سگ های انتحاری در میدان نبرد

                                                                        Besmellah_34.png

 

 

 

 

از سگ  همواره در طول تاریخ به عنوان حیوان محبوب، مخدوم وفادار انسان و عصای دست او ! یاد شده چه بحث شکار باشد یا  صحبت از حراست  و حفاظت سگ ها همیشه در نقش های متفاوتی کمک حال انسان بوده اند. استفاده از این حیوان در میدان نبرد نیز سابقه ای طولانی دارد گرچه این تاپیک تنها به یک مورد خاص در برهه ای از  جنگ جهانی دوم پرداخته است و بررسی وسیع تر این موضوع نیاز به تاپیک های جداگانه ای دارد . 

  سگ های انتحاری در میدان نبرد 

 18pox7hklh55qjpg.jpg

  سگ ضد تانک ارتش شوروی همراه با بمب انتحاری در مقابل تانک t-34 ( به نظرکه  تی 34 هست !) 

 

 

در ابتدای قرن بیستم بعضی از کشور ها اقدام به تعلیم سگ های ضد تانک برای حمل مواد منفجره و هدف قرار دادن اهداف نظامی چون تانک ها و خودروهای زرهی کردند.این سگ ها به صورت عمده در شوروی و روسیه بین سال های  1930 تا 1996 تعلیم دیدند و در طی جنگ جهانی دوم( عمدتا1941 -1942 ) بر علیه تانک های آلمانی مورد استفاده قرار گرفتند. ارتش امریکا نیزدر1943 سگ های انتحاری را برای استفاده بر علیه استحکامات نظامی تعلیم داد اما هیچوقت عملیاتی نشدند.گرچه خط مشی اولیه تعلیم این سگ ها برمبنای حمل بمب توسط سگ، رها کردن و انفجار با چاشنی زمان دار بود اما این روش موفق نبود و در نهایت با روش انفجار در اثر برخورد که موجب مرگ سگ نیز میشد تعویض شد. 

 

در 1924 کمیته نظامی انقلاب شوروی استفاده از سگ ها را برای مقاصد نظامی تصویب کرد که شامل طیف وسیعی از ماموریت ها  مثل عملیات نجات، رساندن کمک های اولیه، برقراری ارتباط، جستجوی اشخاص و مین ها، شرکت در میدان نبرد، حمل غذا دارو،زخمی ها توسط سورتمه و منفجر کردن اهداف و مواضع دشمن می شد. برای نیل به این اهداف یک مدرسه تخصصی تعلیم سگ در استان مسکو تاسیس شد. 12 مدرسه محلی نیز پس از ان افتتاح شدند که در سه عدد از انها سگ های ضد تانک را اموزش می دادند .

 ارتش شوروی فاقد تعلیم دهنده های مخصوص برای این کار بود بنابراین  شروع به استخدام شکارچیان، تعلیم دهندگان سیرک، و تعلیم دهندگان سگ های پلیس کرد، تعدادی از دانشمندان پیشرو در زمینه حیوانات نیز برای کمک به سازماندهی یک برنامه آموزشی در مقیاس بزرگ  در این موضوع دخیل بودند. سگ های ژرمن شپرد به علت ویژگی ها و توانایی های فیزیکی و نیز سهولت اموزش و تعلیم پذیری برای این برنامه  مورد توجه بودند اما بقیه گونه ها نیز مورد استفاده قرار می گرفتند. ایده استفاده از سگ ها به عنوان یک مین متحرک در دهه 1930 همراه با لوازم سوار کردن مواد منفجره روی سگ توسعه یافت. در 1935 واحد های  سگ های ضد تانک به صورت رسمی به ارتش شوروی ملحق شد.

 

تعلیم و اموزش

 ایده اصلی حمل بمب حمایل شده به بدن سگ برای رساندن به اهداف مشخص و ثابت بود و سگ بعد از رسیدن به هدف باید بمب را در انجا به وسیله کشیدن یک تسمه ازاد شونده توسط دندان هایش رها میکرد و سپس به سوی مربی خود باز می گشت .بعد از ان بمب به وسیله یک چاشنی زمان دار یا کنترل از راه دورمنفجر می شد که مورد دوم در ان زمان بیش ازاندازه گران و غیر ممکن بود.

 یک گروه از سگ ها برای این هدف به مدت 6 ماه تمرین داده شدند اما نتایج نشان داد که هیچ کدام ازانها نتوانستند به این ماموریت تسلط پیدا بکنند.

انها در مواجهه با یک هدف  منفرد خوب عمل میکردند اما زمانی که هدف یا مکان تغییر پیدا میکرد گیج می شدند و غالبا در حالی به سوی مربی خود بر می گشتند که بمب را رها نکرده بودند که در شرایط عملیاتی میتوانست باعث کشته شدن سگ و مربی توامان گردد.

 شکست های پی در پی باعث ساده سازی برنامه شد. بمب محکم به بدن سگ بسته می شد و در اثر تماس با هدف منفجر می گشت و باعث مرگ حیوان می شد.از انجایی که در برنامه اولیه سگ ها تعلیم دیده بودند تا هدف خاصی را پیدا کنند این برنامه برای پیدا کردن هر تانکی از دشمن خلاصه شده بود. سگ ها با گرسنه نگاه داشتن آموزش می دیدند و غذای انها زیر تانک ها جا سازی می شد.

 تانک ها در ابتدی تعلیم بدون حرکت بودند، سپس موتور انها را روشن می کردند که بعدا شلیک گاه بیگاه تفنگ ها و دیگر عوامل مشابه میدان نبرد به ان اضافه می شد.این روال جهت اموزش سگ ها برای دویدن زیر تانک ها درشرایط  میدان نبرد برنامه ریزی شده بود.هر سگ با یک بمب 10 تا 12 کیلوگرمی که در دو خورجین پارچه ای حمل می کرد و برای هر سگ اختصاصا تهیه شده بود مسلح میشد.هر بمب یک سوئیچ  ایمنی داشت که دقیقا پیش از قرار گیری در موضع حمله برداشته می شد.

 

anti-tank-dogs1.jpg

سگ انتحاری  و تجهیزات ان در بالا و مکانیزم فعال کننده بمب در پایین ( اختصاصی میلیتاری ) 

 

هیچ کدام از بمب ها علامت و نشانه ای روی خود نداشتند و چنین فرض شده بود که قابل خنثی شدن نباشند. یک اهرم چوبی به طول بیست سانتی متر از یکی از کیسه ها خارج شده بود وقتی که سگ به زیر تانک می رفت اهرم چوبی به زیر تانک برخورد می کرد و باعث انفجار بمب می شد. چون شاسی ضعیف ترین قسمت این خودروها بود این انتظار می رفت که انفجار باعث از کار افتادن تانک شود. استفاده از سگ های ضد تانک بین سالهای 1941-1942  تشدید شد زمانی که ارتش سرخ تمام تلاشش را می کرد تا جلوی پیشروی آلمان ها در جبهه شرقی را بگیرد .دران دوره مدارس تعلیم سگ بیشتر تمرکز را روی اموزش سگ های ضد تانک قرارداده بودند . حدود 40 هزار سگ برای ماموریت های مختلف در ارتش سرخ قرار گرفتند .

 

thumb_article-2517413-19CE2A8A00000578-2

 

اولین گروه از سگ های ضد تانک در پایان  تابستان 1941 به خطوط مقدم رسیدند شامل 30 سگ و 40 تعلیم دهنده .استقرار انها باعث اشکار شدن پاره ای از مشکلات جدی  شد.در طول دوره اموزش  برای صرفه جویی در سوخت و مهمات سگ ها با تانک هایی اموزش داده شده بودند که حرکت و شلیک نمی کردند اما در میدان نبرد سگ ها از رفتن زیر تانک های در حال حرکت خوداری می کردند.

 

بعضی از سگ های سمج تر به سمت تانک های در حال حرکت می دویدند و صبر می کردند تا تانک از حرکت بایستد! اما در حین این کار مورد اصابت گلوله قرار می گرفتند. تیر اندازی از سمت تانک ها بیشتر سگ ها را می ترساند. انها به سمت سنگر های خودی بر می گشتند و غالبا در حین پریدن داخل کانال باعث انفجار بمب و کشته شدن سربازان میشدند. برای جلوگیری از این موضوع سگ های که برمی گشتند باید کشته می شدند (معمولا توسط مربی انها) . این امر باعث می شد تا تعلیم دهندگان نسبت به کار با سگ های جدید بی میل باشند بعضی از انها این طور می گفتند که ارتش از قربانی کردن مردم دست بر نمیدارد و حالا سراغ سگ ها هم رفته است. کسانی که به صورت اشکار برنامه را سرزنش می کردند توسط حفاظت اطلاعات ارتش مورد اذیت و ازار قرار گرفتند.

 

از30 سگ گروه اول  تنها چهار قلاده  موفق شدند بمب ها را در کنار تانک های المانی منفجر کنند که مقدار خسارت وارد شده مشخص نیست. شش عدد در برگشت به سنگرهای ارتش شوروی منفجر شدند که باعث کشته و زخمی شدن تعدادی از سربازان شد. سه قلاده هدف گلوله قرار گرفتند و با وجود تلاش شدید نیروی های شوروی به دست آلمان ها افتادند که باعث شد نمونه هایی از بمب و مکانیزم انفجار در اختیار المان ها قرار بگیرد.یک افسر اسیر شده المانی بعدا اعلام کرد که انها از مطالعه سگ های کشته شده به این نتیجه رسیده اند که این برنامه ناکارامد و بی نتیجه است. جنگ روانی المان ها برای بی اعتبار کردن ارتش شوروی چنین تبلیغ می کرد که سربازان شوروی از شرکت در نبرد سر باز می زنند و درعوض سگ ها را به میدان جنگ می فرستند .

 

antitank16.jpg

نیرو های شوروی همراه با دو سگ انتحاری 

 

اشتباه فاحش دیگری در برنامه تعلیمی بعدا اشکار شد، شوروی از تانک های ساخت خود که با موتور دیزل کار می کردند برای برنامه تعلیمی استفاده می کرد ( تانک های المانی که با موتور بنزینی کار می کردند)  از انجا که سگ ها بر شامه و بویایی حساس خود تکیه می کردند به دنبال تانک های اشنای شوروی می گشتند تا تانک های المانی با بوی عجیب و نا اشنا.

 

تاثیراستفاده از  سگ های ضد تانک در جنگ جهانی دوم نامعلوم باقی مانده است.ادعاهایی از منابع شوروی وجود دارد که در حدود 300 تانک توسط سگ های ضد تانک خسارت دیده اند این ادعاها توسط تاریخدانان  به عنوان پروپاگاندا مورد تردید قرار گرفته است. هر چند اسنادی بر این ادعاها از موفقیت های مشخص در برنامه وجود دارد که در انها شمار تانک های منهدم شده معمولا در هر کدام از این موارد  حدود ده عدد است مثلا در جبهه واحد 160 پیاده نظام در نزدیکی شهر هلوخیف 6 سگ به پنج تانک المانی خسارت وارد کردند، در نزدیکی فرودگاه استالینگراد سگ های ضد زره 13 تانک را نابود کردند، در نبرد کورسک 16 سگ 12 تانک المانی  که  خطوط دفاعی شوروی را شکسته بودند  از کار انداختند.

 

المان ها در مورد سگ های ضد تانک شوروی از 1941 اطلاع داشتند و اقدامات پیش گیرانه ای را در مقابله با انها  انجام داده بودند.ناکارامدی  مسلسل های نصب شده بر بالای خودروهای زرهی به علت کوچک بودن مهاجمینی مثل سگ ها و نزدیکی انها به زمین، ایضا سرعت بالای انها (که هدف گیری را سخت می کرد ) مشخص شده بود به همین دلیل به تمام سربازان المانی ابلاغ شده بود که به هر سگی که در میدان نبرد مشاهده کردند شلیک کنند .خصومت سربازان و افسر های المانی با سگ ها را نویسنده ایتالیایی کورتزیو مالاپارته در کتاب  کاپوت ( قربانی ) مورد اشاره قرار داده است. مالاپارته به عنوان خبرنگار ایتالیایی در جبهه شرقی در سالهای 41-42 فعالیت میکرد. وی نقل می کند که چطور یکی از اولین ماموریت های هر سرباز المانی در حین ورود و اشغال روستا ها در اکراین جستجو و کشتن هر سگ در معرض دید بوده است.

 

SS_Police2C_Hundefuhrer_And_K-92C_Bydgos

استفاده نیروهای اس اس از سگ ( المان ها هم برنامه مفصلی در استفاده از سگ ها داشتند ) 

 

بعد از 1942 استفاده از سگ های ضد تانک در ارتش شوروی به شدت کاهش یافت و مدارس تعلیم دهنده تمرکز خود را روی تعلیم سگ های مین یاب و حمل کننده قرار دادند هرچند اموزش سگ های ضد تانک بعد از جنگ جهانی دوم تا 1996 ادامه یافت.

 

سایر کشورها

 

ارتش ژاپن حدود 25 هزار سگ از متحد خود المان دریافت کرد و چندین مدرسه تعلیم و اموزش سگ در ژاپن و یکی در نانجینگ چین تاسیس شد. بعضی از سگ ها برای تخریب و انهدام تعلیم دیده بودند اما به جای بستن مواد منفجره به سگ ان را در ارابه ( گاری ) که توسط  حیوان کشیده می شد قرار می دادند.این تاکتیک موفقیت کمی داشت که بیشتر به خاطر اموزش و تعلیم ضعیف بود .

 

در 1943 ارتش امریکا استفاده از سگ های مسلح بر علیه استحکامات و سنگر ها را مورد توجه قرار داد. هدف این بود که سگ در حال حمل بمب به درون یک سنگر نفوذ کند که بعد بمب توسط یک تایمر منفجر می شد.سگ های این برنامه محرمانه در فورت بلوار (فرفکس ویرجینیا ) اموزش دیده بودند. این سگ ها که گرگ های تخریب نامگذاری شده بودند اموزش داده شده بودند تا خود را به یک سنگر رسانده به ان وارد شوند و در انتظار یک انفجار شبیه سازی شده بنشینند !.

 

هر سگ بمبی را حمل می کرد که مانند روش روس ها توسط دو بسته ( خورجین !) به بدنش متصل شده بود. این برنامه در دسامبر 1943 به دلیل نگرانی ها درباره ایمنی لغو شد. در حین اموزش گاهی سگ ها بدون اینکه وارد سنگر شوند یا مدت زمان لازم را در انجا بمانند به سمت مربی خود بر می گشتند که در شرایط عملیاتی میتوانست منجر به کشته شدن نیروهای خودی شود . بیم ان میرفت که در میدان نبرد این بازگشت حیوان به سمت مربی به دلیل ترس از اتش دشمن بسیار بیشتر شود . تلاش مجدد برای ادامه برنامه در 1944 و 1945 به شکست انجامید.

یک شهروند سویسی مقیم سنتافه ( مرکز ایالت نیومکزیکو ) به نام William A. Prestre طرحی را در مورد استفاده از سگ های عظیم الجثه ! برای کشتن سربازان ژاپنی به ارتش امریکا ارائه کرد. او ارتش را متقاعد کرد تا تمام یک جزیره را در رودخانه میسیسیپی برای ساخت تاسیسات اموزشی و تعلیم سگ ها اجاره کند. ارتش امید داشت تا حدود دو میلیون سگ را در انجا اموزش دهد.

 

ایده او  به این صورت بود که جزیره توسط ناوچه های ابی خاکی ( شناورهای حمل نیرو که هزاران سگ را در مقابل مدافعان ژاپنی رها می کردند) مورد تهاجم قرار بگیرد و حمله سپس توسط پیاده نظام درحالی که مدافعان ژاپنی ها گیج واشفته بودند ادامه پیدا می کرد .

 

Camp_Lejeume2C_NC2C_19432C_Higgins_Boat_

تمرین سپاه تفنگداران دریایی امریکا در کمپ Lejeune  کارولینای شمالی جکسون ویل 1943

 

یکی از بزرگترین مشکلات پیش روی برنامه پیدا کردن سربازان ژاپنی برای اموزش دادن سگ ها بود ! (از انجایی که تعداد بسیار معدودی از انها اسیر می شدند)  نهایتا سربازان امریکایی – ژاپنی ارتش برای این امر داوطلب شدند. اما بزرگترین مشکل خود سگ ها بودند. از انجا که بیش از اندازه رام بودند، به اموزش های که برای یورش بردن به ساحل در نظر گرفته شده بود جواب نمی داند یا از اتش خمپاره و توپخانه وحشت زده می شدند. نهایتا بعد از صرف میلیون ها دلار پروژه تعطیل شد.

 

در حدود سال 2007  مبارزان عراقی از بمب های متصل شده به سگ ها علیه نیرو های امریکایی استفاده کردند. برای انفجار بمب ها از کنترل از راه دور استفاده شده بود( ظاهرا موارد حمله موفقیت امیز نبوده است ) 

نخستین دانشمند ایرانی ناسا که بود؟

نخستین دانشمند ایرانی ناسا که بود؟

«غفاری» در سال 1937/1316 برای تدریس در دانشگاه تهران به ایران بازگشت. وی از سال 1938/1317 تا 1941/1319 خدمت سربازی خود را انجام داد که طی آن به سطح‌بندی اراضی شمال تهران برای آماده‌سازی آن برای ارتش اشتغال داشت.

در سال 1950/1329 به‌دعوت «دانشگاه هاروارد» و به‌عنوان محقق «فولبرایت» (بورسیه‌ی بین‌المللی از کشورهای مختلف) به‌عنوان استادیار پژوهشی در زمینه‌ی «معادلات دیفرانسیل» و در ادامه در زمینه‌ی «دینامیک گازی» فعالیت کرد.

در اوایل دهه‌ی 1950/1330، این محقق ایرانی هم‌زمان با حضور «انشتین» در مؤسسه‌ی مطالعات پیشرفته «دانشگاه پرینستون» در زمینه‌ی «تئوری میدان منسجم جاذبه و الکترومغناطیسی» تحقیق می‌کرد. در آن زمان، ریاست این مؤسسه را «رابرت اوپنهیمر» برعهده داشت که ارتباط خوبی با «غفاری» داشت.

«دکتر غفاری» در سال 1956/1335 برای کسب پستی در بخش ریاضیات اداره‌ی ملی استانداردهای امریکا به آن کشور سفر کرد و برای همیشه ماندگار شد. بخشی از کارهای وی در آن‌جا شامل «محاسبات حرکت ماهواره‌های زمینی مصنوعی» بوده است.

در سال 1962/1341، اداره‌ی استانداردها به «غفاری» مجوز آغاز کار در آژانس فضانوردی امریکا (ناسا) به‌عنوان یک مشاور پاره‌وقت برای «مرکز پرواز فضایی گودارد» را اعطا کرد. گفته می شود «غفاری» اولین ایرانی شاغل در آژانس فضانوردی امریکا (ناسا) بوده است.

از سال 1964/1343، سه سال در برنامه‌ی فضایی سرنشین‌دار و وقتی پروژه‌های وی در سازمان به پایان رسید دانشمند تمام وقت در «ناسا» شد و در آن‌جا بر روی مأموریت‌های 11 و 12 آپولو مشغول به‌کار شد. 

در سال 1969/1348، «غفاری» و دستیاران وی در بخش مأموریت‌های آپولو از سوی رئیس جمهور وقت امریکا برای خدمت‌اشان در مأموریت آپولو 11 مدال دریافت کردند.

«غفاری» برای مشارکت‌های ویژه‌ی خود در تحصیلات هوا، فضا در طول اولین دهه‌ی اکتشافات فضایی در سال 1970/1349 از سوی «مرکز پرواز فضایی گودارد» در «آژانس فضانوردی امریکا (ناسا)» جایزه دریافت کرد.

وی در سال 1972/1351 سه سال پس از این‌که «برنامه‌ی آپولو» انجام گرفته و نخستین فضانوردان به کره‌ی ماه رفتند و به‌سلامت بازگشتند از «ناسا» بازنشسته شد.

بازخوانی یک گفتگو با دکتر غفاری
من در سال 1286 در تهران، حوالی میدان بهارستان به دنیا آمدم. پدرم میرزا حسین خان غفاری، دبیر ارشد اداره پرسنل وزارت عدلیه بود. در محله ما یک روحانی بود که درس می‌داد بعدا به تدریج مدرسه شروع شد و به دارالفنون رفتم. بعد از ورود به دارالفنون با چند نفر دیگر سال پنجم متوسطه را تابستان خواندیم و به اصطلاح «دو کلاس یکی» کردیم.

هشترودی، دوست و همکاری که به چشم استاد به او نگاه می‌کردم
آن موقع ریاضی را نزد مرحوم محسن هشترودی که از دیپلمه‌های سابق دارالفنون بود، خواندیم. من از همان سال‌ها با شادروان هشترودی آشنا شدم و سال‌ها بعد همچنان افتخار دوستی و همکاری با او را داشتم. هشترودی انسانی بسیار شریف و دانشمند بود و بعدها هم اگرچه همکار من بود ولی همیشه به چشم استاد به او نگاه می‌کردم.

ما در شهریور 1307(1929) جزو اولین گروه دانشجویان به فرانسه اعزام شدیم در آن سال‌ها دکتر هشترودی برای تدریس ریاضی در تهران ماند و بعدا به ما ملحق شد. ما پس از ورود به فرانسه ابتدا زبانمان را در لیسه کامل کردیم. بعد ما را به دانشگاه نانسی فرستادند که در آنجا لیسانس ریاضی گرفتم و بعد تحصیلات خود را تا کسب دکتری ریاضیات در دانشگاه پاریس در سوربون ادامه دادم. پس از آن در سال 1936 در رصدخانه پاریس به عنوان کارآموز مشغول به کار شدم.

تحقیق در محاسبه نیروی مورد نیاز پرتاب موشک به ماه سه دهه قبل از پرتاب آپولو
کار من در حوزه مکانیک سماوی بود که اساس آن محاسبه این مطلب بود که چه مقدار نیرو برای پرتاب کردن یک راکت به مدار اطراف کره ماه بدون خطا کردن مورد نیاز است.

در اسفند 1315( آوریل 1937) در پی فراخوان وزیر فرهنگ وقت (مرحوم علی اصغر حکمت) که فارغ‌التحصیلان را به تهران فراخوانده بود به ایران برگشتم و در هشتم فروردین 1316 (1937) به عنوان دانشیار در دانشسرای عالی استخدام شدم.

دانشسرای عالی که بعدها به دانشگاه تهران تبدیل شد در سال 1313 تاسیس شده بود و شامل دانشکده‌های علوم و ادبیات بود. من در آنجا آنالیز عالی تدریس می‌کردم که البته قبل از من شادروان دکتر آل بویه، شادروان دکتر علی افضلی‌پور و شادروان پرفسور تقی فاطمی در رشته ریاضی شروع به کار بوده‌اند. من از سال 1938 تا 1941 به خدمت سربازی اعزام شدم و در اداره جغرافیایی ستاد ارتش ماموریت سطح‌بندی اراضی شمال تهران برای آماده‌سازی جهت استفاده ارتش را عهده‌دار شدم.

دعوت به بزرگترین مراکز علمی دنیا به دلیل سابقه تحقیق در تئوری «حرکت براونی» انشتین
حدود سال 1944 به دعوت دانشگاه لندن، سال 1950 به دعوت دانشگاه هاروارد و از سال 1951 به دعوت انستیتو مطالعات پیشرفته (پرینستون) جهت تدریس و کارهای تحقیقاتی در خارج کشور فعالیت داشتم. علت دعوت از من موضوع تز دکتری‌ام در دانشگاه سوربون بود که راجع به جنبه ریاضی کارهای اولیه انشتین بود. انشتین در سال 1905، پنج مقاله منتشر کرد که دو مقاله درباره «حرکت براونی» بود.

بعد یک استاد روسی (پرفسور آندری کرنوکرف) و یک محقق انگلیسی، تئوری انیشتن را به صورت یک معادله ریاضی درآورد که حل آن معادله (معادله کلمن - کرنوکرف) بر عهده من بود.

دعوت به هاروارد به عنوان یکی از نخستین محققان بورسیه ایرانی
در آن سال‌ها در بحبوحه جنگ جهانی دوم انگلیسی‌ها خیلی از کسانی که در فیزیک و ریاضی کار کرده بودند را به دانشگاه لندن دعوت کرده بودند و شب و روز تحقیقات می‌کردند. یادم هست زمانی که با کشتی به انگلستان می‌رفتیم، کشتی از ترس زیردریایی‌های آلمانی فقط روزها حرکت می‌کرد. به هر حال من تا سال 1948در انگلستان بودم و مجددا به ایران برگشتم تا این که دو سال بعد به دعوت دانشگاه هاروارد به عنوان محقق فولبرایت(بورسیه) به آمریکا رفتم. من در آن دانشگاه به عنوان استادیار پژوهشی در زمینه معادلات دیفرانسیل و در ادامه در حوزه دینامیک گازی کار می‌کردم.

دکتر هشترودی هم مثل من یکی از اولین محققان فولبرایت ایرانی بود که همزمان با من در دانشگاه هاروارد بود و در زمینه ریاضیات کار می‌کرد. سال بعد با حمایت دانشگاه هاروارد، موسسه تحقیقات پیشرفته (Institute for Advanced Study) از من و شادروان هشترودی به عنوان محقق فولبرایت دعوت کرد.

البته رفتن به خارج چندان هم راحت نبود. شادروان دکتر سیاسی که در آن زمان رییس دانشگاه تهران بود، خیلی مایل بود که استادان هر یک در رشته خود کاری کنند که دانشگاه که در آن وقت جوان بود ارتقاء پیدا کند. در این رابطه قانونی داشتیم که این قبیل سفرها را باید ابتدا شورای دانشکده علوم و بعد شورای عالی دانشگاه تایید کند و در واقع من خیلی مدیون همکارانم هستم.

زمانی که من در پرینستون بودم، رییس انستیتو، پرفسور رابرت اوپنهایمر بود که مدیریت ساخت بمب اتمی را برعهده داشت. طبق معمول که هر کسی به آن دانشگاه می‌آمد ابتدا با او مصاحبه می‌کردند. اوپنهایمر تا فهمید ایرانی هستم گفت، من شاگردی ایرانی داشتم به نام دکتر کمال (استاد کمال‌الدین جناب) و سراغ وی را گرفت. دکتر جناب با ما در دانشگاه نانسی بود و بعد از اخذ لیسانس به کالیفرنیا(کلتک) رفته بود و در آنجا مدتی شاگرد اوپنهایمر بود.

حضور و ارتباط علمی با انشتین در آخرین سال‌های حضورش در موسسه تحقیقات پیشرفته پرینستون
حضور من در Institute for Advanced Study، همزمان بود با آخرین سال‌های فعالیت انشتین در انستیتو. رییس بخش ریاضی دانشگاه پرینستون که انگلیسی بود من را به انشتین معرفی کرد و در مدتی که در پرینستون بودم در زمینه نظریات انشتین درباره نزدیکی قوای الکترومگنتیک و قوای گرانشی کار می‌کردم.

من در سال 1951-52 (سپتامبر 1951 تا سپتامبر 1952) در پرینستون افتخار آشنایی با انشتین را پیدا کردم. البته از سال 1936 مکاتباتی با او داشتم، چون تز دکتری من در پاریس به Brownian Motion مربوط بود که در سال 1905 انشتین مطلبی را در مورد آن نوشته بود. یادم هست اولین جلسه من با انشتین در پرینستون در صبح اولین سه شنبه سپتامبر 1951 بود. وی روزها در حدود ساعت 10 به سر کار می آمد و در حدود ساعت 1بعد از ظهر هم می‌رفت. ملاقات من با ایشان معمولا روزهای سه شنبه بعد از ساعت 10 بود و گفت‌وگوهای ما تنها مربوط می شد به Unified Field Theory. البته کار آینشتاین بیشتر نسبیت عمومی بود نه در فیزیک کوانتوم، اما خوب به هر حال به همدیگر مربوط می شوند.

رابرت اوپنهایمر و انشتین از ساخت بمب هیدروژنی که در آن زمان آمریکا در تلاش تولید آن بود بسیار ناراحت بودند. اپنهایمر به دلیل این مخالف‌ها متاسفانه برکنار شد و انشتین هم که اساسا برکنار بود. هر دوی آنها از انفجار بمب اتمی در هیروشیما هم به شدت ناراحت بودند و نگران بودند که اگر بمب هیدروژنی ساخته شود، اساسش به مراتب بدتر از بمب اتمی است. البته با من در این مورد صحبتی نمی کردند، اما با هم که صحبت می کردند، معلوم بود بسیار ناراحتند.

من تا آخر 1952 در دانشگاه پرینستون بودم و باز به تهران برگشتم و تدریس را ادامه دادم. در مدتی که من در ایران نبودم شادروان دکتر احمد بهفروز و شادروان دکتر عباس ریاضی کرمانی درس‌های من را ارائه می‌دادند.

مراسم ترحیم اینشتین
زمانی که در آمریکا بودم دوستی داشتم به نام ابراهام پایس (Abraham Pais) که سال‌ها با انشتین کار می‌کرد و بعدها استاد فیزیک دانشگاه راکفلر در نیویورک شد. او که لهستانی بود بسیار شبیه یکی از دوستان نزدیک من در دانشسرای عالی بود. وقتی که به تهران می‌آمدم با او قرار گذاشتم که اگر موضوعی مورد علاقه من مطرح شود، با من در تهران تماس بگیرد. یک روز (در آوریل 1955) به من تلفن زد که انشتین در بیمارستان فوت کرده است. همان روز این پیغام را به دکتر اقبال رییس وقت دانشگاه تهران نشان دادم و گفتم اگر لازم است شرحی بنویسم و گفت بنویس. دو روز بعد در دانشکده علوم دانشگاه تهران جلسه‌ای برای یادبود انشتین ترتیب دادند که البته به من نگفته بودند و از طریق یکی از دوستانم که من را به مراسم برد مطلع شدم. ابتدا دکتر اقبال مقداری بر اساس شرحی که نوشته بودم درباره انیشتین صحبت کرد و بعد هم دکتر حسابی و دکتر هشترودی مقداری صحبت کردیم.

همکاری با آژانس فضایی آمریکا از بدو تشکیل در ابتدای دهه 1960
بعد از آن مسائلی در دانشکده علوم برای من پیش آمد که در سپتامبر 1956 به واشنگتن آمدم و در اداره ملی استانداردهای آمریکا مشغول به کار شدم. شوروی در سال 1957 ماهواره اسپوتنیک را به فضا فرستاد و آمریکایی هم با این که کارهایی درباره فضا می‌کردند ولی تا آن زمان موفق به پرتاب ماهواره به فضا نشده بودند این بود که بعد از ریاست جمهوری کندی در 1960 تصمیم گرفتند که آژانس فضایی آمریکا (ناسا) را تشکیل دهند و من در همان زمان که در آن اداره کار می‌کردم، مدت دو سال هفته‌یی دو روز به عنوان مشاور در اداره مقدماتی ناسا در مرکز فضایی گودارد کار می‌کردم و از 1964 رسما به ناسا منتقل شدم.

مشارکت در محاسبات پرتاب فضاپیمای آپولو به ماه
بعد از تشکیل ناسا قرار شد همان دهه به ماه بروند. من در بدو ورود به ناسا در قسمت مربوط به برنامه فضایی سرنشین‌دار(ماموریت آپولو) کار می‌کردم و عضو گروهی بودم که محاسبات پرتاب فضاپیمای آپولو به ماه را انجام می‌دادند. من تنها عضو خارجی گروه بودم البته چند آلمانی هم در این پروژه کار می‌کردند که تبعیت آمریکایی داشتند.

ما باید جاذبه زمین و ماه را محاسبه و مشخص می‌کردیم که چه مقدار و چگونه اصلاحات میان دوره‌ای قدرتمند برای استقرار یک راکت در مدار اطراف ماه مورد نیاز است.

یک اشتباه کافی بود تا راکت با ماه تصادم کند و یا از مدار خارج شده و به اعماق فضا بیافتد. ما همچنین باید بازگشت دوباره فضاپیمای سرنشین‌دار را هم محاسبه می‌کردیم.

خاطره تلخ انفجار آپولو 1
از آن دوران خاطرات زیادی دارم که هنوز هم وقتی یاد‌ آنها می‌افتم تنم می‌لرزد. وقتی می‌خواستند آپولو 1 را پرتاب کنند در مرکز ناسا از تلویزیون بزرگی که قرار داشت پرتاب آن را تماشا می‌کردیم. این فضاپیما همین که فضانوردان خواستند سوار آن شوند آتش گرفت و فضانوردان آن جان دادند.

هر کس این صحنه‌ها را ببیند ناراحت می‌شود. مرگ دلخراش فضانوردان که افراد سالم و ورزشکاری بودند و تمرینات بسیار سختی را پشت سر گذاشته بودند حقیقتا ناراحت‌کننده بود. سرانجام در جولای 1969 بود که آپولو 11 توانست با موفقیت به ماه برود و برگردد و بعد آن آپولو 13 هم در راه دچار مشکل شد ولی توانستند با زرنگی آنها را به سلامت برگردانند که کار بسیار مشکلی بود.

دریافت مدال افتخار ماموریت سفر به ماه از رییس‌جمهور وقت آمریکا

بعد از موفقیت ماموریت آپولو 11 جشن گرفتند و ما را به کاخ سفید دعوت کردند و به دلیل خدمت در این ماموریت فضایی تاریخی از رییس‌جمهور وقت آمریکا مدال گرفتیم. یادم هست مراسم باشکوهی بود که تعداد خبرنگاران حاضر در آن بسیار بیش از دانشمندان و محققان بود.

ناسا در ابتدا دارای 10 مرکز مختلف بود و تا جایی که یادم می‌آید در آن سال‌ها من تنها ایرانی در مرکز گودارد بودم. ایرانی دیگری که به ناسا آمد، دکتر کاظم امیدوار بود که در قسمت فیزیک اتمسفریک کار می‌کرد.

همکاری در طرح‌های فضایی پس از بازنشستگی از ناسا
من در آوریل 1971 به دلیل گرفتاری شخصی که در تهران برایم پیش آمد در 62 سالگی تقاضای بازنشستگی کردم و به ایران برگشتم با این که می‌توانستم تا 65 سالگی در ناسا کار کنم. با این حال یک سال بعد دوباره به آمریکا برگشتم. در آنجا پروژه‌ای بود مرتبط با طرح جنگ ستارگان که در آن همکاری داشتم و بعد از آن دیگر در جایی مشغول نبودم و طول این سالها عضو چند انجمن و ویراستار چند مجله علمی بودم.

۵۰ حقیقت جالب و عجیب درباره ی کره شمالی

۵۰ حقیقت جالب و عجیب درباره ی کره شمالی

 کشور کره شمالی بیش از هر زمان دیگری در اخبار شنیده می شود. مردم جهان، کره شمالی را با رهبر و ارتش آن می  شناسند. قوانین کره شمالی هم به دلیل این که بعضی اوقات عجیب و متفاوت از سایر جهان است، مورد توجه قرار گرفته. رابطه این کشور که ۲۵ میلیون نفر جمعیت دارد، هیچ گاه با آمریکا و بعضی از کشورها خوب نبوده است. علاوه بر تصاویر و مطالب متعددی که از ارتش جمهوری خلق کره و موشک هایش وجود دارد، به تازگی مطالب و تصاویر فراوانی از سبک زندگی در کره شمالی و مردم این کشور متشر شده است.

کوبا، بزرگ‌ترین جزیره‌ی کارائیب،

 

کوبا، بزرگ‌ترین جزیره‌ی کارائیب، مملو از تاریخ، فرهنگ و فضایی اسرارآمیز و فریبنده است. در میدان‌های سنگ‌فرش شده‌ی شهر قدیم هاوانا، موسیقی زنده، به گوش می‌رسد و خبر از زندگی پرجنب و جوشی می‌دهد که ماشین‌های قدیمی، بخشی جدایی‌ناپذیر از آن است. ساختمان‌های قدیمی و مستعمراتی شهرهای این کشور، فضایی جالب و دیدنی ایجاد کرده‌اند، انگار که این کشور در دل تاریخ متوقف شده است.

علاوه بر این جاذبه‌های شهری، کوبا پر از زیبایی‌های طبیعی است. این جزیره‌ی بزرگ، بیش از ۳ هزار کیلومتر خط ساحلی دارد. صخره‌های مرجانی در آب‌های فیروزه‌ای، جلوه‌ای زیبا به طبیعت کوبا داده‌اند. طبیعت سرسبز و زیبای کوبا، الهام بخش بسیاری از نویسندگان دنیا و مامنی برای آسایش بسیاری از گردشگران است. سفر به کوبا، ترکیبی از تجربیات تاریخی، فرهنگی و طبیعی متفاوت است که در کمتر جایی می‌توانید مانند آن را تجربه کنید.

شهر قدیم هاوانا (Habana Vieja)

شهر قدیم هاوانا

شهر قدیم هاوانا، بخشی از تاریخ پر فراز و نشیب کوبا است؛ منطقه‌ای تاریخی که در فهرست میراث جهانی یونسکو هم به ثبت رسیده است. قدم زدن در میدان این منطقه و تماشای بناهای تاریخی به سبک باروک و نئوکلاسیک، تجربه‌ای جذاب است و سبک زندگی کوبایی در ۲۰۰ سال پیش را به نمایش می‌گذارد. مرمت‌های گسترده، روح تازه‌ای در ساختمان‌های قدیمی این محله دمیده است.

از جاذبه‌های این منطقه می‌توان به میدان کلیسای جامع اشاره کرد که کلیسای جامع سنت کریستوبال در آن قرار دارد. یک قلعه‌ی نظامی به نام قلعه‌ی Real Fuerza کامل‌کننده‌ی جاذبه‌های این محله‌ی تاریخی است.

شهر قدیم هاوانا

یکی از پر جنب و جوش‌ترین و جذاب‌ترین نقاط شهر که مردم و گردشگران در آن جمع می‌شوند و از گشت و گذار لذت می‌برند، Plaza Vieja است. در این میدان یک بنای تاریخی به نام Casa del Conde Jaruco قرار دارد که در طبقه‌ی هم‌کف آن، پنجره‌های زیبا با شیشه‌های رنگی کار شده است. اگر می‌خواهید حسابی در بخش‌های قدیمی شهر بگردید و از تک تک جاذبه‌های آن دیدن کنید، باید یک روز یا حتی بیشتر برای سر زدن به این محله وقت بگذارید.

ساحل وارادرو (Varadero)

ساحل وارادرو

وارادرو یکی از مشهورترین مقاصد ساحلی در کوبا است. این منطقه در مجاورت شبه‌جزیره‌ی Hicacos قرار دارد. بیش از ۵۰ هتل در این منطقه قرار دارد، ناحیه‌ای که با درختان نخل و سواحل شنی سفید و زیبا، گردشگران را از سراسر دنیا به سوی خود می‌کشاند. پارک طبیعی وارادرو یکی از دیدنی‌های این منطقه است؛ یک منطقه‌ی حفاظت‌شده که سواحل زیبا و دو غار دیدنی دارد. اگر از گشت و گذار در مناطق شهری خسته شدید، در این منطقه‌ی ساحلی می‌توانید از جذابیت‌های طبیعی کوبا لذت ببرید.

ساحل وارادرو

علاوه بر این‌ها، در منطقه‌ی وارادرو پارک آرام و دیدنی Josone، میزبان باغ‌‌های گل، رستوران و استخر است. یک دریاچه‌ی کوچک هم در آن وجود دارد که گردشگران می‌توانند از شنا در آن لذت ببرند.

در شمال شرقی این منطقه پارک زیردریایی Cayo Piedra یکی از محبوب‌ترین مقصدهای گردشگری کوبا برای علاقه‌مندان به غواصی است. غواصان با حضور در این منطقه از تماشای دنیای زیبای زیر آب و ماهیان رنگارنگ آن لذت می‌برند.

ساحل وارادرو

از دیگر تفریحات این منطقه می‌توان به ماهیگیری، گلف، قایق‌سواری کایاک، اسکای دایوینگ و سفرهای کوتاه برای بازدید از جاذبه‌های فرهنگی اطراف، اشاره کرد.

شهر ترینیداد

گشت و گذار در شهر قدیمی ترینیداد که یکی از آثار ثبت شده در میراث جهانی یونسکو است، شما را به سفری در دل زمان می‌برد. ساختمان‌های تاریخی که به زیبایی مرمت شده‌اند و خیابان‌ها و میدان‌های سنگ‌فرش شده در مرکز شهر، حال و هوای قدیمی و استعماری را به یادمی‌آورد. بیشتر آثار معماری این منطقه متعلق به قرن هفدهم تا نوزدهم است، زمانی که این شهر از تجارت شکر و برده سود می‌برد و در دوران اوج شکوفایی خود قرار داشت.

امروزه، ترینیداد یکی از محبوب‌ترین شهرهای توریستی کوبا است و خیابان‌های آن معمولا مملو از گردشگرانی است که به گشت و گذار مشغول هستند. در میدان مرکزی این شهر می‌توانید قدم بزنید و از دیدن بناهای تاریخی اطراف آن لذت ببرید. بر فراز این میدان، یک کلیسای جامع قدیمی وجود دارد که تماشای آن خالی از لطف نیست. از دیگر جاذبه‌های این شهر می‌توان به کلیساها و صومعه‌های قدیمی و برج‌های ساعت اشاره کرد.

علاوه بر آثار تاریخی، در این شهر از تماشای موزه‌ها و گالری‌های هنری لذت خواهید برد. ضمنا، محیط طبیعی اطراف شهر، مکانی ایده‌آل برای اسب‌سواری است. چشم‌اندازهای اطراف شهر با وجود درختان نخل، کوهستان و مزارع نیشکر، بسیار دیدنی است. خانه‌های قدیمی به جا مانده از قرن نوزدهم با نقاشی‌های دیواری و تزیینات زیبا، از دیگر دیدنی‌های ترینیداد است.

شهر Guardalavaca

این شهر توریستی که سواحل زیبایی دارد، نسبت به وارادرو، آرام‌تر و دورافتاده‌تر است. درختان انبوه و سرسبز، خط ساحلی این منطقه را به زیبایی زینت داده است. اگر می‌خواهید از آفتاب ساحل دور بمانید، می‌توانید از مسیرهای پیاده‌روی گم‌شده در سایه‌ی انبوه درختان قدم بزنید. در این منطقه، غواصان از تماشای زندگی زیر آب و زیبایی‌های آن لذت می‌برند. ماهی‌های رنگارنگ و صخره‌های مرجانی زیبا، باعث شده که غواصان زیادی برای تجربه‌ی دنیای زیر آب، به این شهر سفر کنند.

یکی دیگر از جذابیت‌های این شهر ساحلی این است که از آن می‌توانید سفرهای کوتاه به اطراف ترتیب دهید. ماجراجویی در جنگل، تورهای قایق‌سواری و سفر به جزایر کوچک اطراف از تفریحات جذابی است که در این شهر می‌توانید برای آن‌ها برنامه‌ریزی کنید. یک دلفیناریوم در جزایر نزدیک این شهر وجود دارد که بازدید از آن، تفریحی جذاب برای خانواده‌ها است.

ساحل بهشت (Playa Paraíso)

ساحل بهشت (Playa Paraíso)

کوبا به سواحل زیبایش مشهور است. یکی از دیدنی‌ترین و زیباترین سواحل کوبا، ساحل بهشت در جزیره‌ی Cayo Largo del Sur است. اگر از علاقه‌مندان به تفریحات ساحلی هستید، در سواحل شنی سفیدرنگ و آب‌های فیروزه‌ای و زیبای این ساحل از سفر خود لذت می‌برید.

ساحل بهشت (Playa Paraíso)

نواحی ساحلی این منطقه پر از هتل‌های عالی و گردشگاه‌های ساحلی است و البته علاوه بر سواحل زیبا، جاذبه‌های گردشگری کمی دارد.

کایو کوکو (Cayo Coco)

یکی دیگر از مقاصد ساحلی دنج و آرام در کوبا، جزیره‌ی کایو کوکو است که با یک پل یه زمین اصلی متصل شده است. در بسیاری از آثار ادبی بزرگ دنیا از جمله پیرمرد و دریا، اسمی از این جزیره به میان آمده است. با توجه به این که تنها راه ارتباطی زمینی با این جزیره، همان پل است، بیشتر گردشگران از طریق هوایی خود را به جزیره می‌رسانند.

مهم‌ترین جاذبه‌ی این جزیره، سواحل آفتابی و زیبای آن است. سواحل شنی و آفتابی این منطقه نسبت به سواحل دیگر کوبا دورافتاده‌تر و در نتیجه دنج‌تر است. محیط طبیعی آرامی که در اطراف این جزیره وجود دارد آن را به یک مقصد گردشگری آرام تبدیل کرده است که دوستداران آرامش طبیعت بدون شک از حضور در آن لذت می‌برند. یک پارک طبیعی در این جزیره وجود دارد که مقصدی عالی برای علاقه‌مندان به حیوانات است. این پارک میزبان لاک‌پشت‌ها، کروکودیل‌ها و فلامینگوها است. همچنین مجموعه‌ای از پرندگان زیبا و دیدنی در این جزیره رفت و آمد دارند.

پارک ملی وینال (Parque Nacional Vinales)

پارک ملی وینال (Parque Nacional Vinales)

این دره‌ی سرسبز و زیبا در دامنه‌ی تپه‌های صخره‌ای باشکوهی قرار دارد و با عنوان پارک ملی وینال شناخته می‌شود و یکی از آثار به ثبت رسیده در میراث جهانی یونسکو است.

پارک ملی وینال (Parque Nacional Vinales)

چشم‌اندازهای زیبای این دره در کنار زمین‌های مسطح آن که به زمین‌های کشاورزی برای پرورش انواع میوه و سبزی اختصاص دارد، مقصدی فوق‌العاده برای دوستداران طبیعت است. کسانی که دوست دارند فعالیت‌های تفریحی در دل طبیعت را امتحان کنند، از حضور در این پارک لذت می‌برند. فعالیت‌های تفریحی جذابی مانند اسب‌سواری و کوهنوردی در این منطقه برای گردشگران وجود دارد.

پارک ملی وینال (Parque Nacional Vinales)

در همین نزدیکی شهری به همین نام وجود دارد که مکانی عالی برای اقامت است، اگر می‌خواهید نواحی اطراف را ببینید. شرکت‌های ارائه‌دهنده‌ی تورهای یک روزه، از هاوانا به این شهر تورهایی دارند که در صورت علاقه‌مندی می‌توانید با شرکت در یکی از آن‌ها به این شهر سفر کنید.

شهر باراکوآ (Baracoa)

یکی از دیدنی‌های شرق کوبا، شهر زیبای باراکوآ است؛ یکی از قدیمی‌ترین شهرهای این کشور. این شهر در سال ۱۵۱۱ پایه‌گذاری شده است. این شهر را اطراف یک کلیسای قدیمی ساختند و به مرور زمان گسترش پیدا کرد ولی تا دهه‌ی ۱۹۶۰، از سایر نواحی اطراف دور بود و یک شهر نسبتا دورافتاده و دنج محسوب می‌شد تا این که بزرگراه La Farola ساخته شد. با وجود این راه ارتباطی مهم، این شهر باز هم دنج و آرام است. امروزه گردشگران برای تماشای معماری استعماری، طبیعت سرسبز و زیبای اطراف، آبشارها و سواحل دیدنی و مناظر استوایی فراموش‌نشدنی به این شهر سفر می‌کنند. قله‌ی مسطح El Yunque در ارتفاع ۵۸۹ متری یکی از مهم‌ترین دیدنی‌های این منطقه است. دامنه‌های نواحی اطراف و تپه‌های منطقه، به خاطر پرندگان و گیاهان کمیاب، به عنوان منطقه‌ی حفاظت‌شده‌ی زیست‌کره از طرف یونسکو انتخاب شده است.

برای این که به خوبی مناظر و چشم‌اندازهای شهر را ببینید و لذت ببرید، با ماشین در بزرگراه La Farola رانندگی کنید. در یک قلعه‌ی قدیمی، یک موزه برقرار شده است که دیدن آن خالی از لطف نیست. در این موزه می‌توانید با تاریخ این شهر بهتر آشنا شوید. در ۲۰ کیلومتری شمال غربی باراکوآ، یکی از بهترین سواحل منطقه واقع شده است. علاقه‌مندان به هیجان و ماجراجویی می‌توانند برای گشت و گذار در شهر و طبیعت اطراف آن، دوچرخه کرایه کنند. به طور مرتب از هاوانا پروازهایی به مقصد باراکوآ وجود دارد.

گردشگاه ساحلی The Malecon

گردشگاه ساحلی The Malecon

ساخت این گردشگاه در سال‌های ۱۹۰۱ و ۱۹۰۲ صورت گرفته است. این منطقه مشهورترین گردشگاه ساحلی هاوانا است. گشت و گذار در این منطقه، شما را به سفری در دل تاریخ شهر می‌برد. این منطقه ۸ کیلومتر طول دارد و از محله‌ی Habana Vieja تا Vedado، منطقه‌ی تجاری شهر ادامه دارد.

گردشگاه ساحلی The Malecon

در این مسیر ساختمان‌های تاریخی زیادی وجود دارد که ترکیبی از سبک‌های معماری مختلف هستند. رنگ‌های زیبا و روشن این بناها در کنار هم، منظره‌ی زیبایی را ایجاد کرده است که مورد توجه گردشگران و عکاسان قرار دارد.

گردشگاه ساحلی The Malecon

سانتا کلارا (Santa Clara)

اگر در سفر به کوبا از گشت و گذار در گردشگاه‌های ساحلی و شهرهای نزدیک دریا خسته شدید، می‌توانید سفر به سانتا کلارا را تجربه کنید؛ سفری پر از تجربیات فرهنگی جذاب که جنبه‌ی دیگری از سبک زندگی کوبایی را نشان می‌دهد. این شهر از نظر جاذبه‌های فرهنگی بسیار غنی است و یک شهر دانشگاهی محسوب می‌شود. در سانتا کلارا می‌توانید از دیدن مقبره‌های قدیمی و بناهای یادبود لذت ببرید. یک تندیس از چه گوارا و موزه‌ای تاریخی با موضوع وسایل شخصی و اسناد و عکس‌هایی مربوط به او در این شهر وجود دارد که بازدید از آن برای علاقه‌مندان به تاریخ، خالی از لطف نیست.

علاوه بر این، سانتا کلارا میزبان یکی از قدیم‌ترین تئاترهای کوبا است که هنوز پابرجا مانده است. این تئاتر در سال ۱۸۸۵ پایه‌گذاری شده است. با وجود این که برای حفظ این بنا مرمت‌های زیادی انجام شده است، باز هم فضای داخلی آن، بخش‌هایی از وسایل و دکوراسیون بنا به شکل اصلی خود باقی مانده است.

قلعه سن پدرو دل مورو (San Pedro del Morro)

قلعه‌ی سن پدرو دل مورو (San Pedro del Morro)

این قلعه‌ی تاریخی اسپانیایی متعلق به قرن هفدهم میلادی است و در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است. این قلعه در ده کیلومتری جنوب غربی Santiago de Cuba، دومین شهر بزرگ کوبا قرار دارد. قلعه روی یک تپه‌ی صخره‌ای بلند ساخته شده و ساختار آن در سال ۱۵۷۸ طراحی شده است. اما ساخت آن چنیدن دهه طول کشیده تا این که در قرن هفدهم میلادی به پایان رسیده است. هدف ابتدایی از ساخت قلعه، دفاع از شهر در برابر حمله‌ی دزدان دریایی بوده،  اما بعدها به عنوان زندان هم مورد استفاده قرار گرفته است و بعد مجددا با کاربری قلعه‌ی نظامی، از آن بهره‌برداری شده است.

قلعه‌ی سن پدرو دل مورو (San Pedro del Morro)

امروزه گردشگران می‌توانند از بخش‌ها و طبقات مختلف آن بازدید کنند. در یک موزه‌ی کوچک که در قلعه واقع است، اطلاعات جالبی در مورد دزدان دریایی و تاریخچه‌ی شهر و این قلعه به گردشگران داده می‌شود. از فراز این قلعه می‌توانید چشم‌انداز زیبایی از خلیج را تماشا کنید.

قلعه‌ی سن پدرو دل مورو (San Pedro del Morro)

در این شهر علاوه بر این قلعه، آثار دیدنی و جاذبه‌های گردشگری متعددی وجود دارد که از میان آن‌ها می‌توان به چندین موزه و بنای یادبود و یک پارک که منطقه‌ی حفاظت‌شده‌ی یونسکو است اشاره کرد. در این پارک گردشگران می‌توانند از تورهای بازدید از مزارع قهوه، گشت و گذار در باغ‌های گیاه‌شناسی و چشم‌اندازهای زیبا از کوهستان و دریا از ارتفاع ۱۲۳۴ متری قله‌ی گرن پیدرا (Gran Piedra) لذت ببرند.

شبه جزیره زاپاتا

این شبه جزیره بهشتی برای علاقه‌مندان به پرنگان و عاشقان طبیعت است. این منطقه‌ی دورافتاده و کم جمعیت، چشم‌اندازهای متنوع و زیبایی دارد. یکی از بزرگ‌ترین تالاب‌های منطقه‌ی کارائیب در این شبه‌جزیره قرار دارد. این منطقه به خاطر پوشش جانوری خاص و ۱۵۰ گونه‌ی کمیاب از پرندگانش، به عنوان منطقه‌ی حفاظت‌شده‌ی زیست کره از طرف یونسکو انتخاب شده است. علاوه بر پرندگان، گونه‌های جانوری متعددی در این بخش زندگی می‌کنند و طرفداران حیات وحش مطمئنا از سفر به این منطقه لذت می‌برند. در پارک‌های این منطقه می‌توانید این جانداران کمیاب را در زیستگاه طبیعی خودشان تماشا کنید.

لازم به گفتن نیست که در این منطقه از کوبا هم می‌توانید از حضور در طبیعت سرسبز و سواحل طولانی و زیبا لذت ببرید. بسیاری از غواصان برای تجربه‌ی دنیای زیر آب و تماشای زیبایی‌های پنهان طبیعت، به این منطقه سفر می‌کنند. در این منطقه، سایت‌های غواصی زیادی وجود دارد که می‌توانید فرصت استفاده از آن‌ها را از دست ندهید.

رژیم غذایی

رژیم غذایی در کشور کوبا ترکیبی از آشپزی بومی آمریکا، آشپزی کارائیب، آشپزی اسپانیایی و آشپزی آفریقایی است. بعضی از دستورات غذایی کوبایی تکنیک‌ها و ادویه‌های اسپانیایی و آفریقایی دارند و تاثیراتی از آشپزی منطقه‌ی کارائیب پذیرفته‌اند.

در واقع غذاهای کوبایی ترکیبی از طعم‌ها و عطرهای گوناگون و تحت تاثیر فرهنگ‌های کشورهای مختلف است. حتی آثاری از نفوذ فرهنگ غذایی کشورهای همسایه را هم می‌توان در آشپزی کوبا مشاهده کرد.

در بخش‌هایی از هاوانا، آشپزی چینی هم مشاهده می‌شود. دلیل این آمیختگی فرهنگی این است که در دوران استعمار، کوبا یک مرکز مهم تجاری بوده است بنابراین افرادی که به این کشور سفر می‌کردند، به خصوص اسپانیایی‌ها، فرهنگ غذایی خود را هم به همراه خود به این کشور منتقل کرده‌اند.

البته با توجه به این که کوبا یکی از مستعمرات اسپانیا بوده، آشپزی این کشور را بیشتر می‌توان تحت تاثیر آشپزی اسپانیایی دانست. برده‌های  آفریقایی هم تاثیر غیرقابل‌انکاری بر تغییر رژیم غذایی این کشور داشته‌اند.

یکی دیگر از عواملی که ویژگی‌های خاص آشپزی کوبایی را شکل داده است، موقعیت جغرافیایی این کشور و آب و هوای استوایی آن است. میوه‌ها و ریشه‌های خوراکی متعددی در این منطقه رشد می‌کند که سهم زیادی در تشکیل رژیم غذایی این کشور دارند.

علاوه بر تنوعی که در مورد غذاهای کوبا ذکر کردیم، یکی دیگر از ویژگی‌های مثبت غذاهای کوبایی، کیفیت بالای آن‌ها است که گردشگران را شگفت‌زده می‌کند. ضمنا فراموش نکنید که غذا خوردن در رستوران‌های خصوصی تجربه‌ی بهتری از غذا خوردن در رستوران‌های دولتی است. این رستوران‌ها بسیار ارزان‌تر هستند و غذای آن‌ها تازه‌تر و لذیذتر است.

برای این که هزینه‌ی کمتری بابت غذا خوردن بپردازید، از مناطق توریستی فاصله بگیرید و نگران کیفیت غذاها نباشید.

یکی از رایج‌ترین و نمادین‌ترین غذاهای کوبایی، comida criolla است که از مواد غذایی مختلفی تشکیل می‌شود. همیشه یک منبع پروتئینی دارد و همراه با سالاد، موز سبز سرخ‌شده، برنج و حبوبات سرو می‌شود. این منبع پروتئینی ممکن است ماهی، سایر غذاهای دریایی، مرغ و حتی گوشت گوساله باشد.

در ادامه با چند مورد از غذاهای کوبایی آشنا می‌شویم که در سفر به این کشور، می‌توانید با توجه به ذائقه‌ی خود یکی از آن‌ها را انتخاب و نوش جان کنید.

تامال (Tamales)

رژیم غذایی کوبا

تامال یک غذای سنتی آمریکای جنوبی است که از ماسا (خمیر نشاسته‌ای، معمولا بر پایه ذرت) تهیه شده و در یک برگ، بخارپز یا جوشانده می‌شود. برگ آن را پیش از خوردن کنار می‌گذارند. تامال‌ها را می‌توان با انواع گوشت، پنیر، میوه، سبزی، چیلی یا هر ماده‌ی دیگری بسته به سلیقه پر کرد و برای طعم‌ دادن به آن‌ها از ادویه‌های خاص خود استفاده می‌کنند.

ساندویچ Medianoche

این کلمه در لغت به معنای نیمه‌شب است. این ساندویچ در اصل متعلق به کوبا است و معمولا در کلوب‌های شبانه در هاوانا سرو می‌شود. مثل سایر ساندویچ‌ها این غذا هم از نان، کالباس و سایر مخلفات تهیه می‌شود. تنها تفاوتی که این ساندویچ با ساندویچ‌های دیگر دارد، نانی است که از آن برای تهیه‌ی ساندویچ استفاده می‌کنند.

Congrí

رژیم غذایی کوبا

این غذا که نام دیگری هم دارد و moros y cristianos هم نامیده می‌شود، یکی از غذاهای مشهور کوبایی است که آن را تقریبا در هر رستورانی می‌توانید پیدا کنید. این غذا، مدل کوبایی برنج و لوبیا است که در سراسر کارائیب به شکل‌های مختلف طبخ می‌شود. برای تهیه‌ی آن، برنج و لوبیا را با ترکیبی از سیر، روغن و سایر ادویه‌های دلخواه می‌پزند.

 Pernil Relleno de Moros y Cristianos

این غذا ترکیبی از دو غذای کوبایی دیگر است. در واقع غذایی که با یک غذای کوبایی دیگر پر می‌شود. برای تهیه‌ی آن، گوشت را در موادی مثل آب پرتغال، سیر، پونه کوهی و فلفل مارینه می‌کنند و سپس با برنج و لوبیا پر می‌کنند. در نهایت آن را در فر می‌پزند.

واکا فریتا (Vaca Frita)

رژیم غذایی کوبا

اسم غذا را اگر بخواهیم کلمه به کلمه ترجمه کنیم، به معنای گاو سرخ شده است. این غذا با گوشت گوساله مارینه شده در لیمو، سیر و نمک تهیه می‌شود. بعد از مارینه کردن آن را تا جایی که کاملا ترد شود، به روش‌های مختلف می‌پزند.

فریتا

این غذا را می‌توان همبرگر کوبایی نامید. برای تهیه‌ی آن نان مخصوص را با گوشت گوساله‌ی چرخ‌کرده و گاهی نوعی سوسیس مخصوص پر می‌کنند. مثل همبرگرهای دیگر، فریتا را همراه با سیب زمینی سرخ‌کرده سرو می‌کنند.

پائلا (Paella)

این غذا مدل کوبایی یکی از غذاهای اسپانیایی است. برای تهیه‌ی آن از ژامبون، گوشت مرغ، صدف و انواع غذاهای دریایی مثل خرچنگ استفاده می‌کنند. این غذا را همراه با سس نارگیل سرو می‌کنند.

سس نارگیل که در زبان محلی به آن lechita می‌گویند، با شیر نارگیل، سس گوجه، سیر و ترکیبی از انواع ادویه‌ها تهیه می‌شود. این سس را معمولا با غذاهای دریایی سرو می‌کنند.

Arroz con pollo، مرغ و برنج کوبایی

این غذا مدل کوبایی پائولا است که البته غذاهای دریایی از آن حذف شده است.

Huevo habaneros

این غذای لذیذ با موادی مثل تخم مرغ، پیاز، سیر و گوجه تهیه می‌شود. برای تهیه‌‌ی آن، ترکیب گوجه، سیر، فلفل و پیاز سرخ‌شده را آماده می‌کنند و روی آن تخم مرغ پخته می‌ریزند.

Picadillo cua cua

این غذا یکی از غذاهای خاص و اصیل کوبایی است که با موادی مثل گوشت گوساله، تخم مرغ و موز سبز تهیه می‌شود. موز سبز با موزی که به عنوان میوه می‌خوریم، متفاوت است و معمولا در آشپزی از آن استفاده می‌کنند. در نواحی استوایی معمولا موز سرخ‌شده را همراه بسیاری از غذاها سرو می‌کنند.

پولپتا (Pulpeta)

این غذا را می‌توان معادل کوبایی میتلف نامید. برا تهیه‌ی آن از ترکیبی از گوشت چرخ‌کرده استفاده می‌کنند که با ادویه‌های مخصوص طعم‌دار شده است. تخم مرغ پخته و ژامبون از دیگر مواد تشکیل‌دهنده‌ی این غذا است که آن را یا در فر یا روی گاز می‌پزند.

تامال ان کازوئلا (Tamal en cazuela)

این غذا از آرد ذرت، به همراه گوشت و ادویه‌جات تهیه می‌شود.

Costillitas

رژیم غذایی کوبا

این غذا با گوشت دنده تهیه می‌شود که آن را قبل از طبخ، با ترکیبی از آب پرتغال، آب لیمو، پونه کوهی، سیر و روغن زیتون مارینه می‌کنند. این غذا بسیار لذیذ است و طعمی تند و ملس دارد. غذایی با ظاهری اشتهابرانگیز که در سفر به کوبا حتما باید امتحان کنید.

مرغ بریان

این غذا را همه جای دنیا می‌توانید پیدا کنید، اما هر جایی، دستور تهیه‌ی خاصی برای آن دارند و ادویه‌جاتی استفاده می‌کنند که طعمی متفاوت به غذا می‌دهد. این نوع خاص از مرغ بریان مخصوص منطقه‌ی ترینیداد است. آن را به آرامی می‌پزند و با سسی غلیظ و بسیار خوشمزه متشکل از گوجه و پیاز سرو می‌کنند.

Ropa vieja

این غذا، یکی از غذاهای ملی کوبا است. البته در کوبا خوردن گوشت گوساله، به اندازه‌ی سایر گوشت‌ها رواج ندارد، اما این یکی از مشهورترین غذاهای سنتی کوبا است که با گوشت گوساله تهیه می‌شود. این خوراک علاوه بر گوشت، گوجه و پیاز هم دارد. این مواد را آنقدر به آرامی می‌پزند که کاملا ترکیب و منسجم می‌شود. غذای لذیذی که با ذائقه‌ی ما بسیار تناسب دارد.

Ajiaco

این خوراک از مواد متعددی تهیه می‌شود و از هر کدام مقداری دارد. سیب‌ زمینی، کدو حلوایی، مالانگا (نوعی گیاه شبیه به سیب زمینی ترش)، موز سبز، ذرت، گوشت، رب گوجه فرنگی، ادویه، آبلیمو و برخی از مواد دیگری هر کسی طبق ذائقه به غذا اضافه می‌کند.

بلال کوبایی

در سراسر دنیا ذرت را به شیوه‌های مختلف مصرف می‌کنند. در کوبا، ذرت را بعد از گریل کردن، در نوعی پنیر می‌غلطانند و به آن ادویه به خصوص چیلی می‌زنند. چند قطره آبلیمو هم به آن اضافه می‌کنند. در سفر به کوبا، حتما باید این ذرت را امتحان کنید و از چشیدن طعم لذیذ و فوق‌العاده‌ی آن لذت ببرید.

کروکت

کروکت‌ها انواع مختلفی دارند و هر جایی با توجه به ذائقه‌ی خود، نوعی کروکت خاص دارد. در کوبا، ژامبون را در نوعی پنیر می‌پیچند و آن را سرخ می‌کنند. ترکیب ژامبون و پنیر سرخ‌شده، غذایی است که نباید آن را از دست بدهید.

فریتر مالانگا

مالانگا، بافت و طعمی شبیه به سیب زمینی دارد. آن را رنده می‌کنند و بعد از گلوله کردن در روغن فراوان سرخ می‌کنند تا جایی که ترد و لذیذ شود.

توستون (Tostones)

رژیم غذایی کوبا

در سراسر کشورهای منطقه‌ی کارائیب این غذا با اسم‌های مختلف تهیه می‌شود. برای تهیه‌ی آن موزهای سبز را که مخصوص آشپزی است تکه تکه کرده و سرخ می‌کنند. بعد از سرخ کردن یک بار دیگر آن‌ها را می‌کوبند و سرخ می‌کنند. در واقع موزها دو بار سرخ می‌شوند. موز سبز یکی از مواد غذایی اصلی در رژیم غذایی آمریکای لاتین است و آن را فقط به شکل پخته یا بخار پز یا کباب یا سرخ شده می‌توان مصرف کرد. این موز، سفت است و میزان نشاسته بالاتر و قند کمتری به نسبت موز شیرین دارد.

پیتزا

وقتی در کوبا هستیم و به فکر خوردن غذای کوبایی می‌افتیم، مطمئنا آخرین چیزی که به ذهن‌مان می‌رسد، پیتزا است. اما پیتزا همه جای دنیا پیدا می‌شود. در کوبا هم می‌توانید پیتزاهای لذیذی بخورید که در اندازه‌های کوچک سرو می‌شوند و نسبتا ارزان هستند. گاهی ممکن است مواد تهیه‌ی آن، طبق ذائقه‌ی اهالی شهر، تغییر کرده باشد. اما پیتزا همیشه لذیذ است، هر جا و با هر طعم و ماده‌ای که درست شود!

چورو (Churros)، دونات اسپانیایی

یکی از اسنک‌ها و خوراکی‌های خیابانی که در کوبا می‌توانید امتحان کنید، چورو است. برای تهیه‌ی آن، خمیر را آماده می‌کنند و در روغن داغ سرخ می‌کنند تا جایی که روی آن ترد شود و داخل آن نرم و کاملا پخته. سپس روی آن شکر می‌پاشند. معمولا چورو را برای صبحانه با میان وعده با نوشیدنی داغ می‌خورند.

فلن (Flan)

این دسر به شکل‌های مختلف در کشورهای مختلف آمریکای لاتین تهیه می‌شود. مواد اصلی تشکیل‌دهنده ی آن عبارت است از شکر، شیر و تخم مرغ. این مواد را با هم می‌پزند و بعد از پختن جایی قرار می‌دهند تا کاملا سرد و سفت شود. سپس روی آن کارامل می‌ریزند.

سوغات یکاترینبورگ، روسیه  حمیده کریمی حمیده کریمی | پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۹۶ ساعت ۱۳:۱۵ فیس‌بوک توییتر ت

سوغات یکاترینبورگ، روسیه

حمیده کریمی
ازحمیده کریمی 

یکاترینبورگ، یکی از شهرهای میزبان جام جهانی 2018 روسیه، مثل سایر شهرهای دنیا، سوغات و صنایع دستی خاصی دارد. اگر برای سفر به یکاترینبورگ برنامه‌ریزی می‌کنید، بد نیست قبل از سفر، سوغات این شهر را بشناسید.

یکاترینبورگ یکی از شهرهای منطقه‌ی اورال روسیه، و یکی از شهرهای میزبانجام جهانی 2018 است. 

شهر یکاترینبورگ مرکز صنعتی و فرهنگی ناحیه فدرالی اورال و از نظر فرهنگی و سنتی، بسیار غنی و قابل توجه است. تاریخ پرفراز و نشیب این منطقه آن را به یکی از بهترین شهرهای روسیه برای آشنایی با تاریخ، فرهنگ و صنایع دستی تبدیل کرده است. اگر قصد دارید در سفر به یکاترینبورگ برای دوستان و آشنایان خود سوغات بخرید، این مطلب به شما کمک می‌کند تا سوغاتی منحصربه‌فرد و بومی برای آن‌ها انتخاب کنید. تنوع سوغاتی‌های این شهر، هر سلیقه‌ای را راضی می‌کند.

بیشتر فروشگاه‌های سوغات شهر در حوالی مرکز شهر متمرکز شده‌اند. البته سوغاتی‌ها و یادگاری‌های کوچک را می‌توانید علاوه بر فروشگاه‌های سوغات در کتاب‌فروشی‌های بزرگ، فروشگاه‌های موزه‌ها و حتی فروشگاه کلیساها پیدا کنید. برای خرید این سوغاتی‌های جزیی بهتر است که پول نقد همراه داشته باشید، چون بسیاری از فروشگاه‌ها کارت قبول نمی کنند.

محصولات سنگی

سوغات یکاترینبورگ

تخمین زده‌ می‌شود که سه هزار نوع سنگ معدنی در دنیا وجود دارد که هزار تای آن‌ها در منطقه‌ی اورال هم پیدا می‌شوند. به همین دلیل است که محصولات تهیه شده از سنگ‌های قیمتی و کانی‌های معدنی  یکی از محبوب‌ترین و مشهورترین سوغاتی‌های این منطقه است. اهالی این منطقه از قدیم‌الایام مهارت‌های ویژه‌ای در ساخت صنایع دستی سنگی داشته‌اند و هنوز هم این محصولات جزو برترین و متمایزترین سوغاتی‌های این منطقه است.

در میدان اصلی شهر درست در مقابل ساختمان‌های اداری یکاترینبورگ، فروشگاهی به نام صخره‌های اورال (Rocks of the Urals) وجود دارد که یکی از بهترین فروشگاه‌های شهر برای خرید انواع سوغات سنگی است. زیورآلات، ساعت، جعبه‌های جواهرات، فلش‌درایوهای خاص، جاسیگاری و در مجموع هر محصولی که با انواع سنگ‌های قیمتی و نیمه‌قیمتی ساخته می‌شود را به راحتی می‌توانید در این فروشگاه با تنوعی قابل توجه، پیدا کنید. این فروشگاه از دوشنبه تا پنجشنبه از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۸ و روزهای جمعه از ۱۰ صبح تا ۱۷ باز است.

در فروشگاه آمیتیست هم می‌توانید سوغاتی‌های خاص تهیه شده از سنگ‌های معدنی را تهیه کنید. تندیس، پنل‌های دکوری، زیورآلات و مهره‌های سنگی و سایر محصولات مرتبط با تنوعی بی‌نظیر در این فروشگاه عرضه شده است. تنوع آن‌ها به قدری زیاد است که تقریبا با هر بودجه‌ای می‌توانید یک سوغاتی خوب اینجا پیدا کنید. این فروشگاه از دوشنبه تا جمعه از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۹ و از شنبه تا یکشنبه از ۱۰ صبح تا ۱۷ باز است.

جعبه‌های لاکی با نقاشی‌های مینیاتوری

سوغات یکاترینبورگ

این جعبه‌های لاکی زیبا یکی از سوغاتی‌های روسیه است که در بسیاری از شهرهای آن به راحتی پیدا می‌شود. برای ساخت این جعبه‌ها از تکنیک پاپیه ماشه استفاده می‌کنند. نقاشی‌های زیبای مینیاتوری از مناظر، زندگی رومزه و پرتره‌های زیبا، مزین‌کننده‌ی این جعبه‌ها است که با چند لایه پوشش لاکی پوشیده می‌شوند و ظاهری سه بعدی و زیبا پیدا می‌کنند. جعبه‌های لاکی تنوع بسیاری زیادی دارند و در شکل‌ها و اندازه‌های مختلف تهیه می‌شوند. برای مصارف مختلف مثل جعبه‌ی جواهرات گرفته تا جعبه‌ی تی‌بگ و... می‌توانید این سوغاتی به‌یادماندنی، ماندگار و کاربردی را تهیه کنید. قیمت آن‌ها با توجه به ابعاد و میزان کاری که روی آن‌ها برای تزیین و نقاشی انجام شده، متفاوت است.

سفال و سرامیک

سوغات یکاترینبورگ

سفال و سرامیک از آن دست سوغاتی‌هایی است که در بسیاری از شهرها و کشورهای دنیا پیدا می‌شود، ولی آنچه که باعث تمایز آن‌ها از هم می‌شود طرح و رنگ و نقشی است که سفال و سرامیک هر منطقه دارد و مخصوص همان منطقه است.

سفالگری روسی یا Gzhel یکی از سوغاتی‌های روسیه و یکی از نمادهای فرهنگی این منطقه است. اشیا و ظروف سرامیکی، سفالی و لعابی روسی، دارای طرح و رنگ خاصی هستند. معمولا طرح‌های زیبای این اشیا با رنگ آبی و روی زمینه‌ی سفید رسم می‌شود. تنوع آن‌ها بسیار زیاد است؛ از گلدان و بشقاب گرفته تا ساعت‌های قدیمی.

خوخلوما (Khokhloma) نقاشی روی چوب

سوغات یکاترینبورگ

قدمت این صنایع دستی روسی به نیمه‌ی دوم قرن هفدهم برمی‌گردد. این صنایع دستی را با طرح‌های گل و برگ زیبا و با رنگ‌های خاص قرمز، نارنجی، مشکی و طلایی می‌شناسند. در واقع دو ویژگی اصلی این اشیا و ظروف زیبا، یکی رنگ‌های متمایز آن‌ها و دیگری طرح‌های گلدار آن است. انوع بشقاب، ست فنجان، کاسه و سایر ظروف حتی قاشق و ملاقه به این شیوه تهیه و رنگ‌آمیزی می‌شوند.

کلاه‌های خز روسی

کلاه‌های خز روسی را حتما دیده‌اید. این کلاه‌ها که پوششی برای گوش دارند و می‌توانید این قسمت را بالای کلاه گره بزنید، با بهترین کیفیت در فروشگاه‌های یکاترینبورگ پیدا می‌شوند. برای تهیه‌ی آن‌ها معمولا از پوست گوسفند، خرگوش یا موسکرات استفاده می‌کنند. زمستان‌های سرد روسیه باعث شده که این کلاه‌ها، پوششی بسیار کاربردی و مناسب برای فصل سرما باشند و به طور گسترده‌ای در روسیه مورد استفاده قرار می‌گیرند. در زمان‌های قدیم، این کلاه بخشی از یونیفرم نیروهای نظامی بوده، ولی امروزه با طرح‌ها و رنگ‌های جذاب تهیه می‌شود و کمتر ظاهر نظامی دارد. 

شال و روسری Pavlovo Posad

این شال‌ها و روسری‌ها دارای طرح و نقش منحصربه‌فرد و طراحی‌های اصیلی هستند که مطمئنا توجه همه‌ی زنان و دختران را جلب می‌کنند. این روسری‌ها را با پشم صددرصد طبیعی و با کیفیت‌های بسیار بالا تهیه می‌کنند، به همین دلیل برای پوشیدن در آب و هوای سرد و در فصل سرما مناسب است. این سوغاتی در عین حال که بسیار زیبا است و طرح‌های سنتی خاصی دارد، کاملا کاربردی است. قیمت یک شال از ۱۵۰۰ تا ۶ هزار روبل متفاوت است. تنوع طرح‌های آن‌ها به قدری زیاد است که هر سلیقه‌ای را راضی می‌کند.

ماتریوشکا

سوغات یکاترینبورگ

عروسک‌های ماتریوشکا را همه جای دنیا به عنوان سوغات و سمبل روسیه می‌شناسند. این عروسک‌های زیبای تودرتو از چند عروسک توخالی تشکیل می‌شوند که به ترتیب اندازه داخل یکدیگر قرار می‌گیرند. این عروسک‌ها از متریال‌های گوناگونی تهیه می‌شوند و معمولا دارای طرح‌ها و لباس‌های سنتی هستند. قیمت آن‌ها بستگی به تعداد، ابعاد و جنس متفاوت است. مدل اصیل این عروسک‌ها با ظاهری زنانه است، ولی مدل‌های جدید آن با طرح سیاستمداران و حتی فوتبالیست‌ها تولید می‌شود.

12 هتل از قدیمی ترین هتل های آمریکا

 در این خبر ما شما را به دوازده هتل از قدیمی ترین هتل های امریکا آشنا می کنیم و درباره توضیحاتی می آوریم. با هم می بینیم و می خوانیم. و اما مسافرخانه شیر سرخ...
وبسایت تابناک باتو: در این خبر ما شما را به دوازده هتل از قدیمی ترین هتل های امریکا آشنا می کنیم و درباره توضیحاتی می آوریم. با هم می بینیم و می خوانیم.

1. مسافرخانه شیر سرخ (Red Lion) (1773)
 
 12 هتل از قدیمی ترین هتل های آمریکا

مسافرخانه رد لاین (شیر سرخ) بیش از دویست سال در حال سرویس دهی و ارائه خدمات بوده است. درست زمانی که سیلاس پپون (Silas Pepoon)، یک میخانه کوچک با نام شیر سرخ نبش خیابان اصلی شهر جالب استاکبریج در ماساچوست دایر کرد، درب این مسافرخانه برای اولین بار در سال 1773 باز شد. یک سال بعد، مردم شهر برای تحریم اجناس و کالاهای انگلیسی در مسافرخانه سیلاس پپون گرد هم آمدند و نسبت به قوانین عدم تحمل وضع علیه مستعمرات آمریکایی اعتراض کردند و از آن نقطه به بعد این مسافرخانه به یک محل تجمع حیاتی برای مردم محلی تبدیل شد.

مسافرخانه شیر سرخ در سال 1862 توسط آقا و خانم چارلز پلامپ خریداری شد. آنان کلکسیون دارهای اجناس ناب و کمیاب بودند که به خاطر مجموعه تأثیرگذار عتیقه جات مستعمراتی خود، بسیار مشهور و شناخته شده بودند.

گفتنی است، یک آتش سوزی در سال 1896 ساختمان را نابود کرد، ولی مجموعه ای قابل توجه از کلکسیون ها سالم ماندند و هم اکنون شمار بسیاری از آنها قابل مشاهده هستند.
افسون انگلستان جدید مسافرخانه رد لاین توسط نورمن راکول (Norman Rockwell) مشهورترین ساکن استاکبریج در نقاشی وی «خیابان اصلی استاکبریج در کریسمس» جاودانه شد؛ نقاشی زیبایی که در موزه نورمن راکول شهر در معرض دید بازدیدکنندگان قرار دارد.
 


2.    مسافرخانه ادمایرال فل (Admiral Fell) (1770)
 
 12 هتل از قدیمی ترین هتل های آمریکا

فلز پوینت (Fell's Point) تاریخی، بندری در اعماق آب اصلی شهر بالتیمور است. محله نام خود را از خانواده فل یعنی کوئیکرها که از لانکستر انگلستان مهاجرت کرده بودند، گرفته است. (از این روی، خیابان های بریتانیایی جالب محله نام هایی همچون تاماس، لانکستر، شکسپیر و فلیت نام دارد).

در تمام قرون 18 و 19 میلادی، فلز پوینت یک بندر شلوغ بود اما این محله از قرن 19 به بعد کمی ناملایم شد. در پاسخ به حضور ملوان ها، سالن ها و ... ، لنگرگاه (Anchorage) - خانه ای شبانه روزی و مرکز تفریحی که ملوانان می توانستند یک خواب راحت داشته باشند - باز شد. لنگرگاه (Anchorage) بنای مرکزی 7 ساختمانی است که مسافرخانه ادمایرال فل را می سازند. پس از مدتی مسافرخانه ادمایرال فل به عنوان محل خواب و پذیرایی با صبحانه در سال 1985 بازگشایی شد و در سال 1996 به یک هتل 80 اتاقه توسعه یافت و هر اتاق این هتل به نام یکی از افرادی که خود را وقف تاریخ غنی بالتیمور کرده اند ، نامگذاری شده است.

جای تعجب نیست که مسافرخانه ادمایرال فل به خاطر این قدمت طولانی در لیست پر رفت و آمدترین هتل های امریکا قرار گرفته است. این هتل یک تور به نام تور روح به مشتریان خود پیشنهاد می دهد. (مورخ مقیم، بازدیدکنندگان را از میان 7 ساختمانی که هتل را تشکیل می دهند، هدایت می کند و افسانه های گذشته این ساختمان را زنده بیان می کند تا داستان های روح فلز پوینت کمی هم ترس بر وجود بازدیدکنندگان بیندازد).
 


3. تفرجگاه اومنی هوم استد (The Omni Homestead Resort) (1766)

12 هتل از قدیمی ترین هتل های آمریکا
 
این خاتون بزرگ در کوهستان Allegheny در ایالت ویرجینیا از اواسط قرن 18 از مهمانان خود میزبانی می کند ، دقیقاً از زمانی که به عنوان یک هتل 18 اتاقه توسط کاپیتان توماس بولیت (Captain Thomas Bullitt) بر پا شد. هتل در چند دهه وسعت یافت و توسط چندین مالک دست به دست شد. این هتل 23 مدیر داشته که نام آورترین آنها توماس جفرسون است که سه هفته در چشمه های آب گرم طبیعی تفرجگاه غوطه ور بوده است (هم اکنون استخرهای جفرسون نام گرفته اند).

هتل امروزی برای سرگرم نگاه داشتن بازدیدکنندگان، دارای یک لیست بلند بالایی از فعالیت هاست. ماجراجویی ها در فضای باز شامل ماهی گیری، اسب سواری، قایق سواری ( کایاک ) ، دوچرخه سواری کوهستان و شکار با شاهین در فصول گرم است و در زمستان شامل اسکیت روی یخ و ... می شود. البته استخرهای سر بسته و رو باز در تمام طول سال و نیز یک پارک آبی دو هکتاری با سرسره و یک رود کُندرو در روزهای گرمتر سال برقرار هستند.
 


4. مسافرخانه بیکمن آرمز و دلاماتر (Beekman Arms and Delamater) (1766)
 
 12 هتل از قدیمی ترین هتل های آمریکا
 
اگر جمله «جورج واشنگتن اینجا استراحت کرده است» یک نقطه فروش باشد ، شما به دنبال بررسی در Rhinebeck خواهید رفت؛ مسافرخانه بیکمن آرمز و دلاماتر شهر نیویورک جایی است که جورج واشنگتن در واقعیت در آنجا استراحت کرده است. مسافرخانه ای که به عنوان یک پناهگاه برای انقلابیون در هنگام نبرد استقلال امریکا بود. این ملک در سال 1802 به آسا پاتر فروخته و به مرکز زندگی اجتماعی و سیاسی این اجتماع بدل شد و در همین مسافرخانه بود که دو رقیب به نام های آرور بر (Aaron Burr) و الکساندر همیلتون (Alexander Hamilton) به هم فحش و ناسزا دادند و این ناسزاگویی ها به یک دوئل ختم شد؛ دوئلی که مرگ همیلتون را در پی داشت.
 
در سال های بعد ، فرانکلین دلانو روزولت هر 4 کمپین موفق خود را برای فرمانداری و ریاست جمهوری در ایوان جلویی این مسافرخانه برگزار کرد.
برای اینکه قدیمی ترین مکان این مسافرخانه را تجربه کنید ، باید یک اتاق در پله های بالایی بیکمن آرمز رزرو کنید؛ اتاقی که با تغییر ایستگاه آتش نشانی Rhinebeck ساخته شده و بسیار دلرباست.
 


5. مسافرخانه جان روتلج هاوس (John Rutledge House) (1763)
 
 12 هتل از قدیمی ترین هتل های آمریکا
 
مسافرخانه جان روتلج هاوس در چارلستون در سال 1763 توسط جان روتلج ، فرماندار کارولینای جنوبی و رئیس دیوان عالی ساخته شده است. روتلج یکی از امضا کنندگان قانون اساسی ایالات متحده امریکاست و حتی برخی از پیش نویس های این سند را در اتاق پذیرایی طبقه دوم همین مسافرخانه نوشته است.

این خانه برای اولین بار در سال 1853 بازسازی و یک شومینه با سنگ مرمر ایتالیایی به آن اضافه و با پارکت های مزین کف پوش شد و در سال 1989 به یک مسافرخانه تغییر حالت داد.
امروزه بازدیدکنندگان در این مکان از وسایل رفاهی مدرن همچون تلویزیون های فلترون ، یخچال و ... بهره مند می شوند و می توانند صبحانه خود را به یک حیاط زیبا ببرند و پس از سیر و سیاحت در چارلستون برای صرف چای عصرانه به هتل بازگردند.
 


6. هتل ویلیامزبرگ لژ و کلونیال هاوسیز (Williamsburg Lodge and Colonial Houses) (1750)
 
 12 هتل از قدیمی ترین هتل های آمریکا
 
هتل کلونیال ویلیامزبرگ بزرگترین موزه تاریخ زندگی در جهان است و به وسیله معماری خاص ، مفسران لباس و پوشش و بازآفرینی تاریخی به بازدیدکنندگان طعم زندگی در قرن 18 را می دهد. برای اینکه آغازین روزهای امریکا را تا به روزهای کمال این کشور تجربه کنید ، هتل ویلیامزبرگ لژ و کلونیال هاوسیز محلی ایده آل است. هتل ویلیامزبرگ لژ و کلونیال هاوسیز روی محلی تاریخی بنا نهاده شده است و نمایشی 24 ساعته از بنیان های ایالات متحده را ارائه می دهد.

در این هتل 26 ساختمان با مجموع 75 اتاق در میان بیش از 500 بنای بازسازی شده که شهر را دقیقاً در وسط میخانه ها و فروشگاه های این محله که 300 ساله پایه گذاشته اند، پراکنده شده اند.
 
هر اتاق مهمان در داخل این هتل با وسایل بازسازی شده دوران شومینه های چوب سوز و تخت های تاج دار مبله شده اند و البته این هتل شامل اتاق های نشیمن نیز می شود. در میان سراها، سرای میخانه مارکت اسکوئر و آشپزخانه که مکرراً محل رفت و آمد پاتریک هنری بوده است و نیز سرای منتسب به توماس جفرسون به عنوان یک دانشجوی حقوق و دفتر نیکلاس تایلر که یک بار توسط رئیس جمهور آمریکا جان تایلر گرفته شد، در دسترس هستند.
 


7. مسافرخانه Kelley House of Martha’s Vineyard (1742)
 
 12 هتل از قدیمی ترین هتل های آمریکا
 
این مسافرخانه که توسط درختان نارون سرسبز احاطه شده اند ، خانه هایی برای کاپیتان های کشتی های صید نهنگ در قرن 19 بوده اند. کلی هاوس از سال 1742 پذیرای مسافران شهر ادگارتون در جزیره مارتاز وینیارد (Martha's Vineyard) در ایالت ماساچوست بوده است. نام این مسافرخانه بارها تغییر یافت ( نام هایی همچون میخانه مارسی و وینیارد هاوس) تا در سال 1878بسته شد و در سال 1891 به عنوان ویلا با دید دریا و سپس به عنوان مسافرخانه کلی توسط خانم الیزابت کلی و همسرش ویلیام کلی بازگشایی شد.
 
قضات، سیاستمداران، ژنرال ها و سایر افراد مشهور دوران به علت فضای دلربا و دوست داشتنی به این هتل می آمدند تا داستان های بیل کلی را بشوند. حتی پس از مرگ خانم کلی در سال 1907 ، مسافرخانه کلی به عنوان یک مقصد محبوب در مارتاز وینیارد باقی ماند و از آن زمان تاکنون همچنان توسط خانواده کلی اداره می شود.

در این مسافرخانه چهار ساختمان مجزا برای مهمانان وجود دارد و تمام سوئیت ها با کلوچه های گرم و شیر تعریف کردنی در شب ها که در لابی اصلی گاردن هاوس سرو می شود ، همراه هستند. این هتل ویژگی هایی همچون استخر روباز و ... در ماه های تابستان و همچنین دوچرخه های اجاره ای که برای سیاحت سواحل و کوچه های محله عالی هستند  را داراست.
 


8. هتل مسافرخانه های تاریخی آناپولیس (Historic Inns of Annapolis) (1727)
 
 12 هتل از قدیمی ترین هتل های آمریکا
 
مسافرخانه های تاریخی آناپولیس شامل سه ساختمان است: مسافرخانه ماریلند (Maryland Inn) محلی که نمایندگان کنگره آمریکا (1783-1784 میلادی) در زمانی که جورج واشنگتون به عنوان فرمانده کل ارتش کانتیننتال استعفا کرد، در آن حضور داشتند و پیمان پاریس را تصویب کردند. ساختمان گاورنر کالورت هاوس (Governor Calvert House) که در اصل متعلق به یک خانواده محلی پرآوازه بود که از سال 1727 تا انقلاب آمریکا در آن زندگی می کردند. ساختمان رابرت جانسون هاوس (Robert Johnson House) که خانه اعضای خانواده جانسون بوده است. خانواده جانسون یکی از خانواده های مطرح شهر و از مقامات رسمی حکومت از سال های 1770 تا سال های 1800 بوده اند.
 
اتاق مهمانان، دارای دید بسیار زیبا از ساختمان مرکز ایالت دارد و شامل وسایل و جزئیات دوره همچون شومینه های تزیینی و اشیای آنتیک و عتیقه می شود. بهتر است برای صرف غذا در رستوران "پیمان پاریس" زمان کافی کنار بگذارید. در این رستوران غذاهای مورد علاقه ماریلند همچون کیک ها ، ماهی راک فیش در محیطی زیبا که یادآور قرن 18 است ، سرو می شوند.
 


9. مسافرخانه Concord’s Colonial Inn (1716(
 
 12 هتل از قدیمی ترین هتل های آمریکا
 
کونکورد بیشتر شهرت خود را مدیون نقش محوری اش در تأمین استقلال آمریکاست ( از همین محل بود که در سال 1775 میلادی ، کشاورزان و شبه نظامیان جمع شدند و به دیدار سربازان پیشروی کننده بریتانیایی شتافتند و این سرآغاز نبرد انقلابی بود) در زمان جنگ ، دکتر تیموتی مینوت در قسمت غربی این ساختمان هم زندگی می کرد و هم مشغول به کار بود و هم اکنون این قسمت به رستوران لیبرتی این مسافرخانه تبدیل شده است. در نوزدهم آوریل 1775 میلادی دکتر مینوت درب خانه اش را برای مراقبت از سربازان وظیفه مجروح باز کرد.
وی از اتاق لیبرتی به عنوان یک درمانگاه استفاده کرد و یکی از اتاق های دیگر خود را که هم اکنون اتاق شماره 24 است ، به عنوان اتاق عمل به کار گرفت. ( اتاق 24 هم اکنون برای " رویت اشباح " معروف شده است).
 
در طول زمان و در سال هایی که خانواده وی صاحب این ملک بودند، مهمانان مهمی همچون جی پی مورگان و فرانکلین دی روزولت و هنری دیوید در این مکان اقامت داشتند. علاقه مندان به تاریخ باید اقامت در یکی از این پانزده اتاق اصلی مسافرخانه را انتخاب کنند؛ آن هم به علت اینکه تاریخ این اتاق ها به سال 1716 بازمی گردد.
 


10. هتل The Buccaneer (1653)
 
 12 هتل از قدیمی ترین هتل های آمریکا
 
این هتل در جزیره سنت کرویکس (St. Croix) واقع شده است. The Buccaneer با قدمت ترین هتل در حال ارائه خدمت رسانی در ویرجین آیلندز است که البته گذشته ای آشفته را نیز پشت سر گذاشته است. اولین ساختمان محل در سال 1653 توسط چارلز مارتل (یکی از شوالیه های مالت) بنا شد. این هتل به دور از چشمان دزدان دریایی و غارتگرانی که مشغول دزدی در آبهای اطراف جزیره بودند، قرار گرفته بود. این ملک به عنوان یک خانه شکر ، یک مزرعه کتان و یک دامداری مورد استفاده قرار می گرفت تا اینکه خانواده آرم استرانگ در سال 1947 آن را تبدیل به یک مسافرخانه 11 اتاقه با ارائه تمام خدمات کردند.

مهمانان یک گردش دو روزه از سرزمین اصلی داشتند که اغلب با نوشیدنی های خودشان ، مبلمان نقاشی شده، گشت و گذار در ساحل و نیز غذاهای در نظر گرفته شده همراه می شد.
این خانواده همچنان مالک مسافرخانه هستند و اداره آن را به عهده دارند. The Buccaneer امروزه بسیار لوکس تر شده و اتاق مهمانان مشرف به دریای کارائیب بوده و دارای زمین گلف ، چشمه آبگرم و سه ساحل اختصاصی است.
 


11. هتل El Convento (1651)
 
 12 هتل از قدیمی ترین هتل های آمریکا
 
نام این هتل از ریشه های تاریخی این مکان به عنوان یک صومعه کرملی گرفته شده است. هتل El Convento یک نمونه پر زرق و برق از معماری مستعمراتی اسپانیولی در قلب شهر تاریخی اولد سان ژوان است. فضاهای عمومی دارای دکور قدیمی و بزرگ هستند و دارای زمین های شطرنجی سیاه و سفید ، درهای چوبی تراشیده شده و مبلمان آنتیک و عتیقه می باشند. مرکز حیاط ، خانه ی یک درخت میوه نیسپرو یک صد ساله است که مانند یک نگهبان بالای سر مشتریانی که در حال نوشیدن قهوه پورتوریکویی در رستوران Patio del Nispero هستند، ایستاده است.

59 اتاق مهمان نیز مانند خانه های رنگین کمانی رنگ محله پر از رنگ و نقش هستند. این اتاق ها دارای پارچه هایی پر حرارت و پویا ، مبلمان های حکاکی شده و کف فرش شده با کاشی های آندلوسی است.
یک استخر بزرگ در پشت بام قرار گرفته که به اقیانوس مشرف شده است و برای آب تنی بعد از گشت و گذار در فروشگاه ها و رستوران های اولد سان ژوان و ... تمام عیار است. پایان روز روی این پشت بام با یک نوشیدنی و تماشای غروب آفتاب کامل می شود.
 


12. هتل Hilton Santa Fe Historic Plaza (1625)
 
 12 هتل از قدیمی ترین هتل های آمریکا
 
این هتل در یک ملک 300 ساله قرار دارد و از تمام نقاط محله قابل مشاهده است که در اصل محل اقامت خصوصی پادر رامون ارتیز (Padre Ramon Ortiz) و خانواده وی بوده است. امروزه هتل هیلتون سانتا فه هیتوریک پلازا شامل اتاق های لوکسی است که در درون دیوارهای خشتی مربوط به قرن 17 با سقف دارای تخته های چوب ، آجرهای نمایان ، مبلمان مستعرماتی و یک شومینه کیوای سنتی ساخته شده اند. به علت اینکه این هتل فقط چند قدم از مراکزی همچون موزه جورجیا اوکیفه فاصله دارد ، یک محل اقامت ایده آل برای بازدیدکنندگان سانتا فه (Santa Fe) است.

ناگفته‌هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف‌ پهلوی

ناگفته‌هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف‌ پهلوی

خداوند متعال غریزه جنسی را در انسان به ودیعه نهاد تا این امر فرآیندی برای ازدواج و آرامش انسان گردد ولی گویا این غریزه بلای جان ولیعهد ایران گردیده بود.

تاریخ در اکثر موارد گواه رفتار و کردار سلاطین بوده است. شاید در گستره تاریخ افراد فراوانی بودند که با رفتار خود باعث تحولات شگرفی شده‌اند شاید بهترین نمونه آن شاه اسماعیل اول صفوی باشد که دولت را به معنای خود و تشیع را به صورت رسمی در ایران اعلام نمود و در گذار چند نسل از او شاه سلطان حسین صفوی تاج شاهی صفوی را بر اثر سهل انگاری و بی توجهی به امر حکومت تقدیم محمود افغان نمود.

شاید اگر این شاهان به صورت صحیح تر و جدا از حرمسراها تربیت می یافتند تاج حیدری بر سر خاندان افاغنه آشیانه نمی گرفت. شاید به درستی رضاشاه به این مطلب پی برده و تصمیم به تربیت فرزند خود محمدرضا گرفته بود، ولی گویا ذات محمدرضا با ذات و درون پدر تفاوتهایی داشت. خداوند متعال غریزه جنسی را در انسان به ودیعه نهاد تا این امر فرآیندی برای ازدواج و آرامش انسان گردد ولی گویا این غریزه بلای جان ولیعهد ایران گردیده بود. محمدرضا پهلوی در روز چهارم آبان 1289هـ.ش چند ساعت زودتر از اشرف خواهر همزاد خود، در خانه ای واقع در کوچه ضلع شمال شرقی میدان حسن آباد تهران به دنیا آمد گویا رسوایی اخلاقی در نزد او و اشرف از همان آغاز جوانی نمایان بود چنانچه اشرف در 13-12 سالگی و محمدرضا هنگامی که برای تحصیل در مدرسه �له روزه� سوییس فرستاده شده بود به این امر دست یافتند که در ادامه تا حدودی شرح آن خواهد آمد.

ناگفته‌هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف‌ پهلوی

* لانه فساد، سعدآباد!

محوطه وسیع چند صد هکتاری سعدآباد و مجموعه کاخ های سلطنتی آن پس از شهر ممنوعه چین، بزرگترین مجموعه قصرهای سلطنتی در قاره آسیا است. قصرها و پارک وسیع سعد آباد در شمال میدان تجریش تهران قرار دارد. روستای سعدآباد در دوران قاجاریه ملک �سعدالدوله� وزیر امور خارجه محمدعلی شاه قاجار بود که بعدها به تصرف رضاخان میرپنج درآمد. رضاشاه پس از تصدی سلطنت تصمیم گرفت در آنجا مجموعه کاخ هایی برای خود و فرزندانش بسازد، زیرا رضاخان تا قبل از کودتای سوم اسفند1299(سوم حوت) در خانه ای واقع در محله سنگلج تهران زندگی می کرد.

قصرها و پارک سعدآباد و میهمانخانه دربند در طول سالهای 1300تا 1318هـ .ش به مرور ساخته شدند. به دستور رضاشاه کریم آقا بوذرجمهری شهردار تهران و سرهنگ درگاهی به زور ساکنان اصیل سعدآباد را که نسل اندر نسل در آنجا زندگی می کردند را از این قریه خوش آب و هوا اخراج و آن منطقه را دیوار کشی و منضم به قصر شاه کردند. رضا شاه به سعدآباد علاقه ویژه ای داشت و می خواست دامنه جنوبی البرز را جنگل کاری کند و مهندسین آلمانی را مسؤول بررسی و ارایه طرحی جهت ایجاد تونل و ساختن راهی از دربند به شمال کشور کرده بود که اشغال ایران در سال 1320 و خروج رضاشاه از ایران این طرح را عقیم گذاشت.

سعدآباد در آن زمان خارج از تهران محسوب می شد و 9 کیلومتر با مرکز شهر فاصله داشت. فاصله کاخ رضا شاه با قصر محمدرضا( ولیعهد) چیزی در حدود یک کیلومتر بود.

سعدآباد در واقع یک کاخ سلطنت نبود، بلکه مجموعه کاخ هایی را تشکیل می داد که رضاشاه در فواصل دور و نزدیک به هم برای همسرش ملکه تاج الملوک و فرزندانش ساخته بود بعدها در زمان محمدرضا شاه قصرهای جدیدی از جمله یک کاخ کوچکتر برای شهناز (دخترملکه فوزیه) در این مجموعه احداث گردید. این قصرهای پرتجمل سلطنتی را جنگل های طبیعی و مصنوعی و باغچه های پر از گل، از یکدیگر جدا می ساخت و در کاخ سفید سعدآباد تالاری وجود داشت که مساحت آن بیش از یکصدو پنجاه مترمربع بود و سراسر کف تالار با یک فرش نفیس بزرگ پوشیده بود.

*رسوایی های بزرگ

همانطور که خاطر نشان شدیم محمدرضا هنگامی که جهت ادامه تحصیل به سوییس فرستاده شده بود، اولین رسوایی اخلاقی خود را مرتکب شد، او در آنجا با مستخدم مدرسه که (دختر جوان و به ظاهر زیبا بود) در نظر ولیعهد ایران چشم گیر افتاد، رابطه جنسی نامشروع برقرار نمود که تا حدودی با میانجی گری �ارنست پرون�* صورت گرفته بود به افتضاح بزرگی تبدیل شد. شاید این نقطه شروع فساد اخلاقی محمدرضا بود.

ناگفته‌هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف‌ پهلوی

محمدرضا علاوه بر زن های رسمی خود با زن های زیادی رابطه داشت رفیق های یک شبه و چند شبه فراوانی داشت که معرف آنها اشرف خواهرش و عبدالرضا برادرش بودند و اینها بیشتر در رده میهمان داران خارجی هواپیمایی ها بودند.

ثریا اسفندیاری همسر دوم محمدرضا در کتاب خاطراتش که بارها تجدید چاپ شده است، پیرامون رویدادهایی که در کاخ سعدآباد شخصاً شاهد و ناظر بوده است می نویسد:

محمدرضا چون وارث تاج و تخت پدرش بود طبیعتاً انتظار داشت همه او را نفر اول سعد آباد بدانند، اما اشرف که معتقد بود بر اثر اشتباه طبیعت دختر به دنیا آمده و شایستگی او برای پادشاهی بیشتر از برادرش محمدرضا است هیچکس را به رسمیت نمی شناخت و در تمام امور زندگی ساکنان سعدآباد دخالت می‌کرد. من از خدمه قدیمی و با سابقه سعدآباد داستان های شگفت انگیزی در مورد رویدادهای زشت و ناپسند سعدآباد شنیده ام.

زهرا مشهدی که از زمان رضا شاه سرپرست خدمتکاران زن سعدآباد بود تعریف می کرد:

در زمان رضاشاه هیچ یک از فرزندان او جرأت آوردن دوستان دختر و معشوقه های خود را به سعدآباد نداشتند و فقط زن جوانی به نام فیروزه بود که رضاشاه شخصاً به عنوان معشوقه محمدرضا انتخاب کرده و گاهی اوقات سر و کله اش در کاخ اختصاصی ولیعهد پیدا می شد. اما اشرف که دختری با روحیه ای ستیزه جو بود، تنها فرزند رضاشاه بود که به خود جرأت می داد، در کاخ خود میهمانی بر پا کرده و از جوانان ژیگولی آن زمان تهران پذیرایی کند!

بطوری که زهرا مشهدی تعریف می کرد اشرف سوابق بدی نزد رضاشاه داشت و یکبار پدرش او را داخل اصطبل کاخ در وضعیت ناپسندی به اتفاق یکی از مربیان سوارکاری غافلگیر کرده بود.

زهرا مشهدی می‌گفت: مرد قوی هیکلی به نام علیشاه مسؤول اصطبل بود که ضمن نگهداری اسبان شاه، فرزندان رضاشاه را هم تعلیم سوارکاری می داد. بعدازظهرها اشرف و شمس به اصطبل می رفتند تا اسبهای خود را بردارند و در محوطه وسیع کاخ سوارکاری کنند.

علیشاه سبیل پرپشت و خشنی داشت و رضاشاه او را در سفر خرم آباد پیدا کرده و به خاطر مهارتی که در تربیت اسب داشت و قادر به آموزش سوارکاری بود به تهران آورد.

رضا شاه یک روز متوجه می شود اشرف وقت زیادی را در اصطبل می گذراند و رفت و آمدهایش به اصطبل بیشتر از سایر فرزندانش است، چون ذاتاً آدم باهوش و کهنه سرباز دوره دیده ای بود به این عمل اشرف مشکوک می شود و کشیک دخترش را می دهد و سرانجام اشرف را که در آن موقع دختری دوازده- سیزده ساله بوده است در وضعیت نامناسبی همراه با علیشاه به دام می اندازد…

آن روز یک ظهر گرم تابستان در اواسط مرداد ماه بود. رضا شاه شخصاً آنقدر با شلاق سیمی به سرد و صورت علیشاه ضربه زده بود که دیگر نای نفس کشیدن نداشت…

بعد هم دستور داد علیشاه را بردند… . به کجا و چه بلایی سرش آوردند این را دیگر هیچ کس نمی دانست…

همانطور که از خاطرات ثریا معلوم می شود، گویا فساد اخلاقی در خاندان پهلوی موروثی بود زیرا او در چند جای دیگر به فسادهای اخلاقی مادر محمدرضا (تاج الملوک) اشاراتی کرده است.

بعد از گذر از اشرف البته او در سنین بالاتر نیز به فسادهای بدتر از این نوع نیز پرداخت و ذکر این مورد صرفاً گوشه ای از مفاسد جنسی و اخلاقی او بود. در کاخ سعدآباد، ولیعهد جوان که پس از احظار از سوییس، در طلب برآورده کردن خواسته های خود بود حضور داشت.

محمدرضا در هرزه گردی بسیار تنوع طلب بود و علاقه داشت به هر یک از کاخ هایش که در نقاط مختلف ایران و یا جهان می رود برنامه ای ابتکاری برایش ترتیب بدهند.

ناگفته‌هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف‌ پهلوی

* ماجرای کاخ رامسر

شاه و خانواده اش تابستان ها برای اسکی روی آب و شنا به حاشیه دریای مازندران (بیشتر نوشهر و رامسر) می رفتند.

شاه در نوشهر یک ویلای مجلل در کنار ساحل و یک کاخ مجلل در رامسر داشت که توسط پدرش، رضاشاه ساخته شده بود. کاخ رامسر یکسره از سنگ مرمر سفید ساخته شده بود، و رضاشاه به قدری به این کاخ نفیس، که در کنار در ورودی آن دو مجسمه سنگی شیر پاسداری می دادند، علاقه داشت که دستور داده بود در روزهای آفتابی روی آن را با چادر برزنتی بپوشانند تا آفتاب رنگ سنگهای آن را نبرد.

محمدرضا پس از طلاق گرفتن از ثریا اسفندیاری با هواپیما به رامسر می‌رفت و دراقامتگاه افسانه ای خود به لهو و لعب می پرداخت.

شاید ذکر گزارشی که در جمله گزارش روز سال 1358 در باب برنامه های تفریحی محمدرضا در شمال کشور قید شده گویای گوشه ای از انحرافات محمدرضا پهلوی باشد. این جمله با چاپ عکس های رنگی از شاه، شمس و اشرف در کاخ رامسر می نویسد:

تیرماه سال 1338 محمدرضا شاه و تنی چند از دوستان و اعضای خانواده اش در نوشهر اقامت داشتند، اشرف هم به اتفاق گروه دوستانش در رامسر به سر می برد. هتل و کازینو(قمارخانه) رامسر در آن ایام مهماندار سرمایه داران و ثروتمندان بزرگ داخلی و خارجی بود.

کازینوی رامسر برای گرم کردن بازار کار خود در ایام تابستان از خوانندگان و رقاصه های معروف ایران و بعضی خارجیان سرشناس برای جلب مشتری بیشتر استفاده می کرد. در یکی از روزهای تیرماه 1338 که اشرف به اتفاق دوستان به قصر�مرمر� رامسر رفته بودند، به او اطلاع دادند که �سمیرا طارق� رقاصه معروف و زیبای لبنانی به اتفاق چند نوازنده چیره دست شبها در هتل رامسر برنامه های جالبی را اجرا می کنند. اشرف با اطلاع از این امر دستور داد شب بیست و هشتم مرداد هتل را قرق کنند و به هیچ کس اجازه ورود ندهند. متعاقباً محمدرضا شاه و سایر اعضای خانواده پهلوی را که در نوشهر اقامت داشتند برای محفوظ شدن از این برنامه های هنری! به رامسر دعوت کرد.

مسؤولین هتل رامسر هم که اکثراً فرانسوی بودند، با اطلاع از حضور شاه و اعضای خانواده پهلوی مقدمات لازم را فراهم آوردند و به سمیرا طارق و اعضای گروه هنری او توصیه کردند که آنچه در توان دارند برای رضایت خاطرشاه نشان داده و به قول معروف سنگ تمام بگذارند.

به هر حال درآن شب برنامه جالبی در هتل رامسر برگزار شد و محمدرضا و خانواده اش حظ بصری وافر و تمام و کمال بردند و با خاطره ای خوش هتل را ترک کردند.

فردا صبح که شاه شیفته رقص شکم سمیرا طارق شده بود دستور داد او را به کاخ رامسر بیاورند به این ترتیب برنامه های هنری سمیرا طارق در هتل رامسر قطع گردید و رقاصه لبنانی در صف معشوقه های شاه قرار گرفت. سمیرا طارق شبها را در اطاق خواب شاه به صبح می رساند و روزها برای وقت گذرانی زنان دربار را دور برخود جمع میکرد به بعضی از آن ها مانند اشرف و شمس که خود را سرآمد همه دختران در زیبایی می دانستند به تدریس و آموزش رقص عربی (رقص شکم) می پرداخت و …

آنچه ذکر شد گوشه ای از فساد، به طور اخص فساد اخلاقی و جنسی در دربار پهلوی و به طور ویژه نزد محمدرضا و اشرف بود. اگرچه در خاندان پهلوی فساد امری متداول گردیده بود و حتی در نزد کارکنان ناچیز رواج پیدا کرده بود، ولی می توان از اشرف و محمدرضا به عنوان تمام و کمال سمبل فساد خاندان پهلوی نام برد.

*سعدالدوله: وی فرزند حاج میرزا جبار ناظم المهمات بود. او در دارالفنون تهران در رشته هندسه و توپخانه تحصیل کرد. پس از گذراندن دوره آموزشی سیستم مرس در تلگرافخانه های روسیه، به ریاست تلگرافخانه آذربایجان شد. در 1297 وارد وزارت خارجه شد و یک سال بعد مامور ایران در سفارت اتریش گشت. وی در مدت 12 سال سفیر ایران در بلژیک بود. در حدود 1321، در زمان صدارت عین الدوله، وزیر تجارت شد. در دوره اول، وکیل مردم تهران در مجلس شورای ملی و پس از آن به مدت دو ماه وزیر امور خارجه بود.

بعد از بسته شدن مجلس، ابتدا وزیر خارجه و سپس رئیس الوزرا گردید.

* ارنست پرون: فردوست در خاطرات خود می نویسد: در مدرسه �له روزه� در سوییس مستخدمی وجود داشت که راهرو و اتاق ها را تمیز می کرد. او ترتیبی داده بود که راهرو و اتاق هایی را نظافت کند که ولیعهد در همان راهرو اتاق داشت. نام او ارنست پرون بود. ارنست پرون به محمدرضا نزدیک تر شد. به ظاهر یک نظافتچی ساده بود اما از سطح معلومات خوبی در زمینه فلسفه و ادبیات برخوردار بود. محمدرضا چنان شیفته و وابسته به پرون شد که به وی قول داد وی را همراه خود به ایران ببرد.

در آن زمان در گنجایش فکری من نبود که به کنه قضیه پرون پی ببرم و فکر کنم که چرا او با این سطح معلومات تنها یک نظافت چی است؟ چرا قبل از ورود ما به مدرسه استخدام شده است؟ چرا فقط به نظافت راهروهایی اشتغال داشت که ولیعهد در آن اتاق داشت؟ چرا همه اوقات فراغت خود را با محمدرضا گذراند.

اما امروزه مشخص است که مدیر بلژیکی مدرسه، یک همسر امریکایی داشت که فردی سیاسی بود و مشخص بود که با انگلیسی ها رابطه خوبی دارد. روشن است که پرون قبل از ورود ما با موافقت یا هدایت مستقیم مدیر مدرسه، توسط سرویس اطلاعات انگلیس در مدرسه گماشته شده بود تا بعدها به مرموزترین چهره پشت پرده دربار ایران تبدیل شود.

* سمیرا طارق: او یک رقاصه لبنانی و یک زن دو رگه (مادر فرانسوی- پدرلبنانی) بسیار زیبا و در عین حال دوره دیده در مراکز فساد بیروت و بقول معروف از آن روباه های مکار روزگار بود که نه تنها قاپ شاه را دزدید بلکه خود را در دل سایر اعضای خانواده پهلوی نیز جا کرد و شروع به جمع آوری پول و جواهرات نمود.

منابع:

1- فردوست، حسین. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، تهران، اطلاعات، 1369.
2- اسفندیاری بختیاری، ثریا. کاخ تنهایی، ترجمه امیر هوشنگ کاوسی، تهران، البرز، 1371.
3- پیرانی، احمد. زندگی خصوصی محمدرضا شاه پهلوی ، تهران، به آفرین. 1387.
4- مستوفی، عبدا…، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران، زوار، 1343.
5-آخوندی، محمدرضا. ناگفته های زندگی اشرف پهلوی، تهران، آرمان فرد، 1388.
6- مدنی، سیدجلال الدین. تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، انتشارات اسلامی، 1375.
7- پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، تهران، امیرکبیر،1370.

ناگفته‌هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف‌ پهلوی

ناگفته‌هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف‌ پهلوی

خداوند متعال غریزه جنسی را در انسان به ودیعه نهاد تا این امر فرآیندی برای ازدواج و آرامش انسان گردد ولی گویا این غریزه بلای جان ولیعهد ایران گردیده بود.

تاریخ در اکثر موارد گواه رفتار و کردار سلاطین بوده است. شاید در گستره تاریخ افراد فراوانی بودند که با رفتار خود باعث تحولات شگرفی شده‌اند شاید بهترین نمونه آن شاه اسماعیل اول صفوی باشد که دولت را به معنای خود و تشیع را به صورت رسمی در ایران اعلام نمود و در گذار چند نسل از او شاه سلطان حسین صفوی تاج شاهی صفوی را بر اثر سهل انگاری و بی توجهی به امر حکومت تقدیم محمود افغان نمود.

شاید اگر این شاهان به صورت صحیح تر و جدا از حرمسراها تربیت می یافتند تاج حیدری بر سر خاندان افاغنه آشیانه نمی گرفت. شاید به درستی رضاشاه به این مطلب پی برده و تصمیم به تربیت فرزند خود محمدرضا گرفته بود، ولی گویا ذات محمدرضا با ذات و درون پدر تفاوتهایی داشت. خداوند متعال غریزه جنسی را در انسان به ودیعه نهاد تا این امر فرآیندی برای ازدواج و آرامش انسان گردد ولی گویا این غریزه بلای جان ولیعهد ایران گردیده بود. محمدرضا پهلوی در روز چهارم آبان 1289هـ.ش چند ساعت زودتر از اشرف خواهر همزاد خود، در خانه ای واقع در کوچه ضلع شمال شرقی میدان حسن آباد تهران به دنیا آمد گویا رسوایی اخلاقی در نزد او و اشرف از همان آغاز جوانی نمایان بود چنانچه اشرف در 13-12 سالگی و محمدرضا هنگامی که برای تحصیل در مدرسه «له روزه» سوییس فرستاده شده بود به این امر دست یافتند که در ادامه تا حدودی شرح آن خواهد آمد.

ناگفته‌هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف‌ پهلوی

* لانه فساد، سعدآباد!

محوطه وسیع چند صد هکتاری سعدآباد و مجموعه کاخ های سلطنتی آن پس از شهر ممنوعه چین، بزرگترین مجموعه قصرهای سلطنتی در قاره آسیا است. قصرها و پارک وسیع سعد آباد در شمال میدان تجریش تهران قرار دارد. روستای سعدآباد در دوران قاجاریه ملک «سعدالدوله» وزیر امور خارجه محمدعلی شاه قاجار بود که بعدها به تصرف رضاخان میرپنج درآمد. رضاشاه پس از تصدی سلطنت تصمیم گرفت در آنجا مجموعه کاخ هایی برای خود و فرزندانش بسازد، زیرا رضاخان تا قبل از کودتای سوم اسفند1299(سوم حوت) در خانه ای واقع در محله سنگلج تهران زندگی می کرد.

قصرها و پارک سعدآباد و میهمانخانه دربند در طول سالهای 1300تا 1318هـ .ش به مرور ساخته شدند. به دستور رضاشاه کریم آقا بوذرجمهری شهردار تهران و سرهنگ درگاهی به زور ساکنان اصیل سعدآباد را که نسل اندر نسل در آنجا زندگی می کردند را از این قریه خوش آب و هوا اخراج و آن منطقه را دیوار کشی و منضم به قصر شاه کردند. رضا شاه به سعدآباد علاقه ویژه ای داشت و می خواست دامنه جنوبی البرز را جنگل کاری کند و مهندسین آلمانی را مسؤول بررسی و ارایه طرحی جهت ایجاد تونل و ساختن راهی از دربند به شمال کشور کرده بود که اشغال ایران در سال 1320 و خروج رضاشاه از ایران این طرح را عقیم گذاشت.

سعدآباد در آن زمان خارج از تهران محسوب می شد و 9 کیلومتر با مرکز شهر فاصله داشت. فاصله کاخ رضا شاه با قصر محمدرضا( ولیعهد) چیزی در حدود یک کیلومتر بود.

سعدآباد در واقع یک کاخ سلطنت نبود، بلکه مجموعه کاخ هایی را تشکیل می داد که رضاشاه در فواصل دور و نزدیک به هم برای همسرش ملکه تاج الملوک و فرزندانش ساخته بود بعدها در زمان محمدرضا شاه قصرهای جدیدی از جمله یک کاخ کوچکتر برای شهناز (دخترملکه فوزیه) در این مجموعه احداث گردید. این قصرهای پرتجمل سلطنتی را جنگل های طبیعی و مصنوعی و باغچه های پر از گل، از یکدیگر جدا می ساخت و در کاخ سفید سعدآباد تالاری وجود داشت که مساحت آن بیش از یکصدو پنجاه مترمربع بود و سراسر کف تالار با یک فرش نفیس بزرگ پوشیده بود.

*رسوایی های بزرگ

همانطور که خاطر نشان شدیم محمدرضا هنگامی که جهت ادامه تحصیل به سوییس فرستاده شده بود، اولین رسوایی اخلاقی خود را مرتکب شد، او در آنجا با مستخدم مدرسه که (دختر جوان و به ظاهر زیبا بود) در نظر ولیعهد ایران چشم گیر افتاد، رابطه جنسی نامشروع برقرار نمود که تا حدودی با میانجی گری «ارنست پرون»* صورت گرفته بود به افتضاح بزرگی تبدیل شد. شاید این نقطه شروع فساد اخلاقی محمدرضا بود.

ناگفته‌هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف‌ پهلوی

محمدرضا علاوه بر زن های رسمی خود با زن های زیادی رابطه داشت رفیق های یک شبه و چند شبه فراوانی داشت که معرف آنها اشرف خواهرش و عبدالرضا برادرش بودند و اینها بیشتر در رده میهمان داران خارجی هواپیمایی ها بودند.

ثریا اسفندیاری همسر دوم محمدرضا در کتاب خاطراتش که بارها تجدید چاپ شده است، پیرامون رویدادهایی که در کاخ سعدآباد شخصاً شاهد و ناظر بوده است می نویسد:

محمدرضا چون وارث تاج و تخت پدرش بود طبیعتاً انتظار داشت همه او را نفر اول سعد آباد بدانند، اما اشرف که معتقد بود بر اثر اشتباه طبیعت دختر به دنیا آمده و شایستگی او برای پادشاهی بیشتر از برادرش محمدرضا است هیچکس را به رسمیت نمی شناخت و در تمام امور زندگی ساکنان سعدآباد دخالت می‌کرد. من از خدمه قدیمی و با سابقه سعدآباد داستان های شگفت انگیزی در مورد رویدادهای زشت و ناپسند سعدآباد شنیده ام.

زهرا مشهدی که از زمان رضا شاه سرپرست خدمتکاران زن سعدآباد بود تعریف می کرد:

در زمان رضاشاه هیچ یک از فرزندان او جرأت آوردن دوستان دختر و معشوقه های خود را به سعدآباد نداشتند و فقط زن جوانی به نام فیروزه بود که رضاشاه شخصاً به عنوان معشوقه محمدرضا انتخاب کرده و گاهی اوقات سر و کله اش در کاخ اختصاصی ولیعهد پیدا می شد. اما اشرف که دختری با روحیه ای ستیزه جو بود، تنها فرزند رضاشاه بود که به خود جرأت می داد، در کاخ خود میهمانی بر پا کرده و از جوانان ژیگولی آن زمان تهران پذیرایی کند!

بطوری که زهرا مشهدی تعریف می کرد اشرف سوابق بدی نزد رضاشاه داشت و یکبار پدرش او را داخل اصطبل کاخ در وضعیت ناپسندی به اتفاق یکی از مربیان سوارکاری غافلگیر کرده بود.

زهرا مشهدی می‌گفت: مرد قوی هیکلی به نام علیشاه مسؤول اصطبل بود که ضمن نگهداری اسبان شاه، فرزندان رضاشاه را هم تعلیم سوارکاری می داد. بعدازظهرها اشرف و شمس به اصطبل می رفتند تا اسبهای خود را بردارند و در محوطه وسیع کاخ سوارکاری کنند.

علیشاه سبیل پرپشت و خشنی داشت و رضاشاه او را در سفر خرم آباد پیدا کرده و به خاطر مهارتی که در تربیت اسب داشت و قادر به آموزش سوارکاری بود به تهران آورد.

رضا شاه یک روز متوجه می شود اشرف وقت زیادی را در اصطبل می گذراند و رفت و آمدهایش به اصطبل بیشتر از سایر فرزندانش است، چون ذاتاً آدم باهوش و کهنه سرباز دوره دیده ای بود به این عمل اشرف مشکوک می شود و کشیک دخترش را می دهد و سرانجام اشرف را که در آن موقع دختری دوازده- سیزده ساله بوده است در وضعیت نامناسبی همراه با علیشاه به دام می اندازد…

آن روز یک ظهر گرم تابستان در اواسط مرداد ماه بود. رضا شاه شخصاً آنقدر با شلاق سیمی به سرد و صورت علیشاه ضربه زده بود که دیگر نای نفس کشیدن نداشت…

بعد هم دستور داد علیشاه را بردند… . به کجا و چه بلایی سرش آوردند این را دیگر هیچ کس نمی دانست…

همانطور که از خاطرات ثریا معلوم می شود، گویا فساد اخلاقی در خاندان پهلوی موروثی بود زیرا او در چند جای دیگر به فسادهای اخلاقی مادر محمدرضا (تاج الملوک) اشاراتی کرده است.

بعد از گذر از اشرف البته او در سنین بالاتر نیز به فسادهای بدتر از این نوع نیز پرداخت و ذکر این مورد صرفاً گوشه ای از مفاسد جنسی و اخلاقی او بود. در کاخ سعدآباد، ولیعهد جوان که پس از احظار از سوییس، در طلب برآورده کردن خواسته های خود بود حضور داشت.

محمدرضا در هرزه گردی بسیار تنوع طلب بود و علاقه داشت به هر یک از کاخ هایش که در نقاط مختلف ایران و یا جهان می رود برنامه ای ابتکاری برایش ترتیب بدهند.

ناگفته‌هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف‌ پهلوی

* ماجرای کاخ رامسر

شاه و خانواده اش تابستان ها برای اسکی روی آب و شنا به حاشیه دریای مازندران (بیشتر نوشهر و رامسر) می رفتند.

شاه در نوشهر یک ویلای مجلل در کنار ساحل و یک کاخ مجلل در رامسر داشت که توسط پدرش، رضاشاه ساخته شده بود. کاخ رامسر یکسره از سنگ مرمر سفید ساخته شده بود، و رضاشاه به قدری به این کاخ نفیس، که در کنار در ورودی آن دو مجسمه سنگی شیر پاسداری می دادند، علاقه داشت که دستور داده بود در روزهای آفتابی روی آن را با چادر برزنتی بپوشانند تا آفتاب رنگ سنگهای آن را نبرد.

محمدرضا پس از طلاق گرفتن از ثریا اسفندیاری با هواپیما به رامسر می‌رفت و دراقامتگاه افسانه ای خود به لهو و لعب می پرداخت.

شاید ذکر گزارشی که در جمله گزارش روز سال 1358 در باب برنامه های تفریحی محمدرضا در شمال کشور قید شده گویای گوشه ای از انحرافات محمدرضا پهلوی باشد. این جمله با چاپ عکس های رنگی از شاه، شمس و اشرف در کاخ رامسر می نویسد:

تیرماه سال 1338 محمدرضا شاه و تنی چند از دوستان و اعضای خانواده اش در نوشهر اقامت داشتند، اشرف هم به اتفاق گروه دوستانش در رامسر به سر می برد. هتل و کازینو(قمارخانه) رامسر در آن ایام مهماندار سرمایه داران و ثروتمندان بزرگ داخلی و خارجی بود.

کازینوی رامسر برای گرم کردن بازار کار خود در ایام تابستان از خوانندگان و رقاصه های معروف ایران و بعضی خارجیان سرشناس برای جلب مشتری بیشتر استفاده می کرد. در یکی از روزهای تیرماه 1338 که اشرف به اتفاق دوستان به قصر«مرمر» رامسر رفته بودند، به او اطلاع دادند که «سمیرا طارق» رقاصه معروف و زیبای لبنانی به اتفاق چند نوازنده چیره دست شبها در هتل رامسر برنامه های جالبی را اجرا می کنند. اشرف با اطلاع از این امر دستور داد شب بیست و هشتم مرداد هتل را قرق کنند و به هیچ کس اجازه ورود ندهند. متعاقباً محمدرضا شاه و سایر اعضای خانواده پهلوی را که در نوشهر اقامت داشتند برای محفوظ شدن از این برنامه های هنری! به رامسر دعوت کرد.

مسؤولین هتل رامسر هم که اکثراً فرانسوی بودند، با اطلاع از حضور شاه و اعضای خانواده پهلوی مقدمات لازم را فراهم آوردند و به سمیرا طارق و اعضای گروه هنری او توصیه کردند که آنچه در توان دارند برای رضایت خاطرشاه نشان داده و به قول معروف سنگ تمام بگذارند.

به هر حال درآن شب برنامه جالبی در هتل رامسر برگزار شد و محمدرضا و خانواده اش حظ بصری وافر و تمام و کمال بردند و با خاطره ای خوش هتل را ترک کردند.

فردا صبح که شاه شیفته رقص شکم سمیرا طارق شده بود دستور داد او را به کاخ رامسر بیاورند به این ترتیب برنامه های هنری سمیرا طارق در هتل رامسر قطع گردید و رقاصه لبنانی در صف معشوقه های شاه قرار گرفت. سمیرا طارق شبها را در اطاق خواب شاه به صبح می رساند و روزها برای وقت گذرانی زنان دربار را دور برخود جمع میکرد به بعضی از آن ها مانند اشرف و شمس که خود را سرآمد همه دختران در زیبایی می دانستند به تدریس و آموزش رقص عربی (رقص شکم) می پرداخت و …

آنچه ذکر شد گوشه ای از فساد، به طور اخص فساد اخلاقی و جنسی در دربار پهلوی و به طور ویژه نزد محمدرضا و اشرف بود. اگرچه در خاندان پهلوی فساد امری متداول گردیده بود و حتی در نزد کارکنان ناچیز رواج پیدا کرده بود، ولی می توان از اشرف و محمدرضا به عنوان تمام و کمال سمبل فساد خاندان پهلوی نام برد.

*سعدالدوله: وی فرزند حاج میرزا جبار ناظم المهمات بود. او در دارالفنون تهران در رشته هندسه و توپخانه تحصیل کرد. پس از گذراندن دوره آموزشی سیستم مرس در تلگرافخانه های روسیه، به ریاست تلگرافخانه آذربایجان شد. در 1297 وارد وزارت خارجه شد و یک سال بعد مامور ایران در سفارت اتریش گشت. وی در مدت 12 سال سفیر ایران در بلژیک بود. در حدود 1321، در زمان صدارت عین الدوله، وزیر تجارت شد. در دوره اول، وکیل مردم تهران در مجلس شورای ملی و پس از آن به مدت دو ماه وزیر امور خارجه بود.

بعد از بسته شدن مجلس، ابتدا وزیر خارجه و سپس رئیس الوزرا گردید.

* ارنست پرون: فردوست در خاطرات خود می نویسد: در مدرسه «له روزه» در سوییس مستخدمی وجود داشت که راهرو و اتاق ها را تمیز می کرد. او ترتیبی داده بود که راهرو و اتاق هایی را نظافت کند که ولیعهد در همان راهرو اتاق داشت. نام او ارنست پرون بود. ارنست پرون به محمدرضا نزدیک تر شد. به ظاهر یک نظافتچی ساده بود اما از سطح معلومات خوبی در زمینه فلسفه و ادبیات برخوردار بود. محمدرضا چنان شیفته و وابسته به پرون شد که به وی قول داد وی را همراه خود به ایران ببرد.

در آن زمان در گنجایش فکری من نبود که به کنه قضیه پرون پی ببرم و فکر کنم که چرا او با این سطح معلومات تنها یک نظافت چی است؟ چرا قبل از ورود ما به مدرسه استخدام شده است؟ چرا فقط به نظافت راهروهایی اشتغال داشت که ولیعهد در آن اتاق داشت؟ چرا همه اوقات فراغت خود را با محمدرضا گذراند.

اما امروزه مشخص است که مدیر بلژیکی مدرسه، یک همسر امریکایی داشت که فردی سیاسی بود و مشخص بود که با انگلیسی ها رابطه خوبی دارد. روشن است که پرون قبل از ورود ما با موافقت یا هدایت مستقیم مدیر مدرسه، توسط سرویس اطلاعات انگلیس در مدرسه گماشته شده بود تا بعدها به مرموزترین چهره پشت پرده دربار ایران تبدیل شود.

* سمیرا طارق: او یک رقاصه لبنانی و یک زن دو رگه (مادر فرانسوی- پدرلبنانی) بسیار زیبا و در عین حال دوره دیده در مراکز فساد بیروت و بقول معروف از آن روباه های مکار روزگار بود که نه تنها قاپ شاه را دزدید بلکه خود را در دل سایر اعضای خانواده پهلوی نیز جا کرد و شروع به جمع آوری پول و جواهرات نمود.

منابع:

1- فردوست، حسین. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، تهران، اطلاعات، 1369.
2- اسفندیاری بختیاری، ثریا. کاخ تنهایی، ترجمه امیر هوشنگ کاوسی، تهران، البرز، 1371.
3- پیرانی، احمد. زندگی خصوصی محمدرضا شاه پهلوی ، تهران، به آفرین. 1387.
4- مستوفی، عبدا…، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران، زوار، 1343.
5-آخوندی، محمدرضا. ناگفته های زندگی اشرف پهلوی، تهران، آرمان فرد، 1388.
6- مدنی، سیدجلال الدین. تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، انتشارات اسلامی، 1375.
7- پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، تهران، امیرکبیر،1370.

ناگفته‌هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف‌ پهلوی

ناگفته‌هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف‌ پهلوی

خداوند متعال غریزه جنسی را در انسان به ودیعه نهاد تا این امر فرآیندی برای ازدواج و آرامش انسان گردد ولی گویا این غریزه بلای جان ولیعهد ایران گردیده بود.

تاریخ در اکثر موارد گواه رفتار و کردار سلاطین بوده است. شاید در گستره تاریخ افراد فراوانی بودند که با رفتار خود باعث تحولات شگرفی شده‌اند شاید بهترین نمونه آن شاه اسماعیل اول صفوی باشد که دولت را به معنای خود و تشیع را به صورت رسمی در ایران اعلام نمود و در گذار چند نسل از او شاه سلطان حسین صفوی تاج شاهی صفوی را بر اثر سهل انگاری و بی توجهی به امر حکومت تقدیم محمود افغان نمود.

شاید اگر این شاهان به صورت صحیح تر و جدا از حرمسراها تربیت می یافتند تاج حیدری بر سر خاندان افاغنه آشیانه نمی گرفت. شاید به درستی رضاشاه به این مطلب پی برده و تصمیم به تربیت فرزند خود محمدرضا گرفته بود، ولی گویا ذات محمدرضا با ذات و درون پدر تفاوتهایی داشت. خداوند متعال غریزه جنسی را در انسان به ودیعه نهاد تا این امر فرآیندی برای ازدواج و آرامش انسان گردد ولی گویا این غریزه بلای جان ولیعهد ایران گردیده بود. محمدرضا پهلوی در روز چهارم آبان 1289هـ.ش چند ساعت زودتر از اشرف خواهر همزاد خود، در خانه ای واقع در کوچه ضلع شمال شرقی میدان حسن آباد تهران به دنیا آمد گویا رسوایی اخلاقی در نزد او و اشرف از همان آغاز جوانی نمایان بود چنانچه اشرف در 13-12 سالگی و محمدرضا هنگامی که برای تحصیل در مدرسه «له روزه» سوییس فرستاده شده بود به این امر دست یافتند که در ادامه تا حدودی شرح آن خواهد آمد.

ناگفته‌هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف‌ پهلوی

* لانه فساد، سعدآباد!

محوطه وسیع چند صد هکتاری سعدآباد و مجموعه کاخ های سلطنتی آن پس از شهر ممنوعه چین، بزرگترین مجموعه قصرهای سلطنتی در قاره آسیا است. قصرها و پارک وسیع سعد آباد در شمال میدان تجریش تهران قرار دارد. روستای سعدآباد در دوران قاجاریه ملک «سعدالدوله» وزیر امور خارجه محمدعلی شاه قاجار بود که بعدها به تصرف رضاخان میرپنج درآمد. رضاشاه پس از تصدی سلطنت تصمیم گرفت در آنجا مجموعه کاخ هایی برای خود و فرزندانش بسازد، زیرا رضاخان تا قبل از کودتای سوم اسفند1299(سوم حوت) در خانه ای واقع در محله سنگلج تهران زندگی می کرد.

قصرها و پارک سعدآباد و میهمانخانه دربند در طول سالهای 1300تا 1318هـ .ش به مرور ساخته شدند. به دستور رضاشاه کریم آقا بوذرجمهری شهردار تهران و سرهنگ درگاهی به زور ساکنان اصیل سعدآباد را که نسل اندر نسل در آنجا زندگی می کردند را از این قریه خوش آب و هوا اخراج و آن منطقه را دیوار کشی و منضم به قصر شاه کردند. رضا شاه به سعدآباد علاقه ویژه ای داشت و می خواست دامنه جنوبی البرز را جنگل کاری کند و مهندسین آلمانی را مسؤول بررسی و ارایه طرحی جهت ایجاد تونل و ساختن راهی از دربند به شمال کشور کرده بود که اشغال ایران در سال 1320 و خروج رضاشاه از ایران این طرح را عقیم گذاشت.

سعدآباد در آن زمان خارج از تهران محسوب می شد و 9 کیلومتر با مرکز شهر فاصله داشت. فاصله کاخ رضا شاه با قصر محمدرضا( ولیعهد) چیزی در حدود یک کیلومتر بود.

سعدآباد در واقع یک کاخ سلطنت نبود، بلکه مجموعه کاخ هایی را تشکیل می داد که رضاشاه در فواصل دور و نزدیک به هم برای همسرش ملکه تاج الملوک و فرزندانش ساخته بود بعدها در زمان محمدرضا شاه قصرهای جدیدی از جمله یک کاخ کوچکتر برای شهناز (دخترملکه فوزیه) در این مجموعه احداث گردید. این قصرهای پرتجمل سلطنتی را جنگل های طبیعی و مصنوعی و باغچه های پر از گل، از یکدیگر جدا می ساخت و در کاخ سفید سعدآباد تالاری وجود داشت که مساحت آن بیش از یکصدو پنجاه مترمربع بود و سراسر کف تالار با یک فرش نفیس بزرگ پوشیده بود.

*رسوایی های بزرگ

همانطور که خاطر نشان شدیم محمدرضا هنگامی که جهت ادامه تحصیل به سوییس فرستاده شده بود، اولین رسوایی اخلاقی خود را مرتکب شد، او در آنجا با مستخدم مدرسه که (دختر جوان و به ظاهر زیبا بود) در نظر ولیعهد ایران چشم گیر افتاد، رابطه جنسی نامشروع برقرار نمود که تا حدودی با میانجی گری «ارنست پرون»* صورت گرفته بود به افتضاح بزرگی تبدیل شد. شاید این نقطه شروع فساد اخلاقی محمدرضا بود.

ناگفته‌هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف‌ پهلوی

محمدرضا علاوه بر زن های رسمی خود با زن های زیادی رابطه داشت رفیق های یک شبه و چند شبه فراوانی داشت که معرف آنها اشرف خواهرش و عبدالرضا برادرش بودند و اینها بیشتر در رده میهمان داران خارجی هواپیمایی ها بودند.

ثریا اسفندیاری همسر دوم محمدرضا در کتاب خاطراتش که بارها تجدید چاپ شده است، پیرامون رویدادهایی که در کاخ سعدآباد شخصاً شاهد و ناظر بوده است می نویسد:

محمدرضا چون وارث تاج و تخت پدرش بود طبیعتاً انتظار داشت همه او را نفر اول سعد آباد بدانند، اما اشرف که معتقد بود بر اثر اشتباه طبیعت دختر به دنیا آمده و شایستگی او برای پادشاهی بیشتر از برادرش محمدرضا است هیچکس را به رسمیت نمی شناخت و در تمام امور زندگی ساکنان سعدآباد دخالت می‌کرد. من از خدمه قدیمی و با سابقه سعدآباد داستان های شگفت انگیزی در مورد رویدادهای زشت و ناپسند سعدآباد شنیده ام.

زهرا مشهدی که از زمان رضا شاه سرپرست خدمتکاران زن سعدآباد بود تعریف می کرد:

در زمان رضاشاه هیچ یک از فرزندان او جرأت آوردن دوستان دختر و معشوقه های خود را به سعدآباد نداشتند و فقط زن جوانی به نام فیروزه بود که رضاشاه شخصاً به عنوان معشوقه محمدرضا انتخاب کرده و گاهی اوقات سر و کله اش در کاخ اختصاصی ولیعهد پیدا می شد. اما اشرف که دختری با روحیه ای ستیزه جو بود، تنها فرزند رضاشاه بود که به خود جرأت می داد، در کاخ خود میهمانی بر پا کرده و از جوانان ژیگولی آن زمان تهران پذیرایی کند!

بطوری که زهرا مشهدی تعریف می کرد اشرف سوابق بدی نزد رضاشاه داشت و یکبار پدرش او را داخل اصطبل کاخ در وضعیت ناپسندی به اتفاق یکی از مربیان سوارکاری غافلگیر کرده بود.

زهرا مشهدی می‌گفت: مرد قوی هیکلی به نام علیشاه مسؤول اصطبل بود که ضمن نگهداری اسبان شاه، فرزندان رضاشاه را هم تعلیم سوارکاری می داد. بعدازظهرها اشرف و شمس به اصطبل می رفتند تا اسبهای خود را بردارند و در محوطه وسیع کاخ سوارکاری کنند.

علیشاه سبیل پرپشت و خشنی داشت و رضاشاه او را در سفر خرم آباد پیدا کرده و به خاطر مهارتی که در تربیت اسب داشت و قادر به آموزش سوارکاری بود به تهران آورد.

رضا شاه یک روز متوجه می شود اشرف وقت زیادی را در اصطبل می گذراند و رفت و آمدهایش به اصطبل بیشتر از سایر فرزندانش است، چون ذاتاً آدم باهوش و کهنه سرباز دوره دیده ای بود به این عمل اشرف مشکوک می شود و کشیک دخترش را می دهد و سرانجام اشرف را که در آن موقع دختری دوازده- سیزده ساله بوده است در وضعیت نامناسبی همراه با علیشاه به دام می اندازد…

آن روز یک ظهر گرم تابستان در اواسط مرداد ماه بود. رضا شاه شخصاً آنقدر با شلاق سیمی به سرد و صورت علیشاه ضربه زده بود که دیگر نای نفس کشیدن نداشت…

بعد هم دستور داد علیشاه را بردند… . به کجا و چه بلایی سرش آوردند این را دیگر هیچ کس نمی دانست…

همانطور که از خاطرات ثریا معلوم می شود، گویا فساد اخلاقی در خاندان پهلوی موروثی بود زیرا او در چند جای دیگر به فسادهای اخلاقی مادر محمدرضا (تاج الملوک) اشاراتی کرده است.

بعد از گذر از اشرف البته او در سنین بالاتر نیز به فسادهای بدتر از این نوع نیز پرداخت و ذکر این مورد صرفاً گوشه ای از مفاسد جنسی و اخلاقی او بود. در کاخ سعدآباد، ولیعهد جوان که پس از احظار از سوییس، در طلب برآورده کردن خواسته های خود بود حضور داشت.

محمدرضا در هرزه گردی بسیار تنوع طلب بود و علاقه داشت به هر یک از کاخ هایش که در نقاط مختلف ایران و یا جهان می رود برنامه ای ابتکاری برایش ترتیب بدهند.

ناگفته‌هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف‌ پهلوی

* ماجرای کاخ رامسر

شاه و خانواده اش تابستان ها برای اسکی روی آب و شنا به حاشیه دریای مازندران (بیشتر نوشهر و رامسر) می رفتند.

شاه در نوشهر یک ویلای مجلل در کنار ساحل و یک کاخ مجلل در رامسر داشت که توسط پدرش، رضاشاه ساخته شده بود. کاخ رامسر یکسره از سنگ مرمر سفید ساخته شده بود، و رضاشاه به قدری به این کاخ نفیس، که در کنار در ورودی آن دو مجسمه سنگی شیر پاسداری می دادند، علاقه داشت که دستور داده بود در روزهای آفتابی روی آن را با چادر برزنتی بپوشانند تا آفتاب رنگ سنگهای آن را نبرد.

محمدرضا پس از طلاق گرفتن از ثریا اسفندیاری با هواپیما به رامسر می‌رفت و دراقامتگاه افسانه ای خود به لهو و لعب می پرداخت.

شاید ذکر گزارشی که در جمله گزارش روز سال 1358 در باب برنامه های تفریحی محمدرضا در شمال کشور قید شده گویای گوشه ای از انحرافات محمدرضا پهلوی باشد. این جمله با چاپ عکس های رنگی از شاه، شمس و اشرف در کاخ رامسر می نویسد:

تیرماه سال 1338 محمدرضا شاه و تنی چند از دوستان و اعضای خانواده اش در نوشهر اقامت داشتند، اشرف هم به اتفاق گروه دوستانش در رامسر به سر می برد. هتل و کازینو(قمارخانه) رامسر در آن ایام مهماندار سرمایه داران و ثروتمندان بزرگ داخلی و خارجی بود.

کازینوی رامسر برای گرم کردن بازار کار خود در ایام تابستان از خوانندگان و رقاصه های معروف ایران و بعضی خارجیان سرشناس برای جلب مشتری بیشتر استفاده می کرد. در یکی از روزهای تیرماه 1338 که اشرف به اتفاق دوستان به قصر«مرمر» رامسر رفته بودند، به او اطلاع دادند که «سمیرا طارق» رقاصه معروف و زیبای لبنانی به اتفاق چند نوازنده چیره دست شبها در هتل رامسر برنامه های جالبی را اجرا می کنند. اشرف با اطلاع از این امر دستور داد شب بیست و هشتم مرداد هتل را قرق کنند و به هیچ کس اجازه ورود ندهند. متعاقباً محمدرضا شاه و سایر اعضای خانواده پهلوی را که در نوشهر اقامت داشتند برای محفوظ شدن از این برنامه های هنری! به رامسر دعوت کرد.

مسؤولین هتل رامسر هم که اکثراً فرانسوی بودند، با اطلاع از حضور شاه و اعضای خانواده پهلوی مقدمات لازم را فراهم آوردند و به سمیرا طارق و اعضای گروه هنری او توصیه کردند که آنچه در توان دارند برای رضایت خاطرشاه نشان داده و به قول معروف سنگ تمام بگذارند.

به هر حال درآن شب برنامه جالبی در هتل رامسر برگزار شد و محمدرضا و خانواده اش حظ بصری وافر و تمام و کمال بردند و با خاطره ای خوش هتل را ترک کردند.

فردا صبح که شاه شیفته رقص شکم سمیرا طارق شده بود دستور داد او را به کاخ رامسر بیاورند به این ترتیب برنامه های هنری سمیرا طارق در هتل رامسر قطع گردید و رقاصه لبنانی در صف معشوقه های شاه قرار گرفت. سمیرا طارق شبها را در اطاق خواب شاه به صبح می رساند و روزها برای وقت گذرانی زنان دربار را دور برخود جمع میکرد به بعضی از آن ها مانند اشرف و شمس که خود را سرآمد همه دختران در زیبایی می دانستند به تدریس و آموزش رقص عربی (رقص شکم) می پرداخت و …

آنچه ذکر شد گوشه ای از فساد، به طور اخص فساد اخلاقی و جنسی در دربار پهلوی و به طور ویژه نزد محمدرضا و اشرف بود. اگرچه در خاندان پهلوی فساد امری متداول گردیده بود و حتی در نزد کارکنان ناچیز رواج پیدا کرده بود، ولی می توان از اشرف و محمدرضا به عنوان تمام و کمال سمبل فساد خاندان پهلوی نام برد.

*سعدالدوله: وی فرزند حاج میرزا جبار ناظم المهمات بود. او در دارالفنون تهران در رشته هندسه و توپخانه تحصیل کرد. پس از گذراندن دوره آموزشی سیستم مرس در تلگرافخانه های روسیه، به ریاست تلگرافخانه آذربایجان شد. در 1297 وارد وزارت خارجه شد و یک سال بعد مامور ایران در سفارت اتریش گشت. وی در مدت 12 سال سفیر ایران در بلژیک بود. در حدود 1321، در زمان صدارت عین الدوله، وزیر تجارت شد. در دوره اول، وکیل مردم تهران در مجلس شورای ملی و پس از آن به مدت دو ماه وزیر امور خارجه بود.

بعد از بسته شدن مجلس، ابتدا وزیر خارجه و سپس رئیس الوزرا گردید.

* ارنست پرون: فردوست در خاطرات خود می نویسد: در مدرسه «له روزه» در سوییس مستخدمی وجود داشت که راهرو و اتاق ها را تمیز می کرد. او ترتیبی داده بود که راهرو و اتاق هایی را نظافت کند که ولیعهد در همان راهرو اتاق داشت. نام او ارنست پرون بود. ارنست پرون به محمدرضا نزدیک تر شد. به ظاهر یک نظافتچی ساده بود اما از سطح معلومات خوبی در زمینه فلسفه و ادبیات برخوردار بود. محمدرضا چنان شیفته و وابسته به پرون شد که به وی قول داد وی را همراه خود به ایران ببرد.

در آن زمان در گنجایش فکری من نبود که به کنه قضیه پرون پی ببرم و فکر کنم که چرا او با این سطح معلومات تنها یک نظافت چی است؟ چرا قبل از ورود ما به مدرسه استخدام شده است؟ چرا فقط به نظافت راهروهایی اشتغال داشت که ولیعهد در آن اتاق داشت؟ چرا همه اوقات فراغت خود را با محمدرضا گذراند.

اما امروزه مشخص است که مدیر بلژیکی مدرسه، یک همسر امریکایی داشت که فردی سیاسی بود و مشخص بود که با انگلیسی ها رابطه خوبی دارد. روشن است که پرون قبل از ورود ما با موافقت یا هدایت مستقیم مدیر مدرسه، توسط سرویس اطلاعات انگلیس در مدرسه گماشته شده بود تا بعدها به مرموزترین چهره پشت پرده دربار ایران تبدیل شود.

* سمیرا طارق: او یک رقاصه لبنانی و یک زن دو رگه (مادر فرانسوی- پدرلبنانی) بسیار زیبا و در عین حال دوره دیده در مراکز فساد بیروت و بقول معروف از آن روباه های مکار روزگار بود که نه تنها قاپ شاه را دزدید بلکه خود را در دل سایر اعضای خانواده پهلوی نیز جا کرد و شروع به جمع آوری پول و جواهرات نمود.

منابع:

1- فردوست، حسین. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، تهران، اطلاعات، 1369.
2- اسفندیاری بختیاری، ثریا. کاخ تنهایی، ترجمه امیر هوشنگ کاوسی، تهران، البرز، 1371.
3- پیرانی، احمد. زندگی خصوصی محمدرضا شاه پهلوی ، تهران، به آفرین. 1387.
4- مستوفی، عبدا…، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران، زوار، 1343.
5-آخوندی، محمدرضا. ناگفته های زندگی اشرف پهلوی، تهران، آرمان فرد، 1388.
6- مدنی، سیدجلال الدین. تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، انتشارات اسلامی، 1375.
7- پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، تهران، امیرکبیر،1370.

نتیجه تصویری برای چهارشنبه خونین 1296 در ارومیه

کشتار مردم ارومیه به دست ارمنی ها در اسفند 1296  

کشتار مردم ارومیه به دست ارمنی ها در اسفند 1296  

 دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه   

باقرمحرمی :

همه ساله ارامنه کشورمان به بهانه واهی کشتار ارامنه در 24 آوریل 1915 در حالی دست به تظاهرات و یکسری اعمال دیگر جهت محکوم نمودن این کشتار می‌زنند که به هیچ وجه کشتارهای مورد ادعایشان صحت نداشته که هیچ ، بلکه خود ارمنیان فجایع و جنایتهای متعددی را علیه تغییر ساختار سنتی منطقه قفقاز ، نسل کشی و قتل عام مسلمانان انجام داده‌اند که متأسفانه تاکنون علیرغم کثرت منابع ، اسناد ، مدارک و شواهد دالی بر مظلومیت مسلمانان و شدت ستمگری ارمنیان ، به دلیل فقدان اطلاع رسانی گسترده و وجود برخی رقابتهای مذموم قومی میان ملتهای مسلمانان منطقه و از همه مهمتر حمایت بی دریغ رسانه‌ای جهان مسیحیت از تاریخ سازان و تاریخ جعلی نویسان ارمنی مسلمین در این ساحه هم مظلوم مانده و موفق به تنویر افکار جهان در رابطه با شدت و وسعت یاغیگریها و خونریزیهای ارامنه نگردیده است از آنجاییکه بهره‌گیری از شیوه‌های استدلالی بهترین و مؤثرترین راهکار دفاع از حریم اندیشه ، مبانی حقیقت و اصول عدالت می‌باشد لذا جهت تنویر افکار و تشریح حقایق هولناک دو قرن اخیر در مورد تبانی و همکاری ارامنه با روسها و نسل کشی و قتل عام مسلمانان بوسیله ارامنه بطور اجمالی بررسی و تببین می‌شود . تجزیه قفقاز از ایران در اثر تبانی و همکاری ارامنه با روس‌ها :روسها که نخستین سالهای قرن هیجدهم در آرزوی بدست آوردن آذربایجان و پس از آن کل ایران و رسیدن به سواحل خلیج فارس بودند همواره چشم طمع به قفقاز و آذربایجان دوخته بودند و مترصد فرصتی برای رسیدن به اهداف شوم و پلید خود بودند که تصمیم به اضمحلال ساختار سنتی قفقاز و ترکیب جمعیت مناطق مسلمان نشین ، انهدام تمدن اسلامی و جایگزینی آن با فرهنگ اسلام ـ ارتدوکس برآمدند برای نیل به اهداف خود تصمیم به استفاده از ارمنیهای خیانت پیشه که نفرت شدیدی نسبت به مسلمانان داشتندگرفته و از راههای گوناگون ارامنه قفقاز ، روسیه ، ایران ، ترکیه و دیگر نقاط را آلت دست خود قرار داده واز وجود آنان بهره بردند ، ‌ارامنه هم که وطن و دولتی نداشتند باسوءاستفاده از فرصت بدست آمده برای دستیابی به هدف ایجاد دولت ارمنی در اراضی تاریخی آذربایجان به دست روسها و با حمایت آنان ، نوکری برای اربابان خود و سیاست کثیف اشغالگرانه آنان را همچون یک وظیفه ملی بجا آوردند . تبانی و همکاری ارمنیان با روسها برای تجزیه قفقاز از ایران از عهد پطر کبیر شروع و در دوران سلطنت جانشینان وی از جمله کاترین دوم ادامه یافت تا اینکه در جنگهای ایران و روس تزاریسم در اثر خیانت ارامنه به مسلمانان و همدستی با تزار به هدف دیرین خود نائل شدند به جرأت می‌توان گفت که اگر خیانت ارامنه ، ‌تبانی و همکاری آنان با اربابان روس خود نبود شاید هیچ وقت رشادت و پایمردی مسلمانان نمی‌شکست و خارهای این شکست در 12 اکتبر 1813 میلادی در قریه گلستان شکوفه نمی‌داد و لکه ننگین دهم فوریه 1828 ، ترکمنچای به مردم ایران تحمیل نمی‌شد . نظر به اینکه شرح این جنگها و چگونگی شکسته شدن پایداری و میهن دوستی مسلمانان قفقاز در اثر خیانت ارامنه در این سطور نمی‌گنجد فقط به نمونه‌ای بسنده می‌شود . سعید نفیسی می‌نویسد : « نرسس خلیفه ارمنیان با سپاهیان روسیه همدست بود و با ایشان وارد اچمیادزین شد و نفوذ روحانی فوق‌العاده او در میان ارمنیان آن سرزمین بسیار مؤثر شد و توانستند عده‌ای از ارمنیان را مسلّح کنند و آذوقه برای خود بدست بیاورند و از وضع سپاه ایران آگاه شوند . »  و ناصر نجمی در کتاب ایران در میان طوفان می‌نویسد : « به گواهی تاریخ هم در ایروان و هم در تبریز به هنگام صعود سپاهیان روس اسقفهای ارمنی با سبدهای گل به استقبال متجاوزین شتافتند و ورود اجانب را شادباش گفتند » . بدین گونه با وجود آنهمه رشادتها وطنخواهی مردم مسلمان قفقاز ، جنگهای ایران و روس با شکست نیروهای ایران پایان یافت و منجر به تحمیل قرار داد ننگین ترکمنچای به ایران و از دست رفتن 17 ولایت ایران گردید . ولی دفاع مردانه ، غیرت و جوانمردی آذریهای مسلمان از جمله صفحات افتخار آفرین جنگهای ایران و روس به شمار می‌آید که برای همیشه در یادها زنده خواهد ماند مهاجرتهای سیاسی ارامنه ، دور خیز ارمنیان برای تشکیل کشوری در منطقه مسلمانان نشین : با سقوط قفقاز که به قیمت جان صدها هزار مسلمان تمام شد. روسها به ارامنه و دیگر مسیحیان منطقه اختیارات فراوانی دادند و از این تاریخ سیاست ارمنی کردن این ولایت مسلمان نشین آغاز شد و روسیه با بهانه کردن مواد 13 و 14 معاهده ترکمنچای اقدام به کوچانیدن اجباری ارامنه از ایران و سایر کشور کرد بطوریکه فقط در کشورمان ایران « 35 هزار نفر از ارامنه شهرهای سلماس و ارومیه در پی تشویق و ]تهدید[ روسها به ارمنستان مهاجرت کردند به این ترتیب بود که ارامنه پس از قرنها توانستند با جهان مسیحیت ارتباط برقرار کنند » . بنابه نوشته استاد صمد سرداری نیا در کتاب «ایروان یک ولایت مسلمان نشین بود » : در « نخستین سالهای الحاق ولایت آن سوی ارس به قلمرو امپراطوری روسیه ، حکومت‌های خان ـ خانی لغو گردید . بسیاری از خان‌ها و سایر املاک آنها را مصادره کرد و سیاست ارمنی نشین کردن منطقه را اجرا نمود . روسها جهت تحقق بخشیدن به سیاست کوچ مسیحیان ایران ،‌ از هیچ اقدامی فروگذار نبودند بگونه‌ایکه الکساندر سرگیی یوویچ گریبایدوف فرستاده ویژه تزار در امور اجرایی معاهده ترکمنچای و سفیر وقت روسیه در ایران حتی بی‌شرمانه خواستار خارج کردن زنان تازه مسلمان ، ارمنی و گرجی از عقد مسلمانان گردید . که این فرمان موجب فوران خشم مردم تهران ، قتل گریبایدوف و ویرانی سفارت روسیه در 1244 هـ.ق (1828م) گردید . به این ترتیب از سال 1813 تا 1918 ، سالروز تشکیل جمهوری اول آذربایجان ، ‌مسلمانان قفقاز تحت تبعیضات نژاد پرستانه روسهای تزاری قرار گرفته و با زورگویی ،‌غارت وکشتار ارامنه مواجه شدند که با حمایت دربار سن‌پترزبورگ عهده دار سمتهای عالی‌رتبه مناطق مسلمان نشین شده بودند و در طی این مدت دهها هزار ارمنی از ایران و عثمانی روانه قفقاز شدند و به همین ترتیب صدها هزار مسلمان قفقاز خانه و کاشانه خود را رها کرد و به کشورهای اسلامی منطقه مهاجرت کردند که به علّت این مهاجرتها ترکیب جمعیتی منطقه بطور فاحشی تغییر پیدا کرد . تزارها و ژنرالهای روس عوض می‌شدند ، اما سیاست تجاوزکارانه تزارسیم روس و نیات مکارانه نوکران ارمنی نشین تغییری پیدا نمی‌کرد . شوونیستهای ارمنی که از نخستین سالهای قرن هجدهم از حمایت و پشتیبانی آشکار و پنهان روسیه تزاری برخوردار بودند برای تحقق بخشیدن به رویای جنون آمیز « ارمنستان بزرگ » پاکسازی اراضی مورد ادعا خود در قفقاز جنوبی از ساکنان بومی را هدف قرار داده و در سایه جنایات و قتل عامهای برنامه‌ریزی شده شان بیش از 2 میلیون آذربایجانی را از موطنشان تبعید کرده حدود 5/1 میلیون نفر را به قتل رسانده و مناطق مسکونی ، خانه و کاشانه و آثار دینی و تاریخی را با خاک یکسان کردند . مهاجرت صدها هزار ارمنی از ایران و ترکیه به بخش‌ شمالی آذربایجان پس از انعقاد عهده نامه گلستان و ترکمنچای ، که منجر به مهاجرت صدها هزار ارمنی از ایران و ترکیه به بخش شمالی آذربایجان پس از انعقاد عهده نامه گلستان و ترکمنچای ، ‌که منجر به الحاق این مناطق به روسیه تزاری گشت و اعطای امتیازات و حقوق تبعیض آمیز به آنان در مقایسه با ساکنان بومی ، باعث شد آذربایجانیها از هر جهت فشار و تبعیض قرار گیرند و باعث مهاجرت مسلمانان آن سوی ارس به داخل ایران که نمی‌‌توانستند حکومت روس‌ها را تحمل کنند شد و از طرف دیگر موجب کوچ ارامنه از ایران به قلمرو روسیه می‌گشت . سوء استفاده ارامنه از اصلاحات دولت عثمانی برای تجزیه آن و تحمیل جنگهای خونین به مسلمانان : در حالیکه در بار تزار در سن‌پترزبورگ به برمولف خاطر نشان می‌سازد « مرگ یک مسلمان به معنای رفاه صد روس است » با ب عالی در قسطنطینه بدستور سلطان محمود دوم در صدد انجام اصلاحات اساسی برای رفاه حال تمامی شهروندان مسلمان و غیر مسلمان امپراطوری عثمانی است .  در سال 1839 فرمانی تحت عنوان « خط شریف » صادر شد و به تمام اتباع امپراطوری صرف نظر از اینکه نژاد با مذهبشان چیست ، تأمین جانی و مالی کامل داده شد و بدنبال آن در سال 1856 نیز علیرغم تهاجمات شدید روسها به تمامیت ارضی عثمانی و تحریک گسترده اقوام این امپراطوری از جانب جاسوسان روس ، فرانسوی و انگلیسی فرمان جدیدی بنام « خط همایون » تصویب شد و به هم اتباع امپراطوری عثمانی آزادی و برابری کامل در قبال قانون داده شد و اجازه تشکیل شوراهای ایالتی به شهروندان مسیحی اعطا شد وحتی حقوق غیر مسلمانان در تصدی تمام مشاغل و مناسب به رسمیت شناخته شده . روند اصلاح طلبی درامپراطوری عثمانی در دسامبر 1876 با انتشار یک قانون اساسی آزادیخواهانه تکمیل شد . از طریق قوانین پارلمانی آزادی مطبوعات و اجتماعات برای همه اتباع عثمانی تضمین گردید . اما به رغم رسمیت یافتن حقوق و آزادیهای غیر مسلمانان و بویژه ارامنه ، نوع دیدگاه این قشر از امپراطوری عثمانی به هم میهنان مسلمانشان اصلاح نگردید . در واقع با توجه به اقدامات تفرقه انگیز قومی که از جانب اعمال روسیه ، ملی‌گرایان تندرو ارمنی و دیگر دشمنان داخلی و خارجی عثمانی گرفت . اقوام غیر مسلمان این امپراطوری این بار نه برای رسیدن به تساوی حقوق با اقوام مسلمان بلکه برای تجزیه امپراطوری عثمانی جنگهای خونینی را بر مسلمین تحمیل کردند . آنچه توسط ارمنیان اتفاق افتاد یک قیام آزادیخواهانه نبود بلکه اینها با تجهیز روسها اقدام به تشکیل ستون پنجم فعالی در قلمروی امپراطوری عثمانی نمودن و کشتارهای خونینی را علیه مسلمانان هدایت واجرا کردند . ارامنه به دلیل آشنایی با جغرافیا و شرایط اقلیمی منطقه با ورود به قشون روسیه خسارتهای جانی ، ‌مالی و ارزی قابل توجهی را بر عثمانیان وارد آورد . بگونه‌ای که « لوریس ملکیان » فرمانده ارمنی سپاه روس به دلیل شجاعتها و همچنین بی‌رحمی هائی که در تصرف قلعه قارس و کشتار مسلمانان از خود نشان داد از تزار روس صلیب « سن‌ژرژ » و از ویلهم اول امپراطور آلمان « فرمان شایستگی » دریافت کرد . بدیت ترتیب ادامه حملات ارامنه به سپاه عثمانی و کشتار سازمان یافته مردم مسلمان این امپراطوری به پشتوانه کمکهای بی‌دریغ روسیه ، موجب مرگ شماری از غیر نظامیان مسلمان گردید . بطوریکه فقط در آستانه جنگ جهانی اول صدها هزار غیر نظامی مسلمان در مناطق شرقی و جنوب شرقی این امپراطوری توسط ارامنه به شهادت رسیدند. قفقاز شاهد ننگین ‌ترین فاجعه بشری ، ارامنه در آرزوی ارمنستان بزرگ :
پس از تشکیل حزب داشناک ،‌ موسسین این حزب که آن را با هدف ایجاد ارمنستان بزرگ تشکیل داده بوند و قصدشان در گام نخست ایجاد یک کشور ارمنی ، ‌مرکب از ایالات شرق آناطولی و ایالت ایروان بود . در اواخر قرن نوزدهم ، چون در کشور عثمانی نتوانسته بودند در این راستا کاری انجام دهند لذا تمام نیروی خود را بکار بستند که در قفقاز بتوانند با راه انداختن آشوب بخشی از برنامه‌های خود را پیاده کنند . داشناکها که مترصد فرصتی بودند شکست ناوگان روسیه در جنگ 1905 از امپراطوری نه چندان قدرتمند ژاپن که با اعتراضات مردمی علیه نظام واپسگرای تزار و دورانی از نا‌آرامی و آشوب در سراسر روسیه و بویژه قفقاز همراه بود ، این فرصت را پیش آورد . جنگهای قومی ، مذهبی میان مسلمانان و ارامنه قفقاز با دیگر شعله‌ور شد . این‌بار نیز همانند دفعات گذشته روسها به عنوان حاکمان منطقه ، ‌نه تنها از برقراری امنیت سرباز زدند بلکه با تجهیز و تشویق ارامنه ، به امواج دهشتناک کشتار و غارت مسلمانان و بویژه آذربایجان دامن زدند . این کشتار و یکی از ننگین‌ترین فجایع بشری که بوسیله ارمنیها انجام شد . ابتدا با حادثه ترور یک بازرگان متنفذ آذربایجانی در باکو در سال 1905 توسط داشناکهای ارمنی آغاز شد و سپس پس از انتشار این خبر تصادمات قومی ـ مذهبی خونینی در این شهر بوقوع پیوست و پس از آن آتش جنگ تمام منطقه را درنوردید بطوریکه 158 روستای آذربایجانی در حمله تروریستهای داشناک و هینچاک خاکستر شد و بیش از ده هزار از آذربایجانیها به قتل رسیدند . شکست دولت قدرتمند روسیه تزاری از یک دولت ضعیف آن روزی ، مثل ژاپن ، در عین حال که تعجب همگان را برانگیخت ، پوشالی بودن تشکیلات تزار را آشکار ساخت . بدین خاطر تزار با راه انداختن جنگ داخلی مابین اقوام مختلفی که در داخل قلمرو روسیه زندگی می‌کردند سعی کرد خود را لاپوشانی کرده و بتواند به راحتی سلطنت کند . به همین منظور خلق‌ها در عین حال که به یک چشم دیده نمی‌شدند حتی برای جداماندن از یکدیگر بطور مستقیم و غیر مستقیم علیه یکدیگر تحریک می‌شدند و در نتیجه تبلیغات دروغین تصورات غلطی از همدیگر پیدا می‌کردند . تزاریسم از این تفرقه‌اندازی و تصورات غلط پدید آوردن : تنها یک هدف داشت و آن ابقای حاکمیت خونین خود بود. در جنگ ارامنه و مسلمانان در سال 1905 هر چند محرک دربار تزار بود ولی تندروی‌های داشناک‌ها و شتاب آنها در ایجاد ارمنستان بزرگ ، در بوجود آمدن این نوع درگیریهای خونین و فاجعه بار نقش عمده‌ای داشت . 
محمد سعید اردوبادی در کتاب « قانلی سنه‌لر » ( سالهای خونین ـ ترجمه رسول بؤیوک‌وند ) در زمینه آغاز این جنگ‌های خانمانسوز چنین می‌نویسد : با هر فکر و اندیشه‌ای بود ، ارمنی‌ها به فکر قیام علیه مسلمانان افتاده ،‌ به ترفندهای مختلفی را آغاز کرده بودند در دوم فوریه آقا رضا نامی از مسلمانان ، توسط کمیته ارمنیان ،‌ در میدن « قوبا » به قتل رسید ، با وقوع این فاجعه رقّت انگیز ، مسلمانان حیثیت ملی خود را تحقیر شده دیدند و بدین ترتیب آیا ممکن بود جلوی احساسات مسلمین را گرفت ! در حالی‌که این گونه اعمال مسلمانان را بی‌نهایت ناراحت نموده و آنها را به هیجان آورده بود لکن از سوی سران آنان حکمی برای انتقال داده نشد . ولی بی‌گناه کشته شدن یک مسلمان زندانی ، به دست یک سالدات ارمنی‌ ،‌هنگام بردن برای بازجوئی و یا دیگر جنایات از این دست مسلمانان را بیشتر داغدار کرد . آن روز ، روز ششم فوریه که جریان حوادث ، ما را به سوی دریای خون سوق داد ، آن روز، روزی بود . در حالیکه ارمنیان خواهان ایجاد آشوب بودند ، مسلمانان در حیرت و شگفتی فرورفته بودند نیروهای پلیس در این آشو‌ب‌ها نیز مداخله ننمودند . دامنه این ناآرامی‌ها به ایروان و نخجوان و شوشا کشیده شد . نهایتاً به گنجه و تفلیس نیز سرایت کرد . در این آشوب 128 روستای ارمنی نشین و 158 روستای آذری نشین مورد غارت و تخریب قرار گرفت . شمار کشته شدگان بین 3100 الی 10000 نفر تخمین ده شده است . تعداد آذریهای مقتول بیش از ارامنه بود . خون مسلمانان سواحل دریاچه ارومیه را لاله گون می‌کند : دراواخر قرن نوزدهم تعداد بیشتری از مسیونرهای مذهبی در آذربایجان غربی بویژه شهر ارومیه جهت پیاده کردن اهداف خاص خود اسکان شدند. این افراد که عموماً از مسیحیان روسیه ، فرانسه ، انگلیس و آمریکا بودند سعی می‌کردند فعالیتهای خود را در قالب آموزش علوم دینی ، تدریس زبانهای خارجی و ارائه برخی خدمات عام المنفعه پوشش دهند . ولی در اصل می‌کوشیدند تا مسیحیان منطقه بویژه ارامنه در قالب تیمهای مسلح سازماندهی کنند . مسیونرهای مذهبی جهت نیل به مقاصد سیاسی خود ، ‌آشوریها ، ارامنه و مسیحی مهاجر را آلت دست خود قرار داده اقدام به تعلیم نظامی آنها برای اغتشاش گری کردند که تحریکات ضد ایرانی و اسلامی همین مبشرین منجر به خونریزی و بلایای غیر قابل تصور گردید که اگر تحریکات مداوم تقویت‌ مالی و معنوی آنان نبود هرگز مسیحیان ارومیه اندیشه ایجاد اختلاف بامسلمانان که سالیان دراز با آنها در صلح و صفا زندگی می‌کردند نمی‌افتادند در پی تحریکات ضد انسانی این مسیونرها بود که در 27 اسفند ماه 1296 هـ .ش (برابر با 17 مارس 1917) ارامنه و آشوریها با هدایت «نیکیتن » کنسول روسیه در ارومیه و « شت » رئیس مذهبی مسیونرهای آمریکا در این شهر ،‌ اقدام به قتل و غارت مسلمان نمودند بطوریکه در طول یک روز نزدیک به ده هزار مسلمانان در ارومیه و حومه آن بی‌رحمانه قتل عام شدند . پس از کشتارها مناطق غربی آذربایجان ایران دستخوش حملات ارمنیان گردید و در شهرهای سلماس ، ‌خوی و ماکو نیز هزاران مسلمان اعم از ترک و کرد و قربانی نسل کشی نفرت انگیز ارامنه شدند . در این فاجعه هم ارامنه ارمنستان در کنار این مسیونرهای خارجی قرار داشتند ؛ تعداد 3000 تن از داشناکها به رهبری آندرانیک در سال 1296 شمسی به سمت شهر خوی حرکت کرده و آنجا را محاصره نمودند . آنها قصد قتل عامل مردم خوی را داشتند که به کمک سپاه عثمانی عده‌ای کشته و جمعی دیگر مجبور به فرار شدند وبه این ترتیب شهر خوی از دست ارامنه خارج شد . احمد کسروی در کتاب « تاریخ هیجده ساله آذربایجان» دراین خصوص می‌نویسد : « روسیان همچنان بدرفتاری می نمودند و آشوریان و ارمنیان به پشتگرمی آنان بیدادگری بی‌اندازه میکردند و چون کسی بجلوگیری بر نمی‌خاست روز بروز بدی بیشتر می‌نمودند وهفته‌ای نمی‌گذشت که چند کسی کشته نگردد و یک داستان ناگواری روی ندهد . گذشته از درون شهرها در بیرونها آنچه می‌خواستند دریغ نمی‌گفتند . یکدسته از ارمنیان از قفقاز گریخته و باینجا آمده و بهمدستی جیلوها راهزنی می‌کردند و اگر کسی دست باز می‌کرد او را می‌کشتند .» اینگونه بود که جنایتهای مسیحیان و بویژه ارامنه علیه مسلمانان آذربایجانی وبی‌توجهی‌های خفت‌بار مقامات وقت تهران ، آذربایجان که به « طاووس شرق » مشهور بود به مرغی نیم سمبل تبدیل کرد . شهرهای مرند و خوی و سلماس و ارومیه و غیره مورد بی‌رحمترین هجومها قرار گرفت ، ارامنه قره‌داغ به پاس هم کیشی ، مسلمانان بی‌پناه و دست خالی را از دم تیغ می‌گذرانیدند . اینان شکم زن حامله را دریده و جنین را به تن بریده پدرش نصب می‌نمودند مسلمانان به بلایی بدتراز جنگهای صلیبی دچار شده بودند . طراحان ارمنستان بزرگ به هر قیمتی که شده می‌‌خواستند طرحشان را پیاده کنند .  کسروی در این باره ادامه می‌دهد : « امروز در این کشتار نزدیک به ده هزار تن از مردم بیگناه و از زنان و بچگان کشته گردید . مسیحیان از دمیده بامداد آغاز کرد ، تاراج و کشتار دریغ نمی گفتند و پس از نیمروز هم اگر چه با دستور متسر « شت » دست از کشتار برداشتند ولی باز تاراج در کار بود » . و کسروی در آخر اینگونه می‌نویسد : « این داستانها چندان دلگداز است که ما بهتر می‌دانیم ناگفته گذاریم و بگذریم » . اما به رغم همه این جنایات آنچه در نوشته‌های مدافعان ارامنه آمده است تحریف این حوادث می‌باشد این تحریفات که عمدتاً از طرف انگلیسها اعمال می‌شود اهداف خاص خود را دنبال می‌کند . در حالی حکایت از مرگ نزدیک به 25 هزار ارمنی و آشوری در درگیریهای آذربایجان ایران دارد که پس از انفعال قفقاز از ایران و مهاجرت آنان به روسیه تعداد مسیحیان این منطقه به شدت کاهش یافته بود و کشته شدن 25 هزار مسیحی به معنای مرگ تمام ارامنه و آشوریهای غرب دریاچه ارومیه است . موضوعی که هرگز صحت نداشته و ندارد و واقعیات تاریخی عکس این را بازگو می‌کند . و در مقابل ارامنه آشوریها بدلیل حمایت مسیونرها، همکاری داشناکها و مسیحیان با روسیه از تعملیات نظامی لازم بهره برده بودند که با شگردهای نظامی خود توانستند مسلمانان غافلگیر را براحتی به کشتار دهند که قبرهای دسته جمعی مسلمانان آذربایجان موجود در اطراف شهرهای سلماس و ارومیه حکایت از فجایع ارامنه در حوالی دریاچه ارومیه دارد . مسلمانان آذربایجان بزرگترین قربانی کشمش‌های قفقاز :  انقلاب 1917 شوروی و جنگ داخلی متعاقب آن مثل هر جای دیگر این کشور ، آشوب و خونریزی فراوانی را در قفقاز به همراه آورد . نمایندگان سیاسی گرجی ، آذری و ارمنی در تفلیس حکومتی تشکیل داده و مستقل از مسکوبه اداره امور پرداختند ، اما دستیابی به استقلال در قفقاز جنوبی بهای گزافی داشت. ارامنه که نه تنها در هیچ نقطه قفقاز در اکثریت نبودند بلکه طبق نوشته « ترمیناسیان » از یک قلمرو مشخص نیز برخوردار نبودند حزب داشناک مشکل عدم قلمرو ملی را با روش‌های خشن و جنایتکارانه‌ای و با کمک استعمارگران بویژه انگلیس حل کردند . صدها هزار تن در کشتارهای اسفباری که در سطح گسل، ملتهای ترک ، ارمنی و گرجی صورت می‌گیرد جان می‌بازند ، شواهد حکایت از آن دارد که مسلمانان آذربایجان بزرگترین قربانی این کشمش‌ها هستند « داشناک‌ها کلیه روستاهای آذری نشین ایروان را با خاک یکسان کردند... در ولایت ایروان 211 روستای آذری نشین تخریب وصدها هزارقتل عام شدندوبه این ترتیب قریب به 300 هزار آذری ایروان به قتل رسیدند و با نهایت درماندگی خود را به مناطق ارمنی چون گنجه رساندند تنها گروه اندکی در سرزمین آبا و اجدادی خود ماندند . این حوادث که دومین موج درگیری‌های ارمنی - آذری در قفقاز بود روابط آذری‌ها و ارامنه را به قدری تیره نمود که دیگر به هیچ وجه مقدور نبود در اتحاد سه گانه حکومت فدرال قفقاز بتوانند در کتار هم بمانند و لذا این فدراسیون در 26 مه 1918 از هم پاشید و پس از آن سه جمهوری مستقل آذربایجان ،‌ارمنستان و گرجستان تشکیل شد . » دراین فاجعه اسفبار هزاران نفر از مسلمانان قفقاز خانه و کاشانه خودرا رها کرده و آواره کوه و بیابان شدند در همین رابطه سید جعفر پیشه‌وری در خصوص مشاهدات خود چنین می‌نویسد « من وحشیگری داشناکها را در 18 مارس 1918 دیدم . در آن روز عده بیشماری از مردم بی‌گناه مخصوصاً ایرانیان بی‌طرفی را که در کاروان سراها سوخته و ذغال شده بودند با چشم خود مشاهده کردم . از دیدن جنایاتی که این مردم بی‌شعور بدون علت اساسی مرتکب شده بودند روان انسان عاصی می‌شد . » 
ارامنه در 24 مارس شش روز بعد از مشاهدات پیشه وری به همراه روسها اقدام به خلع سلاح شبه نظامیان مسلمان کردند و دراین نبردها هزاران مسلمان به شهادت رسیدند پس از این مغلوبیت ، ‌باکو وضعیتی اسفبار بخود گرفت چرا که دراین میان بلشویکها و داشناکها اقدام به قتل و غارت در محلات مسلمان نشین کردند . به این ترتیب ایراوان و حومه آن که عمدتاً مسلمان نشین بود از جمعیت مسلمان خالی شد .همزمان با ایروان مسلمانان شهرهای قارمس ،‌ اردهان ، بورچالو و آخاتسیخ نیز کشتار شدند. در این نسل کشی بی‌رحمانه بیش از 200 هزار مسلمان به شهادت رسیدند . درچنین شرایطی دیگر هیچ علقه‌ای میان مسلمانان برای باقیماندن در دولت قفقاز وجود نداشت بنابراین دولت موقت قفقاز جنوبی از هم پاشید که این اتفاق ارامنه را بیش از پیش در حمله به اراضی جمهوری اول آذربایجان تشویق کردند . در قره‌باغ ، فهم دینی و باور ملی مسلمانان اضمحلال می‌شود : جمهوری اول آذربایجان پس از 19 ماه حیات در 27 آوریل 1920 با حمله نیروهای 60 هزار نفری ارتش به رهبری «سرگئی کیروف» سقوط کرده و پرچم اتحاد جماهیر شوروی درچنین روز سیاهی برفراز پارلمان ملی جمهوری اول آذربایجان نصب گردید و پنج ماه بعد جمهوری ارمنستان در دوم دسامبر با حمله بلشویکها سرنگون شد . با تصرف قفقاز توسط نظام شوراها و آغاز استیلای مخوف بلشویکها بحران قره‌باغ فروکش کرد و نهایت در 7 ژوئیه 1923 ،‌ایالت خود مختار «ناگورنو قره‌باغ »در ترکیب جمهوری دوم آذربایجان واقع در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی تأسیس شد. اما با عطای حق خود مختاری به ارامنه قره‌باغ و واگذاری بخش مسلمان نشین زنگه‌زور و شرق دریاچه سیوان به جمهوری شوروی ارمنستان حقوق مسلمانان آذربایجانی بصورت فاحشی نقض گردید و در مقابل هیچ حقوقی متقابلی برای مسلمانان مقیم ارمنستان در نظر گرفته نشد پس از شش دهه اختناق توأم با تنش‌های بعضاً خونین میان ترکان و ارامنه در ایالت خود مختار قره‌باغ ، ‌بار دیگر با پیدایش سستی در ارکان امپراطوری شوروی ، عفریت کشمشهای میان مسلمانان و ارامنه افراطی سراز قبر نفرت انگیز خویش برداشت.  ارامنه از نوامبر سال 1987 به دنبال اظهارات تحریک کننده « آگابنگیان » مشاور ارمنی الاصل گورباچف ، آخرین دبیر کل شوروی ،‌ در برابر دولت باکو سر به شورش برداشتند ، یکسال بعد کشتارهای خونینی راعلیه مسلمانان ساکن قره‌باغ به عمل آوردند بطوریکه در 20 فوریه 1988 نمایندگان ارمنی مجلس محلی قره‌باغ بی‌اعتنا به مخالفت نمایندگان مسلمان ،‌الحاق قره‌باغ به ارمنستان را اعلام کردند . داشناکها برای اجرای مقاصد خود نیازمند جاری شدن خونهای بی‌گناهان بودند که می‌بایست جهت آغاز درگیریهای نژادی در اسرع وقت بر زمین ریخته می‌شد بطوریکه حتی زلزله مخوف در شمال ارمنستان هم نتوانست وقفه‌ای در تندرویهای پان ارمنیستهاو داشناکها ایجاد کند . از نکات قابل توجه زلزله شهر « اسپیتاک » اخباری بود که در روزنامه‌های ماه دسامبر 1988 و ژانویه سال 1989 درشهر پراگ پایتخت جمهوری چکسلواکی سابق درج گردید و خشم و نفرت جهانیان را برانگیخت . امدادگران کشور مذکور که با خود سگهای تربیت شده‌‌ای را به همراه داشتند متوجه بی‌قراری تعجب آور این سگها در مجاورت لوله قطور و طویلی می‌شوند که در یک از مناطق زلزله زده به حال خود رها شده بود این امدادگران پس از بریدن لوله در درون اینها دهها جسد از نونهالان و کودکانی را پیدا می‌کنند که در حال تعفن هستند با انتشار این خبر مشخص می‌شود که این افراد کودکان بی‌گناه و معصوم مسلمان هستند که از آغوش مادران خود توسط داشناکهای جنایتکار دزدیده شده‌اند . با آغاز سال 1989 ،‌ارامنه ارمنستان و قره‌باغ اقدام به قتل و غارت مسلمانان ساکن این مناطق کردند به دنبال این اقدام بیش از دویست هزار تن از مسلمانان مقیم ارمنستان بصورت مشقت بار ، مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شدند. ودر قره باغ، مسلمانان غافلگیر شد و گروه گروه توسط ارامنه تندرو این ایالت سلاخی شدند و حادثه غم انگیز دیگر فاجعه 26 فوریه 1992 شهر خوجالی می‌باشد که نقطه عطفی در جنایتهای سازمان یافته علیه بشریت محسوب می‌شود که در این حادثه هزاران نفر از مسلمانان مظلومانه با حیوانیت تمام قتل عام شدند .ابعاد مختلف و نتایج این فاجعه انسانی قابل بیان نیست و تنها می‌توان از این بررسیها به عنوان « جستجوی سیاه » نام برد. در این قتل عام و نسل کشی 613 نفر از اهالی بی‌دفاع شهر خوجالی کشته شد . که از این تعداد 106 نفر زن و 83 نفر کودک بودند 1275 نفر به اسارت در آمدند و 150 نفر هم مفقود شدند . طبق برخی قرائن و شواهد اعضای بدن برخی از این اسرا در اقدام جنایت بار دیگری در بازارهای غیر قانونی پیوند اعضا در اروپا به فروش رسیدند . 560 نفر از قربانیان تحت شکنجه کشته شده و اجساد برخی از آنها مثله شد . (5) 
اما جنایت ارامنه در خوجالی ، آخرین جنایت رژیم نژادپرست ایروان علیه مسلمانان آذربایجان نبود بلکه هنگام سقوط شهرهایی چون شوشا( 9-1992) لاچین (17 فوریه 1993) ، خارمون (21 فوریه 1992) ، ‌قوبادلی (31 اوت 1993) ،‌زنگیلان (6 آوریل1993) جبراییل (18 اوت 1993) ،‌آقدام (23 جولای 1993) نیز تکرار شد . بگونه‌ای که تا کنون نزدیک به 25 هزار آذربایجانی شهید ، 5/1 میلیون نفر آواره و 20 درصد از خاک جمهوری آذربایجان توسط ارمینان اشغال شده است . بدین وسیله امروزه در قره‌باغ بسان فلسطین اساسی‌ترین و مهمترین رشته پیوند انسانی ما یعنی فهم دینی و باور ملی که از آغاز زندگی تک‌تک‌ها با ما بوده دچار از هم پاشیدگی شده است . دو زخم عمیق جهان اسلام یعنی قره‌باغ در جهان ترک و فلسطین در جهان عرب یکی بدست مزدوران ارمنی دیگری صهیونیزم در حال نابود کردن کیفیت معنوی و تلقیات فکری ـ اجتماعی ما طراحی شده است . هر دو را عزیز شماریم و رهایی هر دو را مد نظر قرار دهیم . اما به رغم این جنایات آنچه که در کتابها و مقاله‌ها مدافعان ارمنی آمده است تحریف حوادثی است که بوقوع پیوسته است . دولتمردان ارمنی ابتدا سعی در انکار اکثر جنایات انجام داده خود بودند که کم‌ کم زیر فشار جهان و وجدانهای منصف کم‌کم به جنایاتی در شهر خوجالی و امثالهم اعتراف کرده و در نهایت برخی از این آقایان با قضاوت هر چه تمام پیش کشیدن عقده‌های تاریخی خود از جمله شکست ارامنه در جنگ با عثمانی در سال 1915 قاتلین و مصوبین فجایع علیه مسلمانان را بسان قهرمانان ملی خود ارزش و بها دادند ولی لکه ننگ جنایات انجام شده و حمایت آنان از جنایت آفرینان تاابد در کارنامه آنان ثبت خواهد شد .

 زیر نوشت : 1- نوید آذربایجان - شماره مسلسل 133- مقاله « شهوت خون داشناک‌ها » 

آزربایجان: نگاهی به قتل عام مسلمانان توسط ارامنه

آزربایجان: نگاهی به قتل عام مسلمانان توسط ارامنه

در اواخر قرن نوزدهم تعداد بیشتری از مسیونرهای مذهبی در آذربایجان غربی بویژه شهر ارومیه جهت پیاده كردن اهداف خاص خود ساكن شدند. این افراد كه عموما از مسیحیان روسیه ، فرانسه ، انگلیس و آمریكا بودند سعی می‌كردند فعالیتهای خود را در قالب آموزش علوم دینی ، تدریس زبانهای خارجی و ارائه برخی خدمات عام المنفعه پوشش دهند. ولی در اصل می‌كوشیدند تا مسیحیان منطقه بویژه ارامنه را در قالب تیمهای مسلح سازماندهی كنند.

مسیونرهای مذهبی جهت نیل به مقاصد سیاسی خود ، آشوریها ، ارامنه و جیلوهای مسیحی مهاجر را آلت دست خود قرار داده و اقدام به تعلیم نظامی انها برای اغتشاش‌گری كردند. كه تحریكات ضد ایرانی و اسلامی همین مبشرین منجر به خونریزی و بلایای غیر قابل تصور گردید كه اگر تحریكات مداوم و تقویت مالی و معنوی آنان نبود هرگز مسیحیان ارومیه در اندیشه ایجاد اختلاف با مسلمانان كه سالیان دراز با آنها در صلح و صفا زندگی می‌كردند نمی‌افتادند.

در پی تحریكات ضد انسانی این مسیونرها بود كه در 27 اسفندماه 1296 هـ . ش ( برابر با 17 مارس 1917) ارامنه و آشوریها با هدایت «تیكتین» كنسول روسیه در ارومیه و « شت» رئیس مذهبی مسیونرهای آمریكا در این شهر ، اقدام به قتل و غارت مسلمانان نمودند بطوریكه در طول یك روز نزدیك به ده هزار مسلمان در ارومیه و حومه آن بی‌رحمانه قتل عام شدند. پس از این كشتارها مناطق غربی آذربایجان ایران دستخوش حملات ارمنیان گردید و در شهرهای سلماس ، خوی و ماكو نیز هزاران مسلمان اعم از ترك و كرد قربانی نسل كشی نفرت انگیز ارامنه شدنددر این فاجعه هم ارامنه ارمنستان در كنار این مسیونرهای خارجی قرار داشتند ( تعداد 3000 تن از داشناكها به رهبری آندرانیك در سال 1296 شمسی به سمت شهر خوی حركت كرده و آنجا را محاصره نمودند. آنها قصد قتل عام مردم خوی را داشتند كه به كمك سپاه عثمانی عده‌ای كشته و جمعی دیگر مجبور به فرار شدند و به این ترتیب شهر خوی از دست ارامنه خارج شد.

احمد كسروی در كتاب « تاریخ هیجده ساله آذربایجان در این خصوص می‌نویسد : « روسیان همچنان بدرفتاری مینمودند و آسوریان و ارمنیان به پیشتگرمی آنان بیدادگری بی‌اندازه میكردند و چون كسی بجلوگیری بر نمی‌خاست روزبروز بدی بیشتر مینمودند و هفته‌ای نمی‌گذاشت كه چند كسی كشته نگردد و یكداستان ناگواری روی ندهد.

گذشته از درون شهرها در بیرونها آنچه می‌خواستند دریغ نمی‌گفتند. یكدسته از ارمنیان از قفقاز گریخته و باینجا آمده و بهمدستی جیلوها راهزنی می‌كردند و اگر كسی دست باز میكرد او را میكشتند.»

شهرهای مرند و خوی و سلماس و ارومیه و غیره مورد بی‌رحمترین هجومها قرار گرفت ، ارامنه قره داغ به پاس همكیشی ، مسلمانان بی پناه و دست خالی را از دم تیغ می‌گذرانیدند . اینان شكم زن حامله را دریده و جنین را به تن بریده پدرش نصب می‌نمودند. مسلمانان به بلای بدتر از جنگهای صلیبی دچار شده بودند. طراحان ارمنستان بزرگ به هر قیمتی كه شده می‌خواستند طرحشان را پیاده كنند.

كسروی در این باره ادامه می‌دهد : « امروز در این كشتار نزدیك به ده هزار تن از مردم بیگناه و از زنان و بچگان كشته گردید. مسیحیان از دمیده بامداد اغاز كرده تاراج و كشتار دریغ نمی‌گفتند و پس از نیمروز هم اگرچه با دستور مستمر « شت» دست از كشتار برداشتند ولی باز تاراج در كار بود.»

و كسروی در آخر اینگونه می‌نویسد « این داستانها چندان دلگداز است كه ما بهتر می‌دانیم ناگفته گزاریم و بگذریم» اما به غم همه این جنایات آنچه در نوشته‌های مدافعان ارامنه آ‌مده است تحریف این حوادث می‌باشد. این تحریفات كه عمدتا از طرف انگلیسها اعمال می‌شود اهداف خاص خود را دنبال می‌كند. در حالی حكایت از مرگ نزدیك به 25 هزار ارمنی و آشوری در درگیریهای آذربایجان ایران دارد كه پس از انفصال قفقاز از ایران و مهاجرت آنان به روسیه تعداد مسیحیان این منطقه به شدت كاهش یافته بود. و كشته شدن 25 هزار مسیحی به معنای مرگ تمام ارامنه و آشوریهای غرب دریاچه ارومیه است. موضوعی كه هرگز صحت نداشته و ندارد و واقعیات تاریخی عكس این را بازگو می‌كند. و در مقابل ارامنه و آشوریها بدلیل حمایت مسیونرها و همكاری داشناكها و مسیحیان با روسیه از تعلیمات نظامی لازم بهره برده بودند كه با شگردهای نظامی خود توانستند مسلمانان غافلگیر را براحتی به كشتار دهند كه قبرهای دسته جمعی مسلمانان آذربایجانی موجود در اطراف شهرهای سلماس و ارومیه حكایت از فجایع ارامنه در حوالی دریاچه ارومیه دارد

مسلمانان آذربایجانی بزرگترین قربانی كشمكش‌های قفقاز

انقلاب 1917 شوروی و جنگ‌های داخلی متعاقب آن مثل هر جای دیگر این كشور ، آشوب و خونریزی فراوانی را در قفقاز به همراه آورد . نمایندگان سیاسی گرجی ، آذری و ارمنی در تفلیس حكومتی تشكیل داده و مستقل از مسكو به اداره امور پرداختند. اما دستیابی به استقلال در قفقاز جنوبی بهای گزافی داشت.

ارامنه كه نه تنها در هیچ نقطه قفقاز در اكثریت نبودند بلكه طبق نوشته « ترمیناسیان» از یك قلمرو مشخص نیز برخوردار نبودند. حزب داشناك مشكل عدم قلمرو ملی را با روش‌های خشن و جنایتكارانه‌ای و با كمك استعمارگران بویژه انگلیس حل كردند . صدها هزار تن در كشتارهای اسفباری كه در سطح گسل ملتهای ترك ، ارمنی و گرجی صورت می‌گیرد جان می‌بازند. شواهد حكایت از آن دارد كه مسلمانان آذربایجان بزرگترین قربانی این كشمكش‌ها هستند « داشناك‌ها كلیه روستاهای آذری نشین ایروان را با خاك یكسان كردند... در ولایت ایروان 211 روستای آذری نشین تخریب و صدها هزار قتل عام شدند و به این ترتیب قریب به 300 هزار آذری ایروان به قتل رسیدند و با نهایت درماندگی خود را به مناطق امنی چون گنجه رساندند تنها گروه اندكی در سرزمین ابا و اجدادی خود ماندند.

این حوادث كه دومین موج درگیری‌های ارمنی ـ آذری در قفقاز بود روابط آذری‌ها و ارامنه را به قدری تیره نمود كه دیگر به هیچ وجه مقدور نبود در اتحاد سه گانه حكومت فدرال قفقاز بتوانند در كنار هم بمانند و لذا این فدراسیون در 26 مه 1918 از هم پاشید و پس از آن سه جمهوری مستقل آذربایجان ، ارمنستان و گرجستان تشكیل شد.»

در این فاجعه اسفبار هزاران نفر از مسلمانان قفقاز خانه و كاشانه خود را رها كرده و آواره كوه و بیابان شدند در همین رابطه سید جعفر پیشه‌وری در خصوص مشاهدات خود چنین می‌نویسد « من وحشیگری داشناكها را روز 18 مارس 1918 دیدم. در آن روز عده بیشماری از مردم بیگناه مخصوصا ایرانیان بی طرفی را كه در كاروان سراها سوخته و ذغال شده بودند با چشم خود مشاهده كرده بودم... از دیدن جنایاتی كه این مردم بی‌شعور بدون علت اساسی مرتكب شده بودند روان انسان عاصی می‌شد.4

ارامنه در 24 مارس شش روز بعد از مشاهدات پیشه‌وری به همراه روسها اقدام به خلع سلاح شبه نظامیان مسلمان كردند و در این نبردها هزاران مسلمان به شهادت رسیدند پس از این مغلوبیت ، باكو وضعیتی اسفبار بخود گرفت چرا كه در این میان بلشویكها و داشناكها اقدام به قتل و غارت در محلات مسلمان نشین كردند.

به این ترتیب ایروان و حومه آن كه عمدتا مسلمان نشین بود از جمعیت مسلمان خالی شد و تبدیل به یك منطقه صرفا ارمنی نشین گردید.

همزمان با ایروان مسلمانان شهرهای قارص، ادهان ، بورچالو و آخاتسیخ نیز كشتار شدند. در این نسل كشی بی رحمانه بیش از 200 هزار مسلمان به شهادت رسیدند. در چنین شرایطی دیگر هیچ علقه ای میان مسلمانان برای باقیماندن در دولت قفقاز وجود نداشت بنابراین دولت موقت قفقاز جنوبی از هم پاشید كه این اتفاق ارامنه را بیش از پیش در حمله به اراضی جمهوری اول آذربایجان تشویق كرد.

در قره باغ، فهم دینی و باور ملی مسلمانان اضمحلال می شود

جمهوری اول آذربایجان پس از 19 ماه حیات در 27 آوریل 1920 با حمله نیروهای 60 هزار نفری ارتش به رهبری «سرگئی كیروف» سقوط كرده و پرچم اتحاد جماهیر شوروی در چنین روز سیاهی برفراز پارلمان ملی جمهوری اول آذربایجان نصب گردید و پنج ماه بعد جمهوری ارمنستان در دوم دسامبر با حمله بلشویكها سرنگون شد. با تصرف قفقاز توسط نظام شوراها و آغاز استیلای مخوف بلشویكها بحران قره باغ فروكش كرد و نهایت در 7 ژوئیه 1923، ایالت خودمختار «ناگور نوقره باغ» در تركیب جمهوری دوم آذربایجان واقع در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی تاسیس شد. اما عطای حق خودمختاری به ارامنه قره باغ و واگذاری بخش مسلمان نشین زنگه زور و شرق دریاچه سیوان به جمهوری شوروی، ارمنستان حقوق مسلمانان آذربایحانی بصورت فاحشی نقض گردید و در مقابل هیچ حقوقی متقابلی برای مسلمانان مقیم ارمنستان در نظر گرفته نشد. پس از شش دهه اختناق توام با تنش های بعضاً خونین میان تركان و ارامنه در ایالت خودمختار قره باغ بار دیگر با پیدایش سستی در اركان امپراطوری شوروی، عفریت كشمكشهای میان مسلمانان و ارامنه افراطی سر از قبر نفرت انگیز خویش برداشت.

ارامنه از نوامبر سال 1987 به دنبال اظهارات تحریك كننده «آگابنگیان» مشاور ارمنی الاصل گورباچف، آخرین دبیر كل شوروی، در برابر دولت باكو سر به شورش برداشتند، یكسال بعد كشتارهای خونینی را علیه مسلمانان ساكن قره باغ به عمل آوردند. بطوریكه در 20 فوریه 1998 نمایندگان ارمنی مجلس محلی قره باغ بی اعتنا به مخالفت نمایندگان مسلمان، الحاق قره باغ به ارمنستان اعلام كردند.

داشناكها برای اجرا مقاصد خود نیازمند جاری شدن خونهای بی گناهان بودند كه می بایست جهت آ‌غاز درگیریهای نژادی در اسرع وقت بر زمین ریخته می شد بطوریكه حتی زلزله مخوف در شمال ارمنستان هم نتوانست وقفه ای در تندرویهای پان ارمنیستها و داشناكها ایجاد كند.

از نكات قابل توجه زلزله شهر «اسپیتاك» اخباری بود كه در روزنامه های ماه دسامبر 1998 و ژانویه سال 1989 در شهر پراگ پایتخت جمهوری چكسلاواكی سابق درج گردید. و خشم و نفرت جهانیان را برانگیخت امدادگران كشور مذكور كه با خود سگهای تربیت شده ای را به همراه داشتند متوجه بی قراری تعجب آور این سگها در مجاورت لوله قطور و طویلی می شوند كه در یكی از مناطق زلزله زده به حال خود رها شده بود این امدادگران پس از بریدن لوله در درون اینها دهها جسد از نونهالان و كودكانی را پیدا می كنند كه در حال تعفن هستند با انتشار این خبر مشخص می شود كه این افراد كودكان بی گناه و معصوم مسلمان هستند كه از آغوش مادران خود توسط داشناكهای جنایتكار دزدیده شده اند.

با آغاز سال 1989، ارامنه ارمنستان و قره باغ اقدام به قتل و غارت مسلمانان ساكن این مناطق كردند. به دنبال این اقدام بیش از دویست هزار تن از مسلمانان مقیم ارمنستان بصورت مشقت بار، مجبور به ترك خانه و كاشانه خود شدند. و در قره باغ مسلمانان غافلگیر شده و گروه گروه توسط ارامنه تندروی این ایالت سلاخی شدند.

و حادثه غم انگیز دیگر فاجعه 26 فوریه 1992 شهر خوجالی می باشد كه فقط عطفی در جنایتهای سازمان یافته علیه بشریت محسوب می شود كه در این حادثه هزاران نفر از مسلمانان مظلومانه با حیوانیت تمام قتل عام شدند.

ابعاد مختلف و نتایج این فاجعه ضد انسانی قابل بیان نیست و تنها می توان از این بررسیها به عنوان «جستجوی سیاه» نام برد در این قتل عام و نسل كشی 613 نفر از اهالی بی دفاع شهر خوجالی كشته شد. كه از این تعداد 106 نفر زن و 83 نفر كودك بودند.

1275 نفر به اسارت در آمدند و 150 نفر هم مفقود شدند. طبق برخی قرائن و شواهد اعضای بدن برخی از این اسرا در اقدام جنایتبار دیگری در بازارهای غیر قانونی پیوند اعضا در اروپا به فروش رسیدند. 560 نفر از قربانیان تحت شكنجه كشته شده و اجساد برخی از آنها مثله شد (5)

اما جنایت ارامنه در خوجالی، آخرین جنایت رژیم نژادپرست ایروان علیه مسلمانان آذربایجان نبود بلكه هنگام سقوط شهرهایی چون شوشا (9مه1992)، لاچین (17 فوریه 1993)، خارموت (21 فوریه 1992)، قوبادلی
(31 اوت 1993)، زنگیلان (6 آوریل 1993)، جبراییل (18 اوت 1993)، آقدام (23 جولای 1993) نیز تكرار شد بگونه ایكه تاكنون نزدیك به 25 هزار آذربایجانی شهید، 5/1 میلیون نفر آواره و 20 درصد از خاك جمهوری آذربایجان توسط ارمنیان اشغال شده است.

بدین وسیله امروزه در قره باغ بسان فلسطین اساسی ترین و مهمترین رشته پیوند انسانی ما یعنی فهم دینی و باور ملی كه از آغاز زندگی تك تك ما با ما بوده دچار از هم پاشیدگی شده است. دو زخم عمیق جهان اسلام یعنی قره باغ در جهان ترك و فلسطین در جهان عرب یكی بدست مزدوران ارمنی دیگری صهیونیزم در حال نابود كردن كیفیت معنوی و تلقیات فكری اجتماعی ما طراحی شده است. هر دو را عزیز می شماریم و رهایی هر دو را مد نظر قرار دهیم.

اما به رغم این جنایت آنچه كه در كتابها و مقاله های مدافعان ارمنی آمده است تحریف حوادثی است كه بوقوع پیوسته است دولتمردان ارامنی ابتدا سعی در انكار اكثر جنایات انجام داده خود بودند كه كم كم زیر فشار افكار جهان و وجدانهای منصف كم كم به جنایاتی در شهر خوجالی و امثالهم اعتراف كرده و در نهایت برخی از این آقایان با قضاوت هرچه تمام ضمن پیش كشیدن عقده های تاریخی خود از جمله شكست ارامنه در جنگ باعثمانی در سال 1915 قاتلین و مصوبین فجایع علیه مسلمانان را بسان قهرمانان ملی خود ارزش و بهاء دادند ولی لكه ننگ جنابات انجام شده و حمایت آنان از جنایت آفرینان تا ابد در كارنامه آنان ثبت خواهد شد.