اعدام شدگان خلخالی/رضایت امام خمینی  
اسامی طاغوتیانی که حکم اعدامشان راآیت الله خلخالی صادرکردند
آقای خلخالی که اولین حاکم شرع دادگاه های انقلاب بود (امام خمینی درتاریخ۱۳۵۷/۱۱/۲۴حکمش راصادرکردند)
آقای خلخالی می گویدامام درتاریخ ۲۴ابهمن مراخواست واین حکم رابرایم نوشت ولی دراسناد:
 مصاحبه ای می گوید:من حاکم شرع دادگاه انقلاب بودم،۵۰۰نفرجانی،خیانتکار،دزدومملکتفروش راکشته ام،البته می گوید،من مسلح به هفت تیرهویدابودم ولی هیچ حکمی خودم اجرا نکردم"کتاب خاطرات"
آقای خلخالی دردفترخاطراتش می نویسد:
من حاکم شرع بودم وپانصدوچندنفرازجانیان وسرسپردگان رژیم شاه رامحاکمه واعدام کردم و"+"صدهانفرازعوامل غائله کردستان وگنبدوخوزستان و"+"شماری ازعوامل اشراروقاچاقچیان موادمخدرراهم کشتم واکنون درمقابل این اعدامهایی که کردم،نه پشیمانم ونه گله مند ونه دچارعذاب وجدانم.
ایشان می گویدبعضی ها هم سزاوارمرگ بودند،مثل شاه،فرح،فریده دیبا"مادرفرح"اشرف پهلوی،غلامرضاپهلوی
،شریف امامی،قره باغی،سپهبدحسین فردوست ،ارتشبدازهاری،شاپوربختیار،ارتشبداویسی،سپهبدپالیزان
،هوشنگ نهاوندی،اردشیرزاهدی وشعبان جعفری"بی مخ" بچنگم نیفتادند.
اسامی اعدام شدگان۶۴نفرازسران رژیم شاه
۱-هویدا / ۲-نصیری / ۳-ربیعی / ۴-خسروداد / ۵-سرلشکرپاکروان / ۶-سپهبدناجی / ۷-ارتشبدرحیمی /
۸-سالارجاف / ۹-سپهبدبرنجیان / ۱۰-سپهبدبیدآبادی ،فرماندارنظامی تبریز / ۱۱-سپهبدیزدجردی /
۱۲-سپهبدناصرمقدم / ۱۳-سرلشکرفخرمدرس / ۱۴-سپهبدخواجه نوری / ۱۶-بقایی یزدی،پزشک ساواک / ۱۷سپهبدمحمدتقی مجیدی،رئیس دادگاه شهشدنواب صفوی / ۱۸-محمدجعفریان / ۱۹-سپهبدجعفرقلی صدری،ریاست کل شهربانی / ۲۰-ژیان پناه شکنجه گرزندان قصر /۲۱-سرتیپ شهنام،قاتل نواب صفوی //
۲۲-مهندس ریاضی،رئیس مجلس شورای ملی / ۲۳-خلعتبری،وزیرامورخارجه / ۲۴-نیک پی،شهردارتهران /
۲۵-آزمون وزیراوقاف / ۲۶-حجت الاسلام دانشیان،نماینده مجلس،روحانی نما / ۲۷-جوادعاملی /
۲۸-سرهنگ زمانی /۲۹-سپهبدنادرجهانبانی خلبان ویژه شاه(فرزندامان الله-معاون فرمانده نیروی هوایی ) / ۳۰-سپهبدعلی حجت کاشانی /۳۱-سپهبدهمدانیان،رئیس ساواک کرمانشاه وخرم آباد / ۳۲-سرلشکرشمس تبریزی،فرماندارنظامی اهواز / ۳۳-سرتیپ تابعی،معاون شمس نبریزی / ۳۴-سرتیپ ملک،فرمانده لشکرقزوین / ۳۵-سرلشکرمعتمد،فرماندارنظامی قزوین / ۳۶-سرلشکرده پناه،فرمانده لشکرفارس وفرماندارنظامی فارس / ۳۷-علمه وجیدی،سناتور / ۳۸-جمشیداعلم،سناتور / ۳۹-سپهبدامین افشار /
۴۰-برادرسپهبدامین افشار(فرمانده عملیات کشتارمردم نجف آباد) / ۴۱-سرگردشعله ور(شکنجه گرساواک) /
۴۲-محمدهراتی،فئودال بزرگ که دوست شاه بود / ۴۳-حاج غلی لو،رئیس ساواک اردبیل /

۴۴-بشردوست(ساواک،همجنس باز) / ۴۵-جوکار،شکنجه گرساواک قم / ۴۶-سرلشکربدیع،رئیس ساواک قم        47-ذبیحی خواننده ومؤذن شاه / ۴۸-محمدتقی روحانی،گوینده رادیو / ۴۹-روحانی،وزیرنیرو  / 50-شفیق،پسراشرف(خواهرشاه) / ۵۱-سرگردفاضلی،ازرؤسای پلیس قم / ۵۲-سرلشکروثیق،رئیس پلیس تهران،عامل جنایت۱۵خرداد۴۲ /  53-حسین فرزین،"ازاشرار"وقداره بندهای درباری / ۵۴-پرویزنیکخواه،سرمایه داروابسته به دربار / ۵۵-عاملی،وزیردادگستری ۵۶/پری بلنده۵۷-خانم فرخ روپارسا(وزیرآموزش وپرورش)تصویرزیر

نفر۵۸ راآقای خلخالی درکتابش(ایام انزوا)فقط نوشته تعداد۹نفرازاعضای ساواک
یعنی،۵۶،۵۷،۵۸،۵۹،۶۰،۶۱،۶۲،۶۳،۶۴،۶۵،۶۶
*** مقام‌های لشکری اعدام شده توسط دادگاه انقلاب  رضا ناجی/ منوچهر خسروداد/ مهدی رحیمی/ارتشبد نعمت الله نصیری رئیس ساواک/ارتشبد غلامعلی اویسی/خلبان سپهبد نادر جهانبانی
 
سپهبد  ربیعی(سپهبد خلبان،امیرحسین ربیعی، فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی)سپهبد مهدی رحیمی/سپهبد بیوک امین‌افشار/ 
 /سپهبد مهدی رحیمی/سپهبد بیوک امین‌افشار/سپهبد هاشم برنجیان/سپهبد احمد بیدآبادی/سپهبد ناصر مقدم/سپهبد عبدالله خواجه‌نوری/
سپهبد محمدتقی مجیدی/سپهبد جعفرقلی صدری/سپهبد علی حجت کاشانی/سپهبد ابوالحسن سعادتمند/سپهبد اصغر جلالی/سرلشکر رضا ناجی/
سرلشکر غلامحسین شمس تبریزی/سرلشکر منوچهر خسروداد/سرلشکر حسن پاکروان/سرلشکر علی‌اکبر یزدجردی/سرلشکر فخر مدرس/سرلشکرایرج مطبوعی/سرلشکر علی نشاطسرلشکر پرویز امینی افشار/سرلشکر جابر ولی‌نژاد/سرلشکر معتمد/سرلشکر ده پناه/
سرلشکر بدیع/سرتیپ شهنام رضاییسرتیپ ایرج امینی افشار/سرتیپ حسین همدانیان/سرتیپ شهنام/سرتیپ منوچهر ملک/سرتیپ عبدالله وثیق
/سرتیپ تابعی )سرهنگ حسین خورشیدی/سرهنگ مصطفی زمانی/سرگرد شعله‌ور/سرگرد مهدی ساقی/سروان قاسم ژیان‌پناه (ایران‌پناه)
ستوان دوم عزت اله دشتی/سر پاسبآن حسن دیناروند/سرجوخه جعفر حیدرط/سرجوخه صمد محترمیان
اگرچه مرحوم بازرگان"نخست وزیر"سخت ازاعدام وعدم هماهنگی خلخالی با ایشان برآشفته بود ولی امام خمینی ازعملکردخلخالی رضایت داشت،هویدارامفسدومحکوم بقتل می دانست.یکی ازتدابیرهوشیارانه آیت الله خلخالی،هنگام محاکمه هویدا،هرگونه ارتباطات راقطع کرد.
                                           ***
ربیعی دردادگاه: روی پله‌های هواپیما رفتم و به شاه گفتم: «قربان، شما به ایران برگردید، من ایران را حمام خون می‌کنم.»

 امیرحسین ربیعی از خلبانان تیم آکروجت تاج طلایی و نیروی هوایی پهلوی بود. در سال ۱۳۵۵ پس از مرگ نابهنگام ارتشبد فضائل تدین فرمانده وقت نیروی هوایی در جریان یک سانحه هوایی مشکوک، به دستور شاه به مقام فرماندهی نیروی هوایی ایران رسید.
 سپهبد خلبان امیرحسین ربیعی یازده اسفند ۱۳۰۹ در کرمانشاه متولد شد. وی آخرین فرمانده نیروی هوایی رژیم پهلوی (۱۳۵۴ – ۱۳۵۷)بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ملت ایران (۱۳۵۷) در تاریخ بیست و یک فروردین ۱۳۵۸ در زندان قصر اعدام شد.

ربیعی از دبیرستان هدایت تهران مدرک دیپلم خود را دریافت کرد، سپس وارد دانشکده خلبانی می‌گردد.
او با دختر آلمانی به نام گرتا (Greta Hierl، متولد بیست و نه ژانویه ۱۹۳۸) ازدواج‌کرده و به‌واسطه همین ازدواج روابط خوبی با غرب پیدا نمود که نتیجه این روابط انتساب او به فرماندهی نیروی هوایی باوجود توانایی پایین‌تر نسبت به هم‌دوره‌ای‌هایش بود. او همواره برای مشاورین ایالات‌متحده در ایران کمک مهمی به‌حساب می‌آمد چراکه عقیده داشت الگوی نیروی هوایی ایران باید آمریکا باشد و در این راه چه خرج‌ها که روی دست ملت نگذاشت و چه پول‌هایی که روانه جیب شرکت‌های غربی نکرد.
پس از انقلاب
پس از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از دادگاه‌هایی که در زندان قصر تشکیل شد، دادگاه سپهبد ربیعی فرمانده کل نیروی هوایی بود. او در جواب آقای خلخالی و آیت‌الله آذری (که او را متهم به فساد فی‌الارض می‌کردند) گفته بود، من “مفسد فی‌الارض” نیستم، من “مفسد فی‌السماء” هستم.
گفتند چرا؟
گفت: «چون روزی که جنگ اکتبر میان مصر و اسرائیل شروع شد، من از پایگاه وحدتی تهران، هواپیما به مصر بردم و فرودگاه مصر را بمباران کردم و مجروحین اسرائیلی را به خرمشهر آوردم تا در بیمارستان این شهر بستری شوند. پس به این جهت من مفسد فی‌السماء هستم.»
پس از اتمام دادگاه هم اشک تمساح می‌ریخت. از او پرسیدند چرا اشک می‌ریزی؟ مگر از دادگاه ناراحتی؟
گفت: «نه، از حماقت خودم ناراحتم! من باید کشته شوم، چون احمقم!»
گفتند: چرا؟
گفت: در پادگان نیروی هوایی، وقتی‌که برای من خبردار می‌کردند، زمین به لرزه درمی‌آمد؛ اما پس از انقلاب که دستگیر شدم، چشمم را بستند و آوردند، فکر کردم حتماً چند کامیون پاسدار و سرباز، مرا دستگیر کرده‌اند وقتی‌که مرا به زندان قصر آوردند، وسط زندان قصر دیدم که بچه‌ای فریاد می‌زند تیمسار چشمانت را خودت بازکن. چشمم را باز کردم. هیچ‌کس راندیدم. فقط یک بچه‌ی ۱۷ ساله با تفنگ ایستاده و می‌گفت چشمان خودت را بازکن و سرت را پائین بینداز. اگر از دستورات آن بچه تخطی می‌کردم، حتماً هدف تیر قرار می‌گرفتم. لذا کاملاً اطاعت کردم، سرم را پائین انداختم. به من گفت: از طرف راست برو. من طبق دستور او به داخل زندان آمدم و همان‌جا فهمیدم چقدر بدبخت شده‌ام.
وقتی‌که شاه در حال فرار از ایران بود، روی پله‌های هواپیما رفتم و به او گفتم: «قربان، شما به ایران برگردید، من ایران را حمام خون می‌کنم.» و گریه کردم. پس احمقم! مرا بکشید/۱۳۹۵/۱۱/۱۱افکارنیوز
***
هویدا پس از تشکیل دو دادگاه به ریاست آقای خلخالی در ۱۸فروردین ۵۸ به اعدام محکوم شد.امام خمینی(ره) در حالی که دشمنان داخلی و خارجی انقلاب از این اعدام اظهار تأسف کردند فرمودند:«پانزده سال این هویدا یا سیزده سال تقریبا این هویدا نخست وزیر بود و تمام جنایات گردن نخست وزیر است.ما هر نخست وزیری که در آن عصر پیدا شد ، اگر پیدا کنیم، مثل شریف امامی، مثل بختیار، محکوم به قتلند این ها، این ها مفسدند.»
                                      ازبازداشتی نمایشی تااعدام واقعی                          
روز ۱۷ آبان ۱۳۵۷ امیر عباس هویدا وزیر دربار سابق و نخست وزیر اسبق شاه توسط ماموران حکومت نظامی بازداشت شد. در رابطه با دستگیری هویدا اعلامیه کوتاهی به امضای ارتشبد غلامعلی اویسی  فرماندار نظامی تهران و حومه منتشر شد. متن اعلامیه به این شرح بود: «آقای امیرعباس هویدا نخست وزیر اسبق طبق ماده ۵ قانون فرمانداری نظامی مصوب ۱۲۹۰ بازداشت شد.» هویدا از بهمن ۱۳۴۳ در پی ترور حسنعلی منصور تصدی دولت ایران را تا مرداد ۱۳۵۶ به مدت ۱۳ سال برعهده داشت. از آن تاریخ تا شهریور ۱۳۵۷ وزیر دربار بود سپس در این تاریخ از مقام خود کناره گرفت و دو ماه بعد در هفدهم آبان دستگیر شد.
احمد سمیعی در کتاب «معماران تمدن بزرگ» درباره نحوه بازداشت هویدا می‌نویسد: «ساعت پنج بعدازظهر، افسانه جهانبانی، منشی مخصوص هویدا تلفن زد و ضمن اعلام خبر بازداشت وی گفت: «قبل از اینکه مأمورین به سراغ هویدا بیایند، شاه تلفنی با هویدا صحبت کرد و به او اطلاع داد که بهتر است به جایی منتقل شود که از نظر حفظ امنیتش مطمئن تر باشد. بعد که مأمورین آمدند، هویدا با حالتی آرام لوازم مورد نیاز خود، از جمله چند جلد کتاب را برداشت و به همراهشان رفت.» جهانگیر آموزگار، برادر نخست وزیر اسبق و نماینده وقت ایران در سازمان صندوق بین الملی پول دستگیری هویدا را قطع رشته اعتماد بلندپایگان دستگاه و دربار خواند و نوشت: «… امیرعباس هویدا، نخست وزیر پیشین – مردی که مدت ۱۳ سال دستیار وفادار و بلندپایۀ شاه بود – همراه با ۱۴ تن از مقام های ارشد دولت او از جمله یک رئیس سابق ساواک و یکی از وزیران پیشین که سخت مورد توجه دربار بود بازداشت شدند. فرمان دستگیری شماری دیگر از صاحب منصبان سابق نیز توسط دولت تظامی ارتشبد ازهاری صادر شد و این اقدام نسنجیده نابهنگام به جای آرام کردن افکار عمومی، رشته اعتمادی را هم که میان بلندپایگان دستگاه اداری و دربار وجود داشت از هم گسیخت. بسیاری از کارکنان خدمات کشوری به این دریافت رسیدند که شاه این کارها را فقط برای نجات خود انجام می دهد و حاضر است برای آرام کردن مخالفان، هر کس دیگری را هر قدر هم ساعیانه، وفادارانه و شرافتمندانه به او خدمت کرده باشد فدا کند و این رفتار نابجا و خشن با سرسپردگان شناخته شده و دستیاران نزدیک مقام سلطنت در پی محاکمات نمایشی که به طور وسیعی از تلویزیون پخش شد، در بدترین زمان ممکن انجام شد. گروههای مخالف درست در کمین فرصت بودند تا چنین اعترافاتی را به خطاکاری های خود از مراجع رسمی بشوند»
 عبدالمجید مجیدى رئیس اسبق سازمان برنامه و بودجه ماجراى بازداشت هویدا را چنین به یاد آورده است: «یک روز در آبان ماه ۱۳۵۷ من منزل رفتم. من آن موقع دبیرکل بنیاد فرح بودم. جلسه اى گذاشته بودم براى روز یکشنبه که هیأت امناى بنیاد جمع بشوند و یک مقدار مسائلى بود که [لازم بود] راجع به آنها تصمیم گیرى شود. چون هویدا هم جزء هیأت امناى بنیاد فرح بود، به او گفته بودند که روز یکشنبه در جلسه از ساعت ده منتظرشان هستیم. آن روز [۱۶آبان] اگر اشتباه نکنم چهارشنبه بود. ساعت شش بعدازظهر تلفن زنگ زد. هویدا گفت: «من خواستم بگویم به آن جلسه اى که روز یکشنبه براى هیأت امناى بنیاد فرح گذاشتى، من نمى توانم بیایم. شما جلسه را بدون من تشکیل بدهید و براى یک مدت هم نمى توانم بیایم.» گفتم: «چرا؟ چطور؟ مگر خبرى است؟… (با اشاره به شایعه بازداشت هویدا که از چند روز پیش منتشر شده بود) مگر آن داستان بازداشت دارد عملى مى شود؟» گفت:«بله!» گفتم: «کِى؟» گفت: «همین امشب!»» («خاطرات عبدالمجید مجیدى» طرح تاریخ شفاهى ایران)
پس از شریف امامی که با جنجال و تبلیغات فراوانی کار خود را در مسند نخست وزیری آغاز کرده بود و دولت خود را «دولت آشتی ملی» نامیده و کوشید تا با یک سلسله اقدامات و نمایشات عوامفریبانه، توجه مردم را به سمت خود جلب کند، ارتشبد غلامرضا ازهاری، رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران به نخست وزیری منصوب گردید و او نیز برای این که حسن نیت خود را به مخالفانش نشان دهد، فوراً دوازده تن از مقامات عالیرتبه را توقیف کرد که از آن میان امیرعباس هویدا را در منزلش تحت نظارت قرار داد و سرانجام هویدا با تصویب و دستور مستقیم شاه در روز هفدهم آبان ۱۳۵۷ بازداشت گردید.
شاه برای دلگرمی و دلجویی و برای این که به هویدا ثابت کند این بازداشت کاری نمایشی و مصلحتی بوده است و نیز برای این که نشان دهد چه میزان برای او احترام قایل است، سپهبد مهدی رحیمی، سپهبد رحیمی لاریجانی، سرتیپ سجده ای را به خانه ی هویدا فرستاد و این افراد همانند دوران نخست وزیری هویدا به او ادای احترام کردند و وی را به محلی که برای نگهداری او در نظر گرفته بودند، همراهی کردند؛ و بازداشتگاه یکی از خانه های امن ساواک در خیابان فرشته بود و چند مامور ساواک محافظت از این محل را بر عهده داشتند.
رژیم تصمیم گرفت تا به شکل صوری گروهی از چهره های منفور را دستگیر کند تا عصبانیت مردم کاهش یابد.از جمله ی این افراد امیرعباس هویدا بود که در تاریخ ۱۷/۸/۵۷ دستگیر شد.در تاریخ۱۸آبان۱۳۵۷ در نوفل لوشاتو امام در جواب خبرنگاران در باره ی توقیف هویدا فرمودند:«توقیف هویدا هم اثری ندارد، این هم یک مانوری است که خیال می کنند برای اسکات مردم این گونه امور تأثیر دارد»هم چنین فردای آن روز دوباره در جواب خبرنگاران دیگری فرمودند:«تمام این ها تشبثاتی است که هیچ کدام ارزش و واقعیت ندارد. هویدا از شرکاء شاه و یک شریک ضعیفی بود که در خیانت ها با شاه شرکت داشت و شاه ظاهرا هویدا را برای نجات خودش دستگیر کرده است. غرض این است ملت را فریب دهد که می خواهد اصلاحات کند.»و نیز در مصاحبه با روزنامه ی لبنانی النهار فرمودند:«گرفتن هویدا و امثال او که در دزدی و فساد شریک شاه بوده اند برای فریب مردم است، این ها هم تأثیری ندارد.»هنگامی که نیروهای ارتش اعلام بی طرفی کردن و نگهبانان هویدا که ساواکی بودند فرار کردند هویدا فرار نکرد و خودش را تحویل نیروهای انقلاب داد. وی به ظاهر می گفت که من که کاری نکرده ام که نگران باشم اما در واقع وی به این فکر بود که در کودتایی که شکل خواهد گرفت نیروهای انقلابی شکست خواهند خورد و او  قدرت را در دست خواهد گرفت اما این نقشه ی او غلط از آب در آمد و این کودتا در ۲۱ بهمن ماه با درایت و تدبیر امام خنثی گردید . 
وهویدا پس از تشکیل دو دادگاه در ۱۸فروردین ۵۸ به اعدام محکوم شد./۱۹ فروردین ۱۳۹۳مشرق      
***
اعدام شدگان سنندج۱۵نفر
۱-سرتیپ مظفرنیازمند،فرمانده ژاندارمری کردستان
 2-سیروس منوچهری،رئیس امنیت داخلی ساواک سنندج
۳-عطاءالله زندی،تأمین کننده موادمنفجره برای ضدانقلابیون
 4-علی اصغرمبصری محرک تظاهرات علیه  نظام
۵-جمیل یخچالی،دانش آموزدبیرستانی که ازمسجدسلیمان برای عملیات مسلحانه به سنندج آمده بود.
۶-شهریارناهید،درعملیات مسلحانه چندشهرکردستان شرکت داشته است
۷-مظفررحیمی محی الدین،شرکت درحمله مسلحانه
۸-ناصرسلیمی،شرکت درحمله مسلحانه پاوه
۹-علی احسن ناهید،شرکت درعملیاتهای مسلحانه چندشهرکردستان
۱۰-عیسی پیرولی،عامل رعب ووحشت منطقه وقاتل شاطرمحمدوپسرش(حشمت الله)
۱۱-عبدالله فولادی،عامل به رگباربستن خودروی پاسداران
۱۲-احمداسماعیل زاده پاسبانی بودکه به زنان زندانی تجاوزمی کرد
۱۳-حاج محمدبیگلری / ۱۴-حبیب الله کرمی ،که این دوتا هم جرمشان تجاوزبه ناموس بود
۱۵-سرهنگ ایوبی ،ب ۳فقره قتل اعتراف کرد ودستور۱۵موردرادرهمدان داده بود.
اعدامی های شهرمریوان۹نفر
۱-سیدحسین پیرخضراتیان / ۲-سیداحمدپیرخضراتیان / ۳-حسین مصطفی سلطانی / ۴-امین مصطفی سلطانی
۵-فایق عظیمی / ۶-علی دادستانی / ۷-بهمن احضری / ۸-جلال نسیمی / ۹-احمدقادرزاده
که همگی درعملیات مسلحانه شرکت داشتند وعامل تحریک دیگران به عملیات مسلحانه بودند.
اعدامی های شهرسقز ۲۰نفر
۱-ستوان دوم احمدسعیدی / ۲-ستوان دوم قادربهادری / ۳-ستوان دوم قادربهادر / ۴-ستوان دوم طاهرخطیبی
۵-گروهبان یکم محمدپیامبری / ۶-گروهبان سوم ناصرحدادی / ۷-گروهبان یکم رسول امینی / ۸-گروهبان سوم محمدغفاری / ۹-گروهبان سوم ناجی خورشیدی / ۱۰-استواردوم کریم رضایی   / 11انوراردلان / ۱۲-سیق الله فیضی / ۱۳-علی فخرایی / ۱۴-عبدالله بهرامی / ۱۵-سیدحسن احدی / ۱۶-محمددرویش نقره ای / ۱۷-کریم شیرانی / ۱۸-ابوبکرصمدی / ۱۹-احمدمقدم / ۲۰-جلیل جمال زاده
توضیح نفرات ۱۱تا۲۰ غیرنظامیان بودند که همگی درکشتارمردم وعملیات مسلحانه نقش داشتند. 
درماجرای بیمارستان سقز عوامل بیمارستانی  7نفرازدرجه داران وپاسدارن رابطرزفجیعی شکنجه کردند وآنگاه آنهارا به قبرستان سقزبردند،داخل یک چاله ریختند.
توضیح مدیرسایت-پیراسته فر:مرحوم خلخالی ازجنایت بیمارستان پاوه هم می گوید که بیشترازجنایت "سقز"بوده ولی غیراز حنایت دکترابوالقاسم عبدالله رشوندسرداری که آقای خلخالی علت اعدام اورا،دستورمثله کردن پاسداران بستری دربیمارستان اعلام کرد وگفت یکی ازاین جنایایتها این بود که  آلت تناسلی پاسدارن را می بریدند دردهانشان می گذاشتند!وهنگام دسگیری درلباس کردی ،مسلحانه درسنگربوده،اسامی اعدامی های این شهر"پاوه"رانیافتم 
آقای خلخالی می گوید:دکتررشوند،ساکن قلهک تهران بود که برای رهبری عملیاتهای مسلحانه به پاوه آمده بود واین شخص درمحاکماتش گفت برای کوهنوردی ازتهران به پاوه آمده ام.
آماراعدام شدگان شهرستان دزفول۶نفر
آماراعدامی های شهرستان گنبد۹۴نفر

آقای خلخالی درصفحه۲۹جلددوم کتاب انزوا می گوید:
پس ازبازگشت ازمأموریت کردستان،باحکم امام خمینی برای مهارکردن غائله گنبد،روانه آنجاشدم ودرآنجانودوچهار(۹۴)نفر،ازجمله مختوم وتوماج وواحدی رااعدام کردم.
آقای خلخالی درموردغائله گنبدوترکمن صحرا می گوید:
پاسگاه های ترکمن صحرادرمرزایران وروسیه ازهم پاشیده بود،۱۷پاسگاه خالی ازنیروبودکه رهبران کمونیستها"خلق ترکمن"میخواستند باکمک روسیه حکومت دمکراتیک درست کنند.پایان .
                                                     ***
مدیریت سایت-پیراسته فر: باتوجه به لیست های موجودواظهارت خودآقای خلخالی می شودحدس زد که مجموع اعدام شدگان به ۸۰۰برسد اما همه اعدامیان ساواکیها ودرباریان ویاضدانقلابیون نبوده اند،بلکه شایدنیمی ازازمقتولان ازقاچاقچیان ویا جرائمی چون مفاسدغیرمرتبط با انقلاب بود،برای نمونه آقای ابراهیم یزدی درمصاحبه اش می گویدچندنفرلواطگررااعدام کرده بود،حوزه فعالیتش درقضاگسترده بود.

چگونگی شکل گیری دادگاه انقلاب/آیاامام خمینی مخالف اقدامات آقای خلخالی بود؟
مصاحبه معاون نخست وزیر ووزیرامورخارجه دولت موقت/خرداد۱۳۸۴باعنوان دبیرکل نهضت آزادی
خبرنگار:می گویند دادگاه انقلاب را شما درست کردید؟ این دادگاه کی، چگونه و چرا تشکیل شد؟ دکترابراهیم یزدی:تشکیل دادگاه انقلاب یک ضرورت در آن شرایط ویژه تاریخی بود.شما باید وضعیت ایران را در آن روزها در ذهن خود مجسم کنید. کلانتری‌ها سقوط کرده بودند؛ نیروهای نظامی، بعد از چند درگیری با مردم و پس از مقابله گارد شاهنشاهی با همافران در افسریه، به پادگان‌ها عقب نشسته بودند. هیچ نیروی مسلحی که نظم و امنیت را در شهرها حفظ کند وجود نداشت. سلاح‌های موجود در برخی از پادگان‌ها، که به دست مردم سقوط کرده بودند، به دست افراد عادی و گروه‌های مختلف افتاده بود. صدها کمیته انقلاب اسلامی در همه شهرها به طور خودجوش به وجود آمده بودند. اعضای سازمان‌های انقلابی در این کمیته‌ها نقش فعال داشتند. این نیروهای مسلح مقامات حکومت شاه را که نتوانسته یا نخواسته بودند از کشور خارج شوند، شناسایی و دستگیر می‌کردند و علیرغم میلشان به مدرسه رفاه می‌آوردند. همین عناصر فشار می‌آوردند که اگر بازداشت شدگان به سرعت اعدام نشوند، خودشان آنها را در خیابان‌ها اعدام انقلابی می‌کنند. 
به این ترتیب که به تدریج که ساختارهای رژیم شاه فرو می‌ریخت، عناصر اصلی در رژیم شاه از کشور می‌گریختند، رفتار نیروهای انتظامی و ساواک با مردم شدیدتر و برخورد مردم با عناصر رژیم نیز خشن‌تر می‌شد. سپهد جعفریان و سرلشگر بیگلری و سپهبد بدره‌ای در همین درگیری‌ها کشته شدند. در تهران مردم به منزل سرهنگ زیبایی (از مامورین شکنجه زندانیان سیاسی در ساواک بوده است)در خیابان هدایت می‌ریزند.خانه او را آتش زدند،همزمان سرهنگ وجدانی، افسر ساواک به دست مردم در خیابان کشته می‌شود، در برخی از شهرها، مردم پاسبان‌ها و ساواکی‌هایی را که می‌شناختند باخشم انقلابی، دستگیر می‌کردند و می‌کشتند. در اصفهان سرهنگ نادری، رئیس ساواک توسط مردم کشته شده (دررشت  به ساختمان حمله کرده بودند و۱۱ساواکی راکشته وجنازه آنهارا بالای درختان آویزان کرده بودند) یعنی مردم جز با انتقام و خشونت و قهر انقلابی به هیچ چیزی قانع و راضی نمی‌شدند.
(در چنین جوی )ما می خواستیم  که آقای خمینی، به هنگام ورود به تهران اعلام عفو عمومی کند، مثل فتح مکه که وقتی پیامبر فاتحانه وارد مکه شد، تمامی مخالفان، حتی ابوسفیان را بخشید و خطاب به آنها گفت: انتم الطلقاء ـ یعنی شما آزادشدگان هستید. اما آقای خمینی با عفو عمومی موافق نبود. آرام کردن مردم هم غیرممکن بود،  عناصر آموزش دیده سازمان‌های سیاسی ـ نظامی، گروه‌های افراطی *نیز در دامن زدن به حس انتقام‌گیری مردم نقش اساسی داشتند.
به این ترتیب، دولت موقت از همه طرف تحت فشار جو انقلاب و نیروهای چپ انقلابی* بود. همه می‌خواستند «انقلابی» عمل کنند. در شورای انقلاب همه ما ناراحت بودیم. اگر کشتن افراد در خیابان‌ها، نظیر هر انقلاب دیگری باب شود، کنترل از دست دولت و شورای انقلاب خارج خواهد شد و پیامدهای بسیار بدی خواهد داشت.یکی از این اقدامات"طرح هایمان" ارایه طرح تشکیل دادگاه انقلاب بود.
آقای خمینی به این شرط آن را پذیرفت که حاکم شرع حکم نهایی را بدهد. عده‌ای از حقوقدانان به دفتر نخست‌وزیر فراخوانده شدند و آنان طرح اولیه دادگاه انقلاب را تهیه کردند. به موجب اساسنامه آن، دادستان را نخست وزیر مهندس بازرگان و رئیس دادگاه را رهبر انقلاب، آقای خمینی تعیین می‌کرد. دادستان ابتدا پرونده‌ها راتنظیم و آماده می‌کرد و سپس آن را، برای محاکمه به دادگاه ارایه می‌داد. با معرفی گروه حقوقدانان، آقای مهندس بازرگان حکم دادستانی را به نام آقای احمدیان صادر کرد.
چهار"4"حاکم شرع دادگاه های انقلاب چه کسانی بودند؟
۱-آیت الله عبدالرحیم ربانی شیرازی  2-آیت الله محی الدین انواری    3-آیت الله احمدجنتی    4-آیت الله صادق خلخالی
آقای خمینی هم دو نفر را معین کرد: صادق خلخالی و دیگری آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی.  ربانی شیرازی این ماموریت را نپذیرفت. با امتناع ربانی شیرازی ، دو نفر دیگر آقایان-آیت الله محی الدین) انواری و آیت الله احمدجنتی را منصوب شدند. 
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:دقت شوداگرچه هر۴بزرگوارازمبارزان وزندان رفته ها زمان  طاغوت بودند ولی این مسئولیت سنگین  راهرکسی تاب وتوانش رانبود،اولی که همان اول امتناع کرد،دومین بزرگوارهم تقبل نکرد،سومی مقداری با تأنی شروع کردوپس ازمدتی منصرف شد،فقط ماندآقای خلخالی،وامام خمینی خوب می شناخت که این دادگاه انقلابی یک فردانقلابی نترس وپرشورمی خواهد،وکسی هم باشدکه امام سوابقش رابداند،باامام بوده ،سوابق مبارزاتی داشته باشد،ملاهم باشد،امام همه روحانیون رابخوبی می شناخت ازمیان بهترین هاانگشت روی ۴نفرگذاشت که ویژگی های لازم راداشته باشد که درنهایت آقای خلخالی رابهترین گزینه می داندوتاآخرهم پشتیبانش بوده،ضمن اینکه با آن شم سیاسی وتدبیرش دیگران را هم درکنارش داشته،نیروهای خوب دیگررا باتفکرات مختلف تحمل می کرده وازوجودشان استفاده می کرده،یعنی ملاحظات لازم رالحاظ می کرده،همه مبارزان وانقلابیون را ازکندرو وتندرو،چپ وراست،حتی آنهایی که به انجمن حجتیه منتسب بودند ولی آدمهای مفیدی بودند./پایان این فرازازتوضیحات مدیرسایت
                                                               ***
اولین اعمال ولایت(غیرمعمول) درانقلاب اسلامی توسط امام خمینی دو روز بعد از انتصاب آقای احمدیان به عنوان دادستان توسط آقای مهندس بازرگان، آقای خمینی، بدون هماهنگی با نخست وزیر، آقای هادوی را به سمت دادستان دادگاه انقلاب منصوب کرد.معنای این کار کوتاه کردن دست دولت از دادگاه انقلاب بود. 
بااعمال ولایت نقشه سازشکاران نقش برآب شدصادق خلخالی و روحانیان تندرو می‌دانستند که ما، حتی قبل از برگشت به ایران و پیروزی انقلاب خواهان عفو عمومی بودیم، اگر (همانطورکه نقشه مابود)،اوضاع پیش می رفت،  که دادستان دادگاه انقلاب را مهندس بازرگان، نخست وزیر دولت موقت تعیین کند، آنها(امام وانقلابیون) نخواهندتوانست هر کاری که می‌خواهند، انجام دهند. اما با انتصاب هادوی به دادستانی دادگاه‌های انقلاب، مدیریت و مسئولیت این دادگاه‌ها به طور کامل از کنترل دولت و معاونت نخست وزیر در امور انقلاب خارج شد و مستقیما زیر نظر امام خمینی قرار گرفت. 
دولت موقت هنوز چشم امیدش به دادستان منصوب امام خمینی بوداما آقای هادوی اگر چه دادستان منصوب آقای خمینی بود، اما حقوقدانی اصول‌گرا و منضبط بود. او اصرار داشت که دادگاه تنها به پرونده‌هایی رسیدگی کند، که دادستانی آنها را آماده کرده و به دادگاه ارجاع دهد. اما خلخالی زیر بار نمی‌رفت و چندین بار با هم شدیدا برخورد پیدا کرده بودند به طوری که هادوی تصمیم به کناره‌گیری گرفت.
باانتقال دادستانی انقلاب ازتهران به قم ،همه نقشه هابربادرفت
با درخواست آقای خمینی تیم دادستانی و دادگاه را به قم بردم. این جلسه در حضور آقای خمینی سه ساعت به طول انجامید. هادوی مشکلات کار دادستانی را توضیح داد. اما خلخالی نمی‌پذیرفت و کار خود را می‌کرد. همان شب وقتی از قم برگشتیم او با تیم‌اش به زندان قصر رفت و ۱۱ یا ۱۲ نفر را همان شب تیرباران کردند که خبر آن را اعضای دولت در اخبار ساعت ۷ صبح از رادیو شنیدند. 
مهندس بازرگان از هر فرصتی برای مخالفت با عمل دادگاه انقلاب استفاده می‌کرد. خلخالی از مخالفت مهندس بازرگان و من با کارهای بی‌حساب و کتاب او به شدت ناراحت بود. 
خبرنگار:مخالفت‌های شما چه دستاوردی داشت؟ در مدت کوتاهی که معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب بودم، به طور مرتب کار دادگاه‌های انقلاب را پیگیری می‌کردم.  اما نه مخالفت مهندس بازرگان و نه من و نه هادوی به جایی نرسید. اعضای شورای انقلاب نیز به شدت ناراحت بودند. پس از آنکه به وزارت امور خارجه رفتم، به طور مرتب گزارش اعتراضاتی که در سطح جهان نسبت به اعدام‌ها صورت می‌گرفت به وزرت امور خارجه می‌رسید، من هم اعتراضات را در دولت و شورای انقلاب و هم به آقای خمینی منعکس می‌کردم. در یکی از دیدارهایم با آقای خمینی به طور مفصل عواقب سوء اعدام‌های خلخالی در تهران و شهرستان‌ها، به خصوص در کردستان و بازتاب سوء آن را در سطح جهانی متذکر شدم . البته خلخالی به شدت مورد حمایت گروه‌های چپ افراطی نیز بود.بنابراین ما از هر فرصتی استفاده می‌کردیم تا آقای خمینی را قانع سازیم که جلوی حرکت‌های نابهنجار خلخالی را بگیرد. اما موثر نبود. خلخالی از جانب شخص آقای خمینی حمایت می‌شد. 
همان‌هایی *که مهندس بازرگان، من و نهضت آزادی ایران را لیبرال و آمریکایی می‌خواندند!! و در روزنامه‌های خود می‌نوشتند، خلخالی اعدام اعدام.  /مصاحبه آقای دکترابراهیم یزدی باسایت آفتاب نیوزدرسال ۸۴تاریخ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
(آقای خلخالی یک جمله ای درکتاب خاطراتش نوشته:درمحاکمه بعضی ازافرادتوصیه هایی بمن می شد،اماصبح که ازخواب بیدارمی شدندخبردارمی شدند که من آنهارا اعدام کرده ام)توضیح مدیرسایت-پیراسته فر:دراین فرازازمصاحبه آقای دکتریزدی اندکی اصلاحات انجام گرفته،انتخاب تیترها ازنگارنده است،وبعضی قسمت ها حذف شده ،ویرایش مختصری انجام شده  که داخل پرانتز قرارگرفته ولی محتوی تغییرنیافته است.
*نکته قابل ذکراینکه آقای یزدی هرکجاکه کلمه "گروه های چپ" ویاافراطی راآورده منظورانقلابیون وپیروان خط امام خمینی است ومنظوراز"همانها"درپاراگراف آخر،دانشجویان پیروخط امام هستندکه اسناداینهارا درسفارت امریکابدست آوردند.
میشوداینطوری گفت که اگرهوشیاری وتیزبینی امام خمینی نبود،معلوم نبود چه بلایی برسرانقلاب می آمد،وقتی که "نهضت آزادی"دولت موقت تزش عفوعمومی بود،جنایتکاران اول عفو وبعدهم درمسئولیتهای مختلف گمارده بشوند وآنوقت به ریش همه مبارزان بخندندو۱۵سال مبارزه انقلابیون،هدر،دراینجا یک کسی مثل آقای خلخالی لازم بود که امام هم خوب تشخیص داده بود که بی باکانه وشجاعانه ظالمان وخائنین راادب کند/همچون دوالقرنین درمقابل مظالم  یأجوج و مأجوج کهف۹۳- ۹۷
یک نکته ای را برای جوانان ونوجوانان نسل جدیدعرض کنم وآن اینکه وقتی می گفته می شود،دانشجویان خط امام ویا روحانیون تندرو،ذهنتان به این آقایانی که بعضاًسازهای مخالف می زنند ویاناسازگاریهایی دارند،نرود،چون اینها درزمان "اوائل انقلاب" ازپیروان بدون چون وچرای ولایت بودند وعشق عجیبی به امام خمینی داشتند،امکان نداشت رهبری چیزی بگوید واینهاصغری،کبری کنند،حتی افرادروحانیون مبارز(آقای علی اکبر محتشمی پور ،درسالهای ۵۷تا۵۹ازاعضایدفترامام خمینی بود )وفتنه گران فعلی هم آن زمان سمعاً وطاعتاًبودنددرمقابل ولایت،که اگردرزمان فعلی چیزی رامثال بزنم مثل رابطه بچه های بسیجی بارهبری آیت الله خامنه ای.
وآخرین نکته:هیچکس دفاع بی چون وچراازاقدامات مرحوم خلخالی نکرده ونمی کند،درآن بحبوحه انقلاب وتسریع درلزوم تصمیمات واقدامات ،اقدام "اشتباه"غبرقابل اجتناب بوده وآقای خلخالی ازاین قاعده مستثنی نبوده واما هجمه سنگین دوستان نادان ودشمنان آگاه درتخریب شخصیت"اقدامات خلخالی"جای تأمل دارد،اگرنگوییم اینها آشکاراچنگ برچهره معمارانقلاب انداخته اند،بایدگفت،دردام غفلت افتاده اند،این وسعت هجمه درتخریب منتخب امام دردادگاه انقلاب،متأسفانه تصمیمات امام عزیزمان"خمینی کبیر" راشبهه ناک می کند واقدامات ان عزیزسفرکرده رازیرسئوال می بردوبعضی ها که درزمان حیات نیات پلیدخودرا نمی توانستندبروزبدهند،حالاجرئت جسارت پیداکرده اند!
حال بااین این اسنادودلائل ومدارک می توان باورکرد که امام خمینی باقدامات واعدام های خلخالی مخالف بوده است؟
این نکته را هم دقت کنید:وقتی امام پیشنهادحاکم شرعی رابه آقای خلخالی پیشنهادمی کند،خلخالی ازسنگینی این حکم می گوید که "بدنامی "دارد،امام به اودلداری می دهد وبه اوقوت قلب می دهد که نترس، من پشتیبانت هستم/وقتی خدابه موسی(ع)می گویدبرو بسوی  فرعون طاغوتی،موسی احساس ترس می کند وخداوندبهش دلداری می دهدکَلَّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُم مُّسْتَمِعُونَ..یا مُوسى لا تَخَفْ إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُون ودراین راه بایدازملامت"طعنه"ملامتگران باکی نداشته باشدوَلَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ
آقای خلخالی می گویدتازه ازسفرامارات برگشته بودم که آیت الله مهدی هادوی ،دادستان کل بامن تماس گرفتند که بایدهمین امشب حرکت کنی بطرف خوزستان که آنجافتنه بپاشده،شهردرتسخیرضدانقلاب بوده وپاسداران راکشته بودند،عراق هم اسلحه رایگان به مردم می داده،شیخ شبیرخاقانی فتنه گری میکرد/ایشان می روددراهواز عامل تحریک"فرماندار اهواز ومعاونش رابدرک واصل می کند،اوضاع آرام می شود،خلخالی می گویددرادامه انجام کارها عده ای از جامعه مدرسین نافذ،اعلامیه ای مبنی برنداشتن مسئولیت دردادگاه راازرادیومی خوانند(رئیس رادیوتلویزیون قطب زاده که بعدها بجرم کودتا اعدام شدبوده که بانداستاندارخوزستان"مدنی"بوده،وایشان
تماس می گیردبا هادوی"دادستان" یک اعلامیه درخنثی سازی به رادیومی دهد.
آقای خلخالی بعدازمراجعت ،به قم خدمت امام می رسد ومشکل "دلخوریها"رابامرادش می کند وامام هم  دلداریش می دهد ومی گوید"حل می شود" درهمین زمان ۲بزرگواری ازآن جامعه مدرسین"ی+ش"که به -رابط دفترامام بارسانه ها -"آقای محتشمی"که دردفترحضور داشتندازمحتشمی می خواهندبه رادیوبگویند که خلخالی حاکم شرع نیست،آقای محتشمی هم می گویدبایدحاج احمدآقابگوید تامن به رادیوبگویم(یعنی فرمانهای شفاهی امام ازطریق حاج سیداحمدآقاابلاغ میشده) که آنهاناراحت می شوند  ودفترراترک می کنند .مرحوم خلخالی درزمان مأموریتش درخوزستان،هنگامیکه به ملاقات استاندارمی رود،یکی دیگرازآن افرادجامعه مدرسین رادردم دراستانداری ملاقات می کند که ازاعدام معدومین اعلام نارضایتی می کند ودرپی همین نارضایتی روزبعدبدون هماهنگی باامام خمینی اعلامیه عدم صلاخیت آقای خلخالی توسط جامعه مدرسین ازرادیوقرائت می شود-شبیه سنگالیزم،بااین تفاوت درآنجاعزل متکی توسط رئیس) قانونی بود ولی غیراخلاقی(۱۹۵الی۲۰۰ایام انزوا)
که چندروزی بعدازاین ماجرا"غائله پاوه" پیش می آید،خودشخص امام خمینی آقای خلخالی رااحضارمی کند وحکم مأموریت "حاکم شرع"رابه اومی دهد که خلخالی ازامام درخواست می کندبرای رفع شبهات بوجودآمده نامه ای هم به رادیوبدهد که همه بدانندخلخالی هنوزحاکم شرع است که امام هم قبول می کند.که خلخالی باخیال آسوده عازم کردستان می شود.
موضوع بعدی حمایت ورضایت امام ازخلخالی این است که بعدازاستعفاازدادگاه،دوره دوم انتخابات مجلس صلاحیت ایشان ازسوی شورای نگهبان ردمی شود که امام وقتی متوجه می شود،اعمال ولایت"می کند،می گوید:من صلاحیت شماراقبول دارم که ازطرف شورای نگهبان تأییدصلاحیت می شود وخلخالی هم آرای لازم رابرای ورودبه مجلس شورای اسلامی کسب می کند(هم حمایت امام راداشت وهم محبوبیت مردمی را)فقط چندنفرازمسؤلین ومتنفذین باخلخالی مشکل داشتند  
حالا بازبااین توصیفات وتوضیحات، می توان گفت:امام خمینی مخالف اقدامات واعدامهای خلخالی بود؟آیا مگرمیتوان باورکرد که امام به یک آدم بی صلاحیت مأموریت کارمهمی را"قضاوت"بدهد!؟آیااین شواهدودلائل ،کافی نیست برای رضایت امام ازاقدامات "حاکم شرع"خودش(خلخالی)؟/پایان این قسمت از توضیحات مدیرسایت
تخریب قبررضاشاه نیز امام رضایت داشت آیت الله خلخالی در حال زدن کلنگ به مقبره رضاشاه
 
ما برای شروع به سپاه رفتیم و … سرپرست سپاه، امکانات لازم را در اختیار ما گذاشت. ما حدود دویست نفر، با هم جمع شدیم  و با بیل و کلنگ، به طرف حضرت عبدالعظیم به راه افتادیم.بنی صدر(رئیس جمهور)شدیداًمخالفت می کرد وهی پیغام می داد،ختی آقای میر سلیم، سرپرست وزارت کشورنامه رسمی مرقوم و اعلام نمود که دستور از طرف شورای انقلاب و شخص آقای بنی صدر است و شما باید به هر نحو که شده، دست از تخریب بردارید، وگرنه مجبوریم طبق مقررات با شما عمل کنیم، یعنی شما را توقیف می کنیم. خلخالی:به آقای بنی صدر بگویید، هر چه می خواهد، طبق مقررات انجام دهد و ما هم اینجا هستیم و تا مقبره را با خاک یکسان نکنیم، از اینجا خارج نخواهیم شد. مردم ازپیروجوان ، بی اندازه فعالیت می کردند یکی سنگ ها را می شکست و دیگری پله ها را می کند و سومی به در و پنجره حمله می کرد و خلاصه، هر کس کاری می کرد. مقبره به قدری محکم ساخته شده که هیچ بیل و کلنگی به آن کارگر نیست. البته، مواد منفجره و سایر لوازم را هم تهیه کرده بودیم  کار به گریدر و بلدوزر و جرثقیل و وسایل قوی مکانیکی کشیدوسرانجام، ما مجبور شدیم که با دینامیت مقبره را به تدریج خراب کنیم. امام خمینی وقتی این هجمه مخالفتهای بنی صدرودولت رامی بیند،همان شب اول حاج احمدرا می فرستد : جناب آقای حاج احمد آقا خمینی، برای دیدن مقبره و در واقع، برای تقویت روحیه اینجانب به آنجا آمد و افراد مستقر در آن محل را تشویق کرد و با این عمل خود، فهماند که امام با تخریب مقبره، مخالفتی ندارند و این امر، بی اندازه موجب تقویت ما شد. مردمی که برای زیارت حضرت عبدالعظیم می آمدند، با شعارهای خود ما را تأیید می کردند.تعداد بی شماری از مردم نیز از تهران برای کمک آمده و فریاد می زدند: باید مقبراه هرچه زودتر خراب شود.کار۲۰روزطول کشید مردم ، ازپیروجوان، بی اندازه فعالیت می کردند یکی سنگ ها را می شکست و دیگری پله ها را می کند و سومی به در و پنجره حمله می کرد و خلاصه، هر کس کاری می کرد. ما نه تنها قبر رضا خان رابا خاک یکسان کردیم ، بلکه قبر علیرضا پهلوی «برادر محمد رضا شاه» و فضل الله خان زاهدی، عامل کودتای ۲۸ مرداد و منصور، امضا کننده قرارداد کاپیتولاسیون و مصونیت مستشاران نظامی آمریکا و ده ها نفر دیگر از سردمداران فساد را نیز نابود کردیم. آنها با نزدیک کردن خود و خانواده خود به دربار، طی سالیان دراز، مردم را به انحطاط کشانده بودند.موضوعی که لازم است گفته شود، این است که هرچه قبر رضا خان را کندند، حتی استخوان های او هم به دست نیامد. بعداً معلوم شد که شاه به هنگام فرار، استخوان های پدرش را برداشته و با خود به قاهره برده است و حالا هم در یک جای امن، در لوس آنجلس، نگهداری می شود. این استخوان ها را در کنار جنازه فرزند اشرف، آقای شفیق، به امانت نگاه داری می کنند تا به اصطلاح، در یک فرصت مناسب، در ایران، دفن کنند./نامه نیوز
                                                        *** مجید انصاری با تاکید این‌که آیت‌الله خلخالی جزو یاران امام در قبل و بعد از پیروزی انقلاب بوده‌اند، امروز انقلابی‌شدن   نان هم دارد ولی در قبل از انقلاب، همراهی با امام چیزی جز خطر نداشت.وی افزود: آیت‌الله خلخالی در بیشترشهرهای ایران را  تبعیدده بودندوی شجاعت آیت‌الله خلخالی را در پذیرش مسوولیت قضاوت در شرایط دشوار بعد از انقلاب بیشتر از شجاعت وی در قبل از انقلاب دانست و گفت: من بسیار متاسفم که این شخصیت هنوز مورد ظلم قرار می‌گیرد. اگر اقدامات تاریخی را در همان مقطع زمانی و مکانی خاص بررسی نکنیم کاری خائنانه است. اگر امروز بعد از بیست و پنج سال بدون توجه به مقتضیات زمان و مکان و خطراتی که انقلاب را تهدید می‌کرد و مشکلاتی که وجود داشت، عملکرد یاران امام یا شخص امام را در فضای امروزی بدون تحلیل و توضیح به جامعه منتقل کنیم، صداقت و امانت را رعایت نکرده‌ایم. وی گفت: چرا وقتی گفته می‌شود آقای خلخالی برای بیست نفر در پاوه دستور اعدام داده است، در کنار آن نمی‌نویسند که در پاوه چه بلوایی بود؟، پوست سر بچه‌های مردم را زنده زنده می‌کندند، با حلبی سر بچه‌ها را می‌بریدند، اندام آنها را قطع می‌کردند و خون مردم را می‌ریختند؛ استقرار و امنیت کشور در مرحله‌ی نابودی بود؛ چرا جفا و ظلم می‌شود؟ وی افزود: من نمی‌خواهم از آن‌چه اتفاق افتاده بیخود دفاع کنم، حتی در حکومت حضرت علی(ع) هم که خود ایشان معصوم بودند، کارگزارانش دچار خطا و اشتباه می‌شدند. وی گفت: آیت‌الله خلخالی حقیقتا به گردن انقلاب اسلامی حق عظیمی دارند و دشواری‌هایی را برطرف کردند که همین امروز اگر از مردم ایران نظرسنجی کنند، می‌گویند قاطعیت و برخورد درست خلخالی‌گونه می‌خواهد تا ریشه‌ی مواد مخدر و اعتیاد از جامعه‌ی ایران برکنده شود.
آیت‌الله حاج شیخ صادق خلخالی اولین حاکم شرع انقلاب در پنجم آذر سال ۱۳۸۲ بر اثر بیماری قلبی درگذشت./۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۷پارسینه بنقل ازایسنا
***
آیت الله خامنه ای درسال ۱۳۵۸درسمت هایی چون –معاونت وزارت دفاع در سال ۱۳۵۸-امام جمعه تهران،نماینده مردم تهران درمجلس شورای اسلامی حضورداشته آقای خلخالی رادعوت بکاردرارتش می کند،تصویرحکم درذیل مشاهده می شود
   
 ماجرای استعفای خلخالی
ایشان چندباراستعفا داده بود،هربارمرم باشعارهایشان وطومارهایشان تقاضای بازگشت داشتند ویا درصحنه ها خطرناک"غائله ها"دادستان انقلاب علیرغم اختلافات ،ازاوخواسته برای سرکوبی فتنه گران به محل آشوب اعزام شود،وگاهی امام شخصاً ازاومی خواست برای تأدیب خائنان برود،ولی درمرحله آخرکه دولت وروحانیون بزرگوار"جامعه مدرسین"هماهنگ شده بودند"قطب زاده هم شیطنت کرد"وزیرخارجه درمصاحبه مطبوعاتی اوراعزل کرد وشورای انقلاب هم تأییدکرد،اورسماًوجداً"استعفا"داد.
*** ماجرای تیرباران"اولین گروه" مقامات نظامی شاه اززبان یک شاهد
در روز پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۵۷، چهار مقام عالی‌رتبه نظامی دوره پهلوی اعدام شدند. این اتفاق به فاصله چهار روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی رخ داد. وقتی دادگاه واردشورشد،خلخالی باامام مشورت می کنند۱-سپهبد مهدی رحیمی فرماندار نظامی تهران و رییس شهربانی سابق ۲-سرلشگر رضا ناجی فرماندار نظامی اصفهان ۳–سرلشگر منوچهر خسروداد فرمانده نیروی هوایی  4-ارتشبد نعمت‌الله نصیری رییس سابق ساواک (‌سازمان اطلاعات و امنیت کشور)  «متهمان ردیف اول نصیری رییس سابق ساواک، خسرو‌داد فرمانده هوانیروز، ناجی فرماندار نظامی اصفهان و رحیمی فرماندار نظامی تهران و آخرین رییس شهربانی رژیم سابق را می‌آورند. هر کدام از آنها بر اساس بازجویی که شده‌اند پرونده‌ای قطور دارند.نصیری مجرم نخستین است، او گنگ‌زده و بهت‌زده، به سوال‌ها با صدایی خفه پاسخ می‌دهد. درست همان‌گونه که در تلویزیون دیدیم. یکی دو بار نیز نام  اعلی‌حضرت را به زبان می‌آورد. او هیچ‌کدام از اتهامات را قبول ندارد. اما در بازجویی به چند قتل اعتراف کرده است. همچنین پذیرفته است که مامورانش صد‌ها جوان تحصیلکرده و فرزانه را زیر شکنجه شهید کرده‌اند.یکی دو بار نصیری چنان خود را می‌بازد که به گریه می‌افتد. محکمه شکل خاصی دارد، تلفیقی از محاکم شرع و عدلیه، آمیزه‌ای از مذهب و منش انقلابی، بدین‌گونه است که احکام رنگی از مذهب دارند ولی با رفتاری انقلابی صادر می‌گردند. نصیری آخرین حرف‌هایش را می‌زند، یک جفت چشم اشک‌بار او را می‌نگرد. چشمان رضایی بزرگ که به یاد آن روزهایی است که به نصیری می‌گفت لااقل نوه سه ساله‌ام را آزاد کنید.نصیری هیچ‌کدام از این لحظات را به یاد ندارد. سخنان او پایان می‌گیرد. حاضر نیست توبه کند. حتی حاضر نیست نام خدا را بر زبان آورد.  رحیمی نیز همین وضع را دارد. آمیزه‌ای از کلمات وجدان، قانون اساسی، شرافت سربازی، سوگند به جقه ملوکانه و‌ … را بر زبان می‌آورد. یکی دو ساعت پیش از شروع دادگاه، نصیری و او تلاش کرده بودند که بگریزند ولی ظاهرا با هوشیاری محافظین تیرشان به سنگ خورده بود.پس از او ناجی می‌آید. امیر باریک‌اندام که نماز شب می‌خواند ولی در روز، حکم قتل صد‌ها تن را امضا می‌کرد. او به کلی خود را باخته است و می‌زند زیر گریه. «آقا به امام زمان ما با مردم اصفهان از برادر هم نزدیک‌تر بودیم. آقا ما آدم بدی نبودیم. بروید از مردم اصفهان بپرسید.» قبلا این سوال از مردم اصفهان شده است. پیش از این پیکر خونین صد‌ها جوان و پیر اصفهانی پاسخ این سوال را داده است. خسروداد برمی‌خیزد، سایه‌ای از ترس در چشمان اوست. اعترافات او شنیدنی است. بر اساس نقشه‌های شیطانی او، دو بار قرار بوده کودتا بکند. یک‌ بار وقتی بختیار شاه را راهی کرد، ایشان تصمیم داشته با نیروهای ویژه‌اش پایتخت را تسخیر کند، بختیار را کنار بزند و خودشان فرمانروا شوند.   وقتی دادگاه واردشورشد،خلخالی باامام مشورت می کنندمتهمان به گوشه‌ای برده می‌شوند و دادگاه وارد شور می‌شود. ساعتی بعد حکم‌ها به اطلاع رهبر انقلاب می‌رسد و بعد بار دیگر متهمان صف می‌کشند و حکم خوانده می‌شود: «بسم‌الله المنتقم … به فرمان خدا، به حکم دادگاه انقلاب اسلامی و با صحه نائب الامام خمینی، ارتشبد نعمت‌الله نصیری … محکوم به اعدام به صورت تیرباران می‌شود.» به دنبال نصیری حکم بقیه خوانده می‌شود. آنها «مفسد فی‌الارض» شناخته شده‌اند و «چون وجودشان در زمین تولید فساد و زشتی می‌کند، باید زمین تطهیر گردد.»متهمان حکم را نگاه می‌کنند. پلک چشم‌های رحیمی می‌پرد. چهار امیر گمان می‌کنند که حکم تیرباران درباره آنان چند روز دیگر یا چند هفته دیگر اجرا می‌شود. هیچ‌کدام باور نمی‌کنند که یک ساعت و نیم دیگر گلوله‌ای قلب سنگی آنان را از کار خواهد انداخت.قرار است علاوه بر این چهار تن، سالارجاف نیز تیرباران شود ولی در آخرین لحظه حکم درباره او نقض می‌شود. ظاهرا حالا نوبت نظامی‌هاست که بیشترین سهم را در جنایات رژیم مزدور داشته‌اند. عقربه ساعت، یازده و ربع را نشان می‌دهد. افسر تیر، تیر خلاص را در سر چهار عامل مزدور رژیم شاه خالی می‌کند. چهره رحیمی در هم فشرده است. ناجی حالت گریه دارد. نصیری وحشت‌زده، خسروداد آرام. شتاب او برای رسیدن به دوزخ چشمگیر است.پایین می‌آییم. من احساس سرما می‌کنم. آسمان صاف است و سرد. توی سلول زندانیان ولوله‌ای است. من گریه هویدا را می‌بینم. گمان برده است که نوبت اوست. گریه دیگران را هم می‌بینم. سالارجاف با صدای بلند گریه می‌کند. دانشی و نیک‌پی رنگ به چهره ندارند. ربیعی و محققی فکر می‌کنند لحظه‌ای دیگر سراغشان می‌آیند.
 
  ۲۶ بهمن ۱۳۹۲عصرایران بنقل ازگزارش خبرنگار روزنامه اطلاعات که در۲۶ بهمن ۱۳۵۷در تمام مراحل محاکمه و اعدام فرماندهان ارتش حکومت پهلوی شرکت داشت *** خاطرات دستگیری ومحاکمات سران طاغوت اززبان یک مبارز
 آقای خلخالی  لیستی  24 نفره را خدمت امام برد که آنها را تیرباران کنند. امام آن لیست را مطالعه کردند و 4 نفر از آن لیست ۲۴ نفر را اجازه دادند که تیرباران شوند. این چهار نفر عبارت بودند از نعمت‌الله نصیری رئیس سازمان اطلاعات و امنیت رژیم، سرلشگر رحیمی فرماندار نظامی تهران، خسرو داد فرمانده نیروی هوایی و ناجی فرماندار نظامی اصفهان
 
در روز پنج‌شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۵۷، چهار مقام عالی‌رتبه نظامی دوره پهلوی اعدام شدند. اندکی بعد تر در روز ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ امیرعباس هویدا نخست‌وزیر دوران پهلوی نیز اعدام شد. نکته جالب تاریخی این است همه این افراد توسط مردم دستگیر شدند. ابولفضل توکلی بینا از جمله مؤسسین هیات‏‌های مؤتلفه‏ اسلامی بود. پس از اعدام انقلابی حسن علی منصور، نخست وزیر، همراه‏ دیگر اعضای جمعیت، دستگیر شد و در مدرسه‏ رفاه و مسجد قبا به فعالیت ‏پرداخت. به دلیل اینکه سال‌ها در خدمت بنیانگذار انقلاب اسلامی بودند. با او از دوران حضور امام در مدرسه رفاه و رویداد‌های که در مدرسه روی داد گفت‌وگو کرده که در زیر می‌خوانید:
* در اولین روز ورود امام به مدرسه رفاه چه اتفاقاتی افتاد؟
 امام فقط یک شب در مدرسه رفاه خوابیدند و بعد به مدرسه علوی رفتند. روز اول بعضی از آقایان کم لطفی کردن و به بچه‌هایی که ده پانزده روز نخوابیده بودند، گفتند: خوب کار شما تمام شد، یعنی تشریف ببرید. در حالی که خود ما از موسسین مدرسه رفاه بودیم و برادران ما زحمت زیادی کشیده بودند. مرحوم حاج مهدی عراقی شب خدمت امام رسید و از این ماجرا گله کرد. امام هم فرموده بودند: اعضای ستاد را بیاورید نزد من. شب همه برادران ستاد در خدمت امام بودیم. امام رضوان‌الله تعالی علیه از برادران تشکر و قدردانی فراوانی کردند.
* دیدار مردمی امام خمینی ازچه زمانی شروع شد؟
از روز اول دیدار مردم با حضرت امام شروع شد. صبح‌ها تا نماز ظهر ملاقات با آقایان بود، بعدازظهرها بعد از نماز و نهار حضرت امام یک استراحت کوتاه می‌کردند و از ساعت ۳ به بعد خانم‌ها برای دیدن امام می‌آمدند. برخی خانم‌ها که جوان بودند در دیدار با امام در مدرسه علوی در شور و عشقی که به امام داشتند، بی‌هوش می‌شدند. یادم هست که شهید محلاتی آمد خدمت امام و عرض کرد که این خانم‌ها اکثرا جوان هستند و از شدت علاقه و ازدحام جمعیت بی‌هوش می‌شوند، حرام است که به دیدار شما بیایند؟ امام خنده ملیحی کردند و فرمودند: خیال می‌کنید شما مردها شاه را از تخت پایین کشیدید، خانم‌ها در این انقلاب سهمشان از شما زیادتر است. لذا اجازه ندادند که دیدار خانم‌ها قطع شود.
* چه وقت هویدا را به مدرسه رفاه آوردند؟
تقریباً یکی دو روز بعد از پیروزی انقلاب او را به طبقه دوم مدرسه رفاه بردند و در یک محل اختصاصی و اطاق مستقل نگهداری کردند.
*آیا کسی که او را بازداشت کرد را می‌شناسید؟
من الان یادم نیست که چه کسی او را بازداشت کرد.
*مردم هویدا را دستگیر کردند یا مبارزان شناخته شده علیه رژیم شاه؟
 اغلب عوامل رژیم توسط مردم بازداشت شدند مردم پس از دستگیری آنها را به مدرسه رفاه تحویل می‌دادند. البته می‌دانید که هویدا در زندان شاه بود. هویدا در این اواخر دستگیر شد نصیری هم در زندان بود.
این دستگیر‌ی‌ها در اواخر رژیم پهلوی بود و این‌ها در زندان جمشیدیه بودند ولی وقتی در زندان را باز کردند اینها می‌خواستند فرار کنند. مثل نصیری وقتی نصیری از زندان جمشیدیه آزاد شد مردم او را گرفتند و به مدرسه رفاه آوردند.
* چرا اتاق اختصاصی در اختیار هویدا قرار دادند؟
ج: برای اینکه با کسی ارتباط نداشته باشد، او آدم زیرکی بود.
*کسی هم اجازه ملاقات با او را نداشت؟
 خیر، فقط یک روز حاج‌ احمدآقا (خمینی) اظهار علاقه کرد که من می‌خواهم هویدا را ببینم، گفتم خیلی خوب ایشان را به طبقه دوم مدرسه رفاه بردم و حاج احمدآقا هم مقداری با او صحبت کرد.مرحوم حاج احمد آقا به او گفت: این چه کارهایی بود که کردی؟ هویدا هم گفت: من نبودم سیستم بود او خیلی حراف بود. می‌گفت: من کاره‌ای نبودم سیستم بوده و همه را انداخت به گردن سیستم.
 امام دستور داده بودند که هر چه می‌خواهد برای هویدا فراهم کنید، هم غذا و هم سرویس جداگانه به او داده می‌شد.
ابن چهار نفر نعمت‌الله نصیری رئیس سازمان اطلاعات و امنیت رژیم، سرلشگر رحیمی فرماندار نظامی تهران، خسرو داد فرمانده نیروی هوایی و ناجی فرماندار نظامی اصفهان* حکم اعدام این افراد همان جا صادر می‌شد؟
 آقای خلخالی در یک لیستی نام ۲۴ نفر را خدمت امام برد که آنها را تیرباران کنند. امام آن لیست را مطالعه کردند و ۴ نفر از آن لیست ۲۴ نفر را اجازه دادند که تیرباران شوند. این چهار نفر عبارت بودند از نعمت‌الله نصیری رئیس سازمان اطلاعات و امنیت رژیم، سرلشگر رحیمی فرماندار نظامی تهران، خسرو داد فرمانده نیروی هوایی و ناجی فرماندار نظامی اصفهان.در بین این چهار نفر، روحیه خسروداد از همه قوی‌تر بود، بعد سرلشگر رحیمی بود خسروداد را وقتی از پله‌های مدرسه رفاه برای تیرباران بالا می‌بردند خیلی قوی و محکم به شاه فحش داد و گفت: به او گفتم کوتاهی کنی همه ما را خواهند کشت.(دقت شودفحشش به شاه بخاطرتنفرازظلم وستمهای شاه نبوده ،بلکه بخاطراینکه چرا بیشترنکشت ! ،بایدهمه مذهبی هارا میکشته تا حکومت به دست اینهانرسد)حالااینهابااین تفکرقابل ترحم هستند!؟
دولت موقت تلاش زیادی کرد تا هویدا تیرباران نشود. وقتی از امام خمینی این دستور را می‌گیرند. خلخالی از جریان مطلع می‌شود، بلافاصله قبل از اینکه نامه امام به دستش برسد دستور تیربارانش را صادر می‌کند.
*کجا اعدام شدند؟
بله، در پشت‌بام مدرسه رفاه.
* این اعدام‌ها فضای انقلاب را خشن نمی‌کرد؟
نه، به مردم و برادران ما روحیه می‌داد.
*آیا در لحظه اعدام شما نیز حضور داشتید؟
 نه، من به پشت‌بام نرفتم، ولی در مدرسه حضور داشتم.
*نحوه دستگیری رحیمی چگونه بود؟
وقتی شب ۲۲ بهمن گاردی‌ها حمله کردند به نیروی هوایی و مردم هم به حمایت از آنها برخاستند؛ صحنه مهیجی به وجود آمد رحیمی فرماندار نظامی تهران که خیلی هم گردن کلفت بود سر خیابان جامی نرسیده به میدان حسن‌آباد توسط دو جوان بازداشت شد.
این دو جوان کم سن و سال که یکی از آنها اسلحه کمری داشت و دیگری چاقو، سر چهارراه حسن‌آباد ماشین رحیمی را متوقف می‌کنند. ماشین تا می‌ایستد یکی‌شان از یک درب اتومبیل و دیگری از درب دیگر وارد ماشین می‌شوند و رحیمی را دستگیر و او را به مدرسه رفاه می‌آورند و تسلیم مامورین می‌کنند. من خودم رحیمی را بردم زیرزمین مدرسه رفاه و او را زندانی کردم. همانطور که می‌دانید نصیری در بین زندانی‌های جمشیدیه بود. جوانی که او را آورد بازداشت او را این گونه برای من نقل کرد، می‌گفت: من شاهد باز کردن درب زندان جمشیدیه بودم. او را هم می‌شناختم. دیدم نصیری بارانی خودش را انداخته روی دستش خیلی آرام می‌‌خواهد در برود. پریدم گرفتمش، یک وقت مردم فهمیدند، ریختند روی سرش و زخمی‌اش کردند.
من هم داد و هورا کردم تا بتوانم او را سالم به ستاد تحویل بدهم، آن جوان می‌گفت من آنجا آنقدر داد و بیداد کردم که من می‌خواهم او را سالم به ستاد مدرسه رفاه تحویل بدهم. می‌بینید مردم ما حتی جوان کم سنی که او را بازداشت کرده چقدر عاقل و خوب فکر می‌کرد. او را آورد و تحویل ما داد.
وقتی نصیری را به مدرسه آوردند یک قسمت ازسر و زیر گلویش زخمی شده بود. من او را بردم داخل زیرزمین و تحویل گروه پزشکی دادم تا او را معاینه کنند. نصیری می‌گفت، گلویم را سفت بسته‌اند. گفتم نگران نباش به زودی راحتت می‌کنند.
بعدازظهر نصیری را برای مصاحبه به طبقه بالا بردم. در مصاحبه هم خیلی از رژیم شاه حمایت می‌کرد، خیلی افسر مغروری بود، فکر می‌کرد الان می‌آیند او را می‌برند. خیلی قلدری می‌کرد.این‌ها فکر نمی‌کردند یک روزی گرفتار شوند. امثال این افراد زیاد بودند که به دام افتادند، مثلاً ناجی فرماندار نظامی اصفهان را بازداشت کردند، فرماندار نظامی قزوین و زنجان که آن جنایات را کرده بودند. همه این‌ها در طبقه دوم مدرسه رفاه زندانی بودند./۹۳/۱۱/۲۷فارس
                                          ***
بیوگرافی هویدارژیم تصمیم گرفت تا به شکل صوری گروهی از چهره های منفور را دستگیر کند تا عصبانیت مردم کاهش یابد.از جمله ی این افراد امیرعباس هویدا بود که در تاریخ ۱۷/۸/۵۷ دستگیر شد.در تاریخ۱۸/۸/۵۷ در نوفل لوشاتو امام در جواب خبرنگاران در باره ی توقیف هویدا فرمودند:«توقیف هویدا هم اثری ندارد، این هم یک مانوری است که خیال می کنند برای اسکات مردم این گونه امور تأثیر دارد»
  هم چنین فردای آن روز دوباره در جواب خبرنگاران دیگری فرمودند:«تمام این ها تشبثاتی است که هیچ کدام ارزش و واقعیت ندارد. هویدا از شرکاء شاه و یک شریک ضعیفی بود که در خیانت ها با شاه شرکت داشت و شاه ظاهرا هویدا را برای نجات خودش دستگیر کرده است. غرض این است ملت را فریب دهد که می خواهد اصلاحات کند.»و نیز در مصاحبه با روزنامه ی لبنانی النهار فرمودند:«گرفتن هویدا و امثال او که در دزدی و فساد شریک شاه بوده اند برای فریب مردم است، این ها هم تأثیری ندارد.»هنگامی که نیروهای ارتش اعلام بی طرفی کردن و نگهبانان هویدا که ساواکی بودند فرار کردند هویدا فرار نکرد و خودش را تحویل نیروهای انقلاب داد. وی به ظاهر می گفت که من که کاری نکرده ام که نگران باشم اما در واقع وی به این فکر بود که در کودتایی که شکل خواهد گرفت نیروهای انقلابی شکست خواهند خورد و او  قدرت را در دست خواهد گرفت اما این نقشه ی او غلط از آب در آمد و این کودتا در ۲۱ بهمن ماه با درایت و تدبیر امام(ره) خنثی گردید   امیر عباس «ممدوح» که بعدها نام خانوادگی خود را به «هویدا» تغییر داد در سال ۱۲۸۵ ش در تهران متولد شد. پدرش حبیب الله عین الملک و مادرش افسرالملوک، نتیجه عزت الدوله، تنها خواهر تنی ناصرالدین شاه بود. تنها برادر وی «فریدون» نام داشت که بعد ها با خواهر حسنعلی منصور ازدواج کرد.*میرزا رضا قناد و بهاء هنگامی که علی محمد باب فتنه بابیت را در شیراز آغاز کرد از جمله افرادی که به حلقه‌ی مریدان او پیوست میرزا رضا قناد، پدر حبیب الله عین الملک (پدر بزرگ امیر عباس هویدا) بود.هم چنین پس از مرگ باب، میرزا رضا از جمله افرادی بود که«حسینعلی» بهاء ملقب به «بهاءالله» را تا عکا واقع در  اسرائیل همراهی کرد.پس از مرگ بهاء و جانشینی «عباس افندی» وی همچنان از افراد نزدیک وی محسوب می شد و بارها از طرف وی مورد مدح قرار گرفت حتی برای مدتی هم فرزندانش نام خانوادگی «ممدوح» را انتخاب کرده بودند. میرزا رضا از جمله افراد ۹ نفری بود که هنگام قرائت وصیت نامه ی عباس افندی بالای سر او حاضر بودند./۱۹ فروردین ۱۳۹۳مشرق
 ***
توضیحاتی درموردآشوبهای ضدانقلاب ومعاندین
غائله خلق ترکمن
گروه‌های مارکسیستی، عمدتاً چریک‌های فدایی خلق، جـریان را به دست گرفتـند. از همـان ابـتدا تـلاش کردند تحت عنوان «دفاع از خلق ترکمن» با برانگیختن حس ناسیونالیستی ترکمن‌ها و دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی، تحولات منطقه را به دست‌گیرند.
جمعیت ترکمن ایران که عمدتاً در شمال شرق کشور و در هم‌جواری با ترکمنستان قرار دارند، به یک‌میلیون نفر بالغ می‌شود که اغلب از اهل تسنن می‌باشند. در روز ۲۳ بهمن ۵۷ یعنی یک روز پس از پیروزی انقلاب ایران جوانان انقلابی ترکمن به شهربانی گنبد حمله و نیروهای حاضر در پاسگاه را خلع سلاح کردند. در بعدازظهر همان روز چریک‌های فدایی خلق و هواداران آن‌ها به مردم انقلابی مستقر در شهربانی هجوم بردند و خواهان تقسیم سلاح‌ها شدند.
چریک‌های فدایی خلق شایعه کرده بودند شیعه‌ها تفنگ را گرفته‌اند و قصد تلافی حمله چماق به دست‌های ترکمن در دوران پهلوی را دارند. در این روزها جریان چپ به رهبری فدائیان خلق به‌شدت در منطقه ترکمن‌صحرا فعال‌شده بود و با تحریک احساسات قومی و نفوذ در بین روستائیان اهداف پشت پرده خود را پیش می‌برد. در نیمه اول اسفندماه ۵۷ خانه فرماندار سابق گنبد برای سازمان‌دهی نیروهای چپ اشغال و به مرکز ستاد خلق ترکمن تبدیل می‌شود.
این ستاد طی بیانی‌هایی در خصوص حوادث مشابهی که در سنندج در حال وقوع بود اعلام کرد: «ارتش مسئول وقایع سنندج است. ختم این جنایات بستگی مستقیم به تصفیه ارتش ضد خلقی و ایجاد ارتش خلقی دارد.» این بیانیه نشان داد که میان جدایی‌طلبان مرزی رابطه‌ای‌ای پنهانی وجود دارد، هرچند که همزمانی شورش‌ها و مشابهت رفتار و خواسته‌های شورشیان در مناطق مختلف مرزی از قبیل سیستان و بلوچستان، خوزستان، کردستان و ترکمن‌صحرا، خود مبین همین واقعیت بود.
۱۴ اسفند ۵۷ درگیری مسلحانه‌ای بر سر تغییر نام بند شاه بین نیروهای کمیته انقلاب با هواداران چریک‌های فدایی خلق در بندر ترکمن رخ می‌دهد. چپی‌ها ضمن راه‌اندازی تظاهرات علیه کمیته‌های انقلاب مدارس شهر گنبد را به تعطیلی می‌کشانند و خواستار انحلال ارتش ضد خلقی با کمک فدائیان خلق و مجاهدین خلق می‌شوند. شهر گنبد تقریباً حالت متشنج دارد. جنگ اول گنبد بین کانون مرکزی شوراهای ترکمن و فداییان خلق با پاسداران انقلاب و کمیته امام در گنبد آغاز می‌شود.
روز هفتم فروردین آیت‌الله طالقانی طی پیامی خطاب به مردم ترکمن‌صحرا، ضمن محکوم کردن نغمه‌های تجزیه‌طلبانه، خواستار ترک هر نوع مخاصمه و برخورد قهرآمیز و دخالت نظامی از هر فرد یا گروهی شد.عید آن سال در ترکمن‌صحرا متفاوت بود. شهر گنبد تقریباً حالت متشنج داشت. مردم تک‌تک از شهر خارج می‌شدند. شهر سنگربندی شده و گروه‌های زیادی از عوامل سازمان چریک‌های فدائی خلق وارد گنبد شده بودند.
ستاد خلق ترکمن کاملاً حالت تهاجمی به خود گرفته بود و آشکارا مقامات شهر و نیروهای کمیته انقلاب اسلامی را تهدید می‌کرد.۹ فروردین ۱۳۵۸ با رهنمودهای امام راحل، نیروهای سپاه به‌تدریج در مراکز حسّاس شهر مستقرشده و هواداران انقلاب ساکن گنبد نیز با بستن سنگر در محله‌های خود، آماده کمک به پاسداران شدند.
درگیری‌ها در گنبد ۲۵ نفر کشته و ۹۰ نفر زخمی شدند. رادیو عشق‌آباد ترکمنستان شوروی مرتباً به زبان ترکمنی مردم منطقه را تحریک و دعوت به مقاومت در برابر نیروهای اعزامی از مرکز می‌کند. تمام نوار مرزی ایران با شوروی به‌غیراز دو پاسگاه اینجه برون و داشمند در دست گروه‌های چپ‌گراست. ۱۱ فروردین ۵۸ مذاکرات بین آیت‌الله طالقانی و هیئت اعزامی دولت با نمایندگان ترکمن‌ها به نتیجه می‌رسد و طرفین آتش‌بس را امضا می‌کنند؛ اما هنوز درگیری‌ها ادامه دارد.
دو روز بعد ۷۰ نفر از چریک‌های فدایی خلق در درگیری با پاسداران انقلاب دستگیر می‌شوند. اطلاعات و مدارک مهمی مبنی بر دخالت عناصر کمونیست غیر ترکمن در این غائله به دست می‌آید.
« در آن زمان گروه‌های ملی‌گرا، کمونیست‌ها و ستاد خلق ترکمن که یک گروه مسلح سیاسی – نظامی وابسته به سازمان‌های چریکی فدایی خلق کمونیست بود با برگزاری رفراندوم انقلاب اسلامی به‌صورت رسمی در منطقه مخالفت می‌کردند. این گروه علاوه براینکه خود با این رفراندوم مخالف بود مردم مسلمان ترکمن تهدید می‌کردند و به‌زور اسلحه در مناطق ترکمن‌صحرا مانع انجام رفراندوم و شرکت ترکمن‌ها می‌شدند.
ستاد خلق ترکمن به صندوق‌ها حمله می‌کرد و اجازه نمی‌داد در مناطق ترکمن‌صحرا صندوقی مستقر شود، ولی با هر سختی که وجود داشت بخشی از ترکمن‌ها توانستند در این رفراندوم شرکت کنند و به جمهوری اسلامی ایران رأی بدهند، در آن روزها جنگ اول گنبد توسط سازمان چریک‌های فدایی خلق و ستاد خلق ترکمن که دو گروه سیاسی و مسلح ضدانقلاب بودند به راه افتاد.
آن‌ها به پاسگاه‌های نظامی حمله کرده و سلاح‌های زیادی از تهران، کردستان و مرز شوروی به منطقه وارد می‌کردند و با انقلاب اسلامی که تازه پیروز شده بود می‌جنگیدند. عامه مردم ترکمن طرفدار انقلاب و امام خمینی بودند و با ستاد خلق ترکمن و اقدامات مسلحانه آن‌ها مخالف بودند و به همین خاطر بعد از سرکوب ضدانقلاب همواره مدافع نظام جمهوری اسلامی بودند و بیش از ۵۰۰ شهید تقدیم انقلاب نمودند.»
ضعف دولت موقت در برخورد با فعالیت‌های چریک‌های فدایی که از حمایت حزب توده، سازمان مجاهدین خلق و گروه پیکار برخوردار بودند، باعث شد که سازمان چریک‌های فدایی توسط ستاد شوراهای مرکزی ترکمن‌صحرا و کانون فرهنگی – سیاسی خلق ترکمن حکومتی در منطقه ایجاد کنند به‌طوری‌که هـیچ اقدامی بدون اجازه و رضایت آنان امکان‌پذیر نبود.
در ۱۳ فروردین‌ماه ۱۳۵۸ طی نشستی توسط نمایندگان ترکمن‌ها و دولت موقت با اعلام آتش‌بس به توافق‌های زیر می‌رسند: «۱-انتقال سریع مجروحان به بیمارستان ۲-آزادی دستگیرشدگان ۳-عقب‌نشینی کامل طرفین درگیری از سنگرها و پاک‌سازی شهر از سنگرها ۴-واگذار کردن حفظ نظم شهر به ارتش تا اطلاع ثانوی.»باوجوداین، سـتاد شوراهای خلق ترکمن‌صحرا دست از اقدامات خود برنداشت و به‌انحاءمختلف ازجمله انتشار اعلامیه‌های تهدیدآمیز از افراد غیر ترکمن خواست تا ترکمن‌صحرا را ترک کنـند.
دراین‌ارتباط خبرگزاری پارس در گزارشی از اوضاع منطقه در روز ۲۸ فروردین ۱۳۵۸ اعلام کرد: «افراد ستاد مرکزی شوراهای ترکمن‌صحرا که در مهمانسرای فرمانداری نظامی گنبد مستقر هستند شبانه به غارت اموال و احشام غیر ترکمن‌ها می‌پردازند و با ربودن تعداد زیـادی گـاو، مرغ و سایر لوازم‌خانگی و توزیع آن‌ها بین ترکمن­ها این خانواده‌ها را از هستی ساقط کرده‌اند و می‌خواهند به این وسیله موجبات فرار و ترک زندگی غیر ترکمن‌ها را فراهم کنند.»
ستاد مرکزی شورای ترکمن‌صحرا در مورد حوادث سنندج اعلام موضع صریح کرد: «ارتش مسئول وقایع سنندج است. ختم این جنایات بستگی مستقیم به تصفیه ارتش ضد خلقی و ایجاد ارتش خلقی دارد.» این بیانیه از رابطه پنهانی میان جدایی‌طلب‌های نقاط مرزی پرده برداشت. آن‌ها به هر اقدامی دست می‌زدند و هر کس را می‌خواستند دستگیر و اموالش را غارت می‌کردند و نوعی دولت‌دردولت تشکیل دادند.
در همین دیدار امام ضمن مفسد خواندن عناصر خلق ترکمن مقابله با آن‌ها را واجب دانسته و در پایان فرمودند: «امیدوارم که انشاء الله امنیت آنجا (گنبدکاووس) برقرار بشود و شما با برادران سربازتان و با برادران پاسدارتان باهم دست‌به‌هم بدهید و این اشرار را از آن ناحیه عقب بزنید.»«شورای انقلابی خلق ترکمن» مرکب از عناصر فداییان خلق، خواسته‌های خلق ترکمن را این‌چنین بیان می‌کنند:
«۱- تشکیل شورای انقلابی از طریق رأی آزاد مردم ترکمن برای دفاع از حقوق حقه ترکمـن و بـه ثمـر رسـاندن خواست زحمتکشان شهر و روستا
۲- لغو کلیه دیون و بدهی‌ها و تعهـدات مالـی کارگران، دهقانان، پیشه‌وران و کارمندان جزء به بانک‌ها و مؤسسات دولتـی
۳- لغو تمام محدودیت‌های ملی و فرهنگی و سپردن مصالح خلق ترکمـن به دست خلـق ترکمن که خود باید در تعیین سرنوشت خود اقدام کند.
۴-تشکل جغرافیایی خلق ترکمن بدین شکل که از بندر ترکمن تا جرگلان شامل ایلات جعفربای، اتابای، کوکلان و جرگلان تحت سیستم اداری واحد و مشترک
۵-ارتشی خلقی برای پاسداری از دستاوردهای انقلاب و دفاع از منافع ملی از نیروهای انقلابی – فدایـیان و مجاهدیـن خلـق – تشکیل شود و سربازان و افسران ترکمن باید حتی‌المقدور در ترکمن‌صحرا خدمت کنند.»
*** غائله  پاوه  حزب دموکرات کردستان که سال ۱۳۲۳ و در زمان اشغال ایران توسط متفقین و با پشتیبانی شوروی اعلام موجودیت کرده بود، پس از خروج اشغالگران از هم پاشید. این حزب پس از سه دهه سکوت در ۲۴بهمن۱۳۵۷ که تنها دو روز از پیروزی انقلاب گذشته بود، به پشتوانه حمایت بیگانگان و بخصوص آمریکا ادعای خود مختاری و جدایی‌طلبی کرد.
عبدالرحمن قاسملو (فارغ‌التحصیل دانشگاه پراگ چکسلواکی) و غنی بلوریان به عنوان دو نفر از رهبران گروهک مائوئیستی دموکرات از مرزهای غربی وارد کشور شده و به دنبال اجرای طرح جدایی کردستان و تشکیل جامعه سوسیالیستی بر اساس تفکر جدایی دین از سیاست بودند.
به دنبال حملات متعدد عناصر مسلح این گروهک به پاسگاه‌های ژاندارمری و خلع سلاح آنها هیاتی از سوی دولت موقت در روز ۳۰ بهمن ۵۷ برای مذاکره با رهبران ناآرامی‌ها عازم مهاباد شد، اما در حالی که گروه‌ها‌ی مسلح اقدامات تروریستی و خرابکارانه خود را آغاز کرده بودند، دولت موقت در برابر گسترش نفوذ گروه‌ها‌ی تجزیه‌طلب در کردستان سیاست مماشات را در پیش گرفته بود.
فردای روز مذاکره پادگان مهاباد سقوط کرد و تمام سلاح‌ها و مهمات آن به غارت رفت. ۱۸ دستگاه تانک، ۳۶ قبضه توپ سنگین و هزاران قطعه سلاح توسط اعضای حزب دموکرات از پادگان خارج شد و سپس پادگان را آتش زدند.
در همین زمان آمریکایی‌ها نیز ضمن پیگیری دقیق این حادثه و حوادث مشابه آن حمایت‌ها‌ی خود را به صورت پنهانی ادامه می‌دادند.
گزارش خیلی محرمانه ۲۹ اسفند ۵۷ سفارت آمریکا در تهران با عنوان «قیام کردها در سنندج» (که بعدها از اسناد سفارت آمریکا در جریان تسخیر لانه جاسوسی به دست آمد) درباره چگونگی و علل وقوع درگیری سنندج می‌نویسد: «حاکمیت دولت در منطقه دور دستی مانند کردستان بسیار ضعیف است. سنی‌ها‌ی ایران کمتر شیفته این انقلاب اصولاً شیعه در ایران هستند، مخالفت قابل توجه در مناطق دیگر هم وجود داشته است».
در همین گیر و دار گروهی به نام «سرمچاران (فداییان) خلق بلوچ» هم در مورد حوادث سنندج و خواست‌ها‌یشان این‌گونه اعلام مواضع کردند: «ریختن خون برادران کرد را بشدت محکوم می‌کنیم، خود مختاری را حق مسلم تمامی خلق‌ها‌ی تحت ستم از جمله خلق بلوچ می‌دانیم و…!»
در حالی که روزبه‌روز بر شدت اقدامات گروهک کومله افزوده می‌شد، حمله به پادگان نظامی، کمین و کاشت مین در سر راه نیروهای نظامی، ترور و ارعاب افراد بومی و غیر بومی، مصادره و به آتش کشیدن امکانات دولتی و گرفتن مالیات از مردم و… از جمله اقدامات تخریبی حزب دموکرات بود.
روزنامه اطلاعات در دوم اسفند۱۳۵۷ خود می‌نویسد: «افراد مسلح که خواهان خودمختاری هستند با تشکیل کمیته مشترک سربازان انقلاب و رزمندگان کرد، اداره امور پادگان‌های پیرانشهر و پسوه در نزدیکی مهاباد را به دست گرفتند.»
در نوروز ۱۳۵۸ وضعیت سنندج به مرحله‌ای می‌رسد که ساختمان شهربانی و رادیو و تلویزیون به اشغال مهاجمان مسلح در می‌آید.
به دنبال این حادثه، هواپیماهای فانتوم ارتش برفراز شهر در ارتفاع کم به پرواز در می‌آیند و به دستور سرلشکر قرنی عده‌ای از نیروهای مردمی، پاسداران و سربازان از کرمانشاه با بالگرد به داخل پادگان سنندج گسیل می‌شوند.
با ورود این نیروها که با فداکاری خلبان بالگرد شهید احمد کشوری زیر باران گلوله صورت گرفت، مقاومت در پادگان سنندج قدرت بیشتری پیدا کرد.
طی مدت درگیری هیات بلندپایه‌ای از جانب امام خمینی‌(ره) با شورشیان وارد مذاکره شد که مرکب بود از آقایان طالقانی، بهشتی، صدر حاج سید جوادی، بنی‌صدر و‌ ها‌شمی رفسنجانی. بالاخره در روز دوم فروردین آتش بس اعلام شد.
فردای آتش بس به طور غیرمنتظره‌ای به دستور نخست‌وزیر مهندس بازرگان، سرلشکر قرنی نخستین رییس ستاد ارتش از سمت خود برکنار شد.
هنوز یک ماه از اعلام آتش بس نگذشته بود که حزب دموکرات به منظور نفوذ در آذربایجان غربی و شهر نقده بحران جدیدی را در منطقه ایجاد کرد.
این بار شهر پاوه مقصد تروریست‌ها بود. چپی‌ها در تیر ۵۸ و در حمله‌ای بی‌رحمانه به سپاه نوپای مریوان، ۱۷ نفر از پاسداران را به شهادت رساندند. در ۲۵ مرداد روزنامه‌ها خبر از حمله گسترده افراد مسلح به پاوه را دادند. راه‌های ورودی شهر بسته شده بود. افراد مسلح مردم و پاسداران را قتل عام می‌کردند.
پاوه روزهای سختی را سپری می‌کرد به گونه‌ای که از همه شهر فقط دو نقطه در دست نیروهای انقلابی بود. مهاجمان مسلح خانه‌ها را غارت و سپس به آتش می‌کشیدند.
چند ماشین با بلندگو در وسط شهر پی در پی اعلام می‌کردند: هرکس وفاداری خود را به حزب دموکرات اعلام کند درامان است. ما فقط آمده‌ایم پاسداران دکتر چمران را سر ببریم! (دکتر چمران به دستور امام برای پایان دادن به آشوب پاوه اعزام شده بود).
سرانجام و پس از آن که هزاران نفر از عناصر حزب بعث عراق و گروهک‌ها‌ی ضد انقلاب وابسته به بیگانگان مانند کومله، فداییان خلق و حزب دموکرات کردستان، در مرداد ۱۳۵۸ به شهر پاوه در منطقه کردنشین استان کرمانشاه هجوم آوردند، این شهر را تصرف کرده و دست به جنایت‌ها‌ی شنیع زدند امام خمینی(ره) فرمانی تاریخی برای آزاد سازی پاوه صادر کردند:
«…به دولت و ارتش و ژاندارمری اخطار می‌کنم اگر با توپ‌ها و تانک‌ها و قوای مجهز تا ۲۴ ساعت دیگر حرکت به سوی پاوه نشود، من همه را مسوول می‌دانم. من به عنوان ریاست کل قوا به رئیس ستاد ارتش دستور می‌دهم که فوراً با تجهیز کامل عازم منطقه شوند و به تمام ارتش و ژاندارمری دستور می‌دهم که بی‌انتظار دستور دیگر و بدون فوت وقت با تمام تجهیزات به سوی پاوه حرکت کنند و به دولت دستور می‌دهم وسایل حرکت پاسداران را فوراً فراهم کنند، تا دستور ثانوی، من مسوول این کشتار وحشیانه را قوای انتظامی می‌دانم و در صورتی که تخلف از این دستور نماید، با آنان عمل انقلابی می‌کنم…»
تاریخ گواهی می‌دهد که پس از این فرمان سیل عظیمی از نیروهای مردمی و ارتشی به سوی پاوه رهسپار شدند. هزاران نفر جلوی نخست‌وزیری طلب اسلحه می‌کردند. افراد زیادی با پای پیاده از کرمانشاه به سوی پاوه حرکت کردند.
دشمن پا به فرار گذاشت و شهرهای مریوان، بسطام، بانه سردشت، مهاباد، بوکان و سقز به تصرف نیروهای انقلاب در آمد و سران حزب دموکرات و کومله به عراق فرار کردند./جام جم یکشنبه ۰۴ تیر ۱۳۹۱
توضیحی درباره اعدامی ردیف۴۷:راه اندازی ایستگاه رادیو ایران در اردیبهشت ۱۳۱۹ خورشیدی (۱۹۴۰ میلادی)بوده. نخستین چهره مشهور، فردی به نام سید جواد ذبیحی بود. او مناجات خوانی را از کودکی نزد پدرش "سیداسداله"در محافل مذهبی آغاز کرد و چون در جوانی، شهرت صدایش به رادیو رسید. وی در ماه های رمضان(مؤذن ودعای سحرخوان) از سال ۱۳۲۸  تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷،گرمابخش محافل شاهانه بوده. حدوداً "30سال"در رادیو می خواند.وبه"بلبل شاه"معروف بود
 ظاهراً حکم اعدام "ذبیحی"بعدازدوران محکومیت زنداش صادرشده بوده امادسترسی بهش نداشتند که عده ای ازانقلابیون  به درب منزل وی رفتند و به بهانه اجرای مراسم نیایش او را با خود بردند  به سزای اعمالش رساندند.  روزنامه اطلاعات  گروه شاهین عامل قتل  ذبیحی معرفی کرد،یعنی اگرغیرازاین بودقاضی وقت دادگاه"خلخالی"آنرا درلیست  اعدام شدگان خودش قرارنمی داد
ردیف ۲۶
نماینده مجلسی که ازمجریان برنامه های مذهبی رادیو تلویزیون رژیم شاه بود

غلامحسین دانشی، نماینده آبادان در مجلس شورای ملی که ملبس نیز به لباس روحانیت بود، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ دستگیر  شد.وی که از مجریان برنامه های مذهبی رادیو تلویزیون رژیم شاه بود در روز سه شنبه ۲۲ اسفند ۵۷ محاکمه شد و به جرم فساد در ارض، محاربه با خدا و خلق خدا به اعدام محکوم شد و حکم همان روز اجرا شد./مدیریت سایت-پیراسته فر نظرتان درباره اعدام‌های" خلخالی" چیست؟   من دو نکته در مورد آقای خلخالی می‌گویم؛ نخست اینکه آقای خلخالی آن زمان لازم بود کارهایی انجام دهد و بعضی کارهایش خیلی درست و مفید بود. مثلا اعدام چند نفر از سران رژیم مثل ژنرالهایشان اگر نبود، بعدها گرفتار داستانی شبیه داستان عبدالفتاح السیسی در مصر می‌شدیم. می‌دانید که او جزو ژنرالهای ارتش مصر بود که در زمان آقای مبارک هم مشغول بود و بعد خودش را در دولت اخوان‌المسلمین جا زد و وزیر دفاع دولت آقای محمد مرسی شد و بعد علیه محمد مرسی کودتا کرد و همان بساط قبل را سر کار آورد. اگر بعضی کارهای آقای خلخالی نبود، ما هم گرفتار مشابه این وضع می‌شدیم. پس از این بابت باید آقای خلخالی را تائید کنیم که کارش درست است. من در کار قضاوت نبودم و ممکن است در جاهایی هم اشتباه کرده باشد که آنهم برای خودش بحث دیگری است. بنابراین مثل خیلی‌های دیگر که نمی‌توانیم چیزی را مطلق تائید کنیم
  مصاحبه خبرآنلاین  با حجت السلام مسیح مهاجری مدیرمسؤل جمهوری اسلامی/۱۱ بهمن ۱۳۹۵عصرایران