همه این افعال در شرایطی از اشرف سر می زد که قرابت با شاه و عنوان خواهر توامان محمد رضا، به وی مصونیت امنیتی، سیاسی بخشیده بود، تا حدی که رئیس ساواک هم جرأت نداشت در پیرامون «اشرف» کار اطلاعاتی انجام دهد، مگر در مواردی خاص که آن هم به دستور شاه انجام می گرفت.
درست به همین دلیل است که تنها بخش اندکی از دریای بی کران و ناپیدای فساد و تباهی و مظالم وی در پرونده ها و اسناد ساواک به ثبت رسیده است. ورنه در صورت ثبت و ضبط قانون شکنی های وی امروز حد اقل دهها مجلد از اسناد ساواک در دسترس تاریخ پژوهان قرار می گرفت.
اشرف ساعاتی پس از برادرش محمد رضا پهلوی به دنیا آمد. وی چهارمین فرزند رضا خان میر پنج و سومین دختر وی پس از همدم السلطنه وشمس به شمار می آید.
رضا خان که پس از تولد اشرف و محمد رضا، با کمک انگلیسی ها، مدارج ترقی را به سرعت طی کرد، میان این دو فرزند تو أمان، تبعیض فراوانی قائل شد تا آنجا که آتش حس سرخوردگی، حسادت و به تبع آن میل شدید قدرت خواهی اشرف، در همان دوران کودکی برافروخته شد.
معاشرت و تعاملات بی پرده اشرف با پسران و مردان نامحرم و بیگانه، بعدها اشرف را چنان در منجلاب هوسبازی غرق و گرفتار کرد که نه تنها پس از گذشت مدت کوتاهی، از این روابط ناسالم احساس دلزدگی می کرد بلکه در هنگام تأهل نیز، از به دام انداختن و تصاحب مردان متأهل و مجرد ابایی نداشت و پی در پی معشوقه های دیگری می جست.
ماجرای روابط نامشروع اشرف با « پرویز راجی »، « ملک فاروغ » احمد دهقان، بهروز وثوقی و … از چنان فضاحتی برخوردار شد که به مثابه لکه ننگی بر پیکر خاندان پهلوی و دستگاه حکومتی باقی ماند.
از سوی دیگر، اسناد تاریخی روشن، اشرف پهلوی را به عنوان یکی از مهره های انگلیسی و آمریکایی کودتای ۲۸ مرداد معرفی می کند. مهره ای که اسباب قدرت گیری خائنانه شاه و تقویت نفوذ استعمارگرانه آمریکا در ایران را تأمین می کند.
این زن خودکامه، پس از شهریور سال ۱۳۲۰، تلاش فراوان و عجیبی را برای غارت بیت المال و نفوذ در عرصه تصمیم گیری و اداره کشور آغاز کرد. وی با تشکیل حلقه ای از عناصر و چهره های گوناگون به یمن موقعیت برادر دوقلوی خود، اقدام به بخشش مناسب دولتی در داخل و خارج از کشور کرد. معیار اصلی وی در اهداء مناصب نیز چیزی جز، منافع مادی، قدرت طلبی و خواست های پلید جنسی نبود.
«اشرف پهلوی» علاوه بر اینکه خود به مواد مخدر سخت معتاد بود، در تعامل کاری با مافیای بین المللی مواد مخدر نیز نقش آفرینی می کرد و با سوء استفاده از گذرنامه سیاسی اش، اقدام به قاچاق مواد افیونی در حجم گسترده و در سطح داخل و خارج از ایران می نمود. این موضوع به صراحت در خاطرات ارتشبد فردوست مقام عالی امنیتی و اطلاعاتی در بار و مطبوعات مشهور غربی چون لوموند اشاره شده است.
« اشرف پهلوی» در سال ۱۳۵۷ چند ماه پیش از سرنکونی حکومت برادرش به خارج از کشور گریخت ف انتدا تمام تلاش خود را به کار گرفت تا به مدد دیدار با سران کشورهای اروپایی و رییس جمهورآمریکا، آنها را به مانند سال ۱۳۳۲، برای تداوم بخشیدن به حکومت برادرش یکصدا کند، اما از آنجا که به دلیل اتحاد و اتفاق مردم در سایه رهبری حضرت امام خمینی (ره)، رژیم شاه درحال اضمحلال بود، آنها هیچ کاری نتوانستند برای حکومت در حال زوال پهلوی انجام دهند.
اشرف پس از سقوط رژیم و فرار محمد رضا به خارج از کشور باز هم از این تلاش دست بر نداشت تا اینکه با شکست همه طرح های سیاسی – نظامی،آمریکا،برادرش آرزوی بازگشت به سریر قدرت را با خود به گور برد، چنان که فرزند اشرف و جلاد ۱۷ شهریور اویسی به همین سرنوشت دچار شدند.
اشرف پس از مرگ برادرش چنانکه در زمان حکومت وی می کوشید تا در کسوت نماینده زنان ایرانی و یا نماینده ایران در سازمان ملل متحد خود را فردی سالم و وطن خواه معرفی کند، با بخش اندکی از دلارهای به یغما برده از بیت المال بنیاد مطالعات ایران را تاسیس کرد تا مطبوعه هایی همچون فصلنامه ایران نامه منتشر شود و یا شبه روشنفکران داخلی با آن مرتبط شده و به عنوان مدعو در فرهنگ به سخنرانی بپردازد، ضهن آنکه بخشی از سهام نشریه هفتگی کیهان چاپ لندن را نیز خرید تا هر هفته به دروغ خبر سقوط قریب الوقوع رژیم جمهوری اسلامی را به عنوان تیتر نخست انتخاب کند.
بدین ترتیب « اشرف» با وجود کبر سن، هنوز هم در عرصه سیاسی فعال است، چنان که برادر زاده اش «رضا» که به خساست شهره خاص و عام است، برای عموم طرح های خیالی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی میلیونها دلار از عمه اش کمک می گیرد. ضمن آنکه اشرف هنوز هم از حمایت مالی برخی شیوخ مرتجع منطقه و آمریکا برخوردار است.
با نگاه به چنین ضرورتی، این کتاب با اختصاص به زندگی و کارنامه سراسر فتنه و فساد و تباهی جنایت اشرف پهلوی، به شکلی مستند و فشرده، فراهم آمده و تقدیم می شود.
و با این مقدمه به تحلیل زندگی ننگین این بانوی پهلوی می پردازیم.
تولد و دوران کودکی
اولین همسر رضا خان، «صفیه» نام داشت و حاصل ازدواج، دختری به نام «همدم السلطنه» بود. صفیه، از اهالی همدان بود که رضا خان در اوایل انتصاب به فرماندهی «آتریاد قزاق» همدان وی را صیغه کرد و پس از یک سال طلاق داد.
دومین همسر رضا خان «تاج الملوک» نام داشت. وی فرزند یکی از فرماندهان ارشد قوای قزاق به نام تیمورخان آیرملو بود که در جریان انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه به همراه خانواده اش به ایران مهاجرت کرد و در تهران اقامت گزید.
تاج الملوک، قد کوتاه و زشت رو و به اصطلاح عوام « ترشیده »! بود و هنگام ازدواج با رضا خان بیش از ۲۴ سال از سنش می گذشت که در آن زمان برای ازدواج سن زیادی بود زیرا عموم خانواده ها مطابق رسوم رایج، دختران خود را تا پیش از سن ۱۸سالگی به خانه بخت می فرستادند. اما این مسائل برای رضا خان اهمیت نداشت. برای رضا خان که دوران کودکی و نوجوانی و جوانی خود را به عنوان « تابین » ( قزاق بدون درجه همانند سرباز ) در فوج قراق گذرانده بود، این نکته مهم بود که با دختری یکی از امرای ارشد این فوج ازدواج کند.
ارتشبد فردوست در این باره می نویسد:
«در آن زمان برای رضا خان افتخاری بود که با یک دختر میر پنج ازدواج کرده است …» (۱)
اولین فرزند تاج الملوک شمس نام داشت که دو سال بزرگتر از «اشرف» بود. اشرف در روز چهارم آبان سال ۱۲۹۸ هجری شمسی، چند ساعت پس از تولد محمد رضا پهلوی پهلوی در خانه ای واقع در کوچه ضلع شمال شرقی میدان حسن آباد تهران به دنیا آمد. با تولد اشرف و پس از وی محمد رضا پهلوی، تحولات بزرگی در زندگی رضا خان پدید آمد. رضاخان از سوی ژنرال آیرون ساید – فرمانده نیروهای انگلیسی در بین النهرین – برای فرماندهی کودتای نظامی علیه احمد شاه قاجار انتخاب شد و در فرصتی کمتر از یک سال وی، در سوم اسفند ۱۲۹۹ به همراه سید ضیاء الدین طباطبایی مهره شناخته شده انگلیسی ها، به عنوان فرمانده نظامی کودتا به تهران حمله کرد و در کودتایی بدون خونریزی تهران را تصرف کرد و از سوی شاه به عنوان وزیر جنگ معرفی شد . رضاخان به همین دلیل تولد محمد رضا و اشرف را خوش یمن تلقی می کرد و پیشرفت هایش در عرصه های سیاسی – نظامی را مرهون قدوم این کودکان می دانست.
امّا او تمام عاطفه اش را به پای محمد رضا می ریخت و آنچنان که باید و شاید به اشرف محبت نمی کرد، تا جایی که اشرف خود نیز متوجه این تفاوت و تبعیض شده بود و بعدها به هنگام تدوین خاطراتش به این موضوع اشاره کرد:
«قبل از من خواهر دوست داشتنی ام، شمس به دنیا آمده بود و حالا هم پسری متولد شده بود که رؤیاهای پدر و مادرم را برآورده می ساخت. این حقیقت که من در همان روزی متولد شده بودم که محمد رضا پهلوی ولیعهد و شاه آینده ایران به دنیا آمده بود، همیشه این فکر را در من تقویت می کرد که هرگز نباید از پدر و مادرم انتظار داشته باشم محبت و علاقه مخصوصی نسبت به من اظهار نمایند.»(۲)
اما همان قدر که محمد رضا مورد علاقه و محبت رضا خان بود، از سویی دیگر، تاج الملوک دخترش شمس را دوست می داشت و همواره او را به اشرف ترجیح می داد:
«بعضی از شب ها را به خاطر می آورم که خوابم نمی برد یا در خواب کابوس می دیدم و بیدار می شدم. روی پنجه پا آهسته تا جلوی در اتاق مادرم می رفتم و می دیدم که مادرم و خواهرم در کنار هم خوابیده اند و بیرون در کمی گریه می کردم و بعد نزد دایه ام می رفتم و با خود فکر می کردم که «جای خاصی» برای من وجود ندارد. من خیلی زود به این واقعیت پی بردم که خودم باید مسائل و مشکلاتم را حل کنم و خودم باید مستقلا فکر و اقدام کنم و بهای آن را هم بپردازم.»(۳)
کم توجهی به اشرف، تأثیرات عمیقی بر روح اشرف گذاشته بود، تا جایی که او خود را در خانه پدری، بیگانه می انگاشت:
« با آنکه این همه بچه در خانواده ما وجود داشت، دوران کودکی من اغلب به تنهایی می گذشت. شمس که اولین بچه ودختر مورد علاقه خانواده بود. برادرم را هم [که] اولین پسر و ولیعهد بود، همه دوست داشتند و من خیلی زود احساس کردم که بیگانه ای بیش نیستم و باید برای خود جایی باز کنم …» (۴)
زمانی که رضا خان در روز ۹ آبان سال ۱۳۰۲ هجری شمسی بر اریکه سلطنت تکیه زد، اشرف ۴ ساله بود. اشرف تحصیلات ابتدایی را در مدرسه زرتشتیان تهران گذراند. اما تحصیلات عالیه نداشت. حتی دوره دبیرستان را هم تمام نکرد. رضا خان علاقه داشت تا فرزندانش حداقل تا یک زبان خارجی را بیاموزند. به همین سبب همسر فرانسوی یکی از افسران ارتش را مأمور آموختن زبان فرانسه به شمس و اشرف و محمد رضا کرد و او چند سالی به کار آموزش زبان فرانسه به فرزندان شاه اشتغال داشت:
« پدرم چون به کمبود تحصیلات رسمی خود کاملا آگاه بود، از این رو تصمیمش آن بود که ما باید تحصیل کنیم و دست کم یک زبان خارجی یاد بگیریم. به همین سبب مادام ارفع را که همسر فرانسوی یکی از افسران ارتش بود، استخدام کرد تا به ما زبان فرانسه بیاموزد.»(۵)
در روز هفدهم دی ماه سال ۱۳۱۴، رضا شاه دستور داد تا به زور چادر را از سر زنان و دختران ایرانی بردارند و خود برای به اصطلاح تشویق مردم و مرعوب ساختن مدیران و کارکنان دولت، چادر از سر زن و دختران خود برداشت و آنها را به مجالس و میهمانی های رسمی که به این مناسبت ترتیب می یافت، برد. کشف حجاب اولین اثرات سوء خود را در دربار و خانه رضاخان گذاشت و دختران او که دیگر اجباری برای پوشاندن خود نداشتند، آزادانه با پسران معاشرت کردند. در ایام تابستان دختران رضا خان بعد از ظهرها به حوالی باغ های «دروس» می رفتند و با پسرهای «عبدالحسین تیمورتاش» که باغ ییلاقی اش در آن حوالی بود، دوچرخه سواری می کردند. از رهگذر معاشرت با پسرهای همسن وسال زمینه های دلباختگی اشرف پهلوی به جوانان همسن و سال خود نظیر « مهرپور تیمورتاش » و« هوشنگ تیمورتاش » بوجود آمد. کمبود یا نبود دختر در مجموعه دوستان اشرف پهلوی، موجب شد تا از پروای او در برخورد با مردان به شدت کاسته شود. این نکته را مروری براسامی دوستان نزدیک دوران نوجوانی و جوانی اشرف به خوبی به اثبات می رساند. اشرف نیز در بازگویی خاطرات ایام نوجوانی خود علل گرایش و آمیزشش با مردان را، کمبود دوستان دختر می داند:
« چون دوست و همبازی دختر نداشتم، رفقای برادرم را به دوستی انتخاب کرده بودم…» (۶)
وی افراط در برقراری رابطه با مردان را تلاش برای شکستن روابط قالبی و محدود زنان در آن روزها توجیه می کند و اینکه به زعم خودش نمی خواسته به سرنوشت محتوم و مقدر زنان تن در دهد:
«با وجود تمام این فعالیت های مردانه هرگز دلم نمی خواست پسر بودم. به عکس، خیلی خوشحال بودم که زنم … هر چند هرگز حاضر نشدم نقش قالبی و محدودی را که در آن روزگار برای زنان مقدر شده بود، بپذیرم. برای من نقش مردان، با آرزوی عمل و حق انتخابهایی که داشتند، خیلی جالب تر به نظر می آمد و شاید به همین جهت است که من بیشتر عمر خود را صرف فعالیت در دنیای مردان کرده ام .»(۷)
«اشرف پهلوی» همیشه به عنوان سنبل فساد درباریان، زبانزد خاص و عام بود، زیرا هرزگی ها،زد و بندها، قانون شکنی ها و ولنگاری های او حد و مرزی نداشت و همین واقعیت همیشه مشکلاتی را برای برادرش «محمد رضا » فراهم می آورد.
احمد علی منصور انصاری یکی از عوامل دربار در خاطرات خود روابط اشرف با برادرش محمد رضا و فرح – همسر وی – را این گونه شرح می دهد:
«با این همه اشرف بیشتر از تمام خواهر و برادرهای شاه با او نزدیک و حتی روی او نفوذ داشت در این اواخر که شاه در چهره یک مرد قدرتمند ظاهر می شد اشرف تا حدودی دست و پایش را جمع کرده بود و رعایت بعضی از مسائل را می کرد. با این وجود دو مسئله برای آنها که از نزدیک شاهد روابط درونی دربار بودند روشن بود: یکی اینکه اشرف چندان با فرح روابط نزدیک نداشت… و دوم اینکه راه و روش خود شاه را برای مملکت داری درباطن خودش نداشت و شاه هم که از باطن خواهرش بی خبر نبود، حوزه فعالیت های او را محدود نگه داشته بود …»(۸)
انصاری همچنین درباره دیگر روابط اشرف با دیگر همسران شاه می نویسد:
«… بالاخره همین قدرت طلبی بسیارش اورا با تمام همسران شاه در تضاد قرار داده بود. زیرا وی چشم دیدن زنی را که شخصیت دوم دربار و خاندان سلطنتی باشد نداشت. با فوزیه اختلاف به هم رسانید ومعروف است که یکی از عوامل اصلی پافشاری فوزیه بر طلاق، اختلافش با اشرف بود و آزاری که از دست رفتار او می کشید . با ثریا نیز وضعی بهتر از این نداشت. به اختلافاتش با فرح [نیز ] اینجا و آنجا اشاره کرده ام.»(۹)
اشرف پهلوی یکی از مهره های اصلی کودتای ۲۸ مرداد بود.
قدرت طلبی و ماجراجویی وی از عواملی بودند که به او انگیزه فعالیت در این عرصه را می دادند ؛ احمد علی مسعود انصاری در این رابطه می نویسد:
«به طور کلی وی زنی ماجراجو و قدرت طلب است و در این راه از خرج پول و نیرو ابایی نداشت… بر اثر همین خصوصیات است که اشرف یکی از مهره های اصلی کودتای ۲۸ مرداد شد …» (۱۰)
اشرف پهلوی سه بار ازدواج رسمی کرد، نخستین بار به دستور رضا خان، و با تأیید انگلیسی ها با علی قوام پسر قوام الملک شیرازی و برادر زن اسد الله علم ازدواج می کند. در حالی که بنا بر اعترافات مکررش به فریدون جم نامزد خواهرش «شمس» دل باخته بود.
او پس از تبعید رضاخان، سبک سری های خود را بیشتر آشکار می کند، به گونه ای که در مصر دل به یک پیشه ور مصری به نام احمد شفیق می سپارد، و از او صاحب دو فرزند می شود. اما پس از آنکه حضور شفیق مصری در خانواده سلطنتی به هر نحو ممکن توجیه می شود، اشرف به مهدی بوشهری دل می بندد و چندی بعد با او ازدواج می کند. در حالی که در طول همه این سالها حتی یک روز هم با وی در زیر یک سقف زندگی نمی کند.
عموم کسانی که با اشرف پهلوی به هر نحو ممکن مراوده داشته اند، در توصیف او در این صفات متفق القول اند:
هرزه – هوسران – بی بند و بار – معتاد – لجوج – بد دهن – کینه توز – خسیس – تجمل پرست – مال اندوز و صفاتی از این دست که ریشه این صفات را بی شک باید در گذشته او جستجو کرد.
ازدواج و هوسرانی های اشرف
اگر چه بنا بر روایت « حسین فردوست » اشرف پهلوی در دوران نوجوانی با چند تن از افسران جوان شاغل در کاخ های سلطنتی روابط نامشروع داشته است اما اولین مردی که رسما در زندگی اشرف پهلوی ایفای نقش کرد مهر پور تیمورتاش پسر عبدالحسین تیمورتاش (۱۱) وزیر دربار مقتدر رضاخان بود. عبدالحسین تیمورتاش با بهره گیری از موقعیت شغلی اش، فرزندان خود را به دربار پهلوی برد تا به عنوان دوست و همبازی در خدمت فرزندان رضا شاه باشند. آنان در سالهای آغازین سلطنت رضاخان همین نقش را ایفا می کردند. اما با بزرگتر شدن بچه های رضا خان و آغاز دوران بلوغ آنان، بچه های تیمورتاش نیز که پا به دوران بلوغ گذاشته بودند، صاحب نقشی پررنگ تر در زندگی محمدرضا و اشرف پهلوی شدند، به طوری که ایران تیمور تاش، دختر عبدالحسین تیمورتاش مورد توجه محمد رضا پهلوی قرار می گیرد و اشرف پهلوی نیز دل به پسرش، یعنی مهر پوش تیمورتاش می بندد .اما با فروپاشی اقتدار عبدالحسین تیمورتاش و بازداشت او به اتهام جاسوسی برای شوروی و سرانجام محاکمه خفت بار و قتل وی درزندان قصر، پای فرزندان تیمورتاش از دربار پهلوی بریده شد و تنها یاد و خاطره آنان در ذهن محمد رضا و اشرف ماند . به طوری که محمد رضا پهلوی در خاطرات خود « ایران تیمورتاش » را اولین زنی که به او دل بسته و آرزوی دستیابی به وی را داشته، معرفی می کند و اشرف هم که امیدوار بود با مهرپور تیموتاش ازدواج کند، مجبور به جدایی از وی می شود و بوالهوسانه دل به برادر او، هوشنگ تیمورتاش می سپارد.
در سال ۱۳۱۷ رضا شاه تصمیم گرفت تا شمس و اشرف را شوهر دهد . به همین سبب از برخی رجال و دولت مردان و اشراف خواست تا عکس هایی از پسران خود را به دربار بفرستند، تا در اختیار اشرف و شمس پهلوی قرار گیرد و آنها از هر کس خوششان آمد وی را به شوهری برگزینند تا به دامادی رضا شاه مفتخر شوند . حاج مخبر السلطنه هدایت که سالها مقام نخست وزیری رضا خان را برعهده داشت، در این باره می نویسد :
« تجدد برهم زن همه رسوم و آداب است . عروسی فرمایشی هم یکی از آن جمله است . در کابینه محمود جم معروف شد عکس عده ای از جوانان را به شاهدخت ها عرضه دارند، تا که قبول افتد و که در نظر آید . پسر جم و پسر قوام شیرازی پسند افتادند . چه حاجت به عکس بود، نمی دانم . جم و قوام هر دو در قلهک می نشینند و عصرها محل گردش آنها و شاهدخت ها در صحرای دروس بود . همدیگر را خوب می شناختند . قوام پس از قضیه اسعد [ منظور قتل سردار اسعد بختیاری است ] مورد لطف مخصوص واقع شده و در سفرها ملازم خدمت است . به هر حال مجلس عقد بی مزه ای منعقد شد . با اینکه متارکه داشته، به موجب دعوت در مجلس حاضر شدم . یک طرف تالار، شاه ایستاده بودند و قدری فاصله وزرای سابق ولاحق، طرف دیگر ملکه و شاهدخت ها روی کرسی نشسته بودند، ساکت و صامت . دامادها عبوس زیر دست عروسها ایستاده در حال خود فکر می کردند … روی هم رفته مجلس خنکی بود و بعد خنکی های بیشتری بروز داد، بلکه به برودت کشید .پسر قوام از اول ناراضی بود، پسر جم را نمی دانم …»(۱۲)
حسین فردوست که از سالهای کودکی به دربار رفت و آمد داشت و به عنوان همکلاس در شمار دوستان بسیار نزدیک محمد رضا و اشرف پهلوی بود، از این ماجرا روایت دیگری دارد، وی در کتاب خاطرات خود به ماجرای ازدواج اشرف اشاره می کند و می نویسد :
« همان روز خود اشرف با ناراحتی برای من تعریف کرد که پدرم ما را صدا کرد و گفت : موقع ازدواجتان است و دو نفر برای شما در نظر گرفته شده است . شمس چون خواهر بزرگتر است انتخاب اول با او خواهد بود و دومی هم نصیب تو خواهد شد .»(۱۳)
به این ترتیب رضاخان علی قوام و فریدون جم را برای دامادی خود برگزید و شمس پهلوی که بزرگتر بود، فریدون جم را که خوش قیافه تر و جذاب تر بود، برای همسری انتخاب کرد و علی قوام نصیب اشرف شد .
زمانی که رضا شاه تصمیم به شوهر دادن اشرف گرفت، علی قوام در انگلستان بود و در کمبریج یک دوره آموزشی را می گذراند . وی به تهران احضار شد و پس از انجام مراسم ازدواج به دستور رضا خان به دانشکده افسری اعزام شد و همراه با محمد رضا پهلوی در سال اول این دانشکده به خواندن دروس نظامی اشتغال ورزید . وی تا درجه سرهنگی در ارتش بود، اما پس از استعفا از کار نظامی به تجارت روی آورد .
علی قوام شوهر اول اشرف پهلوی پسر ابراهیم قوام الملک شیرازی بود و نسب او به میرزا ابراهیم خان کلانتر – همان کسی که به لطفعلی خان زند خیانت کرد و دروازه های شیراز را به روی آغا محمدخان قاجار گشود – می رسید و اجداد وی از یهودیان جدیدالاسلام شیراز بودند . ابراهیم قوام الملک پدر علی قوام از ماموران انگلیس بود و خاندان اوبه صورت جد اندر جد در خدمت دولت انگلیس قرار داشتند .وی مردی بسیار ثروتمند بود و تنها ۳۵۰ پارچه آبادی در استان فارس داشت . قوام الملک تا آن حد به انگلیسی ها نزدیک بود که رضا شاه برای ماندگاری براریکه سلطنت از اویاری خواست و وی را به دیدار سفیر انگلستان در ایران فرستاد تا نظر موافق او را برای ادامه سلطنتش جلب کند، ولی سر ریدربولارد نپذیرفت و به قوام گفت که رضا خان باید برود. علی قوام هم به راه پدرش می رفت و رابطه بسیار نزیکی با مأموران انگلیسی مقیم ایران داشت. وی دولت انگلستان را پناهگاه و حامی خود می دانست تا جایی که پس از وقایع سوم شهریور ۱۳۲۰ و حمله متفقین و سرنگونی رضا خان، علی قوام، همسرش اشرف و پسر خردسالش شهرام را رها کرد و به سفارت انگلیس پناه برد و مدتی در محل تابستانی سفارت انگلیس در زرگنده زندگی کرد.
زندگی با علی قوام به هیچ وجه مورد علاقه و رضایت اشرف پهلوی نبود. او این ازدواج را تحمیلی می دانست و دور از چشم رضاشاه، نارضایتی خود را از این وصلت ابراز می کرد. وی در خاطراتش به این بی علاقگی اشاره می کند و می نویسد:
« اولین باری که چشمم به دو داماد آینده افتاد هنگامی بود که آنان با برادرم تنیس بازی می کردند. قرار بود که فریدون جم که افسر ارتش و پسر نخست وزیر بود، شوهر آینده من شود و خواهرم با مردی به نام علی قوام که از خانواده های سرشناس شیراز بود، ازدواج کند. طبیعتا من درآن روز فقط به مردی که برای همسری من انتخاب شده بود، توجه کردم. باید اعتراف کنم که هر چند هنوز علاقه ای به ازدواج نداشتم ولی او را جوانی بلند بالا، خوش اندام و با سلیقه یافتم. اما متأسفانه شمس اظهار نظر کرد که او به نامزد من بیشتر از مردی که پدرمان برای او انتخاب کرده بود، علاقه مند است. چون او خواهر بزرگتر بود، حق تقدم را به او دادند و به این سبب نامزدهای ما را رسما عوض کردند . من از همان اول از علی قوام بدم می آمد . نمی دانم علتش این بود که او به اندازه فریدون جم جذاب نبود، یا اینکه چون او را به من تحمیل کرده بودند، از او بدم می آمد . یک هفته تمام از اتاقم بیرون نیامدم و گریه کردم …»(۱۴)
او در قسمتی دیگر از خاطراتش ضمن اشاره به جشن عروسی اش می گوید:
«درحالی که پیراهن سفید لاتون به تن داشتم، در مراسم عروسی مشترکی که برای من و شمس بر پا شده بود، تن به ازدواج دادم .اما اگر پیراهن سیاه پوشیده بودم مناسب تر بود …»(۱۵)
اشرف قبل از زدواج زمینه های بی بند و باری داشت به این نکته بسیاری از درباریان و افراد نزدیک به او اشاره کرده اند . ارتشبد فردوست در این باره می نویسد:
«ازدواج اشرف با علی قوام در زندگی اشرف عواقب وخیمی گذارد. البته قبل از ازدواج با علی می دانستم که اشرف آمادگی زیادی برای فساد دارد… ازدواج با علی قوام در اشرف یک عقده شدید [ به وجود آورد ] و این روحیه او را تشدید کرد…» (۱۶)
روحیات علی قوام هم این وضعیت را تشدید کرد. زیرا وی به شدت فرصت طلب بود و بیشتر از اینکه به نفس ازدواج و زنا شویی و کانون خانواده بیندیشد، در فکر منافعی بود که پیوند با دربار برایش مهیا می ساخت . اوبه هیچ وجه در اندیشه وظایفش به عنوان یک شوهر نبود . اشرف در خاطرات خود به این نکته اشاره می کند و می نویسد :
« شوهرم از این بی علاقگی و یا از اینکه بین ما هیچگونه محبتی وجود نداشت ، به هیچ وجه ناراحت نبود . چنین می نمود که او به همین راضی است که رسما شوهر دختر شاه باشد.»(۱۷)
با حمله متفقین به ایران و تبعید رضا شاه، شمس پهلوی و شوهرش فریدون جم به همراه فاطمه پهلوی و برادرهایش در معیت رضا خان به جزیره موریس در اقیانوس هند رفتند و اشرف به همراه شوهرش در تهران ماند . رفتن پدر و اشتغالات برادرش در کارهای مملکتی موجب شد تا اشرف از آزادی عمل بیشتری در ارتباط با مردان برخوردار باشد .
اشرف پس از وقایع شهریور ۱۳۲۰ نخستین زمزمه های جدایی از علی قوام را سر داد . خودش مدعی است که قبل از اینکه رضاشاه از خاک ایران خارج شود، با او درباره جدایی از شوهرش حرف زده و موافقت پدرش را در این باره جلب کرده است .(۱۸) اما علی قوام که در اندیشه بهره برداری هر چه بیشتر از موقعیت و رانت هایی که داماد دربار بودن برایش ایجاد می کرد بود، به این جدایی تن در نمی داد و می کوشید تا به هر صورت ممکن از جدایی خود و اشرف جلوگیری نماید .از این زمان به بعد روابط اشرف پهلوی و علی قوام به سدی کامل گرایید و اشرف به تلافی ناکامی های گذشته اش با مهرپور تیمورتاش، مجددا به وی نزدیک شد :
« براثر تبعید پدرم، تیمورتاش و دوست دیرین من مهرپور توانستند به تهران بازگردند . من برای اولین بار با مهر پور، برادر او هوشنگ و تنی چند از دوستان آنان زندگی اجتماعی جدیدی را که خارج از خانواده سلطنتی بود، آغاز کردم . کارهایی که ما می کردیم، از قبیل گوش دادن به موسیقی، رقص و…همه بر اساس ضوابط غربی مناسب و مطلوب شناخته می شد … واز چارچوب اخلاق و آداب و رسوم ایرانی هم گاه گاه می شد قدمی فراتر نهاد . مشروط بر آنکه مسأله و سر و صدایی در خانواده سلطنتی به وجود نیاورد … این روزها در مقایسه با زندگی ای که قبلا داشتم، روزهای پر ماجرایی بود .»(۱۹)
اصرار اشرف برای جدایی از علی قوام و رابطه جدید او با مهرپور تیمورتاش موجب شد تا شایعه ازدواج قریب الوقوع آنان بر سر زبان ها بیفتد و محمد رضا پهلوی که از مکنونات قلبی خواهر دوقلویش آگاهی داشت، برای زمینه سازی این وصلت دست به کار شد و فرزندان عبدالحسین تیمورتاش را به دربار فراخواند (۲۰) و رفت و آمد با آنها را از سر گرفت . او حتی تصمیم گرفت که با دادن یک شغل مهم به مهر پور تیمورتاش فضا را برای این ازدواج آماده تر سازد . اما مهر پور تیمورتاش در یک حادثه رانندگی درگذشت و به این ترتیب کاخ آمال اشرف نابود شد . اشرف در این مورد می نویسد:
«در یکی از شب ها هنگامی که من و دوستانم در خانه خواهرم دور هم جمع شده بودیم و در انتظار آمدن مهرپور بودیم، صدای زنگ تلفن بلند شد. مهرپور بود. اوگفت که از بیمارستان تلفن می کنم، من تصادف اتومبیل داشته ام، اما چیز مهمی نیست. برداشت ما از این کلمات این بود که زخمهای مهرپور جزیی است و بدین جهت چند روز بعد هنگامی که برای رفتن به بیمارستان آماده شده بودیم تا بهبودی او راجشن بگیریم و او را همراه خود به منزل بیاوریم بازصدای زنگ تلفن بلند شد .این باراطلاع پیدا کردیم که مهرپورناگهان به علت لخته شدن خون در گذشته است.»(۲۱ )
با مرگ مهرپور تیمورتاش، اشرف پهلوی به برادر او هوشنگ تیمورتاش دل می بازد و در این راه تا آنجا پیش می رودکه حاضر به چشم پوشی از امتیازات درباری می شود و تصمیم می گیرد تا با او فرار کند:
«غم مشترک من و هوشنگ به علت مرگ مهرپور، بود. ما دو تن را به طور عجیبی به م نزدیک کرد . آرام با هم حرف می زدیم . از گذشته ها یاد می کردیم و حرفهایی را که معمولا مردم برای تسلی و تسکین خود و دیگران می گویند، به یکدیگر می گفتیم . مدت زیادی نگذشت که احساس کردم حالت هوشنگ عوض شده است. یک روز قبل از اینکه لب به سخن بگشاید، دانستم که می خواهد بگوید که دوستم دارد …»(۲۲)
اشرف ماجرای دلبستگی خود به هوشنگ تیمورتاش را با برادرش محمد رضا در میان می گذارد. اما او با این وصلت مخالفت می کند و زمانی که اشرف این مخالفت را به اطلاع هوشنگ می رساند، وی می گوید :
«پس به نظر من فقط یک راه از پیش داریم. برای من اهمیت نداردکه برادرت چه می گوید و یا نظر خانواده ات چیست. من می خواهم با تو ازدواج کنم و ما می توانیم با هم فرار کنیم.»(۲۳)
اشرف این پیشنهاد را می پذیرد و به خانه خواهرش همدم السلطنه می رود و قرار می گذارند تا هوشنگ به آنجا برود و با یکدیگر فرار کنند . اما هوشنگ از ترس محمد رضا سر قرار حاضر نمی شود:
«ساعت ها گذشت و هوشنگ نیامد. انتظار فایده ای نداشت و من به خانه خد بازگشتم. روز بعد هم از هوشنگ خبری نشد و همینطور روز بعد از آن. پیش خود به این نتیجه رسیدم که نظر هوشنگ تغییر کرده است و او مجددا درباره این موضوع فکر کرده و متوجه شده است مرا به قدر کافی دوست ندارد . خود را سرزنش می کردم که رفتار بچه گانه ای داشته ام و بعد زدم زیر گریه، گریه به خاطر از دست دادن هوشنگ و همچنین به خاطر رویاها و تخیلات عاشقانه جوانی ام …» (۲۴)
اشرف دو سال بعد و پس از ازدواج هوشنگ تیمورتاش با یک زن دیگر در می یابد که برادرش محمد رضا پهلوی ارنست پرون را به دیدن هوشنگ فرستاده و از او خواسته بود تا اشرف را برای همیشه ترک کند ولی واقعیت این بود که ایران تیمورتاش، برادرش هوشنگ را از ازدواج با دختر قاتل پدرشان، منصرف ساخته بود.
شایان ذکر اس که اشرف در شرایطی دل به مهرور تیمورتاش می بندد و تصمیم به فرار با هوشنگ تیمورتاش می گیرد که هنوز از علی قوام جدا نشده بود.
پینوشتها:
۱- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، انتشارات اطلاعات، چاپ اول، ص۷۳٫
۲- پهلوی، اشرف، من و برادرم، خاطرات، تهران نشر علم، تابستان۱۳۷۵، ص ۳۲٫
۳- همان، ص۵۱٫
۴- پهلوی، اشرف، من و برادرم، خاطرات، تهران نشر علم، تابستان ۱۳۷۵، ص۴۵ .
۵- همان، ص ۵۵ .
۶- پهلوی، اشرف، من وبرادرم، ص۵۹ .
۷- همان، ص ۵۹ .
۸- انصاری، مسعود، احمدعلی، خاطرات،( پس از سقوط )، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی،چاپ اول، بهار ۱۳۷۱، صص ۵۸-۵۹
۹- انصاری، مسعود، احمد علی، خاطرات، ( پس از سقوط )، ص ۲۷۲٫
۱۰- انصاری، مسعود، احمد علی، خاطرات، ( پس از سقوط )، صص ۲۷۱-۲۷۲ .
۱۱- عبدالحسین تیمور تاش در سال ۱۲۶۰ در بجنورد به دنیا آمد. در ۱۶ سالگی به روسیه اعزام شد و در مدرسه نظامی نیکلا به تحصیل پرداخت. در دوره دوم مجلس شورای ملی به عنوان نماینده انتخاب شد. در زمان نخست وزیری وثوق الدوله والی گیلان شد و با بی رحمی به سرکوب جنبش جنگل اشتغال ورزید . در بهمن ۱۳۰۰ به عنوان وزیر عدلیه به کابینه مشیرالدوله راه یافت و پس از کسب اختیار از مجلس وزارت عدلیه را منحل ساخت و کوشید تا یک عدلیه مدرن به وجود آورد، اما دوران وزارتش چهار ماه بیشتر نشد. در سال ۱۳۰۲ بار دیگر به عنوان نماینده به مجلس دوره پنجم راه یافت و در صف اول هواداران رضاخان قرار گرفت. در همین سال به عنوان وزیر فواید عامه به کابینه رضاخان آمد. او در تمام بازی های سیاسی برای به سلطنت رساندن رضاخان نقش درجه اول را داشت. پس از پادشاهی رضا خان قدرت تیمورتاش افزایش یافت. او تا سال ۱۳۱۰ شخص دوم مملکت بعد از رضاخان بود. او که برای گفتگو پیرامون قرارداد نفت به انگلستان رفته بود، در راه بازگشت کیف دستی خود را گم کرد. مدارک موجود در این کیف توسط انگلیس ها در اختیار رضاخان قرار گرفت و موجب شد تا رضاخان دستور دستگیری او را صادر نماید. سرانجام در روز نهم مرداد ۱۳۱۲ «تیمورتاش» به دستور رضاخان، توسط «پزشک احمدی» به قتل رسید.
۱۲- هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، ص ۴۱۶ .
۱۳-فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول،ص ۶۳ .
۱۴- پهلوی، اشرف، «من و برادرم »، نشر علم، تابستان ۱۳۷۵، ص۷۶٫
۱۵- همان، ص۷۷ .
۱۶ – فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، ص ۶۷ .
۱۷- پهلوی،اشرف، من و برادرم، ص۷۸ .
۱۸- همان، صص ۹۷-۹۶ .
۱۹- پهلوی، اشرف، من و برادرم، ص ۱۰۹ .
۲۰- «مسعود بهنود» در کتاب سه زن ( شرح زندگی « مریم فیروز»، «اشرف پهلوی » و « ایران تیمور تاش ») یاد آور می شود: یگانه دختر عبدالحسین تیمورتاش بر خلاف پسرانش، علیرغم اصرارهای « محمدرضاپهلوی » در جهت دلجویی از آنها، نه تنها رغبتی برای حضور مجدد در دربار از خود نشان نداد که حتی برادرانش را نیز به بی غیرتی متهم و آنها را سرزنش می نمود.
پس از سرنگونی «رضا خان» و فرار پزشک احمدی،«ایران تیمور تاش» در جهت گرفتن انتقام خون پدرش به صورت ناشناس به بغداد رفت و جلاد رضاخان، معروف به پزشک احمدی – که در این شهر به شغل رمالی و دعا نویسی مشغول بود- را پیدا کرد، سرانجام نیز با ممارست بسیار از طریق سفارت ایران در بغداد،«پزشک احمدی» را به ایران آورده و به محاکمه کشاند.
۲۱- پهلوی، اشرف، من و برادرم، ص ۱۱۲ .
۲۲- همان، صص ۱۱۳-۱