا ضیاء هم تعریف می کنند که من یکساله بودم که مادرم از حمام بازمی گشته است. بین حمام و منزل ما قریب صد یا صد و پنجاه قدم راه بوده، پاسبان اداره ثبتی بوده که می بیند دو زن (مادرم و همسایه اش) با چادر راه را طی می کنند. حمله می کند چادر مادر مرا از سرشان می کشد. مادرم فرار می کند و خود را به آستانه خانه همسایه می اندازد در همانجا سقط جنین می کند و خونریزی شدیدی می کند و به علت شرایطی که پدرم داشته (او بصورت یک تبعیدی و فراری بوده و یکسال بعد از آن ماجرا باز می گردد) نمی تواند مادرم را به دکتر برساند و مادرم پس از شانزده روز می میرد در حالی که بیست و یکساله بوده است.

  علی خسروشاهی (1377-1290ش/1998-1911م) یکی از پایه‌گذاران نظام فروش و توزیع مدرن در ایران و شاخص‌ترین تولیدکننده محصولات خوراکی در دهه‌های 1340 و 1350 بود. او از جمله صنعتگرانی بود که مانند بیشتر کارخانه‌داران و بازرگانان ایرانی از اوایل دهه 1320 فعالیت تجاری خود را آغاز کرد و در دهه 1340 به یکی از اعضای گروه صنعتگران بزرگ و عضوی از گروه برجسته اجتماعی‌‌‌‌اقتصادی ایران بدل شد. علی خسروشاهی در خانواده‌ای تجارت‌پیشه در تبریز زاده شد.۲ پدرش، حاج‌غفار، از تجار تبریز و عضو خاندانی تجارت‌پیشه و سرشناس بود که از خسروشاه به تبریز مهاجرت کرده بودند و در تیمچه اول حاجی‌شیخ بازار تبریز حجره داشت.۳ مادرش سارا سلطان خانم هشترودیان بود. علی خسروشاهی دوره دبستان را در مدرسه رشدیه تبریز گذراند.۴ در نیمه اول دهه ۱۳۰۰، پدرش مدتی به همدان مهاجرت کرد که مرکز عمده فعالیت‌های اقتصادی آن زمان بود و در پاساژ ممقانیان به کسب و کار پرداخت. در آنجا، علی خسروشاهی تحصیلات خود را در مدرسه شرف همدان ادامه داد.۵ او برای معافیت از خدمت سربازی در مدرسه عالی حقوق نام‌نویسی کرد، چون در آن زمان فارغ‌التحصیلان آموزش عالی از رفتن به خدمت سربازی معاف می‌شدند.۶ سرانجام در سال ۱۳۱۱، با کسب رتبه اول در امتحانات نهایی مدرسه حقوق مدال علمی درجه یک را دریافت کرد. بعد از آن، کار تجاری را به همراه پدر در بازار تهران دنبال کرد. در عین حال، چون پدرش در سال ۱۳۱۴ جزو اولین تجار تبریزی بود که به همراه برادرانش، حاج‌میرزاحسن و حاج‌حسین خسروشاهی، و برادران شالچیلر، تجار تبریزی، وارد کار صنعتی شده بود و مجوز تاسیس کارخانه پارچه‌بافی آذربایجان در قزوین را دریافت کرده بود، بسیار زود درگیر مدیریت کارخانه نساجی شد. فرزند ارشد بودن، هوش و ذکاوت، سادگی پدر و در نهایت تسلط به زبان انگلیسی و فرانسه از او شخصیت منحصربه‌فردی برای کمک به مدیریت کارخانه پارچه‌بافی آذربایجان در قزوین ساخت و به همین سبب، نسبت به دیگر پسرعموها و برادران شالچیلر در مدیریت کارخانه بیشتر درگیر بود و امور صنعتی را زودتر از هم‌عصرانش تجربه کرد. در سال‌های اول دهه ۱۳۳۰ روشن شده بود که در نتیجه اختلافات شدید بین شرکای کارخانه آذربایجان و مسائل کارگری دوران حکومت دکتر مصدق، فامیل خسروشاهی علاقه‌ای به اداره و سرمایه‌گذاری بیشتر در این کارخانه ندارند، گرچه کارخانه با همه مشکلاتی که داشت از اوضاع اقتصادی جنگ دوم جهانی و اشغال ایران به دست متفقین سود سرشاری حاصل کرده بود. بنابراین، علی خسروشاهی فعالیت‌های تجاری خود را در سه دالان ملک، در بازار تهران،7 شروع کرد. سپس، در بازار سلطانی تحت نام‌های «تجارتخانه غفار خسروشاهی»، «تجارتخانه علی خسروشاهی و برادر» و بالاخره تحت نام «تجارتخانه علی خسروشاهی» تجارت می‌کرد.8 او نخست کالاهای گوناگونی را از خارج وارد و از طریق بنکداران می‌فروخت و در طی زمان و از طریق مکاتبه یا در نتیجه بازدید فروشندگان شرکت‌های خارجی با موسسات تولیدکننده خارجی ارتباط برقرار کرده بود. او نخست تجارت خود را بر واردات منسوجات، بلور و بخاری علاءالدین و سپس واردات دارو و مواد خوراکی و صادرات کشمش و فرش متمرکز کرد. با شروع عصر اخذ نمایندگی فروش محصولات خارجی در دهه ۱۳۲۰ و اوایل دهه ۱۳۳۰، که به امر مهمی در تجارت ایران تبدیل شده بود، علی خسروشاهی برای اولین مرتبه سفری به ‌اروپا رفت و طی هشت‌ماهی که در آنجا بود روابط تجارتی جدیدی با برخی شرکت‌ها برقرار کرد. گرفتن نمایندگی محصولات دارویی بوتس انگلستان در سال ۱۳۲۷ اولین پایه‌های بنای سازمانی را نهاد که بعدها به سازمان توزیع و فروش شرکت خوراک و گروه صنعتی مینو بدل شد. برخی از دیگر نمایندگی‌ها عبارت بودند از نمایندگی محصولات بهداشتی کاملیا، ساعت دیل، چسب اوهو و پودرهای رختشویی محصول هنکل آلمان و ماشین تحریر ترایومف، هاینز (سازنده انواع کنسرو)، کلاگز (سازنده کورن‌فلیکس)، شارپ (سازنده تافی)، نمایندگی آدامس چیکلتس و خمیر دندان پپسودنت شرکت بین‌المللی یونیلیور و پیک‌فرین (سازنده بیسکویت). گرفتن هر نمایندگی،‌ گرفتن نمایندگی بعدی را آسان‌تر می‌کرد، زیرا شرکت‌هایی که می‌دیدند همکارانشان علی خسروشاهی را به سمت نماینده تعیین کرده‌اند، راغب می‌شدند نمایندگی خود را به او واگذار کنند. برای مثال، علی خسروشاهی به همین ترتیب به نمایندگی شرکت دارویی سیرل آمریکا انتخاب شد، اما اخذ نمایندگی انحصاری محصولات نستله در ۱۳۳۳ جزو موفقیت‌آمیز‌ترین آنها بود. بدین ترتیب، تجارتخانه علی خسروشاهی در عصر امتیازات به واردکننده و توزیع‌کننده درجه اول مواد غذایی و بهداشتی بدل شد که محصولات شرکت‌های بزرگی از سراسر جهان را به ایران وارد و توزیع می‌کرد. در عین حال، واردات بعضی اقلام سنتی نظیر بخاری علاءالدین و بلور ادامه داشت. با اضافه شدن تعداد نمایندگی‌ها و جور‌شدن اجناس، کم‌کم کادر فروش و ویزیت برای عرضه مواد غذایی و دارویی در شهر تهران تشکیل شد و فروش شهرستان‌ها با اعزام ویزیتور یا فروشندگان سیاری اداره می‌شد که با وانت به همراه خود جنس می‌بردند. علی خسروشاهی در 1338 شرکت سهامی خاص خوراک را تاسیس کرد که عملاً جایگزین فعالیت‌های تجارتخانه علی خسروشاهی شد. هدف این شرکت فعالیت در امور بازرگانی، واردات و توزیع شیر و غذای کودک، دارو و انواع شکلات بود.9 شرکت خوراک در پاییز 1338 با شرکت پروکتر اند گمبل برای توزیع پودر تاید و مشارکت بعدی در تولید آن قرارداد مهمی امضا کرد که در توسعه نظام فروش این شرکت نقش مهمی بازی کرد. در پایان دهه ۱۳۳۰، فعالیت‌های علی خسروشاهی وارد مرحله تولید کارخانه‌ای مواد غذایی، دارویی و سپس آرایشی شد. توسعه تولید، که بر پایه نظام پخش و فروش و نظام بازاریابی شرکت خوراک استوار شده بود، عامل مهم و شتاب‌دهنده‌ای برای تسخیر بازار در شرکت مینو بود. نخست آنکه تحول نظام توزیع و فروش شرکت را از نظام سنتی توزیع تحت سلطه بنکداران بازار جدا کرد و توسعه آن سهم شرکت را از محصولات مشابه و رقیب در بازار فراتر برد. دوم آنکه با رشد و توسعه تولید کارخانه‌ای و ورود بازاریابی مدرن، روش عملکرد شرکت در معرض تغییر قرار گرفت و اساس تصمیم‌گیری در خصوص تولید و فروش را به جای اتکا بر اعتقاد و ایده‌های مدیران و شیوه‌های آزمایش و خطا بر مطالعه و پیمایش علمی بازار و شناخت ذائقه‌های مصرف‌کننده و حق انتخاب او استوار کرد. با وقوع انقلاب 1357، به‌رغم آنکه گروه صنعتی مینو از موج اول مصادره‌های اموال و دارایی‌های صنعتگران مدرن مصون مانده بود، در 1358 گرفتار موج دوم مصادره‌ها شد و بعد از چندین روز گروگانگیری، علی خسروشاهی سرنوشت شرکت را به حکمیت دادستان انقلاب سپرد که منجر به سپردن کنترل آن به سازمان صنایع ملی شد و بدین‌سان، یکی دیگر از سرمایه‌داران ملی از جامعه و اقتصاد ایران محو شد. با این حال، شرکت مینو و محصولاتش در ذائقه ایرانیان و طنین آگهی‌های متنوع آن در دهه‌های ۱۳۴۰و 1350 در اذهان همچنان باقی است. آغاز تولید کارخانه‌ای در اواسط دهه 1330، رفته‌رفته گونه‌ای نهضت صنعتی در ایران پدید آمد. بسیاری شروع به تولید صنعتی کرده بودند، نوعی چشم و هم‌چشمی تولیدی راه افتاده بود و از طرفی، سرمایه انباشته‌شده‌ای که برای کار صنعتی اهمیت داشت، فراهم آمده بود. واردات برخی کالاها از سال 1339 ممنوع و فهرست کالاهای ممنوع‌الورود در سال 1340 بلندتر شد.10 حقوق گمرکی و سود بازرگانی برخی از کالاها نیز افزایش یافت. در آن زمان، اقتصاد‌دانان بر این عقیده بودند که کشورهای عقب‌افتاده، یا به قول امروزی‌ها در حال توسعه، برای اینکه بتوانند به سطح زندگی ممالک توسعه‌یافته دست یابند، باید در مرحله اول صنایعی ایجاد کنند که تولیدات آنها جانشین واردات شود (همان استراتژی جانشینی واردات). در ایران هم بر این اساس کم‌کم صنایعی پیدا شد. سیاست‌های اقتصادی اجراشده از ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۷ به نقطه عطفی در تاریخ اقتصادی ایران تبدیل شد. روند رشد اقتصادی در بخش صنعت در سال‌های پایانی دهه ۱۳۴۰ شدت گرفت.۱۱ کارخانه میوه خشک‌کنی در این دوره، علی خسروشاهی نیز شرایط را به خوبی سنجیده بود که ‌باید تولید را شروع کند، چرا که جلو اجناس وارداتی گرفته می‌شد. بنابراین، به دنبال سه پروژه صنعتی رفت. اولین پروژه تاسیس یک کارخانه میوه خشک‌کنی بود. در آن زمان، جلیل خسروشاهی تجارتخانه‌ای در آلمان تاسیس کرده بود که یکی از اهدافش صادرات کشمش از ایران و فروش آن در اروپا بود. به منظور تامین کالا برای صادرات، علی خسروشاهی تصمیم گرفت با شراکت جعفر عزیزی کارخانه میوه خشک‌کنی پارس را در قزوین تاسیس کند. جعفر عزیزی، برادر دکتر عزیزی صاحب داروخانه دکتر عزیزی در قزوین، سال‌ها جزو خریداران دارو از علی خسروشاهی بود. جعفر عزیزی در رشته تولید کشمش تخصص داشت و به عقیده خودش بزرگ‌ترین متخصص این کار بود. بدین ترتیب، کارخانه میوه خشک‌کنی پارس تاسیس شد و شروع به کار کرد. آن زمان اوایل تاسیس کارخانجات در ایران بود و هنوز داشتن اجازه تاسیس اهمیت دهه‌های بعد را پیدا نکرده بود. حسن خسروشاهی از قول پدرش، علی خسروشاهی می‌گوید: وزارت صنایع ما را مرتباً ترغیب می‌کرد که بیایید و پروانه بگیرید و ما هم چون گرفتار کارهای روزمره خودمان بودیم و به‌ علاوه، گرفتن پروانه ممکن بود باعث شود ادارات دیگر بخواهند مقررات دیگری را در مورد شرکت به مورد اجرا بگذارند، دنبال پروانه نمی‌رفتیم. تا اینکه این وزارتخانه که ظاهراً از تعقیب ما خسته شده بود پروانه را صادر کرد و با پست برای ما فرستاد. در تاکستان، نزدیک قزوین، بنیاد پهلوی هم یک کارخانه تولید کشمش داشت که ظاهراً هیچ‌وقت درست به کار نیفتاد، ولی هزینه احداث آن چندین برابر کارخانه میوه خشک‌کنی پارس شده بود.12 کارخانه میوه خشک‌کنی پارس کار کوچکی بود و هیچ‌وقت چندان موفق نشد. اصولاً صادرات کشمش ایران به آلمان به‌ سختی می‌توانست با صادرات ترکیه رقابت کند. ترکیه به‌ بازارهای اروپا نزدیک بود و محصول ترکیه ظرف مدت کوتاهی با کامیون به ‌بازارهای اروپا می‌رسید، در حالی که کالای ایرانی که از راه خرمشهر و با کشتی حمل می‌شد، مدت خیلی طولانی‌تری در راه بود و در نتیجه کهنه می‌شد و بسیاری اوقات شکرک می‌زد. شاید هم یک علت آن بود که جلیل خسروشاهی به‌ کارهای متفاوتی مشغول بود و به این ‌کار به ‌حد کافی نمی‌رسید و تخصص کافی در آن پیدا نکرده بود. تاسیس کارخانه بستنی‌سازی پروژه دیگری که علی خسروشاهی و فرزندش، حسن خسروشاهی، مدتی وقت صرف آن کردند، تاسیس کارخانه تولید بستنی بود. حسن خسروشاهی می‌گوید: در سال 1336ش/۱۹۵۷م که در انگلستان بودم، مقاله‌ای در روزنامه تایمز خواندم که می‌گفت مصرف بستنی خیلی زیاد شده است، زیرا این محصول که سابقاً فقط در تابستان مصرف می‌شد، اکنون دیگر در چهار فصل مصرف می‌شود. من با خواندن این مقاله به ‌این فکر افتادم که شاید ساختن بستنی در ایران کار خوبی باشد. مخصوصاً که آب و هوای ایران طوری است که در قسمت عمده سال می‌شود بستنی فروخت. مقاله را برای پدرم فرستادم و او هم نظر مرا تایید کرد.13 در آن موقع، سه سازنده مهم بستنی در انگلستان عبارت بودند از شرکت والس (Walls) از شرکت‌های گروه یونیلیور‌، شرکت لایونس(Lyons) و سومی هم شرکت نیلسون (Nielson) که گرچه جزیی از یک گروه خیلی بزرگ‌تر بود، ولی در زمینه بستنی‌سازی خیلی از دو شرکت دیگر کوچک‌تر بود. حسن خسروشاهی می افزاید: تا جایی که به یاد دارم، ما با دو موسسه اولی تماس گرفتیم تا بستنی را با شراکت آنها یا تحت لیسانس آنها بسازیم، ولی آنها جواب رد دادند. ولی شرکت نیلسون قبول کرد با ما در این زمینه همکاری کند. پدرم جلیل‌آقا را مامور کرد با شرکت نیلسون مذاکرات را شروع کند و قراردادهای لازم را ببندد و ماشین‌آلاتی را که باید سفارش داده شوند مشخص کرده و ترتیب سفارش آنها را بدهد. در جریان مذاکرات ما، بستنی کیم در ایران به ‌بازار آمد و پدرم اطلاع پیدا کرد برادران ساهاکیان، تولیدکننده نوشابه کانادادرای، و گروه مراد اریه۱۴ مشغول تاسیس کارخانه بستنی هستند. پدرم از رقابت زیادی که در زمینه تولید بستنی می‌توانست پیش بیاید نگران شد و تصمیم گرفت این کار را ادامه ندهد. حسن خسروشاهی می‌افزاید: با وجود این، من موضوع تولید بستنی را تعقیب می‌کردم و علاقه‌مند بودم وارد این کار بشویم. مدتی بعد از این تصمیم پدرم، شرکت انگلیسی لایونس دفتری در تهران تاسیس کرد و هدفش این بود که یک نوع بستنی نرم با نام تستی فریز را در ایران لانسه کند. با وجود اینکه پدرم کاملاً از کار بستنی منصرف شده بود، به‌ اصرار شدید من در یک روز برفی برای مذاکره با این موسسه به‌ دفترشان رفتیم. از همان برخورد اولیه معلوم بود این مذاکرات به جایی نخواهد رسید. زیرا علاوه بر اینکه مسوولان دفتر خیلی مغرور بودند، نظرشان این بود که 20 درصد حق لیسانس دریافت کنند. در حالی که ما می‌دانستیم نرخ عادلانه یکی دو درصد بیشتر نیست. طبیعی است که کار آنها به جایی نرسید و بعد از مدت کوتاهی دفتر تعطیل شد. تولید بخاری علاءالدین شرکت علاءالدین انگلستان در ایران سه نماینده داشت که یکی از آنها علی خسروشاهی بود. با تحولاتی که در صنعت ایران در اواخر دهه 1330 شمسی در حال تکوین بود، علی خسروشاهی به این نتیجه رسیده بود که دیر یا زود واردات بخاری و سماور علاءالدین مشمول گمرک و سود بازرگانی سنگینی خواهد شد و حتی ممکن است ممنوع شود. لذا کوشش کرد شرکت علاءالدین را مجاب کند با شراکت نمایندگان خود کارخانه‌ای در ایران برای تولید محصولات خود تاسیس کند. با اینکه یونسی، یکی از سه نماینده، چندان راغب به‌ این کار نبود، علاءالدین انگلستان قبول کرد این کار صورت گیرد و در نتیجه، شرکت سهامی صنعتی علاءالدین در ایران در بهمن 1338 با سرمایه پرداخت‌شده 80 میلیون ریال تاسیس و مشغول به کار شد.15 علاء‌الدین انگلستان نیز استفاده از مارک خود را در ازای 2/2 میلیون ریال واگذار کرد. در سال 1354، این علامت تجاری کاملاً به ایران منتقل شد و بعد از آن، این شرکت استفاده از این علامت تجاری را به مبلغ 4/0 میلیون ریال به افغانستان هم فروخت. با اینکه شرکت علاءالدین محصولات خود را بر اساس استاندارد محصولات خارجی تولید می‌کرد، ولی تحت مدیریت شرکای خارجی سود خوبی نشان نمی‌داد و فقط وقتی توانست از نظر مالی موفق شود که برادران سمراد اکثریت سهام آن را خریداری کردند و اداره آن را بر عهده گرفتند. در سال 1355، این شرکت 90 درصد بازار تجاری تولید بخاری نفتی را در اختیار داشت. علی خسروشاهی سهام خود را تا زمان ملی شدن شرکت حفظ کرد، ولی هیچ‌وقت به ‌سهام چیزی اضافه نکرد و فقط عضو هیات مدیره شرکت بود.16 شروع تولید مواد خوراکی در سال‌های پایانی دهه 1330، کم‌کم کارخانه‌هایی در ایران دایر شده بودند. از آن جمله می‌توان به کارخانه روغن‌نباتی شاه‌پسند، کارخانه ساخت دارو و لوازم آرایش تولیددارو و کارخانه کانادادرای اشاره کرد. در رشته مواد خوراکی نیز کارخانه بیسکویت‌سازی ویتانا و آب‌نبات و تافی‌سازی داداش‌زاده در آن سال‌ها تاسیس شده بودند. چشم‌انداز آینده صنعت کم‌کم روشن‌تر می‌شد. به نظر می‌رسید خیلی زود تولیدکنندگان داخلی با توجه به گمرک و سود بازرگانی سنگینی که به اجناس وارداتی تعلق می‌گرفت، قادر خواهند بود اجناس خود را به قیمت بسیار ارزان‌تری عرضه کنند و سهم عمده بازار را در دست گیرند. در ابتدا، شاید نوع و کیفیت تولیدات آنها قابل رقابت با اجناس خارجی نبود، ولی رفته‌رفته تولیدکنندگان داخلی در کار خود واردتر می‌شدند و می‌توانستند اجناس مرغوب‌تری به ‌بازار عرضه کنند. بنابراین، ظرف مدت کوتاهی محصولات داخلی می‌توانستند جانشین قسمتی از محصولاتی شوند که علی خسروشاهی از خارج وارد می‌کرد. امتیاز دیگر تولیدکنندگان داخلی این بود که محصولات آنها تازه به دست مصرف‌کننده می‌رسید، چون لازم نبود مدتی در راه بماند و بنابراین، از نظر طعم نیز برای مصرف‌کننده مطبوع‌تر بود. در قسمت دارو، مساله رقابت محصولات داخلی جدی‌تر بود، چرا که اولاً ساخت دارو برخلاف آنچه ممکن است در نگاه اول به ‌نظر رسد، آسان‌تر از محصولات غذایی بود. در عمل، ساخت دارو عبارت بود از مخلوط کردن مواد اولیه تولید بر اساس فرمولی مشخص و دقیق که معمولاً در شروع کار شرکتی که لیسانس می‌داد آن را می‌فروخت. از طرف دیگر، چند شرکت قوی و معتبر تولیدکننده داخلی، مانند داروپخش و تولیددارو، تاسیس شده بودند و از وزارت بهداری می‌خواستند از صدور پروانه برای داروهایی که مشابه آنها را می‌ساختند خودداری کنند. در این شرایط، دو راه بیشتر پیش روی علی خسروشاهی نبود؛ یا از رشته فعالیت‌هایی که تا آن موقع انتخاب کرده بود خارج شود یا اینکه به تولید داخلی بپردازد. در این زمان (۱۳۳۶ش/۱۹۵۸م)، حسن خسروشاهی نیز به درخواست پدر تحصیل را رها کرده و به ایران بازگشته بود و شدیداً طرفدار تولید داخلی بود. برای علی خسروشاهی نیز کمک او برای وارد شدن به‌ کار صنعتی نقطه قوتی به حساب می‌آمد. حسن خسروشاهی درباره شروع کار تولید می‌گوید: نمی‌دانم به‌ چه دلیل ما برای تولید داخلی دنبال این بودیم که یا با یک شرکت معتبر خارجی شریک شویم یا اینکه محصولات یک شرکت خارجی را تحت لیسانس بسازیم. شاید یک دلیل این امر بود که چون فکر می‌کردیم محصولات دارویی اغلب تحت لیسانس ساخته می‌شود، محصولات غذایی هم باید همین‌طور باشد. از طرف دیگر، علی خسروشاهی با توجه به تجربیاتی که از کارخانه پارچه‌بافی آذربایجان داشت، مشکلات تولید را به خوبی درک می‌کرد و می‌خواست تا حد ممکن نیرویی کمکی در این زمینه داشته باشد. به ‌علاوه، همیشه یکی از مشکلات توسعه صنعت و تجارت در ایران نبود نیروی کار ماهر و با‌تجربه به تعداد کافی بود و داشتن یک شریک خارجی می‌توانست کمکی در این زمینه باشد. در عمل، بعضی مواقع چنین بود، ولی در مواقع دیگر نیروی کار خارجی به‌ جهت عدم آشنایی با محیط ایران نه‌فقط کمکی نمی‌کرد، بلکه بر پیشرفت کار اثری منفی می‌گذاشت. حسن خسروشاهی می‌گوید پدرش در تعقیب این رویه و به کمک او با چندین شرکت خارجی در رشته‌های گوناگون تماس گرفت و نامه‌نگاری کرد، ولی از همه آنها جواب رد شنید. پاسخ منفی شرکت‌های خارجی چندین علت داشت. اولاً بازار ایران نسبتاً کوچک بود. جمعیت ایران در آن زمان حدود ۱۸ میلیون نفر و سطح درآمد سرانه‌ پایین بود.۱۷ بنابراین، امکانات بازار ایران چندان جالب نبود و مدیران شرکت‌هایی که با آنها تماس گرفته شد ترجیح می‌دادند وقت خود را صرف بازارهای بزرگ‌تر کنند‌. ثانیاً ایران مملکت دورافتاده‌ای بود که همه با آن آشنایی نداشتند و سرمایه‌گذاری و فرستادن مدیر به‌ آنجا برایشان دور از ذهن بود. ثالثاً شرکت‌های خارجی ترجیح می‌دادند با کسی شریک شوند که تجربه‌ای در کار تولیدی داشته و کارخانه‌ای داشته باشد که بتواند به‌ آنها در بازار تازه و ناآشنا کمک کند، نه‌اینکه صرفاً به دنبال استفاده از دانش آنها باشد. نمونه آن شرکت پروکتر اند گمبل بود که با شرکت کف قرارداد بسته بود، با اینکه شرکت کف از نظر مالی و مدیریت موسسه بسیار ضعیفی به حساب می‌آمد.۱۸ بعضی شرکت‌های بزرگ، نظیر شرکت بین‌المللی یونیلیور، در ایران دفتر تاسیس کرده بودند تا توسعه کارهای آنان‌ و از جمله تاسیس کارخانه در ایران را تعقیب کند. شرکت یونیلیور که یکی از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان روغن‌نباتی در دنیا بود، درصدد تاسیس یک کارخانه روغن‌نباتی در ایران برآمده بود، ولی وقتی تولیدکنندگان داخلی، نظیر گروه بهشهر خبردار شدند، با کمک مهندس شریف‌امامی از صدور اجازه تاسیس کارخانه برای یونیلیور جلوگیری کردند. حسن خسروشاهی تعریف می‌کند که او هم با شخصی با نام ساندرمن، که رییس دفتر یونیلیور در تهران بود، مشغول مذاکره برای جلب نظر او به منظور تاسیس یک کارخانه پودر رختشویی در ایران بود و این مذاکرات را بعد از امضای قرارداد با پروکتر اند گمبل برای توزیع تاید ادامه داد تا از فعالیت‌های آنان مطلع باشد و مانع از این شود که یونیلیور با دیگری قرارداد ببندد. حسن خسروشاهی می‌گوید: با همه این مشکلات، در نتیجه تماس‌هایی که گرفته شد، شرکت بوتس موافقت خود را برای اعطای لیسانس کالاهایش برای تولید در شرکت مینو اعلام کرد. قانع کردن آنها برای این کار چندان مشکل نبود، زیرا اولاً ۱۰ سال بود که با علی خسروشاهی کار کرده بودند و او را می‌شناختند و ثانیاً، کاملاً آشکار بود که هرگاه این کار را نکنند، وزارت بهداری پروانه ورود داروهای آنان ‌را تجدید نخواهد کرد و صادرات قابل توجه خود به ایران را از دست خواهند داد. با این همه، نباید تصور کرد آنها با اشتیاق و میل زیاد با این کار موافقت کردند. اصولاً خارجی‌ها با تردید به برنامه‌های مرتبط با ‌تولید در ایران نگاه می‌کردند. بازار ایران در شرکت بوتس تحت نظر شخصی با نام پارکینسون اداره می‌شد. حسن خسروشاهی تعریف می‌کند که وقتی زمین کارخانه مینو را خریدیم، روزی پارکینسون را که برای ویزیت هرچند یک بارش در تهران بود به سر زمین بردم تا محل آتی کارخانه را به او نشان بدهم. بعدها در دفتر بوتس در انگلستان گزارش پارکینسون را در این مورد خواندم که نوشته بود این جوان مرا به محلی در وسط صحرا برد و نقطه‌ای را به من نشان داد و گفت ما می‌خواهیم کارخانه‌مان را اینجا بسازیم. به هر حال، جز بوتس هیچ‌‌کس حاضر نشد با علی خسروشاهی شریک شود یا اجازه تولید کالا تحت لیسانس بدهد و در نتیجه، او می‌بایست یا فکر تاسیس کارخانه محصولات غذایی را از سر خارج می‌کرد یا خود دست به‌ اقدام می‌زد. علی خسروشاهی نهایتاً تصمیم گرفت شخصاً اقدام کند. حسن خسروشاهی می‌گوید: درست مشخص نیست اول شرکت صنعتی پارس تاسیس شد یا اینکه اول زمین کارخانه خریداری شد یا اول ماشین‌آلات سفارش داده شدند. با این حال، وقتی تصمیم گرفته شد این کارها در مدت کوتاهی و یکی بعد از دیگری صورت گرفتند. البته تاسیس شرکت صنعتی پارس یا خرید زمین لازمه تاسیس کارخانه بود، ولی یک قدم غیرقابل برگشت در این جهت نبود و زمین را می‌شد فروخت یا نگه داشت و شرکت را می‌شد بیکار گذاشت یا منحل کرد. در حقیقت، قدم غیرقابل برگشت وقتی برداشته می‌شد که ماشین‌آلات تولیدی کارخانه سفارش داده می‌شدند. علی خسروشاهی کار تولید مواد غذایی را با تولید آب‌نبات و تافی شروع کرد، اما علت این امر روشن نیست. حسن خسروشاهی در توضیح این مساله می‌گوید: یادم نیست به چه دلیل ما تصمیم گرفتیم کار تولیدی خود را با تولید آب‌نبات و تافی شروع کنیم. به خاطر ندارم که این تصمیم نتیجه بررسی بازار بوده باشد. شاید علت این بود که ما آب‌نبات وارد می‌کردیم و محصولات داداش‌زاده مستقیماً با آن رقابت می‌کرد. ولی این امر تا حدودی در مورد بیسکویت هم صادق بود. شاید تولید آب‌نبات و تافی از سایر محصولات غذایی که ما وارد می‌کردیم آسان‌تر بود و شاید خرید ماشین‌آلات آن به سرمایه کمتری احتیاج داشت. از نظر بازار‌یابی شاید بهتر بود که با بیسکویت شروع می‌کردیم، چون بازار آن بزرگ‌تر بود. او می‌افزاید: در یک روز تعطیل، پدرم حسین عالی‌زاده را که نماینده ماشین‌آلات هاماک هانزلای آلمان بود به‌ منزلش دعوت کرد و با حضور من و عمویم، جلیل، شروع به سفارش دادن ماشین‌آلات ساخت این محصولات کرد. در آن زمان، هیچ‌ کدام از ما سه نفر اطلاعات وسیعی درباره نوع ماشین‌آلاتی که باید بخریم نداشتیم و تا حدود زیادی مجبور بودیم از تولیدکننده یا فروشنده ماشین‌آلات کسب نظر بکنیم. بعداً جلیل خسروشاهی در آلمان از متخصصان و تولیدکنندگان ماشین‌آلات و سایر کارخانه‌داران اطلاعاتی کسب کرد که در خرید ماشین‌آلات بعدی به کار رفت و با شروع تولید، علی خسروشاهی اطلاعات بیشتر عملی و تئوری به دست آورد. ...عالی‌زاده نماینده ماشین‌آلات دیگر و همچنین بعضی مواد بسته‌بندی، مانند سلوفان و شاید نماینده ماشین‌آلات روز انگلستان هم بود. از ابتدا رابطه ما با نمایندگان فروش محصولات و ماشین‌آلات خارجی در ایران چون عالی‌زاده، رابطه خوبی نبود. زیرا افرادی مانند عالی‌زاده که نماینده ماشین‌آلات یا مواد بسته‌بندی بودند، روی سفارشات کمیسیون می‌گرفتند و این کمیسیون‌ها طبیعتاً به قیمت‌های خرید اضافه می‌شد. در حالی که معمولاً این نماینده‌ها نمی‌توانستند سرویسی به خریدار بدهند، زیرا خریداران ماشین‌آلات، مانند علی خسروشاهی به تدریج به ‌کار وارد می‌شدند و کم‌کم بیشتر از نمایندگان فروش در‌باره محصولات آنها اطلاع داشتند. به ‌علاوه، هدف این نماینده‌ها فروش بیشتر ماشین‌آلات، مواد اولیه و لوازم بسته‌بندی بود و هر نماینده سعی می‌کرد محصول خود را به تعداد بیشتری بفروشد. در نتیجه، آنها به شکل طبیعی با فروش به افرادی که در این صنعت نبودند، در هر رشته‌ای رقیبانی ایجاد می‌کردند. می‌توان گفت منافع نمایندگان فروش ماشین‌آلات با خریداران در تضاد بود. مضافاً این نمایندگان برای پیشبرد کار خود اطلاعات مربوط به ‌خریداران گوناگون را محرمانه نگاه نمی‌داشتند. در خصوص علی خسروشاهی، این مشکل وقتی که عالی‌زاده با دختر داداش‌زاده، رقیب اصلی علی خسروشاهی در تولید آب‌نبات و تافی ازدواج کرد، تشدید شد.۱۹ عالیزاده بعدها خودش کارخانه شکلات‌سازی شوکومارس را تاسیس کرد. به‌ علاوه، علی خسروشاهی می‌توانست از کمک برادرش، جلیل خسروشاهی، استفاده کند که در هامبورگ تجارتخانه داشت و از موقعیت و اطلاعات بهتری از همه این نماینده‌ها برخوردار بود. علی خسروشاهی از طریق تجارتخانه جلیل خسروشاهی بعدها بهترین ماشین‌آلات و مواد اولیه را به قیمت‌های مناسب خریداری می‌کرد.20 به ‌همین سبب، گروه صنعتی مینو همیشه سعی می‌کرد در حد امکان خریدهای خود را از طریق نماینده‌ها انجام ندهد و بعدها که قوی‌تر شد، حتی فروشندگان خارجی را وادار می‌کرد تعهد کنند روی خریدها به این نماینده‌ها کمیسیون ندهند؛ گرچه هیچ‌وقت معلوم نمی‌شد فروشندگان راست بگویند و محرمانه کمیسیون ندهند.21 رفته‌رفته سیاست علی خسروشاهی چنان شد که از هر کجا ماشین بهتری می‌یافت می‌خرید؛ ماشین‌های تولید را از آلمان شرقی، آلمان غربی و انگلستان، ماشین‌های بسته‌بندی را از ایتالیا و سوئیس، ماشین پفک‌نمکی را از آمریکا و ماشین بسته‌بندی بیسکویت را از فرانسه. رویه کلی شرکت این شد که بهترین ماشین‌ها را برای هر نوع تولید خود خریداری کند و وابسته به یک سازنده خاص نباشد. حسن خسروشاهی می‌گوید: به هر حال، ماشین‌های ساخت آب‌نبات و بعضی ماشین‌های بسته‌بندی از هاماک هانزلا و ماشین‌های ساخت تافی و ماشین‌های بسته‌بندی آب‌نبات از جی‌دی ایتالیا خریداری شدند. بعداً جلیل خسروشاهی هم که ماشین پخت ویفر هبنشترایت را در آلمان دید، یک ماشین کوچک پخت ویفر هم به آنها سفارش داد. جالب اینکه این ماشین پخت ویفر که بدون نقشه سفارش داده شده بود باعث ایجاد یکی از موفق‌ترین و پرسودترین واحدهای تولیدی گروه مینو شد. ماشین‌های قسمت داروسازی نیز با نظر بوتس به آنها سفارش داده شدند. زمین کارخانه به ‌مساحت ۹۰ هزار مترمربع جنب کارخانه علاءالدین خریداری شد. دیوارکشی و ساختمان‌سازی شروع شد و علی خسروشاهی هر روز بعد از انجام کارهای اداری در دفتر شرکت خوراک، در خیابان فردوسی، بر کار ساختمان‌سازی نیز نظارت می‌کرد. مهندس سهراب حسابی، فارغ‌التحصیل مهندسی برق از دانشکده فنی دانشگاه تهران و کارمند سازمان آب منطقه تهران، از جمله اولین مهندسان کارخانه می‌گوید: «آب کارخانه را نخست از کارخانه علاءالدین گرفتند. کارهای ساختمان کارخانه اولیه را مهندس واسطی‌زاده، فارغ‌التحصیل راه و ساختمان دانشکده فنی دانشگاه تهران انجام می‏داد و من کارهای تاسیسات برق را. بعدها زمین‌های اطراف را هم خریدند و گسترش دادند تا وضع فعلی.»۲۲ مهندس حسابی می‌افزاید با وجود مشکلات اداری که کارخانه‌سازی در آن ‌زمان داشت، «علی خسروشاهی برای انجام کارهایش به هیچ‌کس رو نینداخت. به‌رغم اینکه خیلی‌ها را می‌شناخت، اما کارهایش را خودش می‌کرد. روزی که می‏خواست آب و برق برای کارخانه بگیرد، چون من در وزارت آب منطقه‌ای تهران کار می‌کردم، از من خواست دنبال این کار بروم. حتی برای افزایش زمین هم از من می‏خواست پیگیری کنم».۲۳ سال ۱۳۴۰ کارهای ساختمان‌سازی شروع و سال ۱۳۴۱ تمام شد و کارخانه به بهره‌برداری رسید. مهندسی آلمانی با نام اشتارکه که با کمک هانزلا و جلیل خسروشاهی استخدام شده بود به تهران آمد تا هم در نصب و راه‌اندازی ماشین‌آلات کمک کند و هم طرز کار آنها را به کارگران و تکنسین‌ها یاد دهد.24 بعدها این تاسیسات و ماشین‌آلات را تکنسین‌های ایرانی روان‌تر کردند. کارگاه آب‌نبات‌سازی کار تولید نخست از کارگاه آب‌نبات‌سازی شروع شد. محرم خندابی، کارگری که در 16 سالگی استخدام شده بود و شب‌ها نزدیک مخازن گلوکز در کارگاه می‏خوابید، صبح زود دیگ‏های هانزلا را برای پخت آب‌نبات آماده می‏کرد تا به محض ورود کارگران همه چیز آماده تولید باشد. او بعداً مدیر کارگاه تافی و آب‌نبات شد. محمود اسلامی از دیگر کارگران اصلی کارخانه بود که ابتدا مدیر کارگاه ویفر شد و بعداً مدیر کارگاه بیسکویت. حسن خورشیدی مسوول فنی ماشین‌ها و احمد صندوقچیان نیز استادکار کارگاه شکلات بود. اصغر تحصیلدار مسوول کارهای تحصیلداری و جوزی مسوول نگهداری حساب‌ها بودند. علی خسروشاهی نخست یکی از همشهری‌های خود با نام حاج‌حسن خسروشاهی را، که نسبت دوری هم با او داشت، به مدیریت کارخانه گمارد. کارگران در ماه‌های اول 15 نفر بیشتر نبودند، اما رفته‌رفته و با شروع کارگاه دوم به 30 تا 40 نفر رسیدند.25 محرم خندابی می‌گوید: «علی خسروشاهی از تاسیس هر کارگاه جدید و استخدام تعداد بیشتری کارگر بسیار لذت می‌برد.» 26 شیوه گسترش تولید علی خسروشاهی چنین بود که به محض اینکه تولیدات یک کارگاه بیرون می‌آمد و سودی حاصل می‌شد، آن را صرف سرمایه‌گذاری می‌کرد و ماشین‌آلات دیگری می‏خرید و خط جدیدی راه می‏انداخت. با این همه، شروع اولین تولید بی‌مشکل نبود. یکی از مشکلات موضوع بسته‌بندی آب‌نبات بود. ماشینی، که ماشین گرانی هم بود، خریداری شده بود تا آب‌نبات‌هایی مشابه آب‌نبات لایف‌سیورز آمریکایی بسته‌بندی کند. با این حال، در عمل معلوم شد این نوع بسته‌بندی باب بازار ایران نیست، زیرا قیمت آن گران است. در آن زمان، بچه‌ها که مصرف‌کننده اصلی و بزرگ آب‌نبات بودند، آب‌نبات را دانه‌ای می‌خریدند و قدرت خرید آب‌نبات‌هایی با بسته‌بندی مشابه لایف‌سیورز را نداشتند.۲۷ مشکل بعدی این بود که برای بسته‌بندی آب‌نبات‌ها بایستی سلوفان‌های خوشرنگ با طرح‌های متنوع سفارش داده می‌شد و قرار بود جلیل خسروشاهی این کار را از هامبورگ صورت دهد. اما در این موقع، جلیل در هامبورگ با کامیونی تصادف کرد و ماه‌ها بستری شد. در نتیجه، مدت‌ها طول کشید تا مسوول دیگری برای این سفارشات تعیین و جنس جور شود. البته قاعدتاً می‌شد مشکل را با یک سفر به ایتالیا و انگلستان و ملاقات با کارخانه‌های تولید سلوفان حل کرد، ولی در آن زمان علی خسروشاهی چنین نکرد. حسن خسروشاهی دو علت برای این مساله ذکر می‌کند: پدرم از یک‌ طرف برای صرفه‌جویی و از طرف دیگر، در نتیجه ترس شدید از مسافرت با هواپیما دست به مسافرت نزد. حسن خسروشاهی اضافه می‌کند «من نمی‌دانم که من چرا این کار را انجام ندادم. البته در آن زمان مثل امروز به آسانی مسافرت نمی‌کردیم.» به‌رغم این مشکلات، اشتارکه آلمانی محصولی ساخت و به بازار عرضه کرد که آب‌نبات شیری نام گرفت. این محصول بسیار زود مورد پسند مصرف‌کنندگان قرار گرفت و فروش بسیار خوبی پیدا کرد. اما اشکال کار این بود که بعد از مدتی رقبای شرکت مینو نیز توانستند اجناس مشابهی به بازار عرضه کنند و با اینکه آب نبات شیری با نام مینو۲۸ معروف شده بود، ولی چون به صورت دانه‌ای فروش می‌رفت و بسته‌بندی نداشت، برای مصرف‌کننده تشخیص آن از سایر محصولات مشابه مشکل بود و در آن زمان روی قالب آب‌نبات شیری مینو فقط یک مارک K وجود داشت. علت گذاشتن این علامت آن بود که وقتی ماشین‌آلات ساخت سفارش داده می‌شدند هنوز مارک مینو انتخاب نشده بود، اما به سازنده ماشین‌آلات گفته شده بود علامت K، حرف اول لاتین نام خسروشاهی، یا شرکت خوراک روی محصولات گذاشته شود. شرکت خوراک مدتی نیز اعلان می‌کرد آب‌نبات شیری مینو با علامت K مشخص شده است، ولی در حالی که اکثر مردم سواد نداشتند، این وجه مشخصه لاتین تاثیر چندانی نداشت. کارگاه داروسازی همزمان با راه افتادن کارگاه آب‌نبات‌سازی، شرکت مینو به دنبال راه‌اندازی قسمت داروسازی بود. وقتی قرار شد داروهای بوتس تحت لیسانس این شرکت در ایران ساخته شوند، شرکت دکتر داروساز استخدام کرد و او را برای تعلیم به کارخانه بوتس فرستاد. به علاوه، شخصی با نام هیبرت از طرف بوتس به ایران آمد و کارخانه داروسازی را راه انداخت. متاسفانه داروسازی که برای تعلیم نزد بوتس فرستاده شده بود از عهده اداره قسمت داروسازی برنیامد و شرکت مجبور شد شخص دیگری را به جای او بگمارد و این امر مدتی کار را به تاخیر انداخت. کارگاه تافی اولین محصول مینو تافی کره‌ای سه‌ستاره بود. در شروع تولید تافی، شرکت با مشکلات گوناگونی مواجه بود. نخست اینکه قالب تافی‌های مینو بزرگ‌تر از قالب تافی رقبا بود و این مشکل بزرگی در فروش پیش آورده بود. علت این بود که مغازه‌داران تافی را بر اساس وزن می‌خریدند و دانه‌ای به بچه‌ها می‌فروختند. بنابراین، هر قدر تعداد تافی در یک کیلو بیشتر بود، سود مغازه‌دار نیز بیشتر می‌شد و مغازه‌داران برای خرید آن راغب‌تر بودند. حسن خسروشاهی معتقد است «این مطلبی است که شخصی مانند عالی‌زاده، که فروشنده ماشین‌آلات بود، بایستی می‌دانست و به ‌ما می‌گفت. ولی ظاهراً یا نمی‌دانست یا به‌ ما نگفت. در حالی که رقبای ما، مانند داداش‌زاده، به آن کاملاً وارد بودند.» دوم آنکه در اوایل کار تافی‌های مینو خیلی کشی بود و به دندان می‌چسبید و مدتی طول کشید تا این اشکال رفع شود.29 اما به هر حال این مشکلات در طول زمان رفع شدند و تولید تافی که با دو دستگاه شروع شده بود، رفته‌رفته افزایش یافت و بعدها تعداد دستگاه‌های تولید به ۵۰ دستگاه نیز رسید. تولید ویفر شرکت مینو در اواخر شهریور ۱۳۴۱ برای اولین بار ویفر را در بازار ایران عرضه کرد. کارگاه ویفر‌سازی سومین کارگاهی بود که راه می‌افتاد. چنان که گفته شد، فر ۱۷‌صفحه‌ای پخت ویفر برحسب تصادف و فقط برای امتحان خریداری شده بود و حتی برای آن ماشین بسته‌بندی هم سفارش داده نشده بود و محصول به صورت فله در کارتن بسته‌بندی می‌شد. مهندس بینز و مهندس حسابی ماشین‌های ویفر را نصب کردند و راه انداختند.30 به ‌محض اینکه این محصول به بازار عرضه شد، با استقبال بی‌سابقه مصرف‌کنندگان روبه‌رو شد و کل تولید به فروش رسید. علی خسروشاهی تصمیم گرفت قیمت را بالا ببرد، ولی باز هم کل تولید به فروش رسید. این کار چند باری تکرار شد تا اینکه قیمت آنقدر بالا رفت که فروش متوقف شد. آن‌ وقت قیمت تقلیل داده شد تا بالاخره بین عرضه و تقاضا تعادل برقرار شد.31 تولید ویفر کم‌کم افزایش یافت و به ۲۰ ماشین ۶۰‌صفحه‌ای رسید. در ابتدا، ویفر فقط در یک طعم وانیلی تولید می‌شد، اما رفته‌رفته طعم‌های متنوع‌تری تولید شد و این محصول به صورت محصولی ممتاز و پرفروش در‌آمد و شرکت‌های دیگر نیز شروع به تولید آن کردند. از عوامل موفقیت این محصول تولید آن در بسته‌های زیبای دو‌ریالی و پنج‌ریالی بود که با استقبال مصرف‌کنندگان، مخصوصاً کودکان، روبه‌رو بود.۳۲ علی خسروشاهی برای توسعه کارگاه‌های بعدی ویفر در نیمه دوم سال 1340 تقاضای وامی به مبلغ 50 میلیون ریال از بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران کرد. بانک 60 درصد مبلغ طرح را به مبلغ 30 میلیون ریال بعد از بررسی‌های مالی و فنی پرداخت کرد. فریدون علاقبند، کارشناس ارزیابی و نظارت این طرح در بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران می‌گوید: وقتی برای بررسی از علی خسروشاهی پرسیدم قصد ساخت چه محصولی را دارید، گفت هر چه می‌خواهید بنویسید. او حاضر نبود نام محصول را اعلام کند، زیرا نمی‌خواست رقبا از برنامه تولید او مطلع شوند. اما روزی بعد از شروع تولید چند کارتن ویفر برای بانک فرستاد تا محصول نهایی را اعلام کند.33 بعد از این نیز شرکت مینو چند بار برای اجرای طرح‌‌های توسعه خود از بانک توسعه صنعتی و معدنی درخواست کمک کرد، اما اطلاعات کافی درباره جزییات طرح پیشنهادی عرضه نکرد. در گزارش بانک در خصوص شرکت مینو آمده است که «چون قسمتی از عملیات اجرایی هر طرحی قبل از درخواست وام از این بانک انجام می‌شود، تشخیص اینکه این عملیات واقعاً مربوط به طرح پیشنهادی بوده یا مربوط به طرح‌های قبلی است امکان‌پذیر نبود. و همچنین تعیین میزان وام طبق روش‌های معمول بانک امکان‌پذیر نبود.»۳۴ در کل، گروه صنعتی مینو در تقاضاهای وام خود از بانک توسعه صنعتی حداقل اطلاعات را در اختیار بانک قرار می‌داد، زیرا می‌دانست که بر اساس ترکیب هیات‌عامل بانک گزارش‌هایی که تهیه می‌شد به وزارتخانه‌ها و سازمان‌های گوناگون ارسال می‌شد و ممکن بود به دست رقبا بیفتد، هرچند بانک گزارش‌های خود را با مهر محرمانه ارسال می‌کرد. اما گروه از بهترین مشتریان بانک بود و همیشه به تعهدات خود به موقع عمل می‌کرد.۳۵ خردجو، مدیرعامل بانک، به مدیریت خسروشاهی معتقد بود و بانک وام‌ها را بدون داشتن اطلاعات کامل تصویب می‌کرد.۳۶ کارگاه آدامس‌سازی از ابتدای تاسیس گروه صنعتی مینو، شرکت قصد داشت وارد بازار آدامس شود، زیرا بازار آدامس بازار بزرگی بود که قسمت عمده آن در دست شرکت سقزسازی ایران، سازنده آدامس خروس‌نشان بود و اضافه کردن این محصول به محصولات مینو اولاً جنس مینو را جور می‌کرد و ثانیاً، حجم فروش سازمان فروش را بالا می‌برد. از طرف دیگر، آدامس خروس‌نشان فقط یک محصول داشت که آن را هم عمده‌فروش‌ها پخش می‌کردند. بنابراین، علی و حسن خسروشاهی فکر می‌کردند به آسانی بتوانند قسمت عمده بازار آن را در دست بگیرند. مساله‌ای که مانع از اقدام سریع در این زمینه شد، سوء‌‌تفاهم بین قسمت بازار‌یابی و فروش و قسمت تولید بود. جالب آنکه این سوء‌تفاهم بین دو سازمان عریض و طویل نبود، بلکه سوء‌تفاهمی بین دو نفر یعنی علی و حسن خسروشاهی بود که هر روز چند ساعت با هم وقت می‌گذراندند. علی خسروشاهی می‌دانست که قسمت عمده تولید و مصرف آدامس در دنیا به صورت سقز بدون پوشش است که آدامس استیک نامیده می‌شود و مثلاً آدامس ریگلی،۳۷ پرمصرف‌ترین مارک آدامس در دنیا، از این نوع آدامس است. در حالی که آدامس خروس‌نشان، که بازار ایران را در دست داشت، آدامس دراژه و با پوشش شکر بود. بنابراین، علی خسروشاهی به این نتیجه رسیده بود محصولی که در بازار ایران عرضه می‌شود محصول غلطی است و هرگاه آدامس استیک به بازار عرضه شود، بازار را خواهد گرفت. مطلبی که در این میان به ‌آن توجه نشد علت تولید آدامس دراژه در ایران بود. آب و هوای ایران، جز در گیلان و مازندران، خشک است و پوشش شکر روی سقز باعث می‌شود سقز نرم بماند و خشک نشود. به علاوه، حسن خسروشاهی هم از نظر فروش و بازاریابی کاملاً تاکید نکرده بود که به آدامس دراژه نیاز دارند. این سوء‌تفاهم و عدم رسیدگی دقیق نتیجه رشد سریع شرکت، گرفتاری فراوان مدیران شرکت و عدم رشد سازمان مدیریت همگام با رشد حجم تولید و فروش و تنوع اجناس بود.۳۸ در نتیجه این امر، تا مدتی محصولات غلط به بازار عرضه شد. در سال ۱۳۴۴ آدامس بادکنکی به بازار عرضه شد. البته این محصول تا حدودی موفق شد، ولی آدامس بادکنکی دیگر از مد افتاده بود و قسمت کوچکی از بازار را تشکیل می‌داد. در همان زمان، شرکت مینو یک نوع آدامس استیک هم به بازار عرضه کرد که چون بسته‌بندی درستی نداشت و شرکت هم با تمام قوا پشت آن نایستاد، موفقیت چندانی پیدا نکرد. در این میان، جلیل خسروشاهی هم محصولی در خارج دیده بود که آدامسی با پوشش آب‌نبات بود. این محصول هم که با نام «آدامس بوم» به بازار عرضه شد، موفق نشد. یکی از نمایندگی‌های علی خسروشاهی نمایندگی آدامس چیکلتس بود که آدامس معروف آمریکایی و از نوع دراژه بود.۳۹ بین شرکت مینو و شرکت چیکلتس مذاکراتی برای تاسیس شرکت سهامی برای تولید آدامس چیکلتس آغاز شد. حسن خسروشاهی درباره انگیزه و سبب این فکر می‌گوید: «درست نمی‌دانم آیا آنها با ما تماس گرفتند یا ما با آنها تماس گرفتیم. ولی به هر حال مذاکراتی با آنها شروع شد و قرار شد با شراکت آنها شرکتی برای تولید آدامس چیکلتس تشکیل شود.» اجازه دولت برای این سرمایه‌گذاری خارجی لازم بود. این اجازه سرمایه‌گذار خارجی را قادر می‌کرد سود خود را با ارز دولتی به خارج از کشور منتقل کند. به علاوه، سرمایه سرمایه‌گذار خارجی را در مقابل خطر ملی شدن بیمه می‌کرد. هم شرکت مینو و هم وارنر لمبرت، صاحب آدامس چیکلتس، می‌دانستند دولت برای ساخت آدامس اجازه سرمایه‌گذاری خارجی نخواهد داد، زیرا بنا بر طرز فکر آن زمان، اولاً آدامس کالایی ضروری نبود که لازم باشد در داخل کشور با کمک سرمایه‌گذار خارجی تولید شود و ثانیاً، آدامس در داخل کشور تولید می‌شد و گرچه اندکی کیفیتش از جنس آدامس چیکلتس بدتر بود، ولی مصرف‌کننده از محصول داخلی نسبتاً راضی بود. شرکت وارنر لمبرت با توجه به این وضع تصمیم گرفت در جایگاه سرمایه‌گذار داخلی در تولید این محصول سرمایه‌گذاری کند، به این معنی که نه بتواند از ارز دولتی برای انتقال سود خود استفاده کند و نه از بیمه سرمایه‌گذاری خارجی بهره‌مند شود. البته چون در آن موقع ارز فراوان و آزاد بود و هر کس می‌توانست هر مقدار ارز بخواهد در بازار آزاد خریداری کند، در حقیقت شرکت وارنر لمبرت چیزی از دست نداده بود.۴۰ این شراکت محقق شد و قرار بود ماشین‌آلات آن نیز در همان محوطه شرکت صنعتی پارس نصب و این واحد تولیدی در آنجا مستقر شود. حسن خسروشاهی می‌گوید: «درست به خاطر ندارم، ولی فکر می‌کنم که ماشین‌آلات را ما خریده بودیم و قرار شده بود که از همان ماشین‌آلات شاید با مختصر تغییراتی استفاده شود.» با توجه به این شرایط می‌توان نتیجه گرفت هدف از این شراکت گرفتن کمک فنی برای تولید نبود، بلکه هدف این بود که با استفاده از مارک چیکلتس به قدرت محصولی که تولید می‌شد در بازار افزوده شود. علاوه بر این، انتظار می‌رفت بشود از معلومات چیکلتس در مدیریت تولید و بازاریابی استفاده کرد. با توجه به سرعت رشد، گروه مینو می‌توانست از هر نوع کمکی در رشته مدیریت استفاده کند. مضافاً شرکت وارنر لمبرت محصولات بسیار دیگری در رشته دارویی و لوازم بهداشتی داشت که ممکن بود در آتیه بتوان آنها را در همین موسسه مشترک یا با قرارداد لیسانس به بازار ایران عرضه کرد. اما از همان شروع کار بین شرکا اختلاف نظر پیدا شد. مسوول این کار در شرکت وارنر لمبرت شخصی بود با نام گراهام که بسیار مغرور و از خود‌راضی بود. حسن خسروشاهی درباره او می‌گوید: گراهام گویی خیال می‌کرد در یکی از مستعمرات امپراتوری بریتانیا مشغول کار است. کسانی هم که از طرف وارنر لمبرت مامور مدیریت تولید شده بودند به وضع ایران آشنا نبودند یا حداقل روش اداره آنها با روش اداره علی خسروشاهی فرق داشت و در نتیجه دامنه اختلافات بالا گرفت. طرفین خیلی زود متوجه شدند این کار به جایی نخواهد رسید و لذا شرکت را منحل کرده و از هم جدا شدند. با این حال، گروه مینو پروژه تولید آدامس را ادامه داد و ظرف مدت کوتاهی آدامس دراژه‌ای با نام «شیک» به بازار آورد که ظرف مدت کمی در بازار آدامس ایران رتبه اول را حائز شد. کارگاه بیسکویت و شکلات در همین زمان بود که واحدهای تولید بیسکویت و شکلات نیز تاسیس شدند. واحد تولید بیسکویت از بدو تاسیس با خرید دو فر بزرگ از شرکت بیکر پرکینز انگلستان راه‌اندازی شد که از نظر ظرفیت تولید بزرگ‌ترین واحد تولید بیسکویت در ایران بود، ولی چند سالی طول کشید تا مینو به پرفروش‌ترین تولیدکننده بیسکویت در ایران تبدیل شود.41 واحد تولید شکلات هم با تولید شکلاتی با مارک مینو آغاز به کار کرد و رفته‌رفته با اضافه کردن دو محصول با نام‌های کیت‌کت و اسمارتیز، تحت لیسانس شرکت راونتری ماکینتاش انگلستان، مقام اول را از نظر تولید و فروش شکلات در ایران کسب کرد. باید ذکر شود قانع کردن نستله به اینکه اجازه دهد نماینده انحصاری او در ایران اجناس یک شرکت شکلات‌ساز رقیب را در ایران تولید کند کار آسانی نبود. ولی بالاخره نستله متوجه شد جنسی که با کیت‌کت و اسمارتیز رقابت کند، ندارد و شاید به همین جهت در ۱۹۸۸ شرکت راونتری ماکینتاش را خرید. به نظر می‌رسد بعدها فکر نوعی همکاری بین‌المللی سه‌جانبه با توسعه این کارگاه‌ها در علی خسروشاهی تقویت شد، به نحوی که در آخر سال ۱۹۷۸م/۱۳۵۷ش به سوئیس سفر کرد و در آنجا مذاکرات سه‌جانبه‌ای بین راونتری ماکینتاش، نستله و علی خسروشاهی برای پروژه مشترکی به منظور تولید شکلات در ایران صورت گرفت. این سفر و غیبت خسروشاهی از ایران در آن زمان بعدها به منزله یکی از حربه‌ها برای توجیه ملی کردن گروه صنعتی مینو به کار رفت.۴۲ این نوع طرز فکر علی خسروشاهی منحصر به این مورد نبود. برای مثال، بعد از اینکه علی خسروشاهی به نمایندگی اورآل در ایران منصوب شد، نستله ۲۵ درصد سهام اورآل را خرید و حق دارد که از سال ۲۰۱۴ به بعد برای خرید بقیه سهام آن پیشنهاد بدهد. همچنین گفتیم که حدود ۱۴ سال بعد از اینکه خسروشاهی شروع به تولید محصولاتی تحت لیسانس راونتری ماکینتاش کرد، نستله این شرکت را خرید. این موضوعات نشان می‌دهد طرز فکر علی خسروشاهی مشابه مدیران شرکت‌های بزرگی نظیر نستله بود، ولی او قدری جلوتر به فکر می‌افتاد و عمل می‌کرد. کارگاه پفک‌نمکی علی خسروشاهی در سفرهایش به خارج مرتب در نمایشگاه‌ها و مغازه‌ها نمونه اجناس متفاوت را جمع‌ می‌کرد و می‌چشید. در یکی از این امتحانات به‌ محصولی برخورد که بعدها در ایران با نام پفک‌نمکی به بازار عرضه شد. جنسی که علی خسروشاهی به ‌آن برخورد کرده بود محصول شرکت آمریکایی بئاتریس فودز بود. هرکس این محصول را چشید از آن خوشش آمد و لذا، بلافاصله با تولید‌کننده محصول تماس گرفته شد تا محصول تحت لیسانس آنها ساخته شود. مذاکرات صورت گرفت و قرارداد لازم امضا شد. جالب این بود که شرکت بئاتریس به جای خواستن درصدی از فروش برای حق لیسانس، ماشین‌آلات ساخت پفک‌نمکی را به نام «اکسترودر» به گروه صنعتی مینو اجاره می‌داد و بدین ترتیب حق لیسانس خود را دریافت می‌کرد.43 حسن خسروشاهی درباره نام‌گذاری این محصول می‌گوید: در دوران کودکی با مادرم به قنادی مینا در ابتدای خیابان نادری می‌رفتیم. آنها یک شیرینی داشتند به نام پفک که خیلی مورد علاقه من بود. محصولی هم که قرار بود ساخته شود خیلی پف داشت و چون محصولی شور بود من تصمیم گرفتم اسم آن را پفک‌نمکی بگذارم و با عجله زیاد و برای اینکه مبادا دیگری اسم مشابهی ثبت کند این اسم را ثبت کردم.  بعد از امضای قرارداد، فوراً ترتیب مقدمات تولید داده شده، پفک‌نمکی به بازار عرضه شد. این محصول یکی از موفق‌ترین و پرسودترین محصولات مینو شد. پفک‌نمکی به قدری موفق شده بود که در سال ۱۳۵۶، شرکت مینو درصدد بود واحدهایی برای تولید آن در شهرستان‌‌هایی مانند اهواز و در شیخ‌نشین‌های خلیج فارس و عربستان سعودی تاسیس کند تا هم جنس تازه‌تر به دست مصرف‌کننده برسد و هم در هزینه حمل و نقل این جنس بسیار حجیم صرفه‌جویی شود. البته امتیاز تولید این محصول در کشورهای خارجی این بود که اگر روی واردات این جنس گمرک وضع می‌شد، حقوق گمرکی شامل تولیدات داخلی نبود. کارگاه تولید مواد بسته‌بندی در جنب واحدهای تولیدی، واحدی برای چاپ مواد بسته‌بندی مانند سلوفان و جعبه نیز تاسیس شد که تقریباً تمام احتیاج شرکت را در این زمینه تامین می‌کرد.44 در این رشته، این فکر مطرح بود که کارخانه‌ای برای تولید ورق آلومینیوم بسته‌بندی تاسیس شود. حسن خسروشاهی در این باره می‌گوید: یک روز صبح، قبل از اینکه از منزل خارج شوم، تلفن زنگ زد و منشی آقای هوشنگ انصاری، وزیر وقت اقتصاد، اظهار داشت که منتظر باشید تا چند دقیقه دیگر آقای وزیر می‌خواهد با شما صحبت کند. من هم مضطربانه منتظر شدم. چون این اولین‌باری بود که آقای وزیر اقتصاد به ‌منزل من تلفن کرده بود. چند دقیقه بعد تلفن مجدداً زنگ زد و آقای وزیر گفت شنیده‌ام شما تقاضای اجازه برای یک واحد ساخت آلومینیوم برای بسته‌بندی کرده‌اید. گفتم همین‌طور است. آقای وزیر گفت خواهشمندم شما از این اجازه صرف نظر کنید، من در جای دیگر جبران می‌کنم. حقیقت قضیه این بود که بر اساس مطالعاتی که کرده بودیم، گرچه هنوز می‌خواستیم این واحد را تاسیس کنیم، خیلی هم مشتاق به این کار نبودیم. این موضوع با موضوع تاسیس کارخانه بیسکویت فرق داشت. در آن مورد، بیسکویت به جوریت جنس ما اضافه می‌کرد و سازمان فروش ما را تقویت می‌کرد، در حالی که اگر ما آلومینیوم بسته‌بندی را خودمان می‌ساختیم یا می‌خریدیم چندان تفاوتی نمی‌کرد. مخصوصاً که مطالعات نشان می‌داد این کار سود فوق‌العاده ای ندارد. به علاوه، مشکل می‌توانستیم حرف آقای وزیر اقتصاد را صراحتاً رد کنیم، زیرا بالاخره صدور اجازه کارخانه در دست ایشان بود و لذا قبول کردیم. بعداً معلوم شد که دفتر شاهزاده شمس تقاضای اجازه این کار را کرده و وزارتخانه تصمیم گرفته است پروانه را به ‌ایشان بدهد. شمس این کارخانه را تاسیس کرد و تا جایی که می‌دانم قیمت تمام شده کارخانه ایشان چندین برابر قیمت بر‌آوردی ما بود. معلوم نیست که آیا این کارخانه هرگز به کار افتاد یا خیر.45 توسعه مکانی شرکت: ساختمان شرکت خوراک در نتیجه تاسیس کارگاه‌های متعدد، زمین خریداری‌شده برای کارخانه‌ها دیگر جایی برای توسعه نداشت. لذا قطعه زمین دیگری به ‌مساحت 120 هزار مترمربع در نزدیکی زمین اولی خریداری شد. در بین این زمین و زمین اولی کارخانه اتوبوس‌سازی شرکت سهامی اتوبوس‌سازان قرار داشت و در نتیجه دو زمین به هم متصل نمی‌شدند. با زحمت زیاد و پرداخت مبلغی به وزارت راه شرکت اجازه گرفت تونلی در حریم اتوبان بسازد و ارتباطی بین دو قطعه زمین به وجود بیاورد.46 در این زمین چند پروژه دیگر پیاده شد. اداره مرکزی شرکت خوراک در خیابان فردوسی و خیابان کوشک دیگر گنجایش کادر مرکزی فروش، تبلیغات، امور مالی و قسمت کامپیوتر آن را نداشت و لذا ساختمان جدیدی برای این سازمان‌ها در زمین جدید ساخته شد. قسمت مدیریت تولید و دفتر علی خسروشاهی کماکان در زمین قبلی پشت کارگاه‌ها باقی ماند. توسعه کارگاه دارو و لوازم آرایش پروژه دیگری که اجرا شد ساخت یک واحد جدید تولید دارو و لوازم آرایش بود. واحد داروسازی که قبلاً تاسیس شده بود برای تولید داروهای بوتس و سیرل بود.47 مدت‌ها بود که گروه صنعتی مینو در فکر این بود که وارد کار لوازم آرایش بشود. از یک طرف، ساخت و فروش لوازم آرایش کار پرنفعی به نظر می‌آمد و از طرف دیگر، سازمان توزیع و بازاریابی گروه می‌توانست از عهده توزیع و فروش این اجناس برآید. به علاوه، شرکت تولیددارو وارد این صنعت شده و بسیار موفق بود و حال با مشاهده موفقیت گروه مینو در صنایع غذایی وارد صنعت صنایع غذایی شده بود و به این جهت، علی خسروشاهی همواره به دنبال فرصتی بود که وارد رشته لوازم آرایش شود. برای وارد شدن به این کار، شراکت با یک موسسه معتبر خارجی یا داشتن قرارداد لیسانس با چنین موسسه‌ای لازم بود. مکاتباتی با اورآل، بزرگ‌ترین سازنده لوازم آرایش در دنیا، صورت گرفت. ولی اورآل جواب داده بود که نماینده دارد و نمی‌تواند در خصوص محصولات اورآل با گروه مینو وارد مذاکره بشود، ولی حاضر است درباره یکی از مارک‌های درجه دوم خود با نام ویشی مذاکره کند.48 در حالی که این مذاکرات در جریان بود، ناگهان اخباری در روزنامه‌ها منتشر شد مبنی بر اینکه نماینده اورآل در یک تقلب گمرکی و ارزی دست داشته است. در نتیجه این امر، اورآل تصمیم گرفت با گروه مینو در خصوص نمایندگی فروش محصولات مارک اورآل وارد مذاکره شود. قرارداد ظرف مدت کوتاهی به امضا رسید و بعدا تولید و فروش محصولات مارک لانکوم هم به آن اضافه شد. به این علل، واحد داروسازی توسعه یافت تا از عهده تولید محصولات اورآل و لانکوم هم بر بیاید. ولی فروش محصولات آرایشی به سرعت رو به افزایش بود و معلوم بود که طولی نخواهد کشید که واحد داروسازی موجود جوابگوی تقاضا نباشد. از طرف دیگر، شرکت قراردادی با شرکت ساندوز سوئیس برای تولید محصولات دارویی آنها بسته بود و همچنین قراردادی با شرکت سیرل آمریکا برای تولید بعضی از محصولات آنها منعقد کرده بود و اگر قرار بود این قراردادها اجرا شوند، واحد قدیم داروسازی به هیچ‌وجه قادر به تولید کافی نبود و لذا تصمیم گرفته شد تا یک واحد جدید داروسازی با ظرفیت کافی ساخته شود. نماینده ساندوز در ایران دکتر قاضی‌زاده بود. دکتر قاضی‌زاده از داروفروشان قدیمی بود. تشکیلاتی نداشت، ولی داروها را می‌شناخت و با بعضی از اطبای بانفوذ که دیگر اطبا از نسخه‌های آنان تقلید می‌کردند مربوط بود. به علاوه، ساندوز در مقام یکی از چهار شرکت معتبر دارو‌سازی سوئیسی در ایران سابقه و حسن شهرت داشت. بر این اساس، دکتر قاضی‌زاده اجناس ساندوز را وارد می‌کرد و توسط عمده‌فروشی‌ها می‌فروخت. ولی وضع عوض شده بود. دیر یا زود لازم بود که اغلب اجناس در ایران ساخته شود و روش توزیع و تبلیغ هم در حال تغییر بود. ظاهراً دکتر قاضی‌زاده حاضر به پذیرش الزامی این تغییرات نبود و لذا ساندوز به دنبال این بود که نماینده دیگری پیدا کند و در این راه با گروه صنعتی مینو تماس گرفت. علت انتخاب گروه مینو شاید این بود که مینو نماینده نستله، بزرگ‌ترین شرکت سوئیس، بود و این خود می‌توانست بهترین معرفی باشد. تغییر نماینده کار آسانی نبود. قانوناً و بر اساس قراردادها، شرکت‌ها می‌توانستند با اخطار سه‌ماهه، شش‌ماهه و بعضی اوقات یک‌ساله قرارداد را لغو کنند، ولی رویه غیررسمی وزارت بهداری ایران بر این بود که انتقال نمایندگی باید با موافقت نماینده قبلی باشد. در این خصوص نیز نماینده قبلی به هیچ‌وجه حاضر به ‌موافقت نبود. بالاخره پس از کشمکش‌های طولانی انتقال نمایندگی صورت گرفت.۴۹ بعد از انتقال، طرح ساختمان واحد جدید داروسازی بر اساس مدرن‌ترین واحدهای ساخت آن زمان توسط شرکت ساندوز تهیه و در اسرع وقت در تهران پیاده شد. با افزایش فروش و موفقیت روزافزون پفک‌نمکی، لازم بود که واحد تولید این محصول توسعه پیدا کند و لذا این واحد نیز به‌ زمین جدید منتقل شد. همچنین، انبارهای جدیدی برای توزیع محصولات و یک سالن غذاخوری جدید هم برای کارکنانی که در زمین جدید کار می‌کردند ساخته شد. ایجاد این واحدهای تولیدی و فراهم آوردن زیربنای صنعتی در مجموعه گروه صنعتی مینو در تهران حاصل تلاش‌های فشرده‌ای در یک دهه بود. دهه ۱۳۴۰ نه فقط دهه طلایی اقتصاد ایران،۵۰ بلکه دهه طلایی شرکت صنعتی مینو نیز بود. این روند ادامه یافت و تولید شرکت از ۲۵۲۶۰ تن انواع تولیدات در سال ۱۳۵۳ به ۳۸۹۵۰ تن در ۱۱‌ماهه ۱۳۵۶ رسید. گزارش کارشناسان بانک توسعه صنعتی و معدنی حاکی از آن بود که آنها می‌توانند تا پایان سال ۱۳۵۶ تولید را به روزی ۲۰۰ تن برسانند.۵۱ تاسیس کارخانه خرمدره سیاست دولت در دهه‌های 1340 و 1350 بر این اساس بود که حتی‌الامکان از تمرکز صنایع در تهران جلوگیری کند. دلیل اتخاذ این سیاست آن بود که به نظر می‌رسید تهران ظرفیت جمعیت بیشتر را ندارد. مخصوصاً که مقدار آب آن محدود برآورد می‌شد و ازدیاد جمعیت باعث آلودگی هوا و تراکم بیشتر ترافیک می‌بود. به ‌علاوه، علتی نداشت که فقط تهران از مزایای صنعتی شدن کشور بهره‌مند شود. بر اساس این سیاست، دولت پنج سال معافیت مالیاتی برای واحدهای تولیدی قائل شده بود که در خارج از شعاع ۱۲۰ کیلومتری تهران تاسیس می‌شدند.52 ظاهراً اعطای این امتیاز کافی نبود و باز هم صاحبان صنایع ترجیح می‌دادند کارخانه‌ها را در تهران مستقر کنند. به نظر حسن خسروشاهی علت این امر واضح بود. «در تهران زمین‌ها قباله داشتند و می‌شد زمین را با حدود مشخص خرید، در حالی که در شهرستان‌ها زمین قباله‌دار مشکل پیدا می‌شد. به علاوه، در تهران اغلب سرویس‌ها مانند آب و برق و تلفن کم و بیش موجود بود، در حالی که وضع در شهرستان‌ها این‌گونه نبود.» ولی از همه مهم‌تر موضوع موجود بودن نیروی انسانی متخصص و حداقل آشنا به فرهنگ تولید کارخانه‌ای بود. این نوع نیروی انسانی در خارج از تهران کمیاب بود. علاوه بر این، انتقال متخصصان به خارج از تهران مشکل بود، زیرا این متخصصان اغلب به سبب عدم دسترسی فرزندان‌شان به مدرسه خوب در شهرستان‌ها کار در تهران را ترجیح می‌دادند.53 علت دیگری که باعث می‌شد کارخانه‌ها خیلی مایل به استقرار در خارج از مرکز نباشند، این بود که بزرگ‌ترین بازار ایران شهر تهران بود و اقلاً بعضی از صنایع ترجیح می‌دادند در نزدیکی این بازار مستقر شوند. وزارت اقتصاد و بعداً وزارت صنایع با همکاری بانک توسعه صنعتی برای رفع این اشکالات تصمیم گرفتند چند شهر صنعتی در خارج از تهران ایجاد کنند.54 ایده این بود که در این شهرها زمین با سرویس‌های لازم برای صنایع فراهم شود. این کار بخشی از مشکلات را حل می‌کرد، ولی مشکل نبود کارشناسان متخصص و اکراه آنها از انتقال به‌ این شهرها حل نمی‌شد. حسن خسروشاهی می‌گوید: «مساله جدیدی که در نتیجه تاسیس شهرهای صنعتی پیش می‌آمد این بود که چون تعدادی کارخانه در یک محوطه نسبتاً کوچک قرار داشتند، رقابت شدیدی بین آنها برای جلب نیروی کار پدید می‌آمد که باعث بالا رفتن غیرموجه دستمزدها می‌شد.» در ضمن، در موارد زیادی سرویس‌های لازم فقط روی کاغذ فراهم می‌شدند و در حالی که قیمت سرویس به حساب کارخانه گذاشته می‌شد، از خود سرویس خبری نبود. به هر حال، علاوه بر فراهم کردن انگیزه‌های گوناگون و کوشش برای تسهیل تاسیس کارخانه در خارج از تهران، وزارت اقتصاد و بعدها وزارت صنایع تصمیم گرفتند مگر در موارد خاص از صدور اجازه ایجاد کارخانه جدید در تهران خودداری کنند. این سیاست گاه در نتیجه اعمال نفوذ بعضی افراد ذی‌نفوذ اجرا نمی‌شد.۵۵ کارخانجات گروه صنعتی مینو نیز از این قاعده مستثنی نبودند و چون گروه دائم در حال توسعه بود، بنابراین چاره‌ای نبود جز اینکه تاسیسات جدیدی در خارج از تهران پدید آید. سوال مهم این بود که این تاسیسات در کجا ایجاد شود. عقیده مهندسان این بود که خوب است این تاسیسات در یکی از شهرهای صنعتی باشد، ولی علی خسروشاهی با این عقیده موافق نبود. او می‌خواست این تاسیسات در زمینی وسیع، در محلی باصفا و دور از دیگر صنایع باشد. پس از جست‌وجوی فراوان، زمین مناسبی با وسعت کافی در خرمدره پیدا شد. یکی از عللی که این زمین انتخاب شد آن بود که این زمین قباله داشت و طبق قانون اصلاحات ارضی در سال 1341 از صاحب آن گرفته شده بود و به سردار جاف واگذار شده بود. بنا بر روایت حسن خسروشاهی، علی خسروشاهی چون زمین را غصبی می‌دانست لازم دید که از صاحب قبلی آن حلیت بطلبد. در ملاقاتی که علی خسروشاهی با مالک قبلی داشت، آن شخص گفت دنیا را ببین. زمین مرا به زور می‌گیرند می‌دهند به سردار جاف که او به شما بفروشد. معلوم نیست من چه عیبی دارم که خودم نمی‌توانم این کار را انجام دهم. ولی به هر حال رضایت داد و گروه صنعتی مینو این زمین را در سال ۱۳۵۲ خرید. خرمدره، از توابع شهرستان زنجان، در فاصله ۲۵۰ کیلومتری غرب تهران قرار دارد. مسیری پرخطر و راهی که به سبب عبور و مرور ماشین‌های سنگین بدان قتلگاه نیز می‌گفتند.۵۶ انگیزه سرمایه‌گذاری در خرمدره به غیر از رقابت و صنعت‌گستری و راه بدون بازگشتی که علی خسروشاهی انتخاب کرده بود، معافیت مالیاتی نیز بود. به علاوه، خرمدره شرایط آب و هوایی خنک و متناسب با تولیدات و محصولات غذایی داشت و تا حدی هزینه‌های سردخانه‌‌ای را کاهش می‌داد. خرمدره به سبب وزش بادهایی که از قسمت‌های شمالی آن می‌آید، دارای تابستان‌هایی با آب و هوای معتدل و خنک و زمستان‌های بسیار سرد بود. همچنین، در جاده ترانزیت اروپا به تهران واقع شده بود.۵۷ بعد از احداث کارخانه خرمدره قیمت زمین‌ها بالا رفت و خرمدره که قریه‌ای بیش نبود به شهری تبدیل شد. مهندس ابوطالبی می‌گوید: خرمدره دهی تابع شهرستان ابهر، در پنج کیلومتری‏اش بود. وقتی مینو پیشرفت کرد، شهرتش از ابهر بیشتر شد. مینو تحول بزرگی برای آنجا بود. در استخدام نیروی کار اولویت با جمعیت جویای کار در خرمدره بود. نیروی کار لازم برای کارخانه علی خسروشاهی از کارگران محلی تامین شد و این کارگران مشکلات تهران را برای رفت‌ و آمد به کارخانه نداشتند. اما نیروی کار کافی نبود. از دهات خرمدره نیرو می‌گرفتیم. به زودی میزان بیکاری در جمعیت جویای کار در حد صفر شده بود. کارخانه آنها را جذب می‏کرد، آموزش می‏داد و مشغول کار می‏شدند. چون نیروی کار در روستاهای نزدیک کم بود، از روستاهای به فاصله 25 تا 30 کیلومتر نیز برای استخدام مراجعه می‌کردند. با این وجود، جذب نیرو، به‌ ویژه در زمستان‏ها، مشکل بود. برای جذب نیروی انسانی به امامان مساجد هم برای تبلیغ متوسل می‏شدیم. با این وجود، تعدادی نیز از تهران استخدام شده بودند. به این دلیل شرکت مجبور به خانه‌سازی در اطراف کارخانه شد تا آن منطقه جای زندگی شود...کارخانه در 1354 به بهره‌برداری رسید و در فاصله کمتر از چهار سال تولید آن به 180 تن رسید. به عبارت دیگر، اگر آب را، که یک ماده افزوده است کنار بگذاریم، روزانه 130 الی 140 تن ماده اولیه وارد کارخانه و حدود 300 تن جنس وارد و خارج می‌شد، به نحوی که شرکت‌های حمل و نقل منطقه از عهده‌اش بر نمی‌آمدند. روزانه حدود 100 کامیون برای ورود و خروج به کار گرفته می‌شد. مشکل حمل و نقل کالا و کمبود کامیون در منطقه، به اضافه مشکلات رفت و آمد و مناسب نبودن جاده برای حجم بالای تردد کامیون‌ها تلاش ویژه‌ای می‌طلبید. درصدد بودیم تا از ایستگاه راه‌آهن خرمدره یک خط ریل ویژه به محل کارخانه کشیده شود که به جایی نرسید. مشکلات زیادی در راه حمل و نقل مواد اولیه و جنس تمام‌شده و آمد‌ و رفت کارگران وجود داشت که در نتیجه دخالت ژاندارمری، که صرفاً هدف آن اخاذی بود، تشدید می‌شد و مراجعه شرکت به ارتشبد قره‌باغی برای رفع مزاحمت ژاندارمری بدون نتیجه بود. افرادی که دائماً بین خرمدره و تهران در رفت و آمد بودند، از جمله علی خسروشاهی، دائماً مواجه با خطرات زیادی بودند و تصادفات متعددی در این جاده برای کارکنان شرکت رخ داد. بنای ساختمان‌های اداری و کارگاه‌های کارخانه خرمدره در زمینی به مساحت ۵۲ هکتار واقع در ضلع شمالی جاده ترانزیت شروع شد. علاوه بر این، علی خسروشاهی موسسه خیریه مینو را نیز در آنجا تاسیس کرد و مشغول ساختن بیمارستان مدرن و مجهزی در خرمدره شد. مهندس غفوری ناظر ساختمان‌ها بود که بر ساخت کارهای سوله و ساختمان‌سازی نیز نظارت می‌کرد. محمدتقی شالچی نیز امور اداری کارخانه را بر عهده داشت و پرداخت حقوق و سایر پرداخت‌ها را انجام می‌داد. ساخت خانه‌های سازمانی کارخانه نیز همزمان شروع شد. به سبب نیاز به نیروی متخصص و مشکل رفت و آمد ساختمان‌های مسکونی شهرک به سرعت احداث شدند. هرچند خانه‌های سازمانی تاثیر چندانی بر جذب نیروهای متخصص، مهندسان و کارمندان داشت، زندگی در آن خانه‌ها چندان راحت هم نبود. در قسمت اصلی کارخانه، غیر از چند ساختمان سوله که بعدها تبدیل به کارگاه شدند، همه زمین‌های کارخانه یونجه‌زار بود که محصول آنها به دامداران محلی فروخته می‌شد. یکی از مسائلی که علی خسروشاهی توصیه می‌کرد، کاشتن درخت دورتادور زمین‌های کارخانه بود. این درخت‌ها همانند سدی نفوذ بادهای شدید را کم می‌کردند. از استادان دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران در کرج نیز که دکترای باغبانی داشتند برای مشاوره باغبانی استفاده شد. در ۱۳۵۳، دیگر خرمدره به مثابه یکی از چهار شرکت گروه صنعتی مینو در کنار شرکت صنعتی پارس‌، شرکت خوراک و شرکت صادراتی پرسویس مطرح شده بود و نام «مینو خرمدره» گرفت. افزودن این نام بعد از چاپ آگهی استخدامی اتفاق افتاد که در آن، آدرس کارخانه را شهرستان ابهر نوشته بودند. در این آگهی عبارت «شهرستان ابهر، شرکت مینو» در جای نشانی درج شده بود. وقتی مسوولان اداری خرمدره این آگهی را دیدند، به شدت ناراحت شدند. این مساله با اعتراض مسوولان شهر خرمدره روبه‌رو شد و از آن به بعد، کلمه خرمدره به نام مینو اضافه شد.۵۸ علی خسروشاهی اصرار فراوانی داشت که هرچه زودتر تولید کارخانه مینو خرمدره شروع شود. در سال 1354، در حالی که هنوز ساختمان‌سازی نیمه‌کاره بود، تولید شروع شد. برنامه علی خسروشاهی این بود که با آماده شدن هر کارگاه، تولید آن شروع شود. ابوطالبی می‌گوید: وقتی در سال 1354 استخدام شدم، کارگاه بیسکویت در حال نصب ماشین‌آلات بود...یادم هست پرسنل آنجا نتوانسته بودند با متخصصان انگلیسی که مشغول نصب ماشین‌آلات بودند کار کنند و من وظیفه تعامل با آنها را برعهده گرفتم...ما اختلاف‌‌مان این بود که ما می‏خواستیم انگلیسی‏ها همه نیروهای خودشان را برای راه‌اندازی بیاورند و به پرسنل ما هم آموزش دهند. اما تکنسین‏های انگلیسی تمایل داشتند با هموطن خودشان کار کنند. اما کار تولید با جدیت به پیش می‌رفت.59 اولین دستگاه‌هایی که از تهران به خرمدره انتقال داده شدند، دستگاه‌های پفک‌نمکی بودند و بدین ترتیب، تولید در مینو خرمدره با محصول پفک‌نمکی شروع شد که محبوب‌ترین محصول مینو بود. پس از آن و با انتقال ماشین‌آلات، تولید آب‌نبات و تافی نیز در آنجا شروع شد. بعد از آن، خطوط تولید بیسکویت خرمدره به بزرگ‌ترین خطوط تولید بیسکویت در دنیا بدل شد که قادر به تولید انواع و اقسام بیسکویت بود. خطوط تولید بیسکویت را شرکت بیکر‌پرکینز (Baker Perkins) در سال‌های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ نصب و راه‌اندازی کرد. برای بیسکویت چهار فر یا خط تولید نصب شد. حسن خسروشاهی می‌گوید: در موقعی که این فرها سفارش داده شد، ظرفیت آنها به ‌مراتب بیشتر از مصرف بازار بود. ولی برنامه تغذیه رایگان مدارس به داد ما رسید و تا زمانی که مصرف بازار آزاد تدریجاً بالا برود، قسمتی از اضافه‌ تولید را جذب کرد. در این مورد فرصتی برای شرکت ایجاد شد و ما چون وسیله داشتیم توانستیم از این فرصت استفاده کنیم. از محصولاتی که در خرمدره تولید می‌شد، یکی هم بیسکویت دایجستیو بود که تحت لیسانس شرکت یونایتد بیسکویت انگلستان ساخته می‌شد. در این بیسکویت باید سبوس خاصی از گندم به طرز ویژه‌ای مصرف می‌شد. از محصولات دیگر کیک اسفنجی پم‌پم بود که برای تغذیه مدارس تولید می‌شد. تولید و راه‌اندازی خط کیک پم‌پم در مدت دو ماه انجام شد.60 با اینکه در آن زمان مساله شیر دامی وقت زیادی را از علی و حسن خسروشاهی به خود اختصاص داده بود، فعالیت‌های کارخانه خرمدره در 1355 توسعه یافت و با استخدام افراد جدید کادر سرپرستی آن تقویت شد. به همین منظور، آگهی‌های استخدام کارخانه در روزنامه‌های عصر تهران مرتب به چاپ می‌رسید.61 با گسترده‌تر‌ شدن بازار مصرف تولیدکنندگان بیشتری نیز به بازار وارد می‌شدند. علی خسروشاهی ضمن توسعه تولید ناچار بود موقعیت رقابتی خود را نیز بهبود بخشد تا هم سهم خود را در بازار حفظ کند و هم سهم بیشتری از بازار رو‌ به گسترش آن روز را داشته باشد. کاری که روز‌ به‌ روز سخت‌تر می‌شد. محرم خندایی، که مدتی برای کمک به راه‌اندازی ماشین‌ها در خرمدره بود، می‌گوید: کارخانه‏ای بود به نام توتیا‏ در شهرستان خوی، متعلق به حاج طرخانی. آن کارخانه در حال نصب یک خط آب‌نبات شفاف بود که مینو آن را به ‌نام بلوره به ‌بازار آورد. ما مشغول راه‌اندازی خط بلوره در خرمدره بودیم. آقای خسروشاهی می‏پرسید چقدر مانده کار تمام شود. می‏گفتیم یک مقدار مانده. می‌گفت سریع‏تر کار کنید تمام شود، چون اگر خوی دستگاهش را راه بیندازد و محصولش زودتر به ‌بازار برود، در این محصول برنده می‏شود. ما باید قبل از آنها به بازار برویم. او از همه رقبا اطلاعات داشت. با همان خامی جوانی خودم به او گفتم که حالا اگر او راه هم بیندازد چه کار می‏تواند بکند؟ علی خسروشاهی در حالی که دستش را پشتش گره کرده بود به من گفت: هر بیشه گمان مبر که خالی است / شاید که پلنگ خفته باشد بعد ادامه داد سعی کن این کار زودتر تمام بشود. می‏گفت کار را باید بکنی تا کار جلو برود. بعد گفت اگر ما روزی زمین بخوریم، دیگر نمی‏توانیم بلند شویم. گفت می‏دانی منظورم چیست؟ گفتم نه. گفت یعنی اینکه اگر زمین بخوریم با 10 میلیون و 100 میلیون تومان کار ما درست نمی‏شود. الان می‏فهمم که منظورش این بود که وقتی شرکتی بزرگ شود بسیار باید مواظب باشد.62 در سال ۱۳۵۸، کارخانه خرمدره در حقیقت به شکل پارکی صنعتی درآمده بود که منطقه مسکونی و سایر امکانات زندگی را در اختیار کارگران و کارمندان خود گذاشته و به توسعه منطقه کمک بسیاری کرده بود. مهندس ابوطالبی می‌گوید: «در سال ۱۳۵۵ کارخانه ۲۰۰ نفر پرسنل داشت.»۶۳ در حالی که در شرح خلاصه‌ وضعیت این کارخانه آمده است که در سال ۱۳۵۸ تعداد کارگران به ۱۹۰۰ نفر و تعداد کارمندان، تکنسین‌ها و مهندسان نیز به ۲۰۰ نفر رسیده بود.۶۴ به علاوه، برنامه‌های دیگری نیز برای بهبود زندگی کارکنان و اهالی منطقه در دست اقدام بود. برای مثال، علی خسروشاهی در آخرین روزهای حضورش در ایران پس‌اندازش را در اختیار مهندس غفوری قرار داد تا پروژه نیمه‌کاره بیمارستان خرمدره را نیز به پایان برساند.۶۵ در یک جمله می‌توان ادعا کرد که ساخت و توسعه مجموعه صنعتی مینو در خرمدره حاصل آتیه‌نگری، بزرگ‌بینی و پشتکار شبانه‌روزی علی خسروشاهی بود. قدرت مالی یکی از امتیازات مهم گروه صنعتی مینو قدرت مالی آن بود. گروه صنعتی مینو توجه دقیقی به گردش نقدینگی شرکت می‌کرد و مراقب بود عملیات گروه حداکثر احتیاجات نقدی شرکت را تامین کند. گروه صنعتی مینو در این زمینه از امتیازاتی برخوردار بود. اولاً قسمت مهمی از مواد اولیه عبارت بودند از آرد، شکر و روغن‌نباتی که در داخل کشور تولید می‌شدند یا در داخل کشور موجود بودند و روزانه یا حداکثر هر دو سه روز یک بار تحویل انبار کارخانه می‌شدند. بنابراین، لزومی نداشت که سرمایه زیادی برای انبار این مواد به کار رود. ثانیاً سازمان فروش مرتباً به دنبال وصول مطالبات شرکت بود و کوشش می‌کرد حاصل فروش‌ها در کوتاه‌ترین مدت به حساب شرکت واریز شود. در این خصوص فروش مستقیم به خرده‌فروش‌ها کمک مهمی به وصول مطالبات در کوتاه‌مدت بود، زیرا عمده‌فروش‌ها انتظار داشتند تا علاوه بر گرفتن تخفیف بیشتر مدت پرداخت را طولانی‌تر کنند.66 علاوه بر اینها، ظاهراً وضع صنعتی که مینو در آن فعالیت می‌کرد طوری بود که نسبت سرمایه‌گذاری به فروش نسبتاً پایین بود؛ بدین مفهوم که هر واحد سرمایه‌گذاری از بعضی صنایع دیگر فروش بیشتری داشت. حسن خسروشاهی در این خصوص می‌گوید: «به یاد دارم که با پدرم صحبت تاسیس کارخانه‌ای برای تولید گلوکز می‌کردیم و او چندان مایل به این کار نبود، زیرا نسبت سرمایه‌گذاری به فروش در آن صنعت بالا بود.» در نتیجه این گردش نقدینگی سریع، قسمت مهمی از احتیاجات مالی گروه از طریق عملیات جاری شرکت تامین می‌شد و نیازی به گرفتن وام نبود و در نتیجه، گروه می‌توانست مرتباً به سرمایه‌گذاری برای تولید محصولات جدید و اضافه کردن ظرفیت اقدام کند. مخصوصاً که تقریباً همه سود شرکت مجدداً صرف سرمایه‌گذاری در خود شرکت می‌شد. حسن خسروشاهی می‌گوید: «به یاد ندارم که هیچ پروژه‌ای به علت نبودن منابع مالی به تاخیر افتاده یا حذف شده باشد.» او درباره این مزیت شرکت مینو می‌افزاید: «میزان نقدینگی حاصل از عملیات جاری شرکت مینو طوری بود که اگر عملیات شرکت ادامه پیدا کرده بود، می‌توانست در سطح بین‌المللی اقدام به خرید شرکت‌های مشابه بکند.» گروه از لحاظ مالی فقط در دو زمان تحت فشار قرار گرفت. یکی در زمان حکومت دکتر امینی که محدودیت‌های بسیاری برای پرداخت بروات نستله پیش آمد و موجب نگرانی شرکت نستله شد، چنان که شامپو، مدیر قسمت بین‌المللی نستله، با عجله به تهران سفر کرد تا وضع را بررسی کند و مطمئن شود بدهی‌ها پرداخت خواهد شد. علی خسروشاهی توانست به‌رغم این محدودیت‌ها بروات را در راس موعد پرداخت کند و این امر باعث شد که به اعتبار او نزد نستله افزوده شود. زمان دیگر اوایل عرضه تاید به بازار بود. در این زمان، برای اولین و آخرین بار بعد از دهه ۱۳۱۰، علی خسروشاهی مجبور به قرض از بازار شد. البته گروه صنعتی مینو چند بار برای اجرای برنامه‌های توسعه خود بین سال‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۷ از بانک توسعه صنعتی وام گرفت. گزارش بازرسان بانک نشان می‌دهد شرکت مینو در همه موارد شرایط وام را رعایت کرد و اقساط بازپرداخت را به موقع پرداخت.67 سخن پایانی در دهه 1350، کاملاً روشن شده بود که علی خسروشاهی متجدد صنعت‌گرایی است که شیوه‌های مدرن و کاملاً علمی را قالب اصلی فعالیت‌های تولیدی و توزیعی شرکت کرده است. این شیوه‌ها شامل حداکثر ساختن و بهینه‌سازی تولید بر اثر تنظیم رابطه با کارگران از یک سو، تولید محصولاتی با هزینه پایین‌تر و عرضه محصولات مورد درخواست مصرف‌کنندگان بر اساس بازاریابی مدرن بود. در نتیجه، بازگشت سرمایه در همه فعالیت‌های او چشمگیر بود. تخصیص سود حاصل از سرمایه‌گذاری برای سرمایه‌گذاری مجدد روند انباشت سرمایه را تشدید می‌کرد. شاخص آن، در دست گرفتن سهم بیشتری از بازار نسبت به رقیبان بر اثر افزودن دائم بر خطوط تولیدی و تشکیل گروه تولید و فروش محصولات اقماری، از محصولات دارویی به بهداشتی و آرایشی بود. اینها همه در حالی بود که هیچ‌گاه از نوعی انحصار خاص سود نبرد.68 او در مشارکت با سرمایه‌گذاران مطرح خارجی چشم‌اندازهایی به مراتب فراتر از بازار ملی و منطقه‌ای می‌دید. اعتقاد به این نکته او را در ردیف متجددان صنعتی قرار می‌دهد که راه خود را بی‌توقف و بی‌برگشت می‌دانست و فهمیده بود هر تامل در پیشرفت تولیدات صنعتی شرکت را به سختی به زمین خواهد زد، به نحوی که برآمدن دوباره بسیار مشکل خواهد بود. پی‌نوشت‌ها: ۱- این مقاله بخشی از کتابی است که به زودی با عنوان صاحبان صنایع در عصر پهلوی: زندگی و کارنامه علی خسروشاهی، توسط نشرنی منتشر خواهد شد. 2- خسروشاه در هزاره اول قبل از میلاد منطقه مسکونی قبیله‌ای بوده و نامش در آن زمان «آنیاشتانیا» بود. مطابق نوشته دیاکونف، مورخ مشهور روسی، در دوران حکومت ماد قلاع این منطقه موقعیتی استراتژیک داشتند. برای مطالعه بیشتر بنگرید به: www.khosrowshahr.ir 3- سازمان اسناد ملی ایران، انتخابات اتاق بازرگانی تبریز، پرونده ۲۴۸۴۹۸، سند شماره ۳۳۸۶. ۴- مدرسه رشدیه اولین مدرسه از نوع جدید در ایران بود که میرزاحسن رشدیه آن را تاسیس کرد. رشدیه در قفقاز تجربه‌هایی در زمینه  مدرسه‌داری آموخته بود و بعد از تبریز مدرسه رشدیه تهران را نیز احداث کرد. رشدیه مردی بلنداندام، با قبایی بر تن و عبایی بر دوش بود و عمامه‌ای بر سر می‌نهاد. بنگرید به جلال عبده، 40 سال در صحنه قضایی، سیاسی، دیپلماسی ایران و جهان: خاطرات دکتر جلال عبده، ویرایش و تنظیم مجید تفرشی (تهران: رسا، 1378)، جلد 1، 52. 5- مصاحبه نویسنده با ابوالقاسم سجادی، تهران، ۱۳۸۹. او از دهه ۱۳۳۰ شمسی با علی خسروشاهی کار می‌کرد و در دهه ۱۳۵۰ شمسی از مدیران ارشد شرکت بود. ۶- حسن خسروشاهی می‌گوید: «پدرم دو سال سربازی را تلف شدن وقت می‌دانست.» مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی، لندن، 29 مارس 2013میلادی/ 9 فروردین 1392 شمسی. تمامی نقل قول‌های این مقاله از حسن خسروشاهی مربوط است به این مصاحبه.  7- فهرست تجار عضو اتاق تجارت در شماره‌های متفاوت مجله اتاق بازرگانی، سال ۱۳۳۶. ۸- کارت بازرگانی علی خسروشاهی در اتاق بازرگانی ایران با شماره 888 و با آدرس شماره 695 خیابان فردوسی ثبت شده است. بنگرید به مجله اتاق بازرگانی، شماره 54 (1336)، 22. 9- اداره ثبت شرکت‌ها، شماره ه ثبت ۶۵۹۲، ۱۳۳۸؛ اداره ثبت شرکت‌ها و موسسات، پرونده شرکت صنعتی پارس و شرکت خوراک؛ کیهان، شماره ۸۷۰۸ (۱ مردادماه ۱۳۵۱)، ۱۵. ۱۰- واردات به کشور محدود شده بود و از خردادماه 1340 ورود لوازم آرایشی، خوراکی، قماش و... نیز به فهرست اضافه شد. بنگرید به باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی (تهران: نشر نامک، 1387)، جلد 2، 128. 11- در کل عده‌ای معتقدند خیال بخش خصوصی در پایان دهه ۱۳۳۰ از سرمایه‌گذاری در ایران راحت شد. این مساله به بهبود موقعیت  امنیتی ایران در منطقه برمی‌گشت. به تعبیر قاسم لاجوردی، نقطه عطف سرمایه‌گذاری بخش خصوصی توافق شاه و آیزنهاور رئیس‌جمهوری آمریکا بود. آیزنهاور در آن زمان نامه‌ای به شاه نوشت که اگر شوروی به ایران حمله کند، ما از ایران حمایت خواهیم کرد. بنگرید به محمد قوام، «محمدتقی برخوردار؛ مرگ مردی که به خانه‌های ایران رفاه آورد»، سایت بی‌بی‌سی فارسی (۲۶ ژوئیه ۲۰۱۱). این نامه نتیجه ورود آمریکا به سیاست ایران و ترغیب ایران برای ورود به پیمان‌های منطقه‌ای، مانند پیمان بغداد و بعد سنتو، و احتراز از بستن هر نوع قرارداد دوجانبه با شوروی بود. آیزنهاور آن را در ۳۰ ژانویه ۱۹۵۹ نوشت و در واقع عکس‌العمل او به نزدیکی شاه به شوروی بود. شاه نیز در جواب بر پیوندهای استراتژیک با آمریکا تاکید کرده بود. به نظر می‌رسد این سیاست شاه بیش از پیش آمریکا را به حمایت از ایران در مقابل شوروی سوق داد. گرچه باید گفت سرمایه‌گذاری بخش خصوصی قبل از این زمان شروع شده بود و شاید شروع و گسترش سرمایه‌گذاری خارجی به این ادعا بیشتر مرتبط باشد. برای مطالعه شرح مفصل این نامه بنگرید به: Kristen Blake, The U.S.-Soviet Confrontation in Iran,1945-1962: A Case in the Annals of the Cold War, (New York: University Press of America, 2009), 122. 12- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی، لندن، ۲۹ مارس ۲۰۱۳. ۱۳- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. 14- مراد اریه، بنیانگذار شرکت بستنی‌سازی الدورادو، مجتمع کارخانجات سرامیک‌سازی، کاشی ایرانا و چندین کارخانه دیگر، کارآفرینی با خاستگاه‌های تجاری بود که در دهه ۱۳۵۰۰ در رشته‌های گوناگون صنعتی فعالیت می‌کرد. او متولد کاشان و از خانواده‌ای یهودی بود. پدر و سایر نیاکانش همگی از خاخام‌های یهودی بودند. او در تابستان ۱۳۳۲ و هنگامی که محمدرضاشاه به ایتالیا فرار کرده بود و سفیر ایران نیز هیچ خدمتی در اختیارش قرار نداده بود، در طول مدت اقامت کوتاه شاه خدمات مالی زیادی به او کرد که بعدها از آن به خوبی و فراوانی بهره برد. او مدتی نیز نماینده یهودیان در مجلس شورای ملی بود. برای شرح مختصری از زندگی او بنگرید به: Abbas Millani, Eminent Persians (New York: Syracuse University Press, 2008), 607-611. 15- بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، گزارش مدیر عامل به هیات عامل، شرکت صنعتی علاءالدین (سهامی عام) گزارش شماره ۱۰۰۱، سال ۱۳۵۷؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۱۶- شرکت علاءالدین تا سال 1356 بخاری علاءالدین، چراغ‌های خوراک‌پزی، چراغ توری و فتیله بخاری تولید می‌کرد و تا همین سال سرمایه‌اش به 264 میلیون ریال رسید. در سال 1353، طرح توسعه اتوماتیک کردن خط تولید را انجام داد. در 1354 سهامی عام شد و در 13555 حجم عملیاتش بالا رفت و سود سهام 104‌درصدی به صاحبان سهام پرداخت کرد. تا سال 1357، 474 کارگر و کارمند داشت. بنگرید به بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، گزارش مدیر عامل به هیات عامل، شرکت صنعتی علاء‌الدین (سهامی عام). 18- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۱۷-Julian Bharier, Economic development in Iran 1900 - 1970 (Oxford: Oxford University Press, 1971). 19- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۲۰- پس از انقلاب، یکی از موضوعاتی که علیه علی خسروشاهی و صاحبان شرکت اقامه شد و جزو دلایل ملی شدن ذکر شد این بود که خریدها از شرکت وابسته در خارج انجام می‌شود. بنگرید به بند 44 در «نامه هیات پنج‌نفره در سازمان صنایع ملی ایران به وزیر وقت صنایع»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1360. 21- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۲۲- مصاحبه با مهندس سهراب حسابی، تهران، 1390. 23- مصاحبه نویسنده با مهندس سهراب حسابی. ۲۴- مهندس حسابی می‌گوید: «اشتارکه که برای راه‌اندازی ماشین تحویل فرمول ساخت و نشان دادن طرز پخت آمده بود بر حسب تصادف،  هنگام رانندگی یکی از قضات شمیران را زیر (گرفت) و به زندان افتاد. علی خسروشاهی هر روز با محرم خندابی می‏رفتند ملاقاتش زندان و فرمول‏های طرز پخت را از او در زندان آموزش می‌گرفتند.» مصاحبه با مهندس سهراب حسابی. 25- محرم خندابی می‌گوید: «من هیکلم خوب بود و می‌توانستم دیگ‏ها را حرکت دهم. همزمان ماشین‌آلات در صندوق رسید و من هر روز با  کنجکاوی نگاه می‏کردم. آنقدر که مهندس آلمانی متوجه شد که من می‌خواهم کمکش کنم و چیزی یاد بگیرم.» مصاحبه نویسنده با محرم خندابی، تهران، ۱۳۹۰. ۲۶- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی. 27- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۲۸- حسن خسروشاهی می‌گوید: «اسم (مینو) را شخصی با نام دکتر حجت پیشنهاد کرد. دکتر حجت از کارمندان ارشد وزارت گمرکات و  انحصارات بود که با پدرم دوست بود. و در زبان فارسی هم آدم فاضلی بود و چند اسم مختلف از جمله مینو را به پدرم پیشنهاد کرد.» (مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی) «علی خسروشاهی همواره در پاسخ به این سوال که چرا نام مینو را انتخاب کرده‌اید می‌گفت: مینو باغی است در بهشت.» (مصاحبه نویسنده با محرم خندابی و علی صائب‌نیا). 29- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۳۰- مصاحبه نویسنده با مهندس سهراب حسابی. 31- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۳۲- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. 33- مصاحبه نویسنده با فریدون علاقبند، ونکوور، ۲۰۱۱. ۳۴- بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، «گزارش مدیرعامل به هیات عامل، شرکت صنعتی مینو»، گزارش شماره 1046، 1357؛ شماره 2471993 در کتابخانه ملی ایران. 35- بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، «گزارش مدیرعامل به هیات عامل، شرکت صنعتی مینو». ۳۶- مصاحبه نویسنده با فریدون علاقبند. 37-آدامس محصول شرکت ریگلی (Wrigley) را اولین بار ویلیام ریگلی جوان در شهر شیکاگو از ایالت ایلی‌نویز آمریکا در سال ۱۸۹۱ تولید کرد. بنگرید به: http://en.wikipedia.org/wiki/Wm._Wrigley_Jr._Company. 38- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۳۹- شرکت داروسازی وارنر لمبرت بعدها شرکت سازنده چیکلتس را خرید. بنگرید به: http://en.wikipedia.org/wiki/Chiclets. ۴۰- طرح آزاد‌سازی ورود و خروج ارز با نظر محمد یگانه اجرا شد. او که خالص موازنه را بعد از این کار بررسی می‌کرد، به زودی آمار موازنه  پرداخت مثبت را مشاهده کرد. در یک قلم، بعد از این آزادی ورود و خروج ارز، مقدار زیادی دلار از طرف حبیب ثابت برای سرمایه‌گذاری وارد شد. مصاحبه نویسنده با رضا نیازمند، تهران، 1391. 41- مصاحبه نویسنده با مهندس سهراب حسابی. 42- بنگرید به مقدمه «نامه هیات پنج‌نفره در سازمان صنایع ملی ایران به وزیر وقت صنایع». 43- مقدمه «نامه هیات پنج‌نفره در سازمان صنایع ملی ایران به وزیر وقت صنایع». ۴۴- مصاحبه نویسنده با مهندس سهراب حسابی. 45- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. فریدون علاقبند، کارشناس ارزیابی و نظارت در بانک توسعه صنعتی می‌گوید این کارخانه به نام  شرکت آلوم پارس با مشارکت ایتالیایی‌ها و مسعود انصاری که سفیر ایران در ایتالیا بود و شمس پهلوی و بانک توسعه صنعتی به کار افتاد. مصاحبه نویسنده با فریدون علاقبند. ۴۶- محرم خندابی می‌گوید کارگران به طنز این تونل را «دالان میرزاعلی» می‌نامیدند. مصاحبه نویسنده با محرم خندابی. 47- «شرکت دارویی بوتس انگلستان کالاهای زیادی به ما داده بود که ارزان‌قیمت هم بودند. قرص‌های مکیدنی ضدعفونی‌کننده برای تسکین و جلوگیری از عفونت دهان و گلوی استرپسیلز (Strepsils) در بسته‌بندی ۲۴۴ تایی تحت لیسانس شرکت بوتس به شماره پروانه ساخت ۱۵۴۴/۴۸ در سال ۱۳۴۸ ساخته شد. بعد از مدتی نیز تولید محصولات کارخانه‌های ساندوز، که لیسانس محصولات دارویی زیادی برای ساخت می‌فروخت، شروع شد؛ از جمله تولید قرص‌های ویتامین ث». مصاحبه نویسنده با دکتر خداخواه، تهران، ۱۳۹۰ ۴۸- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. 49- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۵۰- این دوره که با وزارت عالیخانی شروع می‌شود با انفجار درآمدهای نفتی و تزریق درآمدهای نفتی به برنامه پنجم توسعه به پایان رسید.  این مفهوم را هاشم پسران و مسعود کارشناس قبلاً به کار برده‌اند که ناظر به نرخ تورم پایین و رشد اقتصادی بالا می‌شود. بنگرید به مسعود کارشناس، نفت، دولت و صنعتی شدن، ترجمه علی‌اصغر سعیدی (تهران: گام نو، 1381) و تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی، به روایت دکتر رضا نیازمند، به کوشش علی‌اصغر سعیدی (تهران: لوح فکر، 1393). 51- البته این پیش‌بینی بانک با برآورد شش‌ماهه آنان همخوانی ندارد. بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، «گزارش مدیرعامل به هیات عامل، شرکت صنعتی مینو»، گزارش شماره ۱۰۴۶، ۱۳۵۷، شماره ۲۴۷۱۹۹۳ در کتابخانه ملی ایران. ۵۲- تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی. 53- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی، یکی از مدیران کارخانه خرمدره، ۱۳۹۰. ۵۴- تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی؛ مصاحبه نویسنده با رضا نیازمند، تهران، 1391. 55- مقاومت برخی مقامات برای جلوگیری از اعمال نفوذ در برخی اوقات به حذف آنها منجر می‌شد. بنگرید به ماجرای برکناری عالیخانی به  سبب مقاومت در دادن مجوز تاسیس کارخانه سیمان به دفتر مخصوص در تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی؛ مصاحبه نویسنده با رضا نیازمند. ۵۶- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی. 57- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی. ۵۸- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی. 59- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی. ۶۰- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی. 61- بنگرید به روزنامه کیهان، شماره ۹۹۳۲ (۱۴ مرداد ۱۳۵۵). نمونه آگهی به این صورت چاپ شده است: «کارخانجات مینو در خرمدره (زنجان) کادر سرپرستی تولید را این گونه استخدام می‌کرد. گذراندن دوره سه‌ماهه کارآموزی با حقوق ماهانه، سوم متوسطه ۱۲۲ هزار ریال، چهارم متوسطه ۱۳ هزار ریال، پنجم متوسطه ۱۵ هزار ریال، دیپلم متوسطه ۱۷ هزار ریال، استفاده مجانی از خوابگاه، غذای ارزان و کامل، امتیازات پس از سه ماه دوره کارآموزی: در صورت موفقیت در دوره کارآموزی حقوق ۱۰ درصد بالا می‌رود. استفاده مجانی از آپارتمان، حقوق ثابت و اضافه‌کاری و سود ویژه شرکت». ۶۲- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی. درباره این مساله شاید بتوان گفت هر شرکت ضمن توسعه خود باید به فکر موجودیت خود در بازار  نیز باشد. ضمن گرفتن سهمی از بازار برای محصولات جدید، در فکر سهم موجود خود در بازار نیز باشد. به عبارت دیگر، با گسترده شدن حالت دفاعی نیز بگیرد. بنگرید به علی‌اکبر فرهنگی، «سازمان‌های تدافعی در انتخاب استراتژی»، مجله مطالعات مدیریت بهبود تحول، شماره 17 و 18 (بهار و تابستان 1374)، 168-155. 63- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی. ۶۴- سازمان اسناد ملی ایران، پرونده شماره 29323310، سند شماره 53. 65- مصاحبه نویسنده با علی‌اکبر فولادی و مجید اوکحوان، تهران، ۱۳۸۹. ۶۶- حسن خسروشاهی می‌گوید: «در شرکت خوراک قسمتی به وصول مطالبات معوقه شرکت اقدام می‌کرد. در مواردی که مشتریان به تعهدات خود عمل نمی‌کردند، ما هیچ تردیدی در اقدام قانونی نداشتیم. اگرچه این موارد اندک بود.» مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. 67- برای مطالعه رابطه شرکت مینو و بانک توسعه صنعتی و معدنی بنگرید به بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، «گزارش مدیرعامل به هیات عامل بانک در مورد شرکت صنعتی مینو». ۶۸- در سال 1357 کارگاه‌های تولید گروه در تهران و خرمدره عبارت بودند از گروه بیسکویت، گروه شکلات، گروه کارامل، تافی و گروه آدامس،  تولید دارویی (بخش علمی)، تولید لوازم بهداشتی و آرایشی و قسمت‌های وابسته به تولید نیز عبارت بودند از: چاپخانه، آهنگری، نجاری، معماری، شیشه‏بری، شست‌وشوی البسه و اتوکشی، بهداری، مهدکودک، حمل و نقل، تراشکاری، تعمیرگاه خودروها، سازمان اداری و تدارکات.  

  علی خسروشاهی (1377-1290ش/1998-1911م) یکی از پایه‌گذاران نظام فروش و توزیع مدرن در ایران و شاخص‌ترین تولیدکننده محصولات خوراکی در دهه‌های 1340 و 1350 بود. او از جمله صنعتگرانی بود که مانند بیشتر کارخانه‌داران و بازرگانان ایرانی از اوایل دهه 1320 فعالیت تجاری خود را آغاز کرد و در دهه 1340 به یکی از اعضای گروه صنعتگران بزرگ و عضوی از گروه برجسته اجتماعی‌‌‌‌اقتصادی ایران بدل شد. علی خسروشاهی در خانواده‌ای تجارت‌پیشه در تبریز زاده شد.۲ پدرش، حاج‌غفار، از تجار تبریز و عضو خاندانی تجارت‌پیشه و سرشناس بود که از خسروشاه به تبریز مهاجرت کرده بودند و در تیمچه اول حاجی‌شیخ بازار تبریز حجره داشت.۳ مادرش سارا سلطان خانم هشترودیان بود. علی خسروشاهی دوره دبستان را در مدرسه رشدیه تبریز گذراند.۴ در نیمه اول دهه ۱۳۰۰، پدرش مدتی به همدان مهاجرت کرد که مرکز عمده فعالیت‌های اقتصادی آن زمان بود و در پاساژ ممقانیان به کسب و کار پرداخت. در آنجا، علی خسروشاهی تحصیلات خود را در مدرسه شرف همدان ادامه داد.۵ او برای معافیت از خدمت سربازی در مدرسه عالی حقوق نام‌نویسی کرد، چون در آن زمان فارغ‌التحصیلان آموزش عالی از رفتن به خدمت سربازی معاف می‌شدند.۶ سرانجام در سال ۱۳۱۱، با کسب رتبه اول در امتحانات نهایی مدرسه حقوق مدال علمی درجه یک را دریافت کرد. بعد از آن، کار تجاری را به همراه پدر در بازار تهران دنبال کرد. در عین حال، چون پدرش در سال ۱۳۱۴ جزو اولین تجار تبریزی بود که به همراه برادرانش، حاج‌میرزاحسن و حاج‌حسین خسروشاهی، و برادران شالچیلر، تجار تبریزی، وارد کار صنعتی شده بود و مجوز تاسیس کارخانه پارچه‌بافی آذربایجان در قزوین را دریافت کرده بود، بسیار زود درگیر مدیریت کارخانه نساجی شد. فرزند ارشد بودن، هوش و ذکاوت، سادگی پدر و در نهایت تسلط به زبان انگلیسی و فرانسه از او شخصیت منحصربه‌فردی برای کمک به مدیریت کارخانه پارچه‌بافی آذربایجان در قزوین ساخت و به همین سبب، نسبت به دیگر پسرعموها و برادران شالچیلر در مدیریت کارخانه بیشتر درگیر بود و امور صنعتی را زودتر از هم‌عصرانش تجربه کرد. در سال‌های اول دهه ۱۳۳۰ روشن شده بود که در نتیجه اختلافات شدید بین شرکای کارخانه آذربایجان و مسائل کارگری دوران حکومت دکتر مصدق، فامیل خسروشاهی علاقه‌ای به اداره و سرمایه‌گذاری بیشتر در این کارخانه ندارند، گرچه کارخانه با همه مشکلاتی که داشت از اوضاع اقتصادی جنگ دوم جهانی و اشغال ایران به دست متفقین سود سرشاری حاصل کرده بود. بنابراین، علی خسروشاهی فعالیت‌های تجاری خود را در سه دالان ملک، در بازار تهران،7 شروع کرد. سپس، در بازار سلطانی تحت نام‌های «تجارتخانه غفار خسروشاهی»، «تجارتخانه علی خسروشاهی و برادر» و بالاخره تحت نام «تجارتخانه علی خسروشاهی» تجارت می‌کرد.8 او نخست کالاهای گوناگونی را از خارج وارد و از طریق بنکداران می‌فروخت و در طی زمان و از طریق مکاتبه یا در نتیجه بازدید فروشندگان شرکت‌های خارجی با موسسات تولیدکننده خارجی ارتباط برقرار کرده بود. او نخست تجارت خود را بر واردات منسوجات، بلور و بخاری علاءالدین و سپس واردات دارو و مواد خوراکی و صادرات کشمش و فرش متمرکز کرد. با شروع عصر اخذ نمایندگی فروش محصولات خارجی در دهه ۱۳۲۰ و اوایل دهه ۱۳۳۰، که به امر مهمی در تجارت ایران تبدیل شده بود، علی خسروشاهی برای اولین مرتبه سفری به ‌اروپا رفت و طی هشت‌ماهی که در آنجا بود روابط تجارتی جدیدی با برخی شرکت‌ها برقرار کرد. گرفتن نمایندگی محصولات دارویی بوتس انگلستان در سال ۱۳۲۷ اولین پایه‌های بنای سازمانی را نهاد که بعدها به سازمان توزیع و فروش شرکت خوراک و گروه صنعتی مینو بدل شد. برخی از دیگر نمایندگی‌ها عبارت بودند از نمایندگی محصولات بهداشتی کاملیا، ساعت دیل، چسب اوهو و پودرهای رختشویی محصول هنکل آلمان و ماشین تحریر ترایومف، هاینز (سازنده انواع کنسرو)، کلاگز (سازنده کورن‌فلیکس)، شارپ (سازنده تافی)، نمایندگی آدامس چیکلتس و خمیر دندان پپسودنت شرکت بین‌المللی یونیلیور و پیک‌فرین (سازنده بیسکویت). گرفتن هر نمایندگی،‌ گرفتن نمایندگی بعدی را آسان‌تر می‌کرد، زیرا شرکت‌هایی که می‌دیدند همکارانشان علی خسروشاهی را به سمت نماینده تعیین کرده‌اند، راغب می‌شدند نمایندگی خود را به او واگذار کنند. برای مثال، علی خسروشاهی به همین ترتیب به نمایندگی شرکت دارویی سیرل آمریکا انتخاب شد، اما اخذ نمایندگی انحصاری محصولات نستله در ۱۳۳۳ جزو موفقیت‌آمیز‌ترین آنها بود. بدین ترتیب، تجارتخانه علی خسروشاهی در عصر امتیازات به واردکننده و توزیع‌کننده درجه اول مواد غذایی و بهداشتی بدل شد که محصولات شرکت‌های بزرگی از سراسر جهان را به ایران وارد و توزیع می‌کرد. در عین حال، واردات بعضی اقلام سنتی نظیر بخاری علاءالدین و بلور ادامه داشت. با اضافه شدن تعداد نمایندگی‌ها و جور‌شدن اجناس، کم‌کم کادر فروش و ویزیت برای عرضه مواد غذایی و دارویی در شهر تهران تشکیل شد و فروش شهرستان‌ها با اعزام ویزیتور یا فروشندگان سیاری اداره می‌شد که با وانت به همراه خود جنس می‌بردند. علی خسروشاهی در 1338 شرکت سهامی خاص خوراک را تاسیس کرد که عملاً جایگزین فعالیت‌های تجارتخانه علی خسروشاهی شد. هدف این شرکت فعالیت در امور بازرگانی، واردات و توزیع شیر و غذای کودک، دارو و انواع شکلات بود.9 شرکت خوراک در پاییز 1338 با شرکت پروکتر اند گمبل برای توزیع پودر تاید و مشارکت بعدی در تولید آن قرارداد مهمی امضا کرد که در توسعه نظام فروش این شرکت نقش مهمی بازی کرد. در پایان دهه ۱۳۳۰، فعالیت‌های علی خسروشاهی وارد مرحله تولید کارخانه‌ای مواد غذایی، دارویی و سپس آرایشی شد. توسعه تولید، که بر پایه نظام پخش و فروش و نظام بازاریابی شرکت خوراک استوار شده بود، عامل مهم و شتاب‌دهنده‌ای برای تسخیر بازار در شرکت مینو بود. نخست آنکه تحول نظام توزیع و فروش شرکت را از نظام سنتی توزیع تحت سلطه بنکداران بازار جدا کرد و توسعه آن سهم شرکت را از محصولات مشابه و رقیب در بازار فراتر برد. دوم آنکه با رشد و توسعه تولید کارخانه‌ای و ورود بازاریابی مدرن، روش عملکرد شرکت در معرض تغییر قرار گرفت و اساس تصمیم‌گیری در خصوص تولید و فروش را به جای اتکا بر اعتقاد و ایده‌های مدیران و شیوه‌های آزمایش و خطا بر مطالعه و پیمایش علمی بازار و شناخت ذائقه‌های مصرف‌کننده و حق انتخاب او استوار کرد. با وقوع انقلاب 1357، به‌رغم آنکه گروه صنعتی مینو از موج اول مصادره‌های اموال و دارایی‌های صنعتگران مدرن مصون مانده بود، در 1358 گرفتار موج دوم مصادره‌ها شد و بعد از چندین روز گروگانگیری، علی خسروشاهی سرنوشت شرکت را به حکمیت دادستان انقلاب سپرد که منجر به سپردن کنترل آن به سازمان صنایع ملی شد و بدین‌سان، یکی دیگر از سرمایه‌داران ملی از جامعه و اقتصاد ایران محو شد. با این حال، شرکت مینو و محصولاتش در ذائقه ایرانیان و طنین آگهی‌های متنوع آن در دهه‌های ۱۳۴۰و 1350 در اذهان همچنان باقی است. آغاز تولید کارخانه‌ای در اواسط دهه 1330، رفته‌رفته گونه‌ای نهضت صنعتی در ایران پدید آمد. بسیاری شروع به تولید صنعتی کرده بودند، نوعی چشم و هم‌چشمی تولیدی راه افتاده بود و از طرفی، سرمایه انباشته‌شده‌ای که برای کار صنعتی اهمیت داشت، فراهم آمده بود. واردات برخی کالاها از سال 1339 ممنوع و فهرست کالاهای ممنوع‌الورود در سال 1340 بلندتر شد.10 حقوق گمرکی و سود بازرگانی برخی از کالاها نیز افزایش یافت. در آن زمان، اقتصاد‌دانان بر این عقیده بودند که کشورهای عقب‌افتاده، یا به قول امروزی‌ها در حال توسعه، برای اینکه بتوانند به سطح زندگی ممالک توسعه‌یافته دست یابند، باید در مرحله اول صنایعی ایجاد کنند که تولیدات آنها جانشین واردات شود (همان استراتژی جانشینی واردات). در ایران هم بر این اساس کم‌کم صنایعی پیدا شد. سیاست‌های اقتصادی اجراشده از ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۷ به نقطه عطفی در تاریخ اقتصادی ایران تبدیل شد. روند رشد اقتصادی در بخش صنعت در سال‌های پایانی دهه ۱۳۴۰ شدت گرفت.۱۱ کارخانه میوه خشک‌کنی در این دوره، علی خسروشاهی نیز شرایط را به خوبی سنجیده بود که ‌باید تولید را شروع کند، چرا که جلو اجناس وارداتی گرفته می‌شد. بنابراین، به دنبال سه پروژه صنعتی رفت. اولین پروژه تاسیس یک کارخانه میوه خشک‌کنی بود. در آن زمان، جلیل خسروشاهی تجارتخانه‌ای در آلمان تاسیس کرده بود که یکی از اهدافش صادرات کشمش از ایران و فروش آن در اروپا بود. به منظور تامین کالا برای صادرات، علی خسروشاهی تصمیم گرفت با شراکت جعفر عزیزی کارخانه میوه خشک‌کنی پارس را در قزوین تاسیس کند. جعفر عزیزی، برادر دکتر عزیزی صاحب داروخانه دکتر عزیزی در قزوین، سال‌ها جزو خریداران دارو از علی خسروشاهی بود. جعفر عزیزی در رشته تولید کشمش تخصص داشت و به عقیده خودش بزرگ‌ترین متخصص این کار بود. بدین ترتیب، کارخانه میوه خشک‌کنی پارس تاسیس شد و شروع به کار کرد. آن زمان اوایل تاسیس کارخانجات در ایران بود و هنوز داشتن اجازه تاسیس اهمیت دهه‌های بعد را پیدا نکرده بود. حسن خسروشاهی از قول پدرش، علی خسروشاهی می‌گوید: وزارت صنایع ما را مرتباً ترغیب می‌کرد که بیایید و پروانه بگیرید و ما هم چون گرفتار کارهای روزمره خودمان بودیم و به‌ علاوه، گرفتن پروانه ممکن بود باعث شود ادارات دیگر بخواهند مقررات دیگری را در مورد شرکت به مورد اجرا بگذارند، دنبال پروانه نمی‌رفتیم. تا اینکه این وزارتخانه که ظاهراً از تعقیب ما خسته شده بود پروانه را صادر کرد و با پست برای ما فرستاد. در تاکستان، نزدیک قزوین، بنیاد پهلوی هم یک کارخانه تولید کشمش داشت که ظاهراً هیچ‌وقت درست به کار نیفتاد، ولی هزینه احداث آن چندین برابر کارخانه میوه خشک‌کنی پارس شده بود.12 کارخانه میوه خشک‌کنی پارس کار کوچکی بود و هیچ‌وقت چندان موفق نشد. اصولاً صادرات کشمش ایران به آلمان به‌ سختی می‌توانست با صادرات ترکیه رقابت کند. ترکیه به‌ بازارهای اروپا نزدیک بود و محصول ترکیه ظرف مدت کوتاهی با کامیون به ‌بازارهای اروپا می‌رسید، در حالی که کالای ایرانی که از راه خرمشهر و با کشتی حمل می‌شد، مدت خیلی طولانی‌تری در راه بود و در نتیجه کهنه می‌شد و بسیاری اوقات شکرک می‌زد. شاید هم یک علت آن بود که جلیل خسروشاهی به‌ کارهای متفاوتی مشغول بود و به این ‌کار به ‌حد کافی نمی‌رسید و تخصص کافی در آن پیدا نکرده بود. تاسیس کارخانه بستنی‌سازی پروژه دیگری که علی خسروشاهی و فرزندش، حسن خسروشاهی، مدتی وقت صرف آن کردند، تاسیس کارخانه تولید بستنی بود. حسن خسروشاهی می‌گوید: در سال 1336ش/۱۹۵۷م که در انگلستان بودم، مقاله‌ای در روزنامه تایمز خواندم که می‌گفت مصرف بستنی خیلی زیاد شده است، زیرا این محصول که سابقاً فقط در تابستان مصرف می‌شد، اکنون دیگر در چهار فصل مصرف می‌شود. من با خواندن این مقاله به ‌این فکر افتادم که شاید ساختن بستنی در ایران کار خوبی باشد. مخصوصاً که آب و هوای ایران طوری است که در قسمت عمده سال می‌شود بستنی فروخت. مقاله را برای پدرم فرستادم و او هم نظر مرا تایید کرد.13 در آن موقع، سه سازنده مهم بستنی در انگلستان عبارت بودند از شرکت والس (Walls) از شرکت‌های گروه یونیلیور‌، شرکت لایونس(Lyons) و سومی هم شرکت نیلسون (Nielson) که گرچه جزیی از یک گروه خیلی بزرگ‌تر بود، ولی در زمینه بستنی‌سازی خیلی از دو شرکت دیگر کوچک‌تر بود. حسن خسروشاهی می افزاید: تا جایی که به یاد دارم، ما با دو موسسه اولی تماس گرفتیم تا بستنی را با شراکت آنها یا تحت لیسانس آنها بسازیم، ولی آنها جواب رد دادند. ولی شرکت نیلسون قبول کرد با ما در این زمینه همکاری کند. پدرم جلیل‌آقا را مامور کرد با شرکت نیلسون مذاکرات را شروع کند و قراردادهای لازم را ببندد و ماشین‌آلاتی را که باید سفارش داده شوند مشخص کرده و ترتیب سفارش آنها را بدهد. در جریان مذاکرات ما، بستنی کیم در ایران به ‌بازار آمد و پدرم اطلاع پیدا کرد برادران ساهاکیان، تولیدکننده نوشابه کانادادرای، و گروه مراد اریه۱۴ مشغول تاسیس کارخانه بستنی هستند. پدرم از رقابت زیادی که در زمینه تولید بستنی می‌توانست پیش بیاید نگران شد و تصمیم گرفت این کار را ادامه ندهد. حسن خسروشاهی می‌افزاید: با وجود این، من موضوع تولید بستنی را تعقیب می‌کردم و علاقه‌مند بودم وارد این کار بشویم. مدتی بعد از این تصمیم پدرم، شرکت انگلیسی لایونس دفتری در تهران تاسیس کرد و هدفش این بود که یک نوع بستنی نرم با نام تستی فریز را در ایران لانسه کند. با وجود اینکه پدرم کاملاً از کار بستنی منصرف شده بود، به‌ اصرار شدید من در یک روز برفی برای مذاکره با این موسسه به‌ دفترشان رفتیم. از همان برخورد اولیه معلوم بود این مذاکرات به جایی نخواهد رسید. زیرا علاوه بر اینکه مسوولان دفتر خیلی مغرور بودند، نظرشان این بود که 20 درصد حق لیسانس دریافت کنند. در حالی که ما می‌دانستیم نرخ عادلانه یکی دو درصد بیشتر نیست. طبیعی است که کار آنها به جایی نرسید و بعد از مدت کوتاهی دفتر تعطیل شد. تولید بخاری علاءالدین شرکت علاءالدین انگلستان در ایران سه نماینده داشت که یکی از آنها علی خسروشاهی بود. با تحولاتی که در صنعت ایران در اواخر دهه 1330 شمسی در حال تکوین بود، علی خسروشاهی به این نتیجه رسیده بود که دیر یا زود واردات بخاری و سماور علاءالدین مشمول گمرک و سود بازرگانی سنگینی خواهد شد و حتی ممکن است ممنوع شود. لذا کوشش کرد شرکت علاءالدین را مجاب کند با شراکت نمایندگان خود کارخانه‌ای در ایران برای تولید محصولات خود تاسیس کند. با اینکه یونسی، یکی از سه نماینده، چندان راغب به‌ این کار نبود، علاءالدین انگلستان قبول کرد این کار صورت گیرد و در نتیجه، شرکت سهامی صنعتی علاءالدین در ایران در بهمن 1338 با سرمایه پرداخت‌شده 80 میلیون ریال تاسیس و مشغول به کار شد.15 علاء‌الدین انگلستان نیز استفاده از مارک خود را در ازای 2/2 میلیون ریال واگذار کرد. در سال 1354، این علامت تجاری کاملاً به ایران منتقل شد و بعد از آن، این شرکت استفاده از این علامت تجاری را به مبلغ 4/0 میلیون ریال به افغانستان هم فروخت. با اینکه شرکت علاءالدین محصولات خود را بر اساس استاندارد محصولات خارجی تولید می‌کرد، ولی تحت مدیریت شرکای خارجی سود خوبی نشان نمی‌داد و فقط وقتی توانست از نظر مالی موفق شود که برادران سمراد اکثریت سهام آن را خریداری کردند و اداره آن را بر عهده گرفتند. در سال 1355، این شرکت 90 درصد بازار تجاری تولید بخاری نفتی را در اختیار داشت. علی خسروشاهی سهام خود را تا زمان ملی شدن شرکت حفظ کرد، ولی هیچ‌وقت به ‌سهام چیزی اضافه نکرد و فقط عضو هیات مدیره شرکت بود.16 شروع تولید مواد خوراکی در سال‌های پایانی دهه 1330، کم‌کم کارخانه‌هایی در ایران دایر شده بودند. از آن جمله می‌توان به کارخانه روغن‌نباتی شاه‌پسند، کارخانه ساخت دارو و لوازم آرایش تولیددارو و کارخانه کانادادرای اشاره کرد. در رشته مواد خوراکی نیز کارخانه بیسکویت‌سازی ویتانا و آب‌نبات و تافی‌سازی داداش‌زاده در آن سال‌ها تاسیس شده بودند. چشم‌انداز آینده صنعت کم‌کم روشن‌تر می‌شد. به نظر می‌رسید خیلی زود تولیدکنندگان داخلی با توجه به گمرک و سود بازرگانی سنگینی که به اجناس وارداتی تعلق می‌گرفت، قادر خواهند بود اجناس خود را به قیمت بسیار ارزان‌تری عرضه کنند و سهم عمده بازار را در دست گیرند. در ابتدا، شاید نوع و کیفیت تولیدات آنها قابل رقابت با اجناس خارجی نبود، ولی رفته‌رفته تولیدکنندگان داخلی در کار خود واردتر می‌شدند و می‌توانستند اجناس مرغوب‌تری به ‌بازار عرضه کنند. بنابراین، ظرف مدت کوتاهی محصولات داخلی می‌توانستند جانشین قسمتی از محصولاتی شوند که علی خسروشاهی از خارج وارد می‌کرد. امتیاز دیگر تولیدکنندگان داخلی این بود که محصولات آنها تازه به دست مصرف‌کننده می‌رسید، چون لازم نبود مدتی در راه بماند و بنابراین، از نظر طعم نیز برای مصرف‌کننده مطبوع‌تر بود. در قسمت دارو، مساله رقابت محصولات داخلی جدی‌تر بود، چرا که اولاً ساخت دارو برخلاف آنچه ممکن است در نگاه اول به ‌نظر رسد، آسان‌تر از محصولات غذایی بود. در عمل، ساخت دارو عبارت بود از مخلوط کردن مواد اولیه تولید بر اساس فرمولی مشخص و دقیق که معمولاً در شروع کار شرکتی که لیسانس می‌داد آن را می‌فروخت. از طرف دیگر، چند شرکت قوی و معتبر تولیدکننده داخلی، مانند داروپخش و تولیددارو، تاسیس شده بودند و از وزارت بهداری می‌خواستند از صدور پروانه برای داروهایی که مشابه آنها را می‌ساختند خودداری کنند. در این شرایط، دو راه بیشتر پیش روی علی خسروشاهی نبود؛ یا از رشته فعالیت‌هایی که تا آن موقع انتخاب کرده بود خارج شود یا اینکه به تولید داخلی بپردازد. در این زمان (۱۳۳۶ش/۱۹۵۸م)، حسن خسروشاهی نیز به درخواست پدر تحصیل را رها کرده و به ایران بازگشته بود و شدیداً طرفدار تولید داخلی بود. برای علی خسروشاهی نیز کمک او برای وارد شدن به‌ کار صنعتی نقطه قوتی به حساب می‌آمد. حسن خسروشاهی درباره شروع کار تولید می‌گوید: نمی‌دانم به‌ چه دلیل ما برای تولید داخلی دنبال این بودیم که یا با یک شرکت معتبر خارجی شریک شویم یا اینکه محصولات یک شرکت خارجی را تحت لیسانس بسازیم. شاید یک دلیل این امر بود که چون فکر می‌کردیم محصولات دارویی اغلب تحت لیسانس ساخته می‌شود، محصولات غذایی هم باید همین‌طور باشد. از طرف دیگر، علی خسروشاهی با توجه به تجربیاتی که از کارخانه پارچه‌بافی آذربایجان داشت، مشکلات تولید را به خوبی درک می‌کرد و می‌خواست تا حد ممکن نیرویی کمکی در این زمینه داشته باشد. به ‌علاوه، همیشه یکی از مشکلات توسعه صنعت و تجارت در ایران نبود نیروی کار ماهر و با‌تجربه به تعداد کافی بود و داشتن یک شریک خارجی می‌توانست کمکی در این زمینه باشد. در عمل، بعضی مواقع چنین بود، ولی در مواقع دیگر نیروی کار خارجی به‌ جهت عدم آشنایی با محیط ایران نه‌فقط کمکی نمی‌کرد، بلکه بر پیشرفت کار اثری منفی می‌گذاشت. حسن خسروشاهی می‌گوید پدرش در تعقیب این رویه و به کمک او با چندین شرکت خارجی در رشته‌های گوناگون تماس گرفت و نامه‌نگاری کرد، ولی از همه آنها جواب رد شنید. پاسخ منفی شرکت‌های خارجی چندین علت داشت. اولاً بازار ایران نسبتاً کوچک بود. جمعیت ایران در آن زمان حدود ۱۸ میلیون نفر و سطح درآمد سرانه‌ پایین بود.۱۷ بنابراین، امکانات بازار ایران چندان جالب نبود و مدیران شرکت‌هایی که با آنها تماس گرفته شد ترجیح می‌دادند وقت خود را صرف بازارهای بزرگ‌تر کنند‌. ثانیاً ایران مملکت دورافتاده‌ای بود که همه با آن آشنایی نداشتند و سرمایه‌گذاری و فرستادن مدیر به‌ آنجا برایشان دور از ذهن بود. ثالثاً شرکت‌های خارجی ترجیح می‌دادند با کسی شریک شوند که تجربه‌ای در کار تولیدی داشته و کارخانه‌ای داشته باشد که بتواند به‌ آنها در بازار تازه و ناآشنا کمک کند، نه‌اینکه صرفاً به دنبال استفاده از دانش آنها باشد. نمونه آن شرکت پروکتر اند گمبل بود که با شرکت کف قرارداد بسته بود، با اینکه شرکت کف از نظر مالی و مدیریت موسسه بسیار ضعیفی به حساب می‌آمد.۱۸ بعضی شرکت‌های بزرگ، نظیر شرکت بین‌المللی یونیلیور، در ایران دفتر تاسیس کرده بودند تا توسعه کارهای آنان‌ و از جمله تاسیس کارخانه در ایران را تعقیب کند. شرکت یونیلیور که یکی از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان روغن‌نباتی در دنیا بود، درصدد تاسیس یک کارخانه روغن‌نباتی در ایران برآمده بود، ولی وقتی تولیدکنندگان داخلی، نظیر گروه بهشهر خبردار شدند، با کمک مهندس شریف‌امامی از صدور اجازه تاسیس کارخانه برای یونیلیور جلوگیری کردند. حسن خسروشاهی تعریف می‌کند که او هم با شخصی با نام ساندرمن، که رییس دفتر یونیلیور در تهران بود، مشغول مذاکره برای جلب نظر او به منظور تاسیس یک کارخانه پودر رختشویی در ایران بود و این مذاکرات را بعد از امضای قرارداد با پروکتر اند گمبل برای توزیع تاید ادامه داد تا از فعالیت‌های آنان مطلع باشد و مانع از این شود که یونیلیور با دیگری قرارداد ببندد. حسن خسروشاهی می‌گوید: با همه این مشکلات، در نتیجه تماس‌هایی که گرفته شد، شرکت بوتس موافقت خود را برای اعطای لیسانس کالاهایش برای تولید در شرکت مینو اعلام کرد. قانع کردن آنها برای این کار چندان مشکل نبود، زیرا اولاً ۱۰ سال بود که با علی خسروشاهی کار کرده بودند و او را می‌شناختند و ثانیاً، کاملاً آشکار بود که هرگاه این کار را نکنند، وزارت بهداری پروانه ورود داروهای آنان ‌را تجدید نخواهد کرد و صادرات قابل توجه خود به ایران را از دست خواهند داد. با این همه، نباید تصور کرد آنها با اشتیاق و میل زیاد با این کار موافقت کردند. اصولاً خارجی‌ها با تردید به برنامه‌های مرتبط با ‌تولید در ایران نگاه می‌کردند. بازار ایران در شرکت بوتس تحت نظر شخصی با نام پارکینسون اداره می‌شد. حسن خسروشاهی تعریف می‌کند که وقتی زمین کارخانه مینو را خریدیم، روزی پارکینسون را که برای ویزیت هرچند یک بارش در تهران بود به سر زمین بردم تا محل آتی کارخانه را به او نشان بدهم. بعدها در دفتر بوتس در انگلستان گزارش پارکینسون را در این مورد خواندم که نوشته بود این جوان مرا به محلی در وسط صحرا برد و نقطه‌ای را به من نشان داد و گفت ما می‌خواهیم کارخانه‌مان را اینجا بسازیم. به هر حال، جز بوتس هیچ‌‌کس حاضر نشد با علی خسروشاهی شریک شود یا اجازه تولید کالا تحت لیسانس بدهد و در نتیجه، او می‌بایست یا فکر تاسیس کارخانه محصولات غذایی را از سر خارج می‌کرد یا خود دست به‌ اقدام می‌زد. علی خسروشاهی نهایتاً تصمیم گرفت شخصاً اقدام کند. حسن خسروشاهی می‌گوید: درست مشخص نیست اول شرکت صنعتی پارس تاسیس شد یا اینکه اول زمین کارخانه خریداری شد یا اول ماشین‌آلات سفارش داده شدند. با این حال، وقتی تصمیم گرفته شد این کارها در مدت کوتاهی و یکی بعد از دیگری صورت گرفتند. البته تاسیس شرکت صنعتی پارس یا خرید زمین لازمه تاسیس کارخانه بود، ولی یک قدم غیرقابل برگشت در این جهت نبود و زمین را می‌شد فروخت یا نگه داشت و شرکت را می‌شد بیکار گذاشت یا منحل کرد. در حقیقت، قدم غیرقابل برگشت وقتی برداشته می‌شد که ماشین‌آلات تولیدی کارخانه سفارش داده می‌شدند. علی خسروشاهی کار تولید مواد غذایی را با تولید آب‌نبات و تافی شروع کرد، اما علت این امر روشن نیست. حسن خسروشاهی در توضیح این مساله می‌گوید: یادم نیست به چه دلیل ما تصمیم گرفتیم کار تولیدی خود را با تولید آب‌نبات و تافی شروع کنیم. به خاطر ندارم که این تصمیم نتیجه بررسی بازار بوده باشد. شاید علت این بود که ما آب‌نبات وارد می‌کردیم و محصولات داداش‌زاده مستقیماً با آن رقابت می‌کرد. ولی این امر تا حدودی در مورد بیسکویت هم صادق بود. شاید تولید آب‌نبات و تافی از سایر محصولات غذایی که ما وارد می‌کردیم آسان‌تر بود و شاید خرید ماشین‌آلات آن به سرمایه کمتری احتیاج داشت. از نظر بازار‌یابی شاید بهتر بود که با بیسکویت شروع می‌کردیم، چون بازار آن بزرگ‌تر بود. او می‌افزاید: در یک روز تعطیل، پدرم حسین عالی‌زاده را که نماینده ماشین‌آلات هاماک هانزلای آلمان بود به‌ منزلش دعوت کرد و با حضور من و عمویم، جلیل، شروع به سفارش دادن ماشین‌آلات ساخت این محصولات کرد. در آن زمان، هیچ‌ کدام از ما سه نفر اطلاعات وسیعی درباره نوع ماشین‌آلاتی که باید بخریم نداشتیم و تا حدود زیادی مجبور بودیم از تولیدکننده یا فروشنده ماشین‌آلات کسب نظر بکنیم. بعداً جلیل خسروشاهی در آلمان از متخصصان و تولیدکنندگان ماشین‌آلات و سایر کارخانه‌داران اطلاعاتی کسب کرد که در خرید ماشین‌آلات بعدی به کار رفت و با شروع تولید، علی خسروشاهی اطلاعات بیشتر عملی و تئوری به دست آورد. ...عالی‌زاده نماینده ماشین‌آلات دیگر و همچنین بعضی مواد بسته‌بندی، مانند سلوفان و شاید نماینده ماشین‌آلات روز انگلستان هم بود. از ابتدا رابطه ما با نمایندگان فروش محصولات و ماشین‌آلات خارجی در ایران چون عالی‌زاده، رابطه خوبی نبود. زیرا افرادی مانند عالی‌زاده که نماینده ماشین‌آلات یا مواد بسته‌بندی بودند، روی سفارشات کمیسیون می‌گرفتند و این کمیسیون‌ها طبیعتاً به قیمت‌های خرید اضافه می‌شد. در حالی که معمولاً این نماینده‌ها نمی‌توانستند سرویسی به خریدار بدهند، زیرا خریداران ماشین‌آلات، مانند علی خسروشاهی به تدریج به ‌کار وارد می‌شدند و کم‌کم بیشتر از نمایندگان فروش در‌باره محصولات آنها اطلاع داشتند. به ‌علاوه، هدف این نماینده‌ها فروش بیشتر ماشین‌آلات، مواد اولیه و لوازم بسته‌بندی بود و هر نماینده سعی می‌کرد محصول خود را به تعداد بیشتری بفروشد. در نتیجه، آنها به شکل طبیعی با فروش به افرادی که در این صنعت نبودند، در هر رشته‌ای رقیبانی ایجاد می‌کردند. می‌توان گفت منافع نمایندگان فروش ماشین‌آلات با خریداران در تضاد بود. مضافاً این نمایندگان برای پیشبرد کار خود اطلاعات مربوط به ‌خریداران گوناگون را محرمانه نگاه نمی‌داشتند. در خصوص علی خسروشاهی، این مشکل وقتی که عالی‌زاده با دختر داداش‌زاده، رقیب اصلی علی خسروشاهی در تولید آب‌نبات و تافی ازدواج کرد، تشدید شد.۱۹ عالیزاده بعدها خودش کارخانه شکلات‌سازی شوکومارس را تاسیس کرد. به‌ علاوه، علی خسروشاهی می‌توانست از کمک برادرش، جلیل خسروشاهی، استفاده کند که در هامبورگ تجارتخانه داشت و از موقعیت و اطلاعات بهتری از همه این نماینده‌ها برخوردار بود. علی خسروشاهی از طریق تجارتخانه جلیل خسروشاهی بعدها بهترین ماشین‌آلات و مواد اولیه را به قیمت‌های مناسب خریداری می‌کرد.20 به ‌همین سبب، گروه صنعتی مینو همیشه سعی می‌کرد در حد امکان خریدهای خود را از طریق نماینده‌ها انجام ندهد و بعدها که قوی‌تر شد، حتی فروشندگان خارجی را وادار می‌کرد تعهد کنند روی خریدها به این نماینده‌ها کمیسیون ندهند؛ گرچه هیچ‌وقت معلوم نمی‌شد فروشندگان راست بگویند و محرمانه کمیسیون ندهند.21 رفته‌رفته سیاست علی خسروشاهی چنان شد که از هر کجا ماشین بهتری می‌یافت می‌خرید؛ ماشین‌های تولید را از آلمان شرقی، آلمان غربی و انگلستان، ماشین‌های بسته‌بندی را از ایتالیا و سوئیس، ماشین پفک‌نمکی را از آمریکا و ماشین بسته‌بندی بیسکویت را از فرانسه. رویه کلی شرکت این شد که بهترین ماشین‌ها را برای هر نوع تولید خود خریداری کند و وابسته به یک سازنده خاص نباشد. حسن خسروشاهی می‌گوید: به هر حال، ماشین‌های ساخت آب‌نبات و بعضی ماشین‌های بسته‌بندی از هاماک هانزلا و ماشین‌های ساخت تافی و ماشین‌های بسته‌بندی آب‌نبات از جی‌دی ایتالیا خریداری شدند. بعداً جلیل خسروشاهی هم که ماشین پخت ویفر هبنشترایت را در آلمان دید، یک ماشین کوچک پخت ویفر هم به آنها سفارش داد. جالب اینکه این ماشین پخت ویفر که بدون نقشه سفارش داده شده بود باعث ایجاد یکی از موفق‌ترین و پرسودترین واحدهای تولیدی گروه مینو شد. ماشین‌های قسمت داروسازی نیز با نظر بوتس به آنها سفارش داده شدند. زمین کارخانه به ‌مساحت ۹۰ هزار مترمربع جنب کارخانه علاءالدین خریداری شد. دیوارکشی و ساختمان‌سازی شروع شد و علی خسروشاهی هر روز بعد از انجام کارهای اداری در دفتر شرکت خوراک، در خیابان فردوسی، بر کار ساختمان‌سازی نیز نظارت می‌کرد. مهندس سهراب حسابی، فارغ‌التحصیل مهندسی برق از دانشکده فنی دانشگاه تهران و کارمند سازمان آب منطقه تهران، از جمله اولین مهندسان کارخانه می‌گوید: «آب کارخانه را نخست از کارخانه علاءالدین گرفتند. کارهای ساختمان کارخانه اولیه را مهندس واسطی‌زاده، فارغ‌التحصیل راه و ساختمان دانشکده فنی دانشگاه تهران انجام می‏داد و من کارهای تاسیسات برق را. بعدها زمین‌های اطراف را هم خریدند و گسترش دادند تا وضع فعلی.»۲۲ مهندس حسابی می‌افزاید با وجود مشکلات اداری که کارخانه‌سازی در آن ‌زمان داشت، «علی خسروشاهی برای انجام کارهایش به هیچ‌کس رو نینداخت. به‌رغم اینکه خیلی‌ها را می‌شناخت، اما کارهایش را خودش می‌کرد. روزی که می‏خواست آب و برق برای کارخانه بگیرد، چون من در وزارت آب منطقه‌ای تهران کار می‌کردم، از من خواست دنبال این کار بروم. حتی برای افزایش زمین هم از من می‏خواست پیگیری کنم».۲۳ سال ۱۳۴۰ کارهای ساختمان‌سازی شروع و سال ۱۳۴۱ تمام شد و کارخانه به بهره‌برداری رسید. مهندسی آلمانی با نام اشتارکه که با کمک هانزلا و جلیل خسروشاهی استخدام شده بود به تهران آمد تا هم در نصب و راه‌اندازی ماشین‌آلات کمک کند و هم طرز کار آنها را به کارگران و تکنسین‌ها یاد دهد.24 بعدها این تاسیسات و ماشین‌آلات را تکنسین‌های ایرانی روان‌تر کردند. کارگاه آب‌نبات‌سازی کار تولید نخست از کارگاه آب‌نبات‌سازی شروع شد. محرم خندابی، کارگری که در 16 سالگی استخدام شده بود و شب‌ها نزدیک مخازن گلوکز در کارگاه می‏خوابید، صبح زود دیگ‏های هانزلا را برای پخت آب‌نبات آماده می‏کرد تا به محض ورود کارگران همه چیز آماده تولید باشد. او بعداً مدیر کارگاه تافی و آب‌نبات شد. محمود اسلامی از دیگر کارگران اصلی کارخانه بود که ابتدا مدیر کارگاه ویفر شد و بعداً مدیر کارگاه بیسکویت. حسن خورشیدی مسوول فنی ماشین‌ها و احمد صندوقچیان نیز استادکار کارگاه شکلات بود. اصغر تحصیلدار مسوول کارهای تحصیلداری و جوزی مسوول نگهداری حساب‌ها بودند. علی خسروشاهی نخست یکی از همشهری‌های خود با نام حاج‌حسن خسروشاهی را، که نسبت دوری هم با او داشت، به مدیریت کارخانه گمارد. کارگران در ماه‌های اول 15 نفر بیشتر نبودند، اما رفته‌رفته و با شروع کارگاه دوم به 30 تا 40 نفر رسیدند.25 محرم خندابی می‌گوید: «علی خسروشاهی از تاسیس هر کارگاه جدید و استخدام تعداد بیشتری کارگر بسیار لذت می‌برد.» 26 شیوه گسترش تولید علی خسروشاهی چنین بود که به محض اینکه تولیدات یک کارگاه بیرون می‌آمد و سودی حاصل می‌شد، آن را صرف سرمایه‌گذاری می‌کرد و ماشین‌آلات دیگری می‏خرید و خط جدیدی راه می‏انداخت. با این همه، شروع اولین تولید بی‌مشکل نبود. یکی از مشکلات موضوع بسته‌بندی آب‌نبات بود. ماشینی، که ماشین گرانی هم بود، خریداری شده بود تا آب‌نبات‌هایی مشابه آب‌نبات لایف‌سیورز آمریکایی بسته‌بندی کند. با این حال، در عمل معلوم شد این نوع بسته‌بندی باب بازار ایران نیست، زیرا قیمت آن گران است. در آن زمان، بچه‌ها که مصرف‌کننده اصلی و بزرگ آب‌نبات بودند، آب‌نبات را دانه‌ای می‌خریدند و قدرت خرید آب‌نبات‌هایی با بسته‌بندی مشابه لایف‌سیورز را نداشتند.۲۷ مشکل بعدی این بود که برای بسته‌بندی آب‌نبات‌ها بایستی سلوفان‌های خوشرنگ با طرح‌های متنوع سفارش داده می‌شد و قرار بود جلیل خسروشاهی این کار را از هامبورگ صورت دهد. اما در این موقع، جلیل در هامبورگ با کامیونی تصادف کرد و ماه‌ها بستری شد. در نتیجه، مدت‌ها طول کشید تا مسوول دیگری برای این سفارشات تعیین و جنس جور شود. البته قاعدتاً می‌شد مشکل را با یک سفر به ایتالیا و انگلستان و ملاقات با کارخانه‌های تولید سلوفان حل کرد، ولی در آن زمان علی خسروشاهی چنین نکرد. حسن خسروشاهی دو علت برای این مساله ذکر می‌کند: پدرم از یک‌ طرف برای صرفه‌جویی و از طرف دیگر، در نتیجه ترس شدید از مسافرت با هواپیما دست به مسافرت نزد. حسن خسروشاهی اضافه می‌کند «من نمی‌دانم که من چرا این کار را انجام ندادم. البته در آن زمان مثل امروز به آسانی مسافرت نمی‌کردیم.» به‌رغم این مشکلات، اشتارکه آلمانی محصولی ساخت و به بازار عرضه کرد که آب‌نبات شیری نام گرفت. این محصول بسیار زود مورد پسند مصرف‌کنندگان قرار گرفت و فروش بسیار خوبی پیدا کرد. اما اشکال کار این بود که بعد از مدتی رقبای شرکت مینو نیز توانستند اجناس مشابهی به بازار عرضه کنند و با اینکه آب نبات شیری با نام مینو۲۸ معروف شده بود، ولی چون به صورت دانه‌ای فروش می‌رفت و بسته‌بندی نداشت، برای مصرف‌کننده تشخیص آن از سایر محصولات مشابه مشکل بود و در آن زمان روی قالب آب‌نبات شیری مینو فقط یک مارک K وجود داشت. علت گذاشتن این علامت آن بود که وقتی ماشین‌آلات ساخت سفارش داده می‌شدند هنوز مارک مینو انتخاب نشده بود، اما به سازنده ماشین‌آلات گفته شده بود علامت K، حرف اول لاتین نام خسروشاهی، یا شرکت خوراک روی محصولات گذاشته شود. شرکت خوراک مدتی نیز اعلان می‌کرد آب‌نبات شیری مینو با علامت K مشخص شده است، ولی در حالی که اکثر مردم سواد نداشتند، این وجه مشخصه لاتین تاثیر چندانی نداشت. کارگاه داروسازی همزمان با راه افتادن کارگاه آب‌نبات‌سازی، شرکت مینو به دنبال راه‌اندازی قسمت داروسازی بود. وقتی قرار شد داروهای بوتس تحت لیسانس این شرکت در ایران ساخته شوند، شرکت دکتر داروساز استخدام کرد و او را برای تعلیم به کارخانه بوتس فرستاد. به علاوه، شخصی با نام هیبرت از طرف بوتس به ایران آمد و کارخانه داروسازی را راه انداخت. متاسفانه داروسازی که برای تعلیم نزد بوتس فرستاده شده بود از عهده اداره قسمت داروسازی برنیامد و شرکت مجبور شد شخص دیگری را به جای او بگمارد و این امر مدتی کار را به تاخیر انداخت. کارگاه تافی اولین محصول مینو تافی کره‌ای سه‌ستاره بود. در شروع تولید تافی، شرکت با مشکلات گوناگونی مواجه بود. نخست اینکه قالب تافی‌های مینو بزرگ‌تر از قالب تافی رقبا بود و این مشکل بزرگی در فروش پیش آورده بود. علت این بود که مغازه‌داران تافی را بر اساس وزن می‌خریدند و دانه‌ای به بچه‌ها می‌فروختند. بنابراین، هر قدر تعداد تافی در یک کیلو بیشتر بود، سود مغازه‌دار نیز بیشتر می‌شد و مغازه‌داران برای خرید آن راغب‌تر بودند. حسن خسروشاهی معتقد است «این مطلبی است که شخصی مانند عالی‌زاده، که فروشنده ماشین‌آلات بود، بایستی می‌دانست و به ‌ما می‌گفت. ولی ظاهراً یا نمی‌دانست یا به‌ ما نگفت. در حالی که رقبای ما، مانند داداش‌زاده، به آن کاملاً وارد بودند.» دوم آنکه در اوایل کار تافی‌های مینو خیلی کشی بود و به دندان می‌چسبید و مدتی طول کشید تا این اشکال رفع شود.29 اما به هر حال این مشکلات در طول زمان رفع شدند و تولید تافی که با دو دستگاه شروع شده بود، رفته‌رفته افزایش یافت و بعدها تعداد دستگاه‌های تولید به ۵۰ دستگاه نیز رسید. تولید ویفر شرکت مینو در اواخر شهریور ۱۳۴۱ برای اولین بار ویفر را در بازار ایران عرضه کرد. کارگاه ویفر‌سازی سومین کارگاهی بود که راه می‌افتاد. چنان که گفته شد، فر ۱۷‌صفحه‌ای پخت ویفر برحسب تصادف و فقط برای امتحان خریداری شده بود و حتی برای آن ماشین بسته‌بندی هم سفارش داده نشده بود و محصول به صورت فله در کارتن بسته‌بندی می‌شد. مهندس بینز و مهندس حسابی ماشین‌های ویفر را نصب کردند و راه انداختند.30 به ‌محض اینکه این محصول به بازار عرضه شد، با استقبال بی‌سابقه مصرف‌کنندگان روبه‌رو شد و کل تولید به فروش رسید. علی خسروشاهی تصمیم گرفت قیمت را بالا ببرد، ولی باز هم کل تولید به فروش رسید. این کار چند باری تکرار شد تا اینکه قیمت آنقدر بالا رفت که فروش متوقف شد. آن‌ وقت قیمت تقلیل داده شد تا بالاخره بین عرضه و تقاضا تعادل برقرار شد.31 تولید ویفر کم‌کم افزایش یافت و به ۲۰ ماشین ۶۰‌صفحه‌ای رسید. در ابتدا، ویفر فقط در یک طعم وانیلی تولید می‌شد، اما رفته‌رفته طعم‌های متنوع‌تری تولید شد و این محصول به صورت محصولی ممتاز و پرفروش در‌آمد و شرکت‌های دیگر نیز شروع به تولید آن کردند. از عوامل موفقیت این محصول تولید آن در بسته‌های زیبای دو‌ریالی و پنج‌ریالی بود که با استقبال مصرف‌کنندگان، مخصوصاً کودکان، روبه‌رو بود.۳۲ علی خسروشاهی برای توسعه کارگاه‌های بعدی ویفر در نیمه دوم سال 1340 تقاضای وامی به مبلغ 50 میلیون ریال از بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران کرد. بانک 60 درصد مبلغ طرح را به مبلغ 30 میلیون ریال بعد از بررسی‌های مالی و فنی پرداخت کرد. فریدون علاقبند، کارشناس ارزیابی و نظارت این طرح در بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران می‌گوید: وقتی برای بررسی از علی خسروشاهی پرسیدم قصد ساخت چه محصولی را دارید، گفت هر چه می‌خواهید بنویسید. او حاضر نبود نام محصول را اعلام کند، زیرا نمی‌خواست رقبا از برنامه تولید او مطلع شوند. اما روزی بعد از شروع تولید چند کارتن ویفر برای بانک فرستاد تا محصول نهایی را اعلام کند.33 بعد از این نیز شرکت مینو چند بار برای اجرای طرح‌‌های توسعه خود از بانک توسعه صنعتی و معدنی درخواست کمک کرد، اما اطلاعات کافی درباره جزییات طرح پیشنهادی عرضه نکرد. در گزارش بانک در خصوص شرکت مینو آمده است که «چون قسمتی از عملیات اجرایی هر طرحی قبل از درخواست وام از این بانک انجام می‌شود، تشخیص اینکه این عملیات واقعاً مربوط به طرح پیشنهادی بوده یا مربوط به طرح‌های قبلی است امکان‌پذیر نبود. و همچنین تعیین میزان وام طبق روش‌های معمول بانک امکان‌پذیر نبود.»۳۴ در کل، گروه صنعتی مینو در تقاضاهای وام خود از بانک توسعه صنعتی حداقل اطلاعات را در اختیار بانک قرار می‌داد، زیرا می‌دانست که بر اساس ترکیب هیات‌عامل بانک گزارش‌هایی که تهیه می‌شد به وزارتخانه‌ها و سازمان‌های گوناگون ارسال می‌شد و ممکن بود به دست رقبا بیفتد، هرچند بانک گزارش‌های خود را با مهر محرمانه ارسال می‌کرد. اما گروه از بهترین مشتریان بانک بود و همیشه به تعهدات خود به موقع عمل می‌کرد.۳۵ خردجو، مدیرعامل بانک، به مدیریت خسروشاهی معتقد بود و بانک وام‌ها را بدون داشتن اطلاعات کامل تصویب می‌کرد.۳۶ کارگاه آدامس‌سازی از ابتدای تاسیس گروه صنعتی مینو، شرکت قصد داشت وارد بازار آدامس شود، زیرا بازار آدامس بازار بزرگی بود که قسمت عمده آن در دست شرکت سقزسازی ایران، سازنده آدامس خروس‌نشان بود و اضافه کردن این محصول به محصولات مینو اولاً جنس مینو را جور می‌کرد و ثانیاً، حجم فروش سازمان فروش را بالا می‌برد. از طرف دیگر، آدامس خروس‌نشان فقط یک محصول داشت که آن را هم عمده‌فروش‌ها پخش می‌کردند. بنابراین، علی و حسن خسروشاهی فکر می‌کردند به آسانی بتوانند قسمت عمده بازار آن را در دست بگیرند. مساله‌ای که مانع از اقدام سریع در این زمینه شد، سوء‌‌تفاهم بین قسمت بازار‌یابی و فروش و قسمت تولید بود. جالب آنکه این سوء‌تفاهم بین دو سازمان عریض و طویل نبود، بلکه سوء‌تفاهمی بین دو نفر یعنی علی و حسن خسروشاهی بود که هر روز چند ساعت با هم وقت می‌گذراندند. علی خسروشاهی می‌دانست که قسمت عمده تولید و مصرف آدامس در دنیا به صورت سقز بدون پوشش است که آدامس استیک نامیده می‌شود و مثلاً آدامس ریگلی،۳۷ پرمصرف‌ترین مارک آدامس در دنیا، از این نوع آدامس است. در حالی که آدامس خروس‌نشان، که بازار ایران را در دست داشت، آدامس دراژه و با پوشش شکر بود. بنابراین، علی خسروشاهی به این نتیجه رسیده بود محصولی که در بازار ایران عرضه می‌شود محصول غلطی است و هرگاه آدامس استیک به بازار عرضه شود، بازار را خواهد گرفت. مطلبی که در این میان به ‌آن توجه نشد علت تولید آدامس دراژه در ایران بود. آب و هوای ایران، جز در گیلان و مازندران، خشک است و پوشش شکر روی سقز باعث می‌شود سقز نرم بماند و خشک نشود. به علاوه، حسن خسروشاهی هم از نظر فروش و بازاریابی کاملاً تاکید نکرده بود که به آدامس دراژه نیاز دارند. این سوء‌تفاهم و عدم رسیدگی دقیق نتیجه رشد سریع شرکت، گرفتاری فراوان مدیران شرکت و عدم رشد سازمان مدیریت همگام با رشد حجم تولید و فروش و تنوع اجناس بود.۳۸ در نتیجه این امر، تا مدتی محصولات غلط به بازار عرضه شد. در سال ۱۳۴۴ آدامس بادکنکی به بازار عرضه شد. البته این محصول تا حدودی موفق شد، ولی آدامس بادکنکی دیگر از مد افتاده بود و قسمت کوچکی از بازار را تشکیل می‌داد. در همان زمان، شرکت مینو یک نوع آدامس استیک هم به بازار عرضه کرد که چون بسته‌بندی درستی نداشت و شرکت هم با تمام قوا پشت آن نایستاد، موفقیت چندانی پیدا نکرد. در این میان، جلیل خسروشاهی هم محصولی در خارج دیده بود که آدامسی با پوشش آب‌نبات بود. این محصول هم که با نام «آدامس بوم» به بازار عرضه شد، موفق نشد. یکی از نمایندگی‌های علی خسروشاهی نمایندگی آدامس چیکلتس بود که آدامس معروف آمریکایی و از نوع دراژه بود.۳۹ بین شرکت مینو و شرکت چیکلتس مذاکراتی برای تاسیس شرکت سهامی برای تولید آدامس چیکلتس آغاز شد. حسن خسروشاهی درباره انگیزه و سبب این فکر می‌گوید: «درست نمی‌دانم آیا آنها با ما تماس گرفتند یا ما با آنها تماس گرفتیم. ولی به هر حال مذاکراتی با آنها شروع شد و قرار شد با شراکت آنها شرکتی برای تولید آدامس چیکلتس تشکیل شود.» اجازه دولت برای این سرمایه‌گذاری خارجی لازم بود. این اجازه سرمایه‌گذار خارجی را قادر می‌کرد سود خود را با ارز دولتی به خارج از کشور منتقل کند. به علاوه، سرمایه سرمایه‌گذار خارجی را در مقابل خطر ملی شدن بیمه می‌کرد. هم شرکت مینو و هم وارنر لمبرت، صاحب آدامس چیکلتس، می‌دانستند دولت برای ساخت آدامس اجازه سرمایه‌گذاری خارجی نخواهد داد، زیرا بنا بر طرز فکر آن زمان، اولاً آدامس کالایی ضروری نبود که لازم باشد در داخل کشور با کمک سرمایه‌گذار خارجی تولید شود و ثانیاً، آدامس در داخل کشور تولید می‌شد و گرچه اندکی کیفیتش از جنس آدامس چیکلتس بدتر بود، ولی مصرف‌کننده از محصول داخلی نسبتاً راضی بود. شرکت وارنر لمبرت با توجه به این وضع تصمیم گرفت در جایگاه سرمایه‌گذار داخلی در تولید این محصول سرمایه‌گذاری کند، به این معنی که نه بتواند از ارز دولتی برای انتقال سود خود استفاده کند و نه از بیمه سرمایه‌گذاری خارجی بهره‌مند شود. البته چون در آن موقع ارز فراوان و آزاد بود و هر کس می‌توانست هر مقدار ارز بخواهد در بازار آزاد خریداری کند، در حقیقت شرکت وارنر لمبرت چیزی از دست نداده بود.۴۰ این شراکت محقق شد و قرار بود ماشین‌آلات آن نیز در همان محوطه شرکت صنعتی پارس نصب و این واحد تولیدی در آنجا مستقر شود. حسن خسروشاهی می‌گوید: «درست به خاطر ندارم، ولی فکر می‌کنم که ماشین‌آلات را ما خریده بودیم و قرار شده بود که از همان ماشین‌آلات شاید با مختصر تغییراتی استفاده شود.» با توجه به این شرایط می‌توان نتیجه گرفت هدف از این شراکت گرفتن کمک فنی برای تولید نبود، بلکه هدف این بود که با استفاده از مارک چیکلتس به قدرت محصولی که تولید می‌شد در بازار افزوده شود. علاوه بر این، انتظار می‌رفت بشود از معلومات چیکلتس در مدیریت تولید و بازاریابی استفاده کرد. با توجه به سرعت رشد، گروه مینو می‌توانست از هر نوع کمکی در رشته مدیریت استفاده کند. مضافاً شرکت وارنر لمبرت محصولات بسیار دیگری در رشته دارویی و لوازم بهداشتی داشت که ممکن بود در آتیه بتوان آنها را در همین موسسه مشترک یا با قرارداد لیسانس به بازار ایران عرضه کرد. اما از همان شروع کار بین شرکا اختلاف نظر پیدا شد. مسوول این کار در شرکت وارنر لمبرت شخصی بود با نام گراهام که بسیار مغرور و از خود‌راضی بود. حسن خسروشاهی درباره او می‌گوید: گراهام گویی خیال می‌کرد در یکی از مستعمرات امپراتوری بریتانیا مشغول کار است. کسانی هم که از طرف وارنر لمبرت مامور مدیریت تولید شده بودند به وضع ایران آشنا نبودند یا حداقل روش اداره آنها با روش اداره علی خسروشاهی فرق داشت و در نتیجه دامنه اختلافات بالا گرفت. طرفین خیلی زود متوجه شدند این کار به جایی نخواهد رسید و لذا شرکت را منحل کرده و از هم جدا شدند. با این حال، گروه مینو پروژه تولید آدامس را ادامه داد و ظرف مدت کوتاهی آدامس دراژه‌ای با نام «شیک» به بازار آورد که ظرف مدت کمی در بازار آدامس ایران رتبه اول را حائز شد. کارگاه بیسکویت و شکلات در همین زمان بود که واحدهای تولید بیسکویت و شکلات نیز تاسیس شدند. واحد تولید بیسکویت از بدو تاسیس با خرید دو فر بزرگ از شرکت بیکر پرکینز انگلستان راه‌اندازی شد که از نظر ظرفیت تولید بزرگ‌ترین واحد تولید بیسکویت در ایران بود، ولی چند سالی طول کشید تا مینو به پرفروش‌ترین تولیدکننده بیسکویت در ایران تبدیل شود.41 واحد تولید شکلات هم با تولید شکلاتی با مارک مینو آغاز به کار کرد و رفته‌رفته با اضافه کردن دو محصول با نام‌های کیت‌کت و اسمارتیز، تحت لیسانس شرکت راونتری ماکینتاش انگلستان، مقام اول را از نظر تولید و فروش شکلات در ایران کسب کرد. باید ذکر شود قانع کردن نستله به اینکه اجازه دهد نماینده انحصاری او در ایران اجناس یک شرکت شکلات‌ساز رقیب را در ایران تولید کند کار آسانی نبود. ولی بالاخره نستله متوجه شد جنسی که با کیت‌کت و اسمارتیز رقابت کند، ندارد و شاید به همین جهت در ۱۹۸۸ شرکت راونتری ماکینتاش را خرید. به نظر می‌رسد بعدها فکر نوعی همکاری بین‌المللی سه‌جانبه با توسعه این کارگاه‌ها در علی خسروشاهی تقویت شد، به نحوی که در آخر سال ۱۹۷۸م/۱۳۵۷ش به سوئیس سفر کرد و در آنجا مذاکرات سه‌جانبه‌ای بین راونتری ماکینتاش، نستله و علی خسروشاهی برای پروژه مشترکی به منظور تولید شکلات در ایران صورت گرفت. این سفر و غیبت خسروشاهی از ایران در آن زمان بعدها به منزله یکی از حربه‌ها برای توجیه ملی کردن گروه صنعتی مینو به کار رفت.۴۲ این نوع طرز فکر علی خسروشاهی منحصر به این مورد نبود. برای مثال، بعد از اینکه علی خسروشاهی به نمایندگی اورآل در ایران منصوب شد، نستله ۲۵ درصد سهام اورآل را خرید و حق دارد که از سال ۲۰۱۴ به بعد برای خرید بقیه سهام آن پیشنهاد بدهد. همچنین گفتیم که حدود ۱۴ سال بعد از اینکه خسروشاهی شروع به تولید محصولاتی تحت لیسانس راونتری ماکینتاش کرد، نستله این شرکت را خرید. این موضوعات نشان می‌دهد طرز فکر علی خسروشاهی مشابه مدیران شرکت‌های بزرگی نظیر نستله بود، ولی او قدری جلوتر به فکر می‌افتاد و عمل می‌کرد. کارگاه پفک‌نمکی علی خسروشاهی در سفرهایش به خارج مرتب در نمایشگاه‌ها و مغازه‌ها نمونه اجناس متفاوت را جمع‌ می‌کرد و می‌چشید. در یکی از این امتحانات به‌ محصولی برخورد که بعدها در ایران با نام پفک‌نمکی به بازار عرضه شد. جنسی که علی خسروشاهی به ‌آن برخورد کرده بود محصول شرکت آمریکایی بئاتریس فودز بود. هرکس این محصول را چشید از آن خوشش آمد و لذا، بلافاصله با تولید‌کننده محصول تماس گرفته شد تا محصول تحت لیسانس آنها ساخته شود. مذاکرات صورت گرفت و قرارداد لازم امضا شد. جالب این بود که شرکت بئاتریس به جای خواستن درصدی از فروش برای حق لیسانس، ماشین‌آلات ساخت پفک‌نمکی را به نام «اکسترودر» به گروه صنعتی مینو اجاره می‌داد و بدین ترتیب حق لیسانس خود را دریافت می‌کرد.43 حسن خسروشاهی درباره نام‌گذاری این محصول می‌گوید: در دوران کودکی با مادرم به قنادی مینا در ابتدای خیابان نادری می‌رفتیم. آنها یک شیرینی داشتند به نام پفک که خیلی مورد علاقه من بود. محصولی هم که قرار بود ساخته شود خیلی پف داشت و چون محصولی شور بود من تصمیم گرفتم اسم آن را پفک‌نمکی بگذارم و با عجله زیاد و برای اینکه مبادا دیگری اسم مشابهی ثبت کند این اسم را ثبت کردم.  بعد از امضای قرارداد، فوراً ترتیب مقدمات تولید داده شده، پفک‌نمکی به بازار عرضه شد. این محصول یکی از موفق‌ترین و پرسودترین محصولات مینو شد. پفک‌نمکی به قدری موفق شده بود که در سال ۱۳۵۶، شرکت مینو درصدد بود واحدهایی برای تولید آن در شهرستان‌‌هایی مانند اهواز و در شیخ‌نشین‌های خلیج فارس و عربستان سعودی تاسیس کند تا هم جنس تازه‌تر به دست مصرف‌کننده برسد و هم در هزینه حمل و نقل این جنس بسیار حجیم صرفه‌جویی شود. البته امتیاز تولید این محصول در کشورهای خارجی این بود که اگر روی واردات این جنس گمرک وضع می‌شد، حقوق گمرکی شامل تولیدات داخلی نبود. کارگاه تولید مواد بسته‌بندی در جنب واحدهای تولیدی، واحدی برای چاپ مواد بسته‌بندی مانند سلوفان و جعبه نیز تاسیس شد که تقریباً تمام احتیاج شرکت را در این زمینه تامین می‌کرد.44 در این رشته، این فکر مطرح بود که کارخانه‌ای برای تولید ورق آلومینیوم بسته‌بندی تاسیس شود. حسن خسروشاهی در این باره می‌گوید: یک روز صبح، قبل از اینکه از منزل خارج شوم، تلفن زنگ زد و منشی آقای هوشنگ انصاری، وزیر وقت اقتصاد، اظهار داشت که منتظر باشید تا چند دقیقه دیگر آقای وزیر می‌خواهد با شما صحبت کند. من هم مضطربانه منتظر شدم. چون این اولین‌باری بود که آقای وزیر اقتصاد به ‌منزل من تلفن کرده بود. چند دقیقه بعد تلفن مجدداً زنگ زد و آقای وزیر گفت شنیده‌ام شما تقاضای اجازه برای یک واحد ساخت آلومینیوم برای بسته‌بندی کرده‌اید. گفتم همین‌طور است. آقای وزیر گفت خواهشمندم شما از این اجازه صرف نظر کنید، من در جای دیگر جبران می‌کنم. حقیقت قضیه این بود که بر اساس مطالعاتی که کرده بودیم، گرچه هنوز می‌خواستیم این واحد را تاسیس کنیم، خیلی هم مشتاق به این کار نبودیم. این موضوع با موضوع تاسیس کارخانه بیسکویت فرق داشت. در آن مورد، بیسکویت به جوریت جنس ما اضافه می‌کرد و سازمان فروش ما را تقویت می‌کرد، در حالی که اگر ما آلومینیوم بسته‌بندی را خودمان می‌ساختیم یا می‌خریدیم چندان تفاوتی نمی‌کرد. مخصوصاً که مطالعات نشان می‌داد این کار سود فوق‌العاده ای ندارد. به علاوه، مشکل می‌توانستیم حرف آقای وزیر اقتصاد را صراحتاً رد کنیم، زیرا بالاخره صدور اجازه کارخانه در دست ایشان بود و لذا قبول کردیم. بعداً معلوم شد که دفتر شاهزاده شمس تقاضای اجازه این کار را کرده و وزارتخانه تصمیم گرفته است پروانه را به ‌ایشان بدهد. شمس این کارخانه را تاسیس کرد و تا جایی که می‌دانم قیمت تمام شده کارخانه ایشان چندین برابر قیمت بر‌آوردی ما بود. معلوم نیست که آیا این کارخانه هرگز به کار افتاد یا خیر.45 توسعه مکانی شرکت: ساختمان شرکت خوراک در نتیجه تاسیس کارگاه‌های متعدد، زمین خریداری‌شده برای کارخانه‌ها دیگر جایی برای توسعه نداشت. لذا قطعه زمین دیگری به ‌مساحت 120 هزار مترمربع در نزدیکی زمین اولی خریداری شد. در بین این زمین و زمین اولی کارخانه اتوبوس‌سازی شرکت سهامی اتوبوس‌سازان قرار داشت و در نتیجه دو زمین به هم متصل نمی‌شدند. با زحمت زیاد و پرداخت مبلغی به وزارت راه شرکت اجازه گرفت تونلی در حریم اتوبان بسازد و ارتباطی بین دو قطعه زمین به وجود بیاورد.46 در این زمین چند پروژه دیگر پیاده شد. اداره مرکزی شرکت خوراک در خیابان فردوسی و خیابان کوشک دیگر گنجایش کادر مرکزی فروش، تبلیغات، امور مالی و قسمت کامپیوتر آن را نداشت و لذا ساختمان جدیدی برای این سازمان‌ها در زمین جدید ساخته شد. قسمت مدیریت تولید و دفتر علی خسروشاهی کماکان در زمین قبلی پشت کارگاه‌ها باقی ماند. توسعه کارگاه دارو و لوازم آرایش پروژه دیگری که اجرا شد ساخت یک واحد جدید تولید دارو و لوازم آرایش بود. واحد داروسازی که قبلاً تاسیس شده بود برای تولید داروهای بوتس و سیرل بود.47 مدت‌ها بود که گروه صنعتی مینو در فکر این بود که وارد کار لوازم آرایش بشود. از یک طرف، ساخت و فروش لوازم آرایش کار پرنفعی به نظر می‌آمد و از طرف دیگر، سازمان توزیع و بازاریابی گروه می‌توانست از عهده توزیع و فروش این اجناس برآید. به علاوه، شرکت تولیددارو وارد این صنعت شده و بسیار موفق بود و حال با مشاهده موفقیت گروه مینو در صنایع غذایی وارد صنعت صنایع غذایی شده بود و به این جهت، علی خسروشاهی همواره به دنبال فرصتی بود که وارد رشته لوازم آرایش شود. برای وارد شدن به این کار، شراکت با یک موسسه معتبر خارجی یا داشتن قرارداد لیسانس با چنین موسسه‌ای لازم بود. مکاتباتی با اورآل، بزرگ‌ترین سازنده لوازم آرایش در دنیا، صورت گرفت. ولی اورآل جواب داده بود که نماینده دارد و نمی‌تواند در خصوص محصولات اورآل با گروه مینو وارد مذاکره بشود، ولی حاضر است درباره یکی از مارک‌های درجه دوم خود با نام ویشی مذاکره کند.48 در حالی که این مذاکرات در جریان بود، ناگهان اخباری در روزنامه‌ها منتشر شد مبنی بر اینکه نماینده اورآل در یک تقلب گمرکی و ارزی دست داشته است. در نتیجه این امر، اورآل تصمیم گرفت با گروه مینو در خصوص نمایندگی فروش محصولات مارک اورآل وارد مذاکره شود. قرارداد ظرف مدت کوتاهی به امضا رسید و بعدا تولید و فروش محصولات مارک لانکوم هم به آن اضافه شد. به این علل، واحد داروسازی توسعه یافت تا از عهده تولید محصولات اورآل و لانکوم هم بر بیاید. ولی فروش محصولات آرایشی به سرعت رو به افزایش بود و معلوم بود که طولی نخواهد کشید که واحد داروسازی موجود جوابگوی تقاضا نباشد. از طرف دیگر، شرکت قراردادی با شرکت ساندوز سوئیس برای تولید محصولات دارویی آنها بسته بود و همچنین قراردادی با شرکت سیرل آمریکا برای تولید بعضی از محصولات آنها منعقد کرده بود و اگر قرار بود این قراردادها اجرا شوند، واحد قدیم داروسازی به هیچ‌وجه قادر به تولید کافی نبود و لذا تصمیم گرفته شد تا یک واحد جدید داروسازی با ظرفیت کافی ساخته شود. نماینده ساندوز در ایران دکتر قاضی‌زاده بود. دکتر قاضی‌زاده از داروفروشان قدیمی بود. تشکیلاتی نداشت، ولی داروها را می‌شناخت و با بعضی از اطبای بانفوذ که دیگر اطبا از نسخه‌های آنان تقلید می‌کردند مربوط بود. به علاوه، ساندوز در مقام یکی از چهار شرکت معتبر دارو‌سازی سوئیسی در ایران سابقه و حسن شهرت داشت. بر این اساس، دکتر قاضی‌زاده اجناس ساندوز را وارد می‌کرد و توسط عمده‌فروشی‌ها می‌فروخت. ولی وضع عوض شده بود. دیر یا زود لازم بود که اغلب اجناس در ایران ساخته شود و روش توزیع و تبلیغ هم در حال تغییر بود. ظاهراً دکتر قاضی‌زاده حاضر به پذیرش الزامی این تغییرات نبود و لذا ساندوز به دنبال این بود که نماینده دیگری پیدا کند و در این راه با گروه صنعتی مینو تماس گرفت. علت انتخاب گروه مینو شاید این بود که مینو نماینده نستله، بزرگ‌ترین شرکت سوئیس، بود و این خود می‌توانست بهترین معرفی باشد. تغییر نماینده کار آسانی نبود. قانوناً و بر اساس قراردادها، شرکت‌ها می‌توانستند با اخطار سه‌ماهه، شش‌ماهه و بعضی اوقات یک‌ساله قرارداد را لغو کنند، ولی رویه غیررسمی وزارت بهداری ایران بر این بود که انتقال نمایندگی باید با موافقت نماینده قبلی باشد. در این خصوص نیز نماینده قبلی به هیچ‌وجه حاضر به ‌موافقت نبود. بالاخره پس از کشمکش‌های طولانی انتقال نمایندگی صورت گرفت.۴۹ بعد از انتقال، طرح ساختمان واحد جدید داروسازی بر اساس مدرن‌ترین واحدهای ساخت آن زمان توسط شرکت ساندوز تهیه و در اسرع وقت در تهران پیاده شد. با افزایش فروش و موفقیت روزافزون پفک‌نمکی، لازم بود که واحد تولید این محصول توسعه پیدا کند و لذا این واحد نیز به‌ زمین جدید منتقل شد. همچنین، انبارهای جدیدی برای توزیع محصولات و یک سالن غذاخوری جدید هم برای کارکنانی که در زمین جدید کار می‌کردند ساخته شد. ایجاد این واحدهای تولیدی و فراهم آوردن زیربنای صنعتی در مجموعه گروه صنعتی مینو در تهران حاصل تلاش‌های فشرده‌ای در یک دهه بود. دهه ۱۳۴۰ نه فقط دهه طلایی اقتصاد ایران،۵۰ بلکه دهه طلایی شرکت صنعتی مینو نیز بود. این روند ادامه یافت و تولید شرکت از ۲۵۲۶۰ تن انواع تولیدات در سال ۱۳۵۳ به ۳۸۹۵۰ تن در ۱۱‌ماهه ۱۳۵۶ رسید. گزارش کارشناسان بانک توسعه صنعتی و معدنی حاکی از آن بود که آنها می‌توانند تا پایان سال ۱۳۵۶ تولید را به روزی ۲۰۰ تن برسانند.۵۱ تاسیس کارخانه خرمدره سیاست دولت در دهه‌های 1340 و 1350 بر این اساس بود که حتی‌الامکان از تمرکز صنایع در تهران جلوگیری کند. دلیل اتخاذ این سیاست آن بود که به نظر می‌رسید تهران ظرفیت جمعیت بیشتر را ندارد. مخصوصاً که مقدار آب آن محدود برآورد می‌شد و ازدیاد جمعیت باعث آلودگی هوا و تراکم بیشتر ترافیک می‌بود. به ‌علاوه، علتی نداشت که فقط تهران از مزایای صنعتی شدن کشور بهره‌مند شود. بر اساس این سیاست، دولت پنج سال معافیت مالیاتی برای واحدهای تولیدی قائل شده بود که در خارج از شعاع ۱۲۰ کیلومتری تهران تاسیس می‌شدند.52 ظاهراً اعطای این امتیاز کافی نبود و باز هم صاحبان صنایع ترجیح می‌دادند کارخانه‌ها را در تهران مستقر کنند. به نظر حسن خسروشاهی علت این امر واضح بود. «در تهران زمین‌ها قباله داشتند و می‌شد زمین را با حدود مشخص خرید، در حالی که در شهرستان‌ها زمین قباله‌دار مشکل پیدا می‌شد. به علاوه، در تهران اغلب سرویس‌ها مانند آب و برق و تلفن کم و بیش موجود بود، در حالی که وضع در شهرستان‌ها این‌گونه نبود.» ولی از همه مهم‌تر موضوع موجود بودن نیروی انسانی متخصص و حداقل آشنا به فرهنگ تولید کارخانه‌ای بود. این نوع نیروی انسانی در خارج از تهران کمیاب بود. علاوه بر این، انتقال متخصصان به خارج از تهران مشکل بود، زیرا این متخصصان اغلب به سبب عدم دسترسی فرزندان‌شان به مدرسه خوب در شهرستان‌ها کار در تهران را ترجیح می‌دادند.53 علت دیگری که باعث می‌شد کارخانه‌ها خیلی مایل به استقرار در خارج از مرکز نباشند، این بود که بزرگ‌ترین بازار ایران شهر تهران بود و اقلاً بعضی از صنایع ترجیح می‌دادند در نزدیکی این بازار مستقر شوند. وزارت اقتصاد و بعداً وزارت صنایع با همکاری بانک توسعه صنعتی برای رفع این اشکالات تصمیم گرفتند چند شهر صنعتی در خارج از تهران ایجاد کنند.54 ایده این بود که در این شهرها زمین با سرویس‌های لازم برای صنایع فراهم شود. این کار بخشی از مشکلات را حل می‌کرد، ولی مشکل نبود کارشناسان متخصص و اکراه آنها از انتقال به‌ این شهرها حل نمی‌شد. حسن خسروشاهی می‌گوید: «مساله جدیدی که در نتیجه تاسیس شهرهای صنعتی پیش می‌آمد این بود که چون تعدادی کارخانه در یک محوطه نسبتاً کوچک قرار داشتند، رقابت شدیدی بین آنها برای جلب نیروی کار پدید می‌آمد که باعث بالا رفتن غیرموجه دستمزدها می‌شد.» در ضمن، در موارد زیادی سرویس‌های لازم فقط روی کاغذ فراهم می‌شدند و در حالی که قیمت سرویس به حساب کارخانه گذاشته می‌شد، از خود سرویس خبری نبود. به هر حال، علاوه بر فراهم کردن انگیزه‌های گوناگون و کوشش برای تسهیل تاسیس کارخانه در خارج از تهران، وزارت اقتصاد و بعدها وزارت صنایع تصمیم گرفتند مگر در موارد خاص از صدور اجازه ایجاد کارخانه جدید در تهران خودداری کنند. این سیاست گاه در نتیجه اعمال نفوذ بعضی افراد ذی‌نفوذ اجرا نمی‌شد.۵۵ کارخانجات گروه صنعتی مینو نیز از این قاعده مستثنی نبودند و چون گروه دائم در حال توسعه بود، بنابراین چاره‌ای نبود جز اینکه تاسیسات جدیدی در خارج از تهران پدید آید. سوال مهم این بود که این تاسیسات در کجا ایجاد شود. عقیده مهندسان این بود که خوب است این تاسیسات در یکی از شهرهای صنعتی باشد، ولی علی خسروشاهی با این عقیده موافق نبود. او می‌خواست این تاسیسات در زمینی وسیع، در محلی باصفا و دور از دیگر صنایع باشد. پس از جست‌وجوی فراوان، زمین مناسبی با وسعت کافی در خرمدره پیدا شد. یکی از عللی که این زمین انتخاب شد آن بود که این زمین قباله داشت و طبق قانون اصلاحات ارضی در سال 1341 از صاحب آن گرفته شده بود و به سردار جاف واگذار شده بود. بنا بر روایت حسن خسروشاهی، علی خسروشاهی چون زمین را غصبی می‌دانست لازم دید که از صاحب قبلی آن حلیت بطلبد. در ملاقاتی که علی خسروشاهی با مالک قبلی داشت، آن شخص گفت دنیا را ببین. زمین مرا به زور می‌گیرند می‌دهند به سردار جاف که او به شما بفروشد. معلوم نیست من چه عیبی دارم که خودم نمی‌توانم این کار را انجام دهم. ولی به هر حال رضایت داد و گروه صنعتی مینو این زمین را در سال ۱۳۵۲ خرید. خرمدره، از توابع شهرستان زنجان، در فاصله ۲۵۰ کیلومتری غرب تهران قرار دارد. مسیری پرخطر و راهی که به سبب عبور و مرور ماشین‌های سنگین بدان قتلگاه نیز می‌گفتند.۵۶ انگیزه سرمایه‌گذاری در خرمدره به غیر از رقابت و صنعت‌گستری و راه بدون بازگشتی که علی خسروشاهی انتخاب کرده بود، معافیت مالیاتی نیز بود. به علاوه، خرمدره شرایط آب و هوایی خنک و متناسب با تولیدات و محصولات غذایی داشت و تا حدی هزینه‌های سردخانه‌‌ای را کاهش می‌داد. خرمدره به سبب وزش بادهایی که از قسمت‌های شمالی آن می‌آید، دارای تابستان‌هایی با آب و هوای معتدل و خنک و زمستان‌های بسیار سرد بود. همچنین، در جاده ترانزیت اروپا به تهران واقع شده بود.۵۷ بعد از احداث کارخانه خرمدره قیمت زمین‌ها بالا رفت و خرمدره که قریه‌ای بیش نبود به شهری تبدیل شد. مهندس ابوطالبی می‌گوید: خرمدره دهی تابع شهرستان ابهر، در پنج کیلومتری‏اش بود. وقتی مینو پیشرفت کرد، شهرتش از ابهر بیشتر شد. مینو تحول بزرگی برای آنجا بود. در استخدام نیروی کار اولویت با جمعیت جویای کار در خرمدره بود. نیروی کار لازم برای کارخانه علی خسروشاهی از کارگران محلی تامین شد و این کارگران مشکلات تهران را برای رفت‌ و آمد به کارخانه نداشتند. اما نیروی کار کافی نبود. از دهات خرمدره نیرو می‌گرفتیم. به زودی میزان بیکاری در جمعیت جویای کار در حد صفر شده بود. کارخانه آنها را جذب می‏کرد، آموزش می‏داد و مشغول کار می‏شدند. چون نیروی کار در روستاهای نزدیک کم بود، از روستاهای به فاصله 25 تا 30 کیلومتر نیز برای استخدام مراجعه می‌کردند. با این وجود، جذب نیرو، به‌ ویژه در زمستان‏ها، مشکل بود. برای جذب نیروی انسانی به امامان مساجد هم برای تبلیغ متوسل می‏شدیم. با این وجود، تعدادی نیز از تهران استخدام شده بودند. به این دلیل شرکت مجبور به خانه‌سازی در اطراف کارخانه شد تا آن منطقه جای زندگی شود...کارخانه در 1354 به بهره‌برداری رسید و در فاصله کمتر از چهار سال تولید آن به 180 تن رسید. به عبارت دیگر، اگر آب را، که یک ماده افزوده است کنار بگذاریم، روزانه 130 الی 140 تن ماده اولیه وارد کارخانه و حدود 300 تن جنس وارد و خارج می‌شد، به نحوی که شرکت‌های حمل و نقل منطقه از عهده‌اش بر نمی‌آمدند. روزانه حدود 100 کامیون برای ورود و خروج به کار گرفته می‌شد. مشکل حمل و نقل کالا و کمبود کامیون در منطقه، به اضافه مشکلات رفت و آمد و مناسب نبودن جاده برای حجم بالای تردد کامیون‌ها تلاش ویژه‌ای می‌طلبید. درصدد بودیم تا از ایستگاه راه‌آهن خرمدره یک خط ریل ویژه به محل کارخانه کشیده شود که به جایی نرسید. مشکلات زیادی در راه حمل و نقل مواد اولیه و جنس تمام‌شده و آمد‌ و رفت کارگران وجود داشت که در نتیجه دخالت ژاندارمری، که صرفاً هدف آن اخاذی بود، تشدید می‌شد و مراجعه شرکت به ارتشبد قره‌باغی برای رفع مزاحمت ژاندارمری بدون نتیجه بود. افرادی که دائماً بین خرمدره و تهران در رفت و آمد بودند، از جمله علی خسروشاهی، دائماً مواجه با خطرات زیادی بودند و تصادفات متعددی در این جاده برای کارکنان شرکت رخ داد. بنای ساختمان‌های اداری و کارگاه‌های کارخانه خرمدره در زمینی به مساحت ۵۲ هکتار واقع در ضلع شمالی جاده ترانزیت شروع شد. علاوه بر این، علی خسروشاهی موسسه خیریه مینو را نیز در آنجا تاسیس کرد و مشغول ساختن بیمارستان مدرن و مجهزی در خرمدره شد. مهندس غفوری ناظر ساختمان‌ها بود که بر ساخت کارهای سوله و ساختمان‌سازی نیز نظارت می‌کرد. محمدتقی شالچی نیز امور اداری کارخانه را بر عهده داشت و پرداخت حقوق و سایر پرداخت‌ها را انجام می‌داد. ساخت خانه‌های سازمانی کارخانه نیز همزمان شروع شد. به سبب نیاز به نیروی متخصص و مشکل رفت و آمد ساختمان‌های مسکونی شهرک به سرعت احداث شدند. هرچند خانه‌های سازمانی تاثیر چندانی بر جذب نیروهای متخصص، مهندسان و کارمندان داشت، زندگی در آن خانه‌ها چندان راحت هم نبود. در قسمت اصلی کارخانه، غیر از چند ساختمان سوله که بعدها تبدیل به کارگاه شدند، همه زمین‌های کارخانه یونجه‌زار بود که محصول آنها به دامداران محلی فروخته می‌شد. یکی از مسائلی که علی خسروشاهی توصیه می‌کرد، کاشتن درخت دورتادور زمین‌های کارخانه بود. این درخت‌ها همانند سدی نفوذ بادهای شدید را کم می‌کردند. از استادان دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران در کرج نیز که دکترای باغبانی داشتند برای مشاوره باغبانی استفاده شد. در ۱۳۵۳، دیگر خرمدره به مثابه یکی از چهار شرکت گروه صنعتی مینو در کنار شرکت صنعتی پارس‌، شرکت خوراک و شرکت صادراتی پرسویس مطرح شده بود و نام «مینو خرمدره» گرفت. افزودن این نام بعد از چاپ آگهی استخدامی اتفاق افتاد که در آن، آدرس کارخانه را شهرستان ابهر نوشته بودند. در این آگهی عبارت «شهرستان ابهر، شرکت مینو» در جای نشانی درج شده بود. وقتی مسوولان اداری خرمدره این آگهی را دیدند، به شدت ناراحت شدند. این مساله با اعتراض مسوولان شهر خرمدره روبه‌رو شد و از آن به بعد، کلمه خرمدره به نام مینو اضافه شد.۵۸ علی خسروشاهی اصرار فراوانی داشت که هرچه زودتر تولید کارخانه مینو خرمدره شروع شود. در سال 1354، در حالی که هنوز ساختمان‌سازی نیمه‌کاره بود، تولید شروع شد. برنامه علی خسروشاهی این بود که با آماده شدن هر کارگاه، تولید آن شروع شود. ابوطالبی می‌گوید: وقتی در سال 1354 استخدام شدم، کارگاه بیسکویت در حال نصب ماشین‌آلات بود...یادم هست پرسنل آنجا نتوانسته بودند با متخصصان انگلیسی که مشغول نصب ماشین‌آلات بودند کار کنند و من وظیفه تعامل با آنها را برعهده گرفتم...ما اختلاف‌‌مان این بود که ما می‏خواستیم انگلیسی‏ها همه نیروهای خودشان را برای راه‌اندازی بیاورند و به پرسنل ما هم آموزش دهند. اما تکنسین‏های انگلیسی تمایل داشتند با هموطن خودشان کار کنند. اما کار تولید با جدیت به پیش می‌رفت.59 اولین دستگاه‌هایی که از تهران به خرمدره انتقال داده شدند، دستگاه‌های پفک‌نمکی بودند و بدین ترتیب، تولید در مینو خرمدره با محصول پفک‌نمکی شروع شد که محبوب‌ترین محصول مینو بود. پس از آن و با انتقال ماشین‌آلات، تولید آب‌نبات و تافی نیز در آنجا شروع شد. بعد از آن، خطوط تولید بیسکویت خرمدره به بزرگ‌ترین خطوط تولید بیسکویت در دنیا بدل شد که قادر به تولید انواع و اقسام بیسکویت بود. خطوط تولید بیسکویت را شرکت بیکر‌پرکینز (Baker Perkins) در سال‌های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ نصب و راه‌اندازی کرد. برای بیسکویت چهار فر یا خط تولید نصب شد. حسن خسروشاهی می‌گوید: در موقعی که این فرها سفارش داده شد، ظرفیت آنها به ‌مراتب بیشتر از مصرف بازار بود. ولی برنامه تغذیه رایگان مدارس به داد ما رسید و تا زمانی که مصرف بازار آزاد تدریجاً بالا برود، قسمتی از اضافه‌ تولید را جذب کرد. در این مورد فرصتی برای شرکت ایجاد شد و ما چون وسیله داشتیم توانستیم از این فرصت استفاده کنیم. از محصولاتی که در خرمدره تولید می‌شد، یکی هم بیسکویت دایجستیو بود که تحت لیسانس شرکت یونایتد بیسکویت انگلستان ساخته می‌شد. در این بیسکویت باید سبوس خاصی از گندم به طرز ویژه‌ای مصرف می‌شد. از محصولات دیگر کیک اسفنجی پم‌پم بود که برای تغذیه مدارس تولید می‌شد. تولید و راه‌اندازی خط کیک پم‌پم در مدت دو ماه انجام شد.60 با اینکه در آن زمان مساله شیر دامی وقت زیادی را از علی و حسن خسروشاهی به خود اختصاص داده بود، فعالیت‌های کارخانه خرمدره در 1355 توسعه یافت و با استخدام افراد جدید کادر سرپرستی آن تقویت شد. به همین منظور، آگهی‌های استخدام کارخانه در روزنامه‌های عصر تهران مرتب به چاپ می‌رسید.61 با گسترده‌تر‌ شدن بازار مصرف تولیدکنندگان بیشتری نیز به بازار وارد می‌شدند. علی خسروشاهی ضمن توسعه تولید ناچار بود موقعیت رقابتی خود را نیز بهبود بخشد تا هم سهم خود را در بازار حفظ کند و هم سهم بیشتری از بازار رو‌ به گسترش آن روز را داشته باشد. کاری که روز‌ به‌ روز سخت‌تر می‌شد. محرم خندایی، که مدتی برای کمک به راه‌اندازی ماشین‌ها در خرمدره بود، می‌گوید: کارخانه‏ای بود به نام توتیا‏ در شهرستان خوی، متعلق به حاج طرخانی. آن کارخانه در حال نصب یک خط آب‌نبات شفاف بود که مینو آن را به ‌نام بلوره به ‌بازار آورد. ما مشغول راه‌اندازی خط بلوره در خرمدره بودیم. آقای خسروشاهی می‏پرسید چقدر مانده کار تمام شود. می‏گفتیم یک مقدار مانده. می‌گفت سریع‏تر کار کنید تمام شود، چون اگر خوی دستگاهش را راه بیندازد و محصولش زودتر به ‌بازار برود، در این محصول برنده می‏شود. ما باید قبل از آنها به بازار برویم. او از همه رقبا اطلاعات داشت. با همان خامی جوانی خودم به او گفتم که حالا اگر او راه هم بیندازد چه کار می‏تواند بکند؟ علی خسروشاهی در حالی که دستش را پشتش گره کرده بود به من گفت: هر بیشه گمان مبر که خالی است / شاید که پلنگ خفته باشد بعد ادامه داد سعی کن این کار زودتر تمام بشود. می‏گفت کار را باید بکنی تا کار جلو برود. بعد گفت اگر ما روزی زمین بخوریم، دیگر نمی‏توانیم بلند شویم. گفت می‏دانی منظورم چیست؟ گفتم نه. گفت یعنی اینکه اگر زمین بخوریم با 10 میلیون و 100 میلیون تومان کار ما درست نمی‏شود. الان می‏فهمم که منظورش این بود که وقتی شرکتی بزرگ شود بسیار باید مواظب باشد.62 در سال ۱۳۵۸، کارخانه خرمدره در حقیقت به شکل پارکی صنعتی درآمده بود که منطقه مسکونی و سایر امکانات زندگی را در اختیار کارگران و کارمندان خود گذاشته و به توسعه منطقه کمک بسیاری کرده بود. مهندس ابوطالبی می‌گوید: «در سال ۱۳۵۵ کارخانه ۲۰۰ نفر پرسنل داشت.»۶۳ در حالی که در شرح خلاصه‌ وضعیت این کارخانه آمده است که در سال ۱۳۵۸ تعداد کارگران به ۱۹۰۰ نفر و تعداد کارمندان، تکنسین‌ها و مهندسان نیز به ۲۰۰ نفر رسیده بود.۶۴ به علاوه، برنامه‌های دیگری نیز برای بهبود زندگی کارکنان و اهالی منطقه در دست اقدام بود. برای مثال، علی خسروشاهی در آخرین روزهای حضورش در ایران پس‌اندازش را در اختیار مهندس غفوری قرار داد تا پروژه نیمه‌کاره بیمارستان خرمدره را نیز به پایان برساند.۶۵ در یک جمله می‌توان ادعا کرد که ساخت و توسعه مجموعه صنعتی مینو در خرمدره حاصل آتیه‌نگری، بزرگ‌بینی و پشتکار شبانه‌روزی علی خسروشاهی بود. قدرت مالی یکی از امتیازات مهم گروه صنعتی مینو قدرت مالی آن بود. گروه صنعتی مینو توجه دقیقی به گردش نقدینگی شرکت می‌کرد و مراقب بود عملیات گروه حداکثر احتیاجات نقدی شرکت را تامین کند. گروه صنعتی مینو در این زمینه از امتیازاتی برخوردار بود. اولاً قسمت مهمی از مواد اولیه عبارت بودند از آرد، شکر و روغن‌نباتی که در داخل کشور تولید می‌شدند یا در داخل کشور موجود بودند و روزانه یا حداکثر هر دو سه روز یک بار تحویل انبار کارخانه می‌شدند. بنابراین، لزومی نداشت که سرمایه زیادی برای انبار این مواد به کار رود. ثانیاً سازمان فروش مرتباً به دنبال وصول مطالبات شرکت بود و کوشش می‌کرد حاصل فروش‌ها در کوتاه‌ترین مدت به حساب شرکت واریز شود. در این خصوص فروش مستقیم به خرده‌فروش‌ها کمک مهمی به وصول مطالبات در کوتاه‌مدت بود، زیرا عمده‌فروش‌ها انتظار داشتند تا علاوه بر گرفتن تخفیف بیشتر مدت پرداخت را طولانی‌تر کنند.66 علاوه بر اینها، ظاهراً وضع صنعتی که مینو در آن فعالیت می‌کرد طوری بود که نسبت سرمایه‌گذاری به فروش نسبتاً پایین بود؛ بدین مفهوم که هر واحد سرمایه‌گذاری از بعضی صنایع دیگر فروش بیشتری داشت. حسن خسروشاهی در این خصوص می‌گوید: «به یاد دارم که با پدرم صحبت تاسیس کارخانه‌ای برای تولید گلوکز می‌کردیم و او چندان مایل به این کار نبود، زیرا نسبت سرمایه‌گذاری به فروش در آن صنعت بالا بود.» در نتیجه این گردش نقدینگی سریع، قسمت مهمی از احتیاجات مالی گروه از طریق عملیات جاری شرکت تامین می‌شد و نیازی به گرفتن وام نبود و در نتیجه، گروه می‌توانست مرتباً به سرمایه‌گذاری برای تولید محصولات جدید و اضافه کردن ظرفیت اقدام کند. مخصوصاً که تقریباً همه سود شرکت مجدداً صرف سرمایه‌گذاری در خود شرکت می‌شد. حسن خسروشاهی می‌گوید: «به یاد ندارم که هیچ پروژه‌ای به علت نبودن منابع مالی به تاخیر افتاده یا حذف شده باشد.» او درباره این مزیت شرکت مینو می‌افزاید: «میزان نقدینگی حاصل از عملیات جاری شرکت مینو طوری بود که اگر عملیات شرکت ادامه پیدا کرده بود، می‌توانست در سطح بین‌المللی اقدام به خرید شرکت‌های مشابه بکند.» گروه از لحاظ مالی فقط در دو زمان تحت فشار قرار گرفت. یکی در زمان حکومت دکتر امینی که محدودیت‌های بسیاری برای پرداخت بروات نستله پیش آمد و موجب نگرانی شرکت نستله شد، چنان که شامپو، مدیر قسمت بین‌المللی نستله، با عجله به تهران سفر کرد تا وضع را بررسی کند و مطمئن شود بدهی‌ها پرداخت خواهد شد. علی خسروشاهی توانست به‌رغم این محدودیت‌ها بروات را در راس موعد پرداخت کند و این امر باعث شد که به اعتبار او نزد نستله افزوده شود. زمان دیگر اوایل عرضه تاید به بازار بود. در این زمان، برای اولین و آخرین بار بعد از دهه ۱۳۱۰، علی خسروشاهی مجبور به قرض از بازار شد. البته گروه صنعتی مینو چند بار برای اجرای برنامه‌های توسعه خود بین سال‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۷ از بانک توسعه صنعتی وام گرفت. گزارش بازرسان بانک نشان می‌دهد شرکت مینو در همه موارد شرایط وام را رعایت کرد و اقساط بازپرداخت را به موقع پرداخت.67 سخن پایانی در دهه 1350، کاملاً روشن شده بود که علی خسروشاهی متجدد صنعت‌گرایی است که شیوه‌های مدرن و کاملاً علمی را قالب اصلی فعالیت‌های تولیدی و توزیعی شرکت کرده است. این شیوه‌ها شامل حداکثر ساختن و بهینه‌سازی تولید بر اثر تنظیم رابطه با کارگران از یک سو، تولید محصولاتی با هزینه پایین‌تر و عرضه محصولات مورد درخواست مصرف‌کنندگان بر اساس بازاریابی مدرن بود. در نتیجه، بازگشت سرمایه در همه فعالیت‌های او چشمگیر بود. تخصیص سود حاصل از سرمایه‌گذاری برای سرمایه‌گذاری مجدد روند انباشت سرمایه را تشدید می‌کرد. شاخص آن، در دست گرفتن سهم بیشتری از بازار نسبت به رقیبان بر اثر افزودن دائم بر خطوط تولیدی و تشکیل گروه تولید و فروش محصولات اقماری، از محصولات دارویی به بهداشتی و آرایشی بود. اینها همه در حالی بود که هیچ‌گاه از نوعی انحصار خاص سود نبرد.68 او در مشارکت با سرمایه‌گذاران مطرح خارجی چشم‌اندازهایی به مراتب فراتر از بازار ملی و منطقه‌ای می‌دید. اعتقاد به این نکته او را در ردیف متجددان صنعتی قرار می‌دهد که راه خود را بی‌توقف و بی‌برگشت می‌دانست و فهمیده بود هر تامل در پیشرفت تولیدات صنعتی شرکت را به سختی به زمین خواهد زد، به نحوی که برآمدن دوباره بسیار مشکل خواهد بود. پی‌نوشت‌ها: ۱- این مقاله بخشی از کتابی است که به زودی با عنوان صاحبان صنایع در عصر پهلوی: زندگی و کارنامه علی خسروشاهی، توسط نشرنی منتشر خواهد شد. 2- خسروشاه در هزاره اول قبل از میلاد منطقه مسکونی قبیله‌ای بوده و نامش در آن زمان «آنیاشتانیا» بود. مطابق نوشته دیاکونف، مورخ مشهور روسی، در دوران حکومت ماد قلاع این منطقه موقعیتی استراتژیک داشتند. برای مطالعه بیشتر بنگرید به: www.khosrowshahr.ir 3- سازمان اسناد ملی ایران، انتخابات اتاق بازرگانی تبریز، پرونده ۲۴۸۴۹۸، سند شماره ۳۳۸۶. ۴- مدرسه رشدیه اولین مدرسه از نوع جدید در ایران بود که میرزاحسن رشدیه آن را تاسیس کرد. رشدیه در قفقاز تجربه‌هایی در زمینه  مدرسه‌داری آموخته بود و بعد از تبریز مدرسه رشدیه تهران را نیز احداث کرد. رشدیه مردی بلنداندام، با قبایی بر تن و عبایی بر دوش بود و عمامه‌ای بر سر می‌نهاد. بنگرید به جلال عبده، 40 سال در صحنه قضایی، سیاسی، دیپلماسی ایران و جهان: خاطرات دکتر جلال عبده، ویرایش و تنظیم مجید تفرشی (تهران: رسا، 1378)، جلد 1، 52. 5- مصاحبه نویسنده با ابوالقاسم سجادی، تهران، ۱۳۸۹. او از دهه ۱۳۳۰ شمسی با علی خسروشاهی کار می‌کرد و در دهه ۱۳۵۰ شمسی از مدیران ارشد شرکت بود. ۶- حسن خسروشاهی می‌گوید: «پدرم دو سال سربازی را تلف شدن وقت می‌دانست.» مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی، لندن، 29 مارس 2013میلادی/ 9 فروردین 1392 شمسی. تمامی نقل قول‌های این مقاله از حسن خسروشاهی مربوط است به این مصاحبه.  7- فهرست تجار عضو اتاق تجارت در شماره‌های متفاوت مجله اتاق بازرگانی، سال ۱۳۳۶. ۸- کارت بازرگانی علی خسروشاهی در اتاق بازرگانی ایران با شماره 888 و با آدرس شماره 695 خیابان فردوسی ثبت شده است. بنگرید به مجله اتاق بازرگانی، شماره 54 (1336)، 22. 9- اداره ثبت شرکت‌ها، شماره ه ثبت ۶۵۹۲، ۱۳۳۸؛ اداره ثبت شرکت‌ها و موسسات، پرونده شرکت صنعتی پارس و شرکت خوراک؛ کیهان، شماره ۸۷۰۸ (۱ مردادماه ۱۳۵۱)، ۱۵. ۱۰- واردات به کشور محدود شده بود و از خردادماه 1340 ورود لوازم آرایشی، خوراکی، قماش و... نیز به فهرست اضافه شد. بنگرید به باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی (تهران: نشر نامک، 1387)، جلد 2، 128. 11- در کل عده‌ای معتقدند خیال بخش خصوصی در پایان دهه ۱۳۳۰ از سرمایه‌گذاری در ایران راحت شد. این مساله به بهبود موقعیت  امنیتی ایران در منطقه برمی‌گشت. به تعبیر قاسم لاجوردی، نقطه عطف سرمایه‌گذاری بخش خصوصی توافق شاه و آیزنهاور رئیس‌جمهوری آمریکا بود. آیزنهاور در آن زمان نامه‌ای به شاه نوشت که اگر شوروی به ایران حمله کند، ما از ایران حمایت خواهیم کرد. بنگرید به محمد قوام، «محمدتقی برخوردار؛ مرگ مردی که به خانه‌های ایران رفاه آورد»، سایت بی‌بی‌سی فارسی (۲۶ ژوئیه ۲۰۱۱). این نامه نتیجه ورود آمریکا به سیاست ایران و ترغیب ایران برای ورود به پیمان‌های منطقه‌ای، مانند پیمان بغداد و بعد سنتو، و احتراز از بستن هر نوع قرارداد دوجانبه با شوروی بود. آیزنهاور آن را در ۳۰ ژانویه ۱۹۵۹ نوشت و در واقع عکس‌العمل او به نزدیکی شاه به شوروی بود. شاه نیز در جواب بر پیوندهای استراتژیک با آمریکا تاکید کرده بود. به نظر می‌رسد این سیاست شاه بیش از پیش آمریکا را به حمایت از ایران در مقابل شوروی سوق داد. گرچه باید گفت سرمایه‌گذاری بخش خصوصی قبل از این زمان شروع شده بود و شاید شروع و گسترش سرمایه‌گذاری خارجی به این ادعا بیشتر مرتبط باشد. برای مطالعه شرح مفصل این نامه بنگرید به: Kristen Blake, The U.S.-Soviet Confrontation in Iran,1945-1962: A Case in the Annals of the Cold War, (New York: University Press of America, 2009), 122. 12- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی، لندن، ۲۹ مارس ۲۰۱۳. ۱۳- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. 14- مراد اریه، بنیانگذار شرکت بستنی‌سازی الدورادو، مجتمع کارخانجات سرامیک‌سازی، کاشی ایرانا و چندین کارخانه دیگر، کارآفرینی با خاستگاه‌های تجاری بود که در دهه ۱۳۵۰۰ در رشته‌های گوناگون صنعتی فعالیت می‌کرد. او متولد کاشان و از خانواده‌ای یهودی بود. پدر و سایر نیاکانش همگی از خاخام‌های یهودی بودند. او در تابستان ۱۳۳۲ و هنگامی که محمدرضاشاه به ایتالیا فرار کرده بود و سفیر ایران نیز هیچ خدمتی در اختیارش قرار نداده بود، در طول مدت اقامت کوتاه شاه خدمات مالی زیادی به او کرد که بعدها از آن به خوبی و فراوانی بهره برد. او مدتی نیز نماینده یهودیان در مجلس شورای ملی بود. برای شرح مختصری از زندگی او بنگرید به: Abbas Millani, Eminent Persians (New York: Syracuse University Press, 2008), 607-611. 15- بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، گزارش مدیر عامل به هیات عامل، شرکت صنعتی علاءالدین (سهامی عام) گزارش شماره ۱۰۰۱، سال ۱۳۵۷؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۱۶- شرکت علاءالدین تا سال 1356 بخاری علاءالدین، چراغ‌های خوراک‌پزی، چراغ توری و فتیله بخاری تولید می‌کرد و تا همین سال سرمایه‌اش به 264 میلیون ریال رسید. در سال 1353، طرح توسعه اتوماتیک کردن خط تولید را انجام داد. در 1354 سهامی عام شد و در 13555 حجم عملیاتش بالا رفت و سود سهام 104‌درصدی به صاحبان سهام پرداخت کرد. تا سال 1357، 474 کارگر و کارمند داشت. بنگرید به بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، گزارش مدیر عامل به هیات عامل، شرکت صنعتی علاء‌الدین (سهامی عام). 18- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۱۷-Julian Bharier, Economic development in Iran 1900 - 1970 (Oxford: Oxford University Press, 1971). 19- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۲۰- پس از انقلاب، یکی از موضوعاتی که علیه علی خسروشاهی و صاحبان شرکت اقامه شد و جزو دلایل ملی شدن ذکر شد این بود که خریدها از شرکت وابسته در خارج انجام می‌شود. بنگرید به بند 44 در «نامه هیات پنج‌نفره در سازمان صنایع ملی ایران به وزیر وقت صنایع»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1360. 21- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۲۲- مصاحبه با مهندس سهراب حسابی، تهران، 1390. 23- مصاحبه نویسنده با مهندس سهراب حسابی. ۲۴- مهندس حسابی می‌گوید: «اشتارکه که برای راه‌اندازی ماشین تحویل فرمول ساخت و نشان دادن طرز پخت آمده بود بر حسب تصادف،  هنگام رانندگی یکی از قضات شمیران را زیر (گرفت) و به زندان افتاد. علی خسروشاهی هر روز با محرم خندابی می‏رفتند ملاقاتش زندان و فرمول‏های طرز پخت را از او در زندان آموزش می‌گرفتند.» مصاحبه با مهندس سهراب حسابی. 25- محرم خندابی می‌گوید: «من هیکلم خوب بود و می‌توانستم دیگ‏ها را حرکت دهم. همزمان ماشین‌آلات در صندوق رسید و من هر روز با  کنجکاوی نگاه می‏کردم. آنقدر که مهندس آلمانی متوجه شد که من می‌خواهم کمکش کنم و چیزی یاد بگیرم.» مصاحبه نویسنده با محرم خندابی، تهران، ۱۳۹۰. ۲۶- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی. 27- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۲۸- حسن خسروشاهی می‌گوید: «اسم (مینو) را شخصی با نام دکتر حجت پیشنهاد کرد. دکتر حجت از کارمندان ارشد وزارت گمرکات و  انحصارات بود که با پدرم دوست بود. و در زبان فارسی هم آدم فاضلی بود و چند اسم مختلف از جمله مینو را به پدرم پیشنهاد کرد.» (مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی) «علی خسروشاهی همواره در پاسخ به این سوال که چرا نام مینو را انتخاب کرده‌اید می‌گفت: مینو باغی است در بهشت.» (مصاحبه نویسنده با محرم خندابی و علی صائب‌نیا). 29- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۳۰- مصاحبه نویسنده با مهندس سهراب حسابی. 31- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۳۲- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. 33- مصاحبه نویسنده با فریدون علاقبند، ونکوور، ۲۰۱۱. ۳۴- بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، «گزارش مدیرعامل به هیات عامل، شرکت صنعتی مینو»، گزارش شماره 1046، 1357؛ شماره 2471993 در کتابخانه ملی ایران. 35- بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، «گزارش مدیرعامل به هیات عامل، شرکت صنعتی مینو». ۳۶- مصاحبه نویسنده با فریدون علاقبند. 37-آدامس محصول شرکت ریگلی (Wrigley) را اولین بار ویلیام ریگلی جوان در شهر شیکاگو از ایالت ایلی‌نویز آمریکا در سال ۱۸۹۱ تولید کرد. بنگرید به: http://en.wikipedia.org/wiki/Wm._Wrigley_Jr._Company. 38- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۳۹- شرکت داروسازی وارنر لمبرت بعدها شرکت سازنده چیکلتس را خرید. بنگرید به: http://en.wikipedia.org/wiki/Chiclets. ۴۰- طرح آزاد‌سازی ورود و خروج ارز با نظر محمد یگانه اجرا شد. او که خالص موازنه را بعد از این کار بررسی می‌کرد، به زودی آمار موازنه  پرداخت مثبت را مشاهده کرد. در یک قلم، بعد از این آزادی ورود و خروج ارز، مقدار زیادی دلار از طرف حبیب ثابت برای سرمایه‌گذاری وارد شد. مصاحبه نویسنده با رضا نیازمند، تهران، 1391. 41- مصاحبه نویسنده با مهندس سهراب حسابی. 42- بنگرید به مقدمه «نامه هیات پنج‌نفره در سازمان صنایع ملی ایران به وزیر وقت صنایع». 43- مقدمه «نامه هیات پنج‌نفره در سازمان صنایع ملی ایران به وزیر وقت صنایع». ۴۴- مصاحبه نویسنده با مهندس سهراب حسابی. 45- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. فریدون علاقبند، کارشناس ارزیابی و نظارت در بانک توسعه صنعتی می‌گوید این کارخانه به نام  شرکت آلوم پارس با مشارکت ایتالیایی‌ها و مسعود انصاری که سفیر ایران در ایتالیا بود و شمس پهلوی و بانک توسعه صنعتی به کار افتاد. مصاحبه نویسنده با فریدون علاقبند. ۴۶- محرم خندابی می‌گوید کارگران به طنز این تونل را «دالان میرزاعلی» می‌نامیدند. مصاحبه نویسنده با محرم خندابی. 47- «شرکت دارویی بوتس انگلستان کالاهای زیادی به ما داده بود که ارزان‌قیمت هم بودند. قرص‌های مکیدنی ضدعفونی‌کننده برای تسکین و جلوگیری از عفونت دهان و گلوی استرپسیلز (Strepsils) در بسته‌بندی ۲۴۴ تایی تحت لیسانس شرکت بوتس به شماره پروانه ساخت ۱۵۴۴/۴۸ در سال ۱۳۴۸ ساخته شد. بعد از مدتی نیز تولید محصولات کارخانه‌های ساندوز، که لیسانس محصولات دارویی زیادی برای ساخت می‌فروخت، شروع شد؛ از جمله تولید قرص‌های ویتامین ث». مصاحبه نویسنده با دکتر خداخواه، تهران، ۱۳۹۰ ۴۸- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. 49- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۵۰- این دوره که با وزارت عالیخانی شروع می‌شود با انفجار درآمدهای نفتی و تزریق درآمدهای نفتی به برنامه پنجم توسعه به پایان رسید.  این مفهوم را هاشم پسران و مسعود کارشناس قبلاً به کار برده‌اند که ناظر به نرخ تورم پایین و رشد اقتصادی بالا می‌شود. بنگرید به مسعود کارشناس، نفت، دولت و صنعتی شدن، ترجمه علی‌اصغر سعیدی (تهران: گام نو، 1381) و تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی، به روایت دکتر رضا نیازمند، به کوشش علی‌اصغر سعیدی (تهران: لوح فکر، 1393). 51- البته این پیش‌بینی بانک با برآورد شش‌ماهه آنان همخوانی ندارد. بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، «گزارش مدیرعامل به هیات عامل، شرکت صنعتی مینو»، گزارش شماره ۱۰۴۶، ۱۳۵۷، شماره ۲۴۷۱۹۹۳ در کتابخانه ملی ایران. ۵۲- تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی. 53- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی، یکی از مدیران کارخانه خرمدره، ۱۳۹۰. ۵۴- تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی؛ مصاحبه نویسنده با رضا نیازمند، تهران، 1391. 55- مقاومت برخی مقامات برای جلوگیری از اعمال نفوذ در برخی اوقات به حذف آنها منجر می‌شد. بنگرید به ماجرای برکناری عالیخانی به  سبب مقاومت در دادن مجوز تاسیس کارخانه سیمان به دفتر مخصوص در تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی؛ مصاحبه نویسنده با رضا نیازمند. ۵۶- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی. 57- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی. ۵۸- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی. 59- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی. ۶۰- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی. 61- بنگرید به روزنامه کیهان، شماره ۹۹۳۲ (۱۴ مرداد ۱۳۵۵). نمونه آگهی به این صورت چاپ شده است: «کارخانجات مینو در خرمدره (زنجان) کادر سرپرستی تولید را این گونه استخدام می‌کرد. گذراندن دوره سه‌ماهه کارآموزی با حقوق ماهانه، سوم متوسطه ۱۲۲ هزار ریال، چهارم متوسطه ۱۳ هزار ریال، پنجم متوسطه ۱۵ هزار ریال، دیپلم متوسطه ۱۷ هزار ریال، استفاده مجانی از خوابگاه، غذای ارزان و کامل، امتیازات پس از سه ماه دوره کارآموزی: در صورت موفقیت در دوره کارآموزی حقوق ۱۰ درصد بالا می‌رود. استفاده مجانی از آپارتمان، حقوق ثابت و اضافه‌کاری و سود ویژه شرکت». ۶۲- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی. درباره این مساله شاید بتوان گفت هر شرکت ضمن توسعه خود باید به فکر موجودیت خود در بازار  نیز باشد. ضمن گرفتن سهمی از بازار برای محصولات جدید، در فکر سهم موجود خود در بازار نیز باشد. به عبارت دیگر، با گسترده شدن حالت دفاعی نیز بگیرد. بنگرید به علی‌اکبر فرهنگی، «سازمان‌های تدافعی در انتخاب استراتژی»، مجله مطالعات مدیریت بهبود تحول، شماره 17 و 18 (بهار و تابستان 1374)، 168-155. 63- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی. ۶۴- سازمان اسناد ملی ایران، پرونده شماره 29323310، سند شماره 53. 65- مصاحبه نویسنده با علی‌اکبر فولادی و مجید اوکحوان، تهران، ۱۳۸۹. ۶۶- حسن خسروشاهی می‌گوید: «در شرکت خوراک قسمتی به وصول مطالبات معوقه شرکت اقدام می‌کرد. در مواردی که مشتریان به تعهدات خود عمل نمی‌کردند، ما هیچ تردیدی در اقدام قانونی نداشتیم. اگرچه این موارد اندک بود.» مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. 67- برای مطالعه رابطه شرکت مینو و بانک توسعه صنعتی و معدنی بنگرید به بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، «گزارش مدیرعامل به هیات عامل بانک در مورد شرکت صنعتی مینو». ۶۸- در سال 1357 کارگاه‌های تولید گروه در تهران و خرمدره عبارت بودند از گروه بیسکویت، گروه شکلات، گروه کارامل، تافی و گروه آدامس،  تولید دارویی (بخش علمی)، تولید لوازم بهداشتی و آرایشی و قسمت‌های وابسته به تولید نیز عبارت بودند از: چاپخانه، آهنگری، نجاری، معماری، شیشه‏بری، شست‌وشوی البسه و اتوکشی، بهداری، مهدکودک، حمل و نقل، تراشکاری، تعمیرگاه خودروها، سازمان اداری و تدارکات.  


  علی خسروشاهی (1377-1290ش/1998-1911م) یکی از پایه‌گذاران نظام فروش و توزیع مدرن در ایران و شاخص‌ترین تولیدکننده محصولات خوراکی در دهه‌های 1340 و 1350 بود. او از جمله صنعتگرانی بود که مانند بیشتر کارخانه‌داران و بازرگانان ایرانی از اوایل دهه 1320 فعالیت تجاری خود را آغاز کرد و در دهه 1340 به یکی از اعضای گروه صنعتگران بزرگ و عضوی از گروه برجسته اجتماعی‌‌‌‌اقتصادی ایران بدل شد. علی خسروشاهی در خانواده‌ای تجارت‌پیشه در تبریز زاده شد.۲ پدرش، حاج‌غفار، از تجار تبریز و عضو خاندانی تجارت‌پیشه و سرشناس بود که از خسروشاه به تبریز مهاجرت کرده بودند و در تیمچه اول حاجی‌شیخ بازار تبریز حجره داشت.۳ مادرش سارا سلطان خانم هشترودیان بود. علی خسروشاهی دوره دبستان را در مدرسه رشدیه تبریز گذراند.۴ در نیمه اول دهه ۱۳۰۰، پدرش مدتی به همدان مهاجرت کرد که مرکز عمده فعالیت‌های اقتصادی آن زمان بود و در پاساژ ممقانیان به کسب و کار پرداخت. در آنجا، علی خسروشاهی تحصیلات خود را در مدرسه شرف همدان ادامه داد.۵ او برای معافیت از خدمت سربازی در مدرسه عالی حقوق نام‌نویسی کرد، چون در آن زمان فارغ‌التحصیلان آموزش عالی از رفتن به خدمت سربازی معاف می‌شدند.۶ سرانجام در سال ۱۳۱۱، با کسب رتبه اول در امتحانات نهایی مدرسه حقوق مدال علمی درجه یک را دریافت کرد. بعد از آن، کار تجاری را به همراه پدر در بازار تهران دنبال کرد. در عین حال، چون پدرش در سال ۱۳۱۴ جزو اولین تجار تبریزی بود که به همراه برادرانش، حاج‌میرزاحسن و حاج‌حسین خسروشاهی، و برادران شالچیلر، تجار تبریزی، وارد کار صنعتی شده بود و مجوز تاسیس کارخانه پارچه‌بافی آذربایجان در قزوین را دریافت کرده بود، بسیار زود درگیر مدیریت کارخانه نساجی شد. فرزند ارشد بودن، هوش و ذکاوت، سادگی پدر و در نهایت تسلط به زبان انگلیسی و فرانسه از او شخصیت منحصربه‌فردی برای کمک به مدیریت کارخانه پارچه‌بافی آذربایجان در قزوین ساخت و به همین سبب، نسبت به دیگر پسرعموها و برادران شالچیلر در مدیریت کارخانه بیشتر درگیر بود و امور صنعتی را زودتر از هم‌عصرانش تجربه کرد. در سال‌های اول دهه ۱۳۳۰ روشن شده بود که در نتیجه اختلافات شدید بین شرکای کارخانه آذربایجان و مسائل کارگری دوران حکومت دکتر مصدق، فامیل خسروشاهی علاقه‌ای به اداره و سرمایه‌گذاری بیشتر در این کارخانه ندارند، گرچه کارخانه با همه مشکلاتی که داشت از اوضاع اقتصادی جنگ دوم جهانی و اشغال ایران به دست متفقین سود سرشاری حاصل کرده بود. بنابراین، علی خسروشاهی فعالیت‌های تجاری خود را در سه دالان ملک، در بازار تهران،7 شروع کرد. سپس، در بازار سلطانی تحت نام‌های «تجارتخانه غفار خسروشاهی»، «تجارتخانه علی خسروشاهی و برادر» و بالاخره تحت نام «تجارتخانه علی خسروشاهی» تجارت می‌کرد.8 او نخست کالاهای گوناگونی را از خارج وارد و از طریق بنکداران می‌فروخت و در طی زمان و از طریق مکاتبه یا در نتیجه بازدید فروشندگان شرکت‌های خارجی با موسسات تولیدکننده خارجی ارتباط برقرار کرده بود. او نخست تجارت خود را بر واردات منسوجات، بلور و بخاری علاءالدین و سپس واردات دارو و مواد خوراکی و صادرات کشمش و فرش متمرکز کرد. با شروع عصر اخذ نمایندگی فروش محصولات خارجی در دهه ۱۳۲۰ و اوایل دهه ۱۳۳۰، که به امر مهمی در تجارت ایران تبدیل شده بود، علی خسروشاهی برای اولین مرتبه سفری به ‌اروپا رفت و طی هشت‌ماهی که در آنجا بود روابط تجارتی جدیدی با برخی شرکت‌ها برقرار کرد. گرفتن نمایندگی محصولات دارویی بوتس انگلستان در سال ۱۳۲۷ اولین پایه‌های بنای سازمانی را نهاد که بعدها به سازمان توزیع و فروش شرکت خوراک و گروه صنعتی مینو بدل شد. برخی از دیگر نمایندگی‌ها عبارت بودند از نمایندگی محصولات بهداشتی کاملیا، ساعت دیل، چسب اوهو و پودرهای رختشویی محصول هنکل آلمان و ماشین تحریر ترایومف، هاینز (سازنده انواع کنسرو)، کلاگز (سازنده کورن‌فلیکس)، شارپ (سازنده تافی)، نمایندگی آدامس چیکلتس و خمیر دندان پپسودنت شرکت بین‌المللی یونیلیور و پیک‌فرین (سازنده بیسکویت). گرفتن هر نمایندگی،‌ گرفتن نمایندگی بعدی را آسان‌تر می‌کرد، زیرا شرکت‌هایی که می‌دیدند همکارانشان علی خسروشاهی را به سمت نماینده تعیین کرده‌اند، راغب می‌شدند نمایندگی خود را به او واگذار کنند. برای مثال، علی خسروشاهی به همین ترتیب به نمایندگی شرکت دارویی سیرل آمریکا انتخاب شد، اما اخذ نمایندگی انحصاری محصولات نستله در ۱۳۳۳ جزو موفقیت‌آمیز‌ترین آنها بود. بدین ترتیب، تجارتخانه علی خسروشاهی در عصر امتیازات به واردکننده و توزیع‌کننده درجه اول مواد غذایی و بهداشتی بدل شد که محصولات شرکت‌های بزرگی از سراسر جهان را به ایران وارد و توزیع می‌کرد. در عین حال، واردات بعضی اقلام سنتی نظیر بخاری علاءالدین و بلور ادامه داشت. با اضافه شدن تعداد نمایندگی‌ها و جور‌شدن اجناس، کم‌کم کادر فروش و ویزیت برای عرضه مواد غذایی و دارویی در شهر تهران تشکیل شد و فروش شهرستان‌ها با اعزام ویزیتور یا فروشندگان سیاری اداره می‌شد که با وانت به همراه خود جنس می‌بردند. علی خسروشاهی در 1338 شرکت سهامی خاص خوراک را تاسیس کرد که عملاً جایگزین فعالیت‌های تجارتخانه علی خسروشاهی شد. هدف این شرکت فعالیت در امور بازرگانی، واردات و توزیع شیر و غذای کودک، دارو و انواع شکلات بود.9 شرکت خوراک در پاییز 1338 با شرکت پروکتر اند گمبل برای توزیع پودر تاید و مشارکت بعدی در تولید آن قرارداد مهمی امضا کرد که در توسعه نظام فروش این شرکت نقش مهمی بازی کرد. در پایان دهه ۱۳۳۰، فعالیت‌های علی خسروشاهی وارد مرحله تولید کارخانه‌ای مواد غذایی، دارویی و سپس آرایشی شد. توسعه تولید، که بر پایه نظام پخش و فروش و نظام بازاریابی شرکت خوراک استوار شده بود، عامل مهم و شتاب‌دهنده‌ای برای تسخیر بازار در شرکت مینو بود. نخست آنکه تحول نظام توزیع و فروش شرکت را از نظام سنتی توزیع تحت سلطه بنکداران بازار جدا کرد و توسعه آن سهم شرکت را از محصولات مشابه و رقیب در بازار فراتر برد. دوم آنکه با رشد و توسعه تولید کارخانه‌ای و ورود بازاریابی مدرن، روش عملکرد شرکت در معرض تغییر قرار گرفت و اساس تصمیم‌گیری در خصوص تولید و فروش را به جای اتکا بر اعتقاد و ایده‌های مدیران و شیوه‌های آزمایش و خطا بر مطالعه و پیمایش علمی بازار و شناخت ذائقه‌های مصرف‌کننده و حق انتخاب او استوار کرد. با وقوع انقلاب 1357، به‌رغم آنکه گروه صنعتی مینو از موج اول مصادره‌های اموال و دارایی‌های صنعتگران مدرن مصون مانده بود، در 1358 گرفتار موج دوم مصادره‌ها شد و بعد از چندین روز گروگانگیری، علی خسروشاهی سرنوشت شرکت را به حکمیت دادستان انقلاب سپرد که منجر به سپردن کنترل آن به سازمان صنایع ملی شد و بدین‌سان، یکی دیگر از سرمایه‌داران ملی از جامعه و اقتصاد ایران محو شد. با این حال، شرکت مینو و محصولاتش در ذائقه ایرانیان و طنین آگهی‌های متنوع آن در دهه‌های ۱۳۴۰و 1350 در اذهان همچنان باقی است. آغاز تولید کارخانه‌ای در اواسط دهه 1330، رفته‌رفته گونه‌ای نهضت صنعتی در ایران پدید آمد. بسیاری شروع به تولید صنعتی کرده بودند، نوعی چشم و هم‌چشمی تولیدی راه افتاده بود و از طرفی، سرمایه انباشته‌شده‌ای که برای کار صنعتی اهمیت داشت، فراهم آمده بود. واردات برخی کالاها از سال 1339 ممنوع و فهرست کالاهای ممنوع‌الورود در سال 1340 بلندتر شد.10 حقوق گمرکی و سود بازرگانی برخی از کالاها نیز افزایش یافت. در آن زمان، اقتصاد‌دانان بر این عقیده بودند که کشورهای عقب‌افتاده، یا به قول امروزی‌ها در حال توسعه، برای اینکه بتوانند به سطح زندگی ممالک توسعه‌یافته دست یابند، باید در مرحله اول صنایعی ایجاد کنند که تولیدات آنها جانشین واردات شود (همان استراتژی جانشینی واردات). در ایران هم بر این اساس کم‌کم صنایعی پیدا شد. سیاست‌های اقتصادی اجراشده از ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۷ به نقطه عطفی در تاریخ اقتصادی ایران تبدیل شد. روند رشد اقتصادی در بخش صنعت در سال‌های پایانی دهه ۱۳۴۰ شدت گرفت.۱۱ کارخانه میوه خشک‌کنی در این دوره، علی خسروشاهی نیز شرایط را به خوبی سنجیده بود که ‌باید تولید را شروع کند، چرا که جلو اجناس وارداتی گرفته می‌شد. بنابراین، به دنبال سه پروژه صنعتی رفت. اولین پروژه تاسیس یک کارخانه میوه خشک‌کنی بود. در آن زمان، جلیل خسروشاهی تجارتخانه‌ای در آلمان تاسیس کرده بود که یکی از اهدافش صادرات کشمش از ایران و فروش آن در اروپا بود. به منظور تامین کالا برای صادرات، علی خسروشاهی تصمیم گرفت با شراکت جعفر عزیزی کارخانه میوه خشک‌کنی پارس را در قزوین تاسیس کند. جعفر عزیزی، برادر دکتر عزیزی صاحب داروخانه دکتر عزیزی در قزوین، سال‌ها جزو خریداران دارو از علی خسروشاهی بود. جعفر عزیزی در رشته تولید کشمش تخصص داشت و به عقیده خودش بزرگ‌ترین متخصص این کار بود. بدین ترتیب، کارخانه میوه خشک‌کنی پارس تاسیس شد و شروع به کار کرد. آن زمان اوایل تاسیس کارخانجات در ایران بود و هنوز داشتن اجازه تاسیس اهمیت دهه‌های بعد را پیدا نکرده بود. حسن خسروشاهی از قول پدرش، علی خسروشاهی می‌گوید: وزارت صنایع ما را مرتباً ترغیب می‌کرد که بیایید و پروانه بگیرید و ما هم چون گرفتار کارهای روزمره خودمان بودیم و به‌ علاوه، گرفتن پروانه ممکن بود باعث شود ادارات دیگر بخواهند مقررات دیگری را در مورد شرکت به مورد اجرا بگذارند، دنبال پروانه نمی‌رفتیم. تا اینکه این وزارتخانه که ظاهراً از تعقیب ما خسته شده بود پروانه را صادر کرد و با پست برای ما فرستاد. در تاکستان، نزدیک قزوین، بنیاد پهلوی هم یک کارخانه تولید کشمش داشت که ظاهراً هیچ‌وقت درست به کار نیفتاد، ولی هزینه احداث آن چندین برابر کارخانه میوه خشک‌کنی پارس شده بود.12 کارخانه میوه خشک‌کنی پارس کار کوچکی بود و هیچ‌وقت چندان موفق نشد. اصولاً صادرات کشمش ایران به آلمان به‌ سختی می‌توانست با صادرات ترکیه رقابت کند. ترکیه به‌ بازارهای اروپا نزدیک بود و محصول ترکیه ظرف مدت کوتاهی با کامیون به ‌بازارهای اروپا می‌رسید، در حالی که کالای ایرانی که از راه خرمشهر و با کشتی حمل می‌شد، مدت خیلی طولانی‌تری در راه بود و در نتیجه کهنه می‌شد و بسیاری اوقات شکرک می‌زد. شاید هم یک علت آن بود که جلیل خسروشاهی به‌ کارهای متفاوتی مشغول بود و به این ‌کار به ‌حد کافی نمی‌رسید و تخصص کافی در آن پیدا نکرده بود. تاسیس کارخانه بستنی‌سازی پروژه دیگری که علی خسروشاهی و فرزندش، حسن خسروشاهی، مدتی وقت صرف آن کردند، تاسیس کارخانه تولید بستنی بود. حسن خسروشاهی می‌گوید: در سال 1336ش/۱۹۵۷م که در انگلستان بودم، مقاله‌ای در روزنامه تایمز خواندم که می‌گفت مصرف بستنی خیلی زیاد شده است، زیرا این محصول که سابقاً فقط در تابستان مصرف می‌شد، اکنون دیگر در چهار فصل مصرف می‌شود. من با خواندن این مقاله به ‌این فکر افتادم که شاید ساختن بستنی در ایران کار خوبی باشد. مخصوصاً که آب و هوای ایران طوری است که در قسمت عمده سال می‌شود بستنی فروخت. مقاله را برای پدرم فرستادم و او هم نظر مرا تایید کرد.13 در آن موقع، سه سازنده مهم بستنی در انگلستان عبارت بودند از شرکت والس (Walls) از شرکت‌های گروه یونیلیور‌، شرکت لایونس(Lyons) و سومی هم شرکت نیلسون (Nielson) که گرچه جزیی از یک گروه خیلی بزرگ‌تر بود، ولی در زمینه بستنی‌سازی خیلی از دو شرکت دیگر کوچک‌تر بود. حسن خسروشاهی می افزاید: تا جایی که به یاد دارم، ما با دو موسسه اولی تماس گرفتیم تا بستنی را با شراکت آنها یا تحت لیسانس آنها بسازیم، ولی آنها جواب رد دادند. ولی شرکت نیلسون قبول کرد با ما در این زمینه همکاری کند. پدرم جلیل‌آقا را مامور کرد با شرکت نیلسون مذاکرات را شروع کند و قراردادهای لازم را ببندد و ماشین‌آلاتی را که باید سفارش داده شوند مشخص کرده و ترتیب سفارش آنها را بدهد. در جریان مذاکرات ما، بستنی کیم در ایران به ‌بازار آمد و پدرم اطلاع پیدا کرد برادران ساهاکیان، تولیدکننده نوشابه کانادادرای، و گروه مراد اریه۱۴ مشغول تاسیس کارخانه بستنی هستند. پدرم از رقابت زیادی که در زمینه تولید بستنی می‌توانست پیش بیاید نگران شد و تصمیم گرفت این کار را ادامه ندهد. حسن خسروشاهی می‌افزاید: با وجود این، من موضوع تولید بستنی را تعقیب می‌کردم و علاقه‌مند بودم وارد این کار بشویم. مدتی بعد از این تصمیم پدرم، شرکت انگلیسی لایونس دفتری در تهران تاسیس کرد و هدفش این بود که یک نوع بستنی نرم با نام تستی فریز را در ایران لانسه کند. با وجود اینکه پدرم کاملاً از کار بستنی منصرف شده بود، به‌ اصرار شدید من در یک روز برفی برای مذاکره با این موسسه به‌ دفترشان رفتیم. از همان برخورد اولیه معلوم بود این مذاکرات به جایی نخواهد رسید. زیرا علاوه بر اینکه مسوولان دفتر خیلی مغرور بودند، نظرشان این بود که 20 درصد حق لیسانس دریافت کنند. در حالی که ما می‌دانستیم نرخ عادلانه یکی دو درصد بیشتر نیست. طبیعی است که کار آنها به جایی نرسید و بعد از مدت کوتاهی دفتر تعطیل شد. تولید بخاری علاءالدین شرکت علاءالدین انگلستان در ایران سه نماینده داشت که یکی از آنها علی خسروشاهی بود. با تحولاتی که در صنعت ایران در اواخر دهه 1330 شمسی در حال تکوین بود، علی خسروشاهی به این نتیجه رسیده بود که دیر یا زود واردات بخاری و سماور علاءالدین مشمول گمرک و سود بازرگانی سنگینی خواهد شد و حتی ممکن است ممنوع شود. لذا کوشش کرد شرکت علاءالدین را مجاب کند با شراکت نمایندگان خود کارخانه‌ای در ایران برای تولید محصولات خود تاسیس کند. با اینکه یونسی، یکی از سه نماینده، چندان راغب به‌ این کار نبود، علاءالدین انگلستان قبول کرد این کار صورت گیرد و در نتیجه، شرکت سهامی صنعتی علاءالدین در ایران در بهمن 1338 با سرمایه پرداخت‌شده 80 میلیون ریال تاسیس و مشغول به کار شد.15 علاء‌الدین انگلستان نیز استفاده از مارک خود را در ازای 2/2 میلیون ریال واگذار کرد. در سال 1354، این علامت تجاری کاملاً به ایران منتقل شد و بعد از آن، این شرکت استفاده از این علامت تجاری را به مبلغ 4/0 میلیون ریال به افغانستان هم فروخت. با اینکه شرکت علاءالدین محصولات خود را بر اساس استاندارد محصولات خارجی تولید می‌کرد، ولی تحت مدیریت شرکای خارجی سود خوبی نشان نمی‌داد و فقط وقتی توانست از نظر مالی موفق شود که برادران سمراد اکثریت سهام آن را خریداری کردند و اداره آن را بر عهده گرفتند. در سال 1355، این شرکت 90 درصد بازار تجاری تولید بخاری نفتی را در اختیار داشت. علی خسروشاهی سهام خود را تا زمان ملی شدن شرکت حفظ کرد، ولی هیچ‌وقت به ‌سهام چیزی اضافه نکرد و فقط عضو هیات مدیره شرکت بود.16 شروع تولید مواد خوراکی در سال‌های پایانی دهه 1330، کم‌کم کارخانه‌هایی در ایران دایر شده بودند. از آن جمله می‌توان به کارخانه روغن‌نباتی شاه‌پسند، کارخانه ساخت دارو و لوازم آرایش تولیددارو و کارخانه کانادادرای اشاره کرد. در رشته مواد خوراکی نیز کارخانه بیسکویت‌سازی ویتانا و آب‌نبات و تافی‌سازی داداش‌زاده در آن سال‌ها تاسیس شده بودند. چشم‌انداز آینده صنعت کم‌کم روشن‌تر می‌شد. به نظر می‌رسید خیلی زود تولیدکنندگان داخلی با توجه به گمرک و سود بازرگانی سنگینی که به اجناس وارداتی تعلق می‌گرفت، قادر خواهند بود اجناس خود را به قیمت بسیار ارزان‌تری عرضه کنند و سهم عمده بازار را در دست گیرند. در ابتدا، شاید نوع و کیفیت تولیدات آنها قابل رقابت با اجناس خارجی نبود، ولی رفته‌رفته تولیدکنندگان داخلی در کار خود واردتر می‌شدند و می‌توانستند اجناس مرغوب‌تری به ‌بازار عرضه کنند. بنابراین، ظرف مدت کوتاهی محصولات داخلی می‌توانستند جانشین قسمتی از محصولاتی شوند که علی خسروشاهی از خارج وارد می‌کرد. امتیاز دیگر تولیدکنندگان داخلی این بود که محصولات آنها تازه به دست مصرف‌کننده می‌رسید، چون لازم نبود مدتی در راه بماند و بنابراین، از نظر طعم نیز برای مصرف‌کننده مطبوع‌تر بود. در قسمت دارو، مساله رقابت محصولات داخلی جدی‌تر بود، چرا که اولاً ساخت دارو برخلاف آنچه ممکن است در نگاه اول به ‌نظر رسد، آسان‌تر از محصولات غذایی بود. در عمل، ساخت دارو عبارت بود از مخلوط کردن مواد اولیه تولید بر اساس فرمولی مشخص و دقیق که معمولاً در شروع کار شرکتی که لیسانس می‌داد آن را می‌فروخت. از طرف دیگر، چند شرکت قوی و معتبر تولیدکننده داخلی، مانند داروپخش و تولیددارو، تاسیس شده بودند و از وزارت بهداری می‌خواستند از صدور پروانه برای داروهایی که مشابه آنها را می‌ساختند خودداری کنند. در این شرایط، دو راه بیشتر پیش روی علی خسروشاهی نبود؛ یا از رشته فعالیت‌هایی که تا آن موقع انتخاب کرده بود خارج شود یا اینکه به تولید داخلی بپردازد. در این زمان (۱۳۳۶ش/۱۹۵۸م)، حسن خسروشاهی نیز به درخواست پدر تحصیل را رها کرده و به ایران بازگشته بود و شدیداً طرفدار تولید داخلی بود. برای علی خسروشاهی نیز کمک او برای وارد شدن به‌ کار صنعتی نقطه قوتی به حساب می‌آمد. حسن خسروشاهی درباره شروع کار تولید می‌گوید: نمی‌دانم به‌ چه دلیل ما برای تولید داخلی دنبال این بودیم که یا با یک شرکت معتبر خارجی شریک شویم یا اینکه محصولات یک شرکت خارجی را تحت لیسانس بسازیم. شاید یک دلیل این امر بود که چون فکر می‌کردیم محصولات دارویی اغلب تحت لیسانس ساخته می‌شود، محصولات غذایی هم باید همین‌طور باشد. از طرف دیگر، علی خسروشاهی با توجه به تجربیاتی که از کارخانه پارچه‌بافی آذربایجان داشت، مشکلات تولید را به خوبی درک می‌کرد و می‌خواست تا حد ممکن نیرویی کمکی در این زمینه داشته باشد. به ‌علاوه، همیشه یکی از مشکلات توسعه صنعت و تجارت در ایران نبود نیروی کار ماهر و با‌تجربه به تعداد کافی بود و داشتن یک شریک خارجی می‌توانست کمکی در این زمینه باشد. در عمل، بعضی مواقع چنین بود، ولی در مواقع دیگر نیروی کار خارجی به‌ جهت عدم آشنایی با محیط ایران نه‌فقط کمکی نمی‌کرد، بلکه بر پیشرفت کار اثری منفی می‌گذاشت. حسن خسروشاهی می‌گوید پدرش در تعقیب این رویه و به کمک او با چندین شرکت خارجی در رشته‌های گوناگون تماس گرفت و نامه‌نگاری کرد، ولی از همه آنها جواب رد شنید. پاسخ منفی شرکت‌های خارجی چندین علت داشت. اولاً بازار ایران نسبتاً کوچک بود. جمعیت ایران در آن زمان حدود ۱۸ میلیون نفر و سطح درآمد سرانه‌ پایین بود.۱۷ بنابراین، امکانات بازار ایران چندان جالب نبود و مدیران شرکت‌هایی که با آنها تماس گرفته شد ترجیح می‌دادند وقت خود را صرف بازارهای بزرگ‌تر کنند‌. ثانیاً ایران مملکت دورافتاده‌ای بود که همه با آن آشنایی نداشتند و سرمایه‌گذاری و فرستادن مدیر به‌ آنجا برایشان دور از ذهن بود. ثالثاً شرکت‌های خارجی ترجیح می‌دادند با کسی شریک شوند که تجربه‌ای در کار تولیدی داشته و کارخانه‌ای داشته باشد که بتواند به‌ آنها در بازار تازه و ناآشنا کمک کند، نه‌اینکه صرفاً به دنبال استفاده از دانش آنها باشد. نمونه آن شرکت پروکتر اند گمبل بود که با شرکت کف قرارداد بسته بود، با اینکه شرکت کف از نظر مالی و مدیریت موسسه بسیار ضعیفی به حساب می‌آمد.۱۸ بعضی شرکت‌های بزرگ، نظیر شرکت بین‌المللی یونیلیور، در ایران دفتر تاسیس کرده بودند تا توسعه کارهای آنان‌ و از جمله تاسیس کارخانه در ایران را تعقیب کند. شرکت یونیلیور که یکی از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان روغن‌نباتی در دنیا بود، درصدد تاسیس یک کارخانه روغن‌نباتی در ایران برآمده بود، ولی وقتی تولیدکنندگان داخلی، نظیر گروه بهشهر خبردار شدند، با کمک مهندس شریف‌امامی از صدور اجازه تاسیس کارخانه برای یونیلیور جلوگیری کردند. حسن خسروشاهی تعریف می‌کند که او هم با شخصی با نام ساندرمن، که رییس دفتر یونیلیور در تهران بود، مشغول مذاکره برای جلب نظر او به منظور تاسیس یک کارخانه پودر رختشویی در ایران بود و این مذاکرات را بعد از امضای قرارداد با پروکتر اند گمبل برای توزیع تاید ادامه داد تا از فعالیت‌های آنان مطلع باشد و مانع از این شود که یونیلیور با دیگری قرارداد ببندد. حسن خسروشاهی می‌گوید: با همه این مشکلات، در نتیجه تماس‌هایی که گرفته شد، شرکت بوتس موافقت خود را برای اعطای لیسانس کالاهایش برای تولید در شرکت مینو اعلام کرد. قانع کردن آنها برای این کار چندان مشکل نبود، زیرا اولاً ۱۰ سال بود که با علی خسروشاهی کار کرده بودند و او را می‌شناختند و ثانیاً، کاملاً آشکار بود که هرگاه این کار را نکنند، وزارت بهداری پروانه ورود داروهای آنان ‌را تجدید نخواهد کرد و صادرات قابل توجه خود به ایران را از دست خواهند داد. با این همه، نباید تصور کرد آنها با اشتیاق و میل زیاد با این کار موافقت کردند. اصولاً خارجی‌ها با تردید به برنامه‌های مرتبط با ‌تولید در ایران نگاه می‌کردند. بازار ایران در شرکت بوتس تحت نظر شخصی با نام پارکینسون اداره می‌شد. حسن خسروشاهی تعریف می‌کند که وقتی زمین کارخانه مینو را خریدیم، روزی پارکینسون را که برای ویزیت هرچند یک بارش در تهران بود به سر زمین بردم تا محل آتی کارخانه را به او نشان بدهم. بعدها در دفتر بوتس در انگلستان گزارش پارکینسون را در این مورد خواندم که نوشته بود این جوان مرا به محلی در وسط صحرا برد و نقطه‌ای را به من نشان داد و گفت ما می‌خواهیم کارخانه‌مان را اینجا بسازیم. به هر حال، جز بوتس هیچ‌‌کس حاضر نشد با علی خسروشاهی شریک شود یا اجازه تولید کالا تحت لیسانس بدهد و در نتیجه، او می‌بایست یا فکر تاسیس کارخانه محصولات غذایی را از سر خارج می‌کرد یا خود دست به‌ اقدام می‌زد. علی خسروشاهی نهایتاً تصمیم گرفت شخصاً اقدام کند. حسن خسروشاهی می‌گوید: درست مشخص نیست اول شرکت صنعتی پارس تاسیس شد یا اینکه اول زمین کارخانه خریداری شد یا اول ماشین‌آلات سفارش داده شدند. با این حال، وقتی تصمیم گرفته شد این کارها در مدت کوتاهی و یکی بعد از دیگری صورت گرفتند. البته تاسیس شرکت صنعتی پارس یا خرید زمین لازمه تاسیس کارخانه بود، ولی یک قدم غیرقابل برگشت در این جهت نبود و زمین را می‌شد فروخت یا نگه داشت و شرکت را می‌شد بیکار گذاشت یا منحل کرد. در حقیقت، قدم غیرقابل برگشت وقتی برداشته می‌شد که ماشین‌آلات تولیدی کارخانه سفارش داده می‌شدند. علی خسروشاهی کار تولید مواد غذایی را با تولید آب‌نبات و تافی شروع کرد، اما علت این امر روشن نیست. حسن خسروشاهی در توضیح این مساله می‌گوید: یادم نیست به چه دلیل ما تصمیم گرفتیم کار تولیدی خود را با تولید آب‌نبات و تافی شروع کنیم. به خاطر ندارم که این تصمیم نتیجه بررسی بازار بوده باشد. شاید علت این بود که ما آب‌نبات وارد می‌کردیم و محصولات داداش‌زاده مستقیماً با آن رقابت می‌کرد. ولی این امر تا حدودی در مورد بیسکویت هم صادق بود. شاید تولید آب‌نبات و تافی از سایر محصولات غذایی که ما وارد می‌کردیم آسان‌تر بود و شاید خرید ماشین‌آلات آن به سرمایه کمتری احتیاج داشت. از نظر بازار‌یابی شاید بهتر بود که با بیسکویت شروع می‌کردیم، چون بازار آن بزرگ‌تر بود. او می‌افزاید: در یک روز تعطیل، پدرم حسین عالی‌زاده را که نماینده ماشین‌آلات هاماک هانزلای آلمان بود به‌ منزلش دعوت کرد و با حضور من و عمویم، جلیل، شروع به سفارش دادن ماشین‌آلات ساخت این محصولات کرد. در آن زمان، هیچ‌ کدام از ما سه نفر اطلاعات وسیعی درباره نوع ماشین‌آلاتی که باید بخریم نداشتیم و تا حدود زیادی مجبور بودیم از تولیدکننده یا فروشنده ماشین‌آلات کسب نظر بکنیم. بعداً جلیل خسروشاهی در آلمان از متخصصان و تولیدکنندگان ماشین‌آلات و سایر کارخانه‌داران اطلاعاتی کسب کرد که در خرید ماشین‌آلات بعدی به کار رفت و با شروع تولید، علی خسروشاهی اطلاعات بیشتر عملی و تئوری به دست آورد. ...عالی‌زاده نماینده ماشین‌آلات دیگر و همچنین بعضی مواد بسته‌بندی، مانند سلوفان و شاید نماینده ماشین‌آلات روز انگلستان هم بود. از ابتدا رابطه ما با نمایندگان فروش محصولات و ماشین‌آلات خارجی در ایران چون عالی‌زاده، رابطه خوبی نبود. زیرا افرادی مانند عالی‌زاده که نماینده ماشین‌آلات یا مواد بسته‌بندی بودند، روی سفارشات کمیسیون می‌گرفتند و این کمیسیون‌ها طبیعتاً به قیمت‌های خرید اضافه می‌شد. در حالی که معمولاً این نماینده‌ها نمی‌توانستند سرویسی به خریدار بدهند، زیرا خریداران ماشین‌آلات، مانند علی خسروشاهی به تدریج به ‌کار وارد می‌شدند و کم‌کم بیشتر از نمایندگان فروش در‌باره محصولات آنها اطلاع داشتند. به ‌علاوه، هدف این نماینده‌ها فروش بیشتر ماشین‌آلات، مواد اولیه و لوازم بسته‌بندی بود و هر نماینده سعی می‌کرد محصول خود را به تعداد بیشتری بفروشد. در نتیجه، آنها به شکل طبیعی با فروش به افرادی که در این صنعت نبودند، در هر رشته‌ای رقیبانی ایجاد می‌کردند. می‌توان گفت منافع نمایندگان فروش ماشین‌آلات با خریداران در تضاد بود. مضافاً این نمایندگان برای پیشبرد کار خود اطلاعات مربوط به ‌خریداران گوناگون را محرمانه نگاه نمی‌داشتند. در خصوص علی خسروشاهی، این مشکل وقتی که عالی‌زاده با دختر داداش‌زاده، رقیب اصلی علی خسروشاهی در تولید آب‌نبات و تافی ازدواج کرد، تشدید شد.۱۹ عالیزاده بعدها خودش کارخانه شکلات‌سازی شوکومارس را تاسیس کرد. به‌ علاوه، علی خسروشاهی می‌توانست از کمک برادرش، جلیل خسروشاهی، استفاده کند که در هامبورگ تجارتخانه داشت و از موقعیت و اطلاعات بهتری از همه این نماینده‌ها برخوردار بود. علی خسروشاهی از طریق تجارتخانه جلیل خسروشاهی بعدها بهترین ماشین‌آلات و مواد اولیه را به قیمت‌های مناسب خریداری می‌کرد.20 به ‌همین سبب، گروه صنعتی مینو همیشه سعی می‌کرد در حد امکان خریدهای خود را از طریق نماینده‌ها انجام ندهد و بعدها که قوی‌تر شد، حتی فروشندگان خارجی را وادار می‌کرد تعهد کنند روی خریدها به این نماینده‌ها کمیسیون ندهند؛ گرچه هیچ‌وقت معلوم نمی‌شد فروشندگان راست بگویند و محرمانه کمیسیون ندهند.21 رفته‌رفته سیاست علی خسروشاهی چنان شد که از هر کجا ماشین بهتری می‌یافت می‌خرید؛ ماشین‌های تولید را از آلمان شرقی، آلمان غربی و انگلستان، ماشین‌های بسته‌بندی را از ایتالیا و سوئیس، ماشین پفک‌نمکی را از آمریکا و ماشین بسته‌بندی بیسکویت را از فرانسه. رویه کلی شرکت این شد که بهترین ماشین‌ها را برای هر نوع تولید خود خریداری کند و وابسته به یک سازنده خاص نباشد. حسن خسروشاهی می‌گوید: به هر حال، ماشین‌های ساخت آب‌نبات و بعضی ماشین‌های بسته‌بندی از هاماک هانزلا و ماشین‌های ساخت تافی و ماشین‌های بسته‌بندی آب‌نبات از جی‌دی ایتالیا خریداری شدند. بعداً جلیل خسروشاهی هم که ماشین پخت ویفر هبنشترایت را در آلمان دید، یک ماشین کوچک پخت ویفر هم به آنها سفارش داد. جالب اینکه این ماشین پخت ویفر که بدون نقشه سفارش داده شده بود باعث ایجاد یکی از موفق‌ترین و پرسودترین واحدهای تولیدی گروه مینو شد. ماشین‌های قسمت داروسازی نیز با نظر بوتس به آنها سفارش داده شدند. زمین کارخانه به ‌مساحت ۹۰ هزار مترمربع جنب کارخانه علاءالدین خریداری شد. دیوارکشی و ساختمان‌سازی شروع شد و علی خسروشاهی هر روز بعد از انجام کارهای اداری در دفتر شرکت خوراک، در خیابان فردوسی، بر کار ساختمان‌سازی نیز نظارت می‌کرد. مهندس سهراب حسابی، فارغ‌التحصیل مهندسی برق از دانشکده فنی دانشگاه تهران و کارمند سازمان آب منطقه تهران، از جمله اولین مهندسان کارخانه می‌گوید: «آب کارخانه را نخست از کارخانه علاءالدین گرفتند. کارهای ساختمان کارخانه اولیه را مهندس واسطی‌زاده، فارغ‌التحصیل راه و ساختمان دانشکده فنی دانشگاه تهران انجام می‏داد و من کارهای تاسیسات برق را. بعدها زمین‌های اطراف را هم خریدند و گسترش دادند تا وضع فعلی.»۲۲ مهندس حسابی می‌افزاید با وجود مشکلات اداری که کارخانه‌سازی در آن ‌زمان داشت، «علی خسروشاهی برای انجام کارهایش به هیچ‌کس رو نینداخت. به‌رغم اینکه خیلی‌ها را می‌شناخت، اما کارهایش را خودش می‌کرد. روزی که می‏خواست آب و برق برای کارخانه بگیرد، چون من در وزارت آب منطقه‌ای تهران کار می‌کردم، از من خواست دنبال این کار بروم. حتی برای افزایش زمین هم از من می‏خواست پیگیری کنم».۲۳ سال ۱۳۴۰ کارهای ساختمان‌سازی شروع و سال ۱۳۴۱ تمام شد و کارخانه به بهره‌برداری رسید. مهندسی آلمانی با نام اشتارکه که با کمک هانزلا و جلیل خسروشاهی استخدام شده بود به تهران آمد تا هم در نصب و راه‌اندازی ماشین‌آلات کمک کند و هم طرز کار آنها را به کارگران و تکنسین‌ها یاد دهد.24 بعدها این تاسیسات و ماشین‌آلات را تکنسین‌های ایرانی روان‌تر کردند. کارگاه آب‌نبات‌سازی کار تولید نخست از کارگاه آب‌نبات‌سازی شروع شد. محرم خندابی، کارگری که در 16 سالگی استخدام شده بود و شب‌ها نزدیک مخازن گلوکز در کارگاه می‏خوابید، صبح زود دیگ‏های هانزلا را برای پخت آب‌نبات آماده می‏کرد تا به محض ورود کارگران همه چیز آماده تولید باشد. او بعداً مدیر کارگاه تافی و آب‌نبات شد. محمود اسلامی از دیگر کارگران اصلی کارخانه بود که ابتدا مدیر کارگاه ویفر شد و بعداً مدیر کارگاه بیسکویت. حسن خورشیدی مسوول فنی ماشین‌ها و احمد صندوقچیان نیز استادکار کارگاه شکلات بود. اصغر تحصیلدار مسوول کارهای تحصیلداری و جوزی مسوول نگهداری حساب‌ها بودند. علی خسروشاهی نخست یکی از همشهری‌های خود با نام حاج‌حسن خسروشاهی را، که نسبت دوری هم با او داشت، به مدیریت کارخانه گمارد. کارگران در ماه‌های اول 15 نفر بیشتر نبودند، اما رفته‌رفته و با شروع کارگاه دوم به 30 تا 40 نفر رسیدند.25 محرم خندابی می‌گوید: «علی خسروشاهی از تاسیس هر کارگاه جدید و استخدام تعداد بیشتری کارگر بسیار لذت می‌برد.» 26 شیوه گسترش تولید علی خسروشاهی چنین بود که به محض اینکه تولیدات یک کارگاه بیرون می‌آمد و سودی حاصل می‌شد، آن را صرف سرمایه‌گذاری می‌کرد و ماشین‌آلات دیگری می‏خرید و خط جدیدی راه می‏انداخت. با این همه، شروع اولین تولید بی‌مشکل نبود. یکی از مشکلات موضوع بسته‌بندی آب‌نبات بود. ماشینی، که ماشین گرانی هم بود، خریداری شده بود تا آب‌نبات‌هایی مشابه آب‌نبات لایف‌سیورز آمریکایی بسته‌بندی کند. با این حال، در عمل معلوم شد این نوع بسته‌بندی باب بازار ایران نیست، زیرا قیمت آن گران است. در آن زمان، بچه‌ها که مصرف‌کننده اصلی و بزرگ آب‌نبات بودند، آب‌نبات را دانه‌ای می‌خریدند و قدرت خرید آب‌نبات‌هایی با بسته‌بندی مشابه لایف‌سیورز را نداشتند.۲۷ مشکل بعدی این بود که برای بسته‌بندی آب‌نبات‌ها بایستی سلوفان‌های خوشرنگ با طرح‌های متنوع سفارش داده می‌شد و قرار بود جلیل خسروشاهی این کار را از هامبورگ صورت دهد. اما در این موقع، جلیل در هامبورگ با کامیونی تصادف کرد و ماه‌ها بستری شد. در نتیجه، مدت‌ها طول کشید تا مسوول دیگری برای این سفارشات تعیین و جنس جور شود. البته قاعدتاً می‌شد مشکل را با یک سفر به ایتالیا و انگلستان و ملاقات با کارخانه‌های تولید سلوفان حل کرد، ولی در آن زمان علی خسروشاهی چنین نکرد. حسن خسروشاهی دو علت برای این مساله ذکر می‌کند: پدرم از یک‌ طرف برای صرفه‌جویی و از طرف دیگر، در نتیجه ترس شدید از مسافرت با هواپیما دست به مسافرت نزد. حسن خسروشاهی اضافه می‌کند «من نمی‌دانم که من چرا این کار را انجام ندادم. البته در آن زمان مثل امروز به آسانی مسافرت نمی‌کردیم.» به‌رغم این مشکلات، اشتارکه آلمانی محصولی ساخت و به بازار عرضه کرد که آب‌نبات شیری نام گرفت. این محصول بسیار زود مورد پسند مصرف‌کنندگان قرار گرفت و فروش بسیار خوبی پیدا کرد. اما اشکال کار این بود که بعد از مدتی رقبای شرکت مینو نیز توانستند اجناس مشابهی به بازار عرضه کنند و با اینکه آب نبات شیری با نام مینو۲۸ معروف شده بود، ولی چون به صورت دانه‌ای فروش می‌رفت و بسته‌بندی نداشت، برای مصرف‌کننده تشخیص آن از سایر محصولات مشابه مشکل بود و در آن زمان روی قالب آب‌نبات شیری مینو فقط یک مارک K وجود داشت. علت گذاشتن این علامت آن بود که وقتی ماشین‌آلات ساخت سفارش داده می‌شدند هنوز مارک مینو انتخاب نشده بود، اما به سازنده ماشین‌آلات گفته شده بود علامت K، حرف اول لاتین نام خسروشاهی، یا شرکت خوراک روی محصولات گذاشته شود. شرکت خوراک مدتی نیز اعلان می‌کرد آب‌نبات شیری مینو با علامت K مشخص شده است، ولی در حالی که اکثر مردم سواد نداشتند، این وجه مشخصه لاتین تاثیر چندانی نداشت. کارگاه داروسازی همزمان با راه افتادن کارگاه آب‌نبات‌سازی، شرکت مینو به دنبال راه‌اندازی قسمت داروسازی بود. وقتی قرار شد داروهای بوتس تحت لیسانس این شرکت در ایران ساخته شوند، شرکت دکتر داروساز استخدام کرد و او را برای تعلیم به کارخانه بوتس فرستاد. به علاوه، شخصی با نام هیبرت از طرف بوتس به ایران آمد و کارخانه داروسازی را راه انداخت. متاسفانه داروسازی که برای تعلیم نزد بوتس فرستاده شده بود از عهده اداره قسمت داروسازی برنیامد و شرکت مجبور شد شخص دیگری را به جای او بگمارد و این امر مدتی کار را به تاخیر انداخت. کارگاه تافی اولین محصول مینو تافی کره‌ای سه‌ستاره بود. در شروع تولید تافی، شرکت با مشکلات گوناگونی مواجه بود. نخست اینکه قالب تافی‌های مینو بزرگ‌تر از قالب تافی رقبا بود و این مشکل بزرگی در فروش پیش آورده بود. علت این بود که مغازه‌داران تافی را بر اساس وزن می‌خریدند و دانه‌ای به بچه‌ها می‌فروختند. بنابراین، هر قدر تعداد تافی در یک کیلو بیشتر بود، سود مغازه‌دار نیز بیشتر می‌شد و مغازه‌داران برای خرید آن راغب‌تر بودند. حسن خسروشاهی معتقد است «این مطلبی است که شخصی مانند عالی‌زاده، که فروشنده ماشین‌آلات بود، بایستی می‌دانست و به ‌ما می‌گفت. ولی ظاهراً یا نمی‌دانست یا به‌ ما نگفت. در حالی که رقبای ما، مانند داداش‌زاده، به آن کاملاً وارد بودند.» دوم آنکه در اوایل کار تافی‌های مینو خیلی کشی بود و به دندان می‌چسبید و مدتی طول کشید تا این اشکال رفع شود.29 اما به هر حال این مشکلات در طول زمان رفع شدند و تولید تافی که با دو دستگاه شروع شده بود، رفته‌رفته افزایش یافت و بعدها تعداد دستگاه‌های تولید به ۵۰ دستگاه نیز رسید. تولید ویفر شرکت مینو در اواخر شهریور ۱۳۴۱ برای اولین بار ویفر را در بازار ایران عرضه کرد. کارگاه ویفر‌سازی سومین کارگاهی بود که راه می‌افتاد. چنان که گفته شد، فر ۱۷‌صفحه‌ای پخت ویفر برحسب تصادف و فقط برای امتحان خریداری شده بود و حتی برای آن ماشین بسته‌بندی هم سفارش داده نشده بود و محصول به صورت فله در کارتن بسته‌بندی می‌شد. مهندس بینز و مهندس حسابی ماشین‌های ویفر را نصب کردند و راه انداختند.30 به ‌محض اینکه این محصول به بازار عرضه شد، با استقبال بی‌سابقه مصرف‌کنندگان روبه‌رو شد و کل تولید به فروش رسید. علی خسروشاهی تصمیم گرفت قیمت را بالا ببرد، ولی باز هم کل تولید به فروش رسید. این کار چند باری تکرار شد تا اینکه قیمت آنقدر بالا رفت که فروش متوقف شد. آن‌ وقت قیمت تقلیل داده شد تا بالاخره بین عرضه و تقاضا تعادل برقرار شد.31 تولید ویفر کم‌کم افزایش یافت و به ۲۰ ماشین ۶۰‌صفحه‌ای رسید. در ابتدا، ویفر فقط در یک طعم وانیلی تولید می‌شد، اما رفته‌رفته طعم‌های متنوع‌تری تولید شد و این محصول به صورت محصولی ممتاز و پرفروش در‌آمد و شرکت‌های دیگر نیز شروع به تولید آن کردند. از عوامل موفقیت این محصول تولید آن در بسته‌های زیبای دو‌ریالی و پنج‌ریالی بود که با استقبال مصرف‌کنندگان، مخصوصاً کودکان، روبه‌رو بود.۳۲ علی خسروشاهی برای توسعه کارگاه‌های بعدی ویفر در نیمه دوم سال 1340 تقاضای وامی به مبلغ 50 میلیون ریال از بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران کرد. بانک 60 درصد مبلغ طرح را به مبلغ 30 میلیون ریال بعد از بررسی‌های مالی و فنی پرداخت کرد. فریدون علاقبند، کارشناس ارزیابی و نظارت این طرح در بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران می‌گوید: وقتی برای بررسی از علی خسروشاهی پرسیدم قصد ساخت چه محصولی را دارید، گفت هر چه می‌خواهید بنویسید. او حاضر نبود نام محصول را اعلام کند، زیرا نمی‌خواست رقبا از برنامه تولید او مطلع شوند. اما روزی بعد از شروع تولید چند کارتن ویفر برای بانک فرستاد تا محصول نهایی را اعلام کند.33 بعد از این نیز شرکت مینو چند بار برای اجرای طرح‌‌های توسعه خود از بانک توسعه صنعتی و معدنی درخواست کمک کرد، اما اطلاعات کافی درباره جزییات طرح پیشنهادی عرضه نکرد. در گزارش بانک در خصوص شرکت مینو آمده است که «چون قسمتی از عملیات اجرایی هر طرحی قبل از درخواست وام از این بانک انجام می‌شود، تشخیص اینکه این عملیات واقعاً مربوط به طرح پیشنهادی بوده یا مربوط به طرح‌های قبلی است امکان‌پذیر نبود. و همچنین تعیین میزان وام طبق روش‌های معمول بانک امکان‌پذیر نبود.»۳۴ در کل، گروه صنعتی مینو در تقاضاهای وام خود از بانک توسعه صنعتی حداقل اطلاعات را در اختیار بانک قرار می‌داد، زیرا می‌دانست که بر اساس ترکیب هیات‌عامل بانک گزارش‌هایی که تهیه می‌شد به وزارتخانه‌ها و سازمان‌های گوناگون ارسال می‌شد و ممکن بود به دست رقبا بیفتد، هرچند بانک گزارش‌های خود را با مهر محرمانه ارسال می‌کرد. اما گروه از بهترین مشتریان بانک بود و همیشه به تعهدات خود به موقع عمل می‌کرد.۳۵ خردجو، مدیرعامل بانک، به مدیریت خسروشاهی معتقد بود و بانک وام‌ها را بدون داشتن اطلاعات کامل تصویب می‌کرد.۳۶ کارگاه آدامس‌سازی از ابتدای تاسیس گروه صنعتی مینو، شرکت قصد داشت وارد بازار آدامس شود، زیرا بازار آدامس بازار بزرگی بود که قسمت عمده آن در دست شرکت سقزسازی ایران، سازنده آدامس خروس‌نشان بود و اضافه کردن این محصول به محصولات مینو اولاً جنس مینو را جور می‌کرد و ثانیاً، حجم فروش سازمان فروش را بالا می‌برد. از طرف دیگر، آدامس خروس‌نشان فقط یک محصول داشت که آن را هم عمده‌فروش‌ها پخش می‌کردند. بنابراین، علی و حسن خسروشاهی فکر می‌کردند به آسانی بتوانند قسمت عمده بازار آن را در دست بگیرند. مساله‌ای که مانع از اقدام سریع در این زمینه شد، سوء‌‌تفاهم بین قسمت بازار‌یابی و فروش و قسمت تولید بود. جالب آنکه این سوء‌تفاهم بین دو سازمان عریض و طویل نبود، بلکه سوء‌تفاهمی بین دو نفر یعنی علی و حسن خسروشاهی بود که هر روز چند ساعت با هم وقت می‌گذراندند. علی خسروشاهی می‌دانست که قسمت عمده تولید و مصرف آدامس در دنیا به صورت سقز بدون پوشش است که آدامس استیک نامیده می‌شود و مثلاً آدامس ریگلی،۳۷ پرمصرف‌ترین مارک آدامس در دنیا، از این نوع آدامس است. در حالی که آدامس خروس‌نشان، که بازار ایران را در دست داشت، آدامس دراژه و با پوشش شکر بود. بنابراین، علی خسروشاهی به این نتیجه رسیده بود محصولی که در بازار ایران عرضه می‌شود محصول غلطی است و هرگاه آدامس استیک به بازار عرضه شود، بازار را خواهد گرفت. مطلبی که در این میان به ‌آن توجه نشد علت تولید آدامس دراژه در ایران بود. آب و هوای ایران، جز در گیلان و مازندران، خشک است و پوشش شکر روی سقز باعث می‌شود سقز نرم بماند و خشک نشود. به علاوه، حسن خسروشاهی هم از نظر فروش و بازاریابی کاملاً تاکید نکرده بود که به آدامس دراژه نیاز دارند. این سوء‌تفاهم و عدم رسیدگی دقیق نتیجه رشد سریع شرکت، گرفتاری فراوان مدیران شرکت و عدم رشد سازمان مدیریت همگام با رشد حجم تولید و فروش و تنوع اجناس بود.۳۸ در نتیجه این امر، تا مدتی محصولات غلط به بازار عرضه شد. در سال ۱۳۴۴ آدامس بادکنکی به بازار عرضه شد. البته این محصول تا حدودی موفق شد، ولی آدامس بادکنکی دیگر از مد افتاده بود و قسمت کوچکی از بازار را تشکیل می‌داد. در همان زمان، شرکت مینو یک نوع آدامس استیک هم به بازار عرضه کرد که چون بسته‌بندی درستی نداشت و شرکت هم با تمام قوا پشت آن نایستاد، موفقیت چندانی پیدا نکرد. در این میان، جلیل خسروشاهی هم محصولی در خارج دیده بود که آدامسی با پوشش آب‌نبات بود. این محصول هم که با نام «آدامس بوم» به بازار عرضه شد، موفق نشد. یکی از نمایندگی‌های علی خسروشاهی نمایندگی آدامس چیکلتس بود که آدامس معروف آمریکایی و از نوع دراژه بود.۳۹ بین شرکت مینو و شرکت چیکلتس مذاکراتی برای تاسیس شرکت سهامی برای تولید آدامس چیکلتس آغاز شد. حسن خسروشاهی درباره انگیزه و سبب این فکر می‌گوید: «درست نمی‌دانم آیا آنها با ما تماس گرفتند یا ما با آنها تماس گرفتیم. ولی به هر حال مذاکراتی با آنها شروع شد و قرار شد با شراکت آنها شرکتی برای تولید آدامس چیکلتس تشکیل شود.» اجازه دولت برای این سرمایه‌گذاری خارجی لازم بود. این اجازه سرمایه‌گذار خارجی را قادر می‌کرد سود خود را با ارز دولتی به خارج از کشور منتقل کند. به علاوه، سرمایه سرمایه‌گذار خارجی را در مقابل خطر ملی شدن بیمه می‌کرد. هم شرکت مینو و هم وارنر لمبرت، صاحب آدامس چیکلتس، می‌دانستند دولت برای ساخت آدامس اجازه سرمایه‌گذاری خارجی نخواهد داد، زیرا بنا بر طرز فکر آن زمان، اولاً آدامس کالایی ضروری نبود که لازم باشد در داخل کشور با کمک سرمایه‌گذار خارجی تولید شود و ثانیاً، آدامس در داخل کشور تولید می‌شد و گرچه اندکی کیفیتش از جنس آدامس چیکلتس بدتر بود، ولی مصرف‌کننده از محصول داخلی نسبتاً راضی بود. شرکت وارنر لمبرت با توجه به این وضع تصمیم گرفت در جایگاه سرمایه‌گذار داخلی در تولید این محصول سرمایه‌گذاری کند، به این معنی که نه بتواند از ارز دولتی برای انتقال سود خود استفاده کند و نه از بیمه سرمایه‌گذاری خارجی بهره‌مند شود. البته چون در آن موقع ارز فراوان و آزاد بود و هر کس می‌توانست هر مقدار ارز بخواهد در بازار آزاد خریداری کند، در حقیقت شرکت وارنر لمبرت چیزی از دست نداده بود.۴۰ این شراکت محقق شد و قرار بود ماشین‌آلات آن نیز در همان محوطه شرکت صنعتی پارس نصب و این واحد تولیدی در آنجا مستقر شود. حسن خسروشاهی می‌گوید: «درست به خاطر ندارم، ولی فکر می‌کنم که ماشین‌آلات را ما خریده بودیم و قرار شده بود که از همان ماشین‌آلات شاید با مختصر تغییراتی استفاده شود.» با توجه به این شرایط می‌توان نتیجه گرفت هدف از این شراکت گرفتن کمک فنی برای تولید نبود، بلکه هدف این بود که با استفاده از مارک چیکلتس به قدرت محصولی که تولید می‌شد در بازار افزوده شود. علاوه بر این، انتظار می‌رفت بشود از معلومات چیکلتس در مدیریت تولید و بازاریابی استفاده کرد. با توجه به سرعت رشد، گروه مینو می‌توانست از هر نوع کمکی در رشته مدیریت استفاده کند. مضافاً شرکت وارنر لمبرت محصولات بسیار دیگری در رشته دارویی و لوازم بهداشتی داشت که ممکن بود در آتیه بتوان آنها را در همین موسسه مشترک یا با قرارداد لیسانس به بازار ایران عرضه کرد. اما از همان شروع کار بین شرکا اختلاف نظر پیدا شد. مسوول این کار در شرکت وارنر لمبرت شخصی بود با نام گراهام که بسیار مغرور و از خود‌راضی بود. حسن خسروشاهی درباره او می‌گوید: گراهام گویی خیال می‌کرد در یکی از مستعمرات امپراتوری بریتانیا مشغول کار است. کسانی هم که از طرف وارنر لمبرت مامور مدیریت تولید شده بودند به وضع ایران آشنا نبودند یا حداقل روش اداره آنها با روش اداره علی خسروشاهی فرق داشت و در نتیجه دامنه اختلافات بالا گرفت. طرفین خیلی زود متوجه شدند این کار به جایی نخواهد رسید و لذا شرکت را منحل کرده و از هم جدا شدند. با این حال، گروه مینو پروژه تولید آدامس را ادامه داد و ظرف مدت کوتاهی آدامس دراژه‌ای با نام «شیک» به بازار آورد که ظرف مدت کمی در بازار آدامس ایران رتبه اول را حائز شد. کارگاه بیسکویت و شکلات در همین زمان بود که واحدهای تولید بیسکویت و شکلات نیز تاسیس شدند. واحد تولید بیسکویت از بدو تاسیس با خرید دو فر بزرگ از شرکت بیکر پرکینز انگلستان راه‌اندازی شد که از نظر ظرفیت تولید بزرگ‌ترین واحد تولید بیسکویت در ایران بود، ولی چند سالی طول کشید تا مینو به پرفروش‌ترین تولیدکننده بیسکویت در ایران تبدیل شود.41 واحد تولید شکلات هم با تولید شکلاتی با مارک مینو آغاز به کار کرد و رفته‌رفته با اضافه کردن دو محصول با نام‌های کیت‌کت و اسمارتیز، تحت لیسانس شرکت راونتری ماکینتاش انگلستان، مقام اول را از نظر تولید و فروش شکلات در ایران کسب کرد. باید ذکر شود قانع کردن نستله به اینکه اجازه دهد نماینده انحصاری او در ایران اجناس یک شرکت شکلات‌ساز رقیب را در ایران تولید کند کار آسانی نبود. ولی بالاخره نستله متوجه شد جنسی که با کیت‌کت و اسمارتیز رقابت کند، ندارد و شاید به همین جهت در ۱۹۸۸ شرکت راونتری ماکینتاش را خرید. به نظر می‌رسد بعدها فکر نوعی همکاری بین‌المللی سه‌جانبه با توسعه این کارگاه‌ها در علی خسروشاهی تقویت شد، به نحوی که در آخر سال ۱۹۷۸م/۱۳۵۷ش به سوئیس سفر کرد و در آنجا مذاکرات سه‌جانبه‌ای بین راونتری ماکینتاش، نستله و علی خسروشاهی برای پروژه مشترکی به منظور تولید شکلات در ایران صورت گرفت. این سفر و غیبت خسروشاهی از ایران در آن زمان بعدها به منزله یکی از حربه‌ها برای توجیه ملی کردن گروه صنعتی مینو به کار رفت.۴۲ این نوع طرز فکر علی خسروشاهی منحصر به این مورد نبود. برای مثال، بعد از اینکه علی خسروشاهی به نمایندگی اورآل در ایران منصوب شد، نستله ۲۵ درصد سهام اورآل را خرید و حق دارد که از سال ۲۰۱۴ به بعد برای خرید بقیه سهام آن پیشنهاد بدهد. همچنین گفتیم که حدود ۱۴ سال بعد از اینکه خسروشاهی شروع به تولید محصولاتی تحت لیسانس راونتری ماکینتاش کرد، نستله این شرکت را خرید. این موضوعات نشان می‌دهد طرز فکر علی خسروشاهی مشابه مدیران شرکت‌های بزرگی نظیر نستله بود، ولی او قدری جلوتر به فکر می‌افتاد و عمل می‌کرد. کارگاه پفک‌نمکی علی خسروشاهی در سفرهایش به خارج مرتب در نمایشگاه‌ها و مغازه‌ها نمونه اجناس متفاوت را جمع‌ می‌کرد و می‌چشید. در یکی از این امتحانات به‌ محصولی برخورد که بعدها در ایران با نام پفک‌نمکی به بازار عرضه شد. جنسی که علی خسروشاهی به ‌آن برخورد کرده بود محصول شرکت آمریکایی بئاتریس فودز بود. هرکس این محصول را چشید از آن خوشش آمد و لذا، بلافاصله با تولید‌کننده محصول تماس گرفته شد تا محصول تحت لیسانس آنها ساخته شود. مذاکرات صورت گرفت و قرارداد لازم امضا شد. جالب این بود که شرکت بئاتریس به جای خواستن درصدی از فروش برای حق لیسانس، ماشین‌آلات ساخت پفک‌نمکی را به نام «اکسترودر» به گروه صنعتی مینو اجاره می‌داد و بدین ترتیب حق لیسانس خود را دریافت می‌کرد.43 حسن خسروشاهی درباره نام‌گذاری این محصول می‌گوید: در دوران کودکی با مادرم به قنادی مینا در ابتدای خیابان نادری می‌رفتیم. آنها یک شیرینی داشتند به نام پفک که خیلی مورد علاقه من بود. محصولی هم که قرار بود ساخته شود خیلی پف داشت و چون محصولی شور بود من تصمیم گرفتم اسم آن را پفک‌نمکی بگذارم و با عجله زیاد و برای اینکه مبادا دیگری اسم مشابهی ثبت کند این اسم را ثبت کردم.  بعد از امضای قرارداد، فوراً ترتیب مقدمات تولید داده شده، پفک‌نمکی به بازار عرضه شد. این محصول یکی از موفق‌ترین و پرسودترین محصولات مینو شد. پفک‌نمکی به قدری موفق شده بود که در سال ۱۳۵۶، شرکت مینو درصدد بود واحدهایی برای تولید آن در شهرستان‌‌هایی مانند اهواز و در شیخ‌نشین‌های خلیج فارس و عربستان سعودی تاسیس کند تا هم جنس تازه‌تر به دست مصرف‌کننده برسد و هم در هزینه حمل و نقل این جنس بسیار حجیم صرفه‌جویی شود. البته امتیاز تولید این محصول در کشورهای خارجی این بود که اگر روی واردات این جنس گمرک وضع می‌شد، حقوق گمرکی شامل تولیدات داخلی نبود. کارگاه تولید مواد بسته‌بندی در جنب واحدهای تولیدی، واحدی برای چاپ مواد بسته‌بندی مانند سلوفان و جعبه نیز تاسیس شد که تقریباً تمام احتیاج شرکت را در این زمینه تامین می‌کرد.44 در این رشته، این فکر مطرح بود که کارخانه‌ای برای تولید ورق آلومینیوم بسته‌بندی تاسیس شود. حسن خسروشاهی در این باره می‌گوید: یک روز صبح، قبل از اینکه از منزل خارج شوم، تلفن زنگ زد و منشی آقای هوشنگ انصاری، وزیر وقت اقتصاد، اظهار داشت که منتظر باشید تا چند دقیقه دیگر آقای وزیر می‌خواهد با شما صحبت کند. من هم مضطربانه منتظر شدم. چون این اولین‌باری بود که آقای وزیر اقتصاد به ‌منزل من تلفن کرده بود. چند دقیقه بعد تلفن مجدداً زنگ زد و آقای وزیر گفت شنیده‌ام شما تقاضای اجازه برای یک واحد ساخت آلومینیوم برای بسته‌بندی کرده‌اید. گفتم همین‌طور است. آقای وزیر گفت خواهشمندم شما از این اجازه صرف نظر کنید، من در جای دیگر جبران می‌کنم. حقیقت قضیه این بود که بر اساس مطالعاتی که کرده بودیم، گرچه هنوز می‌خواستیم این واحد را تاسیس کنیم، خیلی هم مشتاق به این کار نبودیم. این موضوع با موضوع تاسیس کارخانه بیسکویت فرق داشت. در آن مورد، بیسکویت به جوریت جنس ما اضافه می‌کرد و سازمان فروش ما را تقویت می‌کرد، در حالی که اگر ما آلومینیوم بسته‌بندی را خودمان می‌ساختیم یا می‌خریدیم چندان تفاوتی نمی‌کرد. مخصوصاً که مطالعات نشان می‌داد این کار سود فوق‌العاده ای ندارد. به علاوه، مشکل می‌توانستیم حرف آقای وزیر اقتصاد را صراحتاً رد کنیم، زیرا بالاخره صدور اجازه کارخانه در دست ایشان بود و لذا قبول کردیم. بعداً معلوم شد که دفتر شاهزاده شمس تقاضای اجازه این کار را کرده و وزارتخانه تصمیم گرفته است پروانه را به ‌ایشان بدهد. شمس این کارخانه را تاسیس کرد و تا جایی که می‌دانم قیمت تمام شده کارخانه ایشان چندین برابر قیمت بر‌آوردی ما بود. معلوم نیست که آیا این کارخانه هرگز به کار افتاد یا خیر.45 توسعه مکانی شرکت: ساختمان شرکت خوراک در نتیجه تاسیس کارگاه‌های متعدد، زمین خریداری‌شده برای کارخانه‌ها دیگر جایی برای توسعه نداشت. لذا قطعه زمین دیگری به ‌مساحت 120 هزار مترمربع در نزدیکی زمین اولی خریداری شد. در بین این زمین و زمین اولی کارخانه اتوبوس‌سازی شرکت سهامی اتوبوس‌سازان قرار داشت و در نتیجه دو زمین به هم متصل نمی‌شدند. با زحمت زیاد و پرداخت مبلغی به وزارت راه شرکت اجازه گرفت تونلی در حریم اتوبان بسازد و ارتباطی بین دو قطعه زمین به وجود بیاورد.46 در این زمین چند پروژه دیگر پیاده شد. اداره مرکزی شرکت خوراک در خیابان فردوسی و خیابان کوشک دیگر گنجایش کادر مرکزی فروش، تبلیغات، امور مالی و قسمت کامپیوتر آن را نداشت و لذا ساختمان جدیدی برای این سازمان‌ها در زمین جدید ساخته شد. قسمت مدیریت تولید و دفتر علی خسروشاهی کماکان در زمین قبلی پشت کارگاه‌ها باقی ماند. توسعه کارگاه دارو و لوازم آرایش پروژه دیگری که اجرا شد ساخت یک واحد جدید تولید دارو و لوازم آرایش بود. واحد داروسازی که قبلاً تاسیس شده بود برای تولید داروهای بوتس و سیرل بود.47 مدت‌ها بود که گروه صنعتی مینو در فکر این بود که وارد کار لوازم آرایش بشود. از یک طرف، ساخت و فروش لوازم آرایش کار پرنفعی به نظر می‌آمد و از طرف دیگر، سازمان توزیع و بازاریابی گروه می‌توانست از عهده توزیع و فروش این اجناس برآید. به علاوه، شرکت تولیددارو وارد این صنعت شده و بسیار موفق بود و حال با مشاهده موفقیت گروه مینو در صنایع غذایی وارد صنعت صنایع غذایی شده بود و به این جهت، علی خسروشاهی همواره به دنبال فرصتی بود که وارد رشته لوازم آرایش شود. برای وارد شدن به این کار، شراکت با یک موسسه معتبر خارجی یا داشتن قرارداد لیسانس با چنین موسسه‌ای لازم بود. مکاتباتی با اورآل، بزرگ‌ترین سازنده لوازم آرایش در دنیا، صورت گرفت. ولی اورآل جواب داده بود که نماینده دارد و نمی‌تواند در خصوص محصولات اورآل با گروه مینو وارد مذاکره بشود، ولی حاضر است درباره یکی از مارک‌های درجه دوم خود با نام ویشی مذاکره کند.48 در حالی که این مذاکرات در جریان بود، ناگهان اخباری در روزنامه‌ها منتشر شد مبنی بر اینکه نماینده اورآل در یک تقلب گمرکی و ارزی دست داشته است. در نتیجه این امر، اورآل تصمیم گرفت با گروه مینو در خصوص نمایندگی فروش محصولات مارک اورآل وارد مذاکره شود. قرارداد ظرف مدت کوتاهی به امضا رسید و بعدا تولید و فروش محصولات مارک لانکوم هم به آن اضافه شد. به این علل، واحد داروسازی توسعه یافت تا از عهده تولید محصولات اورآل و لانکوم هم بر بیاید. ولی فروش محصولات آرایشی به سرعت رو به افزایش بود و معلوم بود که طولی نخواهد کشید که واحد داروسازی موجود جوابگوی تقاضا نباشد. از طرف دیگر، شرکت قراردادی با شرکت ساندوز سوئیس برای تولید محصولات دارویی آنها بسته بود و همچنین قراردادی با شرکت سیرل آمریکا برای تولید بعضی از محصولات آنها منعقد کرده بود و اگر قرار بود این قراردادها اجرا شوند، واحد قدیم داروسازی به هیچ‌وجه قادر به تولید کافی نبود و لذا تصمیم گرفته شد تا یک واحد جدید داروسازی با ظرفیت کافی ساخته شود. نماینده ساندوز در ایران دکتر قاضی‌زاده بود. دکتر قاضی‌زاده از داروفروشان قدیمی بود. تشکیلاتی نداشت، ولی داروها را می‌شناخت و با بعضی از اطبای بانفوذ که دیگر اطبا از نسخه‌های آنان تقلید می‌کردند مربوط بود. به علاوه، ساندوز در مقام یکی از چهار شرکت معتبر دارو‌سازی سوئیسی در ایران سابقه و حسن شهرت داشت. بر این اساس، دکتر قاضی‌زاده اجناس ساندوز را وارد می‌کرد و توسط عمده‌فروشی‌ها می‌فروخت. ولی وضع عوض شده بود. دیر یا زود لازم بود که اغلب اجناس در ایران ساخته شود و روش توزیع و تبلیغ هم در حال تغییر بود. ظاهراً دکتر قاضی‌زاده حاضر به پذیرش الزامی این تغییرات نبود و لذا ساندوز به دنبال این بود که نماینده دیگری پیدا کند و در این راه با گروه صنعتی مینو تماس گرفت. علت انتخاب گروه مینو شاید این بود که مینو نماینده نستله، بزرگ‌ترین شرکت سوئیس، بود و این خود می‌توانست بهترین معرفی باشد. تغییر نماینده کار آسانی نبود. قانوناً و بر اساس قراردادها، شرکت‌ها می‌توانستند با اخطار سه‌ماهه، شش‌ماهه و بعضی اوقات یک‌ساله قرارداد را لغو کنند، ولی رویه غیررسمی وزارت بهداری ایران بر این بود که انتقال نمایندگی باید با موافقت نماینده قبلی باشد. در این خصوص نیز نماینده قبلی به هیچ‌وجه حاضر به ‌موافقت نبود. بالاخره پس از کشمکش‌های طولانی انتقال نمایندگی صورت گرفت.۴۹ بعد از انتقال، طرح ساختمان واحد جدید داروسازی بر اساس مدرن‌ترین واحدهای ساخت آن زمان توسط شرکت ساندوز تهیه و در اسرع وقت در تهران پیاده شد. با افزایش فروش و موفقیت روزافزون پفک‌نمکی، لازم بود که واحد تولید این محصول توسعه پیدا کند و لذا این واحد نیز به‌ زمین جدید منتقل شد. همچنین، انبارهای جدیدی برای توزیع محصولات و یک سالن غذاخوری جدید هم برای کارکنانی که در زمین جدید کار می‌کردند ساخته شد. ایجاد این واحدهای تولیدی و فراهم آوردن زیربنای صنعتی در مجموعه گروه صنعتی مینو در تهران حاصل تلاش‌های فشرده‌ای در یک دهه بود. دهه ۱۳۴۰ نه فقط دهه طلایی اقتصاد ایران،۵۰ بلکه دهه طلایی شرکت صنعتی مینو نیز بود. این روند ادامه یافت و تولید شرکت از ۲۵۲۶۰ تن انواع تولیدات در سال ۱۳۵۳ به ۳۸۹۵۰ تن در ۱۱‌ماهه ۱۳۵۶ رسید. گزارش کارشناسان بانک توسعه صنعتی و معدنی حاکی از آن بود که آنها می‌توانند تا پایان سال ۱۳۵۶ تولید را به روزی ۲۰۰ تن برسانند.۵۱ تاسیس کارخانه خرمدره سیاست دولت در دهه‌های 1340 و 1350 بر این اساس بود که حتی‌الامکان از تمرکز صنایع در تهران جلوگیری کند. دلیل اتخاذ این سیاست آن بود که به نظر می‌رسید تهران ظرفیت جمعیت بیشتر را ندارد. مخصوصاً که مقدار آب آن محدود برآورد می‌شد و ازدیاد جمعیت باعث آلودگی هوا و تراکم بیشتر ترافیک می‌بود. به ‌علاوه، علتی نداشت که فقط تهران از مزایای صنعتی شدن کشور بهره‌مند شود. بر اساس این سیاست، دولت پنج سال معافیت مالیاتی برای واحدهای تولیدی قائل شده بود که در خارج از شعاع ۱۲۰ کیلومتری تهران تاسیس می‌شدند.52 ظاهراً اعطای این امتیاز کافی نبود و باز هم صاحبان صنایع ترجیح می‌دادند کارخانه‌ها را در تهران مستقر کنند. به نظر حسن خسروشاهی علت این امر واضح بود. «در تهران زمین‌ها قباله داشتند و می‌شد زمین را با حدود مشخص خرید، در حالی که در شهرستان‌ها زمین قباله‌دار مشکل پیدا می‌شد. به علاوه، در تهران اغلب سرویس‌ها مانند آب و برق و تلفن کم و بیش موجود بود، در حالی که وضع در شهرستان‌ها این‌گونه نبود.» ولی از همه مهم‌تر موضوع موجود بودن نیروی انسانی متخصص و حداقل آشنا به فرهنگ تولید کارخانه‌ای بود. این نوع نیروی انسانی در خارج از تهران کمیاب بود. علاوه بر این، انتقال متخصصان به خارج از تهران مشکل بود، زیرا این متخصصان اغلب به سبب عدم دسترسی فرزندان‌شان به مدرسه خوب در شهرستان‌ها کار در تهران را ترجیح می‌دادند.53 علت دیگری که باعث می‌شد کارخانه‌ها خیلی مایل به استقرار در خارج از مرکز نباشند، این بود که بزرگ‌ترین بازار ایران شهر تهران بود و اقلاً بعضی از صنایع ترجیح می‌دادند در نزدیکی این بازار مستقر شوند. وزارت اقتصاد و بعداً وزارت صنایع با همکاری بانک توسعه صنعتی برای رفع این اشکالات تصمیم گرفتند چند شهر صنعتی در خارج از تهران ایجاد کنند.54 ایده این بود که در این شهرها زمین با سرویس‌های لازم برای صنایع فراهم شود. این کار بخشی از مشکلات را حل می‌کرد، ولی مشکل نبود کارشناسان متخصص و اکراه آنها از انتقال به‌ این شهرها حل نمی‌شد. حسن خسروشاهی می‌گوید: «مساله جدیدی که در نتیجه تاسیس شهرهای صنعتی پیش می‌آمد این بود که چون تعدادی کارخانه در یک محوطه نسبتاً کوچک قرار داشتند، رقابت شدیدی بین آنها برای جلب نیروی کار پدید می‌آمد که باعث بالا رفتن غیرموجه دستمزدها می‌شد.» در ضمن، در موارد زیادی سرویس‌های لازم فقط روی کاغذ فراهم می‌شدند و در حالی که قیمت سرویس به حساب کارخانه گذاشته می‌شد، از خود سرویس خبری نبود. به هر حال، علاوه بر فراهم کردن انگیزه‌های گوناگون و کوشش برای تسهیل تاسیس کارخانه در خارج از تهران، وزارت اقتصاد و بعدها وزارت صنایع تصمیم گرفتند مگر در موارد خاص از صدور اجازه ایجاد کارخانه جدید در تهران خودداری کنند. این سیاست گاه در نتیجه اعمال نفوذ بعضی افراد ذی‌نفوذ اجرا نمی‌شد.۵۵ کارخانجات گروه صنعتی مینو نیز از این قاعده مستثنی نبودند و چون گروه دائم در حال توسعه بود، بنابراین چاره‌ای نبود جز اینکه تاسیسات جدیدی در خارج از تهران پدید آید. سوال مهم این بود که این تاسیسات در کجا ایجاد شود. عقیده مهندسان این بود که خوب است این تاسیسات در یکی از شهرهای صنعتی باشد، ولی علی خسروشاهی با این عقیده موافق نبود. او می‌خواست این تاسیسات در زمینی وسیع، در محلی باصفا و دور از دیگر صنایع باشد. پس از جست‌وجوی فراوان، زمین مناسبی با وسعت کافی در خرمدره پیدا شد. یکی از عللی که این زمین انتخاب شد آن بود که این زمین قباله داشت و طبق قانون اصلاحات ارضی در سال 1341 از صاحب آن گرفته شده بود و به سردار جاف واگذار شده بود. بنا بر روایت حسن خسروشاهی، علی خسروشاهی چون زمین را غصبی می‌دانست لازم دید که از صاحب قبلی آن حلیت بطلبد. در ملاقاتی که علی خسروشاهی با مالک قبلی داشت، آن شخص گفت دنیا را ببین. زمین مرا به زور می‌گیرند می‌دهند به سردار جاف که او به شما بفروشد. معلوم نیست من چه عیبی دارم که خودم نمی‌توانم این کار را انجام دهم. ولی به هر حال رضایت داد و گروه صنعتی مینو این زمین را در سال ۱۳۵۲ خرید. خرمدره، از توابع شهرستان زنجان، در فاصله ۲۵۰ کیلومتری غرب تهران قرار دارد. مسیری پرخطر و راهی که به سبب عبور و مرور ماشین‌های سنگین بدان قتلگاه نیز می‌گفتند.۵۶ انگیزه سرمایه‌گذاری در خرمدره به غیر از رقابت و صنعت‌گستری و راه بدون بازگشتی که علی خسروشاهی انتخاب کرده بود، معافیت مالیاتی نیز بود. به علاوه، خرمدره شرایط آب و هوایی خنک و متناسب با تولیدات و محصولات غذایی داشت و تا حدی هزینه‌های سردخانه‌‌ای را کاهش می‌داد. خرمدره به سبب وزش بادهایی که از قسمت‌های شمالی آن می‌آید، دارای تابستان‌هایی با آب و هوای معتدل و خنک و زمستان‌های بسیار سرد بود. همچنین، در جاده ترانزیت اروپا به تهران واقع شده بود.۵۷ بعد از احداث کارخانه خرمدره قیمت زمین‌ها بالا رفت و خرمدره که قریه‌ای بیش نبود به شهری تبدیل شد. مهندس ابوطالبی می‌گوید: خرمدره دهی تابع شهرستان ابهر، در پنج کیلومتری‏اش بود. وقتی مینو پیشرفت کرد، شهرتش از ابهر بیشتر شد. مینو تحول بزرگی برای آنجا بود. در استخدام نیروی کار اولویت با جمعیت جویای کار در خرمدره بود. نیروی کار لازم برای کارخانه علی خسروشاهی از کارگران محلی تامین شد و این کارگران مشکلات تهران را برای رفت‌ و آمد به کارخانه نداشتند. اما نیروی کار کافی نبود. از دهات خرمدره نیرو می‌گرفتیم. به زودی میزان بیکاری در جمعیت جویای کار در حد صفر شده بود. کارخانه آنها را جذب می‏کرد، آموزش می‏داد و مشغول کار می‏شدند. چون نیروی کار در روستاهای نزدیک کم بود، از روستاهای به فاصله 25 تا 30 کیلومتر نیز برای استخدام مراجعه می‌کردند. با این وجود، جذب نیرو، به‌ ویژه در زمستان‏ها، مشکل بود. برای جذب نیروی انسانی به امامان مساجد هم برای تبلیغ متوسل می‏شدیم. با این وجود، تعدادی نیز از تهران استخدام شده بودند. به این دلیل شرکت مجبور به خانه‌سازی در اطراف کارخانه شد تا آن منطقه جای زندگی شود...کارخانه در 1354 به بهره‌برداری رسید و در فاصله کمتر از چهار سال تولید آن به 180 تن رسید. به عبارت دیگر، اگر آب را، که یک ماده افزوده است کنار بگذاریم، روزانه 130 الی 140 تن ماده اولیه وارد کارخانه و حدود 300 تن جنس وارد و خارج می‌شد، به نحوی که شرکت‌های حمل و نقل منطقه از عهده‌اش بر نمی‌آمدند. روزانه حدود 100 کامیون برای ورود و خروج به کار گرفته می‌شد. مشکل حمل و نقل کالا و کمبود کامیون در منطقه، به اضافه مشکلات رفت و آمد و مناسب نبودن جاده برای حجم بالای تردد کامیون‌ها تلاش ویژه‌ای می‌طلبید. درصدد بودیم تا از ایستگاه راه‌آهن خرمدره یک خط ریل ویژه به محل کارخانه کشیده شود که به جایی نرسید. مشکلات زیادی در راه حمل و نقل مواد اولیه و جنس تمام‌شده و آمد‌ و رفت کارگران وجود داشت که در نتیجه دخالت ژاندارمری، که صرفاً هدف آن اخاذی بود، تشدید می‌شد و مراجعه شرکت به ارتشبد قره‌باغی برای رفع مزاحمت ژاندارمری بدون نتیجه بود. افرادی که دائماً بین خرمدره و تهران در رفت و آمد بودند، از جمله علی خسروشاهی، دائماً مواجه با خطرات زیادی بودند و تصادفات متعددی در این جاده برای کارکنان شرکت رخ داد. بنای ساختمان‌های اداری و کارگاه‌های کارخانه خرمدره در زمینی به مساحت ۵۲ هکتار واقع در ضلع شمالی جاده ترانزیت شروع شد. علاوه بر این، علی خسروشاهی موسسه خیریه مینو را نیز در آنجا تاسیس کرد و مشغول ساختن بیمارستان مدرن و مجهزی در خرمدره شد. مهندس غفوری ناظر ساختمان‌ها بود که بر ساخت کارهای سوله و ساختمان‌سازی نیز نظارت می‌کرد. محمدتقی شالچی نیز امور اداری کارخانه را بر عهده داشت و پرداخت حقوق و سایر پرداخت‌ها را انجام می‌داد. ساخت خانه‌های سازمانی کارخانه نیز همزمان شروع شد. به سبب نیاز به نیروی متخصص و مشکل رفت و آمد ساختمان‌های مسکونی شهرک به سرعت احداث شدند. هرچند خانه‌های سازمانی تاثیر چندانی بر جذب نیروهای متخصص، مهندسان و کارمندان داشت، زندگی در آن خانه‌ها چندان راحت هم نبود. در قسمت اصلی کارخانه، غیر از چند ساختمان سوله که بعدها تبدیل به کارگاه شدند، همه زمین‌های کارخانه یونجه‌زار بود که محصول آنها به دامداران محلی فروخته می‌شد. یکی از مسائلی که علی خسروشاهی توصیه می‌کرد، کاشتن درخت دورتادور زمین‌های کارخانه بود. این درخت‌ها همانند سدی نفوذ بادهای شدید را کم می‌کردند. از استادان دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران در کرج نیز که دکترای باغبانی داشتند برای مشاوره باغبانی استفاده شد. در ۱۳۵۳، دیگر خرمدره به مثابه یکی از چهار شرکت گروه صنعتی مینو در کنار شرکت صنعتی پارس‌، شرکت خوراک و شرکت صادراتی پرسویس مطرح شده بود و نام «مینو خرمدره» گرفت. افزودن این نام بعد از چاپ آگهی استخدامی اتفاق افتاد که در آن، آدرس کارخانه را شهرستان ابهر نوشته بودند. در این آگهی عبارت «شهرستان ابهر، شرکت مینو» در جای نشانی درج شده بود. وقتی مسوولان اداری خرمدره این آگهی را دیدند، به شدت ناراحت شدند. این مساله با اعتراض مسوولان شهر خرمدره روبه‌رو شد و از آن به بعد، کلمه خرمدره به نام مینو اضافه شد.۵۸ علی خسروشاهی اصرار فراوانی داشت که هرچه زودتر تولید کارخانه مینو خرمدره شروع شود. در سال 1354، در حالی که هنوز ساختمان‌سازی نیمه‌کاره بود، تولید شروع شد. برنامه علی خسروشاهی این بود که با آماده شدن هر کارگاه، تولید آن شروع شود. ابوطالبی می‌گوید: وقتی در سال 1354 استخدام شدم، کارگاه بیسکویت در حال نصب ماشین‌آلات بود...یادم هست پرسنل آنجا نتوانسته بودند با متخصصان انگلیسی که مشغول نصب ماشین‌آلات بودند کار کنند و من وظیفه تعامل با آنها را برعهده گرفتم...ما اختلاف‌‌مان این بود که ما می‏خواستیم انگلیسی‏ها همه نیروهای خودشان را برای راه‌اندازی بیاورند و به پرسنل ما هم آموزش دهند. اما تکنسین‏های انگلیسی تمایل داشتند با هموطن خودشان کار کنند. اما کار تولید با جدیت به پیش می‌رفت.59 اولین دستگاه‌هایی که از تهران به خرمدره انتقال داده شدند، دستگاه‌های پفک‌نمکی بودند و بدین ترتیب، تولید در مینو خرمدره با محصول پفک‌نمکی شروع شد که محبوب‌ترین محصول مینو بود. پس از آن و با انتقال ماشین‌آلات، تولید آب‌نبات و تافی نیز در آنجا شروع شد. بعد از آن، خطوط تولید بیسکویت خرمدره به بزرگ‌ترین خطوط تولید بیسکویت در دنیا بدل شد که قادر به تولید انواع و اقسام بیسکویت بود. خطوط تولید بیسکویت را شرکت بیکر‌پرکینز (Baker Perkins) در سال‌های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ نصب و راه‌اندازی کرد. برای بیسکویت چهار فر یا خط تولید نصب شد. حسن خسروشاهی می‌گوید: در موقعی که این فرها سفارش داده شد، ظرفیت آنها به ‌مراتب بیشتر از مصرف بازار بود. ولی برنامه تغذیه رایگان مدارس به داد ما رسید و تا زمانی که مصرف بازار آزاد تدریجاً بالا برود، قسمتی از اضافه‌ تولید را جذب کرد. در این مورد فرصتی برای شرکت ایجاد شد و ما چون وسیله داشتیم توانستیم از این فرصت استفاده کنیم. از محصولاتی که در خرمدره تولید می‌شد، یکی هم بیسکویت دایجستیو بود که تحت لیسانس شرکت یونایتد بیسکویت انگلستان ساخته می‌شد. در این بیسکویت باید سبوس خاصی از گندم به طرز ویژه‌ای مصرف می‌شد. از محصولات دیگر کیک اسفنجی پم‌پم بود که برای تغذیه مدارس تولید می‌شد. تولید و راه‌اندازی خط کیک پم‌پم در مدت دو ماه انجام شد.60 با اینکه در آن زمان مساله شیر دامی وقت زیادی را از علی و حسن خسروشاهی به خود اختصاص داده بود، فعالیت‌های کارخانه خرمدره در 1355 توسعه یافت و با استخدام افراد جدید کادر سرپرستی آن تقویت شد. به همین منظور، آگهی‌های استخدام کارخانه در روزنامه‌های عصر تهران مرتب به چاپ می‌رسید.61 با گسترده‌تر‌ شدن بازار مصرف تولیدکنندگان بیشتری نیز به بازار وارد می‌شدند. علی خسروشاهی ضمن توسعه تولید ناچار بود موقعیت رقابتی خود را نیز بهبود بخشد تا هم سهم خود را در بازار حفظ کند و هم سهم بیشتری از بازار رو‌ به گسترش آن روز را داشته باشد. کاری که روز‌ به‌ روز سخت‌تر می‌شد. محرم خندایی، که مدتی برای کمک به راه‌اندازی ماشین‌ها در خرمدره بود، می‌گوید: کارخانه‏ای بود به نام توتیا‏ در شهرستان خوی، متعلق به حاج طرخانی. آن کارخانه در حال نصب یک خط آب‌نبات شفاف بود که مینو آن را به ‌نام بلوره به ‌بازار آورد. ما مشغول راه‌اندازی خط بلوره در خرمدره بودیم. آقای خسروشاهی می‏پرسید چقدر مانده کار تمام شود. می‏گفتیم یک مقدار مانده. می‌گفت سریع‏تر کار کنید تمام شود، چون اگر خوی دستگاهش را راه بیندازد و محصولش زودتر به ‌بازار برود، در این محصول برنده می‏شود. ما باید قبل از آنها به بازار برویم. او از همه رقبا اطلاعات داشت. با همان خامی جوانی خودم به او گفتم که حالا اگر او راه هم بیندازد چه کار می‏تواند بکند؟ علی خسروشاهی در حالی که دستش را پشتش گره کرده بود به من گفت: هر بیشه گمان مبر که خالی است / شاید که پلنگ خفته باشد بعد ادامه داد سعی کن این کار زودتر تمام بشود. می‏گفت کار را باید بکنی تا کار جلو برود. بعد گفت اگر ما روزی زمین بخوریم، دیگر نمی‏توانیم بلند شویم. گفت می‏دانی منظورم چیست؟ گفتم نه. گفت یعنی اینکه اگر زمین بخوریم با 10 میلیون و 100 میلیون تومان کار ما درست نمی‏شود. الان می‏فهمم که منظورش این بود که وقتی شرکتی بزرگ شود بسیار باید مواظب باشد.62 در سال ۱۳۵۸، کارخانه خرمدره در حقیقت به شکل پارکی صنعتی درآمده بود که منطقه مسکونی و سایر امکانات زندگی را در اختیار کارگران و کارمندان خود گذاشته و به توسعه منطقه کمک بسیاری کرده بود. مهندس ابوطالبی می‌گوید: «در سال ۱۳۵۵ کارخانه ۲۰۰ نفر پرسنل داشت.»۶۳ در حالی که در شرح خلاصه‌ وضعیت این کارخانه آمده است که در سال ۱۳۵۸ تعداد کارگران به ۱۹۰۰ نفر و تعداد کارمندان، تکنسین‌ها و مهندسان نیز به ۲۰۰ نفر رسیده بود.۶۴ به علاوه، برنامه‌های دیگری نیز برای بهبود زندگی کارکنان و اهالی منطقه در دست اقدام بود. برای مثال، علی خسروشاهی در آخرین روزهای حضورش در ایران پس‌اندازش را در اختیار مهندس غفوری قرار داد تا پروژه نیمه‌کاره بیمارستان خرمدره را نیز به پایان برساند.۶۵ در یک جمله می‌توان ادعا کرد که ساخت و توسعه مجموعه صنعتی مینو در خرمدره حاصل آتیه‌نگری، بزرگ‌بینی و پشتکار شبانه‌روزی علی خسروشاهی بود. قدرت مالی یکی از امتیازات مهم گروه صنعتی مینو قدرت مالی آن بود. گروه صنعتی مینو توجه دقیقی به گردش نقدینگی شرکت می‌کرد و مراقب بود عملیات گروه حداکثر احتیاجات نقدی شرکت را تامین کند. گروه صنعتی مینو در این زمینه از امتیازاتی برخوردار بود. اولاً قسمت مهمی از مواد اولیه عبارت بودند از آرد، شکر و روغن‌نباتی که در داخل کشور تولید می‌شدند یا در داخل کشور موجود بودند و روزانه یا حداکثر هر دو سه روز یک بار تحویل انبار کارخانه می‌شدند. بنابراین، لزومی نداشت که سرمایه زیادی برای انبار این مواد به کار رود. ثانیاً سازمان فروش مرتباً به دنبال وصول مطالبات شرکت بود و کوشش می‌کرد حاصل فروش‌ها در کوتاه‌ترین مدت به حساب شرکت واریز شود. در این خصوص فروش مستقیم به خرده‌فروش‌ها کمک مهمی به وصول مطالبات در کوتاه‌مدت بود، زیرا عمده‌فروش‌ها انتظار داشتند تا علاوه بر گرفتن تخفیف بیشتر مدت پرداخت را طولانی‌تر کنند.66 علاوه بر اینها، ظاهراً وضع صنعتی که مینو در آن فعالیت می‌کرد طوری بود که نسبت سرمایه‌گذاری به فروش نسبتاً پایین بود؛ بدین مفهوم که هر واحد سرمایه‌گذاری از بعضی صنایع دیگر فروش بیشتری داشت. حسن خسروشاهی در این خصوص می‌گوید: «به یاد دارم که با پدرم صحبت تاسیس کارخانه‌ای برای تولید گلوکز می‌کردیم و او چندان مایل به این کار نبود، زیرا نسبت سرمایه‌گذاری به فروش در آن صنعت بالا بود.» در نتیجه این گردش نقدینگی سریع، قسمت مهمی از احتیاجات مالی گروه از طریق عملیات جاری شرکت تامین می‌شد و نیازی به گرفتن وام نبود و در نتیجه، گروه می‌توانست مرتباً به سرمایه‌گذاری برای تولید محصولات جدید و اضافه کردن ظرفیت اقدام کند. مخصوصاً که تقریباً همه سود شرکت مجدداً صرف سرمایه‌گذاری در خود شرکت می‌شد. حسن خسروشاهی می‌گوید: «به یاد ندارم که هیچ پروژه‌ای به علت نبودن منابع مالی به تاخیر افتاده یا حذف شده باشد.» او درباره این مزیت شرکت مینو می‌افزاید: «میزان نقدینگی حاصل از عملیات جاری شرکت مینو طوری بود که اگر عملیات شرکت ادامه پیدا کرده بود، می‌توانست در سطح بین‌المللی اقدام به خرید شرکت‌های مشابه بکند.» گروه از لحاظ مالی فقط در دو زمان تحت فشار قرار گرفت. یکی در زمان حکومت دکتر امینی که محدودیت‌های بسیاری برای پرداخت بروات نستله پیش آمد و موجب نگرانی شرکت نستله شد، چنان که شامپو، مدیر قسمت بین‌المللی نستله، با عجله به تهران سفر کرد تا وضع را بررسی کند و مطمئن شود بدهی‌ها پرداخت خواهد شد. علی خسروشاهی توانست به‌رغم این محدودیت‌ها بروات را در راس موعد پرداخت کند و این امر باعث شد که به اعتبار او نزد نستله افزوده شود. زمان دیگر اوایل عرضه تاید به بازار بود. در این زمان، برای اولین و آخرین بار بعد از دهه ۱۳۱۰، علی خسروشاهی مجبور به قرض از بازار شد. البته گروه صنعتی مینو چند بار برای اجرای برنامه‌های توسعه خود بین سال‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۷ از بانک توسعه صنعتی وام گرفت. گزارش بازرسان بانک نشان می‌دهد شرکت مینو در همه موارد شرایط وام را رعایت کرد و اقساط بازپرداخت را به موقع پرداخت.67 سخن پایانی در دهه 1350، کاملاً روشن شده بود که علی خسروشاهی متجدد صنعت‌گرایی است که شیوه‌های مدرن و کاملاً علمی را قالب اصلی فعالیت‌های تولیدی و توزیعی شرکت کرده است. این شیوه‌ها شامل حداکثر ساختن و بهینه‌سازی تولید بر اثر تنظیم رابطه با کارگران از یک سو، تولید محصولاتی با هزینه پایین‌تر و عرضه محصولات مورد درخواست مصرف‌کنندگان بر اساس بازاریابی مدرن بود. در نتیجه، بازگشت سرمایه در همه فعالیت‌های او چشمگیر بود. تخصیص سود حاصل از سرمایه‌گذاری برای سرمایه‌گذاری مجدد روند انباشت سرمایه را تشدید می‌کرد. شاخص آن، در دست گرفتن سهم بیشتری از بازار نسبت به رقیبان بر اثر افزودن دائم بر خطوط تولیدی و تشکیل گروه تولید و فروش محصولات اقماری، از محصولات دارویی به بهداشتی و آرایشی بود. اینها همه در حالی بود که هیچ‌گاه از نوعی انحصار خاص سود نبرد.68 او در مشارکت با سرمایه‌گذاران مطرح خارجی چشم‌اندازهایی به مراتب فراتر از بازار ملی و منطقه‌ای می‌دید. اعتقاد به این نکته او را در ردیف متجددان صنعتی قرار می‌دهد که راه خود را بی‌توقف و بی‌برگشت می‌دانست و فهمیده بود هر تامل در پیشرفت تولیدات صنعتی شرکت را به سختی به زمین خواهد زد، به نحوی که برآمدن دوباره بسیار مشکل خواهد بود. پی‌نوشت‌ها: ۱- این مقاله بخشی از کتابی است که به زودی با عنوان صاحبان صنایع در عصر پهلوی: زندگی و کارنامه علی خسروشاهی، توسط نشرنی منتشر خواهد شد. 2- خسروشاه در هزاره اول قبل از میلاد منطقه مسکونی قبیله‌ای بوده و نامش در آن زمان «آنیاشتانیا» بود. مطابق نوشته دیاکونف، مورخ مشهور روسی، در دوران حکومت ماد قلاع این منطقه موقعیتی استراتژیک داشتند. برای مطالعه بیشتر بنگرید به: www.khosrowshahr.ir 3- سازمان اسناد ملی ایران، انتخابات اتاق بازرگانی تبریز، پرونده ۲۴۸۴۹۸، سند شماره ۳۳۸۶. ۴- مدرسه رشدیه اولین مدرسه از نوع جدید در ایران بود که میرزاحسن رشدیه آن را تاسیس کرد. رشدیه در قفقاز تجربه‌هایی در زمینه  مدرسه‌داری آموخته بود و بعد از تبریز مدرسه رشدیه تهران را نیز احداث کرد. رشدیه مردی بلنداندام، با قبایی بر تن و عبایی بر دوش بود و عمامه‌ای بر سر می‌نهاد. بنگرید به جلال عبده، 40 سال در صحنه قضایی، سیاسی، دیپلماسی ایران و جهان: خاطرات دکتر جلال عبده، ویرایش و تنظیم مجید تفرشی (تهران: رسا، 1378)، جلد 1، 52. 5- مصاحبه نویسنده با ابوالقاسم سجادی، تهران، ۱۳۸۹. او از دهه ۱۳۳۰ شمسی با علی خسروشاهی کار می‌کرد و در دهه ۱۳۵۰ شمسی از مدیران ارشد شرکت بود. ۶- حسن خسروشاهی می‌گوید: «پدرم دو سال سربازی را تلف شدن وقت می‌دانست.» مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی، لندن، 29 مارس 2013میلادی/ 9 فروردین 1392 شمسی. تمامی نقل قول‌های این مقاله از حسن خسروشاهی مربوط است به این مصاحبه.  7- فهرست تجار عضو اتاق تجارت در شماره‌های متفاوت مجله اتاق بازرگانی، سال ۱۳۳۶. ۸- کارت بازرگانی علی خسروشاهی در اتاق بازرگانی ایران با شماره 888 و با آدرس شماره 695 خیابان فردوسی ثبت شده است. بنگرید به مجله اتاق بازرگانی، شماره 54 (1336)، 22. 9- اداره ثبت شرکت‌ها، شماره ه ثبت ۶۵۹۲، ۱۳۳۸؛ اداره ثبت شرکت‌ها و موسسات، پرونده شرکت صنعتی پارس و شرکت خوراک؛ کیهان، شماره ۸۷۰۸ (۱ مردادماه ۱۳۵۱)، ۱۵. ۱۰- واردات به کشور محدود شده بود و از خردادماه 1340 ورود لوازم آرایشی، خوراکی، قماش و... نیز به فهرست اضافه شد. بنگرید به باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی (تهران: نشر نامک، 1387)، جلد 2، 128. 11- در کل عده‌ای معتقدند خیال بخش خصوصی در پایان دهه ۱۳۳۰ از سرمایه‌گذاری در ایران راحت شد. این مساله به بهبود موقعیت  امنیتی ایران در منطقه برمی‌گشت. به تعبیر قاسم لاجوردی، نقطه عطف سرمایه‌گذاری بخش خصوصی توافق شاه و آیزنهاور رئیس‌جمهوری آمریکا بود. آیزنهاور در آن زمان نامه‌ای به شاه نوشت که اگر شوروی به ایران حمله کند، ما از ایران حمایت خواهیم کرد. بنگرید به محمد قوام، «محمدتقی برخوردار؛ مرگ مردی که به خانه‌های ایران رفاه آورد»، سایت بی‌بی‌سی فارسی (۲۶ ژوئیه ۲۰۱۱). این نامه نتیجه ورود آمریکا به سیاست ایران و ترغیب ایران برای ورود به پیمان‌های منطقه‌ای، مانند پیمان بغداد و بعد سنتو، و احتراز از بستن هر نوع قرارداد دوجانبه با شوروی بود. آیزنهاور آن را در ۳۰ ژانویه ۱۹۵۹ نوشت و در واقع عکس‌العمل او به نزدیکی شاه به شوروی بود. شاه نیز در جواب بر پیوندهای استراتژیک با آمریکا تاکید کرده بود. به نظر می‌رسد این سیاست شاه بیش از پیش آمریکا را به حمایت از ایران در مقابل شوروی سوق داد. گرچه باید گفت سرمایه‌گذاری بخش خصوصی قبل از این زمان شروع شده بود و شاید شروع و گسترش سرمایه‌گذاری خارجی به این ادعا بیشتر مرتبط باشد. برای مطالعه شرح مفصل این نامه بنگرید به: Kristen Blake, The U.S.-Soviet Confrontation in Iran,1945-1962: A Case in the Annals of the Cold War, (New York: University Press of America, 2009), 122. 12- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی، لندن، ۲۹ مارس ۲۰۱۳. ۱۳- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. 14- مراد اریه، بنیانگذار شرکت بستنی‌سازی الدورادو، مجتمع کارخانجات سرامیک‌سازی، کاشی ایرانا و چندین کارخانه دیگر، کارآفرینی با خاستگاه‌های تجاری بود که در دهه ۱۳۵۰۰ در رشته‌های گوناگون صنعتی فعالیت می‌کرد. او متولد کاشان و از خانواده‌ای یهودی بود. پدر و سایر نیاکانش همگی از خاخام‌های یهودی بودند. او در تابستان ۱۳۳۲ و هنگامی که محمدرضاشاه به ایتالیا فرار کرده بود و سفیر ایران نیز هیچ خدمتی در اختیارش قرار نداده بود، در طول مدت اقامت کوتاه شاه خدمات مالی زیادی به او کرد که بعدها از آن به خوبی و فراوانی بهره برد. او مدتی نیز نماینده یهودیان در مجلس شورای ملی بود. برای شرح مختصری از زندگی او بنگرید به: Abbas Millani, Eminent Persians (New York: Syracuse University Press, 2008), 607-611. 15- بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، گزارش مدیر عامل به هیات عامل، شرکت صنعتی علاءالدین (سهامی عام) گزارش شماره ۱۰۰۱، سال ۱۳۵۷؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۱۶- شرکت علاءالدین تا سال 1356 بخاری علاءالدین، چراغ‌های خوراک‌پزی، چراغ توری و فتیله بخاری تولید می‌کرد و تا همین سال سرمایه‌اش به 264 میلیون ریال رسید. در سال 1353، طرح توسعه اتوماتیک کردن خط تولید را انجام داد. در 1354 سهامی عام شد و در 13555 حجم عملیاتش بالا رفت و سود سهام 104‌درصدی به صاحبان سهام پرداخت کرد. تا سال 1357، 474 کارگر و کارمند داشت. بنگرید به بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، گزارش مدیر عامل به هیات عامل، شرکت صنعتی علاء‌الدین (سهامی عام). 18- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۱۷-Julian Bharier, Economic development in Iran 1900 - 1970 (Oxford: Oxford University Press, 1971). 19- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۲۰- پس از انقلاب، یکی از موضوعاتی که علیه علی خسروشاهی و صاحبان شرکت اقامه شد و جزو دلایل ملی شدن ذکر شد این بود که خریدها از شرکت وابسته در خارج انجام می‌شود. بنگرید به بند 44 در «نامه هیات پنج‌نفره در سازمان صنایع ملی ایران به وزیر وقت صنایع»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1360. 21- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۲۲- مصاحبه با مهندس سهراب حسابی، تهران، 1390. 23- مصاحبه نویسنده با مهندس سهراب حسابی. ۲۴- مهندس حسابی می‌گوید: «اشتارکه که برای راه‌اندازی ماشین تحویل فرمول ساخت و نشان دادن طرز پخت آمده بود بر حسب تصادف،  هنگام رانندگی یکی از قضات شمیران را زیر (گرفت) و به زندان افتاد. علی خسروشاهی هر روز با محرم خندابی می‏رفتند ملاقاتش زندان و فرمول‏های طرز پخت را از او در زندان آموزش می‌گرفتند.» مصاحبه با مهندس سهراب حسابی. 25- محرم خندابی می‌گوید: «من هیکلم خوب بود و می‌توانستم دیگ‏ها را حرکت دهم. همزمان ماشین‌آلات در صندوق رسید و من هر روز با  کنجکاوی نگاه می‏کردم. آنقدر که مهندس آلمانی متوجه شد که من می‌خواهم کمکش کنم و چیزی یاد بگیرم.» مصاحبه نویسنده با محرم خندابی، تهران، ۱۳۹۰. ۲۶- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی. 27- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۲۸- حسن خسروشاهی می‌گوید: «اسم (مینو) را شخصی با نام دکتر حجت پیشنهاد کرد. دکتر حجت از کارمندان ارشد وزارت گمرکات و  انحصارات بود که با پدرم دوست بود. و در زبان فارسی هم آدم فاضلی بود و چند اسم مختلف از جمله مینو را به پدرم پیشنهاد کرد.» (مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی) «علی خسروشاهی همواره در پاسخ به این سوال که چرا نام مینو را انتخاب کرده‌اید می‌گفت: مینو باغی است در بهشت.» (مصاحبه نویسنده با محرم خندابی و علی صائب‌نیا). 29- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۳۰- مصاحبه نویسنده با مهندس سهراب حسابی. 31- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۳۲- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی؛ مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. 33- مصاحبه نویسنده با فریدون علاقبند، ونکوور، ۲۰۱۱. ۳۴- بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، «گزارش مدیرعامل به هیات عامل، شرکت صنعتی مینو»، گزارش شماره 1046، 1357؛ شماره 2471993 در کتابخانه ملی ایران. 35- بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، «گزارش مدیرعامل به هیات عامل، شرکت صنعتی مینو». ۳۶- مصاحبه نویسنده با فریدون علاقبند. 37-آدامس محصول شرکت ریگلی (Wrigley) را اولین بار ویلیام ریگلی جوان در شهر شیکاگو از ایالت ایلی‌نویز آمریکا در سال ۱۸۹۱ تولید کرد. بنگرید به: http://en.wikipedia.org/wiki/Wm._Wrigley_Jr._Company. 38- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۳۹- شرکت داروسازی وارنر لمبرت بعدها شرکت سازنده چیکلتس را خرید. بنگرید به: http://en.wikipedia.org/wiki/Chiclets. ۴۰- طرح آزاد‌سازی ورود و خروج ارز با نظر محمد یگانه اجرا شد. او که خالص موازنه را بعد از این کار بررسی می‌کرد، به زودی آمار موازنه  پرداخت مثبت را مشاهده کرد. در یک قلم، بعد از این آزادی ورود و خروج ارز، مقدار زیادی دلار از طرف حبیب ثابت برای سرمایه‌گذاری وارد شد. مصاحبه نویسنده با رضا نیازمند، تهران، 1391. 41- مصاحبه نویسنده با مهندس سهراب حسابی. 42- بنگرید به مقدمه «نامه هیات پنج‌نفره در سازمان صنایع ملی ایران به وزیر وقت صنایع». 43- مقدمه «نامه هیات پنج‌نفره در سازمان صنایع ملی ایران به وزیر وقت صنایع». ۴۴- مصاحبه نویسنده با مهندس سهراب حسابی. 45- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. فریدون علاقبند، کارشناس ارزیابی و نظارت در بانک توسعه صنعتی می‌گوید این کارخانه به نام  شرکت آلوم پارس با مشارکت ایتالیایی‌ها و مسعود انصاری که سفیر ایران در ایتالیا بود و شمس پهلوی و بانک توسعه صنعتی به کار افتاد. مصاحبه نویسنده با فریدون علاقبند. ۴۶- محرم خندابی می‌گوید کارگران به طنز این تونل را «دالان میرزاعلی» می‌نامیدند. مصاحبه نویسنده با محرم خندابی. 47- «شرکت دارویی بوتس انگلستان کالاهای زیادی به ما داده بود که ارزان‌قیمت هم بودند. قرص‌های مکیدنی ضدعفونی‌کننده برای تسکین و جلوگیری از عفونت دهان و گلوی استرپسیلز (Strepsils) در بسته‌بندی ۲۴۴ تایی تحت لیسانس شرکت بوتس به شماره پروانه ساخت ۱۵۴۴/۴۸ در سال ۱۳۴۸ ساخته شد. بعد از مدتی نیز تولید محصولات کارخانه‌های ساندوز، که لیسانس محصولات دارویی زیادی برای ساخت می‌فروخت، شروع شد؛ از جمله تولید قرص‌های ویتامین ث». مصاحبه نویسنده با دکتر خداخواه، تهران، ۱۳۹۰ ۴۸- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. 49- مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. ۵۰- این دوره که با وزارت عالیخانی شروع می‌شود با انفجار درآمدهای نفتی و تزریق درآمدهای نفتی به برنامه پنجم توسعه به پایان رسید.  این مفهوم را هاشم پسران و مسعود کارشناس قبلاً به کار برده‌اند که ناظر به نرخ تورم پایین و رشد اقتصادی بالا می‌شود. بنگرید به مسعود کارشناس، نفت، دولت و صنعتی شدن، ترجمه علی‌اصغر سعیدی (تهران: گام نو، 1381) و تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی، به روایت دکتر رضا نیازمند، به کوشش علی‌اصغر سعیدی (تهران: لوح فکر، 1393). 51- البته این پیش‌بینی بانک با برآورد شش‌ماهه آنان همخوانی ندارد. بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، «گزارش مدیرعامل به هیات عامل، شرکت صنعتی مینو»، گزارش شماره ۱۰۴۶، ۱۳۵۷، شماره ۲۴۷۱۹۹۳ در کتابخانه ملی ایران. ۵۲- تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی. 53- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی، یکی از مدیران کارخانه خرمدره، ۱۳۹۰. ۵۴- تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی؛ مصاحبه نویسنده با رضا نیازمند، تهران، 1391. 55- مقاومت برخی مقامات برای جلوگیری از اعمال نفوذ در برخی اوقات به حذف آنها منجر می‌شد. بنگرید به ماجرای برکناری عالیخانی به  سبب مقاومت در دادن مجوز تاسیس کارخانه سیمان به دفتر مخصوص در تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی؛ مصاحبه نویسنده با رضا نیازمند. ۵۶- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی. 57- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی. ۵۸- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی. 59- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی. ۶۰- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی. 61- بنگرید به روزنامه کیهان، شماره ۹۹۳۲ (۱۴ مرداد ۱۳۵۵). نمونه آگهی به این صورت چاپ شده است: «کارخانجات مینو در خرمدره (زنجان) کادر سرپرستی تولید را این گونه استخدام می‌کرد. گذراندن دوره سه‌ماهه کارآموزی با حقوق ماهانه، سوم متوسطه ۱۲۲ هزار ریال، چهارم متوسطه ۱۳ هزار ریال، پنجم متوسطه ۱۵ هزار ریال، دیپلم متوسطه ۱۷ هزار ریال، استفاده مجانی از خوابگاه، غذای ارزان و کامل، امتیازات پس از سه ماه دوره کارآموزی: در صورت موفقیت در دوره کارآموزی حقوق ۱۰ درصد بالا می‌رود. استفاده مجانی از آپارتمان، حقوق ثابت و اضافه‌کاری و سود ویژه شرکت». ۶۲- مصاحبه نویسنده با محرم خندابی. درباره این مساله شاید بتوان گفت هر شرکت ضمن توسعه خود باید به فکر موجودیت خود در بازار  نیز باشد. ضمن گرفتن سهمی از بازار برای محصولات جدید، در فکر سهم موجود خود در بازار نیز باشد. به عبارت دیگر، با گسترده شدن حالت دفاعی نیز بگیرد. بنگرید به علی‌اکبر فرهنگی، «سازمان‌های تدافعی در انتخاب استراتژی»، مجله مطالعات مدیریت بهبود تحول، شماره 17 و 18 (بهار و تابستان 1374)، 168-155. 63- مصاحبه نویسنده با مهندس ابوطالبی. ۶۴- سازمان اسناد ملی ایران، پرونده شماره 29323310، سند شماره 53. 65- مصاحبه نویسنده با علی‌اکبر فولادی و مجید اوکحوان، تهران، ۱۳۸۹. ۶۶- حسن خسروشاهی می‌گوید: «در شرکت خوراک قسمتی به وصول مطالبات معوقه شرکت اقدام می‌کرد. در مواردی که مشتریان به تعهدات خود عمل نمی‌کردند، ما هیچ تردیدی در اقدام قانونی نداشتیم. اگرچه این موارد اندک بود.» مصاحبه نویسنده با حسن خسروشاهی. 67- برای مطالعه رابطه شرکت مینو و بانک توسعه صنعتی و معدنی بنگرید به بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، «گزارش مدیرعامل به هیات عامل بانک در مورد شرکت صنعتی مینو». ۶۸- در سال 1357 کارگاه‌های تولید گروه در تهران و خرمدره عبارت بودند از گروه بیسکویت، گروه شکلات، گروه کارامل، تافی و گروه آدامس،  تولید دارویی (بخش علمی)، تولید لوازم بهداشتی و آرایشی و قسمت‌های وابسته به تولید نیز عبارت بودند از: چاپخانه، آهنگری، نجاری، معماری، شیشه‏بری، شست‌وشوی البسه و اتوکشی، بهداری، مهدکودک، حمل و نقل، تراشکاری، تعمیرگاه خودروها، سازمان اداری و تدارکات.  

حسن خسروشاهی-موسس فروشگاه های زنجیره ای future shop

حسن خسروشاهی-موسس فروشگاه های زنجیره ای future shop

خانواده خسروشاهی که همان مالکان سابق شرکت های مینو و الوند در زمان شاه هستند؛ هم اکنون در ونکوور کانادا اقامت دارند. هر ایرانی در کانادا بدون شک با نام خسروشاهی و Future Shop آشناست. هر ایرانی تازه واردی یا بهتر بگویم هر مهاجر تازه واردی؛ در همان روزهای اول ورود بارها به اجبار گذرش به سوپر استورهای Future Shop برای خرید وسائل الکترونیکی و لوازم خانگی می افتد.

download

 ایرانیان تازه وارد از قدیمی تر ها، نام خسروشاهی را به همراه چند نام ایرانی شاخص دیگر با غرور می شنود. قدیمی ترها گویی به زبان بی زبانی می خواهند بگویند کانادا و ایرانی های کانادا فرق می کنند و این جا ایرانی قدرتمند و ثروتمند است.

ولی علیرغم این همه آوازه؛ اکثریت ایرانیان حتی نام کوچک خسروشاهی را نمی دانند و حتی بعضی به غلط افتخار تاسیس بزرگترین مرکز خرید کانادا؛ West Edmonton Mall را به وی نسبت می دهند. چرا که خسروشاهی ها با جراید میانه ای ندارند؛ حتی عکس های زیادی از آنان در دست نیست؛ با شهرت طلبی بیگانه اند؛ ولی در عین حال در سکوت به فعالیت های موفق اقتصادی خود ادامه می دهند. هدف این گزارش روشن کردن پاره ای از زوایای تاریک قصه خسروشاهی ها است.

 خسروشاهی ها( حسن – نزهت و دو فرزند) که سهام دار عمده شرکت صنعتی مینو و گروه سرمایه گذاری الوند و شرکت های دیگری بودند؛ قبل از سقوط شاه در سال ۱۹۷۸ ایران را به مقصدی نامعلوم ترک می گویند. هیچ کس نفهمید که چه اطلاعاتی و یا چه تحلیلی باعث می گردد که آنان کسب وکار موفق و پرسود را که فقط قسمت مینوی آن در همان سال؛ ۳۵۰ میلیون دلار آمریکا فروش داشته را؛ در زمانی قاطعانه ترک گویند که هنوز سقوط شاه برای بسیاری از حکومتیان حتی محتمل نیست؛ و نمی دانیم که بر آنان چه گذشت و چه مسیری را پیمودند ولیکن در انتها در سال ۱۹۸۱ با مهاجرت به کانادا اولین ردپایشان در Vancouver, B.C پیدا و در آنجا مستقر می گردند و سپس در همان سال با تاسیس شرکت سرمایه گذاری Inwest investments Ltd قدم به حیطه فعالیت های اقتصادی می گذارند.

اولین فعالیت اقتصادی آقای حسن خسرو شاهی در ۱۹۸۲ با تاسیس اولین شعبه Future Shop در ونکوور آغاز می گردد. این فروشگاه در قیاس با فروشگاه های فعلی بسیار کوچک بود  و فقط ۴۰۰۰ فوت مربع مساحت داشت و در آن وسایل الکترونیکی  مانند کمودور و … به فروس می رفت وآرام آرام بر تعداد شعب افزوده و در استان های دیگر نیز شعباتی دایر شد.

در ۱۹۹۹ عملیات گسترش فروشگاه به بازار خرده فروشی آمریکا؛ با شکست مواجه گردیده و به اجبار ۳۰ شعبه آمریکائی تعطیل می گردد. در سال ۲۰۰۱ حاکم بلامنازع کاناداست. حدود ۹۰ شعبه, ۷۳۰۰ کارمند و فروش حدود ۲ میلیارد دلار کانادا. در همین سال شرکت Best Buy بزرگ ترین شرکت در زمینه الکترونیک مصرفی در آمریکا پیشنهاد خرید می دهد و در انتهای سال Future Shop با ۵۸۰ میلیون دلار کانادا به تملک شرکت Best Buy در می آید تا این شرکت با ۱۸۰۰ شعبه حرف اول را در بازار کانادا و آمریکا بزند. هنوز بعد از ۴ سال Future Shop درست به همان شکل سابق وجود دارد و گرچه هر دو نام تحت تملک Best Buy می باشد تفاوت محسوسی در ارائه خدمات وجود دارد.

پس از فروش Future Shop؛ حسن خسروشاهی فعالیت های خود را در زمینه مستغلات؛ خانه سازی؛ ایجاد زمین گلف؛ به تملک درآوردن مراکز خرید ورشکسته و بازسازی آنان؛ خرید مجتمع های مسکونی جهت اجاره و امور درمانی گسترش می دهد.

در سال ۲۰۰۳ از طرف ریس بریتیش کلمبیا به عنوان سخاوتمندترین حامی یاد می گردد. در سال ۲۰۰۴ نشریه کانادائی Canadian Business در لیست ۱۰۰ نفر ثروتمند کانادا او را در رده ۶۴ با ثروتی معادل ۵۴۰ میلیون دلار کانادا قرار می دهد؛ در حالی که این ثروت بر اساس گزارش همین نشریه در سال ۲۰۰۰ معادل ۳۰۰ میلیون دلار کانادا و از لحاظ رتبه ۹۲ گزارش گردیده است .

خانم نزهت خسروشاهی در تمام این مدت در بریتیش کلمبیا؛ یک فعال اجتماعی؛ دست اندر کار امور خیریه  بوده و طبق آخرین اطلاع در سال ۲۰۰۵ به عضویت هیئت مدیره رادیو دولتی CBC در آمده اند.

آقای بهزاد خسروشاهی, فرزند این خانواده در حال حاضر در تورنتو به عنوان رئیس شرکت داروئی Drug Royalty Corporation که به مبلغ ۱۳۳ میلیون دلار خریداری شده است؛ مشغول به فعالیت می باشند.

آقای حسن خسروشاهی و خانم نزهت خسروشاهی در حال حاضر در ونکوور در منزلی به مساحت ۱۸۰۰۰ فوت مربع که بر صخره ای مشرف بر English Bay بنا شده است در محله West Point Grey اقامت دارند. در این خانه کتابخانه باشکوهی وجود دارد که دلیلی بر علاقه به کتاب می باشد و نیز تمایل به تملک درآوردن Chapters بزرگ ترین کتابفروشی زنجیره ای کانادا. گرچه این معامله به سرانجامی نرسید. در حال حاضر مجموعه تحت کنترل این خانواده؛ دارای ۸۰۰۰ کارمند و در آمدی معادل ۲ میلیارد دلار می باشد

كودتای نافرجام پايگاه هوايی شهيد نوژه 19/4/59

كودتای نافرجام پايگاه هوايی شهيد نوژه 19/4/59 
(کودتای نقاب)

از اولين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي ايران، آمريكا تلاش گستردهاي را براي به سازش كشاندن انقلاب يا سقوط آن آغاز كرد.آمريكا به دليل اطلاعات و تحليلهاي غلط تصور ميكرد قادر است در اندك زماني رويدادهاي ايران را همچون دوران پهلوي در اختيار بگيرد؛ بنابراين به انواع حيلهها عليه جمهوري اسلامي متوسل شد كه يكي از اين توطئهها، كودتاي پايگاه هوايي شهيد نوژه بود. 

به گزارش خبرگزاري فارس از همدان، جمهوري اسلامي ايران در تاريخ پنجم فروردين سال 1358 با خروج از پيمان نظامي «سنتو» اعلام كرد كه ديگر حافظ منافع آمريكا در منطقه نيست. 
آمريكا، به دليل اطلاعات و تحليلهاي غلط تصور ميكرد قادر است در اندك زماني رويدادهاي ايران را همچون دوران پهلوي در اختيار بگيرد؛ بنابراين به انواع حيله ها عليه جمهوري اسلامي متوسل شد كه يكي از اين توطئهها، كودتاي پايگاه هوايي شهيد نوژه بود. 

*برنامه ريزي براي كودتا 
در دي 1358 يكي از هواداران شاپور بختيار، به نام مهندس قادسي، نمودار سازماني را تهيه كرد و نام آن را نقاب گذاشت، نام نقاب جمع حروف اول «نجات قيام انقلاب بزرگ» بود و سازمان داراي شورايي شامل مسئول تهران، مسئول امور شهرستانها، مسئول امور وزارتخانهها، مسئول امور دانشگاهها، انتشارات و تبليغات، مسئول امور ايلات و مسئول امور چريكي بود. 
از نظر مسئولان نقاب، فتح تهران مساوي با پيروزي در سراسر كشور بود و با تصوري كه از كودتاي 28 مرداد 1332 داشتند فكر ميكردند با سقوط تهران همه كشور تسليم آنها ميشوند. 
*علتهاي انتخاب پايگاه نوژه 
سران كودتا براي شروع كار در صدد به اختيار گرفتن يك پايگاه نظامي بر آمدند كه داراي هواپيما، به تهران نزديك، در خارج از شهر، عناصر آن قابل جذب و رهبران عمليات هوايي، با پرسنل و اماكن آن آشنايي داشته باشند. 
به اين ترتيب پايگاه هوايي شهيد نوژه براي شروع كودتا انتخاب شد. 

پايگاه هوايي شهيد نوژه در 50 كيلومتري شهر همدان و در كنار شهر كبودرآهنگ، دور دسترس مردم قرار داشت و تيمسار محققي، تيمسار سعيد مهديون، سروان حميد نعمتي، سروان ايرج ايران نژاد و چند تن ديگر از سران كودتا در آنجا خدمت كرده بودند و اماكن و پرسنل پايگاه را ميشناختند. 
اين پايگاه قبل از انقلاب به نام «پايگاه شاهرخي» خوانده ميشد و بعد از انقلاب مدت كوتاهي به «پايگاه حر» نام گرفت، به دنبال شهادت سرهنگ دوم خلبان محمد نوژه از خلبانان فداكار اين پايگاه، كه در پاسخگويي به فرمان حضرت امام خميني (ره) براي كمك رساني به شهيد چمران و جلوگيري از سقوط پاوه در تاريخ 25/5/58 به شهادت رسيد نام اين پايگاه به پايگاه هوايي شهيد نوژه تغيير كرد. 

*تركيب كودتاگران 
براي تصرف پايگاه نوژه به عنوان كليد عمليات كودتا قرار بود 12 تيم مركب از يكصد تن از كلاه سبزهاي تيپ نوهد ،300 تا 400 نفر از فريب خوردگان ايل بختياري و 12 نفر راهنما از داخل پايگاه به فرماندهي سرگرد كوروش آذرتاش (فرمانده تيپ 23 نوهد پيش از انقلاب) جهت تصرف پايگاه نوژه وارد عمل شوند. 
طبق نقشه پس از تصرف پايگاه تيمسار محققي براي رهبري عمليات هوايي در اتاق فرماندهي مستقر ميشد و همزمان سروان حميد نعمتي، سروان محمد ملك، سروان كيومرث آبتين و سروان فرخزاد جهانگيري كه هر كدام فرمانده يك تيم بودند اولين اسكادران هوايي را به پرواز در ميآوردند. 

اين اسكاداران شامل 16 هواپيما از 53 فروند هواپيماي مجهز به سلاح سنگين بود كه براي عمليات در نظر گرفته شده بود. 
در طرح كودتا، عمليات هوايي نقش محوري داشت بنابراين هواپيماها بايد مسلح به سلاح سنگين و آماده پرواز مي شدند. 

*چگونگي شروع كودتا 
سران كودتا با ارتش بعثي عراق هماهنگ كردند ـ آن زمان جنگ تحميلي هنوز آغاز نشده بود اما بين ايران و عراق خصومت وجود داشت ـ كه در روز 19 تير 1359 و در ساعت مقرر وارد حريم هوايي منطقه شوند و در پي عمليات هوايي عراق، آژير قرمز پايگاه كه رمز شروع كودتا بود به صدا درآيد و پرسنل هواپيماها را مسلح و آماده پرواز كنند، به طور همزمان خلبانان وابسته به كودتا در ظاهر براي حركت به سمت مرزها و پاسخ به ارتش عراق و در واقع براي حركت به سوي تهران و بمباران اهداف از پيش تعيين شده پرواز كنند. 

*اهداف بمباران 
با رسيدن هواپيماها به تهران قرار بود بيت حضرت امام(ره)، فرودگاه مهرآباد، دفتر نخست وزيري، ستاد مركزي سپاه پاسداران، ستاد مركزي كميتههاي انقلاب، پادگان ولي عصر(عج)، پادگان امام حسين(ع) و چند نقطه مهم ديگر بمباران شود. 
پس از بمبارانهاي هوايي، هواپيماها باشكستن ديوار صوتي به نيروي زميني علامت ميدادند كه مرحله دوم كودتا را آغاز كند. 

در اين مرحله بايد صدا وسيما، فرودگاه مهرآباد، ستاد ارتش جمهوري اسلامي، پادگان حر، پادگان قصر و پادگان جمشيديه تسخير شود و در سطح شهر تهران با اعمال خشونت و ارعاب حالت نظامي ايجاد شود، طبق برنامه اگر نيروي زميني موفق نميشد صدا و سيما را تسخير كند، هواپيماها آنجا را بمباران ميكردند. 

*افشاي كودتا 
3 روز مانده به موعد كودتا يكي از خلبانان كه براي همكاري انتخاب شده بود، در تهران با سروان حميد نعمتي ملاقات ميكند، حميد نعمتي به او ميگويد مأموريت تو بمباران بيت امام (ره) است و ما ميتوانيم تا 5 ميليون نفر را بكشيم . 
گويا شگردحميد نعمتي اين بود كه در نخستين ديدار توجيهي كودتا به خلبانان عضوگيري شده چنين جملهاي را مي گفت تا از ميزان آمادگي آنها براي شركت در كودتا و كشتار ميليوني مردم اطلاع يابد. 
خلبان ياد شده در مقابل نوع مأموريت و وسعت كشتار مردم غافلگير و مردد شد، اما به دليل ترس از سران كودتا نميدانست چه بايد كند. 

وي پس از خروج از خانه حميد نعمتي، تشويش و نگراني بر او مسلط شده و ميخواست موضوع را با كسي در ميان بگذارد. 
آن شب در خانه موضوع كودتا را به برادر و مادرش در ميان ميگذارد و مادر كه به شدت ناراحت شده بود پاسخ داد: تو نه تنها نبايد اين كار را بكني، بلكه بايد به انقلابيون خبر دهي و جلوي اين كار را بگيري كه اگر غير از اين باشد شيرم حلالت نيست. 
اين سخن مادر موجب شد در نخستين دقايق بامداد چهارشنبه خلبان ياد شده تصميم خود را بگيرد و با پذيرش احتمال كشته شدن توسط سران كودتا، ماجراي كودتا را افشا كند. 
او از خانه خارج ميشود و پس از پرس و جوها و دوندگيهاي مختلف، حدود اذان صبح منزل حضرت آيتالله خامنهاي را يافته و خود را به آنجا ميرساند. 

مقام معظم رهبري اين واقعه را چنين تعريف ميكنند: شبي حدود اذان صبح ديدم كه در منزل ما را به شدت ميزنند، من رفتم ديدم ميگويند يك ارتشي آمده و با شما كار واجب دارد، ديدم يك نفر تكيه داده به ديوار، با حال كسل و آشفته و خسته سرش را فرو برده، گفتم شما با من كار داريد، بلند شد و گفت: بله گفتم: چكار داريد، گفت: كار واجبي دارم و فقط به خودتان مي گويم... من به حرفش حساس شدم ... احتمال اين بود كه سوءنيتي داشته باشد اما ديدم نميشود به حرفش گوش نداد ... يك جايي گوشه حياط نشستيم ... آثار بيخوابي و خيابانگردي و خستگي و هيجان در او پيدا بود. خلاصه آنچه گفت اين بود كه در پايگاه همدان اجتماعي تشكيل شده و تصميمي بر كودتايي گرفته و پولهايي به افراد زيادي دادهاند، به خود من هم پول دادهاند ... قرار است جماران و چند جاي ديگر را بمباران كنيم پرسيدم: كي قرار است اين كودتا انجام شود، گفت: امشب. 

من ديدم مسئله خيلي جدي است و بايد آن را پيگيري كنم، در اين بين اين احتمال را ميدادم كه يك سياست باشد و بخواهند ما را سرگرم كنند، اما در عين حال اصل قضيه آنقدر مهم بود كه با وجود اين احتمالات، لازم بود آن را پيگيري كنيم. 

*افشاگري دومين نفر 
چند ساعت پس از افشاي كودتا به وسيله خلبان ياد شده، يكي از درجه داران تيپ 23 نوهد نيز به كميته مستقر در اداره دوم ستاد مشترك مراجعه ميكند و پس از افشاي كودتا و اعتراف به ابنكه قرار است به همراه عدهاي ديگر در براندازي جمهوري اسلامي شركت كند، يك پاكت حاوي بخشي از طرح عمليات كودتا را در اختيار كميته فوق قرار ميدهد، به اين ترتيب به فاصله چند ساعت از سوي 2 عنصر جذب شده به كودتا، اقدام به ضد كودتا تبديل ميشود و انقلاب در برابر خطري كه در چند قدمياش كمين كرده بود آگاه ميشود. 
اين ضد كودتا، گرچه به وسيله 2 فرد كه از اقدام يكديگر بي اطلاع بودند صورت گرفت اما عمل اين 2 نفر در واقع ترجمان اراده يك ملت انقلابي براي دفاع از انقلابشان بود. 

*آغاز عمليات خنثي سازي 
از همان زمان كه احتمال وقوع كودتا احساس شده بود، ستادي مركب از واحدهاي اطلاعات سپاه همدان، گروه مهندسي سپاه همدان، انجمن اسلامي نيروي هوايي، تعدادي از پرسنل مؤمن نيروي زميني و تيپ نوهد به نام «ستاد خنثي سازي كودتا »تشكيل شد، اما اين ستاد اطلاعات مؤثر و دقيقي از كودتا در اختيار نداشت، ولي اطلاعات با افشاي كودتا توسط خلبان ياد شده و تا حدود كمتري توسط درجه دار تيپ 23 نوهد، در اختيار ستاد خنثي سازي كودتا قرار گرفت و عملاً از عمليات كودتا، توسط اين 2 نفر آگاه شدند. 
با جمع بندي اطلاعات و تكميل آن و با اطلاعاتي كه از قبل جمع آوري شده بود عمليات مقابله با كودتاي قريب الوقوع، به سرعت در دو محور پارك لاله و پايگاه شهيد نوژه طرح ريزي شد. 

پارك لاله محل تجمع 40 تن از خلباناني بود كه قرار بود با اتوبوس به پايگاه هوايي نوژه ميرفتند و به ديگر خلبانان كودتا ميپيوستند. 
عمده نيروهاي به كار گرفته شده براي خنثي سازي كودتا، در پايگاه شهيد نوژه متمركز شد و عمليات مربوط به پايگاه نوژه در 2 قسمت داخل و خارج پايگاه به اجرا گذاشته شد. 

به اين ترتيب همزمان با شروع كودتا، نيروهاي انقلاب متشكل از برادران سپاهي و پرسنل متعهد و فداكار نيروي هوايي، وارد عمل شدند و آنچنان درسي به خائنان و اربابان مستكبرشان دادند كه براي هميشه در تاريخ انقلاب خواهد درخشيد. 
برگرفته از اسناد تاريخ شفاهي انقلاب، بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس استان همدان كتاب كودتاي نوژه نوشته محمدي ري شهري، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي. 

هواپیمایی ملی هما


یران ایر شرکت هواپیمایی حامل پرچم ایران با نام رسمی هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران است که در ایران از ابتدای تأسیس با نام هُما(هواپیمایی ملی ایران) شناخته می‌شود. ایران‌ایر که یکی از قدیمی‌ترین شرکت‌های هواپیمایی فعال در خاورمیانه است هم اکنون به بیش از ۴۰۰ مقصد داخلی و بین‌المللی پرواز انجام می‌دهد. دفتر مرکزی ایران‌ایر در فرودگاه مهرآبادتهران قرار دارد و پایگاه اصلی پروازی این شرکت که بیشتر پروازهای ایران‌ایر از مبدأ یا به مقصد آن انجام می‌شود برای پروازهای داخلی فرودگاه مهرآباد و برای پروازهای خارجی فرودگاه امام خمینی تهران است. بر اساس آمار، ایران ایر سالیانه بیش از ۶ میلیون مسافر را جابه‌جا می‌کند.   تأسیس   یک فروند داگلاس دی‌سی-۳ باربریایرانین ایرویز در سال  ۱۹۵۴
دو تن از بازرگانان ایرانی، به‌نام‌های رضا افشار و غلام ابتهاج در سال ۱۳۲۱، نخستین شرکت هواپیمایی حامل پرچم ایران را با نام ایرانیان ایرویزتأسیس نمودند.[۱۱] این شرکت در ابتدا فقط در مسیر تهران-مشهد به جابجایی مسافر و بار می‌پرداخت[۱۲] ولی سپس در مسیرهای داخلی تهران-اصفهان-شیراز-بوشهر-آبادان-اهواز نیز پروازهایش را ادامه داد و علاوه بر این‌ها، در مسیرهای بین‌المللی، به تل‌آویو، قاهره، بغداد و پاریس نیز فعالیت می‌کرد.ناوگان هوایی این شرکت از تعدادی هواپیمای داگلاس دی سی ۳ تشکیل شده بود. بعدها تعدادی هواپیمای داگلاس دی‌سی-۴ و پس از آن هواپیماهای ویکرز ویسکونت نیز به ناوگان ایرانین ایرویز اضافه شد.
در سال ۱۳۳۳، یک شرکت هواپیمایی خصوصی دیگر به نام پارس یا پرشین ایرسرویس در تهران تشکیل شد. هواپیمایی پارس ابتدا به صورت باربری و با استفاده از هواپیماهای آورو یورک کار خود را آغاز نمود و پروازهایی را از تهران به بیروت، بریندیسی و بازل از طریق آبادان انجام می‌داد. پس از آن، این شرکت با خرید هواپیمای داگلاس دی سی -۷ سی از شرکت بلژیکی سابنا توانست از دو شهر آبادان و تهران به مقاصد پاریس، لندن، بروکسل و ژنوپروازهایی را به صورت مرتب انجام دهد.
در روز ۵ اسفند سال ۱۳۴۰، دو شرکت ایرانیان ایرویز و پرشین ایرسرویس در یکدیگر ادغام شدند و شرکت هواپیمایی ملی ایران (هما)، با نام بین‌المللی ایران ایر (IRAN AIR) تأسیس گردید. این شرکت، ملی اعلام شد و تمام امکانات و پرسنل دو شرکت مذکور را در اختیار گرفت و از فروردین ماه سال ۱۳۴۱ فعالیت‌های خود را آغاز کرد.[۱۲]
هما پروازهای خود را با بهره‌گیری از هواپیماهای داگلاس دی سی ۳، داگلاس دی‌سی-۶، ویکرز ویسکونت و آورویورک آغاز نمود و در سال ۱۳۴۲ به عضویت کامل یاتا درآمد. پیش از انقلاب ۱۳۵۷   یک فروند بوئینگ ۷۰۷–۳۲۰ ایران ایر درفرودگاه بین‌المللی فرانکفوت در سال  ۱۹۷۰  میلادی.
اولین پرواز هما با هواپیماهای جت در سال ۱۳۴۴ با استفاده از یک فروند بوئینگ ۷۲۷–۱۰۰ در مسیر تهران-بیروت انجام شد. پس از آن شرکت تصمیم به تبدیل تمام ناوگان خود به هواپیماهای جت گرفت. با شروع دهه ۱۳۵۰ عصر طلایی هما نیز آغاز گشت. در سال ۱۳۵۰ تعدادی بوئینگ ۷۳۷–۱۰۰ و در سال ۱۳۵۳ تعدادی بوئینگ ۷۲۷–۲۰۰ وارد ناوگان شرکت شد. همچنین تحویل هواپیماهای گران‌قیمت بوئینگ ۷۴۷ از نوع ۱۰۰ و ۲۰۰ و اس پی از سال ۱۳۵۴۴ آغاز گشت.
در میانه دهه هفتاد میلادی، هما پروازهای بدون توقف بسیاری را به طور روزانه به قارهٔ اروپا انجام می‌داد، در این دوره، هواپیمایی ملی ایران تنها در مسیر تهران-لندن بیش از سی پرواز هفتگی انجام می‌داد. خط هوایی تهران به فرودگاه جان اف کندی نیویورک در سال ۱۳۵۴ با بهره‌گیری از بوئینگ ۷۰۷ و با یک توقف در فرودگاه هیثرو لندن آغاز شد. با خرید بوئینگ‌های ۷۴۷۷ اس پی، هما این هواپیماهای دوربرد را در مسیر تهران-نیویورک به کار گرفت و به این ترتیب طولانی‌ترین خط هوایی بدون توقف جهان را راه‌اندازی کرد.
در ۱۶ مهر سال ۱۳۵۱ هما قرارداد خرید دو فروند هواپیمای مافوق صوت کنکورد را با کنسرسیوم انگلیسی-فرانسوی آن به امضاء رساند. البته این هواپیماها هرگز به ناوگان هما وارد نشدند، چرا که در آوریل ۱۳۵۹ با توجه به روی دادن انقلاب ایران و دگرگون شدن سیاست‌های حکومت، این قرارداد فسخ شد. هما آخرین شرکت هوایی خارجی بود که قرارداد خرید این هواپیما را فسخ می‌کرد.
در سال ۱۳۵۶ هما ۶ فروند ایرباس مدل آ-۳۰۰ را برای به‌کارگیری در مسیرهای محلی از شرکت اروپایی ایرباس خریداری کرد و نخستین بهره‌بردار هواپیماهای ایرباس در خاورمیانه لقب گرفت. در پایان این سال هما به بیش از ۳۱ مقصد در داخل و خارج از ایران، از پکن و توکیو تا نیویورک به طور روزانه پرواز می‌کرد و در حال راه‌اندازی خطوط هوایی جدیدی به مقصد لس آنجلس و سیدنی بود.
در سال‌های پایانی دههٔ هفتاد، هواپیمایی ملی ایران به‌عنوان روبه‌رشدترین شرکت هواپیمایی جهان شناخته می‌شد و در عین حال یکی از ایمن‌ترین، مدرن‌ترین، و پردرآمدترین شرکت‌های هواپیمایی دنیا نیز به‌شمار می‌رفت. در سال ۱۳۵۵ هما پس از شرکت استرالیایی کوانتاس ایمن‌ترین شرکت هوایی جهان لقب گرفت؛ تا پیش از انقلاب اسلامی تنها حادثه هما مربوط به سقوط یک فروند داگلاس دی‌سی-۳ این شرکت در سال ۱۳۳۱۱ می‌شد در آن سال‌ها هما سعی داشت از موقعیت استراتژیک ایران به عنوان نقطه‌ای میان شرق و غرب عالم به نحو احسن استفاده کرده و ایران را به مرکز ترانزیت بار و مسافر در جهان تبدیل کند. پس از انقلاب ۱۳۵۷   یک فروند بوئینگ ۷۴۷–۲۰۰ ایران ایر در حال فرود در فرودگاه هیثرو لندن در سال ۱۹۷۹۹ میلادی.
پس از پیروزی انقلاب ایران، با دگرگون شدن سیاست‌های حکومت، انجام برخی پروازهای بین‌المللی هما تغییر نمود و از ۲۶ فوریه ۱۹۷۹، تعدادی از آنها نظیر تهران-تل آویو به کلی تعطیل شد. همچنین تهران به تنها مرکز انجام پروازهای بین‌المللی شرکت تبدیل شد و قرار شد فرودگاه بین‌المللی شیراز تنها در موقع لزوم مورد استفاده قرار گیرد؛ بنابراین تمام فرودگاه‌های ایران به جز فرودگاه بین‌المللی مهرآباد شبکه پروازهای بین‌المللی خود را از دست دادند.
در دهه ۱۹۸۰ با توجه به جنگ هشت ساله ایران و عراق و مشکلات ناشی از آن پیشرفت چندانی در هما صورت نگرفت. در این دوران اکثر پروازهای داخلی و بین‌المللی شرکت با لغو یا تأخیرهای مکرر روبرو می‌شد. در آن زمان همچنین تمام پروازهای شرکت به مقصد فرودگاه آبادان مرکز فعالیت‌های نفتی ایران تعطیل شد. این روند تا زمان برقراری آتش‌بس بین در سال ۱۹۸۸ یافت.
نام رسمی شرکت در سال ۱۹۸۱ به هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران تغییر یافت. در این سال هما ۱٫۷ میلیون مسافر را جابجا کرد.
با آغاز دهه ۱۹۹۰ میلادی با وجود افزایش شدید تقاضا برای سفرهای هوایی، به دلیل تحریم‌های اعمال شده علیه صنعت هوایی ایران از سوی آمریکا، هما تنها توانست چند فروند هواپیمای کوچک فوکر ۱۰۰ را از شرکت سازنده هلندی آن خریداری کند.   بوئینگ ۱۰۰–۷۴۷ ایران ایر.
از مهم‌ترین اتفاقات دیگر دههٔ نود میلادی برای هما می‌توان به راه‌اندازی شرکت‌های هواپیمایی خصوصی در ایران اشاره کرد. با توجه به سیاست‌های دولت ایران در زمان ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی شرکت‌های هواپیمایی مختلفی مانند هواپیمایی ماهان، هواپیمایی کاسپین و کیش ایر تأسیس شدند که به انحصار هما در پروازهای داخلی و خارجی پایان بخشیدند. در حال حاضر شرکت هواپیمایی در حال رشد ماهان را می‌توان مهم‌ترین رقیب داخلی هما ارزیابی کرد.
در سالهای پایانی دهه ۱۹۹۰ با توجه به بهبود روابط جمهوری اسلامی ایران با اروپا در دوره ریاست جمهوری محمدخاتمی، هما توانست قرارداد خرید چند فروند هواپیمای مدرن ایرباس ای ۲۰۰–۳۳۰ را با شرکت اروپایی ایرباس نهایی کند، این قرارداد هم در سال ۲۰۰۱۱ با توجه به فشارهایایالات متحده آمریکا لغو شد. در همان سال شرکت ۵ فروند ایرباس آ-۳۱۰–۲۰۰ و ۱ فروند ایرباس آ-۳۱۰–۳۰۰ را به صورت دست دوم از ترکیهخریداری کرد. از جدیدترین اقدامات هما می‌توان به خرید دو فروند ایرباس آ-۳۰۰–۶۰۰ دستِ دوم از شرکت المپیک ایر یونان اشاره کرد.
تحریم‌های آمریکا علیه ایران که شامل ممنوعیت فروش هواپیما و قطعات آن می‌شود مهم‌ترین مانع بر سر رشد هما به‌شمار می‌رود. امروزه به دلیل این تحریم‌ها، هما ناوگانی فرسوده و قدیمی دارد. این شرکت نه تنها جایگاه ممتاز جهانی خود در دهه هفتاد را به کلی از دست داده بلکه با سرمایه‌گذاری برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس مانند امارات عربی متحده، قطر و بحرین بر صنعت هوایی خود، در منطقه خاورمیانه نیز به عنوان یک شرکت هواپیمایی درجه دو شناخته می‌شود.
بسیاری از پروازهای بین‌المللی هما به دلیل کمبودهای این شرکت متوقف شده و شبکه پروازی داخلی این شرکت نیز با وجود افزایش تقاضاها تغییر چندانی نکرده‌است. به دلیل عمر زیاد هواپیماهای این شرکت میزان تأخیر پروازهای آن نیز افزایش قابل ملاحظه‌ای یافته‌است. بسیاری از هواپیماهای هما به دلیل نقائص فنی جزئی بازنشسته شده‌اند، چرا که شرکت قدرت تعمیر و تأمین قطعات یدکی آنها را ندارد. نمونه این هواپیماها را می‌توان در فرودگاه مهرآباد دید. یک بوئینگ ۷۴۷ اس پی این شرکت نیز بعد از شکستن ارابه فرود آن در سال ۲۰۰۴ در فرودگاه پکن، بلا استفاده شده‌است. با این حال هما سعی دارد با اجاره یا خرید هواپیماهای دست‌دوم از کشورهایی مانند ترکیه یا خرید هواپیماهای روسی بخشی از کمبودهای خود را رفع کند، تهران.]]در ژوئن سال ۲۰۰۶ میلادی پنج کشور عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد به اضافه آلمان پیشنهادی به جمهوری اسلامی ایران ارائه دادند که براساس آن به ازای تعلیق فعالیت‌های هسته‌ای امتیازاتی به ایران تعلق می‌گرفت، از جمله این امتیازات لغو تحریم‌های هوایی علیه ایران بود؛ که ایران پاسخ منفی داد.
سعید حسامی مدیرعامل وقت هما در مصاحبه با روزنامه ابرار اقتصادی پیرامون احتمال قطع پروازهای ایران ایر به اروپا بر اثر تحریم گفت: «اتحادیه اروپا تصمیم خود را گرفته‌است و به سرعت تلاش می‌کند تا زمینه را برای قطع پروازها فراهم کند.»
در سال ۱۳۹۴ پس از اجرای توافق هسته‌ای و برداشته شدن تحریم‌ها، شرکت هواپیمایی ایران ایر توانست در ۲۸ ژانویه، قرار داد ۱۱۸ فروند هواپیما با ایرباس امضا کند.[۱۴] تحریم و اجازهٔ پرواز به اروپا   توقف ایرباس ای ۶۰۰-۳۰۰B۴ هما در فرودگاه مالپنسا میلان برای سوخت گیری در جریان پرواز لندن به تهران در سال  ۲۰۱۴
تحریم‌های پی در پی صنعت هوایی و شرکت‌های هواپیمایی ایرانی از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا، ایران ایر را به کلی از روزهای طلایی خود دور کرد وامکان نوسازی ناوگان و استفاده از ناوگانی مدرن را از این شرکت گرفت، در نتیجه ایران ایر مجبور بود از هواپیماهایی قدیمی خود که قبل از انقلاب تهیه کرده بود برای پروازهایش استفاده کند. در همین رابطه در سال ۲۰۱۰ اتحادیه اروپا پرواز هواپیماهای بوئینگ ۷۲۷، بوئینگ ۷۴۷ ایران ایر را به علت  فرسودگی و نا امنی بر فراز اروپا ممنوع اعلام کرد و محدودیت‌هایی برای پروازهای ایران ایر به اروپا به وجود آورد. از جمله این محدودیت‌ها عدم ارائه خدمات فرودگاهی به هواپیماهای ایران ایر به خصوص سوخت گیری بود. به همین علت هواپیماهای ایران ایر که عازم غرب اروپا بودند یا باید به مقدار کافی برای رفت و برگشت سوخت همراه می‌داشتند یا در میان مسیر در یکی از کشورهای اروپای شرقی یا فرودگاهی که شامل تحریم‌ها نمی‌شد برای سوخت گیری توقف می‌کردند. دامنه فشارها به ایران ایر به جایی رسید که یاتا، انجمن بین‌المللی حمل و نقل هوایی، تمامی تسویه حساب‌های شرکت‌های هواپیمایی را با هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران به حالت تعلیق درآورد.[۱۵]
محدودیت‌های مختلف ایران ایر برای پروازهای اروپایی تا سال ۲۰۱۲ ادامه داشت. در سال ۲۰۱۲ تحریم‌های ایران ایر مقداری کاهش یافت و اتحادیه اروپا به ایران ایر اجازه سوخت گیری در فرودگاه‌های شهرهای همچون لیوبلیانا، بوداپست، بلگراد و پراگ را داد. به عنوان مثال پروازهای هما به سوئد به گونه  ای بود که هواپیماهای این شرکت مجبور بودند در مسیر برگشت به تهران در فرودگاه پراگ توقف کرده و سوخت گیری کنند. این تحریم‌ها و توقف‌ها برای سوخت گیری ایران ایر را با ضررهای هنگفتی مواجه کرد و باعث شد تعدادهای پروازهای این شرکت به اروپا کاهش یابد اما به جز پروازهای ژنوپروازهای ایران ایر به هیچ‌کدام از شهرهای اروپایی قطع نشد.
با آغاز اجرای برجام توسط ایران و کشورهای طرف قرارداد در سال ۲۰۱۶ بخش زیادی از تحریم‌های صنعت هوایی ایران لغو شد. این مورد باعث شد که سوخت گیری هواپیماهای هما در بیشتر مقاصد  اروپایی از سر گرفته شود و ایران ایر امکان این را داشته باشد تا با خرید هواپیماهای نو پروازهای خود به اروپا با کیفیت بهتری انجام دهد. هم اکنون بیشتر پروازهای ایران ایر به اروپا توسط ایرباس‌های ای ۳۲۱ و ۳۳۰ خریداری شده بعد از برجام انجام می‌شود. خانوادهٔ هما   یک فروند بوئینگ ۲۰۰–۷۴۷ اف ایران ایر کارگو در حال برخاستن از فرودگاه دبی.   یک فروند ایرباس ای 200-300B4 اف ایران ایر کارگو.
خانواده هواپیمایی ملی ایران امروزه تنها شامل یک شرکت حمل و نقل هوایی بار با نام ایران ایر کارگو است در صورتی که در گذشته شرکت هواپیماییایران ایرتور و گروه هتل‌های هما نیز از شرکت‌های تابعهٔ ایران ایر و از خانواده هما به‌شمار می‌رفتند که هر دو به علت مشکلات مالی فروخته و واگذار شدند. گروه هتل‌های هما به سازمان تأمین اجتماعی و هواپیمایی ایران ایر تور به بخش خصوصی فروخته شدند. ایران ایر کارگو
ایران ایر کارگو که در حال حاضر تنها شرکت زیرمجموعهٔ ایران ایر محسوب می‌شود با ناوگانی متشکل از سه فروند هواپیما وظیفه حمل و نقل بار را برای هُما بر عهده دارد. از میان سه فروند هواپیمای ناوگان این شرکت که همگی فرسوده و دارای عمر بالایی هستند هم اکنون تنها یک فروند بوئینگ ۷۴۷–۲۰۰اف فعال و عملیاتی است. ایران ایرتور نوشتار اصلی: هواپیمایی ایران ایرتور
هواپیمایی ایران ایرتور یک شرکت هواپیمایی ارزان‌قیمت است که قطب آن در فرودگاه بین‌المللی شهید هاشمی‌نژاد مشهد (MHD) قرار دارد. این شرکت با هدف افزایش مسیرهای پروازی ایران ایر در داخل کشور تأسیس شده‌بود ولی در سال ۱۳۹۴ به بخش خصوصی واگذار شد.[۱۸] گروه هتل‌های هما نوشتار اصلی: گروه هتل‌های هما
گروه هتل‌های هما یکی از شرکت‌های تابعهٔ ایران ایر بود که مالک چندین هتل در شهرهای بزرگ ایران بود. این هتل‌ها در تهران، شیراز، بندرعباس و مشهد (۲ هتل) قرار دارند. این ۵ هتل جمعاً دارای ۸۰۰ اتاق مجهز هستند که ساخت همگی آن‌ها، به‌جز هتل دوم مشهد، در پیش از سال ۱۳۵۷۷ صورت گرفته‌است؛ هتل دوم مشهد در دههٔ ۷۰ خورشیدی ساخته‌شد.[۱۹] در سال ۱۳۹۱، گروه هتل‌های هما به سازمان تأمین اجتماعی فروخته‌شد و اکنون از شرکت‌های تابعهٔ این سازمان است. مقصدهای پروازی نوشتار اصلی: مقصدهای پروازی ایران ایر   کشورهای مقصد پروازهای ایران ایر
ایران ایر در حال حاضر به ۳۵ شهر در ایران و ۲۶ شهر اروپایی و آسیایی پرواز انجام می‌دهد که این مقاصد با نوسازی و مدرن سازی ناوگان هما در حال افزایش است. قرارداد نماد مشترک
ایران‌ایر با شرکت‌های هواپیمایی زیر قرارداد نماد مشترک دارد (ژانویهٔ ۲۰۱۷): آئروفلوت آستریا ایر هواپیمایی آذربایجان پروازهای حج
یکی از مهمترین فعالیت‌های سالیانهٔ هما ، انتقال حجاج ایرانی به عربستان و بازگرداندن آنها بوده‌است. این شرکت سالیانه و در کنار انجام پروازهای عادی و برنامه ای خود، به صورت چارتر ده‌ها هزار زائر را در زمان حج از شهرهای مختلف ایران به عربستان منتقل می‌کرد. با این وجود به علت تعداد زیاد زائران و کمبود هواپیما در ناوگان ایران ایر همه ساله مشکلاتی را برای ایران ایر به وجو می‌آورد تا اینکه عربستان بعدها اعلام کرد شرکت هواپیمایی ملی عربستان سعودی باید سهمی از پروازهای حج هر کشور داشته باشد که این باعث شد مشکلات هما تا حدودی مرتفع گردد. تا سال ۱۳۹۴، ۵۰۰ درصد پروازهای حج ایران توسط ایران ایر و ۵۰ درصد دیگر توسط هواپیمایی سعودی انجام می‌شد. در سال ۱۳۹۵ با بالا گرفتن تنش‌ها میان ایران و عربستان پروازهای حج متوقف شد و هیچ‌کدام از دو شرکت پروازی به کشورهای یکدیگر انجام ندادند. در سال ۱۳۹۶ این پروازها از سر گرفته شد اما شرکت هواپیمایی سعودی حاضر به انجام تمام پروازهای خود به ایران نشد و این باعث شد که ۷۵ درصد حجاج از شهرهای مختلف ایران، توسط ایران ایر به مدینه و جده انتقال یابند. ایران ایر در پروازهای حج ۱۳۹۶ خود برای تعدادی از پروازها از ایرباس‌های ای-۳۳۰ که بعد از برداشته شدن تحریم‌های صنعت هوایی ایران خریداری کرده بود، استفاده کرد. علاوه بر این، این شرکت برای عملیات بازگشت حجاج به ایران یک فروند بوئینگ بوئینگ ۴۰۰–۷۴۷ نیز اجاره کرد تا برای انجام پروازها دچار مشکلات جدی نشود.
هما همچنین در فصل انجام عمره مفرده پروازهایی را برای جابجایی زائران ایرانی به جده انجام می‌داد که این پروازها با متوقف شدن اعزام زائران به حج عمره، اکنون متوقف شده‌است. ناوگان[ویرایش]   مراسم استقبال از نخستین هواپیمای تحویلی ایرباس ۳۲۱ به ایران ایر پس از برجام.
با توجه به تحریم‌های متعددی که صنایع مختلف ایران را در طی چهل سال گذشته مورد هدف قرار دادند شرکت‌های هواپیمایی ایرانی از جمله شرکت‌های هواپیمایی محسوب می‌شوند که دارای فرسوده‌ترین و مسن‌ترین ناوگان هستند که ایران ایر نیز از این قاعده مستثنی نیست و میانگین سنی ناوگان این شرکت در حال حاضر به بیش از ۲۲ سال می‌رسد که از استانداردهای بین‌المللی بسیار بالاتر است.
در ژانویه۲۰۱۷ و به دنبال توافق هسته ای ایران با پنج کشور قدرتمند جهان، تحریم‌های صنعت هوایی ایران بعد از نزدیک به چهل سال برداشته‌شد و این امکان تاریخی برای شرکت‌های هواپیمایی ایرانی فراهم شد تا ناوگان خود را بازسازی کنند و هواپیمای نو را به‌طور مستقیم از شرکت‌های بزرگ خریداری کنند.
در آذرماه سال ۱۳۹۵ و به دنبال سفر رئیس جمهور ایران به فرانسه و ایتالیا، قرارداد خرید ۱۰۰ فروند در تایپ‌های مختف به ارزش ۱۰ میلیارد دلار بین ایران ایر و ایرباس به امضا رسید. ایران ایر در همین سال و در قرارداد تاریخی دیگری که بزرگترین قرارداد تجاری مابین ایران و آمریکا بعد از انقلاب محسوب می‌شد سفارش ساخت ۸۰ فروند هواپیما را به بوئینگ داد و با این شرکت به توافق رسید.
در فوریه سال ۲۰۱۶ ایران ایر قرارداد ساخت ۲۰ فروند هواپیمای دیگر را از نوع ای تی آر ۶۰۰–۷۲ با شرکت ای تی آر با حق گزینش ۲۰ فروند دیگر به امضا رساند که اولین سری از این هواپیماها نیز با تحویل ۴ فروند در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۶ وارد ناوگان این شرکت شدند.در مهر ماه نیز ۲ فروند از این سری هواپیماها وارد کشور شد تا مجموع ای اتی آر ۶۰۰–۷۲ به ۶ و مجموع هواپیماهای تحویلی به ۹ برسد.در دی ماه ۹۶ نیز ۲ فروند ای تی آر ۶۰۰-۷۲ در فرودگاه مهرآباد بر زمین نشستند تا مجموع هواپیماهای ای تی آر تحویل شده به این شرکت به عدد ۸ برسد. تحویل هواپیماهای جدید ایران ایر یک ماه بعد از امضای قرارداد و از دی ۱۳۹۵ (ژانویهٔ ۲۰۱۷ میلادی) با تحویل نخستین فروند از هواپیماهای ایرباس ای ۲۰۰–۳۲۱ توسط ایرباس آغاز شد.ایرباس همچنین در اسفند ۹۵ و فروردین ۹۶ (مارس ۲۰۱۷ میلادی) نیز دو فروند ایرباس ای ۲۰۰–۳۳۰ به ایران ایر تحویل داد. هواپیماهای تحویلی به ایران ایر به سفارش شرکت هواپیماییاویانکا ساخته شده بودند اما به دلیل مشکلات مالی این شرکت تحویل داده نشده بودند و با امضای قرارداد ایران ایر با ایرباس این هواپیماها بر اساس قرارداد به ایران ایر داده شدند. هر دو هواپیمای ایرباس ای ۲۰۰–۳۳۰ تحویلی به ایران ایر در هنگام ورود به ناوگان ایران ایر تنها پروازهایی آزمایشی جهت تعیین سلامت هواپیما انجام داده بودند ناوگان فعلی   یک فروند ایرباس ای ۲۰۰–۳۳۰ ایران ایر.   یک فروند ایرباس ای ۲۰۰–۳۲۰ ایران ایر.   یک فروند ایرباس ۳۰۰–۳۱۰ ایران ایر.   یک فروند ایریاس ای ۶۰۰-۳۰۰بی۴ آر ایران ایر. ناوگان مسافربری ایران ایر هواپیمافعالسفارشمسافرانتوضیحات همااکونومیمجموع ایرباس ای ۲۰۰-۳۰۰بی۲ ۱ _ ۱۸ ۲۳۶ ۲۵۴ آخرین اپراتور این هواپیما ایرباس ای ۲۰۰-۳۰۰بی۴ ۳ _ ۱۸ ۲۳۶ ۲۵۴   ایرباس ای ۶۰۰–۳۰۰ آر ۴ _ ۲۲ ۲۳۹ ۲۶۱   ایرباس ای ۳۰۰–۳۱۰ ۱ _ ۱۴ ۱۹۸ ۲۱۲ یکی از هواپیماهای این مدل به دلیل برخورد با هواپیمای ماهان زمین گیر شده‌است. ایرباس ای ۲۰۰–۳۲۰ ۶ ۶ ۱۲ ۱۴۴ ۱۵۶ هیچکدام تحویل نخواهند شد ایرباس ای ۳۲۰ نئو _ ۳۲ TBA   ایرباس ای ۲۰۰–۳۲۱ ۱ ۷ ۱۲ ۱۸۲ ۱۹۴ آغاز تحویل: از ژانویه ۲۰۱۷ ایرباس ای ۲۰۰–۳۳۰ ۲ ۸ ۳۲ ۲۰۶ ۲۳۸ آغاز تحویل: از مارس ۲۰۱۷ ایرباس ای ۹۰۰–۳۳۰ نئو _ ۲۸ TBA   ایرباس ای ۱۰۰۰–۳۵۰ _ ۱۶ TBA آغاز تحویل: 2018 ای‌تی‌آر ۶۰۰–۷۲ ۸ ۱۲[۲۹] _ ۷۰ ۷۰ آغاز تحویل: از مه ۲۰۱۷ فوکر ۱۰۰ ۲ _ _ ۱۰۴ ۱۰۴ بعد از تحویل ای‌تی‌آرهای ۶۰۰–۷۲ از دور خارج خواهند شد. مک‌دانل داگلاس ام‌دی-۸۲ ۳ _ ۱۲ ۱۴۰ ۱۵۲ ناوگان باری ایران ایر ایرباس ای ۲۰۰-۳۰۰بی۴ اف ۲ — کارگو   بوئینگ ۲۰۰–۷۴۷ اف ۱ — کارگو   مجموع۳۶۱۹۱  ناوگان قبلی   یک فروند بوئینگ ۷۴۷اس‌پی ایران ایر.   یک فروند بوئینگ ۳۰۰–۷۰۷ ایران ایر.   یک فروند بوئینگ ۲۰۰–۷۳۷ ایران ایر.
ایران ایر پیش‌تر از ناوگان زیر استفاده می‌کرد: آرم و رنگ‌آمیزی   پرندهٔ اسطوره‌ای هما در تخت جمشید، منبع الهام لوگوی ایران ایر است.
طراحی آرم و لوگوی شرکت هواپیمایی ملی ایران در پاییز ۱۳۴۰ و توسط ادوارد زهرابیان انجام شد. این طراحی بر گرفته از سرستون پرنده‌نمایی در تخت جمشید که دارای سه خصلت متفاوت سر عقاب، گوش‌های گاو و یال‌های اسب است، بود. آژانس خبری حمل و نقل هوایی (skift) در گزارش سال  ۲۰۱۳ خود، ۳۰۰ لوگوی برتر شرکت‌های هوایی دنیا را معرفی کرد که در این بین لوگوی هواپیمایی ملی ایران (هما) به دلیل جذابیت، سادگی و رسا بودن پیام به عنوان برترین لوگوی شرکت‌های هواپیمایی جهان انتخاب شد.
رنگ آمیزی هواپیماهای هما نیز به گونه ای است که بدنه هواپیماها کاملاً سفید است و کلمه ایران ایر به رنگ آبی پررنگ بر روی قسمت جلویی هواپیما نوشته شده‌است. نشان هما هم به رنگ آبی پررنگ بر روی دم هواپیما نقش بسته‌است و خطی با همین رنگ در بالای آن قرار دارد. رنگ آمیزی هواپیماهای هما توسط یک شرکت آلمانی تهیه شده‌است.
برند ایران‌ایر در سال ۱۳۹۲ در دهمین جشنواره ملی قهرمانان صنعت ایران به عنوان یکی از ۱۰۰ برند برتر ایران شناخته شد. سوانح و حوادث
سوانح هوایی ایران ایر که منجر به درگذشت افراد شده‌است: در۵ دسامبر سال ۱۹۵۲ یک فروند داگلاس دی سی ۳ هما در نزدیکی تهران سقوط کرد، در اثر این حادثه ۲۷ نفر جان باختند و تنها دو نفر از سرنشینان  نجات یافتند. در ۲۱ ژانویه ۱۹۸۰ یک فروند بویینگ ۷۲۷–۱۰۰ هما در حالی که در آستانه فرود در فرودگاه مهرآباد تهران قرارداشت بر اثر گرفتار شدن در طوفان با ارتفاعات پوشیده از برف البرز برخورد کرد. در اثر این حادثه هر هشت خدمه و تمام ۱۲۰۰ مسافر پرواز جان سپردند. در ۳ ژوئیه ۱۹۸۸ پرواز شماره ۶۵۵ هما که از بندرعباس راهی دبی بود توسط ناو آمریکایی وینسز بر فراز خلیج فارس سرنگون شد. بر اثر این حادثه همه ۲۷۴ مسافر و ۱۶ خدمه پرواز جان باختند. مقامات نیروی دریایی آمریکا ادعا کردند که خدمه ناو، ایرباس پهن‌پیکر هما را با یک فروند هواپیمای جنگنده اف۱۴ نیروی هوایی ایران اشتباه گرفته‌اند. در تاریخ ۱۹ دی ۱۳۸۹ ساعت ۱۹:۴۵ یک فروند هواپیمای بوئینگ ۷۲۷ این شرکت با شناسه EP-IRP به شماره پرواز ۲۷۷ در مسیر پروازی تهران-ارومیه به علت شرایط نا مساعد جوی و هوای برفی شدید، در ۵ مایلی فرودگاه ارومیه دچار سانحه گردید و ۷۷ نفر از ۱۰۵ سرنشین آن از جمله ۱۰۰ خدمه پرواز کشته  و بقیه مصدوم شدند.
برخی از حوادث در پروازهای ایران ایر که تلفات جانی در پی نداشته‌است: در تاریخ ۲ ژانویه سال ۲۰۰۸ یک فروند هواپیمای فوکر ۱۰۰ هما با شناسه EP-IDB که با ۱۰۰ مسافر در صدد برخاستن از فرودگاه مهرآباد برای انجام یک پرواز داخلی به مقصد شیراز بود، پس از آتش گرفتن موتور و بالش از باند خارج شد. در جریان این حادثه که زیر بارش سنگین برف رخ داد به هیچ‌کس آسیبی وارد نشد. در ۱۲ دی ۱۳۸۶، هواپیمای فوکر ۱۰۰ در ساعت ۷:۲۰ صبح در یک هوای برفی و به هنگام برخاستن از باند فرودگاه مهرآباد به شدت با زمین برخورد کرد و از باند فرودگاه خارج شد و به دنبال آن آتش‌سوزی در بخش‌هایی از هواپیما آغاز شد که تخلیه به موقع مسافران و خدمه پرواز مانع از وارد آمدن تلفات جانی گردید. این هواپیما به علت شدت خسارات وارده از رده پروازی خارج گشت. در ۳۰ دی ۱۳۸۷ پرواز ۴۹۸ ایران ایر مسیر اردبیل - تهران با فوکر۱۰۰، هنگام فرود در فرودگاه مهرآباد از باند فرودگاه خارج شد. در این سانحه به هیچ‌یک از مسافران آسیبی نرسید. در ۱۳ مهر ۱۳۸۸ پروازی از تهران به مدینه بعد از ۲۰ دقیقه پرواز به فرودگاه بین‌المللی مهرآباد برگشت. این برگشت به علّت منفجر شدن موتور سمت راست بود. در ۲۷ آبان ۱۳۸۸ پرواز ۲۲۰ ایران ایر مسیر اصفهان - تهران با فوکر۱۰۰، لحظات کوتاهی پس از برخاستن از فرودگاه شهید بهشتی اصفهان به علت نقص فنی تصمیم به بازگشت به فرودگاه گرفت. پس از فرود در فرودگاه به دلیل شکستگی ارابه فرود، هواپیما از باند خارج شد. در این سانحه به هیچ‌یک از مسافران آسیبی نرسید. در تاریخ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۰ یک فروند هواپیمای بوئینگ ۷۲۷ ایران ایر در مسیر بازگشت از مسکو به تهران به دلیل نقص فنی در ارابه چرخ جلو وادار به فرود اضطراری در فرودگاه مهرآباد تهران شد. این حادثه به دلیل مهارت بالای خلبان هوشنگ شهبازی در فرود، هیچ آسیب جانی در پی نداشت. در ۲۴ تیر ۱۳۹۱، پرواز ۳۵۰ تهران-کیش، پس از ۱۵ دقیقه پرواز دچار نقص فنی شد و به فرودگاه مهرآباد بازگشت. در ۲۱ مرداد ۱۳۹۳، پرواز تهران - بمبئی دقایقی پس از پرواز به علت نقص فنی بازگشته و در فرودگاه امام خمینی فرود اضطراری کرد. در ۲۷ مرداد ۱۳۹۳، پرواز تهران - بوشهر دقایقی پس از پرواز به علت نقص فنی در فرودگاه مهرآباد فرود اضطراری کرد. در ۱۱ دی ۱۳۹۳، در مسیر تهران - بندر چابهار دقایقی پرواز بر اثر نقص فنی در یکی از موتورها مجدداً به فرودگاه مهرآباد بازگشت. ۱۲ بهمن ۱۳۹۳، پرواز شماره ۳۴۱۳، که از تهران عازم بغداد بود در آسمان همدان متوجه آسیب فنی و آسیب دیدن بخشی از بال هواپیما شده و به فرودگاه امام خمینی بازگشت. در ۳ اسفند ۱۳۹۳، پرواز فوکر۱۰۰ در مسیر گرگان - تهران، پس از گذشت ۱۵ دقیقه از پرواز به علت نقص فنی مجبور به بازگشت به گرگان شد. در ۲۲ اسفند ۱۳۹۴، هواپیمای ایرباس A300 ایران ایر در مسیر تهران - استکهلم دچار نقص فنی شد و در استانبول فرود اضطراری کرد. در ۷ خرداد ۱۳۹۵، پرواز تهران - نجف پس از تأخیری هفت ساعته عازم نجف شد اما به دلیل نقص فنی پیش از فرود مجدداً به تهران بازگشت. در ۲ مرداد ۱۳۹۵، پرواز تهران - بیروت ۳۵ دقیقه بعد از آغاز پرواز به دلیل نقص فنی در بخش برق و قطع برق در بخش‌هایی از هواپیما از جمله بخش مسافران به فرودگاه امام برگشت. در ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، پرواز ایرباس مسیر بوشهر - تهران به دلیل نقص فنی در موتور شماره ۲ در فرودگاه شهید بهشتی اصفهان به‌صورت اضطراری به زمین نشست. در ۲۴ مرداد ۱۳۹۵، چرخ دماغه هواپیمای فوکر ۱۰۰ مسیر تهران - بیرجند قبل از بلند شدن از باند شکسته شد. در این حادثه به کسی آسیبی نرسید در ۲۸ مهر ۱۳۹۵، پرواز فوکر ۱۰۰ این شرکت در مسیر تهران – بیرجند به علت نقص فنی و لرزش موتور در بین راه مجبور به بازگشت به مهرآباد شد. در ۲۲ آبان ۱۳۹۵، هواپیمای ایرباس در مسیر تهران-نجف پس از بلند شدن از فرودگاه امام خمینی در ساعت ۱۱ صبح امروز به دلیل بروز نقص فنی در موتور، پس از گذشت نیم ساعت از پرواز دوباره به این فرودگاه برگشت و به زمین نشست. در ۶ اسفند ۱۳۹۵، هواپیمای ایرباس ۳۰۰–۶۰۰ هواپیمایی ایران ایر که از تهران عازم پاریس بود، بر فراز آسمان ترکیه دچار نقص فنی شد و به فرودگاه بین‌المللی امام خمینی بازگشت و به سلامت به زمین نشست.[۵۵] در ۶ خرداد ۱۳۹۶، پرواز شماره ۷۲۱ هواپیمایی ایران ایر در مسیر تهران - فرانکفورت، دقایقی پس از برخاستن به دلیل نقص فنی به فرودگاه امام بازگشت. در ۱۸ تیر ۱۳۹۶، خلبان هواپیمای ایرباس A300-600 ایران‌ایر با رجیستر EP-IBA، پس از برخاستن از باند فرودگاه امام، متوجه هشدار حریق موتور شماره دو این هواپیما شد و به فرودگاه امام بازگشت، حین فرود نیز چرخ‌های این هواپیما دچار حریق شد که بلافاصله مهار شد در ۶ مرداد ۱۳۹۶، پرواز نجف- مشهد به دلیل نقص فنی مجبور به فرود اضطراری در فرودگاه امام خمینی تهران شد. در ۱۴ مرداد ۱۳۹۶، پرواز مشهد- گرگان که از نوع ATR-72 بود و دچار نقص فنی شده بود، با اعلام خلبان و با آمادگی کامل عوامل و نیروهای امدادی فرودگاه گرگان، به سلامت به زمین نشست. جوایز و دست‌آوردها برنده جایزه بین‌المللی مرکور طلایی به خاطر موفقیت چشمگیر در حمل و نقل هوایی بین‌المللی اخذ جایزه طاق اروپا در ارتباط با مشتری مداری اخذ جایزه پاداش طلایی اروپا در ارتباط با مشتری مداری اهدا تندیس زرین برند محبوب مصرف‌کنندگان هما محبوب‌ترین برند تجاری کشور ایران اخذ گواهینامه رضایت مندی مشتری از سوی اتحادیه اروپا (ISO10004:2010) اخذ گواهینامه بین‌المللی مدیریت خلاق با سطح A از سوی مرکز استانداردهای کشور کانادا لوگوی «هما» به عنوان برترین لوگوی شرکت‌های هوایی در جهان رتبه اول در رشته اطلاع‌رسانی در نهمین سمپوزیوم بین‌المللی

دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی

 روز ۱۸آبان امسال مصادف بود با ۹ نوامبر سالروز فروپاشی دیوار «برلین»، دیواری که در چند دهه یک ملت را دوپاره کرد و آنها را جدا ازهم نگاهداشت. 
 
به گزارش فرارو، دیوار برلین ارثیه شرایط ژئوپولتیک پایان جنگ دوم جهانی و دوقطبی شدن جهان بود. دولت های متفق «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، ایالات متحده آمریکا، فرانسه و انگلستان» در جریان کنفرانس «یالتا» که به کنفرانس «تقسیم جهان» به ویژه آلمان مشهور شد، تصمیم گرفتند که پس از شکست آلمان، ضمن تقسیم این کشور به دو بخش شرقی و غربی،شهر برلین پایتخت «رایش سوم» را نیز به دو بخش تقسیم کنند، به طوری که در بخش غربی برلین نیروهای آمریکا، انگلیس و فرانسه و در بخش شرقی برلین که ضمنا پایتخت آلمان شرقی می شد قوای کمونیستی آلمان شرقی و اتحاد شوروی به طور مشترک مستقر شوند.  
 
از آن پس کشور آلمان و نیز برلین به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد. مردم آلمان شرقی که از زندگی در زیر لوای کمونیسم ناراضی بودند و خلاف میل باطنی خود ناچار به اقامت در بخش شرقی و همزیستی با کمونیسم شده بودند می کوشیدند به هر وسیله و بهانه ای که شده از بخش شرقی برلین به بخش غربی فرار کنند. هر روز تعداد فراریان از قلب منطقه کمونیستی آلمان شرقی به جهان آزاد بیشتر می شد. 
 
سیل این مهاجرت های پنهانی و قاچاقی به برلین غربی آن قدر افزایش یافت که سرانجام «نیکلای خروشچف» دبیر اول حزب کمونیست و نخست وزیر اتحاد جماهیر شوروی به «والتر اولبریخت» دبیر کل حزب کمونیست آلمان شرقی و رئیس جمهوری آن کشور دستور داد برای جلوگیری از سیل مهاجرت ها در دو طرف دروازه «براندنبورک» یک دیوار بلند بتونی محصور در سیم های خاردار ایجاد کند. 
 
در ۱۳اوت ۱۹۶۱برابر با ۲۲مرداد ۱۳۴۰خورشیدی این دستور صادر شد و کار ساخت دیوار بتونی برلین آغاز شد. ۱۴ هزار نظامی و ۶هزار سگ تربیت شده محافظت از این دیوار را به عهده گرفتند. این موانع برای آن ایجاد شده بود که مردم آلمان شرقی قادر به فرار به آلمان غربی نباشند. آمارهای اراائه شده حاکی است بین سال های ۱۹۴۹تا ۱۹۶۱میلادی حدود ۳ میلیون نفر آلمان شرقی را ترک کردند که دلایل عمده آن «نبود آزادی» و «سختی معیشت» در آلمان شرقی بود.  
 
پس از احداث دیوار بسیاری از کسانی که تلاش داشتند از این دیوار عبور کنند جان خود را از دست دادند و بسیاری نیز به جرم تلاش برای ترک آلمان شرقی دستگیر و زندانی شدند.  
 
سرانجام «میخائیل گورباچف» رئیس جمهوری شوروی در ۶ژوئیه ۱۹۸۹ تز خانه مشترک اروپایی را مطرح ساخت و در روز ۹ نوامبر، ۱۹۸۹ یعنی نزدیک به سی سال پس از احداث دیوار برلین، دیوار برلین فرو ریخت. بعدازاین واقعه در سراسر آلمان به ویژه در برلین همه مردم به شادی و سرور پرداختند و سرانجام در ۱۲ سپتامبر ۱۹۹۰ اصل وحدت آلمان پذیرفته شد و دو نیمه شرقی و غربی آلمان پس از ۴۶ سال به یکدیگر پیوستند و آلمان واحد دوباره تشکیل شد.   
  
جشن و شادمانی شهروندان برلین غربی پس از بازگشایی دروازه براندنبورگ در 9 نوامبر 1989 
 
 دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)

13 اوت 1961 سربازان برلین شرقی با سیم خاردار منطقه حایل را مشخص می کنند. 

دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
 
دیوار کشی در مرز المان شرقی و غربی در 18 اوت 1961 

دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
 
 تقسیم مسیر ریلی به دنبال ایجاد آلمان شرقی و غربی. 26 آگوست 1961 

دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
  
مرزبندی بین دو بخش برلین با تیرهای آهنی. 4 دسامبر 1961 

دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
  
پلیس مرزی آلمان شرقی با دوربین بخش غربی برلین را تماشا می کند. سال 1961 
 
 دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)

تخریب خانه های مرزی در برلین شرقی. اکتبر 1961 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس) 

کودک برلین شرقی در کنار سیم های خاردار بخش غربی را تماشا می کند. اکتبر 1961 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس) 

دیوار کشی در برلین شرقی در مقابل کلیسا 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس) 

فرار یک پناهجوی برلین شرقی به سمت برلین غربی. 16 اکتبر 1961 
 
 دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)

عکس گرفته شده از فراز دیوار برلین که بخش شرقی را نشان می دهد. ژوئن 1968 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس) 

دیوار برلین در مقابل پنجره یک خانه در برلین شرقی. 6 اکتبر 1961 
 
 دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)

تصویر هوایی از دیوار برلین. سال 1978 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس) 

پناهجوی آلمان شرقی پس از زخمی شدن توسط پلیس مرزی. سال 1971 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس) 

کارگران برلین شرقی در کنار منطقه حائل. اکتبر 1961 
 
 دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)

پناهجوی برلین شرقی پس از آنکه قصد فرار به برلین غربی را داشت هدف گلوله پلیس مرزی قرار گرفت. اوت 1962 
 
 دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)

نمایی از دیوار برلین در مقابل دروازه براندنبورگ. نوامبر 1961 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس) 

کیوسک نگهبانی برلین غربی در مقابل دروازه براندنبورگ. نوامبر 1961 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
 
افسر نگهبان آلمان شرقی از روی سیم های خاردار عبور می کند. آگوست 1961 

دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس) 
 
کارگر ساختمانی در کنار دیوار برلین در بخش غربی. آوریل 1967 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس) 

انتقال پناهجوی آلمان شرقی که هدف گلوله سربازان مرزی قرار گرفت. سپتامبر 1962 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
 
نمایی از بخش غربی دیوار برلین 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس) 

مارتین لوتر کینگ در سفر به برلین غربی در سپتامبر 1964 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
 
فرار جمعی از برلین شرقی با حفر تونل زیر زمینی. اکتبر 1964 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
 
منطقه مقابل دروازه براندنبورگ در برلین. سال 1988 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
 
عبور از منطقه مرزی بین دو برلین. آوریل 1989 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
 
دستگیری پناهجوی برلین شرقی توسط مرزبانان. آوریل 1989 

دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس) 
 
گارد مرزی برلین شرقی در حالی که به سمت دو پناهجوی آلمان شرقی شلیک می کند. 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
 
تجمع معترضان برلین شرقی در یک کلیسا چند هفته پیش از فروپاششی دیوار برلین. اکتبر 1989 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
 
حرکت معترضان به سمت دیوار برلین در آلمان شرقی. اکتبر 1989 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
 
شادمانی مردم پس از بازگشایی نقاط مرزی در برلین شرقی. 10 نوامبر 1989 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
 
کمک شهروندان برلین غربی به شهروندان برلین شرقی برای عبور از دیوار. 10 نوامبر 1989 

دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس) 
 
مرد آلمانی با پتک در حال خراب کردن دیوار برلین. 12 نوامبر 1989 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
 
فروریختن دیوار برلین در نزدیکی "پوتسدام". نوامبر 1989 

 دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
 
پلیس مرزی سعی در کنترل سیل جمعیت شهروندان برلین شرقی دارد. 12 نوامبر 1989 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
 
بقایای دیوار برلین. نوامبر 2013 
 
دیوار برلین از پیدایش تا فروپاشی (+عکس)
 

امیر ساروخان مهرانی معروف به ساروخان تالش

امیر ساروخان مهرانی معروف به ساروخان تالش حاکم موروثی ولایت آستارا، دیپلمات و از فرماندهان نظامی دوران سلطنت شاه عباس بزرگ، شاه صفی و شاه عباس دوم است. او یکی از  ۹۲ تن امرای بزرگ شاه عباس بزرگ است.در آغاز سلطنت شاه صفی در طغیان غریب‌شاه در رشتو لاهیجان، مأمور سرکوبی شورشیان گردید. در حمله سلطان مراد چهارم به بغداد، جزو سرکردگان شاه صفی بود و در پایان جنگ به نمایندگی ایران، به روم رفت و معاهده صلح را با مصطفی پاشاوزیر اعظم و نماینده دولت عثمانی امضا و مبادله کرد.

نسب و دوران زندگی ساروخان

ساروخان مهرانی فرزند حمزه‌خان و نواده بایندرخان است. مهرانی‌ها از سده‌های میانه، حکومت موروثی آستارا را در اختیار داشتند. پس از شورش ناموفق امیر قبادخان حاکم آستارا علیه شاه طهماسب یکم در سال ۹۴۶ قمری حکومت آستارا به بایندرخان اعطاء شد. بایندرخان سال‌های  طولانی بر آستارا حکومت نمود. وی همواره به دولت صفوی وفادار بود و نقش مهمی در فرونشاندن شورش خان احمد خان در سال ۹۷۵۵ قمری داشت. سرانجام فرزندش حمزه‌خان، وی را از حکومت برکنار کرده و خود اختیار امور را به دست گرفت.[۹]

امیر حمزه‌خان تالش، مدتی بود که دم از عصیان می‌زد. وی در سال ۱۰۰۰ قمری قیام کرده و درقلعه شیندان پناه گرفت. ذوالفقارخان قره‌مانلو حاکم اردبیل با همراهی لشکر آذربایجان به مدت ۹۹ ماه  قلعه شیندان را محاصره کرد اما موفق به تسخیر آن نشد. سرانجام حمزه‌خان نامه‌ای به شاه نوشته و به شرح خصومت دیرینهٔ فرهاد خان قره‌مانلو و ذوالفقارخان قره‌مانلو فرزندان حسام‌بیگ قره‌مانلو با دودمان خود پرداخت. بر همین اساس، تسلیم قلعه را به اعزام حسین‌خان شاملو از سوی شاه و تضمین سلامت جانی خود و خانواده‌اش مشروط کرد.[۱۰] او در صفر ۱۰۰۱۱ قلعه شیندان را به حسین‌خان شاملو تسلیم کرده و با کشتی از آستارا عازم ولایت شیروان شد. دو پسر بزرگِ حمزه‌خان درقزوین و به دستور شاه به قتل رسید. چهار پسر دیگر او که خردسال بودند، اجازه یافتند که با پدرشان به شیروان بروند.[۱۲] هنگامی که حمزه‌خان به شیروان رسید، مورد استقبال احمد پاشا بیگلربیگی شیروان قرار گرفت. احمد پاشا در پایتخت خود شماخی، محلی را برای اقامت حمزه‌خان تدارک دید. پس از چندی، حمزه‌خان توسط دو نفر از همراهان سابق خود به قتل رسید.

پس از کشته شدن حمزه‌خان، همسر وی عجز و فقر خود را به زینب بیگم همسر شاه عباس رسانیده و  وی از شاه خواست که متعلقان امیر حمزه‌خان مرخص شوند و به وطن خود بازگردند که مورد موافقت شاه قرار گرفت.پس از دوسال، شاه عباس بر سر شفقت آمده، عَلَم، نقاره و خلعت برای بایندرخان دوم فرزند ارشد حمزه‌خان ارسال نمود. سپس حکومتِ ایالت آستارا و توابع آن را اعطاء کرده و دختر حسین‌خان شاملو را به عقد او درآورد. بایندرخان دوم به مدت ۱۸۸ سال حکومت نموده و درگذشت. پس از درگذشت او، شاه عباس حکومت موروثی را به برادرش ساروخان اعطاء کرده و دختر دیگر حسین‌خان شاملو را به عقد ساروخان درآورد.[۱۵]

ولایت آستارا و مردم آن علی‌رغم نقش مهمی که در روی کار آمدن شاه اسماعیل یکم و تثبیت حکومت صفویان داشت، در دوران شاه عباس به علت قیام حمزه‌خان مورد خشم و غضب قرار گرفت  ولی در زمان شاه صفی که ساروخان مهرانی حاکم آستارا بود، بار دیگر آستارا و حاکمش مورد توجه قرار گرفت.[۱۶] شاه صفی، ساروخان را پس از فرونشاندن شورش‌های گیلان در ابتدای دوران حکومت خود به خصوص شورش غریب‌شاه گیلانی، به دلیل دلاوری و شجاعت زیادی که از خود نشان داده بود، مورد تشویق خاص قرار داد[۱۷] و به مناسبت‌های مختلف به مصاحبت با او می‌پرداخت. از جمله در شوال ۱۰۴۰۰ به عزم ضیافت به منزل ساروخان رفته و از لشکر او سان دیده بود.[۱۸] همچنین به قصد شکار، در محرم ۱۰۴۶[۱۹] به شکارگاهی که توسط ساروخان فراهم شده، عزیمت کرده بود.[۲۰] میرزا محمدطاهر وحید قزوینی در توصیف ساروخان به عنوان یکی از «امرای عظام ولایت ممالک محروسه» در عصر شاه صفی می‌نویسد:

 
نگارهٔ آدام اولئاریوس
« ساروخان تالش از مبدأ جلوس همایون تا آخر ایام آن حضرت، حاکم آستارا و تالش بود و چنانچه سبق ذکر یافت، امر مصالحه با رومیان به حُسن سعی او صورت یافت. مردی بود به عقل و تدبیر و اصابت رأی مشهور و معروف؛ تا آخر ایام آن حضرت بدین امر اشتغال داشت و در ثانی‌الحال، او را ترقّیات روی نمود.[۲۱]  »

آدام اولئاریوس فرستادهٔ دوک هولشتاین-گوتورپ فردریک سوم در رأس یک هیئت دیپلماتیک به دربار صفوی بود. اولئاریوس در ۲۴ نوامبر ۱۶۳۶ ژولینی وارد ایران شده بود. او در راه بازگشت به موطن خود، اول ژانویه ۱۶۳۸۸ وارد گیلان شده و از راه کنارهٔ دریای خزر از آستارا عبور کرد.[۲۲] اولئاریوس از ۴ فوریه تا ۷ فوریه[یادداشت ۱] در آستارا اقامت داشته و میهمان ساروخان بود.[۲۳] او در کتاب سفرنامه خود، ساروخان را چنین توصیف کرده‌است:

« [روز چهارم فوریه]... موقعی که به نزدیکی آستارا رسیدیم، خان آستارا با عده زیادی سوار، به استقبال آمده، به سفیران خوش‌آمد گفت و ما را به خانه‌هایی در وسط باغات پر از درخت که برای اقامت‌مان در نظر گرفته بودند راهنمایی کرد… خان آستارا که ساروخان نام داشت، پیرمندی دانشمند و در عین حال مهربان و با محبت بود. در آخر ماه رمضان و پایان ایام روزه که مصادف با ششم فوریه بود، خان آستارا ضیافتی در منزل خود ترتیب داد که سفیران و اعضای عالی‌رتبهٔ سفارت را در آن دعوت کرده، پذیرایی مفصّلی به عمل آورد. ضمن صحبت، از چگونگی جنگ با غریب‌شاه گیلان حکایت می‌کرد و غنایمی را که در این جنگ به دست آورده بود ارائه داد که ضمن آن، سفرهٔ ابریشمیِ آبی‌رنگی بود که زردوزی شده و ارزش زیادی داشت. بر سر همین سفره، ما را اطعام کرد. ساروخان مورد توجه و عنایت خاص شاه صفی قرار داشت. به طوری که می‌گفت: قرار بود بهار آینده به عنوان سفیر از طرف شاه به هندوستان اعزام گردد…[۲۴]  »

تدابیر نظامی خان در برهه‌های مختلف، تأثیر به سزایی در پیروزی‌های سپاه صفوی داشته‌است. در سال ۱۰۶۰ که اورنگ‌زیب قصد تصرف دوباره هرات را داشت، مرتضی‌قلی‌خان قاجار قورچی‌باشی مأمور دفع حمله او شد. در حین نبرد بین دو سپاه، پیر بوداق‌خان دوم فرمانده جناح راست سپاه دچار حمله شده و اسب او  از پای درآمد. در این حین، ساروخان با نیروهای تالشیِ تحت امر خود، به یاری پیر بوداق‌خان رفته و با حملات پی در پی، چنان تأثیری در سپاه دشمن گذاشتند که نبرد خاتمه یافته[۲۵] و شبانه عقب‌نشینی کردند.[۲۶]

در دوران حکومت ساروخان، منصب خلیفهٔ تالش بر عهده یادگارعلی‌سلطان تالش از اولاد خادم‌بیگ تالش خلیفةالخلفای شاه اسماعیل یکم بود.[۲۷] او یکی از دیپلمات‌های شاه عباس بزرگ بود و به عنوان سفیر به کشورهای هند[۲۸] و عثمانی[۲۹] اعزام شده بود. پس از درگذشت وی در سال ۱۰۳۶[۳۰] با حکم شاه عباس اول، بدرخان سلطان ملقب به شاه‌قلی خلیفه[۲۷] به جای او منصوب شد.[۴]

در واپسین سند موجود از دوران زندگی ساروخان، وی روستایی به نام «اُلُوهر»[یادداشت ۲] از توابع محال ویلکیج را از شخصی به نام نصیر بیگ در ۱۴ ربیع‌الثانی ۱۰۶۲ به قیمت ۱۰۰ تومان تبریزی خریداری کرده‌است. این روستا در گذشته دارای موقعیت ویژه جغرافیایی بود.[۳۱]

غلبه بر شورش‌ها و استقرار امنیت در گیلان

گیلان در دوران شاه عباس بزرگ تبدیل به ایالت خاصه شده و تحت نظر وزیران صفوی بود. اصلان‌بیگ و پسرش اسماعیل‌بیگ و میرزا تقی اصفهانی و میرزا عبدالله قزوینی وزارت بیه‌پس را ۱۷۷ سال در اختیار داشتند. در طول این سال‌ها، مردم از ظلم وزیران به تنگ آمده بودند و از تحمیلات و ستم ایشان، جمع کثیری از  مردم متواری شده بودند. هر چند بار نیز که جریان را به عرض شاه می‌رساندند بهبودی در اوضاع نمی‌دیدند. با درگذشت شاه عباس، جمعی از ناراضیان که تا آن زمان از بیم قدرت شاه و تسلط عمال وی سکوت پیشه کرده بودند، درصدد برآمدند تا نارضایتی‌ها را سازماندهی کرده و راهی برای قیام پیدا کنند.[۳۲]

سرکوبی شورش غریب‌شاه

قیام غریب‌شاه یکی از قیام‌هایی است که در آغاز زمامداری شاه صفی، در گیلان به وقوع پیوست. طراحان اولیهٔ این قیام، تعدادی از اعیان و بزرگان ناراضی محلی بودند اما دامنهٔ آن به سرعت گسترده شد و بسیاری از مردم شهرها و روستاهای گیلان، با قیام همراه شدند.[۳۳]

رهبری این قیام با کالنجار سلطان بود. کالنجار سلطان ملقب به غریب‌شاه فرزند شاه جمشیدخان یکی از خان‌های بیه‌پس بود که توسط شاه عباس سرکوب شده بود. کالنجار در این سال‌ها در خفا زیسته و بلافاصله با شنیدن خبر درگذشت شاه عباس، قیام را آغاز کرد. قیام غریب‌شاه در روز ۲۰ شعبان ۱۰۳۸۸ به همراه تعدادی از شورشیان، با حمله به خانه میر مراد لشته‌نشایی کلانتر لاهیجان و غارت اموال وی آغاز شده و با غارت اموال سایر عوامل حکومتی ادامه پیدا کرد.[۳۴] لشکریان غریب‌شاه در ۲۸ شعبان متوجه رشت شدند. اسماعیل‌بیگ وزیر گیلان که تاب مقاومت نداشت، از گرگین سلطان حاکم گسکر درخواست کمک کرد اما پیش از رسیدن قوای کمکی، به همراه کلانتران و اعیان از رشت خارج شده و به گسکر رفت. به این ترتیب غریب‌شاه به راحتی وارد رشت شده و شهر را غارت کرد.[۳۵]گرگین سلطان با ارسال نامه‌ای، شورش غریب‌شاه و فرار اسماعیل‌بیگ را به اطلاع ساروخان رساند.[۳۶]

تا پیش از عزیمت ساروخان، پیشروی‌های غریب‌شاه در گیلان ادامه داشت. او در روز سه‌شنبه ۳۰ شعبان با لشکر ۱۰٬۰۰۰ نفری به سمت فومن حرکت کرد. با شنیدن این خبر، محمدبیگ کلانتر فومن به همراه اعیان، از شهر خارج شد و فومن نیز بدون زحمت به دست شورشیان افتاد.[۳۷] اما وزیر لاهیجان که در ابتدای شورش به قزوین فرار کرده بود، با همراهی بهرام‌قلی‌سلطان‌صوفی حاکم دیلمان، به لشت نشا آمده و نیروهای غریب‌شاه را شکست دادند. با شنیدن این خبر، غریب‌شاه در چهارشنبه اول رمضان از فومن خارج شده و به رشت بازگشت.[۳۸] یکی از طایفه‌های تنکابن به نام «شریح» که از حیدرسلطان حاکم تنکابن ناراضی  و هراسان بودند، مخفیانه پیامی به غریب‌شاه فرستاده و آمادگی خود را برای شورش بر سلطان اعلام می‌کنند. غریب‌شاه نیز به سوی تنکابن حرکت کرد تا این منطقه را نیز در اختیار بگیرد اما با هشیاری حیدر سلطان، حملهٔ غریب‌شاه دفع شده و لشکریان تنکابن با تعقیب لشکر غریب‌شاه، بسیاری از آنان را به قتل رساندند. او پس از این شکست، به سمت لنگرود حرکت کرد و از آن جا عازم لاهیجان شد اما با شنیدن بازگشت میرزا عبدالله وزیر لاهیجان و کلانتران و همراهانش، مجبور به فرار به لشت نشا شد.[۳۹] در همین حال بهرام‌قلی‌سلطان نیز از فرصت استفاده کرده و با حمله به لشکر شورشیان، بخشی از آنان را به قتل رساند.[۴۰]

... محمدی‌خان و گرگین سلطان و بهرام‌قلی‌سلطان‌صوفی و وزرای گیلانات، از سخن و صلاح ساروخان تالش درنگذرند و به همه جهت اطاعت و متابعت او نمایند که اختیار ضبط و ربط و بست و فتور امور گیلانات به عهدهٔ اهتمام او فرموده‌ایم که هرآن‌چه صلاح حال این‌جانب بوده باشد، به عمل آورد…

«
»
فرمان شاه صفی به جهت سپهسالاری ساروخان،
 
رمضان ۱۰۳۸ قمری.[۴۱]

گرگین سلطان پس از اطمینان از بازگشت غریب‌شاه از فومن به رشت، با لشکر خود به سمت رشت حرکت کرده و در کنار رودخانه پسیخان، به انتظار ساروخان اردو زد. شب پنج‌شنبه ۲ رمضان، محمدبیگ کلانتر فومن نیز به اردوی سلطان پیوست. سرانجام در نخستین ساعات صبح جمعه ۳ رمضان، ساروخان با لشکر ۵٬۰۰۰ نفری خود به اردوی گرگین سلطان رسید. وی سپاهی را به فرماندهی زینل‌بیگ گسکری برای تحت کنترل گرفتن شهر رشت ارسال کرد.[۴۲] ساروخان که فرماندهی کل گیلان را از شاه صفی دریافت کرده بود،[۴۳] پس از تجمیع لشکریان در سیاه رودبار، به جارچیان سپاه دستور داد که اعلام کنند کسی حق ندارد خودسرانه شخصی را به قتل برساند. لشکریان موظف هستند که افراد دستگیرشده را به نزد او بیاورند تا با حضور وزیران و کلانتران محاکمه شده و به جزای عمل خود برسند.[۴۴] همچنین شاه صفی حکم کرده بود که تمام قورچیان و غلامان تالش، اردبیل، طارم، خلخال و سایر نواحی اطراف به لشکر مذکور بپیوندند.[۴۵] این افراد پیش از آن که حکم الزام‌آور شاه برسد نیز در حال آماده شدن و تهیه جنگ‌افزار بودند.[۴۶]

با صدور حکم به نام ساروخان، غریب‌شاه افرادی را به اطراف لاهیجان فرستاد تا به جمع‌آوری سپاه بپردازند. آنان نیز مردم را خواه با رضایت و خواه به اجبار با خود به لشت نشا برده و یک لشکر ۱۰٬۰۰۰ نفری را به وجود آوردند. غریب‌شاه تصمیم گرفت به جای نبرد مستقیم، به شیوه شبیخون، حمله را آغاز کند. فردی به نام محمدقاسم فرزند شیخ ابراهیم کوچصفهانی که از نقشه غریب‌شاه باخبر شده بود، به نزد ساروخان گریخته و نقشه وی را فاش کرد.[۴۷] عصر جمعه ۲۵۵ شوال، محمدی‌خان گوهری حاکم کوهدم و گرگین سلطان حاکم گسکر با نیروهای خود از سیاه رودبار خارج شده و شنبه به کوچصفهان رسیدند. سپاه ساروخان نیز در بِلِس‌بِنهبه آنان ملحق شده و نبرد با لشکریان غریب‌شاه آغاز شد.[۴۸] با نمایان شدن آثار شکست، غریب‌شاه و سرکردگان لشکر به سمت جنگل گریختند. ساروخان پس از این پیروزی، وارد لشت نشا شده و دستور ادامه جستجو برای یافتن غریب‌شاه و همراهانش را صادر کرد. لشکریان پس از سه روز[۴۹] غریب‌شاه و سرکردگان شورشی را در جنگل‌های لشت نشا دستگیر کرده و به نزد خان آوردند. خان او را مدتی در زندان نگه داشت و سپس به اصفهان فرستاد و شاه نیز وی را اعدام کرد.[۴۳]سرانجام غریب‌شاه با کشته دادن ۷۸۷۰ نفر خود نیز مقتول گردید.[۳۲]

ساروخان در ازای خدمات خود، مورد توجه و عنایت خاص شاه قرار گرفت. خلعتی از سوی دربار صفوی اعطا شده و تمام حکومت گیلان به او واگذار شد.[۳۲]گرگین سلطان نیز به مرتبه خانی ارتقا پیدا کرد. اما بهرام‌قلی‌سلطان به دلیل کوتاهی در وظایف خود از حکومت دیلمان برکنار شد.[۵۰]

مجازات عاملان فساد و ناامنی

با سرکوبی شورش، ساروخان فرمان آزادی تمامی اسیران را صادر کرد. در مدت ۱۰ روز اقامت ساروخان، سرکردگان این شورش از جمله رهبر معنوی آنان پیرشمس گل گیلوایی و نیز کسانی که در این مدت به این فتنه و آشوب پرداخته بودند، اعدام شدند.[۵۱] پس از استقرار آرامش و امنیت در بیه‌پس، محمدی‌خان و گرگین سلطان از لشکر ساروخان جدا شده و به دیار خود بازگشتند. ساروخان با لشکر آستارا در ماه ذی‌القعده به رشت رفته و تمام کسانی را که موجب ناامنی و غارت اموال مردم شده بودند، مجازات نمود.[۵۲] سپس در روز پنج‌شنبه ۵ ذی‌الحجه از رشت خارج شده و به لاهیجان مرکز بیه‌پیش رفت.[۵۳]

در لاهیجان شایعه شده بود که بهرام‌قلی‌سلطان‌صوفی حاکم دیلمان برای غارت ثروت بازرگانان اروپایی و ارامنه، از موقعیت خود سوءاستفاده کرده و همچنین مبالغ زیادی را به زور از کدخدای رانکوه و نواحی مجاور آن گرفته‌است. ساروخان در حضور وزیر، کلانتر و شیخ‌الاسلام لاهیجان و نیز کدخدایان تالش و شاکیان و مال‌باختگان به وضعیت او رسیدگی نموده و اموال بازرگانان را به آنان بازگرداند.[۵۴] بهرام‌قلی‌سلطان از منصب حکومت دیلمان و رانکوه و نیز ریاست طایفه صوفی برکنار شده و آدم‌خان گرجی به جای او منصوب شد.[۵۵] ساروخان در مدت دو ماه استقرار در لاهیجان، به مشکلات مردم بیه‌پیش رسیدگی نموده و عاملان فساد را مجازات نمود.[۵۶]

یکی از اعدام‌شدگان، شخصی به نام میرفرخ قاتل ملا علی کامی بود. ملا علی کامی نایب کلانتر لاهیجان و از اشخاص سرشناس لاهیجان بود و زیر نظر بهزادبیگ وزیر سابق گیلان تربیت شده بود. اوایل رمضان که غریب‌شاه وارد لاهیجان شد، وی حاضر به تبعیت و همراهی با قیام او نشده و به لیل رفته بود تا مورد حمایت آشنایان خود قرار گیرد اما توسط میرفرخ به قتل رسیده بود.[۵۷] ساروخان ۱۰۰۰ نفر پیاده‌نظام از لشکر آستارا را برای یافتن میرفرخ به منطقه ارسال کرده و به کدخدایانِ تالشیِ آن منطقه تکلیف کرده بود که حتماً او را بیابند. پس از چند روز وی را در ارتفاعات سمام دستگیر کرده و به نزد خان آوردند. میرفرخ در میدان لاهیجان توسط ملاعبدالواسع برادرزادهٔ ملا علی کامی قصاص شد. پس از رفع و رجوع مشکلات مردم ولایت بیه‌پیش، ساروخان یکی از افراد مورد اعتماد خود را با تعدادی نیرو به حراست از قلعه لاهیجان گمارده و عازم کوچصفهان شد.[۵۸] ساروخان در کوچصفهان نیز به رتق و فتق امور پرداخته و یکی از افراد مورد اعتماد را مأمور استرداد اموال غارت شده و بازگرداندن آنان کرد و خود به رشت رفت.[۵۹] سرانجام در ۲۰ صفر ۱۰۳۹۹ ساروخان با بدرقه و دعای خیر همه مردم، رشت را به مقصد آستارا ترک کرد.[۵۵]

شرکت در جنگ با عثمانی

... ما نیز رفاه حال عجزه و مساکین و فراغ بال کافه برایای جانبین را منظور داشته ایالت و شوکت پناه، ابهت و نصفت دستگاه، عالی‌جاه نظام الایالة و الاقبال ساروخان را که از اجله امرای معتمد خواقین معتبر این دودمان ولایت‌مکان و محل اعتماد نواب همایون ماست مقرر فرمودیم که از جانب اشرف ما وکیل بوده به اتفاق جناب وزارت و ایالت مآب مشارٌ‌الیه، ارکان صلح و صلاح و محل سنور و سرحد را استقرار و استحکام داده در این باب وثیقه معتبره مسجله از جانبین موافق صلاح دولت طرفین به تحریر آورند و ایالت‌پناهین عالی‌جاهین مومی‌الیهما بعد از تشیید بنیان عهد و پیمان، سنور و سرحد جانب بغداد و آذربایجان را بدین عنوان قرار داده، احدی از امرا و حکام این دودمان مخلد البنیان از آن تجاوز جایز ندارند…

«
»
بخشی از نامه شاه صفی به سلطان مراد چهارم،
 
محرم ۱۰۴۸ قمری.[۶۰][۶۱]

اولین نبرد از جنگ ایران و عثمانی

خسرو پاشا بوشناق وزیر اعظم امپراتوری عثمانی در سال ۱۰۳۹ با مأموریت بازپس‌گیری ولایاتی که در زمان شاه عباس از تصرف آنان خارج شده بود، به سوی ایران روانه شد.[۶۲] خسرو پاشا با  وجود محاصره پنجاه روزه بغداد، موفق به فتح بغداد نشد. او سپس عازم فتح تبریز شد اما باز هم ناکام ماند.[۶۳] ساروخان که به تازگی شورش غریب‌شاه را سرکوب کرده بود، به اردوی شاه صفی پیوسته و در جنگ با خسرو پاشا شرکت کرده بود.[۶۴]

 

دومین نبرد از جنگ ایران و عثمانی

سلطان مراد چهارم با لشکری عظیم در شوال ۱۰۴۴ عازم ایران شد. او در صفر ۱۰۴۵ به محاصره قلعه ایروان پرداخته و با وجود مقاومت شدید مدافعان شهر، قادر به تسخیر قلعه نشده بود اما در نهایت با تسلیم شدن طهماسب‌قلی‌خان قاجار در روز ۱۳۳ صفر توانست ایروان را فتح کند. شاه صفی تا ماه‌ها اقدامی در برابر این تجاوز انجام نداد. تا این که در روز ۲۵ شوال همان سال طی جنگی سخت، ایروان را از عثمانی پس گرفت. ساروخان یکی از امرای سپاه صفوی در جریان بازپس‌گیری قلعه ایروان بود.[۶۵]

سومین نبرد از جنگ ایران و عثمانی

سلطان مراد چهارم در سال ۱۰۴۷ از راه موصل به بغداد لشکر شد تا دوباره بغداد را تصرف کند. سلطان عثمانی که مصمم به فتح بغداد بود، علی‌رغم کشته شدن محمد پاشا وزیر اعظم خود، دست از محاصره بغداد نداشت تا سرانجام جمعه ۱۸ شعبان ۱۰۴۷۷ در چهلمین روز محاصره به کمک توپخانه سنگین، موفق به شکست حصار شهر شد. تصرف بغداد توسط سلطان مراد چهارم، به سلطه پانزده سال ایرانیان بر بغداد پایان داد. مقاومت شدید ایرانیان در دوران محاصره باعث شد که سلطان مراد پس از ورود به بغداد، دستور قتل‌عام آنان را بدهد.[۶۶] به دنبال سقوط بغداد شاه صفی دستور داد ساروخان به همراه رستم خان سپهسالار بیگلربیگی آذربایجان، نظرعلی‌خان حاکم اردبیل و آقاخان مقدم حاکم مراغه با لشکریان خود به سپاه شاه پیوسته و عازم بغداد شوند.[۶۷] شاه صفی در رأس سپاه دوازده هزار نفری تا قصر شیرین آمد، اما به دلیل کم‌تعداد بودن قوا، از جنگ خودداری کرده و سفیری به نام محمدقلی‌سلطان را برای پیشنهاد صلح به بغداد فرستاد.[۶۶]ساروخان تالش برای مأموریت عقد صلح‌نامه و مبادله آن بین دو دولت انتخاب شد.[۶۸]

انعقاد عهدنامه زهاب

شنبه دوم محرم ۱۰۴۸ ساروخان مأموریت یافت که به نمایندگی از سوی دولت صفوی، عهدنامه صلح را منعقد کرده و به شناسایی سرحد دو کشور بپردازد. او روز ۱۱ محرم وارد استانبول شده و مورد استقبال رسمی سلطان عثمانی قرار گرفت. عهدنامه صلح در روز پنج‌شنبه ۱۴ محرم ۱۰۴۸ برابر با ۲۷ مه ۱۶۳۹۹ میلادی بین ساروخان و مصطفی پاشا صدراعظم عثمانی به امضا رسید.[۶۹]

با انعقاد عهدنامه زهاب، جنگ‌های طولانی میان ایران و عثمانی خاتمه یافت و دوران صلح، تا برافتادن صفویان ادامه یافت. بنا بر مفاد این عهدنامه، مرز میان دو دولت تعیین شد که امروزه نیز با اندک تغییری برقرار است. بر طبق این مفاد، آذربایجان و ارمنستان به ایران واگذار شد و بغداد نیز به عثمانی تعلق گرفت.[۷۰]

سرکوبی شورش ازبکان

قندهار در جریان خیانت علی‌مردان خان به تصرف گورکانیان درآمده بود و تا پایان دوران سلطنت شاه صفی، به علت گرفتاری‌های ایران در جنگ با عثمانی، همچنان در تصرف هندی‌ها بود. شاه عباس دوم در سال ۱۰۵۳، سپاهی را به فرماندهی رستم خان سپهسالار مأمور فتح قندهار کرد اما اورنگ‌زیب که از سوی پدرش شاه جهان پادشاه گورکانی هند مأمور دفاع از قندهار شده بود، شکست سنگینی را متوجه سپاه قزلباش کرده و متوجه بخارا شد.[۷۱] نادر محمد خاناشترخانی[یادداشت ۳] خان بخارا که پس از برادرش امامقلی خان به مسند حکومت نشسته بود، امرا و درباریان بلخ را به مصدر امور نشانده بود، چرا که به امرای ازبک اعتماد نداشت. همین مسئله موجب بروز اختلافاتی شده بود.[۷۲] او فردی آزمند و مال‌دوست بود و به سبب این طمع فراوان، اموال و دارایی‌های افراد را به زور تصاحب می‌نمود. امرای ازبک که از شیوه حکومت وی ناراضی بودند، در سال ۱۰۵۵ قمری تصمیم به شورش علیه او از تاشکند گرفتند. نادر محمد خان، فرزندش عبدالعزیز خان را برای سرکوبی آنان فرستاد. امرای ازبک، عبدالعزیزخان را با وعده سلطنت فریب داده و او را وادار به سرپیچی از پدرش کردند. با  رسیدن این خبر به بخارا، اهالی بخارا نیز علیه نادر محمد خان قیام کردند. خان در این شرایط به بلخ فرار کرد و در آن جا تلاش بسیاری برای گردآوری سپاه انجام داد اما سپاهیان وی، با دریافت پول، به پسرش متمایل می‌شدند. سرانجام نادر محمد خان از شاه جهان درخواست کمک کرد.[۷۳] سپاهیان هند به محض ورود به بلخ،  موفقیت به دست آمده را فتح بزرگی برای خودشان دانسته و حاکمیت خود را مستقر کردند. نادر محمد خان از ترس هندی‌ها به سوی ایران روی آورد. شاه عباس دوم پس از اطلاع از این امر، او را به گرمی پذیرفته و پذیرایی مفصلی از او انجام داده و شامگاه ۱۷ رمضان ۱۰۵۵ جشن بزرگی به افتخار او در اصفهان برگزار کرد.[۷۴] شاه صفوی، سپاهی برای وی فراهم کرد که شامل پانزده هزار سواره و هشت هزار پیاده بود. شاه، ساروخان را به فرماندهی آن سپاه تعیین کرده و وی را مأمور فتح بخارا نمود. همچنین به امرای خراسان فرمان داد که به ساروخان بپیوندند.[۷۵] با رسیدن سپاه به مشهد، آوازه قدرت آن به گوش دشمنان نادر محمد خان رسیده و  با ارسال نامه و قاصد، اطاعت خود را اعلام کردند ولی عبدالعزیز خان حاضر به اطاعت نشد و چندین مرتبه به نبرد با سپاه ساروخان پرداخت. سرانجام عبدالعزیز خان شکست خورده و شورش او توسط ساروخان سرکوب شد. نادر محمد خان در روز ۹ شوال ۱۰۵۵ بار دیگر بر تخت سلطنت بخارا نشست. او در ازای کمک شاه صفوی، یکی از ایالات حاصلخیز خود را به شاه بخشید.[۷۶]

شرکت در فتح قندهار

یک سال پس از سرکوبی ازبکان و فتح بخارا به دست ساروخان، شاه جهان سفیری به ایران فرستاد و تقاضای صلح کرد اما شاه عباس که قصد بازپس‌گیری قندهار را داشت، اعتنایی ننمود و در سال ۱۰۵۷ مرتضی‌قلی‌خان قاجار را به سپهسالاری منصوب و مأمور فتح قندهار کرد و خودش نیز فرماندهی سپاه دیگری را به عهده گرفت و از راه خراسان عازم قندهار شد. ساروخان که فرماندهی قوای خراسان را بر عهده داشت، در هرات مستقر بود. با ورود شاه عباس دوم به هرات، به استقبال شاه رفته و به سپاه او پیوستند.[۷۷] همزمان با محاصره قندهار، ساروخان مأمور فتح زمین‌داور شد. اسدالله‌خان کوتوالِ قلعهٔ زمین‌داور که تاب مقاومت نداشت، تسلیم ساروخان شد. از آن جایی که زمین‌داور بخشی از ولایت هرات بود، او نامه‌ای به شاه نوشته و درخواست کرده بود برای حفظ ظاهر و آبرو، تا هنگامی که هرات فتح  نشده‌است، قلعه را تسلیم نکند. ساروخان این نامه را به شاه رسانده و شاه نیز با این درخواست موافقت کرد اما دستور داد قلعه در محاصره باقی بماند و احدی حق رفت‌وآمد به قلعه نداشته باشد.[۷۸] سرانجام شاه عباس دوم در روز یک‌شنبه ۱۶ محرم ۱۰۵۹ وارد قندهار شده و به نام او سکه زدند و خطبه خواندند. شاه جهان در سال‌های آتی، سه بار عزم تصرف قندهار کرد اما هر بار شکست خوردتا این که به دست فرزندش اورنگ‌زیب نابینا شده و از سلطنت خلع شد.[۸۱]

موقوفه ساروخان تالش

با این که مهمترین عامل تشکیل و توسعه شهر مشهد، وجود حرم امام رضا است، اما این عامل توسط عوامل دیگر نظیر «وقف» تقویت شد و رشد و پیشرفت شهر مشهد، به خصوص از زمان شاه عباس اول را به همراه آورد. اغلب این وقف‌ها توسط بزرگان و عمال حکومتی انجام می‌گرفت که در رأس آن‌ها شاه عباس اول قرار داشت. همچنین بیشتر فضاهای درونی شهر مشهد نظیر مسجد، کاروانسرا، مدرسه، حمام، بیمارستان و مصلا، موقوفی بوده و نیز بیشتر این فضاها در محدوده حرم رضوی متمرکز بودند.[۸۲]

بیمارستانِ وابسته به حرم امام رضا در دوره صفویان مورد توجه ویژه‌ای قرار داشت و دارای تشکیلات اداری منظم و حساب شده‌ای بود. در اسناد مربوط به این دوره، از این بیمارستان با نام «دارالشفاء» یاد می‌شود. یکی از منابع اصلی تأمین مخارج دارالشفاء، موقوفات بودند. «موقوفهٔ ساروخان تالش» مجموعه‌ای از دکان‌های اطراف دارالشفاء بود که توسط ساروخان احداث شده و وقف دارالشفاء شده بود. با توجه به اسناد و وقف‌نامه‌ها، این موقوفه و «موقوفهٔ خواجه عتیق منشی» از منابع اصلی تأمین مخارج دارالشفاء بوده‌اند.

ساروخان پس از ۴۱ سال حکومت بر آستارا، در سال ۱۰۶۳ قمری درگذشتو قلیچ خان تالش جانشین او شد.

امیر ساروخان مهرانی معروف به ساروخان تالش

امیر ساروخان مهرانی معروف به ساروخان تالش حاکم موروثی ولایت آستارا، دیپلمات و از فرماندهان نظامی دوران سلطنت شاه عباس بزرگ، شاه صفی و شاه عباس دوم است. او یکی از  ۹۲ تن امرای بزرگ شاه عباس بزرگ است.در آغاز سلطنت شاه صفی در طغیان غریب‌شاه در رشتو لاهیجان، مأمور سرکوبی شورشیان گردید. در حمله سلطان مراد چهارم به بغداد، جزو سرکردگان شاه صفی بود و در پایان جنگ به نمایندگی ایران، به روم رفت و معاهده صلح را با مصطفی پاشاوزیر اعظم و نماینده دولت عثمانی امضا و مبادله کرد.

نسب و دوران زندگی ساروخان

ساروخان مهرانی فرزند حمزه‌خان و نواده بایندرخان است. مهرانی‌ها از سده‌های میانه، حکومت موروثی آستارا را در اختیار داشتند. پس از شورش ناموفق امیر قبادخان حاکم آستارا علیه شاه طهماسب یکم در سال ۹۴۶ قمری حکومت آستارا به بایندرخان اعطاء شد. بایندرخان سال‌های  طولانی بر آستارا حکومت نمود. وی همواره به دولت صفوی وفادار بود و نقش مهمی در فرونشاندن شورش خان احمد خان در سال ۹۷۵۵ قمری داشت. سرانجام فرزندش حمزه‌خان، وی را از حکومت برکنار کرده و خود اختیار امور را به دست گرفت.[۹]

امیر حمزه‌خان تالش، مدتی بود که دم از عصیان می‌زد. وی در سال ۱۰۰۰ قمری قیام کرده و درقلعه شیندان پناه گرفت. ذوالفقارخان قره‌مانلو حاکم اردبیل با همراهی لشکر آذربایجان به مدت ۹۹ ماه  قلعه شیندان را محاصره کرد اما موفق به تسخیر آن نشد. سرانجام حمزه‌خان نامه‌ای به شاه نوشته و به شرح خصومت دیرینهٔ فرهاد خان قره‌مانلو و ذوالفقارخان قره‌مانلو فرزندان حسام‌بیگ قره‌مانلو با دودمان خود پرداخت. بر همین اساس، تسلیم قلعه را به اعزام حسین‌خان شاملو از سوی شاه و تضمین سلامت جانی خود و خانواده‌اش مشروط کرد.[۱۰] او در صفر ۱۰۰۱۱ قلعه شیندان را به حسین‌خان شاملو تسلیم کرده و با کشتی از آستارا عازم ولایت شیروان شد. دو پسر بزرگِ حمزه‌خان درقزوین و به دستور شاه به قتل رسید. چهار پسر دیگر او که خردسال بودند، اجازه یافتند که با پدرشان به شیروان بروند.[۱۲] هنگامی که حمزه‌خان به شیروان رسید، مورد استقبال احمد پاشا بیگلربیگی شیروان قرار گرفت. احمد پاشا در پایتخت خود شماخی، محلی را برای اقامت حمزه‌خان تدارک دید. پس از چندی، حمزه‌خان توسط دو نفر از همراهان سابق خود به قتل رسید.

پس از کشته شدن حمزه‌خان، همسر وی عجز و فقر خود را به زینب بیگم همسر شاه عباس رسانیده و  وی از شاه خواست که متعلقان امیر حمزه‌خان مرخص شوند و به وطن خود بازگردند که مورد موافقت شاه قرار گرفت.پس از دوسال، شاه عباس بر سر شفقت آمده، عَلَم، نقاره و خلعت برای بایندرخان دوم فرزند ارشد حمزه‌خان ارسال نمود. سپس حکومتِ ایالت آستارا و توابع آن را اعطاء کرده و دختر حسین‌خان شاملو را به عقد او درآورد. بایندرخان دوم به مدت ۱۸۸ سال حکومت نموده و درگذشت. پس از درگذشت او، شاه عباس حکومت موروثی را به برادرش ساروخان اعطاء کرده و دختر دیگر حسین‌خان شاملو را به عقد ساروخان درآورد.[۱۵]

ولایت آستارا و مردم آن علی‌رغم نقش مهمی که در روی کار آمدن شاه اسماعیل یکم و تثبیت حکومت صفویان داشت، در دوران شاه عباس به علت قیام حمزه‌خان مورد خشم و غضب قرار گرفت  ولی در زمان شاه صفی که ساروخان مهرانی حاکم آستارا بود، بار دیگر آستارا و حاکمش مورد توجه قرار گرفت.[۱۶] شاه صفی، ساروخان را پس از فرونشاندن شورش‌های گیلان در ابتدای دوران حکومت خود به خصوص شورش غریب‌شاه گیلانی، به دلیل دلاوری و شجاعت زیادی که از خود نشان داده بود، مورد تشویق خاص قرار داد[۱۷] و به مناسبت‌های مختلف به مصاحبت با او می‌پرداخت. از جمله در شوال ۱۰۴۰۰ به عزم ضیافت به منزل ساروخان رفته و از لشکر او سان دیده بود.[۱۸] همچنین به قصد شکار، در محرم ۱۰۴۶[۱۹] به شکارگاهی که توسط ساروخان فراهم شده، عزیمت کرده بود.[۲۰] میرزا محمدطاهر وحید قزوینی در توصیف ساروخان به عنوان یکی از «امرای عظام ولایت ممالک محروسه» در عصر شاه صفی می‌نویسد:

 
نگارهٔ آدام اولئاریوس
« ساروخان تالش از مبدأ جلوس همایون تا آخر ایام آن حضرت، حاکم آستارا و تالش بود و چنانچه سبق ذکر یافت، امر مصالحه با رومیان به حُسن سعی او صورت یافت. مردی بود به عقل و تدبیر و اصابت رأی مشهور و معروف؛ تا آخر ایام آن حضرت بدین امر اشتغال داشت و در ثانی‌الحال، او را ترقّیات روی نمود.[۲۱]  »

آدام اولئاریوس فرستادهٔ دوک هولشتاین-گوتورپ فردریک سوم در رأس یک هیئت دیپلماتیک به دربار صفوی بود. اولئاریوس در ۲۴ نوامبر ۱۶۳۶ ژولینی وارد ایران شده بود. او در راه بازگشت به موطن خود، اول ژانویه ۱۶۳۸۸ وارد گیلان شده و از راه کنارهٔ دریای خزر از آستارا عبور کرد.[۲۲] اولئاریوس از ۴ فوریه تا ۷ فوریه[یادداشت ۱] در آستارا اقامت داشته و میهمان ساروخان بود.[۲۳] او در کتاب سفرنامه خود، ساروخان را چنین توصیف کرده‌است:

« [روز چهارم فوریه]... موقعی که به نزدیکی آستارا رسیدیم، خان آستارا با عده زیادی سوار، به استقبال آمده، به سفیران خوش‌آمد گفت و ما را به خانه‌هایی در وسط باغات پر از درخت که برای اقامت‌مان در نظر گرفته بودند راهنمایی کرد… خان آستارا که ساروخان نام داشت، پیرمندی دانشمند و در عین حال مهربان و با محبت بود. در آخر ماه رمضان و پایان ایام روزه که مصادف با ششم فوریه بود، خان آستارا ضیافتی در منزل خود ترتیب داد که سفیران و اعضای عالی‌رتبهٔ سفارت را در آن دعوت کرده، پذیرایی مفصّلی به عمل آورد. ضمن صحبت، از چگونگی جنگ با غریب‌شاه گیلان حکایت می‌کرد و غنایمی را که در این جنگ به دست آورده بود ارائه داد که ضمن آن، سفرهٔ ابریشمیِ آبی‌رنگی بود که زردوزی شده و ارزش زیادی داشت. بر سر همین سفره، ما را اطعام کرد. ساروخان مورد توجه و عنایت خاص شاه صفی قرار داشت. به طوری که می‌گفت: قرار بود بهار آینده به عنوان سفیر از طرف شاه به هندوستان اعزام گردد…[۲۴]  »

تدابیر نظامی خان در برهه‌های مختلف، تأثیر به سزایی در پیروزی‌های سپاه صفوی داشته‌است. در سال ۱۰۶۰ که اورنگ‌زیب قصد تصرف دوباره هرات را داشت، مرتضی‌قلی‌خان قاجار قورچی‌باشی مأمور دفع حمله او شد. در حین نبرد بین دو سپاه، پیر بوداق‌خان دوم فرمانده جناح راست سپاه دچار حمله شده و اسب او  از پای درآمد. در این حین، ساروخان با نیروهای تالشیِ تحت امر خود، به یاری پیر بوداق‌خان رفته و با حملات پی در پی، چنان تأثیری در سپاه دشمن گذاشتند که نبرد خاتمه یافته[۲۵] و شبانه عقب‌نشینی کردند.[۲۶]

در دوران حکومت ساروخان، منصب خلیفهٔ تالش بر عهده یادگارعلی‌سلطان تالش از اولاد خادم‌بیگ تالش خلیفةالخلفای شاه اسماعیل یکم بود.[۲۷] او یکی از دیپلمات‌های شاه عباس بزرگ بود و به عنوان سفیر به کشورهای هند[۲۸] و عثمانی[۲۹] اعزام شده بود. پس از درگذشت وی در سال ۱۰۳۶[۳۰] با حکم شاه عباس اول، بدرخان سلطان ملقب به شاه‌قلی خلیفه[۲۷] به جای او منصوب شد.[۴]

در واپسین سند موجود از دوران زندگی ساروخان، وی روستایی به نام «اُلُوهر»[یادداشت ۲] از توابع محال ویلکیج را از شخصی به نام نصیر بیگ در ۱۴ ربیع‌الثانی ۱۰۶۲ به قیمت ۱۰۰ تومان تبریزی خریداری کرده‌است. این روستا در گذشته دارای موقعیت ویژه جغرافیایی بود.[۳۱]

غلبه بر شورش‌ها و استقرار امنیت در گیلان

گیلان در دوران شاه عباس بزرگ تبدیل به ایالت خاصه شده و تحت نظر وزیران صفوی بود. اصلان‌بیگ و پسرش اسماعیل‌بیگ و میرزا تقی اصفهانی و میرزا عبدالله قزوینی وزارت بیه‌پس را ۱۷۷ سال در اختیار داشتند. در طول این سال‌ها، مردم از ظلم وزیران به تنگ آمده بودند و از تحمیلات و ستم ایشان، جمع کثیری از  مردم متواری شده بودند. هر چند بار نیز که جریان را به عرض شاه می‌رساندند بهبودی در اوضاع نمی‌دیدند. با درگذشت شاه عباس، جمعی از ناراضیان که تا آن زمان از بیم قدرت شاه و تسلط عمال وی سکوت پیشه کرده بودند، درصدد برآمدند تا نارضایتی‌ها را سازماندهی کرده و راهی برای قیام پیدا کنند.[۳۲]

سرکوبی شورش غریب‌شاه

قیام غریب‌شاه یکی از قیام‌هایی است که در آغاز زمامداری شاه صفی، در گیلان به وقوع پیوست. طراحان اولیهٔ این قیام، تعدادی از اعیان و بزرگان ناراضی محلی بودند اما دامنهٔ آن به سرعت گسترده شد و بسیاری از مردم شهرها و روستاهای گیلان، با قیام همراه شدند.[۳۳]

رهبری این قیام با کالنجار سلطان بود. کالنجار سلطان ملقب به غریب‌شاه فرزند شاه جمشیدخان یکی از خان‌های بیه‌پس بود که توسط شاه عباس سرکوب شده بود. کالنجار در این سال‌ها در خفا زیسته و بلافاصله با شنیدن خبر درگذشت شاه عباس، قیام را آغاز کرد. قیام غریب‌شاه در روز ۲۰ شعبان ۱۰۳۸۸ به همراه تعدادی از شورشیان، با حمله به خانه میر مراد لشته‌نشایی کلانتر لاهیجان و غارت اموال وی آغاز شده و با غارت اموال سایر عوامل حکومتی ادامه پیدا کرد.[۳۴] لشکریان غریب‌شاه در ۲۸ شعبان متوجه رشت شدند. اسماعیل‌بیگ وزیر گیلان که تاب مقاومت نداشت، از گرگین سلطان حاکم گسکر درخواست کمک کرد اما پیش از رسیدن قوای کمکی، به همراه کلانتران و اعیان از رشت خارج شده و به گسکر رفت. به این ترتیب غریب‌شاه به راحتی وارد رشت شده و شهر را غارت کرد.[۳۵]گرگین سلطان با ارسال نامه‌ای، شورش غریب‌شاه و فرار اسماعیل‌بیگ را به اطلاع ساروخان رساند.[۳۶]

تا پیش از عزیمت ساروخان، پیشروی‌های غریب‌شاه در گیلان ادامه داشت. او در روز سه‌شنبه ۳۰ شعبان با لشکر ۱۰٬۰۰۰ نفری به سمت فومن حرکت کرد. با شنیدن این خبر، محمدبیگ کلانتر فومن به همراه اعیان، از شهر خارج شد و فومن نیز بدون زحمت به دست شورشیان افتاد.[۳۷] اما وزیر لاهیجان که در ابتدای شورش به قزوین فرار کرده بود، با همراهی بهرام‌قلی‌سلطان‌صوفی حاکم دیلمان، به لشت نشا آمده و نیروهای غریب‌شاه را شکست دادند. با شنیدن این خبر، غریب‌شاه در چهارشنبه اول رمضان از فومن خارج شده و به رشت بازگشت.[۳۸] یکی از طایفه‌های تنکابن به نام «شریح» که از حیدرسلطان حاکم تنکابن ناراضی  و هراسان بودند، مخفیانه پیامی به غریب‌شاه فرستاده و آمادگی خود را برای شورش بر سلطان اعلام می‌کنند. غریب‌شاه نیز به سوی تنکابن حرکت کرد تا این منطقه را نیز در اختیار بگیرد اما با هشیاری حیدر سلطان، حملهٔ غریب‌شاه دفع شده و لشکریان تنکابن با تعقیب لشکر غریب‌شاه، بسیاری از آنان را به قتل رساندند. او پس از این شکست، به سمت لنگرود حرکت کرد و از آن جا عازم لاهیجان شد اما با شنیدن بازگشت میرزا عبدالله وزیر لاهیجان و کلانتران و همراهانش، مجبور به فرار به لشت نشا شد.[۳۹] در همین حال بهرام‌قلی‌سلطان نیز از فرصت استفاده کرده و با حمله به لشکر شورشیان، بخشی از آنان را به قتل رساند.[۴۰]

... محمدی‌خان و گرگین سلطان و بهرام‌قلی‌سلطان‌صوفی و وزرای گیلانات، از سخن و صلاح ساروخان تالش درنگذرند و به همه جهت اطاعت و متابعت او نمایند که اختیار ضبط و ربط و بست و فتور امور گیلانات به عهدهٔ اهتمام او فرموده‌ایم که هرآن‌چه صلاح حال این‌جانب بوده باشد، به عمل آورد…

«
»
فرمان شاه صفی به جهت سپهسالاری ساروخان،
 
رمضان ۱۰۳۸ قمری.[۴۱]

گرگین سلطان پس از اطمینان از بازگشت غریب‌شاه از فومن به رشت، با لشکر خود به سمت رشت حرکت کرده و در کنار رودخانه پسیخان، به انتظار ساروخان اردو زد. شب پنج‌شنبه ۲ رمضان، محمدبیگ کلانتر فومن نیز به اردوی سلطان پیوست. سرانجام در نخستین ساعات صبح جمعه ۳ رمضان، ساروخان با لشکر ۵٬۰۰۰ نفری خود به اردوی گرگین سلطان رسید. وی سپاهی را به فرماندهی زینل‌بیگ گسکری برای تحت کنترل گرفتن شهر رشت ارسال کرد.[۴۲] ساروخان که فرماندهی کل گیلان را از شاه صفی دریافت کرده بود،[۴۳] پس از تجمیع لشکریان در سیاه رودبار، به جارچیان سپاه دستور داد که اعلام کنند کسی حق ندارد خودسرانه شخصی را به قتل برساند. لشکریان موظف هستند که افراد دستگیرشده را به نزد او بیاورند تا با حضور وزیران و کلانتران محاکمه شده و به جزای عمل خود برسند.[۴۴] همچنین شاه صفی حکم کرده بود که تمام قورچیان و غلامان تالش، اردبیل، طارم، خلخال و سایر نواحی اطراف به لشکر مذکور بپیوندند.[۴۵] این افراد پیش از آن که حکم الزام‌آور شاه برسد نیز در حال آماده شدن و تهیه جنگ‌افزار بودند.[۴۶]

با صدور حکم به نام ساروخان، غریب‌شاه افرادی را به اطراف لاهیجان فرستاد تا به جمع‌آوری سپاه بپردازند. آنان نیز مردم را خواه با رضایت و خواه به اجبار با خود به لشت نشا برده و یک لشکر ۱۰٬۰۰۰ نفری را به وجود آوردند. غریب‌شاه تصمیم گرفت به جای نبرد مستقیم، به شیوه شبیخون، حمله را آغاز کند. فردی به نام محمدقاسم فرزند شیخ ابراهیم کوچصفهانی که از نقشه غریب‌شاه باخبر شده بود، به نزد ساروخان گریخته و نقشه وی را فاش کرد.[۴۷] عصر جمعه ۲۵۵ شوال، محمدی‌خان گوهری حاکم کوهدم و گرگین سلطان حاکم گسکر با نیروهای خود از سیاه رودبار خارج شده و شنبه به کوچصفهان رسیدند. سپاه ساروخان نیز در بِلِس‌بِنهبه آنان ملحق شده و نبرد با لشکریان غریب‌شاه آغاز شد.[۴۸] با نمایان شدن آثار شکست، غریب‌شاه و سرکردگان لشکر به سمت جنگل گریختند. ساروخان پس از این پیروزی، وارد لشت نشا شده و دستور ادامه جستجو برای یافتن غریب‌شاه و همراهانش را صادر کرد. لشکریان پس از سه روز[۴۹] غریب‌شاه و سرکردگان شورشی را در جنگل‌های لشت نشا دستگیر کرده و به نزد خان آوردند. خان او را مدتی در زندان نگه داشت و سپس به اصفهان فرستاد و شاه نیز وی را اعدام کرد.[۴۳]سرانجام غریب‌شاه با کشته دادن ۷۸۷۰ نفر خود نیز مقتول گردید.[۳۲]

ساروخان در ازای خدمات خود، مورد توجه و عنایت خاص شاه قرار گرفت. خلعتی از سوی دربار صفوی اعطا شده و تمام حکومت گیلان به او واگذار شد.[۳۲]گرگین سلطان نیز به مرتبه خانی ارتقا پیدا کرد. اما بهرام‌قلی‌سلطان به دلیل کوتاهی در وظایف خود از حکومت دیلمان برکنار شد.[۵۰]

مجازات عاملان فساد و ناامنی

با سرکوبی شورش، ساروخان فرمان آزادی تمامی اسیران را صادر کرد. در مدت ۱۰ روز اقامت ساروخان، سرکردگان این شورش از جمله رهبر معنوی آنان پیرشمس گل گیلوایی و نیز کسانی که در این مدت به این فتنه و آشوب پرداخته بودند، اعدام شدند.[۵۱] پس از استقرار آرامش و امنیت در بیه‌پس، محمدی‌خان و گرگین سلطان از لشکر ساروخان جدا شده و به دیار خود بازگشتند. ساروخان با لشکر آستارا در ماه ذی‌القعده به رشت رفته و تمام کسانی را که موجب ناامنی و غارت اموال مردم شده بودند، مجازات نمود.[۵۲] سپس در روز پنج‌شنبه ۵ ذی‌الحجه از رشت خارج شده و به لاهیجان مرکز بیه‌پیش رفت.[۵۳]

در لاهیجان شایعه شده بود که بهرام‌قلی‌سلطان‌صوفی حاکم دیلمان برای غارت ثروت بازرگانان اروپایی و ارامنه، از موقعیت خود سوءاستفاده کرده و همچنین مبالغ زیادی را به زور از کدخدای رانکوه و نواحی مجاور آن گرفته‌است. ساروخان در حضور وزیر، کلانتر و شیخ‌الاسلام لاهیجان و نیز کدخدایان تالش و شاکیان و مال‌باختگان به وضعیت او رسیدگی نموده و اموال بازرگانان را به آنان بازگرداند.[۵۴] بهرام‌قلی‌سلطان از منصب حکومت دیلمان و رانکوه و نیز ریاست طایفه صوفی برکنار شده و آدم‌خان گرجی به جای او منصوب شد.[۵۵] ساروخان در مدت دو ماه استقرار در لاهیجان، به مشکلات مردم بیه‌پیش رسیدگی نموده و عاملان فساد را مجازات نمود.[۵۶]

یکی از اعدام‌شدگان، شخصی به نام میرفرخ قاتل ملا علی کامی بود. ملا علی کامی نایب کلانتر لاهیجان و از اشخاص سرشناس لاهیجان بود و زیر نظر بهزادبیگ وزیر سابق گیلان تربیت شده بود. اوایل رمضان که غریب‌شاه وارد لاهیجان شد، وی حاضر به تبعیت و همراهی با قیام او نشده و به لیل رفته بود تا مورد حمایت آشنایان خود قرار گیرد اما توسط میرفرخ به قتل رسیده بود.[۵۷] ساروخان ۱۰۰۰ نفر پیاده‌نظام از لشکر آستارا را برای یافتن میرفرخ به منطقه ارسال کرده و به کدخدایانِ تالشیِ آن منطقه تکلیف کرده بود که حتماً او را بیابند. پس از چند روز وی را در ارتفاعات سمام دستگیر کرده و به نزد خان آوردند. میرفرخ در میدان لاهیجان توسط ملاعبدالواسع برادرزادهٔ ملا علی کامی قصاص شد. پس از رفع و رجوع مشکلات مردم ولایت بیه‌پیش، ساروخان یکی از افراد مورد اعتماد خود را با تعدادی نیرو به حراست از قلعه لاهیجان گمارده و عازم کوچصفهان شد.[۵۸] ساروخان در کوچصفهان نیز به رتق و فتق امور پرداخته و یکی از افراد مورد اعتماد را مأمور استرداد اموال غارت شده و بازگرداندن آنان کرد و خود به رشت رفت.[۵۹] سرانجام در ۲۰ صفر ۱۰۳۹۹ ساروخان با بدرقه و دعای خیر همه مردم، رشت را به مقصد آستارا ترک کرد.[۵۵]

شرکت در جنگ با عثمانی

... ما نیز رفاه حال عجزه و مساکین و فراغ بال کافه برایای جانبین را منظور داشته ایالت و شوکت پناه، ابهت و نصفت دستگاه، عالی‌جاه نظام الایالة و الاقبال ساروخان را که از اجله امرای معتمد خواقین معتبر این دودمان ولایت‌مکان و محل اعتماد نواب همایون ماست مقرر فرمودیم که از جانب اشرف ما وکیل بوده به اتفاق جناب وزارت و ایالت مآب مشارٌ‌الیه، ارکان صلح و صلاح و محل سنور و سرحد را استقرار و استحکام داده در این باب وثیقه معتبره مسجله از جانبین موافق صلاح دولت طرفین به تحریر آورند و ایالت‌پناهین عالی‌جاهین مومی‌الیهما بعد از تشیید بنیان عهد و پیمان، سنور و سرحد جانب بغداد و آذربایجان را بدین عنوان قرار داده، احدی از امرا و حکام این دودمان مخلد البنیان از آن تجاوز جایز ندارند…

«
»
بخشی از نامه شاه صفی به سلطان مراد چهارم،
 
محرم ۱۰۴۸ قمری.[۶۰][۶۱]

اولین نبرد از جنگ ایران و عثمانی

خسرو پاشا بوشناق وزیر اعظم امپراتوری عثمانی در سال ۱۰۳۹ با مأموریت بازپس‌گیری ولایاتی که در زمان شاه عباس از تصرف آنان خارج شده بود، به سوی ایران روانه شد.[۶۲] خسرو پاشا با  وجود محاصره پنجاه روزه بغداد، موفق به فتح بغداد نشد. او سپس عازم فتح تبریز شد اما باز هم ناکام ماند.[۶۳] ساروخان که به تازگی شورش غریب‌شاه را سرکوب کرده بود، به اردوی شاه صفی پیوسته و در جنگ با خسرو پاشا شرکت کرده بود.[۶۴]

 

دومین نبرد از جنگ ایران و عثمانی

سلطان مراد چهارم با لشکری عظیم در شوال ۱۰۴۴ عازم ایران شد. او در صفر ۱۰۴۵ به محاصره قلعه ایروان پرداخته و با وجود مقاومت شدید مدافعان شهر، قادر به تسخیر قلعه نشده بود اما در نهایت با تسلیم شدن طهماسب‌قلی‌خان قاجار در روز ۱۳۳ صفر توانست ایروان را فتح کند. شاه صفی تا ماه‌ها اقدامی در برابر این تجاوز انجام نداد. تا این که در روز ۲۵ شوال همان سال طی جنگی سخت، ایروان را از عثمانی پس گرفت. ساروخان یکی از امرای سپاه صفوی در جریان بازپس‌گیری قلعه ایروان بود.[۶۵]

سومین نبرد از جنگ ایران و عثمانی

سلطان مراد چهارم در سال ۱۰۴۷ از راه موصل به بغداد لشکر شد تا دوباره بغداد را تصرف کند. سلطان عثمانی که مصمم به فتح بغداد بود، علی‌رغم کشته شدن محمد پاشا وزیر اعظم خود، دست از محاصره بغداد نداشت تا سرانجام جمعه ۱۸ شعبان ۱۰۴۷۷ در چهلمین روز محاصره به کمک توپخانه سنگین، موفق به شکست حصار شهر شد. تصرف بغداد توسط سلطان مراد چهارم، به سلطه پانزده سال ایرانیان بر بغداد پایان داد. مقاومت شدید ایرانیان در دوران محاصره باعث شد که سلطان مراد پس از ورود به بغداد، دستور قتل‌عام آنان را بدهد.[۶۶] به دنبال سقوط بغداد شاه صفی دستور داد ساروخان به همراه رستم خان سپهسالار بیگلربیگی آذربایجان، نظرعلی‌خان حاکم اردبیل و آقاخان مقدم حاکم مراغه با لشکریان خود به سپاه شاه پیوسته و عازم بغداد شوند.[۶۷] شاه صفی در رأس سپاه دوازده هزار نفری تا قصر شیرین آمد، اما به دلیل کم‌تعداد بودن قوا، از جنگ خودداری کرده و سفیری به نام محمدقلی‌سلطان را برای پیشنهاد صلح به بغداد فرستاد.[۶۶]ساروخان تالش برای مأموریت عقد صلح‌نامه و مبادله آن بین دو دولت انتخاب شد.[۶۸]

انعقاد عهدنامه زهاب

شنبه دوم محرم ۱۰۴۸ ساروخان مأموریت یافت که به نمایندگی از سوی دولت صفوی، عهدنامه صلح را منعقد کرده و به شناسایی سرحد دو کشور بپردازد. او روز ۱۱ محرم وارد استانبول شده و مورد استقبال رسمی سلطان عثمانی قرار گرفت. عهدنامه صلح در روز پنج‌شنبه ۱۴ محرم ۱۰۴۸ برابر با ۲۷ مه ۱۶۳۹۹ میلادی بین ساروخان و مصطفی پاشا صدراعظم عثمانی به امضا رسید.[۶۹]

با انعقاد عهدنامه زهاب، جنگ‌های طولانی میان ایران و عثمانی خاتمه یافت و دوران صلح، تا برافتادن صفویان ادامه یافت. بنا بر مفاد این عهدنامه، مرز میان دو دولت تعیین شد که امروزه نیز با اندک تغییری برقرار است. بر طبق این مفاد، آذربایجان و ارمنستان به ایران واگذار شد و بغداد نیز به عثمانی تعلق گرفت.[۷۰]

سرکوبی شورش ازبکان

قندهار در جریان خیانت علی‌مردان خان به تصرف گورکانیان درآمده بود و تا پایان دوران سلطنت شاه صفی، به علت گرفتاری‌های ایران در جنگ با عثمانی، همچنان در تصرف هندی‌ها بود. شاه عباس دوم در سال ۱۰۵۳، سپاهی را به فرماندهی رستم خان سپهسالار مأمور فتح قندهار کرد اما اورنگ‌زیب که از سوی پدرش شاه جهان پادشاه گورکانی هند مأمور دفاع از قندهار شده بود، شکست سنگینی را متوجه سپاه قزلباش کرده و متوجه بخارا شد.[۷۱] نادر محمد خاناشترخانی[یادداشت ۳] خان بخارا که پس از برادرش امامقلی خان به مسند حکومت نشسته بود، امرا و درباریان بلخ را به مصدر امور نشانده بود، چرا که به امرای ازبک اعتماد نداشت. همین مسئله موجب بروز اختلافاتی شده بود.[۷۲] او فردی آزمند و مال‌دوست بود و به سبب این طمع فراوان، اموال و دارایی‌های افراد را به زور تصاحب می‌نمود. امرای ازبک که از شیوه حکومت وی ناراضی بودند، در سال ۱۰۵۵ قمری تصمیم به شورش علیه او از تاشکند گرفتند. نادر محمد خان، فرزندش عبدالعزیز خان را برای سرکوبی آنان فرستاد. امرای ازبک، عبدالعزیزخان را با وعده سلطنت فریب داده و او را وادار به سرپیچی از پدرش کردند. با  رسیدن این خبر به بخارا، اهالی بخارا نیز علیه نادر محمد خان قیام کردند. خان در این شرایط به بلخ فرار کرد و در آن جا تلاش بسیاری برای گردآوری سپاه انجام داد اما سپاهیان وی، با دریافت پول، به پسرش متمایل می‌شدند. سرانجام نادر محمد خان از شاه جهان درخواست کمک کرد.[۷۳] سپاهیان هند به محض ورود به بلخ،  موفقیت به دست آمده را فتح بزرگی برای خودشان دانسته و حاکمیت خود را مستقر کردند. نادر محمد خان از ترس هندی‌ها به سوی ایران روی آورد. شاه عباس دوم پس از اطلاع از این امر، او را به گرمی پذیرفته و پذیرایی مفصلی از او انجام داده و شامگاه ۱۷ رمضان ۱۰۵۵ جشن بزرگی به افتخار او در اصفهان برگزار کرد.[۷۴] شاه صفوی، سپاهی برای وی فراهم کرد که شامل پانزده هزار سواره و هشت هزار پیاده بود. شاه، ساروخان را به فرماندهی آن سپاه تعیین کرده و وی را مأمور فتح بخارا نمود. همچنین به امرای خراسان فرمان داد که به ساروخان بپیوندند.[۷۵] با رسیدن سپاه به مشهد، آوازه قدرت آن به گوش دشمنان نادر محمد خان رسیده و  با ارسال نامه و قاصد، اطاعت خود را اعلام کردند ولی عبدالعزیز خان حاضر به اطاعت نشد و چندین مرتبه به نبرد با سپاه ساروخان پرداخت. سرانجام عبدالعزیز خان شکست خورده و شورش او توسط ساروخان سرکوب شد. نادر محمد خان در روز ۹ شوال ۱۰۵۵ بار دیگر بر تخت سلطنت بخارا نشست. او در ازای کمک شاه صفوی، یکی از ایالات حاصلخیز خود را به شاه بخشید.[۷۶]

شرکت در فتح قندهار

یک سال پس از سرکوبی ازبکان و فتح بخارا به دست ساروخان، شاه جهان سفیری به ایران فرستاد و تقاضای صلح کرد اما شاه عباس که قصد بازپس‌گیری قندهار را داشت، اعتنایی ننمود و در سال ۱۰۵۷ مرتضی‌قلی‌خان قاجار را به سپهسالاری منصوب و مأمور فتح قندهار کرد و خودش نیز فرماندهی سپاه دیگری را به عهده گرفت و از راه خراسان عازم قندهار شد. ساروخان که فرماندهی قوای خراسان را بر عهده داشت، در هرات مستقر بود. با ورود شاه عباس دوم به هرات، به استقبال شاه رفته و به سپاه او پیوستند.[۷۷] همزمان با محاصره قندهار، ساروخان مأمور فتح زمین‌داور شد. اسدالله‌خان کوتوالِ قلعهٔ زمین‌داور که تاب مقاومت نداشت، تسلیم ساروخان شد. از آن جایی که زمین‌داور بخشی از ولایت هرات بود، او نامه‌ای به شاه نوشته و درخواست کرده بود برای حفظ ظاهر و آبرو، تا هنگامی که هرات فتح  نشده‌است، قلعه را تسلیم نکند. ساروخان این نامه را به شاه رسانده و شاه نیز با این درخواست موافقت کرد اما دستور داد قلعه در محاصره باقی بماند و احدی حق رفت‌وآمد به قلعه نداشته باشد.[۷۸] سرانجام شاه عباس دوم در روز یک‌شنبه ۱۶ محرم ۱۰۵۹ وارد قندهار شده و به نام او سکه زدند و خطبه خواندند. شاه جهان در سال‌های آتی، سه بار عزم تصرف قندهار کرد اما هر بار شکست خوردتا این که به دست فرزندش اورنگ‌زیب نابینا شده و از سلطنت خلع شد.[۸۱]

موقوفه ساروخان تالش

با این که مهمترین عامل تشکیل و توسعه شهر مشهد، وجود حرم امام رضا است، اما این عامل توسط عوامل دیگر نظیر «وقف» تقویت شد و رشد و پیشرفت شهر مشهد، به خصوص از زمان شاه عباس اول را به همراه آورد. اغلب این وقف‌ها توسط بزرگان و عمال حکومتی انجام می‌گرفت که در رأس آن‌ها شاه عباس اول قرار داشت. همچنین بیشتر فضاهای درونی شهر مشهد نظیر مسجد، کاروانسرا، مدرسه، حمام، بیمارستان و مصلا، موقوفی بوده و نیز بیشتر این فضاها در محدوده حرم رضوی متمرکز بودند.[۸۲]

بیمارستانِ وابسته به حرم امام رضا در دوره صفویان مورد توجه ویژه‌ای قرار داشت و دارای تشکیلات اداری منظم و حساب شده‌ای بود. در اسناد مربوط به این دوره، از این بیمارستان با نام «دارالشفاء» یاد می‌شود. یکی از منابع اصلی تأمین مخارج دارالشفاء، موقوفات بودند. «موقوفهٔ ساروخان تالش» مجموعه‌ای از دکان‌های اطراف دارالشفاء بود که توسط ساروخان احداث شده و وقف دارالشفاء شده بود. با توجه به اسناد و وقف‌نامه‌ها، این موقوفه و «موقوفهٔ خواجه عتیق منشی» از منابع اصلی تأمین مخارج دارالشفاء بوده‌اند.

ساروخان پس از ۴۱ سال حکومت بر آستارا، در سال ۱۰۶۳ قمری درگذشتو قلیچ خان تالش جانشین او شد.

نقش تالشان در دولت صفوی

نقش تالشان در دولت صفوی

اولا : اهمیت تحقیق در تاریخ محلی و قومی به مثابه اهمیت و اعتبار تاریخ کشور می تواند باشد . چرا که تاریخ کشور را مجموعه ای از اقوام مختلف و با زبان و فرهنگ گوناگون ساخته اند . این پیوند نا گسستنی اقوام مختلف نا گفته خود گاهی موجب می شود تا در تحلیل و بررسی حوادث تاریخ کشور ، زاویه نگرش و تحقیق به تاریخ قومی و محلی معطوف گردد .

به طور مثال در مطالعه تاریخ اوایل اسلام مطالعه نقش دیلم و دیلمیان و آل بویه و در دوره صفویه نقش سادات کیایی در لاهیجان ، در بررسی انقلاب مشروطیت مطالعه وقایع آذربایجان ضرورت می یابد. بنا بر این ارتباط  تاریخ  محلی با تاریخ کشور همواره  یک ضرورت اجتناب نا پذیر تلقی می گر د د. هیچ  محققی برای ا رتباط  منطقی و بررسی  دقیق و جامع بی نیاز از مطالعه تاریخ  محلی وقومی نیست.

دوم: شناخت گذشته ی اقوام  اینکه  اجداد مان چه فراز ونشیب هایی را  متحمل گشته اند آگاهی از رنج ها ، خوشی ها ، شکست ها ، پیرو زی ها ی آنان  که هم  چیز را بجا نها دند و در گذشتند. کمترین اثرش این خواهد بود که خود را صاحب ریشه ها یی می دانیم با ارزش  ها ، آداب و سنن  دیرین و این مهم حمیت  درونی مان را بر می انگیزد تا  میراث  گهر بار اجدادمان را به بهای آلایش تن از کف ندهیم.

موقعیت سرزمین تالش

سرزمین تالش از حیث اقلیم وطبیعت بی نظیر و نیز مردم سلحشور ، در ادوار مختلف تاریخ، مکانی مناسب برای جنگ و  گریزها  واختفا  بوده است. این امر سبب شده است  تا وقایع و حوادث متعددی درتاریخ به نام  این منطقه رقم بخورد.متاسفانه در اغلب منابع نقش تا لش وتالشان  بطور مبسوط بیان نشده است . با این حال این مهم در دوره های مختلف قابل انکار نمی باشد. از جمله دوره هایی که نقش تالش وتالشان در آن اساسی بوده  دوره صفوی می باشد.  از شیخ صفی الدین رهبر طریقت صفوی تا  تاسیس حکومت  صفوی توسط  اسماعیل صفوی نهضت صفوی دو قرن طول کشید در این مدت اردبیل  به عنوان  مرکز طریقت تصوف درآمده بود. و زمانی که اسماعیل در لاهیجان بسر می برد . رفت وآمد مریدان و  ییروانش فقط از  طریق سر  زمین تالش ممکن بود.بطوریکه«اغلب محققان اهمیت جغرافیایی اردبیل را نزدیکی وهمجواری آن با منطقه تالش میدانند»۱راجر سیوری در ا ین باره مینویسد:«در حومه  ار د بیل جنگل ها و باتلاق های غیر قابل نفوذ  در نزدیکی ارد بیل  مو جب نجات نهضت صفوی از نابودی شد.»۲بسیار روشن است که راجر سیوری سرزمین تالش را مد نظر داشته است .در   آذر بایجان جنگل های که پناهگاه طبیعی باشد وجود ندارد . نزدیکی وهمجواری واز سویی اختفا رهبران نهضت در لاهیجان ولزوم ارتباط پیروان آنان  منطقه تالش معبر آمد شد هایی بود که دیر زمانی ادامه داشت .

گرایش تالشان به صفویان

    گرایش وهمدستی ساکنان تالش در ابتدا به تصوف وباطنی گری وبعد به نهضت وعاقبت حکومت صفوی به طور تدریجی و درسه طیف اجتماعی صورت گرفت که عبارتند از:

گروه اول:  گرایش صوفیان تالشی

ارتباط طولانی سران نهضت با ساکنان تالش  زمینه های باطنی گرایی آنان را تقویت نموده  و باگرایش آنان به تصوف این تفکرعمق بیشتری یافت .زمانی که سلطان علی برادر اسماعیل صفوی توسط آقویونلو ها به قتل می رسد، متعا قب آن حوادثی را اسکندر بیگ منشی بیان میکند: «آن حضرت چون به نور ولایت شهادت خود را مشاهده  نمود بود صفویان و هواخواهان خود را جمع نمود »اسکندر بیگ ازجمله هواخواهان این جمع را ،خلعت بیگ  ، خاادم بیگ تالش و ددبیگ تالش  نام می برد. وبعد مینویسد:«اعیان صفویه خصوصا حسین بیگ شاملو وخادم بیگ تالش که به خلیفه الخلفا ملقب شد و ابدال بیگ برای حفظ جان اسماعیل با دویست نفر روانه گیلان و بعد لاهیجان شدند.»با این بیان اسکندر بیگ منشی ما شاهد خلیفه الخلفایی خادم بیگ هستیم که در دوره ی صفوی یکی از عناوین عالی مذهبی می با شد .بدون شک رسیدن به مقامات بالای تصوف مستلزم طی نمودن مراحل ومدارج بسیار واز همه مهمتر اعتماد خاندان صفوی ونیز مقبولیت در جامعه بستگی داشت،که خادم بیگ تالش از این شرایط بر خوردار بود.

در هنگامی که شاه اسماعیل صفوی در خردسالی  به رهبری اهل طریقت برگزیده شد.تعدادی از سران قبایل  انجمنی به نام «اهل اختصاص » تشکیل دادند که وظیفه آن حفاظت ونیز مشاوره با اسماعیل بود.یکی از اعضا انجمن  ددبیگ تالش بود، ددبیگ تالش وخادم بیگ تالش از کسانی بودند سلطان علی را پیش از مرگ درک کرده بودند .اما عضو انجمن بودن وراه یافتن  او به هسته  مرکزی حکومت آینده که سیاست نضت صفوی را تعیین می کرد به سادگی وبدون سوابق و سلسله مراتب درجات تصوف ممکن نبود.درزمان پادشاهی اسماعیل  ، ازبکان در خراسان  تهاجم خود را آغاز می کنند، آنان پیروزی ها یی بدست می آورند در نتیجه سپاه صفوی از میدان نبر فرار میکنند. راجر سیوری در این باره مینویسد : « اگر دد بیگ تالش سرکرده  قزلباش ، ویکی از اهل اختصاص که اسماعیل بسیار مدیون آنان بود، نمی بود .مجازات فرماندهان بسیار  شدید بود.»

آیا  دد بیگ تالش وخادم بیگ تالش خود تالشی بودند یا  صرفا پسوند تالشی داشتند؟

  پسوند تالش برای اسامی متعدد تصادفی نبوده است ،بلکه تالش بودن آنان را تایید می کند. در بسیاری از منابع برخی از اشخاص با پسوند تالش در دولت صفو ی نقش ایفا نموده اند ودر عین حال خود تالشی بودند. برای مثال:

۱-     «امیر حمزه تالش در زمان شاه عباس صفوی حاکم  آستارا بود.»

۲-     « سا روخان تالش وی نیز درزمان شاه صفی حاکم آ ستارا بود.

۳-     « امیر خواند تالش که مقام سپسالاری شفت را به عهده داشت.»

گروه دوم : گرایش حکام محلی ، اعیان و امرا

در سرزمین تالش قبل از دوره ی صفویه حکام محلی بطور مستقل حکومت می کردند « به هنگام روی کار آمدن دولت صفوی در گیلان سه حکومت محلی وجود داشت که هر کدام مستقل بودند.»عبارت بودند از :

۱-   در لاهیجان (بی پیش) ۲- در رشت (بی پس ) ۳- در تالش

درهمین رابطه  «میشل مزاوری» از «روزبهان خنجی» نقل می کند:« اولین کسی که علم برتری خاندان صفوی را برافراشت شیخ صفی الدین بود که روزگارش را در اردبیل گذراند . وی مریدانش را ارشاد می نمود،امرای تالش بدو اقتضا والتجا کردند.»آستقلال امرا و حکام محلی و گرایش آنان به دستگاه مذهبی  که در شرف شکل گیری بود ، ودر آینده می توانست قدرت آنان را تهدید نماید، بدون حزم ودور اندیشی نبود. کما اینکه با تاسیس حکومت صفوی حکومت ها یی توانستند به موجودیت خود ادامه دهند که به طریقی با نهضت صفوی ارتباط داشتند.

گروه سوم : گرایش عامه مردم

دردوره ی قبل از  تشکیل دولت صفوی رهبران نهضت همواره  تحت  تعقیب سران آق قویونلوها  بودند . راجر سیوریمی نویسد:«اسماعیل که نیروی خود را برای روبرو شدن با خطر کافی نمی دید در ناحیه تالش در سرحد بین آذربایجان و گیلان عقب نشینی کرد.» در عالم آرای عباسی نیز در این بار آمده است :« بعد از شش سال اقامت اسماعیل در لاهیجان، وی کارکیا میرزا را وداع گفت. اما در آن سال در قر یه ارجوان از ولایت آستارا اقامت نمود.و جماعت تالش متکفل خدمت گشتند و در اول بهار بطرف اردبیل حرکت نمود.» اقامت اسماعیل صفوی درتالش بدون پایگاه مردمی و ارتباط با مردم میسر نبود . یقینا انجمن حافظ وی در این مدت آرامش کافی داشته اند و منطقه را برای اختفا وجنگ وحمایت مردمی و مناسب تشخیص داده بودند، سپاه او در این مدت از حیث تجهیزات ونفرات آمادگی لازم را پیدا کرده بودند تا آنکه در بهار به طرف اردبیل حرکت نمود. نقش وحضور تعیین کننده تالشان در پیشرفت کار وتشکیل دولت صفوی همچنان به قوت خود پا برجا بود .

 

 

شکنجه های وحشیانه عصر صفوی

شکنجه های وحشیانه عصر صفوی

طاهره رشیدی

 

روند تغییر در نظام قضایی کشور در این دوره تا مرحله ای پیش رفت که شرع و عرف در نظام قضایی که همواره تا پیش از تشکیل ساختار عدلیه بر نظام قضایی ایران حاکم بود، در این بخشی از این دوره از یکدیگر تفکیک شد و حاشیه های عجیبی پیدا کرد.

 حکومت صفویه (907-1135/1501-1723) نخستین حکومت مستقل ایرانی است که مذهب تشیع را به عنوان مذهب و نظام حقوقی رسمی کشور برگزید. در عصر صفویه، نظام قضایی ایران به دو بخش متمایز شرعی و عرفی تفکیک شد. محاکم عرف زیر نظر دیوان بیگی و محاکم شرعی تحت زعامت صدر اداره می‌شد. رسیدگی به چهار جرم قتل، تجاوز به ناموس، کور کردن و شکستن دندان که «احداث اربعه» نامیده می‌شدند، در صلاحیت دیوان‌بیگی بود. و مباحث مربوط به حقوق خصوصی در حیطه اقتدار صدر بود. درک صحیح نظام قضایی معاصر، مستلزم آگاهی از سیر تطور آن در گذشته است. در این نوشتار، سعی می شود این آگاهی در خصوص عصر صفویه ارائه گردد.

سازمان قضایی

سازمان قضایی به دو بخش عرفی و شرعی بخش می شد بخش عرفی در برگیرنده رسیدگی به کارهای مانند کشتن و زد و خورد و تجاوز(کارهایی که وابسته به نگهداری نظم و امنیت و سازمان سیاسی بود) می شد و بخش شرعی در برگیرنده رسیدگی به دعاوی حقوقی و شرعی بود. ریاست بخش رسیدگی به دعاوی عرفی با مقام دیوان بیگی است و مسئولین رسیدگی به این دعاوی در شهرها نیز داروغه ها هستند.

ریاست نظام قضایی شرعی نیز بر عهدة صدر است. صدر بالاترین مقام دینی در دولت را دارا است و خود از میان علمای نامور شیعه گزینش می شود. قاضی های شرع از میان علمای شیعه گزینش شده و توسط صدر گماشته می شوند. از کارهای دیگر صدر برداشت و گماشت شیخ الاسلام ها در شهرها و رسیدگی به کارهای موقوفات است درهمة کشور است.

قاضی های گماشته از سوی صدر یا قاضی های شرع، متصدیان ثبت رسمی اسناد هم شمرده می شوند. و اسناد دادوستد و دارایی مردم تنها با ممهور شدن به مهر آنها رسمیت می یابند. عدم وجود مرز دقیق میان کارهای شرعی و عرفی هر از گاهی موجب ناکارآمدی هایی در سازمان قضایی می شد و این مشکل تا زمان به شاهی رسیدن رضاخان همواره در ایران وجود داشت.

از سختی های دیگر این سازمان قضایی این بود که هر شخصی می توانست در صورت نیاز به هرکدام از قاضی ها(گاه بیش از یک قاضی) که دلخواه او بوده  مراجعه نماید.

قاضی های گماشته از سوی صدر یا قاضی های شرع، متصدیان ثبت رسمی اسناد هم شمرده می شوند. و اسناد دادوستد و دارایی مردم تنها با ممهور شدن به مهر آنها رسمیت می یابند. عدم وجود مرز دقیق میان کارهای شرعی و عرفی هر از گاهی موجب ناکارآمدی هایی در سازمان قضایی می شد

90سال پس از سقوط امپراطوری ساسانی، صفویان یک دولت متمرکز ایرانی را بنیان نهادند. گزینش مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی کشور ایرانیان را از مسلمانان اهل سنت مستقل کرد و احکام قضایی و دادرسی که تا پیش از این زمان مبتنی بر فقه اهل سنت بود با تعیین اهل سنت مستقل کرد و احکام قضایی و دادرسی که تا پیش از این زمان مبتنی بر فقه اهل سنت بود با تعیین اهل سنت مستقل کرد و احکام قضایی و دادرسی که تا پیش از این زمان مبتنی بر فقه اهل سنت بود با تعیین مذهب رسمی شیعه در ایران بر محور فقه امامیه تنظیم شد.

 روند تغییر در نظام قضایی کشور در این دوره تا مرحله ای پیش رفت که شرع و عرف در نظام قضایی که همواره تا پیش از تشکیل ساختار عدلیه بر نظام قضایی ایران حاکم بود، در این دوره از یکدیگر تفکیک شد. «دیوان بیگی» در مقام وزیر دادگستری بر دادگاه های عرفی یا حکومتی و «صدرالصدور» در مقام فقه شیعی بر دادگاه های شرعی یا اسلامی نظارت داشتند.

از میان دولت های مختلف در طول تاریخ ایران صفویان بیشترین توفیق را در متمرکز کردن امر قضاوت داشتند در این دوره توجه به دادگاه های عرفی بیش از دادگاه های شرعی رواج داشت به گونه ای که اداره قضایی به طور عمده در دست شاه و دادگاه های حکومتی می ماند. این امر به ویژه در دوران سلطنت شاه عباس کبیر با جدیت بیشتری دنبال شد و روحانیون از مداخله در مواردی که در محدودة قضاوت دستگاه های دولتی بوده به کلی منع می شدند.

الگوی عمومی نظام دادگستری در عصر صفویه، نظام قضایی دوگانه متشکل از قضات غیرمذهبی و روحانی از یک سو و قضات مذهبی از سوی دیگر بود. در این دوره کشور به چندین منطقة قضایی تقسیم شده بود که شعاع بیش از 600 تا 70 کیلومتر نبود.

رسیدگی به دعاوی

در این دوره رسیدگی به دعاوی جنایی زیر نظر قضات شرع با همراهی قضات مذهبی صورت می گرفت اما به طور کلی قضات شرع در این زمینه دارای نفوذ بیشتری نسبت به قضات غیرمذهبی بودند. اما در عین حال قضات غیرمذهبی در رسیدگی به دعاوی تجاری مستقل از قضات شرع عمل می کردند.

منصب های دیوان بیگی به عنوان بزرگترین مقام قضایی کشور، صدرخاصه، صدر عامه و قضای ویژه پایتخت به عنوان قاضی اصفهان در این دوره شکل گرفتند که به ترتیب از نفوذ و اقتدار در حوزة قضاوت دادرسی برخوردار بودند. همچنین منصبی به نام قاضی عسکر در این دوره شکل گرفت که مسئولیت رسیدگی به جرایم سربازان را به عهده داشت. از سوی دیگر داروغه به عنوان پاسدار شهر و محتسب با مسئولیت نظارت بر ارزاق و تعیین نرخ آذوقه، رسیدگی به مشکلات مردم را بر عهده داشتند.

از دیگر شکنجه‌ها و مجازات‌های دوران صفوی زنده زنده کندن پوست مجرمان و مخالفان و پرکردن پوست آنان با کاه و یا آویزان کردن مخالفان و انداختن آنان جلوی سگ‌های آدمخوار بود

مجازات ها و شکنجه  ها

شکنجه های دوران صفویه شامل انواع متفاوتی بود. در بعضی مواقع شکنجه‌های وحشیانه‌ای در مورد مخالفین اعمال می‌شد. تاریخ‌ نگاران به دسته‌ای از خادمان شاهان صفوی اشاره می نمایند که مجرمان را زنده زنده می‌خوردند و یا نمونه‌های دیگری از مجازات ها مانند انداختن مجرمین جلوی سگان آدمخوار. چنین آمده‌است که بسیاری از این شکنجه‌ها و مجازات‌ها ریشه در رسوم قبایل چادرنشین ترک آسیای‌میانه‌ای بود که از حامیان شاه اسماعیل صفوی بودند و او را در به قدرت رسانیدن یاری نمودند. از جمله این رسوم که این حامیان وارد نمودند، زنده‌خواری دشمنان و استفاده از جمجمه دشمنان بعنوان جام بود.در دوران حکومت صفویان  دسته جلاد خام خوار وجودداشته‌است که به فرمان شاه، مقصرین را زنده زنده می‌خوردند. گاهی شاهان صفوی آنان را احضار کرده و دستور می‌دادند تا مجرمان را در جلوی چشمانش بدرند. این دسته از آدم خواران که در دربار شاه عباس نگهداری می‌شدند چیک نام داشتند. نقل است که لشکر چهل نفری آدم خواران شاه عباس همه جا او را همراهی می‌کردند و قربانیان را می‌خوردند.

از دیگر شکنجه‌ها و مجازات‌های دوران صفوی زنده زنده کندن پوست مجرمان و مخالفان و پرکردن پوست آنان با کاه و یا آویزان کردن مخالفان و انداختن آنان جلوی سگ‌های آدمخوار بود. همچنین کندن اعضای بدن مخالفین، ریختن سرب داغ در گلوی مجرمین، جوشاندن مجرمین در روغن جوشان، ریختن باروت در لباس مجرم و منفجر کردن آن از دیگر شکنجه‌های رایج در آن دوران بود.