دشمنی 70 ساله سران کاخ سفید با ملّت ایران

دشمنی 70 ساله سران کاخ سفید با ملّت ایران

 سیاست های خصمانه کاخ سفید تنها محدود به چهار دهه پس از پایه گذاری جمهوری اسلامی در ایران  نیست بلکه دولت های گوناگون در واشنگتن پس از جنگ جهانی هر یک به سبک خود 

 به نقل از گروه تحلیل، تفسیر و پژوهش های خبری ایرنا، دوره ریاست جمهوری «دونالد ترامپ» را که از اوایل سال گذشته میلادی (زمستان سال 95) آغاز شده، بسیاری آن را مغرضانه و خصومت آمیزترین ادوار سیاست ورزی آمریکایی ها علیه ملت ایران عنوان می کنند .

این در حالی است که دشمنی مقامات کاخ سفید با ملت ایران طی بیش از هفتاد سالی که از جنگ جهانی دوم می گذرد مداومت یافته و به اشکال و شیوه های مختلفی به ثبت رسیده است.
ایالات متحده آمریکا در پی ویرانی اروپا و ضعف اتحاد جماهیر شوروی پس از جنگ های فرساینده اول و دوم جهانی داعیه دار رهبری جهان شد و کوشید ضمن مقابله با توسعه کمونیسم و بلوک شرق، حوزه نفوذ و منافع قدرت های پیش از جنگ جهانی را یک به یک به چنگ آورد. 
از نگاه بسیاری از ناظران، نخستین تلاش آمریکا برای چنگ انداختن بر خاک ایران از سوی «هری ترومن» دموکرات و کشمکش وی با روس ها برای پایان اشغال ایران در سال 1946 (1325 خورشیدی) صورت گرفت؛ رخدادی که گروهی آن را نخستین تقابل جدی بلوک غرب و شرق پس از جنگ دوم جهانی می دانند.
در پی خروج نیروهای بریتانیایی و روسی از خاک ایران، آمریکا با مجموعه ای قراردادهای تسلیحاتی، نظامی و اقتصادی کوشید یک تنه چرخ استعمار را در ایران به گردش درآورد. با این حال، بعدها اسنادی از کتابخانه «هری ترومن » (یکی از روسای جمهوری این کشور) کشف شد که طرح مشترک آمریکا و انگلیس برای بمباران اتمی تاسیسات نفتی ایران و خاورمیانه را در صورت دست اندازی شوروی فاش ساخت.
سال ها بعد از پایان اشغال، دولت ملی گرای «محمد مصدق» صنعت نفت را در اسفندماه سال 1329 ملی اعلام کرد و در عمل رودرروی لندن قرار گرفت. مصدق با توجه به دیدگاه های لیبرالی ترومن به همراهی وی با تهران در برابر زیاده خواهی های انگلیس امیدوار بود و آمریکا را قدرت سومی می دانست که می تواند شر استعمارگران قدیمی را از سر ایران بازکند.
روی کار آمدن «دوایت آیزنهاور» ژنرال جمهوریخواه در آمریکا همه محاسبات مصدق را به هم ریخت و در نهایت واشنگتن در دست دست لندن، کودتایی را علیه دولت ملی در تهران به راه انداخت تا شریک استعمار و چپاول ثروت های ملی ایران گردد.
پایان کار آیزنهاور در آمریکا همزمان با اوج گیری تلاش های «محمدرضا پهلوی» برای تحکیم پایه های اقتدارگرایی و تمامیت خواهی در ایران بود اما ریاست جمهوری «جان.اف.کندی» در اوایل دهه چهل شمسی و دیدگاه های وی در زمینه لزوم توسعه دموکراسی در کشورهای متحد واشنگتن نگرانی های بسیاری را برای پهلوی دوم به بار آورد؛ نگرانی هایی که البته بخش زیادی از آن با ترور کندی از میان رفت و جانشین وی «لیندون جانسون» سازش بیشتری را با متحدان مستبد واشنگتن در پیش گرفت. 
در دوره جانسون بود که دولت پهلوی امتیاز کاپیتولاسیون (حق قضاوت کنسولی) را به آمریکایی ها اعطا کرد و سبب اعتراض شدید مردم ایران شد.
دوره ریاست جمهوری «ریچارد نیکسون» و «جرالد فورد» جمهوریخواه که از اواخر سال 47 خورشیدی آغاز شد دوره گسترش نفوذ آمریکا در ایران بود تا جایی که قراردادهای عمده نظامی و تسلیحاتی میان دو کشور منعقد شد. روابط نزدیک پهلوی با جمهوریخواهان آمریکایی سبب شد تا در جریان جنگ اعراب و اسراییل (1973- 1967) تهران مواضعی به سود صهیونیست ها اتخاذ کند.
بر اساس برخی منابع تاریخی، تمایل پهلوی به تمدید دوره ریاست جمهوری جمهوریخواهان و هراس از تکرار شعارهای حقوق بشری و دموکراسی خواهانه کندی، سبب کمک های بسیار وی به کمپین فورد شد اما برخلاف انتظار، «جیمی کارتر» دموکرات توانست رقیب جمهوریخواه خود را شکست دهد.
به رغم این وضعیت، کارتر پس از ریاست جمهوری به ایران آمد و در دی ماه 56، ایران و حکومت آن را جزیره ثبات خواند. با توفنده شدن امواج انقلاب و تشتت دیدگاه ها در واشنگتن درباره نحوه برخورد با انقلاب اسلامی، این «زبینیو برژینسکی» مشاور امنیت ملی کارتر بود که اصرار داشت باید با سیاست «مشت آهنین» قیام مردم ایران را سرکوب کرد.
دولت دموکرات کارتر پس از پیروزی انقلاب نیز انواع ابزارها را برای مقابله با جمهوری نوپای اسلامی به کاربست؛ از حمایت از گروه های معارض تا توطئه حمله به تهران به بهانه آزادسازی آمریکایی های دستگیرشده در سفارت که منجر به حادثه طبس در اردیبهشت سال 59 شد.
ناکامی های مکرر کارتر در برابر ایران این فرصت را به جمهوریخواهان داد تا «رونالد ریگان» را راهی کاخ سفید سازند؛ رییس جمهوری که در عمل بیانیه الجزایر به عنوان توافق سال 59 ایران و آمریکا در زمینه استرداد اموال ایران و آزادی اعضای سفارت آمریکا در تهران را زیر پاگذاشت و در ادامه به مهمترین حامی «صدام حسین» و رژیم بعثی عراق در حمله به ایران مبدل شد.
حمله ناو آمریکایی «یو.اس.اس وینسنس» به هواپیمای مسافربری ایران در تیرماه 67 از جمله جنایات آمریکایی ها بود که در دوره ریگان رخ داد. در این دوره بود که نیروهای آمریکایی مستقیما وارد درگیری نظامی با ایرانیان شدند و به حمایت از تجاوزگران بعثی شتافتند.
سال های ریاست جمهوری «جرج هربرت بوش» (1989 تا 1993) هم به نوعی سیاست های ستیزه جویانه ریگان ادامه یافت و آمریکا بارها تهدیدات نظامی خود را متوجه تهران ساخت.
در دوره «بیل کلینتون» بسیاری انتظار داشتند که رویکرد خصمانه آمریکایی ها در قبال ایران دچار تغییراتی گردد خصوصا که روی کار آمدن دولت اصلاحات در ایران، زمینه های تنش زدایی را در روابط خارجی تهران به وجود آورده بود. 
طی هشت سال ریاست جمهوری دموکرات ها از ژانویه 1993 تا 2001 ، قرارگرفتن نام گروهک مجاهدین خلق (منافقین) در لیست سیاه واشنگتن برای گروه های تروریستی از معدود اقدامات غیرخصمانه دولت کلینتون بود. در این دوره اما شدیدترین تحریم های اقتصادی علیه جمهوری اسلامی ایران وضع شد از جمله فرمان های اجرایی ریاست جمهوری در سال 1995 که هرگونه تجارت با ایران را تحریم می کرد و صادرات نفت ایران را هدف تحریم قرار می داد.
دولت کلینتون همچنین با راهبرد «مهاردوگانه» که از سوی «مارتین ایندایک» دیپلمات آمریکایی برای مقابله همزمان با عراق و ایران طراحی شده بود، بر شدت عمل خود علیه تهران افزود.
روی کار آمدن «جرج دبیلیو بوش» در آمریکا نقطه عطفی در سیاست های ضدایرانی واشنگتن بود. در این دوره به رغم وجود پاره ای منافع مشترک میان تهران و واشنگتن در مبارزه با طالبان در افغانستان، مناسبات ایران و آمریکا سرشار از بی اعتمادی متقابل، تداوم تحریم ها و تهدیدات سیاسی و نظامی رهبران کاخ سفید بود. یکی از مهمترین نمودهای تقابل بوش، قرار دادن نام ایران در کنار عراق و کره شمالی تحت عنوان محور شرارت بود. 
در دوره بوشِ پسر یکجانبه گرایی آمریکا در حمله به عراق و افغانستان به اوج رسید و مواضع ضدایرانی واشنگتن نیز تشدید شد.
«باراک اوباما» هر چند در سال 2009 با شعار تغییر پا به کاخ سفید گذاشت اما در عمل تغییری در سیاست های کلان واشنگتن در قبال ایران پدید نیامد و خصومت آشکار آمریکا جای خود را به «چنگالی آهنین با دستکش مخملی» داد که بارها به سوی ایران دراز شد. 
اوباما در جریان اختلافات هسته ای با تهران شدیدترین تحریم ها را بر جمهوری اسلامی ایران تحمیل کرد اما در نهایت با ابزارهای دیپلماتیک توانست به توافقی در این زمینه دست یابد. تحریم های هسته ای که اوباما پس از برجام وعده رفع کامل آن را داده بود با اعلام خروج آمریکا از این توافق اکنون در مسیر بازگشت قرار گرفته است. 
ترامپ افزون بر نقض برجام و سپس پیمان شکنی کامل در توافق هسته ای دشمنی خود را در وضع ممنوعیت های تازه پیش روی ورود ایرانیان به آمریکا، گسترش تحریم های گوناگون و سخنرانی های موهن و کینه جویانه به نمایش درآورده است اما سابقه ناکام اسلاف وی در مواجهه با ملت ایران سرنوشتی متفاوت با آنان را برای ترامپ رقم نخواهد زد.

دسته بندی لهجه های ترکی آذربایجانی

دسته بندی لهجه های ترکی آذربایجانی

لهجه های ترکی

لهجه‌ها فرایندی تاریخی هستند و در طی دوران معینی شکل می گیرند‌‌.  یکی از علل عمده پدید آمدن و گسترش یک لهجه مرکزیت یافتن یک منطقه از نظر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی میباشد‌‌.  برای مثال منطقه شیروان مدتهای طولی مرکزیت حکومتی داشته و یا شهرهای مختلف آذربایجان در زمان‌های مختلف مرکز سیاسی بشمار میرفتند‌‌.  به همین سبب در بررسی لهجه‌های ترکی آذربایجانی باید این نکته را مد نظر قرار داد‌‌. همانطوری که میدانیم مراغه مرکز حکومتی هلاکوییان، خوی مرکز حکومت آق قویونلوها، تبریز مرکز حکومت قراقوینلوها، اردبیل مدتها مرکز حکومت صفویها بوده است‌‌.  شهرهای قزوین‌‌، همدان‌‌، زنجان‌‌، سلطانیه نیز در ادوار گذشته مرکزیت سیاسی داشته اند‌‌.  به همین دلیل شکل گیری و گسترش لهجه‌ی ترکی آذربایجانی در مناطق یاد شده دور از ذهن نمیباشد‌‌. اینگونه مکانها حالت تشعشع لهجه‌‌ای را دارند‌‌.

اصولا لهجه‌ها در مکان جغرافیایی پیوسته بهم میتواند وجود داشته باشد‌‌. اگر چه در بررسی لهجه‌های ترکی آذربایجانی به جزایر لهجه‌ای یا وجود لهجه‌ای خاص به طور منفرد در یک منطقه  نیز برمیخوریم‌‌.  این پدیده بیشتر جنبه فرازبانی دارد و وجود آن لهجه در اثر جابجایی و مهاجرتهای اجباری در آن منطقه میباشد‌‌. برای نمونه در میان لهجه ترکی آذربایجانی رایج در منطقه قارص ترکیه ” لهجه شهرستان‌هاناک نه به لهجه تراکمه و نه به لهجه آذری رایج در منطقه شباهت دارد‌‌.  بنا به روایات شفاهی در پی جنگ میان روسیه و عثمانی در سال ۱۸۰۰ به علت کاهش جمعیت منطقه از جنوب منطقه قهرمانماراش ایلاتی را بدانجا کوچاندند‌‌.  آنان به علت داشتن مذهب علوی با ساکنین محلی پیوند نخوردند و لهجه آنها به صورت جزیره‌‌ای در آنها محافظت شد“.

برای دسته بندی لهجه‌های یک گویش ابتدا باید مواد و استنادات مختلف را از مکانهای گوناگون گردآوری و مشخصات دیالکتولوژیکی آنها را معین نمود‌‌.  هرچه از مرکز یک لهجه دورتر میشویم شعاع حالتهای آن لهجه کمتر میشود‌‌.  به این ترتیب ما حوضه‌هایی از لهجه‌های گوناگون را میتوانیم بر روی نقشه جغرافیایی یک گویش یا زبان ترسیم کنیم‌‌.  نیمه لهجه‌ها یا لهجه‌های گذار آن گونه لهجه هستند که مشخصات لهجه‌ای مشابه با دو یا چند حوضه لهجه‌ای را در خود احتوا میکنند‌‌.  اگر تمام خصوصیات دیالکتولوژیکی چندین نقطه مسکونی با هم انطباق داشته باشند، آنها جغرافیای یک لهجه را تعیین میکنند و بدین ترتیب میتوان پراکندگی یک لهجه را بر این مبنا مشخص کرد‌‌.  نیم لهجه‌ها در نقطه تلاقی لهجه پدید می‌آیند‌‌.

دسته بندی لهجه ابتدا بصورت ناحیه‌‌ای میباشد‌‌.  بهمین جهت استفاده از عناصر جغرافیایی در تبیین دسته بندی لهجه امری طبیعی و علمی‌بشمار میرود‌‌.  گویشهای گوناگون زبانهای ترکی برای نخستین بار توسط محمود کاشغری دسته بندی و معین شده‌اند‌‌.  وی در فرهنگ ”دیوان لغت ترک“ خود زبانهای ترکی را با استفاده از نام طوایف کاربر آن گویش‌ها تقسیم بندی کرد‌‌.  بر اساس نوشته‌های کاشغری در قرون اولیه هجری زبانهای اغوزی‌‌، قپچاقی‌‌، چگلی، خاقانی، یماکی‌‌، باشقردی، تاتاری، ختایی، خلجی، چمولی، یغمایی‌‌، اویغوری، تانقوتی، قرقیزی، چاروقی، تانقوتی، باسمیلی، یبقویی، تخسی و سایر گویشهای رایج در آن دوران بوده‌اند‌‌.  همه این اسامی‌نام طوایف موجود آن روزگار نیز هستند.

بعدها دسته بندی‌های متفاوتی توسط زباشناسان انجام شد ( نام بردن از تمام آن کارها در اینجا اطاله کلام میباشد) که آخرین آنها دسته بندی گرهارد دورفر است‌‌.  وی و سایرین مبنای جغرافیایی را برای دسته بندی برگزیده و گویشهای ترکی را در دسته بندی شمالی‌‌، شمال غربی، جنوبی، جنوب غربی و شرقی تقسیم کردند‌‌.

همین فرایند در دسته بندی لهجه‌های ترکی آذربایجانی نیز طی شده است‌‌.  از اوایل قرن بیستم لهجه‌های ترکی آذربایجانی بطور مستمر و علمی‌مورد بررسی قرار گرفت‌‌.  زبانشناسان خارجی و عمدتا آذربایجانی نقش اساسی را در گردآوری و تدوین لهجه‌های مختلف به عهده گرفتند‌‌.  ابتدا لهجه‌های کلیدی یعنی لهجه‌هایی که دارای مرکزیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بوده‌اند مورد بررسی قرار گرفتند‌‌.  بدین ترتیب لهجه‌های شهرهای گنجه‌‌، باکو، شماخی، قوبا، تبریز‌‌، کازاخ، قره باغ و نخجوان در جمهوری آذربایجان و لهجه‌های ایروانی‌‌، وارتاشن، باسارگئچر، سیسیان‌‌، کراسناسئل، اینجوان در جمهوری ارمنستان و دمانیسی، بارنائولی در جمهوری گرجستان گردآوری و تدوین شد‌‌.

بعدها کار گردآوری لهجه‌های ترکی آذربایجانی بر اساس ”برنامه پژوهش و تحقیق پیرامون لهجه‌ها و زیرلهجه‌های  زبان ترکی آذربایجانی“ که در سال  ۱۹۵۶ توسط شیرعلی اف، رستم اف و رمضان اف در آکادمی‌علوم جمهوری آذربایجان تدوین شد، انجام گرفت‌‌.  این راهنما در ۶۰ صفحه متشکل از سه قسمت است: ۱- بخش آوا‌‌، ۲- بخش صرف و ۳- بخش نحو‌‌.

در این دفترچه راهنما کلیه حالتهایی را که قبلا توسط زبانشاسان و لهجه نگاران هنگام گردآوری مواد و تطبیق با زبان معیار بدان برخورد کرده‌اند، به صورت مدون و علمی‌ترتیب شده است.

بعدها لهجه های ترکی آذربایجانی در جمهوری آذربایجان بصورت جامعتر بر اساس راهنمای گردآوری و بررسی لهجه و کارهای منتشر شده با توجه به ویژگیهای جغرافیایی و تاریخی به چهار گروه تقسیم شدند:

  • گروه شرقی شامل لهجه شهرهای باکو‌‌، قوبا، شماخی، لنکران و مغان
  • گروه غربی شامل لهجه شهرهای گنجه‌‌، قره باغ‌‌، کازاخ و نیم لهجه آیروم
  • گروه شمالی شامل لهجه شهرهای  شکی‌‌، زاکاتالا و قاخ
  • گروه جنوبی شامل لهجه شهرهای نخجوان‌‌، اردوباد، تبریز و ایروان‌‌.

ویژگیهای متمایز کننده این گروه‌ها عبارتند از:

۱- گروه شرقی:

  1. تبدیل آ(a) به ائ (e)  تحت تاثیر صامت  مانند : قئیسی geysi (برگه زردآلو)، قئیماقqeymaq (خامه)، قئییشqeyiş  (کمربند)، قئیناناqeynana  (مادرزن)
  2. تبدیل آ(a) به او(o) در هجای نخست واژه‌هایی با دو صامت لبی مانند: بورماقbormaq (انگشت)، پوپاقpopaq  (کلاه)، بوجاboca  (سوراخ)‌‌، بوباboba  (پدر)‌‌.
  3. تبدیل مصوت او (o) به اۇ (u) در هجای نخست واژه‌ها مانند: قۇشۇنquşun (قشون)، اۇدۇنudun  (هیزم)، دۇداغdudağ  (لب)، اۇرداurda  (درآنجا)‌‌.
  4. تبدیل مصوت اؤ(ö) به اﯚ(ü) در هجای نخست واژه‌ها مانند: اﯚکـﯚزüküz (گاومیش)، چـﯚرکçürək  (نان)‌‌.
  5. وجود صامت (ن) غنه ای‌‌.
  6. لبی  شدن واکه (مصوت) پس از واکه کامی‌در پسوندهای تصریفی مانند: آتون//آتۇن atun//aton (پدرت)، باجۇنbacun (خواهرت)، آلدۇنaldun (خریدی)، گلدۇنgəldün  (آمدی)‌‌.
  7. تلفظ صامت (گ) در میان دو مصوت مانند: دﯚگیdügi  (برنج)، دگیرمانdəgirman  (آسیاب)، سؤگـﯚدsögüd  (سرو)، ایگیدigid  (دلاور)، دﯚگمهdügmə  (دگمه)‌‌.
  8. موقعیت ضعیف و غیرملفوظ مصوت (وv-) در میان واژه مانند: او:چیo:çi (شکارچی)، دو:شانdo:şan  (خرگوش)، بیزو: (گوساله)bizo:‌‌، یو:شانyo:şan  (نوعی علف)‌‌.  در این مثالها در اثر تاثیر حذف مصوت (و) صامت (او) کشیده تلفظ میشود‌‌.
  9. عدم رعایت هماهنگی مصوتها ( مصوتهای ستبر و مصوتهای نرم در پی هم) در برخی از واژه‌ها مانند: قاراچیqaraçi (کولی)، قئیتانqeytan  (بند)، آلئیدیمaleydim  (میخریدم)، اوخیدیoxidi  (خواند)‌‌.
  10. پسوندهای چهار حالته در این گروه دو حالته (لبی) هستند و در اکثر موارد مصوتهای کامی‌جای خود را به مصوتهای لبی میدهند‌‌.  مانند: یاتدۇخyatdux (خوابیدیم)، آتدۇخatduz  (انداختیم)، أکدﯚنəkdün  (کاشتی)، آلیبدۇalıbdu  (گرفته است)، گلیبدﯚgəlibdü  (آمده است)‌‌.
  11. در تصریف زمان حال از پسوند خاص زبانهای گروه قیپچاقی استفاده میشود‌‌.  مانند: یازادۇyazaddu (مینویسد)‌‌، گئددﯚgedəddü  ( میرود)‌‌.  در زبان معیار یازیرyazır و گئدیرgedir گفته میشود‌‌.
  12. در زمان آینده غیرقطعی اول شخص پسوند –مان، -من و دوم شخص پسوند –مار‌‌، -مر بکار میرود‌‌.  مانند: آلمانامalmanam (نخواهم خرید)، آلمارسـﯚز almarsuz  (نخواهی خرید)، قاچمارسانqaçmarsan  (فرارنخواهی کرد)، قاچمارسان (فرار نخواهی کرد)، گلمنمgəlmənəm  (نخواهم آمد)، گلمرسـﯚز gəlmərsüz  (نخواهی آمد)‌‌.
  13. استفاده از پسوندهای–ubən،-ünən،-ubəni،-übəni،- ıbannarı،-ibənnəri،-ubannarı،-übənnəri عمدتا در لهجه شهر قوبا مانند: یازۇبنیyazubəni (نویسان)، گیدﯚبنgidübən  (رفته)، دۇرۇبنdurubən  ( برخاسته)، اوخویبانناریoxibannarı  (خوانده)‌‌.

۲- گروه غربی:

  1. تبدیل صامت أ (ə) به آ (a) در هجای نخست و برخی واژه‌های دخیل مانند : خاوارxavar (خاور)، ایداراidara  (اداره)، تاصدیق tasdiq  (تصدیق)، حئیدارheydar  (حیدر)‌‌.
  2. تبدیل مصوت اى (i) با مصوت اى (ı)  در هجاى نخست و هجاى آخر واژه مانند:  ایشیقışiq (نور)، سیچانsıçan  (موش)، غیریاتqıryat  (غیرت)، قییماتqıymat  (قیمت)، بیلدیرbıldır (سال گذشته)، بیلدیرچینbıldırçın  (بلدرچین)‌‌.
  3. استفاده از مصوتهاى لبى در هماهنگى آوایى مانند: گؤرمـﯚیـﯚفgörmüyüf (ندیده است)، گؤرسـﯚیدﯚgörsüydü  (اگر میدید)، اوتدۇیۇردۇotduyurdu  (علف میچرید)‌‌.
  4. استفاده گسترده از صامت (ڹ) غنه مانند: ماڹاmańa (به من)‌‌، ساڹاsańa  (به تو)‌‌.
  5. تبدیل صامت ب (b) به و (v (b>v در میانه و انتهاى واژه‌هاى تک هجایى مانند: چووانçovan  (چوپان)، قاواقqavaq  (جلو)، باواbava  (پدر)، قاوqav  (ظرف)، دیوdiv  (ته)، جیوciv  (جیب)‌‌.
  6. تبدیل صامت ج به ژ  c>j در میانه و انتهاى واژه‌هاى تک هجایى مانند: باژىbaji (خواهر)، قوژاqoja  (پیر)، باژاbaja  (سوراخ)، آژaj  (گرسنه)، گئدژمgedəjəm  (میروم)،آلاژامalajam  (خواهم خرید)‌‌.
  7. ناطنین شدن شدن همخوانها در انتهاى واژه مانند : بوشقاپboşqap (بشقاب)، پاپاخpapax  (کلاه)، آلماخalmax  (خریدن)، ایلیـک`iliķ  (مغزاستخوان)، گلمک`gəlməķ  (آمدن)،آغاشağaş  (شاخه)‌‌.
  8. تبدیل صداى ب در انتهاى واژه به صداى ف b>f مانند: کیتافkitaf (کتاب)، گلیفgəlif  (آمده است)، آلیفalıf  (گرفته است)‌‌.
  9. تبدیل همخوان و>ى  (v>y) در میانه و انتهاى واژه مانند: اویچوoyçu (شکارچى)، دویشانdoyşan (خرگوش)، بۇزوىbuzoy  (گوساله)‌‌.
  10. حذف همخوانهای (ى-y) و (هh-) در هجاهاى بسته ابتداى واژه مانند: اۇماخumax (شستن)، اۇردurd  (کاشانه)، اۇخارىuxarı  (بالا)، ایشقیرماقişqırmqq  (سکسکه کردن)، اؤرمکörmək  (بافتن)‌‌.
  11. استفاده از عنصر (ىy-) قبل از پسوند حالت مفعولى در واژه‌هاى مختوم به صامت مانند: قاپیىqapıyı (در را)، قۇزۇیۇquzuyu  (گوسفند را)، سـﯚرﯚیـﯚsürüyü  (گله را)، کیشییىkişiyi  (مرد را)‌‌.  کلیه این حالتها در زبان معیار با عنصر (ن) گفته میشود: قاپینىqapını‌‌، قۇزۇنۇquzunu ،سـﯚرﯚنـﯚsürünü‌‌، کیشینىkişini ‌‌.
  12. استفاده از عنصر (ى-y)  در پسوند حالت مالکیت دوم شخص مفرد در اسامى مانند: بۇرنۇیۇنburnuyun (دماغت )، اﯚتـﯚیـﯚنütüyün  (اوتویت)، آتییینatıyın  (اسبت)‌‌.  در زبان معیار بۇرنۇنۇنburnunun‌‌، اﯚتـﯚنـﯚنütünün‌‌، آتینینatının  گفته میشود‌‌.
  13. استفاده از پسوند منسوخ –راخ‌‌، -رخ براى بیان صفت تفضیلى مانند: اۇزۇنراخuzunrax (درازتر)، گؤهنه رک`köhnərəķ  (کهنه تر)، جیندیرراخ cındırax  (مندرس تر)‌‌.
  14. استفاده از پسوندهاى –er، -e:r، -or،-ōr، -ör، -ö:r براى بیان زمان حال مانند: آلئر//آلئـ:ر aler//ale:r(میخرد)، گلئر//گلئـ:رgəler// gəle:r(مى آید)، قۇرور//قۇرو:رqurur//quru:r (سرهم میکند)، گؤرؤر//گؤرؤ:ر görür//görü:r (می بیند)‌‌.  این حالتها در لهجه کازاخ بیشتر ملاحظه می شود‌‌.
  15. حالت منفى در وجه التزامى و توانایـى با پسوند –آمما ،-أمما ساخته میشود مانند: یازاممادىyazammadı (نتوانست بنویسد)‌‌، اﯚزممدىüzəmmədi  (نتوانست شنا کند)‌‌.

 

۳- گروه شمالی:

  1. تبدیل صامت أ (ə) به ائـ (e) در هجای نخست واژه مانند: ائیلشeyləş (بفرما بنشین)، دئییرمانdeyirman  (آسیاب)، تئزهtezə  (تازه)، مئنmen  (من)‌‌، سئنsen (تو)‌‌.
  2. تبدیل صامت (ف) با صامت (پ) در واژه‌های دخیل مانند: قیپیلqıpıl (قفل)، پهلهpəhlə  (کارگر)، تئلپۇنtelpum  (تلفن)، پۇندۇخpundux  (فندق)‌‌.
  3. استفاده از واژه‌های خاص برای بیان ضمیر اشاره سوم شخص مانند:‌هابۇ//هوبۇhabu// hobu (این)، هبئلهhəbelə (اینطور)‌‌، هۇ//هوho//hu (او)، هوننارhonar  (آنها)، هۇنداhonda  (در آن)‌‌.
  4. استفاده از ضمیرشخصی درحالت مفعول بیواسط (سمت حرکت) در اول شخص و دوم شخص علاوه بر پسوند – ما: و –سا:  از پسوند خاص –ماغا-mağa (به من) و ساغا-sağa  (به تو) در لهجه قاخ و زاکاتالا استفاده میشود‌‌.
  5. استفاده از پسوند –ایف،-ایف به همراه پسوند –ایتدی و ایتدی در سوم شخص ماضی نقلی مانند: قاچیف//قاچیتدی qaçıf//qaçıtdı (گریخته است)، گزیف // گزیتدی qəzif//gəzitdi (گردش کرده است)‌‌.
  6. در برخی موارد استفاده از فرم قدیمی‌نحوی برای بیان زمان حال مشاهده میشود مانند: گله دۇرۇرgələ durur ( می‌آید)‌‌، باخادۇرۇرbaxa durur (نگاه میکند)‌‌.
  7. در ترکیبات نوع دوم در اکثر موارد پسوند حالت منسوبیت حذف میشود‌‌.  مانند: گؤزآغریgöz ağrı (دردچشم)، آیاق قابayaq qab  (پاپوش)، باش آغریbaş ağrı  (سر درد)‌‌.  این گونه ترکیبها در زبان معیار به صورت گؤزآغریسیgöz ağrısı‌‌، آقاق قابیayaq qabı  و باش آغریسیbaş ağrısı  میباشند‌‌.
  8. حرف ربط  جدا کننده یا در مفهوم منفی بکار میرود‌‌.  مانند: یا یازیر، یا اوخییرya yazır، ya oxuır ( نه می‌نویسد ،نه میخواند)‌‌.  این حالت در زبان معیار با استفاده از کلمه ربط  نه ساخته میشود‌‌.

 

۴- گروه جنوبی:

  1. صدای أ (ə) بازتر تلفظ میشود‌‌.  مانند: أۦ و(خانه) v ۦə،  بۦ نه  nə ۦbə (مرا)‌‌.
  2. مصوت‌های خیشومی‌(،ã ë، ĩ ،į ، ũ، ǜ ) استفاده میشوند‌‌.  مانند:  جیبیآ cibıã (در جیبش)، ده دآ dədä (به پدرش)، أوی ێ əvıĩ (به خانه اش)، ألێ əlį (به دستش)، آغیزی ۊağzıũ (دهانش را)‌‌.
  3. تبدیل آوای  آ (a) به أ (ə) در هجاهای نخست واژه‌‌.  مانند: قره qərə(سیاه)، بغ bəğ(باغ)، قییش qəyiş(کمربند)، أیاخ əyax(پا)، قیقناخ qeyqənax( گاچی)، قمچی qəmçi(شلاق)‌‌.
  4. تبدیل آوای أ (e) به ائـ (ə) مانند: چشمه çəşmə(چشمه)، سوگی səvgi(عشق)‌‌، پنیر pənir(پنیر)، دییل dəyil(نیست)‌‌.   این واژه‌ها در زبان معیار çeşmə sevgi، penir، deyil، تلفظ میشوند‌‌.
  5. تبدیل آوای‌‌ای (i) به مصوت اﯚ (ü) مانند: شکـﯚل şəkül (عکس)، بـﯚلـﯚر bülür (میداند)، بـﯚلدﯚر büldür (سال قبل)‌‌.
  6. تبدیل آوای او(o) به آ (a) مانند: آو av(شکار)، داوشان davşan (خرگوش)، پیلاو pilav(پلو)، جیلاوcilav(افسار)‌‌.
  7. تبدیل آوای اؤ(ö) به أ (ə) مانند: أولات əvlat(اولاد)، توله təvlə(طویله)، بیتو bitəv(کامل)‌‌.  در اینجا در اثر تاثیر همخوان و(v) این حالت رخ میدهد‌‌.
  8. همخوان ک در ابتدای واژه با هجای بسته ائـ (e) تبدیل به گ میشود‌‌.  مانند:  گئچیgeçi (بز)، گئشدی geşdi(رد شد)، گئشنیش geşniş(کشنیز)
  9. تبدیل ک (k) به چ (ç) و گ (g) به ج (c) مانند: چوچه çüçə(کوچه)، چیچیک` çiçiķ (کوچک)،چئچی çeçi(بز)، جل cəl(بیا)، جئجه cecə(شب)، جئتدی cetdi (رفت)‌‌.
  10. تبدیل صدای خ (x) به ه (h) در ابتدای واژه‌‌.  مانند: هئرمان herman (خرمن)، هوروز horus(خروس)، هورک` horəķ(خوراک)‌‌.  این خصوصیت در لهجه اردوباد مشاهده میشود‌‌.
  11. تبدیل صدای چ (ç) به تس (ts) در ابتدای واژه‌ها مانند: تسای tsay(چای)، تسادیر tsadır(چادر)، تسیمیریک` tsimiriķ(نیشکان)‌‌.  این حالت در لهجه اردوباد و مرند مشاهده میشود‌‌.
  12. عدم هماننگی مصوتها در پاره‌‌ای از پسوندها‌‌.  مانند: بئشلیخ beşlıx (پنج تومنی)، أکینچیلیخ əkinçilıx(کشاورزی)، گلماخ gəlmax(آمدن)، گلدیخدا gəldıxda (هنگام آمدن)، ایچمیشیخ içmişıx(نوشیده ایم)‌‌.
  13. در زمان حال ساده علاوه بر پسوند زبان معیار از پسوندهای –ایی iy،-ایو io، -ایری iri نیز استفاده میشود‌‌.  مانند:گلیی gəliy(میاید)، گئدیو gedio(میرود)‌‌، سئویری seviri(دوست دارد)‌‌.
  14. ساخت زمان حال ساده در افعال منتهی به مصوت با پسوند – ر-r ‌‌.  مانند:تانیر tanır(میشناسد)، اوخور oxur(میخواند)‌‌.  در زبان معیار گفته میشود تانییر tanıyır، اوخویورoxuyur‌‌.
  15. دوم شخص زمان آینده غیرمعین به عوض –آجاق‌‌، -أجک با پسوند –آس‌‌، أس ساخته میشود‌‌.  مانند: تۇتاسسان tutassan(خواهی گرفت)، گلسسن gələssən (خواهی آمد)، اوتۇراسسان oturassan(خواهی نشست)‌‌.

اینها رئوس کلی و جنبه‌های متفاوت چهار گروه لهجه‌های ترکی آذربایجانی است که در جغرافیای آذربایجان شناسایی و مدون شده‌اند ‌‌. باید توجه داشت که استفاده از اصطلاح جغرافیایی لزوما موقعیت جغرافیایی لهجه را تبیین نمیکند‌‌.

در عین حال برخی از لهجه‌های ترکی آذربایجانی را نمیتوان بطور اخص در یکی از این گروه‌ها قرار داد‌‌.  برای مثال لهجه ترکی آذربایجانی آستاراخان و برخی نقاط جمهوری داغستان روسیه و ترکی آذربایجانی رایج در جمهوری گرجستان از این نمونه هستند‌‌. از طرف دیگر لهجه‌های ترکی آذربایجانی مناطق میانه ایران (اطراف اراک) و اطراف همدان نیز ویژگیهای خاص خود را دارند که لزوما همه آنها در گروه چهارم (لهجه‌های جنوبی از نظر زبانشناسی) قرار نمیگیرند‌‌.  علت این امر نیز جدایی و دوری لهجه از پهنه سیاسی-جغرافیایی زبان ترکی آذربایجانی میباشد که باعث شده جنبه‌های خاص تحولات دیالکتولوژیک در آنها بروز کند‌‌.

 

دسته بندی لهجه‌ها در ایران

در ایران نیز تاکنون تلاش‌هایی برای دسته بندی لهجه‌های ترکی آذربایجانی رایج در ایران انجام گرفته است‌‌.  یکی از این تلاشها متعلق به آکوپ دیل آچار زبان شناس ترکیه میباشد ‌‌.  وی لهجه ترکی آذربایجانی ایران را به ۹ گروه جغرافیایی به شرح زیر دسته بندی کرده است:

  • مرکزی : تبریز‌‌، مراغه‌‌، ترکمنچای‌‌
  • شمالی: مرند‌‌، اهر‌‌
  • شمال غربی: خوی‌‌، ماکو‌‌
  • شمال شرقی: بجروان‌‌، بکرآباد‌‌
  • شرقی: اردبیل‌‌، خلخال‌‌
  • جنوب شرقی: زنجان‌‌
  • جنوبی: سقز، سایین دژ(سایین قلعه)‌‌
  • جنوب غربی: سردشت، سویوقبلاغ( مهاباد کنونی)‌‌
  • غربی: اورمیه، سلماس ‌‌

البته اطلاعات بیشتری در مورد چگونکی این دسته بندی و استناد علمی‌آنها در دست نیست‌‌.  اگرچه از جنبه نظری با توجه به بررسیهای شخصی اینجانب دسته بندی وی چندان دور از واقعیت نیست‌‌.

دسته بندی دیگر متعلق به بیوک رسول اوغلو است که در سال ۱۹۹۶ طی مقاله‌‌ای منتشر و اعلام داشته است که این دسته بندی بر اساس ملاحظات میدانی و بر مبنای ۱- مشخصات آوایی، ۲- ویژگیهای جغرافیایی مناطق و ۳- قواعد زبانی (قواعد کلی وهماهنگی اصوات) میباشد‌‌. بیوک رسول اوغلو لهجه‌های ترکی آذربایجانی در ایران را به نه گروه به شرح زیر دسته بندی کرده است:

  • لهجه تبریز‌
  • لهجه قره داغ‌‌
  • لهجه یامچی‌‌
  • لهجه اویغور-افشار‌‌
  • لهجه مراغه‌‌
  • لهجه اردبیل‌‌
  • لهجه زنجان‌‌
  • لهجه همدان‌‌
  • لهجه خلج‌‌

تلاشهای وی قابل تقدیر است لیکن بررسی‌ها و استانادات اعلام شده بدور از ملاحظات علمی میباشد و با درنظر گرفتن تخصص مشارالیه که مهندسی زمین شناسی میباشد مطالب قابل اغماز و تقدیر میباشد‌‌.  برای مثال ایشان بیان داشته که در دسته بندی به تمیز و درست بودن لهجه‌‌، قدیمی و بومی‌بودن لهجه و مهاجر نبودن کاربران‌‌، ارتباط لهجه با طوایف‌‌، دور بودن و یا نزدیک بودن به مناطق فارسی زبان، تفاوت میان لهجه‌های شهرها و روستاها، مقایسه آنها با لهجه‌های جمهوری آذربایجان، استفاده و یا حذف بعضی ازحروف در ابتدای واژه‌ها توجه داشته  است‌‌.  همانطوریکه ملاحظه میشود این موارد جنبه‌های عمده برای دسته بندی نمیباشند‌‌، لیکن باید اینگونه ملاحظات را در دسته بندی در کنار اصول علمی‌و ضروری آن مد نظر قرار داد‌‌.

همانطوریکه در نقشه آذربایجان مشاهده میشود پهنه گسترش لهجه‌ها شامل شهرها و روستاهای زیر است:

  1. لهجه تبریز شامل شهرهای اسکو‌‌، خسروشهر و آذرشهر و روستاها و بخشهای تابعه از جمله شامل مناطق مسکونی دامنه شمالی سهند و روستاهای جناح غربی مهرانرود واسمنج‌‌، حربی، بره، لیقوان، اسپارخان، خلعت توکن میباشد‌‌.  ویژگی عمده آن عدم رعایت هماهنگی اصوات است برای مثال میآیم را در تبریز gələcağam تلفظ میکنند‌‌.  در اسپاراخان با حذف صامت (ر) برادر را قیدش qəydəş‌‌، رحیم را یحیم Yəhim‌‌، میآیم را گلییم gəliyəm و در حربی و بره میآیم را گلسوخ gəlsox میگویند‌‌.  لهجه شهر تبریز طبق گفته رسول اوغلو تا چندی قبل به سه منطقه زیر تقسیم میشد، که در اثر مهاجرت‌های بعدی امروزه کمتر به چشم می خورد:لهجه قره باغ شامل جناح شرقی مهرانرود از روستای دیزه تا دامنه شرقی کوه سهند تا متنق‌‌، ایراناق‌‌، سیسان، سراسکند‌‌، مراغه‌‌، صایین قلعه، بستان آباد، میانه، سراب،قره داغ‌‌، اهر‌‌، خیوه‌‌، مغان‌‌، سپس بصورت کریدوری در ساحل رود ارس جلفا‌‌، قرقشلاق، بیجان، عربلر، نازیک‌‌، مرکنلر، قاراقوینلو، مرگیت‌‌، قایقاچ و سپس قره عینی تا حوالی ارومیه ادامه دارد‌‌.  از ویژگیهای این لهجه رعایت قانون هماهنگی اصوات است‌‌.  در برخی از روستاها حرف (خ) وجود ندارد و با حرف (ه) جایگزین میشود یعنی هورما (خرما) و‌هانیم  (خانم) گفته میشود‌‌.  در ابتدای واژه‌هاییکه با ر شروع میشوند مصوت (ای) اضافه میشود مانند ایرحیم (رحیم)‌‌.
    • شمال غربی شامل محله‌های یئنی شام غازان، حکم آباد، منجم و قاراقاج‌‌
    • دوچی‌‌، امره قیز، لیلاوا و خطیب‌‌
    • ششکلان، باغ مشه، خیابان،مارالان و مناطق مرکزی‌‌
  2. لهجه یامچی شامل شهر مرند‌‌، صوفیان، یامچی، شبستر، خامنه، دیزج خلیل، دریان، شانجان، گمیچی تا شمال دریاچه اورمیه شامل زنوز، گلین قایا، علمدار، گرگر، یکان‌‌، ایواوغلو و آقچای است‌‌.  این لهجه با لهجه اردوباد و نخجوان نزدیکی دارد‌‌.  در اینجا قبلمه qəbləmə(قابلمه)، قپق qəpəq(در)، قردش qərdəş(برادر) رایج است‌‌.  تلفظ کشیده افعال نه مثل تبریز کشیده و نه مثل قره داغ کوتاه است‌‌، بلکه بینابینی میباشد‌‌.  در صوفیان و اطراف  به عوض گلیبدی (آمده است) و ووروبدو(زده است) میگویند گلیددی gəliddi‌‌، ووروددوvuruddu‌‌.  جالب اینجاست که در لهجه سلماس که به لهجه اورمیه مربوط است نیز این حالت دیده میشود‌‌.  لهجه روستای قپچاق که در این تقسیم بندی داخل است ویژگیهای کاملا مجزایی دارد‌‌.
  3. لهجه اویغور-افشار شامل ساوجبلاق (مهاباد فعلی)‌‌، سولدوز و از طریق اورمو-سلماس-خوی تا مرز ترکیه گسترده است‌‌.  در این لهجه از عنصر (ی) در دوم شخص مفرد و جمع حالت منسوبیت استفاده میشود؛ آتایین atayın(پدرت) و آتاییزین atayızın(پدرتان)‌‌.  در جغرافیای این لهجه مابین اورمیه و سلماس در دشت قوشچو لهجه روستای قره باغ  خاصی و حالت جزیره را دارد‌‌.  این لهجه به لهجه گروه غربی جمهوری آذربایجان نزدیکتر است‌‌.  در روستای یین کنکرالیسی  صدای مرکب (نک) هنوز حفظ شده است ‌‌. برای مثال در اینجا و اطراف آن میگویند گلیرنک gəlirəng(می‌آیی)، قالیرانک qalırang(می‌مانی)‌‌.  شواهد این لهجه را در روستاهای قاراحسنلی، زینالی، یورقانلی، بالوو، گجین، ولینده، قلعه، تورپاق قلعه، قاراقاج میتوان مشاهده کرد‌‌.
  4. لهجه مراغه شامل دامنه جنوبی کوه سهند تا حدود سراسکند شهر میاندواب، صایین قلعه تا بناب‌‌، ملکان‌‌، عجب شیر و آذرشهر میباشد‌‌.  در این لهجه صدای (ر) بسیار ضعیف تا تبدیل به (ی) تلفظ میشود‌‌.  مثلا گلییمgəliyəm (می‌آیم)‌‌، آیا aya(میان)، سایی sayi(زرد)، قییه qeye(سیاه) میگویند‌‌.  در تصریف افعال هماهنگی اصوات رعایت نمیشود و قالاجم qalacem (میمانم)، گلجم  gelecem (میایم)‌‌.
  5. لهجه اردبیل شامل شهر اردبیل، نمین، خلخال، آستارا و انزلی و بخشهایی از طوالش میباشد‌‌.  شبیه لهجه یاردیملی جمهوری آذربایجان است‌‌.  ویژگی این لهجه استفاده از پسوند –یو برای زمان حال ساده است‌‌.
  6. لهجه زنجان شامل شهر زنجان‌‌، هیدج‌‌، سلطانیه، خدابنده‌‌، قروه و سنقر است‌‌.  منطقه وسیعی را تا ماه نشان و کوزه کنان و تا دامنه‌های قزقلعه سی را دربر میگیرد‌‌.  در این لهجه کلمات واضح است و عدم هماهنگی اصوات کمتر دیده میشود‌‌.  هرچه به سمت همدان و قزوین نزدیکتر میشویم شاهد حذف س در ضمیر متصله دوم شخص مفرد میشویم‌‌.
  7. لهجه همدان از ابهر و تاکستان، قزوین و دامنه‌های الموت بسمت جنوب اشتهارد، بویین زهرا، آوج‌‌، بهار و اسدآباد و مناطق بین آنها را در بر میگیرد‌‌.  بجز شهر همدان و شهر قزوین اکثر روستاها و منطق تابعه در این لهجه میگنجند‌‌.   در این لهجه تبدیل صامت  آ به صامت ائـ  a>e بارز است و میگویند بئهار‌‌، نئهار‌‌.  در این لهجه از ادات سئوال پسوند –می‌استفاده میشود‌‌.
  8. لهجه خلج شامل منطقه بزرگی از جنوب تهران‌‌، شهریار، کرج، تا ساوه‌‌، قم‌‌، سلفجان ‌‌.  اراک و خمین را دربر میگیرد‌‌.  این لهجه به لهجه ترکهای خراسان نزدیک میباشد ‌‌.

لازم به ذکر است که با توجه به اینکه دسته بندی فوق فاقد صراحت علمی‌و مبنای زبانشناسی است، لیکن جزو تلاشهای اندک در ایران برای بررسی لهجه‌ها و دسته بندی آنها بشمار میرود‌‌.

دسته بندی دیل آچار و رسول اوغلو شباهتهایی بهم دارد‌‌.  اگرچه میدانیم که زبانشناس دیل آچار هیچگاه به این مناطق سفر نکرده است‌‌، به روشنی از مستندات و دلایل وی برای دسته بندیش اطلاعی نداریم‌‌.  بهرحال وی زبانشاسی حاذق بود و بدون رجوعات علمی‌مطلبی را بیان نمیکرد‌‌.  از جانب دیگر رسول اوغلو به مناسبت کارش به کلیه این مناطق سفر کرده و مطالب وی حاصل مشاهدات و یاداشت برداریهای وی است‌‌.  لیکن با توجه به اینکه مطالب ارائه شده پراکنده و فاقد ضوابط و روشهای موجود متدلوژی علمی‌میباشد نمیتواند بطور قطع و یقین مورد استناد قرار گیرد‌‌.

مقاومت عشایر شاهسون در برابر اشغالگران روسی

 
ارس تبار:در میان طوایف شاهسون دو طایفه قوی تر و بزرگتر از سایرین بودند یکی از آنها طایفه قوجابیگلو و دیگری طایفه حاج خوجالو بود.

پس از شکست ایرانیان در جنگ اصلاندوز و تحمیل شدن دو عهدنامه ننگین گلستان و ترکمنچای در زمان فتحعلی شاه قاجار جنگهای ایران و روسیه به پایان رسید. از آنجایی که  رود ارس به عنوان سرحد دو دولت تعیین شده بود مناطق واقع در ساحل شمالی رود ارس و به تبع آن قسمت اعظم قلمرو قشلاقی و مراتع بسیار غنی ایل شاهسون در قلمرو روسیه قرار گرفت. پس از آن دولت روسیه تزاری به سرعت به فکر تثیبت سرزمینهای جدید افتاد که یکی از اولین اقدامات آن بستن  مرزها به روی شاهسونها و جلوگیری از ورود آنها به چراگاههای زمستانی آن سوی ارس بود.

 


عبداله وند در ادامه افزود:از آنجایی که طوایف شاهسون برای قرنها نصف سال را در آن سوی مرز زندگی کرده بودند و آنجا را وطن مادری خودشان می دانستند، پس از بسته شدن مرزها وضعیت بسیار دشوار و نابسامانی را در این سوی مرز متحمل شدند و دوران سختی را شروع کردند. از دست رفتن بهترین مراتع، ظلم و بیدادگری سالداتهای روسی در حین بیرون راندن شاهسونها از قشلاقات ، از دست رفتن بازار شهرهای سالیان، شیروان، گنجه و قره باغ که آنها مایحتاجشان را از آنجا تامین می کردند واختلافات شدید بین طایفه ای بر سر تقسیم مراتع باقی مانده شاهسونها را نسبت به روسها بی نهایت کینه ای ساخت و در نهایت آنها را به سوی تشکیل یک نهضت مبارزه با اشغالگری سوق داد.

روسها قشلاقات مغان را جولانگاه خویش ساخته بودند

این پژوهشگر و تاریخ شناس شهر اصلاندوز و مغان در ادامه سخنان خود گفت:اما روسها که هنوز اهداف دیگری در سر داشتند حتی برای لحظه ای از قلمرو شمال غربی ایران و سواحل جنوبی ارس غافل نبودند.از جمله این اهداف عمل کردن به وصیت پتر کبیر و  کشاندن پای روسها از سرزمینهای یخ بسته به قلمرو آبهای گرم و به دنبال آن دست اندازی به کشور هندوستان بود که در تصرف رقیب سرسختشان انگلیس قرار داشت. به خاطر این مسئله روسها قشلاقات مغان را جولانگاه خویش ساخته بودند و مرزبانانشان در تمامی روزهای سال از مرز رد می شدند و با بهانه و بدون بهانه به تعقیب و آزار و اذیت شاهسونها می پرداختند.

طایفه قوجابیگلو  و دیگری طایفه حاج خوجالو دو طایفه قوی تر و بزرگتر

وی در پاسخ به سئوال خبرنگار ارس تبار مبنی بر کدام طوایف شاهسون بیشترین نقش را در آن دوران داشتند گفت:در میان طوایف شاهسون دو طایفه قوی تر و بزرگتر از سایرین بودند .یکی از آنها طایفه قوجابیگلو  و دیگری طایفه حاج خوجالو بود. از روسا و جنگجویان بسیار دلیر  این دو طایفه می توان جوادخان حاج خوجالو و بهرام خان و نوروزخان قوجابیگلو را  نام برد. مراتع قشلاقی طایفه حاج خوجالو در اصلاندوز و اطراف رودخانه دره یورد و مراتع ییلاقی شان در دامنه های سبلان قرار داشت. این دو طایفه هیچ گاه سر سازگاری با روسها را نداشتند و اختلافات و درگیری شان با روسها تمامی نداشت. مردان این دو طایفه تا فرصت پیدا می کردند از مرز رد می شدند و مرزبانان روسی را مورد حمله قرار می دادند. سالداتها را می کشتند و اسب ، اسلحه و سیورسات و اموالشان را به غنیمت می بردند. این جریان سالها ادامه داشت تا این که چند درگیری بزرگ در بیله سوار و اصلاندوز بین طوایف قوجابیگلو و حاج خوجالو و سالداتهای روسی پیش آمد و هر بار روسها با دادن تلفات سنگینی به آن سوی مرز عقب نشستند. در یکی از این درگیریها که در اصلاندوز رخ داد حدود پانزده سوار روس که در راس آنها افسری با درجه پالکونیک یا سرهنگی قرار داشت به بهانه تعقیب دزدان اسب به اصلاندوز تاختند و پس از جرو بحث با محمودخان پدر جوادخان که در آن موقع دوران کهنسالی را سپری می کرد تعداد زیادی از مرغوبترین اسبهای طایفه را به قصد توقیف از ایلخی جدا کردند. در این موقع جوادخان از راه رسید و درگیری بسیار خونینی رخ داد. بیش از ده سوار روس به دست جوادخان و چند تن از حاج خوجالوها کشته شدند و بقیه همراه فرماندهشان به آن سوی مرز گریختند. به دنبال این حادثه روسها با سالداتها و تجهیزات بیشتری از رود ارس گذشتند و به اصلاندوز حمله کردند. این حادثه مصادف با کوچ شاهسونها به ییلاق بود. به دستور جوادخان و عموی وی حاج حضرتقلی خان مین باشی افراد  بار و بنه را بر پشت شترهای نر بار نمودند و همه زنها و بچه ها و افراد سالخورده را  همراه چوپانها وگله ها به سمت ییلاق حرکت دادند. خان و جنگجویان طوایف حاج خوجالو ، گیکلو و گبلو راه را بر سالداتها بستند. جنگ سختی در نقطه ای مابین تپه نادری و رودخانه دره یورد در گرفت. تعدادی از افراد خان در حین تاخت مورد اصابت گلوله سالداتها قرار گرفتند و کشته شدند. اما روسها که انتظار حمله بزرگی را نداشتند شدیدا غافلگیر شدند و از آنجایی که در زمین نسبتا هموارتری قرار گرفته بودند، تلفات شدیدی را متحمل شدند . پس از ساعتها جنگ و گریز در نهایت روسها با رهاکردن دو عراده توپ شراپنل به آن سوی ارس عقب نشینی کردند. افراد خان پس از جمع سلاحها و مهمات غنیمتی توپها را به سمت تپه ماهورها حرکت دادند و در بالای تپه بزرگی نزدیک به قشلاق اژدربیلوی فعلی قرار دادند که آن نقطه امروزه  نیز توپ چکیلن نامیده می شود.

روسها دست به انجام یک عملیات بزرگ علیه شاهسونها زدند

قنبر عبداله وند افزود:پس از این حوادث و جنگ خونینی که بین سالداتهای روس و جنگجویان طایفه قدرتمند قوجابیگلو در بیله سوار رخ داد، روسها دست به انجام یک عملیات بزرگ علیه شاهسونها زدند. یک ژنرال روسی به نام فیدارف که شاهسونها او را به خاطر مدالهای روی سینه اش پول کوینک می نامیدند از طرف تزار نیکلای دوم فرماندهی عملیات را بر عهده گرفت. فیدارف نیروهای تحت امر خویش اعم از سواره نظام و ستونهای پیاده را که مسلح به توپهای شراپنل و مسلسلهای ماکزیم بودند در قالب سه لشگر سازماندهی کرد. یک لشگر را به سوی طایفه آراللوی اردبیل روانه ساخت. لشگر دوم  از ارس گذشت و از طریق اصلاندوز به سمت ییلاقات طایفه حاج خوجالو روانه شد و دسته سوم به فرماندهی خود ژنرال در منطقه ثمرین اردبیل مستقر شد و آماده حمله به ییلاقات طایفه قوجابیگلو در کوهستان سردابه شد.

 وی اضافه کرد:لشگری که برای جنگ با حاج خوجالوها روانه شده بود پس از پیوستن به لشگر دیگری به فرماندهی ژنرال دالماچوف روسی در قوشاداغ و قاشقا مئشه با جنگجویان حاج خوجالو درگیر شد. سواران جوادخان بین اوبه ها و لشگر روس قرار گرفته و در لابلای صخره ها و میان درختان کوهی سنگر گرفته بودند. باران گلوله و پاره های چدن و فولاد توپها باریدن گرفت و از طلوع خورشید تا شروع تاریکی ادامه یافت.  به دستورخان افراد با استفاده از تاکتیک گازانبری در پشت و جناحین دشمن ظاهر می شدند و در حال تاخت مسلسلچی ها و توپچی ها را هدف قرار می دادند و به سرعت در پشت صخره ها ناپدید می شدند. تعدادی از جنگجویان از جمله احد فرزند جوادخان در جنگ کشته شدند.  زمین پوشیده از اجساد سالداتها شده بود. تعداد زیادی از توپهای روسی و ارابه های چادر برزنتی حمل سیورسات به آتش کشیده شدند. روسها در حالی که بیش از هزار نفر از سالداتهایشان کشته شده بود عقب نشینی کردند.

جوادخان برای تحلیل بردن قوای روس سوارانش را در اوج گرمای تابستان به سوی مغان حرکت داد

این استاد توانا در ادامه خاطرنشان کرد:ژنرال فیدارف که در کوهستان سرداوا وارد جنگ هولناکی با قوجابیگلوها شده بود، پس از شنیدن این خبر ناگوار جنگ با آنها را رها کرد و برای جنگ با حاج خوجالوها به سوی ییلاقات آنها به راه افتاد. جوادخان برای تحلیل بردن قوای آنها سوارانش را در اوج گرمای تابستان به سوی مغان حرکت داد . چون در دشت صاف و هموار مغان امکان مقاومت در برابر مسلسلهای ماکزیم روسی ممکن نبود به دستور خان حاج خوجالوها و در کنار آنها سواران طوایف گیکلو و گبه لو  در تپه ماهورهای آغ داغ اصلاندوز سنگر گرفتند. وقتی روسها به آن نقطه رسیدند دوباره جنگ بسیار سختی درگرفت و توپخانه روسها با شدت حیرت انگیزی به کار افتاد و کار بر حاج خوجالوها سخت تر شد. خان  و تعدادی  افراد داوطلب اسبها را به سمت توپچی ها به تاخت درآوردند و همه آنها را هدف قرار دادند و به سرعت در داخل دره ها وآبکندها ناپدید شدند. پس از ساعتها جنگ  و گریز  و کشتن گروهی از سالداتها به سمت بالادست دره یورد به راه افتادند و سالداتها را دوباره به دنبال خود کشیدند. در منطقه ارشق به جنگجویان طایفه قدرتمند قوجابیگلو پیوستند که توسط بهرام خان و نوروزخان فرماندهی می شدند.ژنرال فیدارف به اردبیل مراجعت کرد و به تجدید قوا پرداخت. در مدت بسیار کوتاهی دسته های بیشتری از سالداتها و مقدار بسیار زیادی تجهیزات و سیورسات جنگی از جانب تزار برای کمک به او فرستاده شد. این بار جنگجویان شاهسون اعم از سواران حاج خوجالو و قوجابیگلو و طوایف تابعه در منطقه کوهستانی ارشق سنگر گرفتند. فیدارف لشگر انبوه خود را به حرکت درآورد و شاهسونها را از چهار طرف به محاصره درآورد. جنگی که شروع شد روزها ادامه پیدا کرد. از هر دو طرف افراد زیادی کشته شدند. بیش از دویست نفر از جنگجویان شاهسون به شهادت رسیدند که تعدادی از آنها نزدیکان روسای طوایف از جمله سواد پسر دیگر جوادخان بود.

وی افزود:خبر جنگ بزرگ در کل منطقه پبچید. افراد بیشماری اعم از شاهسون، روستایی و شهری از شهرهای اهر ،مشگین و اردبیل و اوبه های دور و نزدیک به کمک جنگجویان رفتند. حتی آنهایی که تفنگ نداشتند با شمشیر ، قمه، سه شاخ و پیتهای پر از نفت سیاه برای آتش زدن سیورسات دشمن به میدان جنگ هجوم آوردند. این بار روسها از چهار طرف در محاصره قرار گرفتند. توپخانه روسها به کلی منهدم شد و کل تجهیزات و مهماتشان به آتش کشیده شد. در نهایت ژنرال و باقی مانده لشگر شکست خورده ، با به دست گرفتن پرچم های سفید از طریق معبری که برای خروج آنها باز گذاشته شده بود  از آن معرکه هولناک خارج شدند و از طریق بیله سوار به آن سوی مرز عقب نشست.

محل یورتگاه و آلاچیق جوادخان در نقطه ای حدود پشت مسجد جامع کنونی اصلاندوز قرار داشت

 پژوهشگر و مدرس دانشگاه در پایان گقتگو اظهار کرد:جنگ شاهسونها با روسها پس از این حادثه نیز ادامه پیدا کرد که شرح وقایع آن زمان می برد. اما در این قسمت لازم است که اشاره کوتاهی به زندگی جوادخان حاج خوجالو داشته باشیم. او بنا به گواهی تاریخ و معمرین منطقه بزرگترین و شجاع ترین جنگجوی شاهسون بود که به همراه افراد طایفه اش سالها در برابر تجاوزات قوای پرشمار روسی ایستادگی کرد و در این راه دو فرزند جوان خود را نیز از دست داد. او در حدود سال  1247  هجری شمسی در اصلاندوز متولد شد. زندگی قشلاقی آنها به کلی در اصلاندوز سپری شد. محل یورتگاه و آلاچیق وی در نقطه ای حدود پشت مسجد جامع کنونی اصلاندوز قرار داشت. سرانجام در سال 1320 چند روز قبل از حمله روسها به ایران دار فانی را وداع گفت و در روستای میزان از توابع مشگین شهر به خاک سپرده شد.

گفتنی است وی در گفتگوی خود با ارس تبار علاوه بر مطالعات میدانی و مصاحبه با افراد محلی از منابع زیر نیز بهره گرفته بود از جمله ـ" تاریخ اجتماعی سیاسی شاهسونهای مغان ـ ریچارد تاپر"ـ "مغان در گستره تاریخ ـ عزیزاله قلمی" ـ تاریخ دشت مغان ـ میرنبی عزیززاده" ـ دشت مغان ـ سهراب آدگوزلی "ـ دشت مغان در گذرگاه تاریخ ـ ناصر احدی بیله سوار"   ـ" مغان نگین آذربایجان ـ احد قاسمی"

حقایقی جالب در مورد آلمان

حقایقی جالب در مورد آلمان

 

آلمان،عیت‌ترین کشور اتحادیه‌ی اروپا، چنان شناخته‌شده است که نیازی به معرفی نداشته باشد، اما در این مطلب حقایقی درباره این کشور می‌خوانید که شاید تا به حال نمی‌دانستید. با کجارو همراه باشید.

 

۱. آلمان با ۸۱ میلیون نفر جمعیت، پرجمعیت‌ترین کشور اتحادیه‌ی اروپا است. 

۲. شهرهای آخن، رگسبورگ، فرانکفورت، نونبرگ، وایمار، بن و برلین از گذشته تاکنون پایتخت‌های آلمان بودند.

۳. وسعت برلین ۹ برابر پاریس است و تعداد پل‌های این شهر بیشتر از ونیز است.

۴. در آلمان برای کسی که بخواهد از زندان فرار کند هیچ مجازاتی در نظر نگرفته شده است چون آن‌ها معتقد هستند که آزاد بودن یک غریزه‌ی بنیادی بشر است!

۵. نوادگان همسر «نازی یوزف گویلز» امروزه ثروتمندترین خانواده‌ در آلمان هستند.

۶. اولین مجله‌ی جهان در سال ۱۶۶۳ در آلمان منتشر شد!

۷. بعد از جنگ جهانی اول، تعداد مردان آلمان بسیار کم شده بود به‌ طوری که از هر ۳ زن، فقط یک نفر می‌توانست با یک مرد ازدواج کند.

۸. در آلمان تمام شدن سوخت اتومبیل‌ در بزرگراه‌ها غیر قانونی است.

۹. از سال ۱۹۸۹ تا سال ۲۰۰۹ حدود ۲۰۰۰ مدرسه در آلمان به‌خاطر کمبود دانش‌آموز بسته شد!

۱۰. جمعیت آلمان رو به کاهش است. جمعیت این کشور در دهه‌ی گذشته حدود دو میلیون نفر کاهش یافته است.

۱۱. «همبرگر» نام خود را از شهر «هامبورگ» آلمان گرفته است.

۱۲. در سال ۲۰۱۴، آلمان رسما شهریه‌های دانشگاه‌ها را لغو کرد، حتی برای دانشجویان بین المللی!

۱۳. ۶۰ درصد ویدئوهای پربازدید و محبوب «یوتویوب» در آلمان فیلتر شده‌اند!

۱۴. در جنگ جهانی دوم ۲ میلیون زن آلمانی (۱۳ الی ۷۰ سال) توسط ارتش سرخ مورد تجاوز قرار گرفتند.

۱۵. آلمان غرامت نهایی پیمان جنگ جهانی اول ورسای را در سال ۲۰۱۰ پرداخت کرد!

۱۶. حدود ۵۵۰۰ بمب عمل نشده‌ی جنگ جهانی دوم کشف و خنثی شد، یعنی به‌ ازای هر ۱۵ روز یک بمب کشف شده است. 

۱۷. در سال ۱۹۱۷ آلمان با حمله به آمریکا از مکزیک دعوت کرد تا در جنگ جهانی اول شرکت کند تا سرزمین‌های از دست رفته‌ی تگزاس، نیومکزیکو و آریزونا را دوباره به‌دست آورد.

۱۸. نوشابه‌ی فانتا ابتدا در آلمان تولید شد که در نتیجه‌ی مشکلات واردات کوکا کولا به آلمان نازی در طول جنگ جهانی دوم بود.

 

آلمان فانتا

۱۹. بازی چکرز چینی در آلمان اختراع شده است!

۲۰. «داخائو» که اولین اردوگاه کار اجباری نازی در آلمان بود، شش سال قبل از جنگ جهانی دوم باز شد.

۲۱. در طول جنگ جهانی اول پادشاه انگلیس، تزار روسیه و امپراتور آلمان عموزاده بودند!

آلمان

۲۲. بازیکن فوتبال تیم ملی آلمان، «مسعود اوزیل» پاداش پیروزی در جام جهانی خود را که ۳۰۰ هزار یورو بود، صرف هزینه‌های جراحی ۲۳ کودک در برزیل کرد.

۲۳. تنها در جنگ «استالینگرد» تعداد آلمانی‌هایی که به‌دست روس‌ها کشته شدند، بیشتر تعداد کشته‌شدگان آلمانی است که در طول جنگ جهانی دوم به‌دست آمریکا کشته شدند!

۲۴. یک پروژه‌ی ساختمانی در برلین وجود دارد که می‌خواهند یک مسجد، یک کلیسا و یک کنیسه، همه را در یک ساختمان بسازند!

۲۵. در آلمان، دانمارک، ایسلند و چند کشور دیگر قوانینی وجود دارد که تعیین می‌کنند چه اسم‌هایی را می‌توان روی نوزاد گذاشت.

۲۶. انجام سلام نظامی نازی در آلمان یک جرم جنایی محسوب می‌شود و تا ۳ سال مجازات زندان دارد!

۲۷. کندن چنگال‌های گربه در ۲۲ کشور از جمله آلمان، فنلاند، سوئیس، استرالیا، نیوزیلند و ژاپن غیر قانونی است! این کار در آمریکا مشکل قانونی ندارد.

۲۸. برق حدود یک سوم آلمان از انرژی‌های تجدیدپذیر تولید می‌شود.

۲۹. دیوار برلین پس از سخنرانی سخنگوی آلمان شرقی در یک کنفرانس مطبوعاتی توسط شهروندانی فرو پاشید که گمان می‌کردند سخنگو در این در این سخنرانی اعلام کرده است که عبور از مرز امتیازی بدیهی برای هر شهروند است.

۳۰. بدهی آلمان از جنگ جهانی اول معادل ۹۶ هزار تن طلا بود!

۳۱. شما در آلمان نمی‌توانید نام فرزند خود را «متی» (Matti) بگذارید، چون جنسیت کودک را مشخص نمی‌کند. (این نام هم اسم دختر است و هم اسم پسر)

۳۲. زمانی که در جام جهانی ۲۰۱۴ بزریل، آلمان قهرمان شد اولین باری بود که این کشور به‌عنوان کشوری متحد این جام را برنده شده بود. در دوره‌های قبلی که آلمان ۳ بار قهرمان شد که با نام آلمان غربی در این رقابت‌ها شرکت کرده بود.

آلمان

۳۳. آلمان و ژاپن کمترین آمار تولد را در جهان دارند.

۳۴. هنوز هم آلمان شرقی و آلمان غربی در عکس‌های فضایی تفاوت چشم‌گیر دارند و این امر به‌خاطر استفاده از چراغ‌های خیابانی متفاوت است.

۳۵. یک درصد جمعیت آلمان به‌طور ژنتیکی در برابر بیماری ایدز مصون هستند.

۳۶. «دیوید بووی» خواننده، در سال ۱۹۸۷ در دیوار برلین موسیقی اجرا می‌کرد و این در حالی بود که مردم آلمان شرقی پشت دیوار برای شنیدن صدای او جمع شده بودند. می‌توانستید صدای تشویق‌ها و همراهی کردن مردم را با آواز خواننده از پشت دیوار بشنوید.

۳۷. به‌دلیل فاجعه‌ی اتمی «چرنوبیل» در حال حاضر گرازهای وحشی آلوده به رادیواکتیو در سراسر آلمان پراکنده هستند.

۳۸. در بسیاری از خانه‌های سالمندان در آلمان ایستگاه‌های اتوبوس جعلی وجود دارد تا کسانی که مشاعر خود را از دست داده‌اند و می‌خواهند از آن جا فرار کنند را جمع آوری کنند.

۳۹. پولی که آمریکایی‌ها در سال صرف حیوانات خانگی خود می‌کنند، بیشتر از کل بودجه‌ی دفاعی آلمان است!

۴۰. روز ۹ نوامبر روز خاصی در آلمان است. در این روز در ۱۹۱۸ آلمان به دولت جمهوری تبدیل شد، در سال ۱۹۲۳ کودتای مونیخ به‌وقوع پیوست، در ۱۹۳۸ شب بلورین (یا همان شب شیشه‌های شکسته) اتفاق افتاد و در همین روز در سال ۱۹۸۹ دیوار برلین فرو پاشید.

۴۱. آلمان اولین کشوری بود که در طول جنگ جهانی اول به‌منظور صرفه جویی در مصرف انرژی تغییر ساعت تابستانی را اجرا کرد.

آلمان

۴۲. سربازان نیروهای نظامی آلمان مجاز هستند نسبت به فرمان‌هایی که فکر می‌کنند کرامت انسانی یا وجدان را نقض می‌کنند، نافرمانی کنند!

نبرد باکو

نبرد باکو

نبرد باکو نبردی است که از ۲۶ اوت ۱۹۱۸م تا ۱۴ سپتامبر ۱۹۱۸م به طول انجامید. این جنگ میان نیروهای ائتلاف امپراتوری عثمانی-جمهوری دمکراتیک آذربایجان یا موسوم به اردوی اسلام قفقاز و گروه‌هایی از داغستان به فرماندهی نوری پاشا و مورسل بِی با نیروهای ائتلاف بلشویک به فرماندهیگریگوری کورگانف - ارتش باکو که (از افسرها و سربازان ارمنی تشکیل شده بود) به فرماندهی ژنرال داکوچایف و سرهنگ آوتیسوف و نیروهایی که در طول جنگ به آنان اضافه شد (نیروهای امپراتوری بریتانیا (که از سربازان نیوزیلندی، کانادایی و استرالیایی تشکیل شده بود) به فرماندهی لیونل دانسترویل و ارتش سفید) انجام گرفت و در نهایت موجب شکست نیروهای نوری پاشا شد.

این نبرد به عنوان بخشی از یک رشته عملیات جنگی در قفقاز که به مدت چهار سال به طول انجامید و آغاز جنگ جمهوری دمکراتیک آذربایجان و اولین جمهوری ارمنستان که به مدت دو سال به طول انجامید می‌باشد.

هدف از جنگ، اشغال باکو و پاکسازی مسیحیان و رسیدن به آرمان پان‌تورانیسم توسط دولتمردان عثمانی و نیروهای تحت امر آنان، اردوی اسلام قفقازبود.

سقوط باکو

 رژه ارتش ترکیه یا اردوی اسلام قفقاز در باکو. (۱۴٬۰۰۰ نفر پیاده‌نظام، ۵۰۰ نفرسواره‌نظام، ۴۰ عدد توپ (جنگ‌افزار)در دوران اولیه دفاع باکو، پس از نبردهای سختی که در روزهای ۲۷–۳۰ ژوئن نزدیک شهرستان گوی‌چای روی داد، ارتش باکو در «نبرد کاراماران» (۱۶–۱۷  ژوئن) که از افسرها و سربازان ارمنی تشکیل شده بود، به دلیل اشتباهات فرمانده قوا در عملیات جنگی و همچنین ضد حملات ارتش عثمانی به رغم ادامه نبردهای تدافعی مجبور به عقب‌نشینی به باکو شد. این امر تأثیر سویی در عملیات آتی گذاشت و موجب عدم موفقیت برنامه‌های تدافعی شد. با عقب‌نشینی ارتش باکو، ارمنیان ساکن بخش‌های گوی‌چای و شهرستان شماخی نیز کوچ و به باکو مهاجرت کردند.

در اوایل سپتامبر، قشون عثمانی با پیشروی به سوی باکو، روستاهای پیشرو خود را یکی پس از دیگری تصرف کرد. بدین ترتیب باکو از طرف خشکی به طور کامل محاصره شد و ارتباط خود را با دنیای خارج فقط از طریق دریای خزر حفظ کرد.

 
نیروهای انگلیس در بندر باکو. (۱٬۰۰۰ نفر پیاده‌نظام، ۱ یگان توپخانه، ۱ عدد مسلسل، ۳ عدد خودرو زره‌پوش جنگی، ۲ فروند هواپیما

روزهای پایانی دفاع از شهر نزدیک می‌شد (۱۴ سپتامبر)، زمانی که همانند مسئله دفاع از شهر، سرنوشت آینده صد هزار ارمنی ساکن در شهر نیز باید حل و فصل می‌شد.

 
سربازان ارمنی در حال تمرین نظامی. (۶٬۰۰۰ نفر پیاده‌نظام و ۴۰۰ عدد توپ  (جنگ‌افزار))

ایشخانیان می‌نویسد:«ارمنیان بیش از سایرین در باکو، در مسئله دفاع از شهر ذی‌نفع بودند. زیرا این امر برای آنان مسئله مرگ و زندگی بود.»

 
نیروهای روس (ارتش سفید) با ۶۰۰ سربازصبح روز ۱۳ سپتامبر، پیاده‌نظام عثمانی که جوخه‌هایی از داغستان نیز به آنها پیوسته بودند در منطقه سوراخانی دست به حمله زدند و تا نیمه شب سعی داشتند خط دفاع باکو را بشکنند. نبرد تا ساعت ۳ بامداد روز ۱۴ سپتامبر ادامه یافت. اگر چه نیروهای باکو از شهر دفاع می‌کردند و سعی داشتند مانع از پیشروی تٌرک‌ها شوند، ولی با این وجود به دلیل برتری نیروهای دشمن از نظر نفرات موفق به متوقف کردن حملات دشمن نشدند و با مبارزه‌ای بی‌امان شروع به عقب‌نشینی کردند.

شرایط هنگامی بغرنج شد که ساعت ۲ بعدازظهر در لحظه‌های اوج جنگ در جناح راست، جوخه‌های بیچراخوف و جوخه‌های انگلیسی که از شمال ایران برای کمک به نیروهای باکو آمده بودند (به فرماندهی کاپیتان بولینگتن) به فرمان سرهنگ استوکس فرمانده ستاد ارتش باکو بدون اطلاع  قبلی، سنگرهای خود را رها و به قصد ترک باکو به سمت بندر حرکت کردند. این اقدام غیرمنتظره و غیرقابل توجیه تأثیر سویی بر روحیه رزمندگان مستقر در سنگرها گذاشت.

در دفاع از شهر باکو فرماندهی انگلیس در پی رسیدن به اهداف سیاسی و منافع اقتصادی خود بود و در وهله اول نگران مسئله تأمین سوخت ارتش انگلیس در میان رودان، از طریق بندر انزلی بود. موفقیت‌های موقتی حاصل از نبردهای چهاردهم سپتامبر موجب گردید تا مدافعان موفق شوند تصرف باکو را متوقف کنند و آن ساعات گرانبها و ضروری را برای خروج ساکنان ارمنی از شهر فراهم آوردند.

هنگامی که جوخه‌های انگلیسی که از ایران برای کمک به مدافعان باکو آمده بودند و ژنرال بیچراخوف سنگرها را ترک کردند و ساعت ۵ به قصد ایران سوار  کشتی شدند، اضطراب و هراس بر ساکنان ارمنی مستولی شد. ارمنیان برای نجات از کشتار ناگهانی، شتابزده برای سوار شدن به کشتی به قصد مهاجرت به کشورهای همجوار به سوی بندرگاه حرکت کردند. کشیش ارمنیان باکو یغیشه گغامیانس می‌نویسد:

«می توان گفت که دیدن همه اینها، خروج نیروهای انگلیسی موجب گردید تا در محله‌های ارمنی‌نشین دیگر کسی باقی نماند. مرد، زن و کودک بقچه به بغل آشفته به سوی ساحل دریا می‌دویدند.

مهاجرت ارمنیان به ایران

در جلسه هیئت مدیره خزر مرکزی و استپان زوریان از فدراسیون انقلابی ارمنی تصمیم متوقف کردن عملیات دفاعی و تسلیم شهر به نیروهای دشمن اتخاذ گردید. اعضای کمیته ایلیوچگین و لئونتویچ موظف شدند به همراه سفرای ایران و سوئد مستقر در باکو با نماینده دشمن ملاقات کرده و در مورد شرایط تسلیم شهر به نیروهای دشمن مذاکره کنند. همزمان تصمیم تخلیه شهر از مردم و سربازان گرفته شد و به این منظور ۶۰ کشتی بخار در اختیار آنان قرار گرفت که ۲۰ فروند آن را به سربازان و ۴۰ فروند به مردم اختصاص یافت.

به منظور استفاده بهینه از ساعات باقی‌مانده برای ترک شهر و فرار، قبل از شروع بمباران دشمن به دستور هیئت مدیره خزر مرکزی کشتی‌ها می‌بایست تا سحر باکو را به قصد باتومی و ایران ترک کنند.

شاهدان عینی این مهاجرت چنین می‌نویسند:«فرار تعداد کثیری از مردم که آرزوی مهاجرت داشتند و تعداد اندک کشتی‌ها وحشت بسیاری ایجاد کرده بود که می‌توان نام تراژدی مهاجرت برآن نهاد. خویشاوندان همدیگر را گم می‌کردند، والدین بچه‌ها را، یکی سفر را شروع می‌کرد و دیگری موفق نمی‌شد در کشتی جایی برای سوار شدن پیدا کند و در بندرگاه می‌ماند.»

ساعت ۶ بامداد ۱۵ سپتامبر تمامی ۶۰ کشتی به سوی مقاصد پیش تعیین شده حرکت کردند. از ۱۰۰ هزار ارمنی ساکن در باکو، امکان جابجایی تنها ۵۰ هزار نفر میسر شد. ۷۰ هزار نفر نیز از ساکنان روس همچنان در باکو باقی ماندند.

چهار کشتی ای که راهی بندر انزلی شده بودند، در سپیده دم روز ۱۶ سپتامبر به نزدیکی بندرگاه رسیدند. اما این بار نیز فرماندهی نظامی انگلیس مستقر در شهر موانعی ایجاد کرد و با شلیک توپ به سوی کشتی‌ها به آنها اجازه ورود به بندرگاه را نداد. اعضای شورای ملی ارمنیان به قصد اخذ مجوز ورود به شهر با قایق رهسپار بندرگاه شدند. پس از مذاکره با ژنرال دانسترویل به شرط خلع سلاح نظامیان ارمنی به ۱۰ هزار نفر از مهاجران اجازه ورود به شهر داده شد.

قتل‌عام ارمنی‌های باکو

 انور پاشا به فرمانده نیروهای عثمانی نوری پاشا دستور داد به منظور دست یافتن به پیوستگی و یکدستی اقلیمی جمهوری آذربایجان را از روس‌ها و ارمنیان پاک کند. در پانزده سپتامبر باکو سقوط کرد. ارتش عثمانی تحت فرماندهی نوری پاشا، برادر زاده (اسماعیل انور) قرار داشت. انور از سازمان دهندگان نسل‌کشی ارمنیان بود. این نیروها در ۱۵ سپتامبر ۱۹۱۸۸ وارد شهر باکو شدند و در پی آن به مدت سه روز پیاپی قتل‌عام ارمنی‌های این شهر به مورد اجرا گذاشته شد که منجر به کشتار حدود سی هزار نفر از ارمنیان گردید.

سرگئی رافالوویچ، نویسنده و از شاهدان این قتل‌عام، در مقاله (حقیقت دربارهٔ حوادث باکو) نوشته‌است:«حتی هشت روز بعد از قتل‌عام در نواحی مرکزی و اطراف ایستگاه شهر که خودم شخصاً در منازل و کوچه‌ها حضور یافتم، بوی غیرقابل تحمل اجساد به مشام می‌رسید. در منازلی که کاملاً تخریب شده بودند، شاهد اجساد زنان مورد تجاوز قرار گرفته و به قتل رسیده و شیرخورگان به خون غلتیده شده بودند.»

ارمنی‌های باکو در ایران

کمیته مهاجران ابتدا به سازماندهی وضع جا و مکان و خوراک ۶۰۰ نفر از کودکان بی سرپرست مشغول شد. ۱٬۰۰۰ نفر از مهاجران به همراه کودکان بی سرپرست در مقر ماهیگیران، متعلق به یکی از خانواده‌های ارمنی اسکان داده شدند. برای ۲٬۵۰۰ نفر ۴۰ اتاقک موقتی ساخته شد. ۲٬۰۰۰ نفر از مهاجران در کلبه‌های ساحلی اسکان داده شدند و بقیه مهاجران در ساختمان‌های مدرسه، کلیسا و آمفی تئاتر ارمنیان در رشت اسکان یافتند.

«شایان ذکر است که در سال‌های اول جنگ جهانی اول به دلیل عقب‌نشینی غیرمنتظره نظامیان روس از منطقه قفقاز، در اواخر ژوئیه ۱۹۱۵ ساکنان ارمنی واسپوراکان نیز به سوی شهرهای ارمنی‌نشین ایران، مانند سلماس و خوی کوچانده و اسکان یافتند. در بهار سال ۱۹۱۸۸ تعداد این مهاجران به حدود هفتاد هزار نفر می‌رسید. پس از وقایع تابستان وقتی ارتش روس از همدان عقب‌نشینی کرد، نظامیان عثمانی قتل‌عام ساکنان مسیحی همدان و کرمانشاه را شروع کردند. ارمنیان از مسیر قزوین در رشت-انزلی اسکان یافتند. تعداد مهاجران پناه داده شده فقط در رشت به ۱۵۰۰۰ نفر می‌رسید که تأمین آذوقه و کمک‌های بهداشتی و درمانی این عده به عهده کمیته مهاجران رشت بود.»

به دلیل شرایط ناشی از جا به جایی، تراکم جمعیت و کمبود امکانات ضد عفونی در انزلی و رشت در مناطق مسکونی مهاجران، شیوع بیماری‌های مسری ۱۸۱۸ نفر فوت کردند.

بازگشت مهاجران به باکو

در ۲۳ اکتبر ۱۹۱۸م. پیشوای کلیسای باکو، «جاثلیق باگرات وارطانیان» گزارشی برای رئیس دولت موقت در باکو «فتحعلی خان خویسکی» فرستاد و با توصیف شرایط بسیار سخت و نامساعد ارمنیان مهاجر در انزلی خواستار تهیه امکاناتی برای ساماندهی بازگشت فوری مهاجران به باکو شد.

براساس قانون تساوی حقوق شهروندان، ارمنیان نیز به عنوان شهروندان جمهوری آذربایجان باید از حمایت‌های دولت بهره‌مند شوند، لیکن متأسفانه دولت توجه لازم را به آنان نشان نداد و هیچ گونه امکانی برای تسهیل بازگشت شهروندان ارمنی فراهم نکرد، اگر چه به همین مناسبت بارها نمایندگان خاص مهاجران تقاضاها و درخواست‌های قانع کننده‌ای ارائه دادند.»

بازگشت مهاجران به باکو تنها پس از جنگ میسر گردید، وقتی که نظامیان مغلوب ترکیه، قفقاز جنوبی را ترک کردند.

رفتار انگلیسی‌ها در مقابل مهاجران ارمنی هنگام بازگشت به باکو نیز همچنان ناجوانمردانه بود، به طوری که از آنان خواسته شد تا در ازای سوار شدن به کشتی، پول بپردازند. بیمارانی که در بیمارستان انزلی تحت مداوا بودند و کودکان بی سرپرست اولین گروه مهاجرانی بودند که از انزلی به باکو بازگشتند.

سربازان ایرانی در جنگ جهانی دوم

سربازان ایرانی در جنگ جهانی دوم 

رکنا: تصویر زیر دو تن از سربازان زمان جنگ جهانی دوم را نشان می دهد که از اهالی ججین، اردبیل هستند.

 سربازان ایرانی در جنگ جهانی دوم + عکس

 

نقش جمهوری آذربایجان در جنگ جهانی دوم


نقش جمهوری آذربایجان در جنگ جهانی دوم

جمهوری سوسیالیستی آذربایجان با اعزام ۶۶۰ هزار نیروی نظامی به جنگ با نازی‌ها و نیز تامین بخش بزرگی از انرژی لازم برای تداوم جنگ با اتکا به چاه‌های نفت باکو نقش تعیین کننده‌ای در نتیجه جنگ داشته است.

به گزارش مرکز فرهنگی قفقاز به نقل از آناج، در اول سپتامبر ۱۹۳۹ آلمان نازی با عملیات برق آسای “بارباروس” اقدام به اشغال لهستان کرد و با این اقدام خونین‌ترین جنگ تاریخ بشریت با عنوان جنگ جهانی دوم آغاز شد. در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ تهاجم علیه اتحاد جماهیر شوروی از سوی هیتلر پیگیری شد و این جنگ خانمان سوز در ۹ می ۱۹۴۵ با پاین کشیدن پرچم آلمان نازی از بالای ساختمان رایشتاگ در برلین و برافراشته شدن پرچم اتحاد جماهیر شوروی بر بالای ساختمان به پایان رسید.

روز ۹ می به عنوان تعطیل رسمی در تقویم جمهوری آذربایجان به ثبت رسیده است. به مناسبت این روز برنامه‌های ویژه‌ای در پایتخت و دیگر شهرهای جمهوری آذربایجان اجرا می‌شود؛ در این جنگ ۶۶۰ هزار نفر از اتباع جمهوری سوسیالیستی آذربایجان حضور یافته‌اند.

دسته‌های نظامی آذربایجان راه مبارزه را از قفقاز تا برلین طی کرده و ۱۳۰ نفر از آنان به عنوان قهرمان اتحاد جماهیر شوروی نائل شده‌اند. ۷۰ هزار نفر از اتباع آذربایجانی نیز با مدال‌های گوناگون شوروی تمجید شده‌اند.

لازم به ذکر است که نفت استخراجی از چاه‌های نفت آذربایجان نیز از عوامل تعیین کننده در نتیجه جنگ جهانی دوم بوده است. به طوری که در سال۱۹۴۱، ۲۳٫۵ میلیون تن نفت در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان تولید شد که این مقدار در واقع ۷۱٫۴ درصد از نفت تولیدی شوروی بوده است. به طور کلی در طول جنگ صنایع نفت آذربایجان ۷۵ میلیون تن نفت و ۲۲ میلیون تن بنزین و دیگر فرآورده‌های نفتی برای کشور تولید کرده است.

 
 

اوضاع مردم اردبیل در زمان ورود روس‌ها

اوضاع مردم اردبیل در زمان ورود روس‌ها

سحرگاه بیست و پنجم ​آگوست 1941 میلادی (سوم شهریور 1320 خورشیدی) درست 11 روز بعد از انتشار منشور آتلانتیک که طی آن چرچیل و روزولت، آزادی و استقلال و حق تعیین سرنوشت را برای تمام ملل جهان شناخته بودند، ایران که در آن زمان بی‌طرفی خود را اعلام کرده بود، از شمال و جنوب مورد تجاوز قرار گرفت و نیروهای شوروی و انگلستان با توسل به همان شیوه‌هایی که به دشمنان خود نسبت می‌دادند، به ایران حمله کردند.

 عملیات نظامی به این ترتیب آغاز شد که نیروهای شوروی مرکب از دو تیپ پیاده نظام و موتوری تحت فرماندهی ژنرال نوویکوف در سه ستون وارد خاک ایران شدند. ستون اول از رود ارس گذشته و پس از تصرف ماکو و خوی تا ساحل دریاچه ارومیه پیشروی کرد و سپس متوجه رضائیه و تبریز شد و آن دو شهر را تسخیر نمود. ستون دوم از آستارا و کرانه دریای خزر به سوی اردبیل و ​بندر​انزلی سرازیر شد.ستون سوم از طریق بندر ترکمن وارد خاک ایران شد.1

این هجوم بدون مقدمه، اخطار یا اعلان قبلی باعث غافلگیری قوای مسلح ایران شد و فرصتی برای برنامه‌ریزی و واکنش نیافت و ارتش مدرن ایران که رضاشاه با صرف قریب یک‌سوم درآمد کشور در مدت 15 سال سلطنتش ایجاد کرده بود، ظرف چند ساعت از هم پاشید.​2

در رابطه با اوضاع و احوال شهر اردبیل در جنگ جهانی دوم یکی از بهترین روایت‌ها متعلق است به بابا صفری (نویسنده کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ که در آن دوران از فرهنگیان شناخته شده شهر اردبیل بوده و بعدها هم در زمان نخست وزیری دکتر مصدق شهردار اردبیل می‌شود) است.

همچنین نگارنده از پدر بزرگ خود مرحوم عبدالحمید عمید (بیدقی) که در آن دوران جوانی بیست‌وشش ساله بوده خاطراتی شنیده است در مورد ورود روس‌ها به اردبیل و پخش اوراق چاپی توسط هواپیما‌های آن در آسمان شهر و همچنین سربازان که بیشترشان به منطقه نیر و صائین منتقل شدند تا شاید در آنجا بتوانند مقاومتی بکنند. بابا صفری آن روزها را این گونه ذکر می‌کند: هنوز ظهر نشده بود که تانک‌های روسی وارد شهر گردیدند و از نقاط مختلف به طرف سربازخانه و نیز عمارت سالاریه که محل استقرار ستاد لشکر بود، روی آوردند.

حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود که نیروی زمینی روس‌ها هم وارد شهر شد. عده‌ای از ساکنان اردبیل در خیابان ایستاده و نظاره‌گر آنها بودند، اما اضطراب در چهره تمام مردم مشاهده می‌شد.

شب چهارم شهریور 1320 خورشیدی یکی از وحشتناک‌ترین شب‌های اردبیل بود. هوا تاریک، چراغ‌ها خاموش و سکوتی مطلق صحنه‌ دردناکی به‌وجود آورده بود. شهر مسئول و نگهبانی نداشت.

در کوچه‌ها و معابر جنبنده‌ای به چشم نمی‌خورد. فرمانده روس‌ها در باغ ملی اردبیل به همراه فرماندار اردبیل حاضر شد و در بیاناتی از اشغالگری نازی‌ها و ستم‌هایشان سخن گفت و همچنین اشاره کرد قصد جنگ با ایران و مردمش را ندارد.

فرماندار هم که در آن ایام شخصی به‌نام حسنعلی شهروزی بود در سخنانی از کسبه و مردم خواست دکان‌های خود را باز کنند و همچنین از کارمندان دولت هم خواسته شد بر سر کار خود حاضر شوند.روز سوم یعنی پنجم شهریور، روس‌ها اعلانی در معابر و بازار و خیابان‌ها بر دیوار‌ها الصاق کرده بودند که در آن فرمانده ارتش سرخ به سربازها اخطار کرده بود سلاح‌های خود را در سربازخانه به روس‌ها تحویل دهند و افسران ایرانی خود را به روس‌ها معرفی کنند.

روس‌ها در آن روز‌ها با عجله باند موقتی را برای فرود هواپیما ساختند. در چند روز ابتدایی ورود روس‌ها راه‌های ارتباطی بسته بود.

همچنین روس‌ها تعدادی از افرادشان را که در سقوط هواپیما کشته شده بودند در کنار قبرستان معروف به پشت باغ کلانتر دفن کردند.3

در مجموع می‌توان گفت اهالی اردبیل از آن روزها به نیکی یاد نمی‌کنند، البته ذکر این نکته ضروری است این یادداشت می‌تواند سرآغازی باشد برای پژوهش‌های بیشتردر مورد نقش مردم و شهر اردبیل در جنگ جهانی دوم و مقاومت‌هایی که در مقابل این متجاوزان انجام شده است و در پژوهشی گسترده می‌تواند به نقش شهرها و مقاومت آن بخصوص مردم کوچه و بازار در این جنگ عالم‌سوز بپردازد.

منابع:

1‌ـ هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران، ‌انتشارات امیرکبیر، ص 405

2 ـ زیبا کلام، صادق، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، انتشارات سمت، ص 55

3 ـ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، انتشارات دانشگاه آزاد اردبیل، صص 54 ـ 53

امید اخوی / پژوهشگر و مدرس دانشگاه

فروپاشی قاجار و پایان «خان سالاری»

فروپاشی قاجار و پایان «خان سالاری»

سقوط قاجار,خان سالاری,دوره رضاشاه

سرپوش فرهنگی - برآوردها نشان می‌دهد ایران در آغاز سده بیستم دارای حدود ۱۰هزار روستای دور از هم و با میانگین جمعیتی کمتر از ۲۵۰ نفر بود. پراکندگی بسیار و تعداد کم جمعیت در روستاها همواره فرصتی در اختیار نیروهای جنگنده با قابلیت تحرک بالا قرار می‌داد تا به آسانی این جوامع بی‌دفاع را تحت انقیاد خود درآورند.

 

مقارن سلطنت رضاشاه، نزدیک به یک‌چهارم جمعیت کشور را قبایل صحراگرد با فرهنگ عشیره‌ای تشکیل می‌دادند که به صورت تاریخی به جوامع یکجانشین به دیده تحقیر می‌نگریستند و همواره میان آنها با یکجانشینان منازعه وجود داشت. وفاداری به «خان» به‌عنوان محور زندگانی ایلی، همواره عاملی جهت تقویت نیروهای گریز از مرکز و تضعیف اقتدار حکومت مرکزی بود.

 

بی‌جهت نیست که تاریخ ایران تا پیش از مشروطه، تاریخ منازعات پایان‌ناپذیر ایلات و قبایل چادرنشین با حکومت مرکزی در کنار هجوم مداوم آنها به قصد غارت جوامع یکجانشین بوده است. یادداشت پیش رو در پی آن است تا با بررسی یکی از پیامدهای حضور کوچ نشینان در تاریخ ایران و مسائلی که با غارت روستانشینان بر تداوم زندگی یکجانشینی می‌آوردند به چرایی اجرای سیاست «تخته قاپو» در دوره رضاشاه بپردازد.

 

غارت رعیت به مثابه سیاست کشورداری

در دوران قاجارها برای جلب همراهی فرماندهان قشون و بزرگان کشوری، رسم کهن اعطای زمین (تیول) با سرعت بیشتری اجرا شد. در اعطای تیول (اقطاع) به جای پرداخت حقوق و جیره سربازان، مالکیت زمین‌هایی به سران آنها واگذار می‌شد تا از درآمد حاصله که جز دسترنج کشاورزان منطقه نبود، نیازمندی‌های خود و نیروهای تحت امر را برطرف کنند. اداره‌کنندگان تیول‌ها در اداره آن تام الاختیار بودند و مأموران دولتی حق مداخله در امور آنها را نداشتند. از این‌رو نظام تیول‌داری به موازات اقتدار شکننده قاجارها، کشور را به نوعی ملوک الطوایفی دچار کرده بود.

 

از دهها سال پیشتر از آن، خراب بودن وضعیت مالی حکومت به معنای تیره روزی هرچه بیشتر دهقانان و انداختن بار همه کمبودها بر دوش نحیف این قشر بوده است. هرچند این سیاست اهداف دیگری از جمله آنچه ایران شناس بریتانیایی «لرد جرج کرزن» آن را «آشنایی رعایا با ابهت پادشاه» می‌خواند داشت و این سرمشقی بود که به نقل از نویسنده کتاب «روضه الصفا»، «آقامحمدخان» سرسلسله قاجاریه برای حکومت راحت­تر جانشینان خود گذاشته بود: «رعیت چون آسوده گردد در فکر عزل رئیس و ضابط افتد و چون عموم اهالی ملک را فراغت روی دهد به عمال و حکام تمکین نکنند و در فکرهای دور و دراز افتند.

 

این گروه فرومایه را چنان باید به خود مشغول کردن که از کار رعیتی و گرفتاری فارغ نگردند، ارباب زراعت و فلاحت باید چنان باشد که هر ۱۰ خانه را یک دیگ نباشد تا به جهت طبخ آشی یک روز به عطلت و انتظار بسر برند، والا رعیتی نکنند.»

 

مصیبت بزرگ یکجانشینان

عموم مردم با شنیدن اصطلاح غارت آن را یا غارت قوم مغلوب توسط فاتحان می‌دانند یا نهایتاً همانگونه که از توصیه‌های آقامحمدخان برمی‌آید به بیگاری‌گرفتن و غارت گسترده دسترنج رعایا توسط عمال حکومت (با عناوینی چون اجاره بها، مالیات و عوارض).

 

درحالی که آنچه در این یادداشت به آن می‌پردازیم مصیبتی از نوعی دیگر بوده که بر سر روستاییان آورده می‌شد و از شدت وحشتی که می­‌آفرید دهقانان را به این باور رسانده بود که همواره بالاتر از سیاهی هم رنگی هست. به عبارتی حکایت روستاییان در این دوره حکایت پناه بردن به مار غاشیه از شر عقرب جرار بود به گونه‌ای بود که به بهره کشی اربابی راضی‌تر بودند تا غارتی که پاره‌ای کوچ نشینان از آنها می‌کردند.

 

بیراه نیست اگر این عامل ویران‌کننده را بر عوامل دیگر بیفزاییم تا دریابیم چرا ایرانیان نسبت به پیشرفت در امر کشاورزی به کلی بی‌میل شده بودند. نظام زمین‌داری و سهم بزرگی که اربابان از محصول برمی گرفتند در کنار تحمیل انواع عوارض و بیگاری (بی توجه به کم و زیاد شدن محصول) عملاً جز روزی بخور و نمیری برای رعیت باقی نمی‌گذاشت.

 

رعیت ایرانی فهمیده بود هرگونه تلاش جهت رشد و بهبود محصولات، فقط بر عواید اربابی و تنخواه مأموران حکومتی خواهد افزود و بس! با این حال پدیده غارت مصیبتی علاوه بر اینها بود و درعین حال شباهت چندانی هم به دزدی‌ها و گردنه گیری‌های تعدادی سارق و متمرد محلی که بر سر راه کاروانیان کمین کرده، دار و ندارشان را با خود می‌بردند نداشت.

 

غارت، تجاوزی به مراتب بالاتر از همه اینها و شامل حملات مستقیم و گاه و بیگاه دسته‌های مسلح به روستاها به قصد دزدی اموال و محصولات و به آتش کشیدن خرمن‌ها و در موارد متعددی کشتار و به بردگی بردن اهالی روستا بود. این گروه غارتگر که اساس معیشت‌شان بر دامداری و گسترش مراتع بود و از دیرباز به کشاورزی و زندگی روستاییان به دیده تحقیر می‌نگریستند، غارت و چپاول روستاهای مجاور یا بر سر راه کوچشان را به نوعی حق خود می‌دانسته‌اند: «روستایی به چه کاری می‌آید جز آنکه مانند گوسفندی پوست کنده شود؟»عمده این غارت‌ها زیر نظر خان‌های منطقه صورت می‌گرفت و به حدی معمول بود که به نوعی «درآمد غیرمستمر» خانی تبدیل شده بود.

 

برای فهم این موضوع که چرا چنین پدیده‌ای در تاریخ ایران وجود داشته است، چاره‌ای نیست جز آنکه به ادوارپیشتر نظری بیافکنیم. سده‌های متمادی بود که حکومت‌ها بسرعت می‌آمدند و به همان سرعت هم می‌رفتند.

 

حکومت‌هایی که تنها اسباب اعمال سلطه شان، به‌کارگیری بی‌رحمانه شمشیر و کشتار گسترده رقیبان بود و تا زمانی که رقیبی قدرتر و خونریزتر پیدا نمی‌شد، با همین شیوه بر سر کار بودند. از جمله نتایج این ناپایداری‌های سیاسی این بود که ایرانیان نه تنها هرنوع تغییری در سطوح سیاسی را با شروع دور تازه‌ای از کشتارها، غارت‌ها و بلایا مترادف می‌دانستند بلکه در حافظه تاریخی‌شان این نکته ثبت شد که تا سامان گرفتن دوباره اوضاع، مناطق حاشیه‌ای و دور از مرکز توسط عده‌ای قدرت طلب و گردنکش محلی دچار آشوب، زورستانی و هرج و مرج به مراتب گسترده تری خواهند شد.

 

زمانی که راه‌ها ناامن می‌شوند...

از دیگر پیامدهای بی‌ثباتی مزمن سیاسی، ناامنی‌های گسترده در کلیه راه‌های تجاری و مواصلاتی بود. گزارش‌های تاریخی به فراوانی به غارت کاروان‌های تجاری توسط ایلات مختلف اشاره کرده‌اند، به گونه‌ای که «پیر آمدی ژوبر» در سفرنامه خود همه آنها را «به یک اندازه به دزدی متمایل» می‌داند. با این حال شدت قصاوت و خشونتی که از برخی ایلات منطقه خراسان گزارش شده بیش از سایرین بوده و غارتگران این منطقه، از کشتار جمعی یا به بردگی بردن به قصد اخاذی از بستگان یا فروش در بازارهای برده فروشی خیوه و مرو ابایی نداشته‌اند.

 

«حسنعلی خان افشار» در کتاب «سفرنامه لرستان و خوزستان» خود به مواردی از این غارت‌ها و برده‌گیری‌ها اشاره کرده است: «قبایل و صحرانشینان هرات به تاخت و تاراج دوست و دشمن می‌پرداختند. از آن جمله پانصد سوار افغان، خراسان را چپاول نمودند و جمعی کثیر از صغیر و کبیر، ذکور و اناث را به اسیری بردند[...] دسته‌ای از جماعت ترکمان هم به قریه‌ای آمده سی نفر از نسوان آنجا را اسیر نموده مراجعت کردند».

 

هجوم‌ها و غارت‌ها در مناطق خراسان، سمنان، طبرستان و مازندران به اندازه‌ای وحشت و هراس آفریده بود که از بدترین نفرین‌ها بین مردم این مناطق «به اترک بیفتی» (به معنای به اسیری آن سوی اترک برده شوی) بود. با توجه به ضعف قدرت مرکزی، در غارت کاروان‌های بازرگانان خارجی و حتی زوار هم ملاحظه‌ای صورت نمی‌گرفت و از این منظر، غارتگران مانع عظیمی در راه رونق بازرگانی بودند.

 

در منطقه بلوچستان، غارت را «چپو» می‌گفتند و به گزارش «هنری پاتینجر» «عشایر منطقه آنچه بر مسیرشان قرار گیرد را غارت می‌کنند، مساکن انسانی را منهدم کرده می‌سوزانند و مقاومین را می‌کشند یا به اسیری می‌برند.» به روایت سفرنامه حسنعلی خان افشار، چهل‌وپنج نفر از اهالی روستایی در لرستان به دست غارتگران کشته شده بودند.

 

همو در شرح غارت‌های کوچ نشینان مناطق خوزستان می‌نویسد: «اهالی این دو شهر [شوشتر و دزفول] بشدت در زیر فشار و ستم خوانین محلی و حکام دولتی قرار دارند. غیرممکن است بتوانم صحنه‌هایی را که در خلال چندماه اقامتم در خوزستان دیده‌ام توصیف کنم.

 

من هرروز شاهد غارت خانه‌ها، آتش زدن محصولات، خرمن‌ها و ویرانی روستاها بوده‌ام.» و «محمدتقی جورابچی» در شرح هجوم عشایر به دهکده سهلان در آذربایجان که با فجایعی چون کشتار مردان دهکده و نقص عضو زنان آنها به پایان رسید می‌نویسد: «داخل قریه شده تمامی [اموال] را می‌گیرند. قریه را آتش می‌زنند و خراب می‌کنند. نمی‌ماند از اهل سهلان مگر زن‌ها و قدری پیرمرد، باقی را مقتول می‌کنند.»

 

پرچم استیلای غارت

غارت روستاییان تنها به قصد جبران کمبودهای ایل انجام نمی‌شد بلکه به نوعی اعلام استیلای مطلق خان بر منطقه و خودمختاری او از حکومت مرکزی صورت می‌گرفت. در طول تاریخ ایران تبعیت ایلات و عشایر از حکومت مرکزی با قدرت دولت مرکزی ارتباط مستقیمی داشت به گونه‌ای که با بروز کوچکترین نشانه‌های ضعف در حکومت مرکزی، سرکشی کوچ نشینان آغاز می‌شد و خان‌ها برای اعلام این مطلب که قدرت قاهره در منطقه خودشان هستند و نه دولت مرکزی، غارت مناطق مجاور را در دستور کار قرار می‌دادند.

 

بویژه آنکه این اعتقاد وجود داشت در صورت اعمال خشونت کمتر و ریختن ترس و وحشت رعایا از اعمال مجازات، از میزان اطاعت و فرمانبرداری آنها کاسته خواهد شد. «جواد صفی‌نژاد» در مقاله مشهور «غارت» شرحی از اقدامات خان برای تضمین تداوم اطاعت اتباع خود را آورده است: «خان برای تحکیم موقعیت خود معتقد بود که اتباع او باید فقیر باشند. بدین معنی که هرچه فقیرتر باشند، تحکیم موقعیت او عملی­‌تر است.

 

روی همین اصل همیشه دستور غارت اموال ثروتمندان نسبی را صادر می‌نمود. خان [به محض آگاهی از افزایش رمه یا غله رعیتی] امر به غارت قسمت اعظم آن می‌داد، اما هیچ گاه دستور غارت تمامی اموالش را نمی‌داد، زیرا معتقد بودند او باید زنده بماند تا در نهایت فقر، بتواند به طایفه خدمت بیشتری نماید.» در واقع هدف از این دسته غارت‌ها، نه رفع کمبودها بلکه نشان دادن ابهت و اقتدار خان و تثبیت جایگاه رعیت در مقام شبانی وفادار بود.

 

غارت چه درون ایلی و چه برون ایلی (حمله به روستاها)، رویه‌ای بود که خان به وسیله آن هم اقتدارش را تثبیت و هم در مواردی محدوده قدرتش را گسترش می‌داد به این معنا که تا هرنقطه‌ای که مورد غارت خان قرار می‌گرفت، دایره نفوذ و اقتدار او دانسته می‌شد. غارت بویژه در اوقات قحطی و خشکسالی که ایلات دچار تنگنا می‌شدند و در عوض شهرها و روستاهای اطرافشان را غارت می‌کردند، صحنه‌هایی کاملاً آشنا از تاریخ ایران در این دوره است.

 

البته همه غارت‌ها الزاماً به دستور خان صورت نمی‌گرفت. خوی غارتگری در برخی افراد به اندازه‌ای رشد کرده و عادی شده بود که: «گاهی غارت می‌کردیم و گاهی هم غارت می‌شدیم! یکبار در عرض یکسال سه بار غارت شدیم و در عوض اینقدر به غارت رفتیم که حساب ندارد. گاهی در روز غارت بیش از سی نفر کشته می‌شدند. هرکس زورش زیادتر بود آن دیگری را غارت می‌کرد!»

 

غارت آنچنان در میان برخی از چادرنشینان ایرانی عادی و مقبول بود که حضور یک نوجوان به همراه سایر افراد ایل در غارت، نشانه‌ مرد شدنش تلقی می‌شد و در برخی از ایلات، گردنه گیران و غارتگران بزرگ به‌عنوان قهرمانان ایل و طایفه مورد ستایش قرار می‌گرفتند و برایشان اشعار حماسی و تحسین‌آمیز سروده می‌شد. در مقابل روستاییان که تاب مقاومت در برابر هجوم‌های پرتعداد غارتگران را نداشتند سعی می‌کردند تا حد ممکن روستایشان را در دامنه کوه‌ها یا بر بلندای تپه‌ها بنا کنند و به دور روستایشان دیوارهای خشتی بسازند و عده‌ای تفنگچی را هم مأمور دیده بانی شبانه روزی از روستا، ساکنین و اموال کنند.

 

در بسیاری از مناطق پیش از بنا کردن روستا در ابتدا «برج تیر» (برجی جهت دیده بانی و استقرار تیراندازها) ساخته می‌شد و پس از آن به بنای خانه‌ها اقدام می‌کردند. نوع معماری منازل روستاییان مثل نزدیک بودن خانه‌ها به یکدیگر، کوچه‌های تاریک پیچ در پیچ، پایین بودن درب ورودی ساختمان یا ساختن منازل دو طبقه که تنها با نردبانی امکان تردد وجود داشت، جملگی به این علت بود که در مواقع هجوم، سواران غارتگر نتوانند با اسب وارد خانه‌ها شوند یا در صورت حمله دسترسی‌شان به ساکنان خانه و آذوقه آسان نباشد.

 

هرچند این اقدامات تنها می‌توانست جلوی دسته‌های کوچک غارتگر را بگیرد و در مقابل هجوم‌های بزرگتر که گاه به لشگرکشی‌های چندهزارنفره می‌رسید کاری از پیش نمی‌برد. معمولاً حملات عشایر به غارت گسترده روستاییان یا آسیب جدی به اموالشان ختم می‌شد، زیرا اگر مهاجمان قادر به ورود به روستا و غارت آن نمی‌شدند، محصولات مزارع را غارت و خرمن‌های روستاییان را به آتش می‌کشیدند.

 

رعیت، ارباب و چادرنشین

حمله‌های پیاپی غارتگران این فکر را به ذهن دهقانان القا می‌کرد که روستای آنها واحه‌ای است دورافتاده در یک کویر پرآشوب اجتماعی. زیرا هرگاه که آب و هوای بد یا مالیات‌های سنگین، آنها را درمانده می‌ساخت، به غارت دهکده‌های واقع در منطقه‌شان دست می‌زدند. از آنجا که استحکامات دفاعی کمک چندانی به روستانشینان در مقابل هجوم غارتگران نمی‌کرد آنها خود را ناچار می‌دیدند از اربابانشان که معمولاً در بین خان‌ها و رؤسای ایلات محلی و کارگزاران ایالتی، نفوذ زیادی داشتند کمک بخواهند.

 

رابطه‌ میان دهقان ایرانی با ارباب خود رابطه‌ای پارادوکسیکال بود. رعیت با وجود نفرتی که از ظلم ارباب و اعوان و انصار او داشت، به دلایلی چند برای ادامه حیات خود و خانواده به وی وابسته بود و طبعاً نمی‌خواست در چنان شرایط وحشت‌زایی از قدرت ارباب کاسته شود. ملاکین هم در مقابل سعی داشتند رعایا را همواره مقروض و مدیون نگه دارند و از امتیاز مراقبت از رعایا در مقابل حملات و غارت عشایر نهایت بهره‌برداری را بنمایند.

 

به گفته ایرانشناس بریتانیایی «آن لمبتون» مالکان به زارعان همچون بارکشانی می‌نگریستند که نخستین وظیفه‌شان خدمت و سود رساندن به آنهاست. دهقانان باوجود نفرتی که از بهره کشی مالکان داشتند، تحمل این رنج را به مراتب از مصایبی که چادرنشینان برسرشان می‌آوردند آسانتر می‌دانستند.

 

سخن پایانی

در اواخر قاجاریه باوجود آنکه قبایل و دسته‌های کوچ نشین کمی بیشتر از یک‌چهارم جمعیت کشور را تشکیل می‌دادند اما به دلایل متعددی مخل اعمال قدرت مرکزی در نواحی خود بودند. راهزنی از کاروان‌ها و غارت روستاها و شهرهای مجاور جزئی از سیاست خان‌ها برای نشان دادن اقتدار محلی محسوب می‌شد. با قدرت‌گیری رضاشاه و تصمیم او بر ریشه کنی این منبع تضعیف‌کننده اقتدار دولت مرکزی، سیاست تخته قاپو (یکجانشین کردن اجباری کوچ نشینان) به خشونت و شدت تمام اجرایی شد و با استقرار واحدهای مختلف ارتش در نواحی مختلف کشور، نظام خان سالار به کلی از صحنه تاریخ کشور محو شد.

 

منابع:

آبراهامیان، یرواند(۱۳۸۷) ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی، چاپ سیزدهم، نشر نی، تهران

آبادیان، حسین و محمد بختیاری، تأثیر روابط جوامع روستایی و عشایری بر زندگی روستاییان، مجله پژوهش‌های تاریخی ایران و اسلام، شماره ۱۷، ۱۳۹۴

افشار، حسنعلی(۱۳۸۲) سفرنامه لرستان و خوزستان، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

صفی‌نژاد، جواد(۲۵۳۵) غارت، مجله دانشکده، نشریه مرکزی دانشگاه تهران، سال دوم، شماره ششم

لمبتون، ا.ک (۱۳۴۵) مالک و زارع، ترجمه: منوچهر امیری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب

هدایت، رضا قلی خان (۱۳۸۰) روضه الصفای ناصری، ج۹، تصحیح و تحشیه: جمشید کیانفر، تهران: انتشارات اساطیر

 

مجید علیپور

تبریز درجنگ جهانی دوم

به نقل از زنده یاد حمید ملازاده

اشغال تبریز

سپیده‌دم سوم شهریور ۱۳۲۰ که مردم تبریز در خواب بودند ناگهان به غرش هواپیماها در آسمان شهر هراسناک بیدار شدند و چشم به آسمان دوختند. هواپیماهای سیاه رنگ جنگی برای مردم تازگی داشتند زیرا تا آن زمان ما فقط هر چندگاهی پرواز یک فروند هواپیمای شکاری ملخ‌دار را در آسمان شهر دیده بودیم که سرهنگ شیبانی فرمانده نیروی هوایی تبریز با آن پرواز می‌کرد، مردم سراسیمه از خانه‌های خودشان بیرون ریخته بودند با کنجکاوی اوضاع شهر را که غیرعادی بود تماشاگر بودند، سربازان و افسران شتاب‌زده این طرف و آن طرف می‌دویدند و در پاسخ به این و آن به گفتن این جمله کوتاه اکتفا می‌کردند (نترسید مانور می‌کنیم) ساعت‌ها بعد تبریزی‌ها به حقیقت موضوع پی بردند زیرا هواپیماهای مهاجم با فرو ریختن اعلامیه‌ای به زبان‌های فارسی و ترکی به مردم پیام دادند که می‌خواهند ملت ایران را از چنگ آلمان فاشیست نجات دهند، تبریزی‌ها دسته دسته به طرف پناه‌گاه‌های امن رفتند و جماعتی نیز به باغ‌های اطراف شهر سرازیر شدند.
اولین بمب در کوی پل‌سنگی بر روی جماعتی که جلو دکان نانوایی جمع شده بودند فرود آمد و لحظه‌ای بعد اجساد لت و پار شده ۳۶ نفر را از گوشه و کنار محل جمع کردند و هویت بدن‌های متلاشی شده را شناسایی می‌نمودند. بمب‌ها بعداً در گوشه و کنار شهر منفجر می‌شدند.

 اعلامیه شماره یک ستاد ارتش

ساعت ۴ صبح روز سوم شهریورماه ۱۳۲۰ ارتش شوروی در شمال و ارتش انگلیس در باختر و جنوب باختری مرزهای کشور را مورد تجاوز و تعرض قرار داده‌اند، شهرهای تبریز، اردبیل، ارومیه، خوی، اهر، میاندوآب، ماکو، مهاباد، بناب، رشت، حسن‌کیاده، میانه و بندرانزلی مورد بمباران هوایی واقع و تلفات وارده نسبت به مردم غیرنظامی زیاد و نسبت به نظامیان با وجودی که سربازخانه‌ها را بمباران می‌کنند معذالک تلفات نسبتا کم بوده است. یک هواپیمای مهاجم در ناحیه هراز در نتیجه تیراندازی توپخانه ضدهوایی سرنگون شده است، نیروهای موتوریزه و مکانیزه شوروی در محور جلفا، مرند، پلدشت، ماکو و قره‌ضیاءالدین و نیروهای موتوریزه و مکانیزه ارتش انگلیس در محور خانقین، قصرشیرین، نفت‌خانه، آبادان و بندرشاه‌پور به تعرض پرداخته‌اند.

 

اشغال آذربایجان و پیشروی قوای شوروی به استناد گزارش رسمی منشی ستاد لشگر تبریز، دوشنبه سوم شهریور سال ۱۳۲۰ (۲۵ اوت ۱۹۴۱)
ساعت ۵/۳۰ صبح تبریزی‌ها به صدای غرش هواپیماهایی که برفراز شهر پرواز می‌کردند از خواب بیدار شدند، ابتدا مردم به تصور اینکه هواپیماهای خودی هستند دوباره سر به بستر راحت گذاشته به خواب فرو رفتند.
قبلا در شهر شایع شده بود که هواپیماهای روسی جسته و گریخته در آسمان تبریز دیده شده‌اند و آنها از نقاط مختلف شهر عکسبرداری می‌کنند. ساعت ۶ صبح پنج فروند هواپیمای روسی در آسمان تبریز ظاهر شدند، دفاع ضدهوایی تبریز شروع به شلیک کرد که هیچیک از گلوله‌ها کارساز نبودند، لحظه‌ای بعد دو هواپیمای روسی بمب‌هایی در محلات ششگلان و پل سنگی رها کردند که گرد و خاکی از محل اصابت بمب‌ها برخاست سپس هواپیماها دامنه‌های کوه عون بن علی را بمباران کردند، مردم در بهت فرو رفته بودند هیچکس نمی‌دانست هواپیماها متعلق به چه کشوری است و برای چه منظوری شهر را بمباران می‌کنند؟
تبریزی‌ها که از خطرات بمباران‌های هوایی آگاه نبودند پشت بام‌ها رفته صحنه‌های بمباران هوایی را تماشا می‌کردند، افسران و سربازان با شتاب به طرف سربازخانه‌ها می‌رفتند تا هر چه زودتر خودشان را به پادگان‌های نظامی برسانند، توپخانه ضدهوایی مستقر در تبریز از چهار دستگاه تجاوز نمی‌کردند مرتب به سوی هواپیماهای مهاجم شلیک می‌کردند اما هیچیک از آنها به هدف اصابت نکردند، تا ساعت ۵/۸ صبح بمباران شهر و شلیک توپ‌های ضدهوایی و مسلسل‌ها ادامه داشت، مردم که بتدریج به ماهیت حملات هوایی پی برده بودند دسته دسته شهر را ترک و به سوی دهات و باغات اطراف شهر سرازیر گردیدند.
سربازان احتیاط و ذخیره که به خدمت فراخوانده شده بودند، گروه گروه خود را به نظام وظیفه عمومی معرفی می‌کردند.
قبلا از طرف ستاد ارتش به کلیه سربازانی که خدمت سربازی را تمام می‌کردند. پاکت سربسته‌ای داده بودند و به آنها تاکید شده بود که سر پاکت را فقط در لحظات حساس نظامی یعنی بسیج همگانی باز کنند.
در داخل این پاکت نامه‌ای بود به این مضمون (با برداشتن غذای یک روزه خودتان را به نزدیکترین حوزه نظام وظیفه عمومی معرفی کنید و نیز از همه دارندگان وسایط نقلیه خواسته بودند که این سربازان را در اسرع وقت به مناطق مشخص برسانند. ضمنا ستاد ارتش به شهربانی‌ها دستور داده بود که از خروج اتومبیل‌ها اعم از سواری، باری و یا مسافربری ممانعت به عمل آورند و تمام وسایط نقلیه را برای حمل سرباز و آذوقه به سربازخانه‌ها گسیل دارند.

 

روس‌ها می‌آیند
ساعت دو بعد از ظهر یک فروند هواپیمای اکتشافی خودی در آسمان تبریز به پرواز درآمد که شیء لوله مانندی از هواپیما به محوطه هنگ ۲۷ پرتاب کرد آن را فوراً به ستاد لشگر تسلیم کردند داخل لوله پیام خلبان بود که اطلاع می‌داد روس‌ها می‌آیند.
ساعت ۳۰/۴ بعد از ظهر فرودگاه تبریز بمباران شد و پنج فروند هواپیماهای مستقر در فرودگاه آسیب دیدند که چهار فروند پس از تعمیر به سوی تهران پرواز کردند. تمام دکاکین و مغازه‌های شهر بسته بودند ولی ادارات دولتی باز و منتظر دستور بعدی از تهران بودند، تلفات اولین روز بمباران در حدود چهل نفر اعلام شد با این حال مردم تبریز از اولین روز بمباران شهر روحیه خودشان را نباخته بودند، بدین‌سان روز سوم شهریور سال ۱۳۲۰ تبریز چنین گذشت.
اعلامیه‌هایی که هواپیماهای روسی بر زمین می‌ریختند، به زبان‌های فارسی، آذربایجانی و ارمنی بودند در این اعلامیه‌ها چنین آمده بود، ایرانی‌ها شما باید حقیقت را بدانید که آلمان‌ها در کشور شما مشغول چه کارهایی هستند پارسال آنها برای برانداختن دولت ایران توطئه کرده بودند و برای این منظور پیش از سه میلیون ریال پول خرج کردند آیا پرسیده‌اید چرا آنها اینقدر پول زیاد برای توطئه خرج کردند؟ منظور آنها چه بود؟
البته جاسوسان هیتلری که در ایران تخم آشوب و اغتشاش می‌کاشتند در فکر سعادت و خوشبختی ایرانیان نبودند بلکه مزارع و کشتزارهای ایران را خون فرزندان ایران را، آلوده می‌کنند تا برای آنکه عذری داشته باشند از ایران باز هم بیشتر از سابق گندم، پنبه، برنج، پشم، پوست و میوه‌جات به آلمان صادر کنند و شماها را بی‌نان و بی‌لباس بگذارند، هیتلر خونخوار می‌خواهد ایران را به میدان جنگ برضد شوروی که کشور دوست ایران می‌باشد مبدل کند و سرحدات اتحاد شوروی را در معرض خطر و تهدید قرار دهد. در محل سفارت آلمان در تهران، انبارهای اسلحه ایجاد کرده و مواد محترقه تهیه و حاضر کرده‌اند، در کوه‌های اطراف تهران آلمانی‌ها به بهانه شکار مشغول تعلیمات نظامی هستند در باشگاه آلمانی‌ها در تهران دیپلمات‌های آلمانی برای تعلیم و یاد دادن جاسوسی و جنایت‌های راهزنانه دیگر به اتباع آلمانی جلساتی تشکیل می‌دهند.
در بسیاری از شهرهای ایران آلمان‌ها تشکیلات مخفی و سری نظامی ایجاد کرده‌اند، آلمانی‌ها خودشان را مهندس، تاجر، جهانگرد می‌نامند ولی در حقیقت تمام آنها جاسوس و دشمن ملت ایران و شوروی می‌باشند، کارکن سابق سفارت آلمان در تهران (ولف) در بندرانزلی رئیس جاسوس آلمان در شمال ایران می‌باشد.
(شونمان) رئیس جاسوسان و راهزنان آلمان در جنوب ایران بوده رئیس پلیس مخفی آلمان در تهران (گاتومای) با معاون خود (مانیر) نام کارکن اداره ایران اکسپرس برای برپا کردن انفجارها و آتش‌زدن‌ها در ایران در اتحاد شوروی از آلمان دستجاتی تشکیل داده و حالا درصدد آن هستند که در ایران کودتای فاشیستی ضدملی برپا کنند، غیر از آن، میکانیک رئیس املاک در بندر گز (تراپه) نماینده کارخانجات کروپ (آرتل) نماینده تجارتخانه سیمنس (فون راد انویچ) میکانیک در بندرانزلی (رکنگان) رئیس شعبه وزارت دارایی ایران، زن آلمانی (گلدانبرگ) مدیر تکنیکی مطبعه مجلس (اتوسوورز) و دیگران هم از جاسوسان بزرگ آلمان در ایران می‌باشند، تمام این متخصصین آلمان هیتلری که می‌خواهند در سرحدات ایران و شوروی، تحریکاتی برپا کنند اینطور هستند، این آلمانی‌ها می‌خواهند شما را دچار اغتشاشات، جنایت، گرسنگی و بندگی کنند آنها تدارکات کودتای فاشیستی را فراهم می‌آورند که از ایران به اتحاد شوروی حمله کنند، اشرار هیتلری به طور افتراآمیز خودستایی می‌کنند و لاف می‌زنند که گویا آنها در جنگ با اتحاد شوروی به پیروزی‌هایی نائل شده‌اند ولی در حقیقت امر بهترین لشگرهای آلمان فاشیستی در میدان‌های جنگ گور خود را یافته‌اند آلمان هیتلری درهم شکسته خواهد شد برضد آلمان فاشیستی جبهه متحد ملی از اتحاد شوروی و بریتانیای کبیر و تمام آن ملل اروپا که هیتلر آنها را به اسارت و تابعیت مبتلا کرده قرار گرفته است، ممالک متحده آمریکا در جنگ بر ضد ظلم و تعدی هیتلری به بریتانیای کبیر و اتحاد شوروی کمک جدی می‌نماید ایرانی‌ها، آیا ممکن است بیش از این در مقابل دسیسه‌ها و تحریکات هیتلر غاصب و تجاوزکار که برضد ملت ایران انجام می‌گیرند و در عین حال برعلیه اتحاد شوروی هم می‌باشند طاقت آورد؟ نه، نمی‌توان متحمل این تحریکات شد، ایرانی‌ها با اتحاد شوروی متفقا بر ضد دشمن عمومی یعنی آلمان هیتلری اقدام خواهند نمود.
به موجب قرارداد شوروی و ایران که در سال ۱۹۲۱ بسته شد به اتحاد شوروی حق داده شده که برای تأمین و مصون داشتن بی‌خطری و امنیت خود به خاک ایران نیروی خود را داخل نماید، در ماده شش قرارداد شوروی و ایران که در سال ۱۹۲۱ منعقد گردیده اینطور نوشته شده:
(دولتین معظمین متاهدتین قبول می‌نمایند که اگر دولت ثالثی قصد داشته باشد به وسیله مداخله نظامی سیاست غاصبانه و تجاوزکارانه را در ایران مجری سازد و خاک ایران را مرکز حملات لشگری خود بر ضد روسیه قرار دهد و در این صورت مخاطرات و تهدیدی متوجه سرحدات جمهوری متحده شوروی سوسیالیستی روسیه و دول متفق آن بشود و در صورتی که پس از اخطار دولت شوروی به دولت ایران، خود دولت ایران مقتدر برطرف ساختن مخاطرات فوق‌الذکر نباشد آن وقت دولت شوروی حق خواهد داشت ارتش خود را به خاک ایران وارد نماید تا به منظور دفاع از خود اقدامات نظامی لازمه را به عمل آورد، دولت شوروی متعهد می‌شود همین که مخاطره مزبور برطرف شد فوراً ارتش خود را از حدود ایران خارج نماید.
ملت ایران، ساعت خاتمه دادن به تمایلات تجاوزکارانه هیتلر در ایران که هم بر ضد ملت ایران و هم بر ضد ملل اتحاد شوروی می‌باشد در رسید، ارتش سرخ دوست ملت ایران بوده به موجب قرارداد سال ۱۹۲۱ موقتا به خاک ایران وارد می‌شوند، اتحاد شوروی و بریتانیای کبیر متفقا اقدام کرده و خطر تهدید فاشیستی را نسبت به ایران و اتحاد شوروی برطرف خواهند نمود، مرده باد جاسوسان هیتلری که مشغول تدارک دیدن کودتای فاشیستی در ایران می‌باشد، زنده باد دوستی اتحاد شوروی و ایران.)

 

اعلامیه شماره دو
دهقانان ایران البته شما می‌دانید که در مزارع پنبه‌کاری ایران و مخصوصا در مزارع جنوب کشور شما، سال‌های دراز آفات و حشرات مختلف، در حدود نود درصد حاصل پنبه شما را نابود می‌کردند، چه کسی این آفات را که مزارع پنبه‌کاری شما را ویران می‌کردند کشف نموده و در مبارزه کردن با آفات زراعتی به شما کمک کرد؟ مگر آلمان این کار را کرده؟ نه، نه اینکه آلمان بلکه اتحاد شوروی و متخصصین آن در این راه به شما کمک کردند بوته‌های پنبه ایران کوتاه بود، چه کسی به ایران در تهیه تخم عالی آمریکایی و مصری کمک کرده؟
باز اتحاد شوروی، وقتی که در سال ۱۹۲۳ و بعد در سال ۱۹۲۹ گله‌های ملخ به شکل ابر سیاهی بالای مزارع شما پرواز کرده همه چیز را در راه خود نابود می‌کردند و تمام شماها را گرفتار احتیاج و گرسنگی می‌ساختند به شما دست کمک دراز کرد؟ مگر آلمان به کمک شما آمد؟ بازهم نه، در آن دوره هم اتحاد شوروی به شما یاری رساند و به کمک شما فورا متخصصین خود را فرستاد، حالا در افق ایران ملخ هلاکت‌آور وحشتناکی پدیدار گشته و آن آلمان فاشیستی می‌باشد که مملکت‌های زیادی را غارت کرده و حالا حاضری می‌بیند که ایران را هم تصرف کند و شکم خود را از نان شماها پر کند و شماها را گرسنه گذاشته پوست، پنبه و پشم را از دست شما بگیرد و خود شما را بی‌کفش و لباس بگذارد، آلمان هیتلری می‌خواهد مانند ملخ باغ‌های زیبا و گلستان‌های فرح‌انگیز شما را ویران کند ولی اتحاد شوروی با بریتانیا در نیست و نابود کردن این ملخ موذی به شما کمک و همراهی خواهند نمود و نخواهند گذاشت که آنها از آلمان فاشیستی، گله گله بر کشتزارهای حاصلخیز شما هجوم‌آور شود، ایرانیان مطمئن باشید که اتحاد شوروی دوست وفادار ملت ایران بوده و به شما کمک خواهد کرد آلمان فاشیستی دشمن ملت ایران و ملل اتحاد شوروی می‌باشد، اتحاد شوروی و انگلیس، این ملخ‌های فاشیستی را که ایران را در معرض خطر گذاشته‌اند نیست و نابود خواهد کرد.

 

اعلامیه شماره سه خطاب به ملت ایران
امروز خیلی‌ها درباره دوستی گفت‌وگو می‌کنند و حتی گرگ‌های وحشی مثل آلمان هیتلری که پوست دوستان را روی خود می‌اندازد. آن مملکت‌هایی را که قربانی خود قرار داده‌اند آسان‌تر نیست و نابود کنند ولی دوستی نه با حرف‌های خشک و خالی بلکه در عمل ثابت می‌شود، ایرانیان به خاطر بیاورید که اتحاد شوروی در سال ۱۹۲۱ با ایران معاهده دوستی بسته بدون هیچگونه قصد و غرضی اموال و اشیاء گرانبهایی را که متعلق به روسیه تزاری بود به مبلغ یکصد میلیون منات طلا به خیر و منفعت ملت ایران واگذار نمود، بر همه کس آشکار است که راه‌آهن تبریز، راه‌آهن فرعی ارومیه، راه‌های شوسه از انزلی تا تهران و از قزوین تا همدان، کلیه خطوط تلگراف و تلفن را با تمام اموال و عمارات و اثاثیه‌اش، بندرها، انبارها و کشتی‌ها، بندرانزلی با انبار کامل، کارخانه چراغبرق با تمام عمارتش، وجوهات نقد، اشیاء قیمتی و اموال بانک استقراضی روسیه سابق را که در ایران بود جزیره‌های آشوراده و همچنین زمین و عمارات اداره تبلیغات مذهب عیسوی تزاری که در ارومیه و شهرهای دیگر ایران بودند اتحاد شوروی بطور مجانی و بلاعوض به ایران واگذار نمود، دولت شوروی از تمام قرض‌هایی که دولت تزاری روسیه به ایران داده بود و مبلغ آن قریب هفتاد میلیون منات طلا بود و همچنین از تمام امتیازاتی که از روی معاهده‌های بین ایران و روسیه تزاری جاری بودند به کلی صرف‌نظر کرد، تمام این اقدامات را اتحاد شوروی با میل و اراده خود کرده و کلیه دارایی و ثروت من‌بعد، هم به دولت ایران و ملت ایران تعلق خواهد داشت، اتحاد شوروی در سال‌های بعد ده میلیون متر پارچه‌های قشنگ بادوام و ارزان به ایران وارد کرده است که موردپسند خاطر تمام اهالی ایران شده است اتحاد شوروی ایران را از حیث سایر مال‌هایی که اهمیت حیاتی دارند از قبیل نفت، قند، مصنوعات شیشه و فلز، از حیث سیمان، چوب، تخته و فولاد نیز تامین کرده است با همراهی و کمک متخصصین شوروی در ایران چندین کارخانه برنج پاک‌کنی عالی و چهار سیلو گندم و انبارهای بزرگ غله ساخته شده است، آیا بعد از همه اینها ممکن است راجع به مناسبات بی‌غرضانه و صمیمانه اتحاد شوروی نسبت به ایران شک و شبهه داشت؟
هر کسی از روی صداقت در این باره فکر کند البته خواهد گفت: دولت شوروی همیشه مایل، به استحکام مناسبات دوستی و روابط حسن همجواری با ایران بوده و در راه بدست آوردن موفقیت و کامیابی‌های اقتصادی و مدنی به ایران مساعدت و همراهی کرده است، اما آلمان فاشیستی در ایران مقاصد دیگری را تعقیب می‌نماید.
ایرانی‌ها شما باید بدانید که هیتلر راهزن و کاسه‌لیسان ایرانی او نقشه تصرف ایران را از طرف فاشیست‌های آلمانی به منظور حمله به جمهوری‌های شوروی، آذربایجان، گرجستان و ارمنستان تنظیم کرده‌اند ولی گرجی‌ها، آذربایجانی‌ها و ارمنی‌ها هیچوقت اسیر و غلام هیتلر نبوده‌اند و نخواهند بود، آلمان فاشیستی به استقلال ایران، به آزادی شما، به زمین و مزارع شما و به دارایی شما سوءقصد می‌کند، هیتلر خونخوار مخفیانه نقشه مخیلانه ترتیب داده است که مواد اولیه شما را تصاحب نموده و زمین و باغ‌های شما، پشم و پنبه شما و احشام و غله شما را تصرف کرده و خود شما را مانند ملت‌های دیگری که از طرف آلمان غارت و چپاول شده‌اند گرسنه و برهنه بگذارد.
آلمان فاشیستی مایل است ایرانی‌ها را به غلامان خود و وطن عزیز شما ایران را بر مستعمره بی‌حقوق و تیره‌بخت آلمانی مبدل نماید، ایرانی‌ها، جاسوسان فاشیستی را بیرون کنید اتحاد شوروی و ارتش سرخ با شهامت آن، از هر حیث به شما یاری کرده و به هیتلر امکان نخواهند داد که در ایران مقاصد خائنانه خود را عملی نماید.
مردم تبریز با مطالعه این اعلامیه‌های مبشر دوستی و مسالمت و بمباران شهر، متحیر و در تشخیص دوست و دشمن مردد بودند، عصر روز دوشنبه سوم شهریور هواپیماهای روسی بر فراز آسمان به پرواز درآمدند این بار مرکز شهر فاصله بین خیابان‌های تربیت و فردوسی و بازار آماج حملات هوایی قرار گرفته بود با شدت گرفتن بمباران‌های هوایی مردم به زیرزمین‌ها پناه بردند، در آن ایام کمتر خانه‌ای از برق استفاده می‌کرد و رادیو نیز به ندرت در اغلب خانواده‌های متمکن و افراد سرشناس یافت می‌شد با این حال مردم به منظور آگاهی از حوادث و خبرهای روز در پای رادیوها جمع شده بودند، رادیو تهران در برنامه عادی خبری از آنچه در آذربایجان می‌گذشت پخش نکرد، قمرالملوک وزیری آوازی خواند، تبریزی‌ها از این بی‌اعتنایی تهران نسبت به آنچه در گوشه‌ای از مملکت می‌گذشت سخت برآشفته بودند، اما آن شب رادیوهای ترکیه و آلمان و دهلی خبر عبور ارتش‌های شوروی و انگلیس را از مرزهای ایران بدون تفسیر اعلام داشتند. آن شب تبریز در خاموشی محض فرورفته بود مردم از ترس و وحشت بمباران تا صبح نخوابیدند سرانجام طلیعه صبح سه‌شنبه چهارم شهریور دمید.

 

فرار دولتمردان
از اولین روز هجوم ارتش شوروی به مرزهای آذربایجان، دولتمردان مقدمات فرار را فراهم کردند، از شهریور ۱۳۲۰ تا سال‌های بعد، در بیشتر حوادث و ماجراهای نظامی و سیاسی آذربایجان، فرار دولتمردان اعم از نظامی و غیرنظامی از مهلکه یک واقعیت تلخ در تاریخ این سرزمین ثبت شده است، تبریزی‌ها از فرار نظامیان در بحران، خاطرات فراوانی دارند که فرار دسته‌جمعی ژنرال‌ها و بعد سربازان در سال‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۲۴ و بحران‌های بعدی بیانگر این حقیقت تلخ است، آن روز هم در کاخ استانداری واقع در شمس‌العماره جنب و جوشی بود تمام رؤسای ادارات در استانداری جمع شده و منتظر کسب تکلیف بودند، امان‌ا… اردلان استاندار و سرلشگر ایرج مطبوعی فرمانده لشگر خانواده‌هایشان را از تبریز خارج کرده بودند و خود را نیز آماده فرار می‌کردند.

 

وضع نیروهای مستقر در آذربایجان در حادثه سوم شهریور ۱۳۲۰
لشگر ۳ تبریز، لشگر ۴ ارومیه، لشگر ۱۵ اردبیل، هنگ مستقل مهاباد، هنگ مستقل سردشت و هنگ مرند. لشگر تبریز شامل دو هنگ پیاده، یک هنگ توپخانه، یک هنگ سوار، یک گردان مستقل مهندسی و هنگ هوایی که فرماندهان وقت عبارت بودند از: سرلشگر ایرج مطبوعی، فرمانده لشگر، سرهنگ محمد نخجوان فرمانده تیپ، سرهنگ احمد جان پولاد فرمانده هنگ پیاده، سرهنگ حسین هاشمی فرمانده پیاده ۲۷، سرهنگ مقبلی فرمانده هنگ سوار، سرهنگ صفوی فرمانده هنگ توپخانه، سرهنگ محمدحسین امین رئیس ستاد لشگر و سرهنگ شیبانی فرمانده هنگ هوایی.

 

پیشروی ارتش سرخ به سوی تبریز
سه‌شنبه چهارم شهریور ۱۳۲۰ ساعت ۵/۷ صبح بود که هواپیماهای روسی در آسمان تبریز پدیدار گشتند این بار فرودگاه شهر بمباران شد، توپ‌های ضدهوایی خاموش بودند، سربازان در سربازخانه دنبال محل امنی می‌گشتند و از ستاد لشگر تنها چند صندلی خالی بجا مانده بود. گفته شد ستاد شبانه به سوی آذرشهر حرکت کرده است. مهمات موجود که مقداری از سلاح‌های باقی مانده از جنگ بین‌الملل اول بود قبلا در محله مارالان به محل امنی برده بودند، در همین موقع خبر رسید که زره‌پوش‌های روسی از صوفیان گذشته به سوی تبریز در حال پیشروی هستند صدای شلیک مسلسل‌ها از دروازه ورودی تبریز، مرند به گوش می‌رسید.
سرانجام حوالی ساعت یک بعد از ظهر پیش‌قراولان ارتش سرخ وارد دروازه شهر شدند. در نزدیکی‌های آجی‌چای سربازان مقاومت جزئی نشان داده بودند اما کمدی جنگ زره‌پوش‌ها با تفنگ به زودی پایان یافت. زره‌پوش‌های روسی پس از درهم شکستن مقاومت عده‌ای از سربازان در مدخل شهر از پل منجم گذشتند و مردم با مشاهده سربازان روسی پا به فرار گذاشتند، در این هنگام سالدات‌های روسی از زره‌پوش‌ها پیاده شدند به زبان آذربایجانی با مردم به گفت‌وگو پرداختند آنها سربازان فراری را پس از خلع سلاح دلجویی کرده و مرخص می‌نمودند.
روس‌ها به مردم می‌گفتند ما با شما سر جنگ نداریم شما برادران ما هستید، تبریزی‌ها این پیام‌های دوستانه را پذیرفته به تماشای سربازان روسی آمدند در حوالی باغ گلستان گروهی از ارامنه تبریز دسته گل‌هایی به سوی زره‌پوش‌ها پرتاب می‌کردند و هورا می‌کشیدند، روس‌ها به سرعت در نقاط مختلف شهر مستقر گردیدند و تبریز عملا به تصرف ارتش سرخ درآمد.
نیروهای روسی وقتی به مرکز شهر رسیدند زنگ ساعت شهرداری ساعت ۲ بعد از ظهر را اعلام داشت سربازی به طرف ساعت آتش گشود و زنگ خاموش شد گفتند یکی از زنگ‌های پرقدرت ساعت از آن به بعد دیگر کار نکرد، علیرغم سقوط شهر، زندان هنوز در کنترل پلیس بود زندانیان با برافراشتن پرچم سرخ و سر دادن شعارهای زنده باد استالین دست به تظاهرات زده بودند روس‌ها به تصور اینکه همه بازداشتی‌ها زندانیان سیاسی هستند درب‌های زندان را گشودند و همه زندانیان اعم از سیاسی و غیرسیاسی را آزاد کردند، با بیرون آمدن زندانیان عادی، جانی و شرور از زندان بیم و ترس از غارت خانه‌های مردم، شهر را فراگرفته بود، روس‌ها به منظور جلوگیری از هرگونه بی‌نظمی و هرج و مرج در شهر حکومت نظامی اعلام کردند و مقررات حکومت نظامی طی اعلامیه‌ای به امضای سروان پاولنسکی به اطلاع مردم رسید. گروهی از تبریزی‌ها که در سال‌های قبل از سوم شهریور ۲۰ از روسیه به ایران آمده بودند و در اصطلاح عامه مهاجر نامیده می‌شدند با بستن بازوبندهای قرمز و حمل تفنگ، نگهبانی از ادارات و سازمان‌های دولتی را برعهده گرفتند. در طول بیست سال سلطنت رضاشاه در مناسبات حکومتی دو رژیم ایران و شوروی بدگمانی شدیدی حاکم شده بود.
در رژیم ایران که هرگونه اظهارنظری درباره سیستم حکومتی شوروی به منزله ترویج مرام اشتراکی در قانون کیفری جرم تلقی می‌شد سبب گردیده بود که مردم در کشور همسایه از زندگی همدیگر کاملا بی‌اطلاع باشند به همین جهت شایعات نادرست از رفتار حکومت شوروی با ملت روسیه در ایران رواج یافته بود، تبریزی‌ها به غلط تصور می‌کردند به محض ورود شوروی‌ها به ایران بازارها غارت و ثروتمندان تیرباران خواهند شد، اما وقتی عملا خلاف اینگونه تبلیغات بی‌اساس ثابت گردید خیلی زود با سربازان روسی جوش خوردند. بچه‌ها را به زره‌پوش‌ها سوار می‌کردند و سربازان روسی به آنها قند می‌دادند، بدین‌ترتیب در اولین روز ورود ارتش سرخ به تبریز همه تصورات باطل و اوهام غلط به دوستی و محبت مبدل شد.
شب پنجم شهریور کارخانه برق تبریز که به تصرف روس‌ها درآمده بود کار نمی‌کرد و شهر در تاریکی کامل فرو رفت، صدای شلیک گلوله مسلسل‌ها از گوشه و کنار شهر به گوش می‌رسید، جماعتی از اهالی محله مارالان با استفاده از بی‌محافظ بودن سربازخانه آنجا ریختند اثاثیه سربازخانه از جمله سلاح‌ها و اسب و قاطرها را به غارت بردند.
چهارشنبه پنجم شهریور روزنامه‌ای به نام شعله در یک صفحه انتشار یافت و مجانی بین مردم توزیع گردید، بر سر کلیشه روزنامه این جمله چاپ شده بود: (زنده باد دوستی اتحاد شوروی و ایران) و نیز کاریکاتوری از هیتلر که در وسط نعش انسان‌ها و خرابی‌های ناشی از جنگ ایستاده بود جلب توجه می‌کرد و این اشعار از زبان هیتلر منعکس بود، من فاشیستم عادتم خونریزی و خون خوردن است، ایستادم روی نعش کله‌های بی‌شمار، عالم آباد را با جنگ ویران کردن است، غره آنم که این جنگ نقشه کار من است.

 

ششم شهریور ۱۳۲۰
کلیه دکاکین و مغازه‌های شهر بسته و خواربار در شهر کمیاب و گران بود، به علت تعطیلی طولانی مغازه‌های شهر طبقات کم درآمد بیکار شده بودند و گرانی و کمیابی مواد غذایی نیز مزید بر علت گردید. بلافاصله ارتش سرخ به کمک مردم کم درآمد و بی‌بضاعت تبریز شتافت، بدین معنی که روزانه از غذای سربازان شوروی بین این افراد توزیع می‌شد، بیوه‌زن‌ها، افراد علیل و بی‌چیز هر روز صبح زود تا ظهر کاسه بدست در محل توزیع غذا به انتظار می‌نشستند، با این حال مسئولان توزیع غذا آنچنان با مراجعین به مهربانی رفتار می‌کردند که این عمل آنها مردم تبریز را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود اینکه جماعت تبریزی در بحران‌های سیاسی و نظامی مملکت قبل از اتخاذ هر تصمیمی در مقابله با حوادث آذوقه جمع می‌کنند بی‌دلیل نیست زیرا، در طول تاریخ این سرزمین از قحطی و گرسنگی ناشی از قهر طبیعت، جنگ، آشوب و بلواها خاطرات تلخی دارند با احساس خطر ابتدا به فکر تهیه نان می‌افتند، خلاصه اینکه در تبریز همه چیز از نان شروع و به نان ختم می‌شود، برای مثال، اگر چنانچه نان در شهر کمیاب و دکان‌های نانوایی شلوغ باشند این حکایت از وضع غیرعادی می‌کند در آن صورت بروز بحران‌های سیاسی بیشتر محتمل است، عکس این قضیه در عادی بودن اوضاع هم صدق می‌کند، به همین جهت بیشتر دولتمردان در تبریز برای اینکه سر به بستر استراحت بگذارند قبل از هر اقدامی به فکر تامین نان مردم شهر هستند، در سال‌های اولیه اشغال کشور که صدای مردم گرسنه تبریز در شهر پیچید تدابیر موقت دولت اعم از جیره‌بندی نان، توزیع سیب‌زمینی به برطرف کردن بحران کمکی نکرد در چنین اوضاع و احوالی بود که کمبود قند نیز ظاهر شد و مردم به جای قند و شیرینی از کشمش و خرما استفاده کردند.

 

هفتم شهریور ۱۳۲۰
امروز دو آگهی از طرف کمیسیون امور شهر منتشر شد در یک آگهی آمده بود چون در عرض چند روز گذشته پاره‌ای اغتشاش و یغما و ناامنی از طرف اشخاص ناصالح رخ داده و آسایش اهالی شهر را بهم زده است به کلیه اهالی اخطار می‌شود که چنانچه از امروز به بعد از طرف هر کس تجاوز به جان و مال و خانه و دکاکین اهالی شهر بشود از طرف حکومت شهر فورا محاکمه و اعدام خواهد شد و نیز کسانی که به خانه‌ها، دکاکین و سایر جاها به نام قشون سرخ وارد شوند باید معرفی‌نامه و امریه مخصوص در ماموریت داشته باشند در غیر این صورت مرتکب شناخته و تنبیه خواهد شد.
اعلان شماره دو به اطلاع کلیه سرپاسبانان شهربانی تبریز می‌رساند که از امروز شهربانی تبریز در اداره شهرداری تاسیس می‌شود بنابراین لازم است عموما و به فوریت خودشان را در اداره شهرداری تبریز به آقای سربهر فتح‌اله قلاسکی کفیل فعلی شهربانی معرفی و برای حفاظت شهر با دستور مقامات مربوطه مشغول انجام وظیفه باشند، کمیسیون امور شهر.
روز دهم شهریور رادیو ترکیه اطلاع داد دولتین روس و انگلیس یادداشتی به دولت ایران داده و شرایط خود را نوشته‌اند و پس از اشغال تمام و کمال ایران شرایط انتشار خواهد یافت این رادیو افزود، ایدن وزیر امور خارجه انگلیس نطقی درباره ایران نموده و اظهار داشته دولت انگلیس به یک وجب خاک ایران چشم نداشته و درخواست‌های ما به تهران ابلاغ خواهد شد، یک روزنامه انگلیسی نوشته بود، باید دولت ایران اولا آلمان‌ها را تسلیم کند ثانیا شناسایی حق‌العبور راه‌آهن، ثالثا تامین لوله نفت و اگر این شرایط قبول واقع شد مسئله تخلیه صورت خواهد گرفت.
دهم شهریور اعلام شد کلیه افسرانی که دستگیر شده‌اند به شهر انتقال و در کماندانی شوروی بازداشت شده‌اند اداره کماندانی در انتهای خیابان فردوسی واقع شده بود، افسران را در طبقه دوم ساختمان جمع کرده و اقوام و خانواده‌هایشان برای دیدن آنها در جلوی کماندانی اجتماع کرده بودند، از همه فرماندهان فراری فقط سروان نهضتی فرمانده گردان توپ‌های ضدهوایی کشته شده بود بقیه هم خود را تسلیم کرده بودند.
فرماندار نظامی شوروی‌ها طی اعلامیه‌ای اعلام داشت مغازه‌داران دکاکین شهر را باید از روز دهم شهریور باز کنند والا تحت تعقیب قرار خواهند گرفت.
چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۲۰ شهر به حال عادی بازگشت. مغازه‌ها باز شدند و دادوستد از سر گرفته شد، سربازان روسی با ولع زیاد ساعت می‌خریدند به همین جهت پول روسی منات وارد بازار معاملات شد و هر منات روسی معادل ۳/۵ ریال پول ایرانی خرید و فروش داشت، در این روز طی اطلاعیه‌ای انتصاب سرهنگ محمد نخجوانی به کفالت لشگر ۳ به اطلاع عموم رسید، عصر پنجشنبه نیز ۱۲ نفر از افسران و فرماندهان بازداشتی آزاد شدند به دنبال آن سربازان فراری را برای بازگشت به سربازخانه‌ها فراخواندند اما این دستور اجرا نشد زیرا معلوم نگردید دستور از طرف چه مقامی صادر شده است افزون بر این سربازخانه‌ها در اشغال قوای روسی بود.
عصر، رادیو دهلی اطلاع داد که سربازان روسی و انگلیسی در قزوین به همدیگر رسیدند و روس‌ها به افتخار انگلیسی‌ها ضیافتی در قزوین ترتیب دادند و رادیو برلین متقابلا گفت: آلمان بالاخره پیروز خواهد شد و انتقام ایرانیان را خواهد گرفت پس با این شعارها برنامه فارسی رادیو برلین پایان یافت: (مرده باد انگلیس، مرده باد روس، زنده باد ایران، زنده باد آلمان).
۱۴ شهریور ۱۳۲۰ سپیده‌دم غرش هواپیماها باز مردم را از خواب بیدار کرد صدای شلیک توپ‌ها در شهر طنین‌انداز شد، تبریزی‌ها تصور می‌کردند که این بار هواپیماهای آلمانی در آسمان تبریز هستند، حتی شایع گردیده بود آلمانی‌ها پل ارتباطی جلفا بین ایران و شوروی را زده‌اند، سرانجام معلوم شد هواپیماها متعلق به انگلیسی‌ها بوده‌اند و روس‌ها به احترام ورود همزمان خود به تبریز با شلیک توپ از آنها استقبال کرده‌اند و به عبارت دیگر مقدم آنها را خوش‌آمد گفته‌اند.
۱۴ شهریور رادیو برلین در برنامه سخن‌پراکنی روزانه گفت: نقاطی که در ایران به تصرف روس‌ها درآمده بزودی مراسم بلشویکی در آن مناطق اجرا خواهد شد و سپس در گفتاری به نقل قول از یک روزنامه آلمانی افزود: مقصر اصلی بدبختی ایران، انگلیسی‌های طماع می‌باشند و انگلیس امروز آرزومند است که ایران بلشویک شود، این رادیو از پکن خبر داد ۱۵ میلیون مسلمان چینی در برگزاری نماز از خداوند خواستار شدند ایرانی‌ها را که گرفتار بلشویک‌ها شده‌اند مورد لطف و عنایات ذات پروردگار قرار دهد و همچنین نمایندگان سیصد میلیون مسلمان دنیا در پکن اجتماع کرده‌اند که برای مشکل ایرانیان که به دست روس‌ها و انگلیسی‌ها گرفتار شده‌اند چاره‌جوئی کنند.
دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۲۰ سهیلی وزیر امور خارجه ایران طی گزارشی که به مجلس داد گفت: پس از ترک مقاومت نیروهای ایران، شوروی و انگلیس یادداشتی تسلیم ایران کرده و پیشنهاداتی را پیش کشیدند که عبارتند از:
۱ – نیروهای ایران از مغرب از خانقین، کرمانشاه، دزفول تا بندر دیلم و خلیج‌فارس و از شمال اشنویه، حیدرآباد، میاندوآب، قزوین، زنجان، خرم‌آباد، بابل، سمنان، شاهرود و علی‌آباد عقب‌نشینی کنند.
۲ – دولت ایران در مدت یک هفته اتباع آلمانی به استثنای اعضای سفارت و چند تن متخصصین را از ایران اخراج نمایند.
۳ – دولت ایران باید متعهد شود مانع از حمل و نقل لوازم بین نیروهای انگلیسی و شوروی نشود، دولت انگلیس تعهد می‌کند:
الف-حقوق امتیاز نفت را بپردازد، ب-به وضع اقتصادی ایران کمک کند، ج-از پیشروی بیشتر در خاک ایران خودداری کند و به محض خاتمه جنگ قوای خود را از ایران بیرون ببرد.
۴ – دولت جماهیر شوروی تقاضا دارد دولت ایران به موسسات دولت مزبور در خوریان و شیلات کمک نماید، سهیلی متقابلا پیشنهاداتی را در تعدیل خواسته‌های متفقین مطرح نموده و در اصل، ایران همه پیشنهادات شوروی و انگلیس را پذیرفته بود.
تبریزی‌ها به حسن نیت شوروی‌ها بیش از پیش امیدوار شده بودند زیرا رفتار دوستانه قوای شوروی با مردم تبریز جز این چیز دیگری را ثابت نمی‌کرد، مردم تبریز معتقد بودند که روس‌ها قصد اشغال ایران را نداشتند فقط سختی‌های جنگ سبب شده است که موقتا وارد این کشور شوند و از خطوط مواصلاتی ما استفاده کرده و پس از خاتمه جنگ ایران را ترک کنند.
چهارشنبه ۱۹ شهریور، از طرف کمیسیون امور شهر تبریز اطلاعیه‌ای منتشر شد مبنی بر اینکه هیچکس حق دادوستد با (منات) واحد پول روسی ندارد و چنانکه کسی برخلاف این آگهی اقدام کند علاوه براینکه به ضرر خود تمام خواهد شد مورد تعقیب جزائی هم واقع گردیده و سخت تنبیه خواهد شد، پس از انتشار این آگهی ارزش منات که معادل ۳/۵ ریال پول ایران بود تنزل کرد و بانک ایران و روس نیز از تبدیل آن به پول ایران خودداری کرد که نتیجتا ارزش منات به سه ریال کاهش یافت.
جمعه ۲۱ شهریور، رادیو لندن به دنبال حملات شدید به رضاخان گفت: در این اواخر سیستم حکومتی ایران از رژیم مشروطیت به کلی منحرف شده و یک استبداد مطلقه جانشین آن گردیده بود، شاهنشاه ایران در مدت بیست سال اخیر تمدن غرب را در مملکت اشاعه و پیشرفت داد، در عوض مالیات هنگفتی تحمیل مردم ایران نمود چنانچه با مقایسه بودجه سال‌های ۱۳۰۲ و ۱۳۱۹ معلوم می‌شود که در مدت این ۱۷ سال مالیات از هفده برابر تجاوز نموده بعلاوه در رأس امور فردی قرار گرفته و یک استبداد مطلق در کشور حاکم شده است، به طوری که اشغال بعضی نواحی ایران توسط ارتش‌های روس و انگلیس هیجانی در مردم به وجود آورده و آنها امیدوارند که در وضع حکومت تغییری حاصل گردیده و اوضاع به همان دوران اولیه مشروطیت ایران اعاده گردد، رادیو تهران یادداشت دولت انگلیس را چنین پخش کرد:
بند اول. انگلیس نمی‌خواهد شهرهای متصرفی ایران را پس بدهد.
ب. در نواحی متصرفی لازم است مامورین دولتی، مشاغل خود را با موافقت مامورین نظامی انگلیس برعهده بگیرند.
ج. مامورین نظامی انگلیس میل ندارند از حیث آذوقه و مسکن به ایران تحمیل شوند.
د. هرگونه اقدام لازم به عمل خواهد آمد که از وقوع حادثه جلوگیری به عمل آید.
بند دوم. رویه‌ای که در باب آلمانی‌ها قبلا اتخاذ نموده‌ایم تغییر یافته و به استثنای اشخاصی که باید تسلیم شوند هیئت آلمانی‌ها غیر از مامورین سفارت باید تسلیم شوند.
بند سوم. دولت ایران باید موافقت کند که تحدید ورود آلمانی‌ها تا خاتمه جنگ خواهد بود.
بند چهارم. تسهیلات راجع به ترانزیت کالاها و آلات جنگی باید رعایت شود.
بند پنجم. دولت انگلیس با نظریه ایران راجع به سیاست اقتصادی موافق می‌باشد.
بند ششم. دولت انگلیس راجع به استرداد اسلحه مطالعه خواهد نمود و پس از ترک ایران راجع به غرامت نیز مطالعه خواهد کرد.
رادیوهای خارجی در برنامه‌های فارسی اطلاع دادند که دولت ایران دویست نفر آلمانی و ایتالیایی را تسلیم انگلیسی‌ها نمود که این عده به اهواز اعزام شدند که از آنجا به هند فرستاده خواهند شد و پنجاه نفر نیز به دولت روس تحویل دادند که این عده را به قزوین بردند.
دوشنبه ۲۲ شهریور رادیو تهران یادداشت مقامات شوروی را در ایران پخش کرد، این تذکاریه چنین بود؛ در این چند روز اخیر اوضاع ایران مخالف وضعیت هشتم شهریور پیش می‌رود و برای اینکه قضیه حل شود دولت شوروی از اشغال پایتخت ایران خودداری می‌کند ولی دول محور از این حسن نیت شوروی سوءاستفاده نموده و آن را به ضعف ما تعبیر و تفسیر نموده‌اند، نظر به این قضیه دولتین شوروی و انگلیس مجبور شدند بستن سفارت‌خانه آلمان را در ایران خواستار شوند، رادیو تهران سپس به تشریح نکات دیگر یادداشت دهم شهریور استنادی دولت شوروی پرداخت که چنین آمده است:
۱ -راجع به خط مرزی هیچگونه تغییری نمی‌تواند باشد.
۲ -در مناطق اشغال شده ایران امنیه و شهربانی وظایف خود را اجرا و اولیای نظامی شوروی حاضر خواهد بود به آنها مساعدت کند.
۳ -فرمانده شوروی برای رفع احتیاجات خود نمی‌خواهد سربار ایران شود.
۴ -اولیای نظامی شوروی سیستم مناسبی برای ارتش خود برقرار و اقدامات لازم خواهند کرد که آنها با مردم ارتباطی نداشته باشند ولی نمی‌توانند با مردم قطع رابطه کنند.
۵ -اتباع آلمانی باید تسلیم شوند.
۶ و ۷ و ۸ -در انعقاد قرارداد راجع به نفت خوریان اتخاذ سند می‌نمایند.
۹ -شوروی برای کمک اقتصادی در خرید اشیاء ایران موافقت دارد و درباره عبور کالاهای ایران همچنین.
۱۰ -شوروی حاضر خواهد بود هنگامی که ضرورت ترک ایران پیش آید راجع به اسلحه مطالعه کند.
اما درباره غرامت خرابی‌های ناشی از جنگ، چون در زمان جنگ اتفاق افتاده است موافقت نمی‌شود.
جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۲۰ اطلاعیه‌هایی بر در و دیوار شهر نصب کرده بودند که خطاب به فارسی زبان‌ها بود نوشته بودند، تا به حال هر چه خورده‌اید و برده‌اید بس است ما را به حال خودمان باقی بگذارید و شهر ما را ترک کنید، این اعلانات امضای مشخصی نداشت ولی حکایت از زمزمه‌هایی می‌کرد که حوادثی در تبریز در شرف تکوین است.
از سوم شهریور ۱۳۲۰ به بعد، روزها، هفته‌ها، ماه‌ها و سرانجام سال‌های پیش روی، آذربایجان و تبریز مملو از حوادث و رویدادهای بی‌شمار است، کمتر روزی بود که در تبریز حادثه سیاسی روی ندهد، گرفتاری و ضعف قدرت دولت مرکزی از یک طرف و اثرات جنگ جهانی و اشغال کشور از سوی دیگر زمینه‌های پیدایش تحولات سیاسی را در آذربایجان فراهم کرده بود، با این حال رفتار صمیمانه و دوستانه ارتش سرخ با مردم آذربایجان تا حد زیادی اثرات ناهنجار بحران‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی را خنثی می‌کرد، رابطه روس‌ها با مردم تبریز نه تنها رفتار اشغالگرانه نبود بلکه آنها با اهدای کمک‌های انسانی از جمله موادغذایی، درمان پزشکی، فرهنگی و ارتباطات درصدد برآمده بودند تبلیغات ضدروسی را در مرزهای جنوبی شوروی بی‌اثر سازند، روس‌ها با چاپ پوستر، کتاب، روزنامه و مجله در آذربایجان شوروی و ارسال و پخش آنها در آذربایجان ایران فرهنگ و ایدئولوژی سوسیالیستی را در بین مردم ترویج و اشاعه می‌دادند، مبادله هنرمند، شاعر و نویسنده بین دو آذربایجان، فراهم نمودن تسهیلات آموزشی برای جوانان آذربایجان ایران، اعزام جوانان به باکو به منظور آموزش و تعلیمات نظامی، نمایش فیلم در نقاط مختلف شهر، واکسیناسیون مردم در برابر بیماری‌های خطرناک همه و همه تا حد زیادی به مردم تبریز فرصت می‌داد که آثار شوم جنگ را کمتر احساس کنند با این وصف قحطی و بیکاری که پدیده دهشتناک جنگ است زندگی را بر مردم تبریز سخت کرده بود افزون براین، پیدایش افکار و اندیشه‌های سیاسی گوناگون در صحنه سیاسی کشور، ره‌آورد این جنگ بود.
بعد از شهریور ۱۳۲۰ در تبریز افکار و اندیشه‌های متعدد ملهم از مکتب‌های سیاسی متفاوت ظهور کرد که این پدیده در سال‌های بعد، در تحولات سیاسی کشور در ابعاد گسترده‌تری ظاهر گردید.
اثرات تبلیغات هیتلری که در سال‌های قبل از جنگ جهانی دوم بر کشور رسوخ و نفوذ کرده بود در سال‌های پس از اشغال ایران نیز به سادگی از بین نرفت، در آن ایام طبقه ثروتمند و بازاری تبریز که از برکت معاملات تجاری با آلمان هیتلری به ثروت کلانی دست یافته بودند به هواداری از آلمان هیتلری برخاستند، متقابلا ندارها و گروه‌های مهاجر جانب سیاست‌های بلشویکی را گرفتند، ثروتمندان که لحظه به لحظه پی‌آمدهای جنگ را پیگیری می‌کردند و به پیروزی ارتش‌های محور آنچنان دل‌بسته بودند که با اعتماد به نفس، پیشرفت قوای هیتلری را سعادت و خوشبختی ایران می‌پنداشتند و بی‌صبرانه در انتظار شکست جبهه قفقاز روزشماری می‌نمودند، در این میان طرفداران ژاپن میلتاریستی نیز در صحنه سیاسی ظاهر شدند بی‌آنکه تبریزی‌ها با نژاد زرد پیوندی داشته باشند. سیاست‌بازی، محیط تبریز را آنچنان آلوده کرده بود که در هر محفل و مجلسی گروهی به طرفداری از این و جماعتی در حمایت از آن دیگری به سر و کله یکدیگر می‌پریدند و هر یک از آنها در دفاع از نکته‌نظرهای سیاسی خویش استدلال و منطق می‌تراشیدند.
شادروان میرزاباقر حاجی‌زاده با سخنان طنزآلود این درام سیاسی را در تعریف از سیاست‌بازان بازار تبریز چنین توصیف می‌کرد، بازاری‌های تبریز که دل در گرو آلمان هیتلری داشتند هر روز صبح وقتی مغازه‌های خودشان را باز می‌کردند با رمز و اشاره به یکدیگر، خبر رد و بدل می‌کردند برای مثال اگر رادیوهای خارجی از پیروزی آلمانی‌ها خبر خوش پخش می‌نمودند بازاری‌ها شاد و خوشحال به بازار می‌آمدند. یکی از دیگری می‌پرسید در جیب‌هایت آجیل داری؟ آن دیگری جواب می‌داد امروز با جیب‌های پر آمده‌ام.

به نقل از روزنامه مهدآزادی

تبریز درجنگ جهانی دوم

به نقل از زنده یاد حمید ملازاده

اشغال تبریز

سپیده‌دم سوم شهریور ۱۳۲۰ که مردم تبریز در خواب بودند ناگهان به غرش هواپیماها در آسمان شهر هراسناک بیدار شدند و چشم به آسمان دوختند. هواپیماهای سیاه رنگ جنگی برای مردم تازگی داشتند زیرا تا آن زمان ما فقط هر چندگاهی پرواز یک فروند هواپیمای شکاری ملخ‌دار را در آسمان شهر دیده بودیم که سرهنگ شیبانی فرمانده نیروی هوایی تبریز با آن پرواز می‌کرد، مردم سراسیمه از خانه‌های خودشان بیرون ریخته بودند با کنجکاوی اوضاع شهر را که غیرعادی بود تماشاگر بودند، سربازان و افسران شتاب‌زده این طرف و آن طرف می‌دویدند و در پاسخ به این و آن به گفتن این جمله کوتاه اکتفا می‌کردند (نترسید مانور می‌کنیم) ساعت‌ها بعد تبریزی‌ها به حقیقت موضوع پی بردند زیرا هواپیماهای مهاجم با فرو ریختن اعلامیه‌ای به زبان‌های فارسی و ترکی به مردم پیام دادند که می‌خواهند ملت ایران را از چنگ آلمان فاشیست نجات دهند، تبریزی‌ها دسته دسته به طرف پناه‌گاه‌های امن رفتند و جماعتی نیز به باغ‌های اطراف شهر سرازیر شدند.
اولین بمب در کوی پل‌سنگی بر روی جماعتی که جلو دکان نانوایی جمع شده بودند فرود آمد و لحظه‌ای بعد اجساد لت و پار شده ۳۶ نفر را از گوشه و کنار محل جمع کردند و هویت بدن‌های متلاشی شده را شناسایی می‌نمودند. بمب‌ها بعداً در گوشه و کنار شهر منفجر می‌شدند.

 اعلامیه شماره یک ستاد ارتش

ساعت ۴ صبح روز سوم شهریورماه ۱۳۲۰ ارتش شوروی در شمال و ارتش انگلیس در باختر و جنوب باختری مرزهای کشور را مورد تجاوز و تعرض قرار داده‌اند، شهرهای تبریز، اردبیل، ارومیه، خوی، اهر، میاندوآب، ماکو، مهاباد، بناب، رشت، حسن‌کیاده، میانه و بندرانزلی مورد بمباران هوایی واقع و تلفات وارده نسبت به مردم غیرنظامی زیاد و نسبت به نظامیان با وجودی که سربازخانه‌ها را بمباران می‌کنند معذالک تلفات نسبتا کم بوده است. یک هواپیمای مهاجم در ناحیه هراز در نتیجه تیراندازی توپخانه ضدهوایی سرنگون شده است، نیروهای موتوریزه و مکانیزه شوروی در محور جلفا، مرند، پلدشت، ماکو و قره‌ضیاءالدین و نیروهای موتوریزه و مکانیزه ارتش انگلیس در محور خانقین، قصرشیرین، نفت‌خانه، آبادان و بندرشاه‌پور به تعرض پرداخته‌اند.

 

اشغال آذربایجان و پیشروی قوای شوروی به استناد گزارش رسمی منشی ستاد لشگر تبریز، دوشنبه سوم شهریور سال ۱۳۲۰ (۲۵ اوت ۱۹۴۱)
ساعت ۵/۳۰ صبح تبریزی‌ها به صدای غرش هواپیماهایی که برفراز شهر پرواز می‌کردند از خواب بیدار شدند، ابتدا مردم به تصور اینکه هواپیماهای خودی هستند دوباره سر به بستر راحت گذاشته به خواب فرو رفتند.
قبلا در شهر شایع شده بود که هواپیماهای روسی جسته و گریخته در آسمان تبریز دیده شده‌اند و آنها از نقاط مختلف شهر عکسبرداری می‌کنند. ساعت ۶ صبح پنج فروند هواپیمای روسی در آسمان تبریز ظاهر شدند، دفاع ضدهوایی تبریز شروع به شلیک کرد که هیچیک از گلوله‌ها کارساز نبودند، لحظه‌ای بعد دو هواپیمای روسی بمب‌هایی در محلات ششگلان و پل سنگی رها کردند که گرد و خاکی از محل اصابت بمب‌ها برخاست سپس هواپیماها دامنه‌های کوه عون بن علی را بمباران کردند، مردم در بهت فرو رفته بودند هیچکس نمی‌دانست هواپیماها متعلق به چه کشوری است و برای چه منظوری شهر را بمباران می‌کنند؟
تبریزی‌ها که از خطرات بمباران‌های هوایی آگاه نبودند پشت بام‌ها رفته صحنه‌های بمباران هوایی را تماشا می‌کردند، افسران و سربازان با شتاب به طرف سربازخانه‌ها می‌رفتند تا هر چه زودتر خودشان را به پادگان‌های نظامی برسانند، توپخانه ضدهوایی مستقر در تبریز از چهار دستگاه تجاوز نمی‌کردند مرتب به سوی هواپیماهای مهاجم شلیک می‌کردند اما هیچیک از آنها به هدف اصابت نکردند، تا ساعت ۵/۸ صبح بمباران شهر و شلیک توپ‌های ضدهوایی و مسلسل‌ها ادامه داشت، مردم که بتدریج به ماهیت حملات هوایی پی برده بودند دسته دسته شهر را ترک و به سوی دهات و باغات اطراف شهر سرازیر گردیدند.
سربازان احتیاط و ذخیره که به خدمت فراخوانده شده بودند، گروه گروه خود را به نظام وظیفه عمومی معرفی می‌کردند.
قبلا از طرف ستاد ارتش به کلیه سربازانی که خدمت سربازی را تمام می‌کردند. پاکت سربسته‌ای داده بودند و به آنها تاکید شده بود که سر پاکت را فقط در لحظات حساس نظامی یعنی بسیج همگانی باز کنند.
در داخل این پاکت نامه‌ای بود به این مضمون (با برداشتن غذای یک روزه خودتان را به نزدیکترین حوزه نظام وظیفه عمومی معرفی کنید و نیز از همه دارندگان وسایط نقلیه خواسته بودند که این سربازان را در اسرع وقت به مناطق مشخص برسانند. ضمنا ستاد ارتش به شهربانی‌ها دستور داده بود که از خروج اتومبیل‌ها اعم از سواری، باری و یا مسافربری ممانعت به عمل آورند و تمام وسایط نقلیه را برای حمل سرباز و آذوقه به سربازخانه‌ها گسیل دارند.

 

روس‌ها می‌آیند
ساعت دو بعد از ظهر یک فروند هواپیمای اکتشافی خودی در آسمان تبریز به پرواز درآمد که شیء لوله مانندی از هواپیما به محوطه هنگ ۲۷ پرتاب کرد آن را فوراً به ستاد لشگر تسلیم کردند داخل لوله پیام خلبان بود که اطلاع می‌داد روس‌ها می‌آیند.
ساعت ۳۰/۴ بعد از ظهر فرودگاه تبریز بمباران شد و پنج فروند هواپیماهای مستقر در فرودگاه آسیب دیدند که چهار فروند پس از تعمیر به سوی تهران پرواز کردند. تمام دکاکین و مغازه‌های شهر بسته بودند ولی ادارات دولتی باز و منتظر دستور بعدی از تهران بودند، تلفات اولین روز بمباران در حدود چهل نفر اعلام شد با این حال مردم تبریز از اولین روز بمباران شهر روحیه خودشان را نباخته بودند، بدین‌سان روز سوم شهریور سال ۱۳۲۰ تبریز چنین گذشت.
اعلامیه‌هایی که هواپیماهای روسی بر زمین می‌ریختند، به زبان‌های فارسی، آذربایجانی و ارمنی بودند در این اعلامیه‌ها چنین آمده بود، ایرانی‌ها شما باید حقیقت را بدانید که آلمان‌ها در کشور شما مشغول چه کارهایی هستند پارسال آنها برای برانداختن دولت ایران توطئه کرده بودند و برای این منظور پیش از سه میلیون ریال پول خرج کردند آیا پرسیده‌اید چرا آنها اینقدر پول زیاد برای توطئه خرج کردند؟ منظور آنها چه بود؟
البته جاسوسان هیتلری که در ایران تخم آشوب و اغتشاش می‌کاشتند در فکر سعادت و خوشبختی ایرانیان نبودند بلکه مزارع و کشتزارهای ایران را خون فرزندان ایران را، آلوده می‌کنند تا برای آنکه عذری داشته باشند از ایران باز هم بیشتر از سابق گندم، پنبه، برنج، پشم، پوست و میوه‌جات به آلمان صادر کنند و شماها را بی‌نان و بی‌لباس بگذارند، هیتلر خونخوار می‌خواهد ایران را به میدان جنگ برضد شوروی که کشور دوست ایران می‌باشد مبدل کند و سرحدات اتحاد شوروی را در معرض خطر و تهدید قرار دهد. در محل سفارت آلمان در تهران، انبارهای اسلحه ایجاد کرده و مواد محترقه تهیه و حاضر کرده‌اند، در کوه‌های اطراف تهران آلمانی‌ها به بهانه شکار مشغول تعلیمات نظامی هستند در باشگاه آلمانی‌ها در تهران دیپلمات‌های آلمانی برای تعلیم و یاد دادن جاسوسی و جنایت‌های راهزنانه دیگر به اتباع آلمانی جلساتی تشکیل می‌دهند.
در بسیاری از شهرهای ایران آلمان‌ها تشکیلات مخفی و سری نظامی ایجاد کرده‌اند، آلمانی‌ها خودشان را مهندس، تاجر، جهانگرد می‌نامند ولی در حقیقت تمام آنها جاسوس و دشمن ملت ایران و شوروی می‌باشند، کارکن سابق سفارت آلمان در تهران (ولف) در بندرانزلی رئیس جاسوس آلمان در شمال ایران می‌باشد.
(شونمان) رئیس جاسوسان و راهزنان آلمان در جنوب ایران بوده رئیس پلیس مخفی آلمان در تهران (گاتومای) با معاون خود (مانیر) نام کارکن اداره ایران اکسپرس برای برپا کردن انفجارها و آتش‌زدن‌ها در ایران در اتحاد شوروی از آلمان دستجاتی تشکیل داده و حالا درصدد آن هستند که در ایران کودتای فاشیستی ضدملی برپا کنند، غیر از آن، میکانیک رئیس املاک در بندر گز (تراپه) نماینده کارخانجات کروپ (آرتل) نماینده تجارتخانه سیمنس (فون راد انویچ) میکانیک در بندرانزلی (رکنگان) رئیس شعبه وزارت دارایی ایران، زن آلمانی (گلدانبرگ) مدیر تکنیکی مطبعه مجلس (اتوسوورز) و دیگران هم از جاسوسان بزرگ آلمان در ایران می‌باشند، تمام این متخصصین آلمان هیتلری که می‌خواهند در سرحدات ایران و شوروی، تحریکاتی برپا کنند اینطور هستند، این آلمانی‌ها می‌خواهند شما را دچار اغتشاشات، جنایت، گرسنگی و بندگی کنند آنها تدارکات کودتای فاشیستی را فراهم می‌آورند که از ایران به اتحاد شوروی حمله کنند، اشرار هیتلری به طور افتراآمیز خودستایی می‌کنند و لاف می‌زنند که گویا آنها در جنگ با اتحاد شوروی به پیروزی‌هایی نائل شده‌اند ولی در حقیقت امر بهترین لشگرهای آلمان فاشیستی در میدان‌های جنگ گور خود را یافته‌اند آلمان هیتلری درهم شکسته خواهد شد برضد آلمان فاشیستی جبهه متحد ملی از اتحاد شوروی و بریتانیای کبیر و تمام آن ملل اروپا که هیتلر آنها را به اسارت و تابعیت مبتلا کرده قرار گرفته است، ممالک متحده آمریکا در جنگ بر ضد ظلم و تعدی هیتلری به بریتانیای کبیر و اتحاد شوروی کمک جدی می‌نماید ایرانی‌ها، آیا ممکن است بیش از این در مقابل دسیسه‌ها و تحریکات هیتلر غاصب و تجاوزکار که برضد ملت ایران انجام می‌گیرند و در عین حال برعلیه اتحاد شوروی هم می‌باشند طاقت آورد؟ نه، نمی‌توان متحمل این تحریکات شد، ایرانی‌ها با اتحاد شوروی متفقا بر ضد دشمن عمومی یعنی آلمان هیتلری اقدام خواهند نمود.
به موجب قرارداد شوروی و ایران که در سال ۱۹۲۱ بسته شد به اتحاد شوروی حق داده شده که برای تأمین و مصون داشتن بی‌خطری و امنیت خود به خاک ایران نیروی خود را داخل نماید، در ماده شش قرارداد شوروی و ایران که در سال ۱۹۲۱ منعقد گردیده اینطور نوشته شده:
(دولتین معظمین متاهدتین قبول می‌نمایند که اگر دولت ثالثی قصد داشته باشد به وسیله مداخله نظامی سیاست غاصبانه و تجاوزکارانه را در ایران مجری سازد و خاک ایران را مرکز حملات لشگری خود بر ضد روسیه قرار دهد و در این صورت مخاطرات و تهدیدی متوجه سرحدات جمهوری متحده شوروی سوسیالیستی روسیه و دول متفق آن بشود و در صورتی که پس از اخطار دولت شوروی به دولت ایران، خود دولت ایران مقتدر برطرف ساختن مخاطرات فوق‌الذکر نباشد آن وقت دولت شوروی حق خواهد داشت ارتش خود را به خاک ایران وارد نماید تا به منظور دفاع از خود اقدامات نظامی لازمه را به عمل آورد، دولت شوروی متعهد می‌شود همین که مخاطره مزبور برطرف شد فوراً ارتش خود را از حدود ایران خارج نماید.
ملت ایران، ساعت خاتمه دادن به تمایلات تجاوزکارانه هیتلر در ایران که هم بر ضد ملت ایران و هم بر ضد ملل اتحاد شوروی می‌باشد در رسید، ارتش سرخ دوست ملت ایران بوده به موجب قرارداد سال ۱۹۲۱ موقتا به خاک ایران وارد می‌شوند، اتحاد شوروی و بریتانیای کبیر متفقا اقدام کرده و خطر تهدید فاشیستی را نسبت به ایران و اتحاد شوروی برطرف خواهند نمود، مرده باد جاسوسان هیتلری که مشغول تدارک دیدن کودتای فاشیستی در ایران می‌باشد، زنده باد دوستی اتحاد شوروی و ایران.)

 

اعلامیه شماره دو
دهقانان ایران البته شما می‌دانید که در مزارع پنبه‌کاری ایران و مخصوصا در مزارع جنوب کشور شما، سال‌های دراز آفات و حشرات مختلف، در حدود نود درصد حاصل پنبه شما را نابود می‌کردند، چه کسی این آفات را که مزارع پنبه‌کاری شما را ویران می‌کردند کشف نموده و در مبارزه کردن با آفات زراعتی به شما کمک کرد؟ مگر آلمان این کار را کرده؟ نه، نه اینکه آلمان بلکه اتحاد شوروی و متخصصین آن در این راه به شما کمک کردند بوته‌های پنبه ایران کوتاه بود، چه کسی به ایران در تهیه تخم عالی آمریکایی و مصری کمک کرده؟
باز اتحاد شوروی، وقتی که در سال ۱۹۲۳ و بعد در سال ۱۹۲۹ گله‌های ملخ به شکل ابر سیاهی بالای مزارع شما پرواز کرده همه چیز را در راه خود نابود می‌کردند و تمام شماها را گرفتار احتیاج و گرسنگی می‌ساختند به شما دست کمک دراز کرد؟ مگر آلمان به کمک شما آمد؟ بازهم نه، در آن دوره هم اتحاد شوروی به شما یاری رساند و به کمک شما فورا متخصصین خود را فرستاد، حالا در افق ایران ملخ هلاکت‌آور وحشتناکی پدیدار گشته و آن آلمان فاشیستی می‌باشد که مملکت‌های زیادی را غارت کرده و حالا حاضری می‌بیند که ایران را هم تصرف کند و شکم خود را از نان شماها پر کند و شماها را گرسنه گذاشته پوست، پنبه و پشم را از دست شما بگیرد و خود شما را بی‌کفش و لباس بگذارد، آلمان هیتلری می‌خواهد مانند ملخ باغ‌های زیبا و گلستان‌های فرح‌انگیز شما را ویران کند ولی اتحاد شوروی با بریتانیا در نیست و نابود کردن این ملخ موذی به شما کمک و همراهی خواهند نمود و نخواهند گذاشت که آنها از آلمان فاشیستی، گله گله بر کشتزارهای حاصلخیز شما هجوم‌آور شود، ایرانیان مطمئن باشید که اتحاد شوروی دوست وفادار ملت ایران بوده و به شما کمک خواهد کرد آلمان فاشیستی دشمن ملت ایران و ملل اتحاد شوروی می‌باشد، اتحاد شوروی و انگلیس، این ملخ‌های فاشیستی را که ایران را در معرض خطر گذاشته‌اند نیست و نابود خواهد کرد.

 

اعلامیه شماره سه خطاب به ملت ایران
امروز خیلی‌ها درباره دوستی گفت‌وگو می‌کنند و حتی گرگ‌های وحشی مثل آلمان هیتلری که پوست دوستان را روی خود می‌اندازد. آن مملکت‌هایی را که قربانی خود قرار داده‌اند آسان‌تر نیست و نابود کنند ولی دوستی نه با حرف‌های خشک و خالی بلکه در عمل ثابت می‌شود، ایرانیان به خاطر بیاورید که اتحاد شوروی در سال ۱۹۲۱ با ایران معاهده دوستی بسته بدون هیچگونه قصد و غرضی اموال و اشیاء گرانبهایی را که متعلق به روسیه تزاری بود به مبلغ یکصد میلیون منات طلا به خیر و منفعت ملت ایران واگذار نمود، بر همه کس آشکار است که راه‌آهن تبریز، راه‌آهن فرعی ارومیه، راه‌های شوسه از انزلی تا تهران و از قزوین تا همدان، کلیه خطوط تلگراف و تلفن را با تمام اموال و عمارات و اثاثیه‌اش، بندرها، انبارها و کشتی‌ها، بندرانزلی با انبار کامل، کارخانه چراغبرق با تمام عمارتش، وجوهات نقد، اشیاء قیمتی و اموال بانک استقراضی روسیه سابق را که در ایران بود جزیره‌های آشوراده و همچنین زمین و عمارات اداره تبلیغات مذهب عیسوی تزاری که در ارومیه و شهرهای دیگر ایران بودند اتحاد شوروی بطور مجانی و بلاعوض به ایران واگذار نمود، دولت شوروی از تمام قرض‌هایی که دولت تزاری روسیه به ایران داده بود و مبلغ آن قریب هفتاد میلیون منات طلا بود و همچنین از تمام امتیازاتی که از روی معاهده‌های بین ایران و روسیه تزاری جاری بودند به کلی صرف‌نظر کرد، تمام این اقدامات را اتحاد شوروی با میل و اراده خود کرده و کلیه دارایی و ثروت من‌بعد، هم به دولت ایران و ملت ایران تعلق خواهد داشت، اتحاد شوروی در سال‌های بعد ده میلیون متر پارچه‌های قشنگ بادوام و ارزان به ایران وارد کرده است که موردپسند خاطر تمام اهالی ایران شده است اتحاد شوروی ایران را از حیث سایر مال‌هایی که اهمیت حیاتی دارند از قبیل نفت، قند، مصنوعات شیشه و فلز، از حیث سیمان، چوب، تخته و فولاد نیز تامین کرده است با همراهی و کمک متخصصین شوروی در ایران چندین کارخانه برنج پاک‌کنی عالی و چهار سیلو گندم و انبارهای بزرگ غله ساخته شده است، آیا بعد از همه اینها ممکن است راجع به مناسبات بی‌غرضانه و صمیمانه اتحاد شوروی نسبت به ایران شک و شبهه داشت؟
هر کسی از روی صداقت در این باره فکر کند البته خواهد گفت: دولت شوروی همیشه مایل، به استحکام مناسبات دوستی و روابط حسن همجواری با ایران بوده و در راه بدست آوردن موفقیت و کامیابی‌های اقتصادی و مدنی به ایران مساعدت و همراهی کرده است، اما آلمان فاشیستی در ایران مقاصد دیگری را تعقیب می‌نماید.
ایرانی‌ها شما باید بدانید که هیتلر راهزن و کاسه‌لیسان ایرانی او نقشه تصرف ایران را از طرف فاشیست‌های آلمانی به منظور حمله به جمهوری‌های شوروی، آذربایجان، گرجستان و ارمنستان تنظیم کرده‌اند ولی گرجی‌ها، آذربایجانی‌ها و ارمنی‌ها هیچوقت اسیر و غلام هیتلر نبوده‌اند و نخواهند بود، آلمان فاشیستی به استقلال ایران، به آزادی شما، به زمین و مزارع شما و به دارایی شما سوءقصد می‌کند، هیتلر خونخوار مخفیانه نقشه مخیلانه ترتیب داده است که مواد اولیه شما را تصاحب نموده و زمین و باغ‌های شما، پشم و پنبه شما و احشام و غله شما را تصرف کرده و خود شما را مانند ملت‌های دیگری که از طرف آلمان غارت و چپاول شده‌اند گرسنه و برهنه بگذارد.
آلمان فاشیستی مایل است ایرانی‌ها را به غلامان خود و وطن عزیز شما ایران را بر مستعمره بی‌حقوق و تیره‌بخت آلمانی مبدل نماید، ایرانی‌ها، جاسوسان فاشیستی را بیرون کنید اتحاد شوروی و ارتش سرخ با شهامت آن، از هر حیث به شما یاری کرده و به هیتلر امکان نخواهند داد که در ایران مقاصد خائنانه خود را عملی نماید.
مردم تبریز با مطالعه این اعلامیه‌های مبشر دوستی و مسالمت و بمباران شهر، متحیر و در تشخیص دوست و دشمن مردد بودند، عصر روز دوشنبه سوم شهریور هواپیماهای روسی بر فراز آسمان به پرواز درآمدند این بار مرکز شهر فاصله بین خیابان‌های تربیت و فردوسی و بازار آماج حملات هوایی قرار گرفته بود با شدت گرفتن بمباران‌های هوایی مردم به زیرزمین‌ها پناه بردند، در آن ایام کمتر خانه‌ای از برق استفاده می‌کرد و رادیو نیز به ندرت در اغلب خانواده‌های متمکن و افراد سرشناس یافت می‌شد با این حال مردم به منظور آگاهی از حوادث و خبرهای روز در پای رادیوها جمع شده بودند، رادیو تهران در برنامه عادی خبری از آنچه در آذربایجان می‌گذشت پخش نکرد، قمرالملوک وزیری آوازی خواند، تبریزی‌ها از این بی‌اعتنایی تهران نسبت به آنچه در گوشه‌ای از مملکت می‌گذشت سخت برآشفته بودند، اما آن شب رادیوهای ترکیه و آلمان و دهلی خبر عبور ارتش‌های شوروی و انگلیس را از مرزهای ایران بدون تفسیر اعلام داشتند. آن شب تبریز در خاموشی محض فرورفته بود مردم از ترس و وحشت بمباران تا صبح نخوابیدند سرانجام طلیعه صبح سه‌شنبه چهارم شهریور دمید.

 

فرار دولتمردان
از اولین روز هجوم ارتش شوروی به مرزهای آذربایجان، دولتمردان مقدمات فرار را فراهم کردند، از شهریور ۱۳۲۰ تا سال‌های بعد، در بیشتر حوادث و ماجراهای نظامی و سیاسی آذربایجان، فرار دولتمردان اعم از نظامی و غیرنظامی از مهلکه یک واقعیت تلخ در تاریخ این سرزمین ثبت شده است، تبریزی‌ها از فرار نظامیان در بحران، خاطرات فراوانی دارند که فرار دسته‌جمعی ژنرال‌ها و بعد سربازان در سال‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۲۴ و بحران‌های بعدی بیانگر این حقیقت تلخ است، آن روز هم در کاخ استانداری واقع در شمس‌العماره جنب و جوشی بود تمام رؤسای ادارات در استانداری جمع شده و منتظر کسب تکلیف بودند، امان‌ا… اردلان استاندار و سرلشگر ایرج مطبوعی فرمانده لشگر خانواده‌هایشان را از تبریز خارج کرده بودند و خود را نیز آماده فرار می‌کردند.

 

وضع نیروهای مستقر در آذربایجان در حادثه سوم شهریور ۱۳۲۰
لشگر ۳ تبریز، لشگر ۴ ارومیه، لشگر ۱۵ اردبیل، هنگ مستقل مهاباد، هنگ مستقل سردشت و هنگ مرند. لشگر تبریز شامل دو هنگ پیاده، یک هنگ توپخانه، یک هنگ سوار، یک گردان مستقل مهندسی و هنگ هوایی که فرماندهان وقت عبارت بودند از: سرلشگر ایرج مطبوعی، فرمانده لشگر، سرهنگ محمد نخجوان فرمانده تیپ، سرهنگ احمد جان پولاد فرمانده هنگ پیاده، سرهنگ حسین هاشمی فرمانده پیاده ۲۷، سرهنگ مقبلی فرمانده هنگ سوار، سرهنگ صفوی فرمانده هنگ توپخانه، سرهنگ محمدحسین امین رئیس ستاد لشگر و سرهنگ شیبانی فرمانده هنگ هوایی.

 

پیشروی ارتش سرخ به سوی تبریز
سه‌شنبه چهارم شهریور ۱۳۲۰ ساعت ۵/۷ صبح بود که هواپیماهای روسی در آسمان تبریز پدیدار گشتند این بار فرودگاه شهر بمباران شد، توپ‌های ضدهوایی خاموش بودند، سربازان در سربازخانه دنبال محل امنی می‌گشتند و از ستاد لشگر تنها چند صندلی خالی بجا مانده بود. گفته شد ستاد شبانه به سوی آذرشهر حرکت کرده است. مهمات موجود که مقداری از سلاح‌های باقی مانده از جنگ بین‌الملل اول بود قبلا در محله مارالان به محل امنی برده بودند، در همین موقع خبر رسید که زره‌پوش‌های روسی از صوفیان گذشته به سوی تبریز در حال پیشروی هستند صدای شلیک مسلسل‌ها از دروازه ورودی تبریز، مرند به گوش می‌رسید.
سرانجام حوالی ساعت یک بعد از ظهر پیش‌قراولان ارتش سرخ وارد دروازه شهر شدند. در نزدیکی‌های آجی‌چای سربازان مقاومت جزئی نشان داده بودند اما کمدی جنگ زره‌پوش‌ها با تفنگ به زودی پایان یافت. زره‌پوش‌های روسی پس از درهم شکستن مقاومت عده‌ای از سربازان در مدخل شهر از پل منجم گذشتند و مردم با مشاهده سربازان روسی پا به فرار گذاشتند، در این هنگام سالدات‌های روسی از زره‌پوش‌ها پیاده شدند به زبان آذربایجانی با مردم به گفت‌وگو پرداختند آنها سربازان فراری را پس از خلع سلاح دلجویی کرده و مرخص می‌نمودند.
روس‌ها به مردم می‌گفتند ما با شما سر جنگ نداریم شما برادران ما هستید، تبریزی‌ها این پیام‌های دوستانه را پذیرفته به تماشای سربازان روسی آمدند در حوالی باغ گلستان گروهی از ارامنه تبریز دسته گل‌هایی به سوی زره‌پوش‌ها پرتاب می‌کردند و هورا می‌کشیدند، روس‌ها به سرعت در نقاط مختلف شهر مستقر گردیدند و تبریز عملا به تصرف ارتش سرخ درآمد.
نیروهای روسی وقتی به مرکز شهر رسیدند زنگ ساعت شهرداری ساعت ۲ بعد از ظهر را اعلام داشت سربازی به طرف ساعت آتش گشود و زنگ خاموش شد گفتند یکی از زنگ‌های پرقدرت ساعت از آن به بعد دیگر کار نکرد، علیرغم سقوط شهر، زندان هنوز در کنترل پلیس بود زندانیان با برافراشتن پرچم سرخ و سر دادن شعارهای زنده باد استالین دست به تظاهرات زده بودند روس‌ها به تصور اینکه همه بازداشتی‌ها زندانیان سیاسی هستند درب‌های زندان را گشودند و همه زندانیان اعم از سیاسی و غیرسیاسی را آزاد کردند، با بیرون آمدن زندانیان عادی، جانی و شرور از زندان بیم و ترس از غارت خانه‌های مردم، شهر را فراگرفته بود، روس‌ها به منظور جلوگیری از هرگونه بی‌نظمی و هرج و مرج در شهر حکومت نظامی اعلام کردند و مقررات حکومت نظامی طی اعلامیه‌ای به امضای سروان پاولنسکی به اطلاع مردم رسید. گروهی از تبریزی‌ها که در سال‌های قبل از سوم شهریور ۲۰ از روسیه به ایران آمده بودند و در اصطلاح عامه مهاجر نامیده می‌شدند با بستن بازوبندهای قرمز و حمل تفنگ، نگهبانی از ادارات و سازمان‌های دولتی را برعهده گرفتند. در طول بیست سال سلطنت رضاشاه در مناسبات حکومتی دو رژیم ایران و شوروی بدگمانی شدیدی حاکم شده بود.
در رژیم ایران که هرگونه اظهارنظری درباره سیستم حکومتی شوروی به منزله ترویج مرام اشتراکی در قانون کیفری جرم تلقی می‌شد سبب گردیده بود که مردم در کشور همسایه از زندگی همدیگر کاملا بی‌اطلاع باشند به همین جهت شایعات نادرست از رفتار حکومت شوروی با ملت روسیه در ایران رواج یافته بود، تبریزی‌ها به غلط تصور می‌کردند به محض ورود شوروی‌ها به ایران بازارها غارت و ثروتمندان تیرباران خواهند شد، اما وقتی عملا خلاف اینگونه تبلیغات بی‌اساس ثابت گردید خیلی زود با سربازان روسی جوش خوردند. بچه‌ها را به زره‌پوش‌ها سوار می‌کردند و سربازان روسی به آنها قند می‌دادند، بدین‌ترتیب در اولین روز ورود ارتش سرخ به تبریز همه تصورات باطل و اوهام غلط به دوستی و محبت مبدل شد.
شب پنجم شهریور کارخانه برق تبریز که به تصرف روس‌ها درآمده بود کار نمی‌کرد و شهر در تاریکی کامل فرو رفت، صدای شلیک گلوله مسلسل‌ها از گوشه و کنار شهر به گوش می‌رسید، جماعتی از اهالی محله مارالان با استفاده از بی‌محافظ بودن سربازخانه آنجا ریختند اثاثیه سربازخانه از جمله سلاح‌ها و اسب و قاطرها را به غارت بردند.
چهارشنبه پنجم شهریور روزنامه‌ای به نام شعله در یک صفحه انتشار یافت و مجانی بین مردم توزیع گردید، بر سر کلیشه روزنامه این جمله چاپ شده بود: (زنده باد دوستی اتحاد شوروی و ایران) و نیز کاریکاتوری از هیتلر که در وسط نعش انسان‌ها و خرابی‌های ناشی از جنگ ایستاده بود جلب توجه می‌کرد و این اشعار از زبان هیتلر منعکس بود، من فاشیستم عادتم خونریزی و خون خوردن است، ایستادم روی نعش کله‌های بی‌شمار، عالم آباد را با جنگ ویران کردن است، غره آنم که این جنگ نقشه کار من است.

 

ششم شهریور ۱۳۲۰
کلیه دکاکین و مغازه‌های شهر بسته و خواربار در شهر کمیاب و گران بود، به علت تعطیلی طولانی مغازه‌های شهر طبقات کم درآمد بیکار شده بودند و گرانی و کمیابی مواد غذایی نیز مزید بر علت گردید. بلافاصله ارتش سرخ به کمک مردم کم درآمد و بی‌بضاعت تبریز شتافت، بدین معنی که روزانه از غذای سربازان شوروی بین این افراد توزیع می‌شد، بیوه‌زن‌ها، افراد علیل و بی‌چیز هر روز صبح زود تا ظهر کاسه بدست در محل توزیع غذا به انتظار می‌نشستند، با این حال مسئولان توزیع غذا آنچنان با مراجعین به مهربانی رفتار می‌کردند که این عمل آنها مردم تبریز را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود اینکه جماعت تبریزی در بحران‌های سیاسی و نظامی مملکت قبل از اتخاذ هر تصمیمی در مقابله با حوادث آذوقه جمع می‌کنند بی‌دلیل نیست زیرا، در طول تاریخ این سرزمین از قحطی و گرسنگی ناشی از قهر طبیعت، جنگ، آشوب و بلواها خاطرات تلخی دارند با احساس خطر ابتدا به فکر تهیه نان می‌افتند، خلاصه اینکه در تبریز همه چیز از نان شروع و به نان ختم می‌شود، برای مثال، اگر چنانچه نان در شهر کمیاب و دکان‌های نانوایی شلوغ باشند این حکایت از وضع غیرعادی می‌کند در آن صورت بروز بحران‌های سیاسی بیشتر محتمل است، عکس این قضیه در عادی بودن اوضاع هم صدق می‌کند، به همین جهت بیشتر دولتمردان در تبریز برای اینکه سر به بستر استراحت بگذارند قبل از هر اقدامی به فکر تامین نان مردم شهر هستند، در سال‌های اولیه اشغال کشور که صدای مردم گرسنه تبریز در شهر پیچید تدابیر موقت دولت اعم از جیره‌بندی نان، توزیع سیب‌زمینی به برطرف کردن بحران کمکی نکرد در چنین اوضاع و احوالی بود که کمبود قند نیز ظاهر شد و مردم به جای قند و شیرینی از کشمش و خرما استفاده کردند.

 

هفتم شهریور ۱۳۲۰
امروز دو آگهی از طرف کمیسیون امور شهر منتشر شد در یک آگهی آمده بود چون در عرض چند روز گذشته پاره‌ای اغتشاش و یغما و ناامنی از طرف اشخاص ناصالح رخ داده و آسایش اهالی شهر را بهم زده است به کلیه اهالی اخطار می‌شود که چنانچه از امروز به بعد از طرف هر کس تجاوز به جان و مال و خانه و دکاکین اهالی شهر بشود از طرف حکومت شهر فورا محاکمه و اعدام خواهد شد و نیز کسانی که به خانه‌ها، دکاکین و سایر جاها به نام قشون سرخ وارد شوند باید معرفی‌نامه و امریه مخصوص در ماموریت داشته باشند در غیر این صورت مرتکب شناخته و تنبیه خواهد شد.
اعلان شماره دو به اطلاع کلیه سرپاسبانان شهربانی تبریز می‌رساند که از امروز شهربانی تبریز در اداره شهرداری تاسیس می‌شود بنابراین لازم است عموما و به فوریت خودشان را در اداره شهرداری تبریز به آقای سربهر فتح‌اله قلاسکی کفیل فعلی شهربانی معرفی و برای حفاظت شهر با دستور مقامات مربوطه مشغول انجام وظیفه باشند، کمیسیون امور شهر.
روز دهم شهریور رادیو ترکیه اطلاع داد دولتین روس و انگلیس یادداشتی به دولت ایران داده و شرایط خود را نوشته‌اند و پس از اشغال تمام و کمال ایران شرایط انتشار خواهد یافت این رادیو افزود، ایدن وزیر امور خارجه انگلیس نطقی درباره ایران نموده و اظهار داشته دولت انگلیس به یک وجب خاک ایران چشم نداشته و درخواست‌های ما به تهران ابلاغ خواهد شد، یک روزنامه انگلیسی نوشته بود، باید دولت ایران اولا آلمان‌ها را تسلیم کند ثانیا شناسایی حق‌العبور راه‌آهن، ثالثا تامین لوله نفت و اگر این شرایط قبول واقع شد مسئله تخلیه صورت خواهد گرفت.
دهم شهریور اعلام شد کلیه افسرانی که دستگیر شده‌اند به شهر انتقال و در کماندانی شوروی بازداشت شده‌اند اداره کماندانی در انتهای خیابان فردوسی واقع شده بود، افسران را در طبقه دوم ساختمان جمع کرده و اقوام و خانواده‌هایشان برای دیدن آنها در جلوی کماندانی اجتماع کرده بودند، از همه فرماندهان فراری فقط سروان نهضتی فرمانده گردان توپ‌های ضدهوایی کشته شده بود بقیه هم خود را تسلیم کرده بودند.
فرماندار نظامی شوروی‌ها طی اعلامیه‌ای اعلام داشت مغازه‌داران دکاکین شهر را باید از روز دهم شهریور باز کنند والا تحت تعقیب قرار خواهند گرفت.
چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۲۰ شهر به حال عادی بازگشت. مغازه‌ها باز شدند و دادوستد از سر گرفته شد، سربازان روسی با ولع زیاد ساعت می‌خریدند به همین جهت پول روسی منات وارد بازار معاملات شد و هر منات روسی معادل ۳/۵ ریال پول ایرانی خرید و فروش داشت، در این روز طی اطلاعیه‌ای انتصاب سرهنگ محمد نخجوانی به کفالت لشگر ۳ به اطلاع عموم رسید، عصر پنجشنبه نیز ۱۲ نفر از افسران و فرماندهان بازداشتی آزاد شدند به دنبال آن سربازان فراری را برای بازگشت به سربازخانه‌ها فراخواندند اما این دستور اجرا نشد زیرا معلوم نگردید دستور از طرف چه مقامی صادر شده است افزون بر این سربازخانه‌ها در اشغال قوای روسی بود.
عصر، رادیو دهلی اطلاع داد که سربازان روسی و انگلیسی در قزوین به همدیگر رسیدند و روس‌ها به افتخار انگلیسی‌ها ضیافتی در قزوین ترتیب دادند و رادیو برلین متقابلا گفت: آلمان بالاخره پیروز خواهد شد و انتقام ایرانیان را خواهد گرفت پس با این شعارها برنامه فارسی رادیو برلین پایان یافت: (مرده باد انگلیس، مرده باد روس، زنده باد ایران، زنده باد آلمان).
۱۴ شهریور ۱۳۲۰ سپیده‌دم غرش هواپیماها باز مردم را از خواب بیدار کرد صدای شلیک توپ‌ها در شهر طنین‌انداز شد، تبریزی‌ها تصور می‌کردند که این بار هواپیماهای آلمانی در آسمان تبریز هستند، حتی شایع گردیده بود آلمانی‌ها پل ارتباطی جلفا بین ایران و شوروی را زده‌اند، سرانجام معلوم شد هواپیماها متعلق به انگلیسی‌ها بوده‌اند و روس‌ها به احترام ورود همزمان خود به تبریز با شلیک توپ از آنها استقبال کرده‌اند و به عبارت دیگر مقدم آنها را خوش‌آمد گفته‌اند.
۱۴ شهریور رادیو برلین در برنامه سخن‌پراکنی روزانه گفت: نقاطی که در ایران به تصرف روس‌ها درآمده بزودی مراسم بلشویکی در آن مناطق اجرا خواهد شد و سپس در گفتاری به نقل قول از یک روزنامه آلمانی افزود: مقصر اصلی بدبختی ایران، انگلیسی‌های طماع می‌باشند و انگلیس امروز آرزومند است که ایران بلشویک شود، این رادیو از پکن خبر داد ۱۵ میلیون مسلمان چینی در برگزاری نماز از خداوند خواستار شدند ایرانی‌ها را که گرفتار بلشویک‌ها شده‌اند مورد لطف و عنایات ذات پروردگار قرار دهد و همچنین نمایندگان سیصد میلیون مسلمان دنیا در پکن اجتماع کرده‌اند که برای مشکل ایرانیان که به دست روس‌ها و انگلیسی‌ها گرفتار شده‌اند چاره‌جوئی کنند.
دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۲۰ سهیلی وزیر امور خارجه ایران طی گزارشی که به مجلس داد گفت: پس از ترک مقاومت نیروهای ایران، شوروی و انگلیس یادداشتی تسلیم ایران کرده و پیشنهاداتی را پیش کشیدند که عبارتند از:
۱ – نیروهای ایران از مغرب از خانقین، کرمانشاه، دزفول تا بندر دیلم و خلیج‌فارس و از شمال اشنویه، حیدرآباد، میاندوآب، قزوین، زنجان، خرم‌آباد، بابل، سمنان، شاهرود و علی‌آباد عقب‌نشینی کنند.
۲ – دولت ایران در مدت یک هفته اتباع آلمانی به استثنای اعضای سفارت و چند تن متخصصین را از ایران اخراج نمایند.
۳ – دولت ایران باید متعهد شود مانع از حمل و نقل لوازم بین نیروهای انگلیسی و شوروی نشود، دولت انگلیس تعهد می‌کند:
الف-حقوق امتیاز نفت را بپردازد، ب-به وضع اقتصادی ایران کمک کند، ج-از پیشروی بیشتر در خاک ایران خودداری کند و به محض خاتمه جنگ قوای خود را از ایران بیرون ببرد.
۴ – دولت جماهیر شوروی تقاضا دارد دولت ایران به موسسات دولت مزبور در خوریان و شیلات کمک نماید، سهیلی متقابلا پیشنهاداتی را در تعدیل خواسته‌های متفقین مطرح نموده و در اصل، ایران همه پیشنهادات شوروی و انگلیس را پذیرفته بود.
تبریزی‌ها به حسن نیت شوروی‌ها بیش از پیش امیدوار شده بودند زیرا رفتار دوستانه قوای شوروی با مردم تبریز جز این چیز دیگری را ثابت نمی‌کرد، مردم تبریز معتقد بودند که روس‌ها قصد اشغال ایران را نداشتند فقط سختی‌های جنگ سبب شده است که موقتا وارد این کشور شوند و از خطوط مواصلاتی ما استفاده کرده و پس از خاتمه جنگ ایران را ترک کنند.
چهارشنبه ۱۹ شهریور، از طرف کمیسیون امور شهر تبریز اطلاعیه‌ای منتشر شد مبنی بر اینکه هیچکس حق دادوستد با (منات) واحد پول روسی ندارد و چنانکه کسی برخلاف این آگهی اقدام کند علاوه براینکه به ضرر خود تمام خواهد شد مورد تعقیب جزائی هم واقع گردیده و سخت تنبیه خواهد شد، پس از انتشار این آگهی ارزش منات که معادل ۳/۵ ریال پول ایران بود تنزل کرد و بانک ایران و روس نیز از تبدیل آن به پول ایران خودداری کرد که نتیجتا ارزش منات به سه ریال کاهش یافت.
جمعه ۲۱ شهریور، رادیو لندن به دنبال حملات شدید به رضاخان گفت: در این اواخر سیستم حکومتی ایران از رژیم مشروطیت به کلی منحرف شده و یک استبداد مطلقه جانشین آن گردیده بود، شاهنشاه ایران در مدت بیست سال اخیر تمدن غرب را در مملکت اشاعه و پیشرفت داد، در عوض مالیات هنگفتی تحمیل مردم ایران نمود چنانچه با مقایسه بودجه سال‌های ۱۳۰۲ و ۱۳۱۹ معلوم می‌شود که در مدت این ۱۷ سال مالیات از هفده برابر تجاوز نموده بعلاوه در رأس امور فردی قرار گرفته و یک استبداد مطلق در کشور حاکم شده است، به طوری که اشغال بعضی نواحی ایران توسط ارتش‌های روس و انگلیس هیجانی در مردم به وجود آورده و آنها امیدوارند که در وضع حکومت تغییری حاصل گردیده و اوضاع به همان دوران اولیه مشروطیت ایران اعاده گردد، رادیو تهران یادداشت دولت انگلیس را چنین پخش کرد:
بند اول. انگلیس نمی‌خواهد شهرهای متصرفی ایران را پس بدهد.
ب. در نواحی متصرفی لازم است مامورین دولتی، مشاغل خود را با موافقت مامورین نظامی انگلیس برعهده بگیرند.
ج. مامورین نظامی انگلیس میل ندارند از حیث آذوقه و مسکن به ایران تحمیل شوند.
د. هرگونه اقدام لازم به عمل خواهد آمد که از وقوع حادثه جلوگیری به عمل آید.
بند دوم. رویه‌ای که در باب آلمانی‌ها قبلا اتخاذ نموده‌ایم تغییر یافته و به استثنای اشخاصی که باید تسلیم شوند هیئت آلمانی‌ها غیر از مامورین سفارت باید تسلیم شوند.
بند سوم. دولت ایران باید موافقت کند که تحدید ورود آلمانی‌ها تا خاتمه جنگ خواهد بود.
بند چهارم. تسهیلات راجع به ترانزیت کالاها و آلات جنگی باید رعایت شود.
بند پنجم. دولت انگلیس با نظریه ایران راجع به سیاست اقتصادی موافق می‌باشد.
بند ششم. دولت انگلیس راجع به استرداد اسلحه مطالعه خواهد نمود و پس از ترک ایران راجع به غرامت نیز مطالعه خواهد کرد.
رادیوهای خارجی در برنامه‌های فارسی اطلاع دادند که دولت ایران دویست نفر آلمانی و ایتالیایی را تسلیم انگلیسی‌ها نمود که این عده به اهواز اعزام شدند که از آنجا به هند فرستاده خواهند شد و پنجاه نفر نیز به دولت روس تحویل دادند که این عده را به قزوین بردند.
دوشنبه ۲۲ شهریور رادیو تهران یادداشت مقامات شوروی را در ایران پخش کرد، این تذکاریه چنین بود؛ در این چند روز اخیر اوضاع ایران مخالف وضعیت هشتم شهریور پیش می‌رود و برای اینکه قضیه حل شود دولت شوروی از اشغال پایتخت ایران خودداری می‌کند ولی دول محور از این حسن نیت شوروی سوءاستفاده نموده و آن را به ضعف ما تعبیر و تفسیر نموده‌اند، نظر به این قضیه دولتین شوروی و انگلیس مجبور شدند بستن سفارت‌خانه آلمان را در ایران خواستار شوند، رادیو تهران سپس به تشریح نکات دیگر یادداشت دهم شهریور استنادی دولت شوروی پرداخت که چنین آمده است:
۱ -راجع به خط مرزی هیچگونه تغییری نمی‌تواند باشد.
۲ -در مناطق اشغال شده ایران امنیه و شهربانی وظایف خود را اجرا و اولیای نظامی شوروی حاضر خواهد بود به آنها مساعدت کند.
۳ -فرمانده شوروی برای رفع احتیاجات خود نمی‌خواهد سربار ایران شود.
۴ -اولیای نظامی شوروی سیستم مناسبی برای ارتش خود برقرار و اقدامات لازم خواهند کرد که آنها با مردم ارتباطی نداشته باشند ولی نمی‌توانند با مردم قطع رابطه کنند.
۵ -اتباع آلمانی باید تسلیم شوند.
۶ و ۷ و ۸ -در انعقاد قرارداد راجع به نفت خوریان اتخاذ سند می‌نمایند.
۹ -شوروی برای کمک اقتصادی در خرید اشیاء ایران موافقت دارد و درباره عبور کالاهای ایران همچنین.
۱۰ -شوروی حاضر خواهد بود هنگامی که ضرورت ترک ایران پیش آید راجع به اسلحه مطالعه کند.
اما درباره غرامت خرابی‌های ناشی از جنگ، چون در زمان جنگ اتفاق افتاده است موافقت نمی‌شود.
جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۲۰ اطلاعیه‌هایی بر در و دیوار شهر نصب کرده بودند که خطاب به فارسی زبان‌ها بود نوشته بودند، تا به حال هر چه خورده‌اید و برده‌اید بس است ما را به حال خودمان باقی بگذارید و شهر ما را ترک کنید، این اعلانات امضای مشخصی نداشت ولی حکایت از زمزمه‌هایی می‌کرد که حوادثی در تبریز در شرف تکوین است.
از سوم شهریور ۱۳۲۰ به بعد، روزها، هفته‌ها، ماه‌ها و سرانجام سال‌های پیش روی، آذربایجان و تبریز مملو از حوادث و رویدادهای بی‌شمار است، کمتر روزی بود که در تبریز حادثه سیاسی روی ندهد، گرفتاری و ضعف قدرت دولت مرکزی از یک طرف و اثرات جنگ جهانی و اشغال کشور از سوی دیگر زمینه‌های پیدایش تحولات سیاسی را در آذربایجان فراهم کرده بود، با این حال رفتار صمیمانه و دوستانه ارتش سرخ با مردم آذربایجان تا حد زیادی اثرات ناهنجار بحران‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی را خنثی می‌کرد، رابطه روس‌ها با مردم تبریز نه تنها رفتار اشغالگرانه نبود بلکه آنها با اهدای کمک‌های انسانی از جمله موادغذایی، درمان پزشکی، فرهنگی و ارتباطات درصدد برآمده بودند تبلیغات ضدروسی را در مرزهای جنوبی شوروی بی‌اثر سازند، روس‌ها با چاپ پوستر، کتاب، روزنامه و مجله در آذربایجان شوروی و ارسال و پخش آنها در آذربایجان ایران فرهنگ و ایدئولوژی سوسیالیستی را در بین مردم ترویج و اشاعه می‌دادند، مبادله هنرمند، شاعر و نویسنده بین دو آذربایجان، فراهم نمودن تسهیلات آموزشی برای جوانان آذربایجان ایران، اعزام جوانان به باکو به منظور آموزش و تعلیمات نظامی، نمایش فیلم در نقاط مختلف شهر، واکسیناسیون مردم در برابر بیماری‌های خطرناک همه و همه تا حد زیادی به مردم تبریز فرصت می‌داد که آثار شوم جنگ را کمتر احساس کنند با این وصف قحطی و بیکاری که پدیده دهشتناک جنگ است زندگی را بر مردم تبریز سخت کرده بود افزون براین، پیدایش افکار و اندیشه‌های سیاسی گوناگون در صحنه سیاسی کشور، ره‌آورد این جنگ بود.
بعد از شهریور ۱۳۲۰ در تبریز افکار و اندیشه‌های متعدد ملهم از مکتب‌های سیاسی متفاوت ظهور کرد که این پدیده در سال‌های بعد، در تحولات سیاسی کشور در ابعاد گسترده‌تری ظاهر گردید.
اثرات تبلیغات هیتلری که در سال‌های قبل از جنگ جهانی دوم بر کشور رسوخ و نفوذ کرده بود در سال‌های پس از اشغال ایران نیز به سادگی از بین نرفت، در آن ایام طبقه ثروتمند و بازاری تبریز که از برکت معاملات تجاری با آلمان هیتلری به ثروت کلانی دست یافته بودند به هواداری از آلمان هیتلری برخاستند، متقابلا ندارها و گروه‌های مهاجر جانب سیاست‌های بلشویکی را گرفتند، ثروتمندان که لحظه به لحظه پی‌آمدهای جنگ را پیگیری می‌کردند و به پیروزی ارتش‌های محور آنچنان دل‌بسته بودند که با اعتماد به نفس، پیشرفت قوای هیتلری را سعادت و خوشبختی ایران می‌پنداشتند و بی‌صبرانه در انتظار شکست جبهه قفقاز روزشماری می‌نمودند، در این میان طرفداران ژاپن میلتاریستی نیز در صحنه سیاسی ظاهر شدند بی‌آنکه تبریزی‌ها با نژاد زرد پیوندی داشته باشند. سیاست‌بازی، محیط تبریز را آنچنان آلوده کرده بود که در هر محفل و مجلسی گروهی به طرفداری از این و جماعتی در حمایت از آن دیگری به سر و کله یکدیگر می‌پریدند و هر یک از آنها در دفاع از نکته‌نظرهای سیاسی خویش استدلال و منطق می‌تراشیدند.
شادروان میرزاباقر حاجی‌زاده با سخنان طنزآلود این درام سیاسی را در تعریف از سیاست‌بازان بازار تبریز چنین توصیف می‌کرد، بازاری‌های تبریز که دل در گرو آلمان هیتلری داشتند هر روز صبح وقتی مغازه‌های خودشان را باز می‌کردند با رمز و اشاره به یکدیگر، خبر رد و بدل می‌کردند برای مثال اگر رادیوهای خارجی از پیروزی آلمانی‌ها خبر خوش پخش می‌نمودند بازاری‌ها شاد و خوشحال به بازار می‌آمدند. یکی از دیگری می‌پرسید در جیب‌هایت آجیل داری؟ آن دیگری جواب می‌داد امروز با جیب‌های پر آمده‌ام.

به نقل از روزنامه مهدآزادی

شیاطین در سایه: ۱۴ چهره مخوف جنگ جهانی دوم که کمتر از آن‌ها یاد می‌شود

شیاطین در سایه: ۱۴ چهره مخوف جنگ جهانی دوم که کمتر از آن‌ها یاد می‌شود

، جنگ جهانی دوم پیش از هرچیز، برای توحش و سقوط انسانیت به یاد آورده می‌شود. جنگی که با آتش قدرت‌طلبی گروهی از دیکتاتورها شعله‌ور شد و تخمین زده می‌شود که جان ۶۰میلیون نفر را گرفته‌باشد. حقیقت این است که محال است در چنین خونریزی عظیمی، دستی تمیز باقی بماند. افراد بسیاری کم و بیش، آلوده‌ی پلشتی‌های چنین بحرانی می‌گردند. چه آن‌ها که امکان نسل‌کشی را فراهم آورده‌اند و چه شهروندان عادی که جیره‌ی غذایی کودک یا پیرزنی را به سرقت بردند. وقتی انسانیت به این حد سقوط می‌کند، انتظار هر شقاوتی می‌رود. با این وجود، چهارده نامی که در این پست می‌آید، در زمره‌ی بی‌رحم‌ترین چهره‌های جنگ جهانی دوم هستند. وقتی از جنگ جهانی دوم سخن می گوییم، پیش از همه‌ی نام‌ها، سردسته های جنگ‌سالار را به یاد می‌آوریم. نوشته‌هایی که به جنایات هیتلر (+ ، +، +، ، +)، گوبلز (+، +، +، +)، گورینگ، استالین (+، +، +،+)، موسولینی، امپراتور وقت ژاپن هیدوهیرو، و وزرای ژاپنی در آن زمان هیدزکی توجو و فومیمارو کونوئه اشاره دارند، در منابع پرشماری موجودند. در نوشته‌ی امروز قصد تکرار مکررات را ندارم. برای همین، نام‌هایی ارائه خواهد شد که اگرچه کمتر به عنوان جنایتکاران جنگی از آن‌ها نام برده می‌شود، اما در وخامت اوضاع جنگ جهانی دوم تأثیری تقریباً مشابه با افرادی دارند که پیش‌تر از آن‌ها به عنوان سردسته‌های جنگ جهانی دوم نام بردم. آنان با تحریک، فرصت‌طلبی و بر پا کردن شور ایدئولوژیک، جمع زیادی را تشویق به شرکت در جنگ کردند و دایره‌ی تهی مرگ را گسترده تر نمودند.

۱- اودیلو گلوبوکنیک- فرمانده SS در لهستان و OZAC

نازی‌ها برای نابودی یهودیان لهستان اشغال‌شده، نیاز به یک دست‌نشانده داشتند. طبق نوشته‌های مایکل آلن، مورخ تاریخ در دانشگاه Northwestern، گلوبوکنیک اتریشی «پست‌ترین فرد در پست‌ترین سازمانی است که تا کنون وجود داشته‌است.» او در عملیات راینهارد که به پاکسازی اروپا از یهودیان اختصاص داشت، نقشی کلیدی ایفا کرد. در طول دوران تصدی وی، حدود ۱٫۵ میلیون یهودی در اردوگاه‌های مرگ تربلینکا، سوبیبور، بلزک، و مایندایک کشته‌شدند. گلوبوکنیک شخصاً به ساخت این اردوگاه‌ها کمک کرده‌بود و  مستقیماً بر آن‌ها نظارت می‌کرد. در واقع مورخان می‌اندیشند که ایده‌ی کشتار با گاز، به دلیل آن به ذهن گلوبوکنیک خطور نمود که تحت تأثیر باور اُتانازی که توسط نازی‌ها مطرح گردیده بود، قرار داشت.  او بدون آن‌که تردیدی به خود راه دهد، از یهودیان و غیریهودی‌ها در اردوگاه‌های کار اجباری خود، سوء استفاده می‌کرد. بعدها او خدمات جنایت‌کارانه‌اش برای نازی‌ها را در ایتالیای اشغال‌شده توسط آلمان، و در OZAC، ادامه داد. او در آن جا یک کارخانه‌ی برنج‌کوبی قدیمی را با کوره‌های جسدسوزی تجهیز کرد. در این محل مخوف، هزاران یهودی، پارتیزان و زندانی سیاسی تحت بازجویی و شکنجه قرار گرفتند و به قتل رسیدند. گلوبوکنیک در ۳۱ می سال ۱۹۴۵ توسط نیروهای ارتش متفق دستگیر شد، اما در همان روز توسط یک قرص سیانور خودکشی نمود.

 6-18-2015 8-30-47 AM

۲- ژنرال ماریو روآتا- «هیولای سیاه» ایتالیا

معمولاً این آلمان است که برای جنایات جنگی در طول جنگ جهانی دوم بیشتر به یاد آورده می‌شود، اما باید به یاد داشت که نیروهای ایتالیا هم ابداً در این میان بی‌تقصیر نبودند و در جنایات به همان اندازه‌ی آلمانی‌ها، همکاری داشتند. روآتا چنان خونریز منفوری بود که نیروهای خودش هم او را با عنوان «هیولای سیاه» می نامیدند. او مسئول مرگ ده‌ها هزار شهروند یوگسلاو بود و هزاران نفر دیگر از آنان را به اردوگاه‌ها فرستاد تا در آن جا بمیرند. جیمز والتسن و کارلو کاپوجزکو که از مورخان مشهور هستند، می‌گویند نرخ مرگ سالیانه در اردوگاه Rab که مخصوص کروات‌ها بود، از مجموع میزان مرگ در بوخنوالت بالاتر بوده‌است. در سال ۱۹۴۲، روآتا سیاست جنایتکارانه‌ی تازه‌ای را در پیش گرفت که طبق آن می‌خواست دست به «احیای بالکان» و «پاکسازی قومی» در منطقه بزند. یکی از سربازان حاضر در این عملیات می‌نویسد: «ما از بالا تا پایین همه‌چیز را نابود کردیم، بی آن که بی‌گناهان را جدا کنیم. هر شب تعداد زیادی از خانواده‌ها را می‌کشتیم. آن‌ها را تا حد مرگ کتک می‌زدیم یا به سوی‌شان شلیک می‌کردیم.» تفاوت ایتالیایی‌های جنایتکار با آلمانی‌های جانی، در خوش‌شانسی گروه ایتالیایی بود. روآتا مانند دیگر ایتالیایی‌هایی که دست به جنایات عظیم زده بود، هرگز محاکمه نشد و تا سال ۱۹۶۸ و مرگ طبیعی‌اش در رم، بدون هیچ مزاحمتی زندگی کرد!

 6-18-2015 8-31-34 AM

۳- دکتر یوزف مِنگِل- «فرشته‌ی مرگ»

تنها عامل بدنامی دکتر منگل، همکاری او با جانیان نازی نیست. او علاوه بر این مورد، به دلیل آزمایشات بی‌رحمانه‌ی پزشکی‌ش که در کمال خونسردی انجام‌شان می‌داد، بدنام است. حقیقت تلخ درباره‌ی منگل ان است که هرگز دستگیر نشد. منگل برای خدمت به شبه‌علم‌های مطرح‌شده توسط نازی‌ها، از موقعیت خود در آشویتس سوء استفاده می‌کرد و از نمونه‌های انسانی برای آزمایش‌های جنون‌آمیز پزشکی خود بهره می‌برد و طبعاً سرنوشت و بلایی که سر این «نمونه‌ها» می‌آمد، کوچک‌ترین اهمیتی برای منگل نداشت. در موزه‌ی یادبود هولوکاست در آمریکا درباره‌ی او چنین توضیحی ارائه می‌شود:

«او به پژوهش‌های بسیاری در شاخه‌های گوناگون علاقمند بود، از جمله مایل به پژوهش در زمینه‌های هتروکرومی بود. منگل چشم‌های قربانیان‌ش را به عنوان «مواد پژوهش» به همکارش، کارین ماگنوسن، می‌داد که در زمینه‌ی رنگدانه‌های چشم تحقیق می‌کرد. خود او، چندین آزمایش بی‌رحمانه برای تغییر رنگ چشم به طور مصنوعی انجام داد. یکی از جنایات او که کمتر به یاد اورده می‌شود، شیوع دادن بیماری Noma در بین زندانیان بود که منجر به تخریب سطح ماهیچه‌ای دهان و سایر بافت‌ها می‌گردید. منگل قاطعانه تئوری نژادپرستانه‌ی قومی را تأیید می‌نمود. او طیف گسترده‌ای از آزمایش‌ها را طراحی کرد تا نشان دهد مقاومت بدنی یهودی‌ها و رمی‌ها در برابر ابتلاء به بیماری‌ها پایین‌تر است. منگل نمونه‌برداری‌های بدن اسرای کمپ‌ را نگهداری می‌کرد تا نشان دهد که خون یهودی‌ها و کولی‌ها، پست‌تر است. اغلب «نمونه‌ها»ی او هنگام آزمایشاتش جان می‌سپردند و آن‌ها که تاب می‌آوردند، برای تسهیل ادامه‌ی روند آزمایشات، به قتل می‌رسیدند.»

پس از جنگ، منگل به برزیل گریخت و گفته‌می‌شود در سال ۱۹۷۹، طی حادثه‌ای غرق شد. گریگوری پک، بازیگر معروف هالیوود، نقش یوزف منگل را در تنها نقش منفی‌ای که در تمام عمر هنری‌اش ایفا کرده، در فیلم «پسرانی از برزیل» بر عهده داشت. درباره‌ی منگل قبلاً مطلب مفصلی در یک پزشک منتشر کرده‌ایم.

 6-18-2015 8-32-08 AM

۴ و ۵- ژنرال ایوانه ماتسوئی و هیسائو تانی، قصابان نانکینگ

این دو مرد به همراه چند تن دیگر، عامل وقوع یکی از شنیع‌ترین و دهشتناک‌ترین کشتارهای جنگ جهانی دوم، کشتار نانکینگ، بودند. در برخی وقایع‌نگاری‌ها، گفته می‌شود که جنگ جهانی دوم در اصل از سال ۱۹۳۷ آغاز شد، زمانی‌که ارتش سلطنتی ژاپن به چین حمله نمود. در اواخر همان سال، ارتش ژاپن تهاجم گسترده‌ای را علیه شهر نانکینگ چین آغاز کرد. ارتش چین که غافلگیر شده‌بود، به سوی دیگر رود یانگ‌تسه عقب‌نشینی کرد. طی ۶ هفته، نیروهای ژاپنی شنیع‌ترین رفتار را از خود نشان دادند و چنان کردند که اشغال شهر توسط آن‌ها، با نام «تجاوز به نانکینگ» در صفحات تاریخ ثبت گردید. در این مدت، ۲۰۰ تا ۳۰۰هزار چینی کشته‌شدند و به ۲۰هزار زن چینی تجاوز گردید. با پایان جنگ، فرماندهان این اشغال فاجعه‌بار در دادگاه لاهه محاکمه شدند. ژنرال ماتسوئی به جرم طفره رفتن «تعمدی و بی‌پروا» از وظایف خود و «عدم اتخاذ فرمان‌های مناسب برای حفظ اوضاع»، گناهکار شناخته‌شد. ژنرال تانی هم  حکمی مشابه دریافت نمود و به جرم جنایت در نانجینگ گناهکار اعلام شد و به اعدام محکوم گردید. دیگر فرماندهان مسئول شکل‌گیری این جنایت، مانند شاهزاده کان‌این و ایسامو چو، آن قدر خوش‌اقبال بودند که پیش از پایان جنگ مردند. چو بخاطر صدور دستور قتل تمامی اسرا، گناهکار بود.

 6-18-2015 8-32-35 AM

6-18-2015 8-33-10 AM

۶ و ۷- مارشال نیروی هوایی آرتور هریس و ژنرال کورتیس لی‌مِی

برنده‌بودن، مزایای بسیاری دارد. مهم‌ترینش هم قطعاً این است که طرف برنده، هرگز متهم نمی‌شود که برد خود را با به‌کارگیری احتمالی چه روش‌های غیراخلاقی‌ای کسب کرده‌است! این قضاوت، دقیقاً درباره‌ی مارشال نیروی هوایی بریتانیا، سِر آرتور «بمب‌افکن» هریس، و ژنرال نیروی هوایی آمریکا، کورتیس لی‌می، صدق می‌کند. هر دوی آن‌ها، فرماندهان بمباران‌های هوایی‌ای بودند که به قتل‌عام بسیاری از غیرنظامیان در المان و ژاپن منجر شد. طبعاً در هر جنگ، بمباران صنایع نظامی و تجهیزات جنگی کشور دشمن کاری منطقی به نظر می‌رسد، اما مورخان نشان داده‌اند که در خلال جنگ جهانی دوم، جوخه های تروری وجود داشت که هدف‌شان، تنها قتل‌عام شهروندان عادی بود و این روش را برای برد قطعی در نبرد، انتخاب کرده‌بودند.

در طول جنگ جهانی دوم، هریس فرماندهی جوخه‌ی بمب‌افکن‌های متفقین را بر عهده داشت. او باور داشت که حملات هوایی، بایستی قاطعانه صورت گیرد و اصلاً مهم نیست که چه هدفی در برابر بمب‌افکن‌ها وجود دارد. نقل‌قول معروفی از او وجود دارد که می‌گوید: «نازی‌ها با این تفکر نسبتاً کودکانه وارد جنگ شدند که می‌توانند همه‌ی افراد را بمباران نمایند و هیچ‌کس هم آن‌ها را بمباران نخواهد کرد! در روتردام، لندن، وارسو و پنجاه جای دیگر آن‌ها همین تئوری نسبتاً ساده‌لوحانه را پیاده کردند. آن ها باد کاشتند و حالا، طوفان درو خواهند کرد!» این گفته‌ی او تا حدود زیادی کینه جویانه بود. هریس واقعاً اعتقاد داشت که با بمباران جمعیت غیرنظامی آلمان، آلمانی‌ها علیه هیتلر خواهند شورید. می‌اندیشید «گردبادی» که او در ذهن خود دارد، می‌تواند به جنگ ظرف چند ماه پایان دهد. با این هدف، هریس حمله‌هایی پشت‌سر هم را علیه آلمان سازماندهی نمود. در حالی که شکست آلمان قطعی شده‌بود، او حمله‌هایی را علیه کلن، هامبورگ، برلین و البته درسدن که از همه بحث‌انگیزتر است، ترتیب داد. در خلال خاطرات روزانه‌ی ژنرال هریس مشخص می‌شود که او ابداً درباره‌ی عملکرد خود دودل نبود: «با وجود همه‌ی اتفاقاتی که افتاده، بمباران یک شیوه‌ی نسبتاً انسانی را ثابت کرد…»!

6-18-2015 8-33-49 AM

با ماجرای بندر پرل‌هاربر، لی‌می کمپین کشتار وحشیانه‌ی شهروندان را سازماندهی کرد. در شش ماه پایانی جنگ برای ژاپن، لی‌می حملات هوایی‌ای را علیه ژاپنی‌ها فرماندهی کرد که به مرگ ۵۰۰هزار غیرنظامی و آوارگی ۵میلیون نفر انجامید. بدترین این تهاجم‌ها، در تاریخ‌های ۹ و ۱۰ مارچ سال ۱۹۴۵ رخ داد. در طول این حمله، ۱۰۰هزار شهروند ژاپنی کشته‌شدند و همواره با عنوان یکی از مرگبارترین عملیات علیه شهروندان در طول جنگ جهانی به یاد آورده می‌شود. هرچند هریس کشتار خود را با توجیه انجام وظیفه پذیرفته‌بود، لی‌می کاملاً به خشونت خود در طول جنگ جهانی دوم واقف بود: «در آن زمان کشتن ژاپنی‌ها خیلی ناراحتم نمی‌کرد… لابد اگر جنگ را می‌باختم، قرار بود به عنوان یک جنایتکار جنگی محاکمه شوم.»

6-18-2015 8-34-47 AM

۸- اسکار دیرله‌واگنر، کماندوی ویژه‌ی SS

دیرله‌واگنر، از جمله‌ی فاسدترین افراد در لباس نازی‌ها بود. عملکرد او به تنهایی توانسته میزان خشونت را در طول دوره‌ی قدرت نازی‌ها افزایش دهد. او معتاد به مشروبات الکلی و مواد مخدر بود، یک متجاوز به کودکان شناخته می‌شد و مستعد نشان دادن خشونت های شدید بود. در دوره‌ی کاری او در بخش‌های مختلف، نیروهای تحت فرمان او بیش از سایر بخش‌ها از خود خشونت نشان می‌دادند. در سال ۱۹۴۰، هاینریش هیملر او را به عنوان مسئول بریگاد شکاری مخصوص جنایتکاران محکوم‌شده، منصوب کرد. همه‌ی اعضای این گروه، سابقاً شکارچی حرفه‌ای بودند. بعد از آن‌که این گروه در بلاروس اشغال‌شده مستقر گردیدند، دیرله‌واگنر و نیروهایش به «شکار» پارتیزان‌ها پرداختند. با این وجود، روستاییان عادی که تنها گناه‌شان آن بود که روستاهای‌شان در سر راه دیرله‌واگنر قرار گرفته هم، قربانی جنایات آن‌ها می‌شدند. او برای کشتن مردم عادی، روشی داشت که بسیار مورد علاقه‌اش بود: اعدام دسته جمعی، به این ترتیب که گروهی از مردم را در انباری گرد می‌اورد و انبار را به آتش می‌کشید و بعد به سوی افراد در حال سوختن شلیک می‌کردند! تخمین زده می‌شود که با همین روش، دیرله‌واگنر حدود ۳۰هزار تن را در بلاروس به قتل رسانده‌است. آن‌چنان که مورخی به نام «تیموتی اشنایدر» می‌نویسد، «در تمام طول جنگ جهانی دوم، تنها افراد معدودی توانسته‌اند با میزان خشونتی که دیرله‌واگنر داشت، رقابت نمایند.» او در ۱ جون ۱۹۴۵ دستگیر شد و توسط اسرای لهستانی خود، تا حد مرگ مورد ضرب و شتم قرار گرفت و جان سپرد.

 6-18-2015 8-35-12 AM

۹- هانس فرانک- «قصاب لهستان»

متأسفانه جنایات فرانک تا حدود زیادی در تاریخ نادیده گرفته‌شده است. او در مدت حکومت خود بر لهستان اشغال‌شده در طول سال‌های ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵، فجایع بسیاری به بار آورد. او به عنوان وکیل سابق هیتلر، او تلاش کرد که سبک حکومت خود پس از پیشوا را طراحی کند. در زمان حکومت «قصاب لهستان»، میلیون‌ها نفر به کام مرگ فرستاده شدند. آن‌گونه که «کریس کلِسمان» می‌نویسد، فرانک در رده‌ی قدرتمندترین مردان در حلقه‌ی اطرافیان رایش سوم قرار نداشت، اما «یکی از آن‌هایی بود که مستقیماً در حکومت خونین ترور و ایجاد وحشت آلمان در لهستان نقش داشت.» بی‌تفاوتی او نسبت به رنج‌هایی که برای لهستانی‌ها ایجاد نموده بود، حد و مرزی نداشت. او در سال ۱۹۴۰ گفته‌بود: «در پراگ پوستر سرخ بزرگی را بر یک بلندی نصب کرده‌بودند که رویش نوشته‌بودند ۷ نفر از اهالی چک کشته‌شدند. با خودم فکر کردم اگر قرار باشد من بخاطر هر ۷ نفری از لهستانی‌ها که کشته‌شده‌اند یک پوستر نصب کنم، تمام جنگل‌های لهستان پاسخگوی تولید کاغذ برای پوسترهایم نخواهند بود.»

فرانک یکی از ۱۰ جنایتکار جنگی بود که در دادگاه نورمبرگ به اعدام محکوم گردید و در سال ۱۹۴۶ به دار مجازات آویخته‌شد.

 6-18-2015 8-35-57 AM

۱۰- دکتر شیرو ایشی‌ئی، فرمانده بخش ۷۳۱

پیش از آغاز جنگ، وظیفه‌ی دکتر ایشی‌ئی مسئولیت در سازمان «تصفیه و تأمین آب سالم» بود. این سازمان با نام «بخش ۷۳۱» شناخته می‌شد. تصفیه‌ی آب، پوششی موجه بر فعالیت واقعی این بخش بود. وظیفه‌ی این قسمت تحقیقات بیولوژیکی و شیمیایی مخفیانه بود. بخش ۷۳۱، در نزدیکی شهر هاربین قرار داشت و حدود ۳۰۰۰ پرسنل در آن مشغول به خدمت بودند. ایشی‌ئی بیان کرده بود که «مأموریت خدادادی» یک پزشک، جلوگیری از بیماری‌ها و درمان آن‌هاست، اما روشن هم کرده‌بود که «وظیفه‌ای که در مقطع زمانی کنونی بایستی انجام دهیم، درست برخلاف این مأموریت است.» در طول جنگ جهانی دوم، او ریاست تیمی را بر عهده داشت که روی خطرناک‌ترین بیماری‌های جهان در آن زمان مانند سیاه‌زخم، طاعون، گانگرن گاز، آبله، بوتولیسم و باقی بیماری‌ها مطالعه می‌کردند. اسرای چینی -و حتی برخی از اسرای متفقین-، به جای حیوانات آزمایشگاهی در این تحقیقات مورد استفاده قرار می گرفتن. آن‌ها مجبور به تنفس، خوردن و یا مورد تزریق قرار گرفتن پاتوژن‌ها می‌شدند. شلدن اچ هریس، مورخ دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، تخمین می‌زند که ۲۰۰هزار اسیر جنگی تحت این آزمایش‌ها جان سپردند. تردیدی نیست که آن چه ایشی‌ئی در طول جنگ جهانی دوم مرتکب شد، جنایت جنگی بوده‌است. خود او در سال ۱۹۴۵ اخبار دروغی مبنی بر مرگش منتشر کرد و بعد از آن، پنهان شد. با این وجود، وقتی نیروهای آمریکایی متوجه شدند که او هنوز زنده است، او را دستگیر کردند و مورد بازجویی قرار دادند. در ابتدا، ایشی‌ئی استفاده از نمونه های انسانی را در حین تحقیقاتش، انکار نمود. با این وجود، از آن‌جا که می‌دانست نیروهای شوروی هم به دنبال او هستند و پرسش و پاسخ با آن‌ها مسلماً خیلی معتدل پیش نخواهد رفت، او پیشنهاد داد که به ازای مصونیت از تعقیب به عنوان جنایتکار جنگی، تمامی جزئیات تحقیقاتش را در اختیار آمریکایی‌ها بگذارد. ارتش آمریکا می‌دانست که اطلاعات ایشی‌ئی ذی‌قیمت است و به هر حال، خود آن‌ها هم نمی‌توانستند این آزمایشات را روی نمونه‌های انسانی مطالعه کنند و منتظر نتیجه بمانند. بنابراین پیشنهاد ایشی‌ئی را پذیرفتند و این پذیرش با دستور دولت آمریکا تضمین شد. در نهایت آمریکا دانست که آن چه ایشی‌ئی به آن‌ها ارائه داده، از لحاظ علمی تقریباً فاقد ارزش است، با این حال این معامله‌ی مشکوک را نقض نکرد. استفاده از سلاح‌های بیولوژیکی، هرگز در میان جرایم جنگی دولت ژاپن ثبت نگردید و ایشی‌ئی هرگز به‌خاطر جنایاتی که انجام داد، متهم نشد. او به عنوان مردی آزاد در سال ۱۹۵۹، به مرگ طبیعی از دنیا رفت.

 6-18-2015 8-36-22 AM

۱۱- لاوْرنتِیی بِریا، «سگ استالین»

بریا برای استالین، همان نقشی را ایفا می‌کرد که هیملر برای هیتلر. خشن، روانی، بی‌عاطفه و دست راست او. بریا بیشتر برای تهدید و ارعاب مردم شوروی در سال‌های پیش و پس از جنگ جهانی دوم معروف است، اما مسئول برخی از جنایات در جنگ جهانی دوم نیز بوده‌است. او به عنوان مارشال اتحاد جماهیر شوروی که در NKVD مشغول به کار بود، مسئولیت عملیات مبارزه با پارتیزان‌ها را در جبهه‌های شرقی بر عهده داشت. نیروهای تحت خدمت او، با دستور استالین، در سال ۱۹۴۰ حدود ۲۲۰۰۰ تن از افسرها، پلیس‌ها، پزشکان و مردم عادی لهستانی را در کشتار کاتین به قتل رساندند. او میلیون‌ها تن از اسرا را که در کمپ‌های گولاگ نگهداری می‌شدند، مجبور به کار برای شورویِ در حال جنگ کرد. یکی از پروژه‌های بریا در طول جنگ جهانی دوم «مرگ بر جاسوسان» نام داشت که طی آن، بسیاری از سربازان دشمن که در حال عقب‌نشینی بودند، کشته شدند. از اقدامات دیگر بریا، اخراج تاتارهای کریمه، آلمانی‌های ولگا و بسیاری دیگر از گروه‌های قومی دیگر بود. بعد از جنگ، او گروه بسیاری را متهم به همکاری با آلمانی‌ها کرد و به همین جرم اعدام‌شان نمود، از جمله‌ی این افراد شوربخت، مردم بی‌گناه و اسرای ازادشده‌ی روسی بودند. بریا از لحاظ اخلاقی فردی بسیار منحرف و هوس‌ران بود، به‌طوری که گفته می‌شود به تعداد زیادی از نوجوانان ربوده‌شده تجاوز کرده‌است. نوجوانانی که در برابر خواسته‌های پلید او مقاومت می کردند، خفه می‌شدند و در باغ گل سرخ همسرش دفن می‌گردیدند. در سال ۱۹۵۳، بریا در دولت نوپای خروشچف به اتهام خیانت، تروریست بودن و فعالیت‌های ضدانقلابی در طول جنگ‌های داخلی روسیه گناهکار شناخته‌شد. بر طبق آن چه در مدارک رسمی وقت شوروی ثبت گردیده‌است، پیش از اعدامش یک نوار پارچه کهنه در دهانش گذاشتند تا پیش از اجرای مراسم، نتواند خواسته‌اش را بیان کند.

 6-18-2015 8-36-55 AM

۱۲، ۱۳ و ۱۴- هاینریش هیملر، آدولف آیشمن و راینهارد هایدریش، «معماران هولوکاست»

هاینریش هیملر در مقام مسئول SS به هیتلر خدمت می‌کرد و از اعضای اصلی حزب نازی بود. علی‌رغم این‌که او از لحاظ وضعیت روانی فردی متعادل نبود، در برآمدن SS از لحاظ ایدئولوژیکی و سازماندهی، نقشی غیرقابل انکار داشت. با این وجود هیملر در باور عمومی، به دلیل عملی ساختن خواسته‌ی هیتلر، به یاد آورده می‌شود: ارائه‌ی «راه‌حل نهایی» برای «مشکل یهود». در حقیقت، هیتلر وظیفه‌ی عملی نمودن «راه‌حل نهایی» را به هیملر واگذار کرده‌بود. در تاریخ ۴ نوامبر سال ۱۹۴۳، هیملر در معروف‌ترین سخنرانی‌اش که در جمع نیروهای SS در پوزنان ایراد کرد، به وضوح کشتار جمعی یهودیان اروپا را با این عبارات تأیید نمود: «این جا در برابر شما، می خواهم صریحاً به موضوعی مهم اشاره کنم. منظور من، نابودی مردمان یهودی است. بیشتر شما می‌دانید این‌که ۱۰۰ جنازه، یا ۵۰۰ و یا ۱۰۰۰ جنازه کنار هم افتاده‌باشند، چه معنایی دارد. این صفحه‌ای افتخارآمیز از تاریخ ماست که چیزی مانند آن، پیش‌تر نوشته‌نشده و بعدها نیز به تحریر در نخواهد آمد. ما وظیفه‌ای اخلاقی ماست، ما موظفیم این مردم را بکشیم، چرا که آن‌ها پیش‌تر می‌خواسته‌اند ما را بکشند!» برای رسیدن به این مقصود، هیملر گروهی را سازماندهی کرد و کمپ‌های مرگ را به‌وجود آورد. او به همراه آیشمن و هایدریش، مسئول مرگ میلیون‌ها یهودی و صدهاهزار تن دیگر است.

 6-18-2015 8-37-16 AM

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من تا کنون مطالب زیادی را درباره‌ی هیتلر و همدستان او در «یک پزشک» منتشر کرده‌ام. شخصاً باور دارم که نمی‌توان از فاشیسم حمایت کرد و در عین حال، این موضوع را با «انتخاب آزادانه‌ی تفکری خاص» توجیه نمود. چرا که ایده‌ای که برای عملی‌ شدنش، نیازمند نابودی انسان‌هایی است که حق حیاتی برابر با ما دارند، غیراخلاقی، پست و مشمئزکننده است. چنان که در خلال این پست نوشته ام، مسلماً متفقین نیز در مسیر پیروزی جنایات غیراخلاقی بسیاری مرتکب شده‌اند که نه توجیهی دارد، و نه در دادگاه وجدان آدمی و عدالت نهایی، پذیرفته می‌گردد. باز هم در ابتدای این پست نوشته‌ام که جنگی به این عظمت، محال است دستی پاک و بی‌‌گناه برجای نهاده باشد. یک فاجعه‌ی شرم‌آور، شرم‌آور است و با بتونه‌ی «آریایی بودن»، «ناچار بودن»، «تاریخ را فاتحان می‌نویسند» و چنین کامنت‌هایی که همیشه برای این پست‌ها می گیرم، توجیه نمی‌شود. آیشمن همان‌قدر مقصر است که هر فرمانده‌ی انگلیسی یا آمریکایی که فرمان بمباران بر سر شهروندان آلمانی یا ژاپنی را داد. فرقی نمی‌کند که یک تن در این جنگ کشته شده باشد یا میلیون‌ها (عددی که به حقیقت نزدیک‌تر است). مدت‌ها قبل نوشتم که اگر تنها یک تن، به خاطر تفاوت کیش و باورش با ما کشته‌شود، جنایتی علیه تمام بشریت رخ داده. نوشتم که باید بسیار از شیطان گفت، تا سحر شوم‌ش باطل شود. هنوز بر همان باور هستم. شیطنت‌های بریتانیا توجیه مناسبی بر آتش افزون‌خواهی هیتلر نیست و کشتارهای بی‌حساب استالین، بهانه‌ی سخیفی برای پاسخ به کشتارهایی است که نازی‌ها مرتکب‌ش شدند. قدرت، حلقه‌ی نفرین‌شده‌اش را به دست مشتی گالوم دیوانه سپرد و کوه‌هایی از کشته، در تمنای وصال حلقه‌ی قدرت ساخته شدند. جنایت هیچ‌یک از مسببین جنگ جهانی دوم بخشیده نمی‌شود. نه! هیچ توجیهی وجود ندارد. هرگز!

منبع

روایتی از زندگی یک مهاجر لهستانی به ایران؛

روایتی از زندگی یک مهاجر لهستانی به ایران؛

هیتلر جنگ جهانی را به‌راه انداخت که تو زن من شوی/روضه‌خوانی در منزل یک بانوی لهستانی

هیتلر جنگ جهانی را به‌راه انداخت که تو زن من شوی/روضه‌خوانی در منزل یک بانوی لهستانی

هرکدام از زنان لهستانی که از روسیه به ایران و تهران آمدند، داستانی دارند که همزمان مخاطب را از میزان تحمل و مقاوت آدمی از یک‌سو و میزان شقاوت و بی‌رحمی انسان از سوی دیگر شوکه می‌کند. امیلیا وویچه‌هوفسکا یکی از زنان لهستانی است که بعد از ورودش به ایران زندگی بسیار متفاوتی را آغاز می‌کند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، حضور مهاجران لهستانی به ویژه زنان مهاجر لهستانی شاید از معدود برخوردهای خوب جامعه ایران با مسئله مهاجرت و پذیرش غیرایرانیان در کشور و فرهنگ خودی است. مسئله‌ای که گویا هنوز و بعد از گذشت نزدیک به ۸۰ سال از جنگ جهانی دوم همچنان در لهستان با ایده احترام و تشکر از آن یاد می‌شود.

هرکدام از زنان لهستانی که از روسیه به ایران و تهران آمدند، داستانی دارند که همزمان مخاطب را از میزان تحمل و مقاوت آدمی از یک‌سو و میزان شقارت و بی‌رحمی انسان از سوی دیگر شوکه می‌کند. امیلیا وویچه‌هوفسکا ((Amelia Wojciechowska) یکی از این زنان لهستانی است که بعد از ورودش به ایران زندگی متفاوت‌تری را نسبت به دیگر هم‌وطنانش  تجربه کرد. شاید از آن‌جهت که برخلاف دیگر زنان هم‌وطن خود با فرهنگ فرنگی‌ماب در ایران زیست نکرد بلکه زندگی ایرانی را مانند من و شما تجربه کرده است.

امیلیا ۱۸ ساله بود که از سیبری به ازبکستان (سمرقند) رفت و آنجا پیش از آمدنش به ایران به دلیل بیماری مادرش از خانوده‌اش جدا افتاد و خواهر و برادارنش بدون او به ایران وارد شدند. پدرش که زمانی افسر ارتش لهستان بود را در لهستان شبانه دستگیر و کمی بعد اعدام کرده بودند.

اساسا اکثر زنان لهستانی که به ایران آمدند از خانواده‌های ارتش لهستان بوده‌اند و ژنرال ولادیسلاو آندرس که آزادی اسرای ارودگاه‌های روسیه را فرماندهی می‌کرد به نوعی آن‌ها را تحت پوشش خودش قرار داده و به ایران روانه کرد.

در واقعیت تاریخی در ۱۷ سپتامبر نزدیک به ۱۴ میلیون لهستانی زیر سلطه روسیه قرار می‌گیرند ولی فقط تعدادی که ۳۰۰ هزار نفر یا ۳ میلیون نفر (در اسناد مختلف) بوده‌اند را اسیر می‌کنند. درواقع خانواده‌هایی اسیر و به اردوگاه جنگی روسیه فرستاده می‌شوند که نظامی بودند. طبیعتا در مرحله بعد کشیش‌ها، حقوق‌دان‌ها و روشنکفران دستگیر شدند حتی آموزش زبان لهستانی در مدارس ممنوع شد و گفته می‌شد لهستان دیگر وجود ندارد نه حالا و نه هیچ‌وقت دیگر.

داستان از این قرار است که در آن برهه تاریخی لهستان و روسیه بر سر منطقه اوکراین غربی یا گالیسای غربی مناقشه داشتند و دولت لهستان تعدادی از خانواده‌های لهستانی را به آنجا منتقل می‌کند تا در این منطقه مستقر شوند و گویا همین موضوع روس‌ها عصبانی کرده بود که باعث شد دستگیری و تبعید این خانواده‌ها به اردوگاه‌ها را در دستور کار قرار دهند.

امیلیا و ۳ خواهر و ۲ برادر و مادرش هم دو سال در اردوگاه روس‌ها در سیبری بودند و وقتی ژنرال آندرس آنها را از اروگاه‌های سیبری نجات می‌دهد با قطارهای باری به ازبکستان می‌آیند و از کشتی و راه انزلی هم به ایران وارد می‌شود.

داستان جدا افتادن امیلیا از مادر و برادران و خواهرانش

فریدون فریدوش (پسر امیلیا) داستان را اینگونه تعریف می‌کند: ۳ تا از خاله و دایی‌های من زودتر راه افتاده بودند، یکی که قبلا خودش به رمانی فرار کرده بود و یکی هم در انگلستان. علت این جدا راه افتادن‌ها هم بیماری مادربزرگم بود که مادرم را ناچار می‌کند در سمرقند کنار او بماند و همین می‌شود آغاز جدایی مادرم از برداران و خواهرانش.

نهایتا امیلیا پس از مرگ مادرش با آخرین گروه از لهستانی‌های مهاجر از راه بندر انزلی به ایران وارد می‌شود و در تهران با یک ایرانی به نام حبیب‌الله فریدوش ازدواج کرده و اینجا ماندگار می‌شود. تفاوت زندگی امیلیا با دیگران زنان هم‌وطنش که به ایران آمده بودند، اینجا هم خودش را نشان می‌دهد، چراکه اغلب این زنان لهستانی که همان‌طور که اشاره شد از خانواده‌های ارتش لهستان بودند در ایران با یک افسر و ارتشی ایران ازدواج می‌کنند، اما امیلیا اینجا هم راه دیگری را انتخاب می‌کند و همسر یک مقاطعه‌کار ترابری یا به اصطلاح گاراژدار می‌شود. گاراژداری که برای لهستانی‌ها غذا و مواد موردنیاز را به دوشان‌تپه می‌برده است.

پسرش فریدون ازدواج مادر و پدرش را اینگونه روایت می‌کند: ابتدا مادرم مصر بود که به لهستان بازگردد ولی پدرم بالاخره او را راضی می‌کند که وقتی مادر و پدرت فوت شده‌اند و خواهران و برادرانت را هم گم کرده‌ای و جنگ هم که تمام نشده، بیا ازواج کنیم و در ایران بمان. بیشتر زنان لهستانی مهاجر به ایران همسر یک افسر ایرانی شده بودند و اتفاقا مادر من هم خواستگار افسر ایرانی داشته ولی می‌خواسته به لهستان بازگردد تا اینکه با پدرم که یک گاراژدار بود، آشنا می‌شود. او می‌بیند پدرم هم در کودکی پدرش را از دست داده و با تنها برادرش و مادر و مادربزگش زندگی می‌کند، درخواست ازدواج او را می‌پذیرد.

فریدون فریدوش در پاسخ به این پرسش که آیا هیچ‌وقت شد مادر مجدد درخواستی برای بازگشت به لهستان مطرح کند، می‌گوید: یکی از برادران من با سندرم‌داون به دنیا می‌آید و مادرم تمام زندگی‌اش وقف می‌شود این برادرم و ما بچه‌ها. او در ایران ماند و هستی و نیستی‌اش را برای او گذاشت. در دوران جوانی‌اش هم که با پدرم به دنبال ساختن زندگی بودند و واقعا اینکه یک دختر اروپایی بود و ... را کنار گذاشت و گفت دیگر به ایران آمده‌ام و قبول کردم با یک مرد ایرانی ازدواح کنم. سال ۱۹۹۰ به بعد که لهستان استقلال پیدا کرد این من بودم که اصرار می‌کردم باید ریشه خودمان را پیدا کنیم. پدر من اما می‌ترسید و نگران بود نکند مادرم با دیدن لهستان؛ دیگر به ایران نیاید. البته مادرم اصلا آدمی نبود که پدرم و فرزندانش را رها کند. او می‌گفت من ۵۰ سال است لهستان را ندیده‌ام و خانواده‌ام را گم کرده‌ام، دیگر کجا بروم؟

فریدون که به دنبال یافتن خانواده لهستانی مادرش بود به سفارت لهستان مراجعه می‌کند و پس از صحبت‌های ابتدایی و گرفتن اطلاعات مادری در سفارت در نوبت بعدی امیلیا هم به سفارت لهستان در تهران می‌رود تا با خود او صحبت کنند.

همیشه باید امیدوار بود اما واقعا یافتن نشانی از خانواده‌ امیلیا بعد از ۵۰ سال اتفاقی سخت و نشدنی به نظر می‌رسید مخصوصا اینکه تنها مدارک و سندی که همراه امیلیا بود چند قطعه عکس از خواهرانش، یک عکس از پدرش و یک عکس از بردارش بود و نهایتا چندتایی نامه قدیمی.

34

فریدون فریدوش البته دلیل دیگری به جز یافتن هویت را برای پیگیری و جستجوی خانواده مادرش مطرح می‌کند و آن هم بازگرداندن روحیه و امید به زندگی به امیلیا بود، مخصوصا بعد از یک سکته قلبی شدیدی که پشت سر گذاشته بود.

خود او این مسئله را این‌طور توضیح می‌دهد: سفیر هم از من پرسید چه اصراری به یافتن خانواده لهستانی خود دارید و من گفتم چون آن‌ها هویت ما هستند و اگر از ۵ خواهر و برادر مادرم یکی هم زنده باشد و همدیگر را ببیند واقعا خوشحال‌کننده است. مادرم یکبار سکته قلبی کرده و تمام رگ‌های قلبش گرفته بود. یعنی یکبار به طرف مرگ رفته و برگشته بود. همین خودش برای من یک خواسته و هدف شده بود که دست‌کم با یافتن نشان و آدرسی از خانواده‌اش دوباره روحیه از دست رفته‌اش را به دست بیاورد.

بعد از اولین حضور امیلیا و پسرش در سفارت لهستان، کم‌کم او و خانواده‌اش را به سفارت دعوت می‌کردند و او خیلی خوشحال شده بود که لهستانی‌ها را می‌بیند و واقعا روحش تازه شده بود. پسرش به هدف رسیده بود و امیلیا با دیدن دوباره پرچم لهستان و عقاب روی آن بر دیوارهای سفارت می‌گفت انگار دوباره در خانه‌ام هستم و احساس زندگی می‌کرد.

البته تقدیر اجازه نداد امیلیا دوباره به لهستان سفری داشته باشد ولی واقعا دلتنگ کشورش بود، تا جایی که از پسرش خواست اگر روزی به لهستان رفت یک کیسه خاک لهستان را باخودش همراه بیاورد و خاک را روی قبر او بریزد. با این حال یافتن خانواده و خواهران و برادرانش و دیدار دوباره با آن‌ها آن هم پس از ۵۰ سال یکی از دفعاتی بوده که پس از سختی‌ها و مقاومت‌ها تقدیر روی خوشش را به امیلیا هم نشان می‌دهد.

در جریان رفت‌ و آمدهای امیلیا به سفارت میان او و یکی دیگر از زنان مهاجر لهستانی به نام کریستینا احمدی (که با یک افسر ارشد ایرانی ازدواج کرده بود) دوستی نزدیکی شکل می‌گیرد که به رابطه خانوادگی هم منجر می‌شود. همین دوستی حلقه‌ و واسطه‌ای می‌شود تا خانواده امیلیا که در نیوزلند ساکن شده بودند، پیدا شوند و به آغوش یکدیگر بازگردند.

فریدون فریدوش (پسر امیلیا) داستان را اینگونه تعریف می‌کند: مادر خانم کریستینا احمدی به خواست خدا هنوز زنده بود. قرار شد به واسطه دوستی که در لندن دارند به ما کمک کنند. دوستی که نه من تاکنون او را دیده بودم و نه او من را دیده بود و فقط تلفنی یا با واسطه نامه با هم صحبت می‌کردیم. مشخصات خانودگی مادرم را در نامه‌ای برای این دوست فرستادیم و چون آن‌ها در لندن یک انجمن قوی برای لهستانی‌ها دارند (اساسا مهمترین جایی که لهستانی‌ها یک تشکل قوی دارند در انگلیس است) به صورت جدی موضوع را پیگیری کردند. نام و نام خانوادگی مادرم را در یک نشریه لهستانی‌ها در انگلیس منتشر می‌کنند که اگر کسی از خانواده این زن اطلاعی دارد، خبری بدهد تا در ایران به دنبال خانواده‌اش بگردد. در این میان چندتا از خانم‌های لهستانی مقیم انگلیس وقتی آگهی را می‌بینند یادشان می‌آید که ۲۵ سال پیش خانواده این زن هم به دنبال او می‌گشتند. با پیگیری و تماس این زنان لهستانی مشخص می‌شود یکی از فامیل‌های مادرم که دختردایی‌اش بود در ناتینگهام انگلیس زندگی می‌کند. با دختردایی مادرم تماس می‌گیرند و معما حل می‌شود. او همان‌شب به نیوزلند و خاله‌ها و دایی‌هایم زنگ می‌زند و خبر می‌دهد که امیلیا زنده است و در تهران زندگی می‌کند و به دنبال شما می‌گردد. خاله‌ها و دایی‌هایم به سفارت ایران در نیوزلند مراجعه می‌کنند تا اقدامات لازم برای سفر به ایران مهیا شود. سفیر به من نامه داد و تبریک گفت و من به وزارت خارجه رفتم و با مادرم گفت‌وگویی کوتاه کردند و ما دعوتنامه گرفتم و ویزاهای دایی‌ها و خاله‌هایم و همسرانشان به سرعت صادر شد.

36

امیلیا سرانجام در سال ۱۹۹۰ و بعد از ۵۰ سال دوباره خواهران و برادرانش را در همین ایران می‌بیند و بعد از چند وقت در روزهای پایانی سال ۱۹۹۰ و ژانویه ۱۹۹۱  آنقدر انگیزه گرفته که قلبش حتی توان تحمل یک پرواز ۳۵ ساعته به نیوزلند در خود می‌بیند. او سه ماه را در نیوزلند و کنار خانواده‌اش سپری می‌کنند تا پس از ۵ دهه مجدد رابطه فریدون فریدوش و خانواده مادری‌اش برقرار شود.

امیلیا در ایران به نوعی در فرهنگ ایرانی حل می‌شود و این‌طور که پسرش می‌گوید در صحبت کردن به زبان فارسی حتی لهجه زیادی هم نداشته است. فریدون چگونگی شکل‌گیری ارتباط مادرش با فرهنگ ایرانی را اینگونه توضیح می‌دهد: زمانی که مادرم و پدرم ازدواج می‌کنند شرایط زندگی آن روز ایران برای مادرم واقعا سخت بوده ولی مادر من یک زن فولادین بود و در مقابل سختی‌ها اصلا شانه خالی نمی‌کرد. مادرم فوق‌العاده روحیه قوی و به شدت مقاوم داشت؛ خیلی هم قانع بود. پدر من با یتیمی بزرگ شد و رشد کرد. به همین دلیل مادرش و مادربزرگش همه زندگی‌شان را برای او و برادرش می‌گذارند و پدرم و مادرش خیلی به هم وابسته بودند و خواسته پدرم هم زندگی با مادرش بوده و مادر من هم قبول می‌کند. خانواده پدری‌ام خانواده‌ای مذهبی و سنتی بودند و مادرم خیلی تلاش کرد تا با آن‌ها هماهنگ شود و سبک زندگی آنها را قبول می‌کند. ما از زمان پدر پدربزرگ پدرم اول هر ماه روضه‌خوانی داشتیم که نسل به نسل منتقل شده، مادرم هم در این مراسم‌ها شرکت می‌کرد و اتفاقا بعد از مادربزرگ پدری‌ام مادرم روضه‌ها را برگزار می‌کرد و امروز هم برپایی این روضه به همسر من منتقل شده و او هم به عروسش واگذارش کرده است. مادرم زن مهربانی بود و به همه کمک می‌کرد و اتفاقا در محل همه به او احترام می‌گذاشتند و خانم خارجی صدایش می‌کردند. مادرم در رسومات ایرانی استاد شده بود و غذاهای ایرانی می‌پخت. خودش سختی کشیده بود و بی‌کسی را حس می‌کرد برای همین با همه ارتباط برقرار می‌کرد و مهربان بود. اگه کسی در آن محل هنوز به ما احترام می‌گذارد به خاطر مادرم است. پدرم گاهی به شوخی می‌گفت هیتلر این جنگ جهانی را راه انداخت که تو زن من بشوی. پدرم سال ۷۱ و مادرم سال ۸۸ فوت کردند. قبر آنها دو طبقه دارد. این موضوع خواست مادرم بود چون کسی را در ایران نداشت و به پدرم هم قول داده بود که کنار هم دفن شوند.

از آن‌ها درباره انتشار خاطرات و ساخت مستند از زندگی امیلیا می‌پرسیم، فرشته فریدوش (نوه امیلیا) پاسخ می‌دهد: آقای علیرضا دولتشاهی مشغول نگارش زندگی‌نامه‌ هستند و در حال حاضر در مرحله جمع‌آوری اطلاعات و نظم‌دهی آن‌ها هستیم. در مورد مستند هم برنامه‌ریزی‌هایی داریم و صحبت‌های ابتدایی انجام شده منتها دیگر نمی‌دانم کتاب و مستند با هم موازی پیش بروند یا نه.

از آن‌ها درباره اینکه آیا لهستانی‌ها در ایران کارت لهستانی یا شهروندی دارند یا مثلا انجمنی به نام انجمن لهستانی‌ها ثبت شده یا خیر، پرسش می‌کنیم که می‌گوید اساسا خانم‌هایی که با آقایان ایرانی ازدواج می‌کنند می‌توانند تابعیت ایرانی هم داشته باشند و بچه‌هایشان هم شناسنامه ایرانی می‌گیرند ولی در مورد آقایان داستان کمی سخت است و مشکل قانونی و مذهبی داریم. اصولا  مسلمه نمی‌تواند زن غیرمسلمه شود و مرد غیرایرانی برای ازدواج با زن ایرانی باید اجازه‌اش را از دولت هم بگیرد. نمونه‌اش ازدواج مارِک اسموژنسکی و هایده وامبخش که پروسه اجازه دولت آنقدر طول کشید که آن‌ها ناچار به لهستان رفتند و ازدواج لهستانی کردند. در مورد انجمن هم خیر. لهستانی‌های ایرانی انجمنی ندارند مثل انجمن لهستانی‌های آذربایجان که ۱۰۰ سال است آنجا هستند و انجمن دارند یا در فنلاند هم انجمن لهستانی داریم. اینجا شرایط سیاسی اجتماعی ایران و خود لهستانی‌ها هنوز چنین انجمنی را ممکن نکرده‌اند ولی البته انجمن دوستی ایران و لهستان را داریم که یک انجمن ایرانی است.

کهنه سرباز جنگ جهانی دوم در گفت‌وگو با فارس:

کهنه سرباز جنگ جهانی دوم در گفت‌وگو با فارس:

در جنگ جهانی دوم 16 سال داشتم/ غذای ما نان، فرنی و سوپ بود/ الان کشاورز و دامدارم

کهنه سرباز جنگ جهانی دوم گفت: در جنگ جهانی دوم حجم کشته‌شدگان به حدی بود که ما شاهد دفن سربازان به صورت گروهی بودیم و این موضوع برای ما رنج‌آور بود.

، از روزگاران قدیم تا به امروز جنگ‌افروزی ابزاری برای بدست آوردن قدرت بوده و برخی قدرت‌ها با تحمیل آن بر مردم باعث بر هم خوردن آرامش در جوامع مختلف می‌شوند.

از آن جمله می‌توان از جنگ جهانی دوم که در سال (1941 تا 1945) بین اتحاد جماهیر شوروی علیه آلمان نازی و متحدان آن (بلغارستان، مجارستان، ایتالیا، رومانی، اسلواکی، فنلاند، کرواسی) نام برد.

22 ژوئن سال 1941 در ساعت 4 صبح آلمان و متحدان آن به اتحاد جماهیر شوروی حمله کردند که این هجوم باعث آغاز جنگ جهانی دوم شد.

در آن زمان هیچ کس نمی‌دانست که در تاریخ بشریت این جنگ به عنوان خونین‌ترین رویداد تلخ تاریخی در تاریخ جهان ثبت می‌شود.

هیچ کس نمی‌دانست که همراهی زنان و کودکان با جنگجویان، زمین را از وجود فاشیستها پاک می‌کند و این تلاش 1418 روز و شب جنگ میان نازی‌ها و سربازان شوروی، حیات بیش از 26 میلیون انسان را از بین برد.

در این جنگ غافلگیرانه 360 هزار نفر از قرقیزستان در جنگ با آلمان نازی شرکت داشتند و ایستادگی مردان شجاع این منطقه به همراه دیگر کشورهای شوروی سابق سرانجام باعث پیروزی این جنگ در 9 می سال 1945 به نفع این کشورها شد که در حال حاضر نیز از این تاریخ به عنوان روز پیروزی در قرقیزستان و دیگر کشورهای منطقه یاد می‌شود.

«آبیراف جمعه‌بیک» یکی از سربازان جنگ جهانی دوم در قرقیزستان در مصاحبه با خبرنگار خبرگزاری فارس در  بیشکک در مورد این جنگ  سخنانی را بیان کرد.

جمعه‌بیک در خاطرات خود اظهار داشت: پیامد جنگ برای مردم در قرقیزستان که اکثرا صلح طلب هستند سخت و طاقت فرسا بود و در حال حاضر 639 سرباز از زمان جنگ جهانی دوم در قرقیزستان حضور دارند که هر سال در جشن پیروزی شرکت می‌کنند.

کهنه سرباز قرقیز ادامه داد: براساس آخرین آمارها در سال 2015 اکنون 123 نفر از این سربازان از دنیا رفته‌اند و امروزه در شهر بیشکک 233 سربازان در استان «چوی»، «تالاس»، «ایسیک‌کول»، «نارین»، «اوش» و «جلال‌آباد» زندگی می‌کنند.                                          

این سرباز 94 ساله در خاطرات خود عنوان کرد: وقتی جنگ شروع شد من 16 سال داشتم که در ماه اکتبر سال 1942 از استان نارین به همراه 500 نوجوان برای حضور در ارتش به پایتخت فرستاده شدیم و  پس از آن برای جنگ با آلمان‌ نازی به روسیه رفتیم.

وی گفت: در آنجا 6 ماه برای استفاده از سلاح آموزش داشتیم و در هفتمین ماه وارد میدان جنگ شدیم. جنگ خیلی سخت بود در حالی که روزها با وسایل همراه که در حدود 16 کیلوگرم بود حرکت می‌کردیم گاهی حتی به مدت 3-4 روز گرسنه بودیم.

جمعه‌بیک در ادامه به استرس‌ها و هیجانات ناشی از جنگ اشاره کرد و افزود: در آن زمان به دلیل حجم زیاد فشارها و نبود تدابیر لازم از روشهای غیر منطقی برای کاهش ترس در برابر اسلحه و آتش سنگین دشمن استفاده می‌کردند و اصولا غذای ما نان، فرنی و سوپ بود.

وی در در ادامه افزود: در جنگ جهانی دوم حجم زیاد کشته‌شدگان به حدی بود که ما شاهد دفن سربازان به صورت گروهی بودیم و این  موضوع برای ما رنج آور بود.

جمعه‌بیک با بیان سخت بودن فضای حاکم در زمان جنگ جهانی دوم ادامه داد: علیرغم تمام تلاش برای زیستن پس از چند ماه زخمی شدم و 6 ماه در بیمارستان بستری بودم در حالی که فضای بیمارستان از میدان جنگ دلخراش‌تر بود چون هر روز دوستان و هموطنانم از دنیا می‌رفتند.

کهنه سرباز قرقیز افزود: در سال 1945 اتحاد جماهیر شوروی بر آلمان پیروز شد و من به کشور خودم بازگشتم و از آن موقع به کشاورزی و دامداری مشغول هستم و از زندگی در آرامش و در کنار خانواده لذت می‌برم.        

جمعه‌بیک 94 ساله دارای 2 پسر و یک دختر، 30 نوه و 10 نبیره می‌باشد.                                                                                 

 

رؤسای جمهوری آمریکا از جنگ دوم جهانی تاکنون

رؤسای جمهوری آمریکا از جنگ دوم جهانی تاکنون

 به دنبال پیروزی «باراک اوباما» در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، خبرگزاری فرانسه امروز اقدام به انتشار گاه‌شماری از رؤسای جمهوری این کشور از زمان جنگ دوم جهانی تاکنون کرد.

 به دنبال پیروزی «باراک اوباما» دموکرات در برابر «میت رامنی» جمهوری‌خواه در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، خبرگزاری فرانسه امروز با ارائه گاه‌شماری به بررسی رؤسای جمهور این کشور از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون پرداخت.

طبق این گاه‌شمار، از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون 13 رئیس‌جمهور به کاخ سفید راه‌ یافته‌اند که از این میان 7 رئیس‌جمهور دموکرات و 6 رئیس‌جمهور جمهوری‌خواه بوده‌اند.

تا پیش از سال 1951 میلادی قانونی مبنی بر محدودیت دفعات انتصاب یک نامزد به ریاست جمهوری آمریکا وجود نداشت و قانون محدودیت انتصاب یک نامزد به دو دوره ریاست جمهوری در آمریکا در سال 1951 به تصویب رسید.

این گاه‌شمار که در آن فهرست رؤسای جمهور آمریکا به همراه تاریخ انتخاب نخست و تاریخ انتخاب مجدد احتمالی آنها ذکر شده، به شرح زیر است:

* 1932 تا 1945: فرانکلین روزولت (دموکرات) برای چهارمین بار در سال 1944 به ریاست جمهوری آمریکا منصوب شد.

وی در 12 آوریل 1945 در فاصله کمتر از یک ماه مانده به پایان جنگ اروپا درگذشت.

 

* 1945 تا 1952: هری ترومن (دموکرات) معاون روزولت پس از مرگ وی جانشین او شد و در سال 1948 مجددا به ریاست جمهوری آمریکا منصوب شد.

 

* 1952 تا 1960: دوایت آیزنهاور (جمهوری‌خواه)

 

* 1960 تا 1963: جان اف کندی (دموکرات)

وی در 22 نوامبر 1963 در شهر دالاس تگزاس ترور و کشته شد.

 

* 1963 تا 1968: لیندون جانسون (دموکرات) معاون کندی که در سال 1963 پس از مرگ وی جانشین او شد. 

لیندون جانسون سپس در سال 1964 برای بار دوم به ریاست جمهوری آمریکا منصوب شد.

 

* 1968 تا 1974: ریچارد نیکسون (جمهوری‌خواه) 

وی نخستین بار در سال 1968 به ریاست جمهوری آمریکا رسید و پس از آن در سال 1972 برای بار دوم به این سمت منصوب شد.

نیکسون در دورهٔ دوم ریاست جمهوری خود با رسوایی «واترگیت» روبرو و مجبور به استعفا شد.

 

*  1974 تا 1976: جرالد فورد (جمهوری‌خواه) معاون نیکسون پس از استعفای وی به جانشینی او رئیس‌جمهور آمریکا شد.

وی تا به امروز تنها رئیس‌جمهور آمریکا است که پس از شکست در  انتخابات 1976 برابر «جیمی کارتر» دیگر هرگز به ریاست جمهوری آمریکا نرسید.

 

* 1976 تا 1980: جیمی کارتر (دموکرات)

 

1980 تا 1988: رونالد ریگان (جمهوری‌خواه)

 

* 1988 تا 1992: جورج بوش (جمهوری‌خواه)

 

* 1992 تا 2000: بیل کلینتون (دموکرات)

 

* 2000 تا 2008: جورج دبلیو بوش (جمهوری‌خواه)

 

* 2008 تا 2012: باراک اوباما (دموکرات)

اوباما برای نخستین بار در سال 2008 میلادی به ریاست جمهوری آمریکا منصوب شد و هم‌اکنون نیز با پیروزی برابر «میت رامنی» جمهوری‌خواه برای دومین بار در مقام خود ابقا شد.

 

تندیس کودکان قربانی جنگ جهانی دوم

تندیس کودکان قربانی جنگ جهانی دوم 

در شهر پراگ جمهوری چک، تندیسی از کشته شدن کودکان بیگناه و غیرنظامی در خلال جنگ جهانی دوم قرار دارد که گردشگران شهر پراگ همواره از آن بازدید می کنند.


تندیس کودکان قربانی جنگ جهانی دوم + تصاویر
تندیس کودکان قربانی جنگ جهانی دوم + تصاویر
تندیس کودکان قربانی جنگ جهانی دوم + تصاویر
تندیس کودکان قربانی جنگ جهانی دوم + تصاویر
تندیس کودکان قربانی جنگ جهانی دوم + تصاویر
تندیس کودکان قربانی جنگ جهانی دوم + تصاویر

نماز اسرای مسلمان جنگ جهانی دوم

امپراطوری روسیه اسرای جنگی خود را به اینجا آورده و زندانیان مسلمان در این کمپ هر روز در سرمای فضای بیرون کمپ مشغول عبادت می شدند و نوع عبادت آنها برای سایر زندانیان غیر مسلمان آنقدر جالب به نظر می رسیده است که هنگام نماز خواندن آنها را از درون کلبه های گرم نظاره می کردند. در جنگ جهانی اول این کمپ تنها مختص به اسرای روس بوده که بعدا اسرای کشورهای دیگر نیز مانند استرالیا به این کمپ انتقال داده می شدند.
 
 
 
عکس/نماز اسرای مسلمان جنگ جهانی دوم

لحظه‌ای تلخ از یک واقعه در جنگ جهانی دوم

 این تصویر مربوط به ۱۹۴۳ در دوران جنگ جهانی دوم است و از بازمانده پیکر یک سرباز کشته شده ژاپنی به دست آمده است.
 بر اساس این تصویر، سرباز استرالیایی لئونارد سیفلیت توسط سرباز ژاپنی یاسنو چیکائو گردن زده شده است.
بعداً مشخص شد که دو سرباز دیگر استرالیایی نیز در این صحنه گردن زده شده‌اند.

لحظه‌ای تلخ از یک واقعه در جنگ جهانی دوم

این سه سرباز برای نصب دوربین و مونیتورینگ حرکت ارتش ژاپن به جزیره پاپوآ گینه نو اعزام شده بودند که توسط قبایل محلی شناسایی، توقبف و تحویل ژاپنی‌ها شدند.
اگر فرمانده ژاپنی به سرباز دیگر خود اجازه تصویربرداری از این صحنه را نمی‌داد چه بسا هرگز مشخص نمی‌شد این سربازان استرالیا چگونه کشته شده‌اند و آنچه عجیب است شیوه اعدام این سربازان توسط ژاپنی‌هاست.
‌در جنگ جهانی دوم که میلیون‌ها کشته برجای گذاشت ژاپن از متحدین آلمان نازی بود.

مقاوم ترین ساختمان های جهان

بعضی از ساختمان‌ها با وجود قدمت بسیار و انجام ساخت‌وسازهای متعدد در اطراف آن‌ها، همچنان محکم و پابرجا باقی مانده‌اند.

چنین به نظر می‌رسد که شاید اگر دنیا نیز به پایان برسد، برخی ساختمان‌ها همچنان با لجاجت تمام پابرجا خواهند ماند یا برای گشادکردن  فضای خود مشتی به آسمانخراش‌های کناری خود وارد خواهند کرد.

ساختمان‌های قدیمی

این کلیسای قدیمی در نیویورک بین دو ساختمان مسکونی کاملا محصور شده است.

ساختمان‌های قدیمی

این ساختمان کوچک در منطقه چلسی منهتن در میان آپارتمان‌های پس از جنگ قرار گرفته است.

ساختمان‌های قدیمی

خانه‌ای کوچک در خیابان هشتم شهر نیویورک که تغییر کاربری داده و به ساختمان تجاری تبدیل شده است.

ساختمان‌های قدیمی

بنایی مقاوم که در وست ساید شمالی شهر نیویورک قرار دارد.

ساختمان‌های قدیمی

خانه‌ای مقاوم و کوچک که در سیاتل، واشنگتن قرار دارد.

ساختمان‌های قدیمی

فضای اطراف این کلیسای لجوج در چین برای عملیات ساخت‌و‌ساز مجتمعی تجاری گودبرداری شده است.

ساختمان‌های قدیمی

در کشور چین، ساختمان‌هایی وجود دارند که به «خانه‌های ناخنی» شهرت دارند، زیرا از جا کندن آن‌ها مانند ناخن بسیار مشکل است. این ساختمان ناخنی نیز جنب بزرگراهی در ونلینگ (Wenling) قرار دارد.

ساختمان‌های قدیمی

این خانه به اصطلاح قوطی کبریتی در میان آپارتمان‌ها و تاسیسات جدید شهر واشنگتن دی‌سی قرار دارد.

ساختمان‌های قدیمی

ساختمان ناخنی دیگری در چین که باعث تغییر در مسیر عبور و مرور شده است.

ساختمان‌های قدیمی

ساختمان مقاومی که در خیابان بیست و دوم شهر نیویورک کاملا در چنبر سایر ساختمان‌ها قرار گرفته است.

ساختمان‌های قدیمی

ساختمانی قدیمی متعلق به قرن نوزدهم در میدان کوپر شهر نیویورک که با همسایه مدرن خود در تضاد است.

ساختمان‌های قدیمی

این سه فروشگاه کوچک که در طبقه پایین ساختمان‌هایی قدیمی در جوار یکدیگر قرار دارند.

ساختمان‌های قدیمی

آپارتمانی در پینگه کشور چین که به تنهایی پس از فروریختن سایر بخش‌های آن در وسط مانده است. 

ساختمان‌های قدیمی

ساختمانی ناخنی در چانگشای چین که در مقابل ساختمانی مجلل قرار دارد.

ساختمان‌های قدیمی

ملک کوچکی که در فضای میان دو ساختمان در بووری نیویورک قرار دارد.

ساختمان‌های قدیمی

ساختمانی مینیاتوری در خیابان گری‌مرسی که در میان دو سازه‌ی جدید محصور شده است.

ساختمان‌های قدیمی

این خانه نیز در حاشیه طرح توسعه دانشگاهی در پورتلند گرفتار شده است.

ساختمان‌های قدیمی

خانه‌ای بند انگشتی که در خیابان دهم شهر نیویورک قرار دارد.

ساختمان‌های قدیمی

ساختمانی باریک و قدیمی در وست‌ساید شمالی که به جاذبه‌ای در این منطقه تبدیل شده است.

ساختمان‌های قدیمی

ساختمان قدیمی فروشگاه‌های زنجیره‌ای مکی (Macy) که دارای شهرت جهانی است.

بندر گلمانخانه در جنگ جهانی اول

بندر گلمانخانه یا پیش بندر شهر ارومیه‌،‌‌در‌ ساحل غربی دریاچهء اورمیه واقع شده اسـت.ایـن بندر در 37 درجه و 36‌ دقیقه‌ عـرض‌ شـمالی و 45 درجه و 26 دقیقه طول شرقی قرار گرفته فاصله‌اش تا شهر اورمیه 20 کیلومتر‌ است. بندر گلمانخانه در زیر کوه سنگی که به دریاچه ختم می‌شود قرار‌ دارد.بندر به صورت‌ نیم‌ دایره‌ای است کـه لنـگرگاه چوبی به طول تقریبی پانصد متر در برابر آن بنا نموده‌اند.ساختمان اداره کشتیرانی عبارت از یک ویلاست که مـشرف به دریاچه است و ضمنا"محل سکونت مأموران نیز می‌باشد.ساختمان‌ لنگرگاه‌ مرکب از چند اطاق و انبار است.

عکس فوق مربوط به جنگ جهانی اول است. در جلوی ساختمان اداره بندر چند سربازان روسی دیده می شود.

بندر گلمانخانه در جنگ جهانی اول

بندر گلمانخانه یا پیش بندر شهر ارومیه‌،‌‌در‌ ساحل غربی دریاچهء اورمیه واقع شده اسـت.ایـن بندر در 37 درجه و 36‌ دقیقه‌ عـرض‌ شـمالی و 45 درجه و 26 دقیقه طول شرقی قرار گرفته فاصله‌اش تا شهر اورمیه 20 کیلومتر‌ است. بندر گلمانخانه در زیر کوه سنگی که به دریاچه ختم می‌شود قرار‌ دارد.بندر به صورت‌ نیم‌ دایره‌ای است کـه لنـگرگاه چوبی به طول تقریبی پانصد متر در برابر آن بنا نموده‌اند.ساختمان اداره کشتیرانی عبارت از یک ویلاست که مـشرف به دریاچه است و ضمنا"محل سکونت مأموران نیز می‌باشد.ساختمان‌ لنگرگاه‌ مرکب از چند اطاق و انبار است.

عکس فوق مربوط به جنگ جهانی اول است. در جلوی ساختمان اداره بندر چند سربازان روسی دیده می شود.

سپاه دانش

‘

نتیجه تصویری برای مدرسه سپاهی دانش دردهات دوردست ا