آرسـن مينـاسـيان مســيــح گـيــلان، دردآشناودلسوز ودرادامه خسروقشقائی کیست

 آرسـن مينـاسـيان

مســيــح گـيــلان، دردآشناودلسوز

      آرسن میناسیان یک داروساز ارمنی وساکن رشت بود ،آرسن را بیشترمردم گیلان بنام مسیوآرسن میشناختند،او محبوبیتی دررشت واصلاًدرگیلان داشت که دراکثرمساجد ومراسم مسلمانان حضورمی یافت ومردم با دیدن آرسن صلوات می فرستادند ،آرسن راشنیده ام ایثارگروازبنیان گذاران آسایشگاه معلولین رشت بود،وقتی آرسن فوت کرد شهررشت تعطیل شد وحتی روحانیان هم درمراسم تشیع جنازه اش شرکت کردند،که دراکثرشهرها که شنیدند مورداعتراض مجتهدان دیگر قرار گرفتند،من درموردآرسن بسیار شنیده ام ودربیشترمقاله هاوکتب ازآرسن زیاد خوانده ام.

     من آرسن را درسال 1347 دیده ام ،من مریض بودم پدرم مرا به رشت برد  دررشت پدرم به مطب  دکتر هروی رفت حتی یادم می آید دکترترک زبان بود دکترمعاینه کرد و نسخه نوشتازدکتر خداحافظی کردیم وپدر مستقیماًبه داروخانه کارون رفت ،گفتم چرا چندتا  داروخانه که درمسیرمان هست نمی روی پدرگفت که این ارمنی است یک آدم مهربان به تمام معنی ودارو رابسیارارزان وخوب میدهدچرا بروم جای دیگرودوم اینکه صلاح نیست داروخانه آرسن نیکوکار ومهربان را بگذاریم ازداروخانه های دیگر دارو بگیریم،پدربسیار مومن ومسلمان محتاط بود مخصوصاازسایرادیان بخاطر بعضی مسائل احتیاط میکرد ولی حقیقت آرسن رادوست داشت،وخاطره ای هم از آرسن برایم تعریف کرد،که شاید خوش آیند این مقاله نباشدولی باید اشاره کنم که گفت کی وکی درسالهای قبل سل داشتند آنموقع هم رشت آمدن مشگل بود وهم پول کافی نبود خلاصه آنهاراآوردم رشت ،خداکمکم کرد آرسن رادربیمارستان پورسینا بامن روبرو کرد من هم اورا نمی شناختم بعدازاینکه کمک کردآنها دربیمارستان بستری کردم وبه من شما بروید به محل خودتان من هستم ،آنها من شک کردم که این مرد باید کاره ای باشد هم لهجه اش فرق میکرد وهم شخصیت بزرگواری بود ،که یکی ازکارکنان بیمارستان گفت ایشان آرسن میناسیان هستند،من آمدم خانه وبعد از سه الی چهارماه آنها  بهبودی کامل یافتند وبه خانه اشان برگشتند ،همین آرسن باعث شدوزحمات زیادی کشید وگرنه کارمن نبود،وآنها تعریف میکردند که این مرد هر هفته به عیادت آنها می رفته وبرایشان میوه وشیرینی هم می برده است،آنها نمی دانستند آرسن ارمنی است واصلا قبول نمی کردند،آرسن را نمیشد گفت که مسیحی است یک انسان واقعی بود،یک خداشناس ،یک دردآشنای مهربان گیلانی،بلی یک مسیح دردآشنا گیلان .

یکی از دوستان تعریف میکردکه ،بهار سال 1355 بهمراه دو تن از دوستانم به نمايندگی از طرف جوانان شير و خورشيد مدرسه،هدايائی راکه برای خانه سالمندان رشت جمع آوری کرده بوديم بدستش رسانديم .
من چه می دانستم، که مسيح بود،در آن خانه نور، همه جا پُر زگل و ،عطر و شکوفائی اوردای سياه برتن داشت ونميدانستم مقابل مسيح گيلان ايستاده ام،آرام و شمُرده سخن ميگفت،هرچه ميگفت از خود نمی گفت.

مردم رشت به او موسيو آرسن می گفتند،وآرسن کی بود ؟ آرسن ميناسيان در سال 1295 خورشيدی ( 1916 ميلادی) درخانواده ای مسيحی در شهر رشت بدنيا آمد،تحصيلاتش را در مدرسه ارامنه انوشيروان رشت شروع، و در همان مدرسه به پايان رساند،چهارده سالش بود به عضويت انجمن اخوت در آمد ، انجمن اخوت بعد از مشروطه افتتاح شده بود و در آن گروهی از انسانهای باسواد و آزادی خواه به فعاليت در حوزه های اجتماعی و فرهنگی ميپرداختند،آرسن در دوران تحصيل علاقه ای شديد به شيمی پيدا کرد و در همين راستا بعد از اخذ ديپلم به قزوين رفت و در داروخانه ای مشغول به کار شد .
آرسن عاشق مارودختر داروخانه دار شد، با او ازدواج کردبعد از چند سال دوباره به رشت بازگشت و به ساختن دارو در اين شهرمشغول شد،بعد از رفتن موسُيو از قزوين، پدر زنش خدا را شکر کرد که آرسن او را ترک کرد،چون او به بيماران يا مجانی دارو ميداد و يامبلغی ناچيز از آنان دريافت ميکرد،همين امر داشت کم کم باعث ورشکستگی پدرِ مارو ميشد
.
موسيوکه يک داروساز تجربی بود شروع به ساختن داروهای تخصصی کرد و دارو ها رابه داروخانه ها ميفروخت و از اين راه داروخانه چی های رشت پول هنگفتی به جيب ميزدند،آرسن که که ديد از زحمات او عده ای سود جو به پول رسيدند خود تصميم گرفت داروخانه ای تاسيس کند
.
                               داروخانه کارون رشت، اولين داروخانه شبانه روزی ايران.

آرسن داروخانه کارون را افتتاح کرد ، هدفش از افتتاح داروخانه کارون اين نبود که دست واسطه را کوتاه کند و خود پول به جيب بزند بلکه،داروها رابه همان قيمت که برايش تمام ميشد بدست مردم برساند،با شروع جنگ دوم جهانی و اشغال ايران توسط نيروهای متفقين،بيکاری وگرانی گريبان مردم ما را نيز گرفته بود و اين امر سبب شده بود تا بسياری از بيماران توان خريد دارو را از دست بدهند ولی آرسن بی آنکه منتی روی سرشان بگذارد ، دارو را مجانی در اختيارشان ميگذاشت،آرسن مردی بودنيکوکار،پاک وامين مردم،هرکه دررشت سراغ يک مسلمان واقعی راميگرفت به اوآدرس موسيورامی دادند،شبانه به تهران ميرفت مواد اوليه داروها را تهيه ميکرد به رشت بازمی گشت و تا پاسی از شب در داروخانه مشغول ساختن دارو ميشد و همين شب بيداری ها، او را به اين فکر انداخت تا داروخانه را شبها نيز باز نگه دارد و بدين طريق اولين داروخانه شبانه روزی گيلان و ايران داير شد.
زوجود گوهرش،به شبنگاه،در آن کلبه دور،شعله ای بر پا شد،ز اُميــد،کارون موج ميزد،

وازطرفی داروخانه های ديگررشت دچارمشُگلاتی شدید شدند،وآرسن داروهای تخصصی اش رابرای فروش دراختيارشان نمی گذاشت واز طرفی ديگر مردم هم همانطور که دربالا هم در مورد پدرم عرض کردم برای تهيه هر نوع دارويی سراغ موسيومی رفتندوهمين ضربات برای رقيبان آرسن کافی بود تا برای مقابله با او وارد جنگ روانی شوند،شايعه کردند که داروهای آرسن فاسد است،و يا او ارمنيست،يک مسلمان برای تهيه دارو بايد نزد داروساز مسلمان برود،ولی با تمام اين وجود مردم ميديدند که با مصرف داروهای آرسن حالشان رو به بهبودی ميرود اعتنائی به شايعات نميکردند. رقبا که ديدند از اين طريق نمی توانند سدی برسر راه اين مرد نيکوکار شوند،از دری دگروارد شده و برای او مشُکل تراشی می کردند.
از او به فرمانداری و شهربانی شکايت بردند ،که آرسن با پائين نگه داشتن قيمت دارو و يا بروايتی فروش دارو بدون سود ويا حتی با ضرر خلاف امور صنفی است، و اين باعث ورشکستگی ديگر داروخانه ها می شود
.
با احضارموسيُوآرسن به شهربانی برای رسيدگی به شکايات عليه او،شاکيان نيز جمع می شدند ولی آنها به محض ديدن آرسن ، با آن نگاه مهربانش با آن ساده پوشی و فروتنی که داشت، شرمنده وخجل شدند ودست از شکايت خود برمی داشتندوباناراحتی تمام سالها عذاب کشیدند که چرازآرسن شکایت کردندولی آؤسن کینه ای به دل نمی گرفت
.
سالها از پی هم به نکوکاری گذشت،همه روزان الوان ،همه شبها اختر، هرکه راگر سببی بود،به اندوه گران، هر که را،گر عطشی بود  ،ز ايام به دل،آرسـن را می جُست
.
گرچه آرسن از همان سالهای اول خدمتش با تمام وجودش برای مردم بود، ولی حاشيه سازی بر عليه او همچنان ادامه داشت ، شنيده ميشد که ميگويند ، آرسن برای وکيل شدن (نماینده مجلس)جلب اعتماد ميکند ، او آدمی ظاهر ساز است و اين شگرد اوست ، که در دل مردم خود را جا داده است وحقیقت هم همانطور بود آرسن خودرادردل مردم جا داده بودومردم آرسن را دوست داشتند،مشکلات آرسن اين نبود که در شهر راجع به او چه می گويند،اوبخاطرتهيه دارووفشارهائی که ضعف مالی براوواردآورده بودآرسن را مغروض نموده و طلبکاران او را تحت فشار قرار ميدادند و طلبشان را ميخواستند
.
فصلهائی که سوغاتشان برف بودوباران،آب رودخانه های رشت را زياد کرده وبا بالا آمدن آب رودخانه و رسوخ آن به خانه های مردم آرسن را بی قرار ميکرد، داروخانه را به همکارش ميسپرد و خود شتابان به کمک همشهری هايش ميشتافت
.
با وزيدن باد گرم در پائيز که به گيلکی اين باد را " کونوس پچی باد " مينامند ، هرساله با آتش سوزی همراه بود، چه در جنگلهای گيلان و چه در شهرها ، با توجه باينکه خانه های آنزمان مردم رشت بيشتر از چوب بودو اين خود عاملی در مشتعل شدن آتش و گسترش آن به خانه های دورو اطراف، همه ساله خساراتی را به مردم وارد مياورد و در اينجا هم آرسن همانند يک مرد آتش نشان جانش را به خطر می انداخت و به اطفاء حريق ميپرداخت
.
اعتقادات همشهری هايش احترام خاصی ميگذاشت،درمراسم تاسوعا،عاشوراوچهل منبرشرکت ميکرد،به هرمسجدی که وارد ميشد مردم به احترام اواز سرجايشان بلند می شدند و برايش صلوات ميفرستادند، اينها اعتباراتی بود که آرسن براحتی بدستشان نياورده بود،برای همه روشن شده بود که خدمت او به مردم صادقانه بوده ، بدون آنکه ثانيه ای بفکر نفع خود بوده باشد. او به فکر همه کس و همه چيز بود جز خودش،موسيو ديگر فقط يک داروسازويا يک داروخانه دارنبود، او امين مردم شده بود به عيادت بيماران ميرفت ، در دادگستری ضمانت ميکرد،ودراين راستا مردم نيکوکار نزد او پول،طلاومواد غذايی ميسپردند تا او بدست فقرا برساند
.
                                      تاسيس اولين خانه سالمندان و معلولين ايران در رشت
.
يکی از مشتری های داروخانه که برای مادر پيرش از آرسن دارو ميگرفت، روزی سر درد دل را با اوباز ميکند، و از سرنوشتمادرش که زمنگير بود و احتياج به مراقبت شبانه روزی داشت ميگويد و آرسن که تشنه خدمت به مردم بود با شنيدن صحبتهای آن مرد به فکر تاسيس خانه سالمندان ميشود،آرسن رئيس هيئت ارامنه رشت ،ويکی از اعضائ انجمن شهر نيز بود و ميخواستند او را به عنوان شهردار رشت انتخاب کنند که او نپذيرفت
.
با اعتباری که او بدست آورده بود و با کمک مردم خير رشت از جمله آقايان : دکتر حکيم زاده ، آيت الله ضيابري، حاج رضا عظيم زاده ، آقای چينی چيان و حاج آقا استقامت در سليمانداراب رشت و نزديک مزار سردار بزرگ جنگل، ميرزا کوچک خان زمينی در اختيار او گذاشتند و اولين کلنگ خانه سالمندان و معلولين ايران زده شد
.
سالمندان و معلولين آرسن بيشر وقتش را در آنجا صرف خدمت به مردم ميکرد ، داروخانه را واگذار کرده بود و از پنج هزارتومانی که بابت داروخانه ميگرفت دوهزارتومان را به مارو همسرش می داد وبقيه را صرف خانه سالمندان می کرد
.
آرسن آسايشگاه راسال به سال توسعه می دادوازبرکت وجوداو،مردم هرنذری که داشتند تقديم به خانه معلولين ميکردند. موسيو پناهگاه بی پناهان شده بود،من چه می دانستم ،که هزاران معلول ،چند صد ايتام ،يا زن سالمندی، به توانبخشی او، عاقبت خير به ايام شدند
.
                                                     مــگـر خـورشـيـد مـيــميـرد

   آری همانطور که گفته شد او به فکر همه بود جز خودش ، بيماريی او را رنج ميداد ولی او به کسی از درد درونش نگفت ، نارسائی اکسيژن بدنش را ضعيف کرده بود سرچشمه اش تنگی نفسی بود که دچارش شده بود. وحشت آرسن از بستری شدن، و روزی را به مردم خدمت نکردن بود . آری او چنان محو ديگران بود که خودش را از ياد برده بود.
غروب 14 فروردين سال 1356 که مانند روزهای ديگر در آسايشگاه مشغول به کار بود ، پرستاران متوجه وضعيت غير عادی آرسن ميشوند ، او به سختی نفس ميکشيد ، چهره اش کبود شده بود ، دکتری که در بخش بود را فرا خواندند
. همه بی تاب و مضطرب بودند،آرسن تاب تحمل ديدن چهره نگران همکارانش را نداشت ، دلگرميشان ميداد و می گفت: چيزيم نيست،زود برطرف ميشود،نگران نباشيد. آرسن تند تند نفس ميکشيد ، نفسهايی که به سينه فرو ميبرد عميق نبودند و اکسيژن کافی به مغز و ديگر اعضای بدن نميرسيدند آرسن کم کم بی حال شد ، پزشکی که در اطاق بود کاری از دستش بر نيامد . عقربه ساعت 10 شب را نشان ميداد که آرسن رفت.
خبر از دست رفتن آرسن در تمام شهر پيچيد ، مردم به سر و جانشانان می زدند کس نبود که از شنيدن اين خبر متاثر و ناراحت نشود آن روز شهر چهره عاديش را از دست داده بود ، مردم دسته دسته از ميدان شهرداری به طرف خيابان سعدی می رفتند آنجا که مدرسه ارامنه بود
.
عده زيادی نيز به سليمانداراب رفته بودند تا پيکر بی جان اين ارمنی مهربان را تا آرامگاه ابديش همراهی کنند ، در نيمه های راه مردم تابوت را از ماشين بيرون آوردند ، روی شانه هايشان حمل ميکردند و دائما صلوات و لااله الالله ميفرستادند
.
مغازه داران مسير با ديدن صحنه مراسم کرکره هايشان را پائين ميکشيدن وبه انبوه سوگواران ميپيوستند ، شهر به حالت نيمه تعطيل درآمده بود،وضعيت طوری شده بود که رشته کار مراسم از دست همشهری های ارمنی خارج شده بود،مردم ميخواستندآرسن رابه آرامگاه مسلمانان ببرندولی ارامنه شريف شهربه هرتلاشی که بود تابوت رابه مدرسه ارامنه رساندند،همان مدرسه ای که شاهدشکوفائی اين نيکومردبود،همان مدرسه ای که آرسن گامهای اول فداکاريها و جوانمرديش راآغاز کرده بود،درحياط همان مدرسه ای که روزی به همکلاسيهای فقيرش دفتر مشق و مدادش را می بخشيد  و يا کار زشت و ناپسندی گر زکسی رخ ميداد و معلم در جستجويش نا اميد ميشد او خود را داوطلبانه معرفی می کرد تا تمام کلاس تنبيه نشود
.
آرسن که رفت غم بدلها آمد، چه مسلمان چه مسيح اشک در چشم آمد
.
آرزوی او بعد از مرگش رسيدگی به فقيران ، معلولان، مستمندان و سالمندان بود. او تمام عمرش را وقف نيازمندان کرد تا لبخندی بر لبانشان ببيند ،آرسن تا دلی را شاد نميکرد سر به بالين نميگذاشت ، او خندان از دنيا رفت، از همان دنيائی که مردمانش تا به امروز تاسيانيش را ميکشند. يادش هميشه به ناز و نياز

آرسن - منـئـک کـزی پـنـاف چـی بيـدی مـورنـاک. (ما هيـچ وقـت فـراموشـت نـخواهـيـم کـرد.)

                                                                                                      با تشکر از آنــدره کــوپه لـيـان

 

 

ادامه نوشته

مختصری در مورد جغرافیای تالش بزرگ

مختصری در مورد جغرافیای تالش بزرگ

       کوهستان تالش که در حد فاصل بین استان اردبیل واستان گیلان ودریای خزر درجهت شمالی وجنوبی کشیده شده است،مانع غیرقابل نفوذی است دربرابر رطوبت دریای خزر به داخل فلات اردبیل،درشرق اردبیل جهت کوههای ناگهان تغییر می کند ومحور اصلی آنها به موازات ساحل دریای خزر ازشمال به جنوب ممتد وسپس برای پیوستن به البرز ،متوجه جنوب شرقی می شود.  رشته کوهستان تالش،درقسمت شرقی وجبال بزغوش درمغرب خلخال قراردارند،رشته اصلی این قسمت که به کوههای تالش موسوم است ،درمحل اتصال با صلوات داغ 1800متربیشتر ارتفاع ندارد ولی تدریجاًبه ارتفاع آن افزوده شده ،حجم کوه منبسط می شود وارتفاع آن درحوالی اردبیل به 2750متر میرسد،آب وهوای خلخال که در دامنه جنوب غربی این کوهستان قرارگرفته تا حدودی تحت تاًثیر کوهستان قرارگرفته است،میزان بارش برف آن در زمستان زیاد ودوره یخ بندان آن طولانی است.

      بلندترین قلل کوهستان تالش به ارتفاع 2750متر بنام های ناو والماس وارگنه معروف هستند،دامنه های شرقی کوهستان تالش پوشیده از جنگل های انبوه است درحالی که دامنه های غربی وشمال غربی آن درمحدوده شهرستان اردبیل وخلخال به جز درارتفاعات دارای پوشش جنگلی نمی باشد،سـراسراین کوهستان درحد اردبیل را مراتع سرسبز خرم پوشانـیده است که محل ییلاق ایلات تالش میباشد،آبهای این کوهســـتان دردامنه های غربی مرکب از دوشاخه عمده به نام قـوری چـای(رودخانه خشک)است که از ارتفاعات شمالی خـلخال جریان یافته وقسمت علیای رودخانه قره سو راتشکیل می دهد وآبهای دامنه های کوهستان تالش دربخش شمالی وشمال غربی از کوه باغرو یا باقرلو به سوی ارس جریان می یابد.

      سفیدرود (قزل اوزن ) پس از عبور از میانه ،قوسی به طرف جنوب شرقی زده وبرای اتصال به شاهرود مسیر خودرا منبسط می سازد ،آبهای دامنه غربی کوه های تالش مجرایی به طرف این دره بازکرده ودرفواصل کوتاه وبلند به آن ملحق میشوند.

       کوههای محدوده اردبیل وتالش بنام باغرو یا باقرلوخوانده میشوند،درکوهستان تالش دورشته راه ارتباطی بین اردبیل وگیلان وسواحل دریای خزر احداث شده است ،یکی گردنه ناوومحل کوهستانی اسبدوانی درمسیر خلخال به اسالم وهشتپر که کلاًازمیان جنگلهای تالش میگذرد،دوم گردنه حیران که راه ارتباطی اردبیل به آستاراوسواحل دریای خزر است هردو گردنه به علت ریزش برف سنگین درفصل زمستان مسدود میشوند،این دو راه ارتباطی کوهستانی از نظر گاههای متعدد دارای اهمیت شایانی است.

        بین کوههای تالش وگودال ارومیه فلات مرتفعی کشیده شده وتمام این ناحیه راپوشانیده است،این فلات دربخشهایی براثروجودکوه های داخلی ارتفاع قابل ملاحظه ای به دست می آورد،دومین دسته از مرتفعات اردبیل که مولود آتشفشانی هستند براین فلات استقراریافته اند فلات مزبور شیب مشخصی ندارد اما کوههایی که درآن قرارگرفته اند جهت خاصی درشیب آن به وجودآورده اند،آبهای حاصله نیز به واسطه جهت عمومی همین کوهها هدایت میشوند،درقسمت شمالی قسمتی متوجه دره قره سووقسمت دیگر متوجه دره تلخه رود میشود،درمنطقه جنوبی نیز نیمی ازآبها متوجه دره سفیدرود ونیمی دیگر متوجه ساحل شرقی وجنوب شرقی دریاچه ارومیه میگردد.

       دردامنه های شرقی کوههای تالش درمیان جنگل های سرسبز وخرم ومــراتع آن طــوایف وایلات تالش به زندگی دامداری خودادامه می دهند،آنها در فصل تابستان،از کناره های غربی ســواحل خـزر از مناطــق اسالــم ،هشــتپر،پره سر،پونل ،رضوانشهروماسال به این کوهستان کوچ میکنند،ودرخانه های چوبی وآلاچیقها وکومه ها اقامت می گزینند،آقامت این ایلات وطوایف تا اواخر شهریور ماه ادامه دارد.(اقتبا س 1-تحقیق ومطالعه وتهیه 2-منبع فرهنگ جغرافیای آذربایجان شرقی بهروز خاماچی)

 

 

  خیابان ودبیرستان حکیم نظامی درآستاراونظامی گنجوی وادامه تاریخ گرجستان

                   

       مجسمه حکیم نظامی نماد خیابان حکیم نظامی یا فارابی

        حکیم نظامی کیست، ادعاها،  شهرگنجه

 یکی از قدیمی ترین وقشنگ ترین ومعروف ترین خیابانهای شهربندرمرزی آستارا، خیابان  حکیم نظامی است که از سه قسمت غربی ومیانی وشرقی قرار گرفته ، حکیم نظامی خیابانی زیبا درمرکز شهرزیبای استارا باداشتن قدیمی ترین دبیرستان منطقه بنام حکیم نظامی که درقسمت میانی خیابان درداخل کوچه ،که این بنارا درسال های شروع جنبش مشروطیت در این شهر مرزی ساخته اند با ساختمانی بزرگ زیبا ودیدنی و حیاط وسیع آن  واز سنگ و آجر ساخته شده اند و کف و سقف آن از چوب است و بام آن سفالین با در و پنجره‌هایی از چوب داردشومینه‌های چدنی با سوخت ذغال‌سنگ (درسابق)در بین دیوار‌های میانی و مشترک کلاس‌ها با تزئینی بسیار زیبا از جمله نقاط دیدنی و جالب این ساخنمان زیبا وقدیمی است ، این دبیرستان درسال 1287خورشیدی ساخته شده  ویکی از دبیرستان های قدیمی کشور محسوب است، واین دبیرستان تاحال پزشکان، مهندسان ، معلمان ،وفرهیختگان زیادی تحویل جامعه ایران داده است، وجزءساختمان هایی است که درفهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است جادارد مسئولین محترم درصدد راه اندازی موزه ای به همین نام درهمین مکان باشند واقعا حیف است که چنین مکانی تبدیل به موزه نباشدوبه نحو احسن دردید بازدید کنندگان وتوریست های خارجی وداخلی قرارگیرد.

یک اشتباه مهم واین اشتباه مهم تا کی

  (جادارد این را نیزعرض کنم عده ای درآستارادم از همزمان بودن مدرسه حکیم نظامی آستارا با مدرسه دارالفنون تهران میزنند مخصوصاًدربعضی مراسم ها وسخنرانی ها وغیره ،درصورتیکه مدرسه دارالفنون درتهران درسال 1268بنا  وراه اندازی شده است ومدرسه حکیم نظامی درآستارا درسال 1287کجای این همزمان با دارالفنون است که عده ای درآستارا اشتباهی می گویند که با هم افتتاح شده اند دریک مفاله ای دیدم که در مورد همین نوشته بودند که مدرسه دارلفنون درسال 1268ه .ق راه اندازی شده که مقارن با 1231ه.ش میباشد،اختلاف این تاریخ بامدرسه خانگی 34سال بامدرسه ملی 39سال وبامدرسه حکیم نظامی که تاریخ تاسیس آن 1287میباشد 56سال میباشد،تاامروز(تیرماه 92) 161سال که بیست سال ازعمربرپاشدن مدرسه حکیم نظامی آستارا کمتراست ،میگذرد،عده ای درآستارادم از همزمان بودن تاسیس این دومدرسه می زنند وچرا دراین مورد تحقیق نمی کنند وچرا این ورد زبان عده ای است )

یک مسئله تعجب برانگیزوتاسف آور

مجسمه جدیدالساخت حکیم نظامی بسوی خیابان فارابی مینگرد،

ای کاش این مجسمه فارابی بود نه حکیم نظامی

چند سال قبل شهرداری آستارا دراقدامی عجیب وبی نظیروقابل تحسین  ،مجسمه حكيم نظامی را در خیابان حکیم نظامی در چهار راهی که ضلع شرق آن هم شمال شرق وهم جنوب شرق بیمارستان ودرمانگاه قرادرد ومستقیم خیابان حکیم نظامی شرقی به ساحل  می خورد مجسمه   را طوري بين شرق و ميانه اين خيابان قرار داده‌اند كه روبروي خيابان فارابي قرار گرفته و به نظر نماد خیابان فارابی است نه حکیم نظامی ، درصورتیکه باید جلوی مجسمه را بطرف خیابان حکیم نظامی (میانی) که دبیرستان هم در کوچه ای قرار گرفته می کردند،که این مسئله روبرو قرار گرفتن مجسمه بسوی خیابان فارابی نه تنها اینکه اهالی شهر را به تعجب وتاسف واداشته بلکه هر بیننده را مورد تعجب وتاسف  قرار میدهد،که چرا مجسمه این شاعر بزرگ ایرانی بطرف فارابی است اینجا مجسمه فارابی قرارمیدادند بهتر میشد نه مجسمه حکیم نظامی را  ،ازعزیزان محترم شورای جدید شهر آستاراو شهرداري محترم آستارا تقاضا مي‌شود نسبت به تغيير محل وجابجایی مجسمه حکیم نظامی اقدام كنندوجلوی مجسمه بسوی غرب باشد تا نمادخیابان حکیم نظامی باشد


حکیم نظامی کیست

مختصری درمورد این شاعر بزرگ ایرانی که اهالی جمهوری آذربایجان اعلام می نمایند متعلق به آنهاست،درصورتیکه بیشتر مردم حتی با استادان دانشگاه های آذربایجان هم دراین مورد گفتگو کرده ام اعلام می نمایند متعلق به آنهاست  هیچگونه اطلاع دقیقفی از زندگی این شاعر بزرگ ایرانی ندارند .

حکیم نظامی گنجوی که  جمال‌الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی اسم اصلی اش بوده وتخلص به نظامی داشته که در ۵۳۵ در گنجه بدنیاآمده ودرسالهای  602الی۶۱۲ درشهرگنجه درگذشته است (گنجه دومین شهر بزرگ ومشهور جمهوری آذربایجان) نظامی شاعر و داستان‌سرای ایرانی ،و ایرانی‌تبارو پارسی‌گوی قرن ششم هجری(دوازدهم میلادی)، که به‌عنوان پیشوای داستان‌سرایی در ادب فارسی شناخته شده‌است. من به چند منبع مراجعه کردم که نوشته اند از زندگانی نظامی اطلاعات دقیق در دست نیست و در بارهٔ سال تولد و وفات او نقل‌های تذکره‌نویسان هم مختلف است. آنچه مسلم است که گویند در شهر گنجه می‌زیست و در همین شهر وفات یافت،وی خیلی زود یتیم میشود  و از ابتدا توسط دایی مادرش بزرگ شد و تحت حمایت وی تحصل میکند ،مادر نظامی  از اشراف زاده های کرد بوده و این را هم بر پایهٔ یک بیت از شعر از نظامی که در لیلی و مجنون سروده وچنین بوده (گر مادر من رئیسهٔ کرد...) دانسته اند در باره زادگاه پدری او هم اختلاف نظرها بوده . برخی می گویند  پدرش  از اهالی تفرش یا فراهان و برخی او را از طبقه دهقانان(ایرانیان) آران (منطقه ای دربوده قفقاز)میدانند،از اشاره‌های موجود که  در خسرو و شیرین آمده دانسته می‌شود که اولین همسر او، کنیزکی که یکی از بزرگان دربند به عنوان هدیه برایش فرستاده بود، زمانی که نظامی سرودن کتاب اشعار خسرو و شیرین را به پایان رساند گویند پسرشان که محمد نام داشت هفت سال بیشتر نداشته که  از دنیا رفته بوده‌است. در لابلای اشعارنظامی اشاره‌هایی به دو همسر بعدی او نیز دیده می‌شود که هر دو در زمان حیات او فوت کرده اندنظامی از دانش‌های رایج روزگار خویش (علوم ادبی، نجوم، علوم اسلامی و زبان عرب) آگاهی وسیع داشته و این خصوصیت از شعر او به‌روشنی دانسته می‌شود. نظامی از  معاصران خاقانی بوده وبااو دوستی داشت، و در مرثیهٔ او سرود:

             همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد                        شدم آخر دریغاگوی خاقانی

نظامی همه عمر خود را در گنجه در زهد و عزلت بسر برد و تنها در ۵۸۱ سفری کوتاه به دعوت سلطان قزل ارسلان (درگذشتهٔ ۵۸۷) به سی فرسنگی گنجه رفت و از آن پادشاه عزت و حرمت دید. نظامی هرچند شاعری مدح‌پیشه نبوده، با تعدادی از فرمانروایان معاصر مربوط بوده‌است، از جمله: فخرالدین بهرامشاه پادشاه ارزنگان از دست‌نشاندگان قلج ارسلان سلطان سلجوقی روم که کتاب مخزن الاسرار را به نام او کرده‌است، اتابک شمس‌الدین محمد جهان پهلوان که منظومه خسرو و شیرین به او تقدیم شده‌است، طغرل بن ارسلان سلجوقی و قزل ارسلان بن ایلدگز که در همین منظومه از ایشان نام برده‌است، ابوالمظفر اخستان بن منوچهر شروانشاه که لیلی و مجنون را به نام او کرده‌است.

نظامی در فاصلهٔ سال‌های ۶۰۲ تا ۶۱۲ در گنجه درگذشت و آرامگاهی با شکوه دردریک بلندی درشهر گنجه دارد،که عموم ایرانیانی که به گنجه مسافرت میکنندموردبازدید قرار می گیردویکی از مفتخران ایران عزیز ماست ،وخودحقیر چندین باربازدید کرده ام.

آثار نظامی عبارتند ازمخزن‌الاسرار, هفت پیکر،خسرو و شیرین, اسکندرنامه،لیلی و مجنون,دیوان حکیم نظامی

با وجود اینکه تمامی آثار نظامی گنجوی فارسی است، قوم‌گرایان پانترکیست دیوان یک شاعر دیگر به نام نظامی قونوی (از دوران حکومت عثمانی) را به نظامی گنجوی منسوب می‌کنند.

این نیز عرض شود همانطور که اشاره شد ،که سالها ست که جمهوری آذربایجان  در رابطه با تحریف نظامی گنجوی ادعاهای غیرعلمی مطرح می‌کند،جمهوری آذربایجان با نصب مجسمه او در میدانهای مختلف جهان، آن را شاعر آذربایجانی و غیرایرانی معرفی کند.

 پروفسور پائولا اورساتی (Paola Orsatti)، استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ساپینتزای (Sapienza) شهر رُم، نصب مجمسه نظامی در رم را یک تحریف تاریخی میداند:. اما پرده‌برداری از مجسمه‌ای از نظامی گنجوی در شهر رُم با عنوان شاعر آذربایجانی باید ما را به خود بیاورد تا در برابر چنین تحریف‌هایی واکنش نشان دهیم. 

و همچنین استاد ایوان میخالویچ استبلین-کامنسکی, پروفسور و رئیس بخش شرقشناسی دانشگاه سینت پیتسربورگ در رابطه با مجسمه نظامی در یکی از میدانهای آن شهر و تحریف تاریخ می‌گوید: برای نمونه ادعا آنها یک مجسمه در میدان کمنوستورسک نصب کردند و او را شاعر بزرگ آذربایجانی نامیدنددر حالیکه نظامی گنجوی حتی ترکی صحبت نمی‌کرد، آنها می‌گویند چون در سرزمین امروزی به نام جمهوری آذربایجان زندگی می‌کرد. اما نظامی تمامی آثارش به فارسیست.

همچنین در سال ۲۰۱۲ کتابی به نام درباره سیاسی‌سازی شاعر ایرانی نظامی گنجوی در دوران نوین، نوشته سیاوش لرنژاد و علی دوست‌زاده که اکتبر ۲۰۱۲ (مهرماه ۱۳۹۱)به زبان انگلیسی منتشر شده‌است به بررسی این اقدام‌ها و تحریف‌ها و بدخوانی‌ها و برداشت‌های اشتباه و غرض‌آلوده از سروده‌های نظامی به دست دانشمندان شوروی و ناسیونالیستهای جمهوری آذربایجان و پان‌ترکان می‌پردازد. این کتاب رابه طور رایگان در روی اینترنت قراردادند.

 خانم دکتر پائولا اورساتی (Paola Orsatti)، استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ساپینتزای (Sapienza) شهر رُم، درباره این کتاب چنین می‌نویسداین کتاب فهرست کاملی از تحریف‌هایی را بررسی می‌کند که به منظورهای ناسیونالیستی به وجود آورده شدند و امروزه در زمینه پژوهش‌های مربوط به شاعر بزرگ ایرانی، نظامی گنجوی، رایج شده‌اند. این تحریف‌ها از زمانی آغاز شدند که دولت شوروی تصمیم گرفت هشتصدمین سالگرد نظامی را جشن بگیرد. نویسندگان این کتاب با نگاهی دقیق و انتقادی استدلال‌هایی را بررسی می‌کنند که دانشمندان شوروی و نیز به تازگی نویسندگان جمهوری آذربایجان درباره نظامی مطرح کرده‌اند تا او را به اصطلاح شاعر آذربایجانی بخوانند و آثار او را جزو به اصطلاح ادبیات آذربایجانی بدانند. نویسندگان این کتاب نادرست‌بودن این ادعاها را نشان می‌دهند.

گذشته از این بخش‌های انتقادی، کتاب حاضر بخش‌های سازنده‌ای هم دارد و آن هم اطلاعات و آگاهی‌هایی است که نویسندگان از منبع‌های دست اول از جمله از راه بازخوانی دقیق آثار نظامی و دیگر شاعران هم روزگار او و نیز منبع‌های تاریخی هم روزگار او در پیش چشم ما گذاشته‌اند. این کتاب پژوهشی جالب و با دقت مستندشده در زمینه ادبیات کلاسیک فارسی است و نیز به پرسش‌هایی درباره وضعیت تاریخی و قوم‌نگاری و زبانی منطقه ارّان وماورای قفقاز پاسخ می‌دهد.

در سال ۲۰۰۷ نوروز علی محمداف، دانشمند فرهنگی تالش بخاطر پشتیبانی از فرهنگ تالشی به زندان روانه شد یکی از اتهامات دولت جمهوری آذربایجان علیه وی این بود که نظامی گنجوی را در یک نشریه غیرترک و تالش خوانده بود. در سال ۲۰۰۹ نوروز علی محمداف در زندان جان سپرد،که باعث مرگ وی نیز مسئولین زندان می گویند که بیگناه فوت می کند.

شهرگنجه

گنجه یکی از شهرهای بزرگ وقدیمی جمهوری آذربایجان دومین شهر بزرگ آذربایجان بعد از باکو،از قرن چهارم هجری مرکز ولایت ارّان بود، و تا پیش از یورش مغولان از زیباترین شهرهای آسیای غربی به شمار می‌رفت،هنوز هم زیبایی این شهر ایرانی الاصل  درکشورهمسایه ما بی نظیر است،خود چندین بار به گنجه مسافرت نموده ام واقعا شهرگنجه زیبا وباستانی است ومردمانش هم نسبت به مردم سایر مردمان جمهوری آذربایجان خوش قلب ومهربان ومهمان نوازند،وتقریبا درک میکنند که خودشان زمانی ایرانی بوده اند وخودشان وشهرشان متعلق به ایران بوده اند،  نام گنجه، از لغت گنج فارسی برگرفته شده است زبان محاورهٔ مردم ارّان مثل ساکنان سایر نواحی شمال غرب ایران، گونه‌ای از زبان پهلوی یا فهلوی بوده‌است. جغرافی‌نویسان قدیم آن زبان را ارّانی نامیده‌اند. ابن حوقل می‌گوید: مردم بردعه (بردعه مرکز قدیم ارّان) به ارّانی سخن می‌گویند.

مقدسی در احسن‌التقاسیم توضیح بیشتر در بارهٔ آن زبان دارد و می‌گوید: در ارّان به ارّانی سخن می‌گویند و فارسی ایشان قابل فهم است، و در پاره‌ای حرف‌ها به زبان خراسانی نزدیک است. اما زبان نوشتاری شاعران و نویسندگان آن دیار را فارسی ارانی نامیده‌اند در برابر فارسی دری. آمیزش لهجه‌ها و زبان‌های نواحی مختلف ایران، و رواج سخن خاقانی و نظامی به مدت هشتصد سال در سراسر ایران، موجب شد که بسیاری از تعبیرهای خاص آنان وارد فرهنگها یا زبان شاعران و نویسندگان دیگر شده و جزو فارسی دری درآید

بنابر قول گیراگوس گاندزاکـِتسی (تاریخ نگار و کشیش ارمنی در دوران نظامی گنجوی و خود نیز از اهالی شهر گنجه)، پیش از حمله مغولان به شهر گنجه، شهر گنجه دارای انبوه جمعیت پارسیان و اقلیتی از مسیحیان بود باید توجه داشت که گیراگوس بین پارسی و عربی و ترک تفاوت می‌گذاشته‌است و وقتی در متن خود ساکنان شهر گنجه را پارسی می‌خواند منظورش پارسی است نه نام عمومی برای تمام مسلمانان. او برای اعراب از واژهٔ تاچیک (Tachik همان تاجیک یا تازیک = تازی = عرب = مسلمان - نیز بنگرید به نوشتارهای پارسی میانه همچون جاماسپنامه) استفاده می‌کند وعربان را تاچیک می‌خواند. او ترکان را تئورک (T'urk) می‌نویسد. برای نمونه در فصل ۱۸ می‌نویسد که جلال‌الدین محمد خوارزمشاه سپاهیان خود را از میان ایرانیان(پارسیان) و تاچیکان و تئورکان گرد آورد.

در کتاب نزهت المجالس نیز شعرهایی از بیست و چهار شاعر پارسی‌گوی اهل گنجه از پیش از یورش مغولان ذکر شده‌است و وجود این تعداد شاعر پارسی‌گوی تنها از شهر گنجه، که در قرن ششم و هفتم در شمال‏غرب ایران قدم به عرصه گذاشته‏اند و در زبان همگانی ایرانیان ـ فارسی ـ شعر سروده‏اند، نشان‌دهندهٔ رواج بازار شعر و ادب پارسی در عصر نظامی و همچنین مؤید آن است که در ارّان، زبان و ادب فارسی، زبان مردم کوچه و بازار و دربار بوده‌است

                                             برگرفته زندگی نظامی از تعدادی زیادی منابع ایرانی وخارجی

 

ادامه نوشته

مازيار ماه ايزد يار

مازيار ماه ايزد يار
رهبر جنبش سرخ علمان

           بدشانسی يا اقبال, ميهن ما ن ايران از نظر جغرافيای سياسی در جايی است که از بدو موجوديتش به مثابه يک کشور هميشه مورد يورش و تهاجم و چپاول از سوی همسايگان دور و نزديک خود بود، متجاوزان به مرز و بوم ما گاه اقوامی بودند با مناسبات اجتماعی و اقتصادی بسيار عقب مانده و فقير مثل عرب، ترک، تاتار و مغول... که در جستجوی سعادت و زندگی بهتر به سمت ايران کشيده می شدند و گاه امپراتوريهای بزرگی چون آشور, يونان دوره اسکندر روم عثمانی استعمار بريتانيا و اکنون آمريکا که برای گسترش امپراطوری خود و بويژه در دوران اخير برای چپاول منابع سرشار طبيعی ميهن مان چشم طمع به اين مرز و بوم داشته و دارند، تا زمانه و نظم جهانی به شکل کنونی آن باقی است اين خظر هم باقی خواهد ماند بديهی است که نياکان ما در مقابل اين تجاوزات بيکار ننشسته بلکه به دفاع از ميهن پرداختند.

           وگرنه با توجه به تعدد و گستردگی و ويژگی به شدت خشن و غارتگرانه تجاوزات و اشغالگريها, اگر مقاومتهای مردمی و جنبشهای استقلال طلبانه و ميهن پرستانه نبود, ايران هم چون بسياری از ممالک کاملا از نقشه جهان حذف می شد و يا مانند بسياری ديگر در مقابل اين چنين يورشهايی دچار دگرديسی ملی شده (همانند مصر, ترکيه, تونس...) و به صورت کشوری عرب يا ترک در می آمد.
همچنين بديهی است که دامن همه عاری از لکه های ننگ وخيانت نبود،خائنين، ميهن فروشان  و نوکرصفتانی که به دستبوس متجاوزان و اشغالگران ميشتابند و گاها آنان را به تجاوز تشويق ميکنند   بودند  هستند و خواهند بود، وگرنه ميهن پرستی و قهرمانی معنايی نميداشت اگر ميهن فروشی و جبونی نميبود. اگر خاطره سلحشوران و جان برکفان تلاشگر راه استقلال کشور و سعادت مردم در دل تک تک ايرانيان جای داشته و هميشه به نيکی و سرافرازی ياد ميشود  نام نوکران بيگانه اگر مدفون در سياهچالهای فراموشی نباشد  با اکراه و به خاری و تنفر ياد ميشود شمال ايران هميشه از سنگرهای مستحکم دفاع از ميهنمان بود.

       به روايتی حتی سپاه اسکندر که تا مرزهای چين پيش رفت کنترلی بر گيلان و مازندران نداشت. شماليها پس از اشغال ديگر مناطق ايران،بويژه پس از تهاجمات اعراب و مغولها برای استقلال ايران حماسه های بسياری آفريدند. بياد داشته باشيم که تا 350 سال بعداز حمله اعراب گيلان و مازندران هنوز استقلال خود را حفظ کرده بودند. پطروشفسکی مينويسد: در سال 651 ميلادی(31ه )شاهنشاهی ساسانی سقوط کرد. و همه ايران تقريبا, تا آمو دريا(جيحون) مسخر اعراب گشت. فقط نواحی بلخ و غور و زابلستان و سرزمينهای کرانه دريای خزر, يعنی ديلم و گيلان و طبرستان مستقل باقی ماندند.

           مردم نواحی مزبور لجوجانه پايداری کردند... در نواحی کرانه دريای خزر(طبرستان, گيلان, ديلم) تا نيمه دوم قرن سوم هجری (نهم ميلادی( زرتشتيگری تفوق داشت... گيلان و ديلمستان هرگز به زير فرمان عربان در نيامدند، دودمان ايرانی (ديلمی) آل بويه (از 325 تا 447 ه) که در غرب ايران و عراق حکمروا بوده و بغداد را مسخر ساخت (334 ه) خلفای عباسی را عملا از قدرت سياسی محروم نمود و فقط حکومت شبح آسای روحانی را برايشان باقی گذاشت.(پطروشفسکی/اسلام در ايران/ترجمه کريم کشاورز
آرنولد تون بى مينويسد: اشغال بغداد در سال 945 ميلادى بوسيله آل بويه يكى از دولتهاى جانشين خلافت عباسى ثابت كرد كه فروپاشى خلافت عباسى كه در قرن نهم ميلادى شروع شده بود يك امر چاره ناپذير است. سلسله آل بويه نخستين سلسله اى بود كه ايالت متروپوليس خلافت عراق را اشغال كرد و سلطه مستقيم بر خود خلافت پيدا نمود.

          آل بويه ايرانيان اهل گيلان بودند و تسلط آنها بر خلافت عباسى, اوج پيشرفت ايرانيان در قدرت سياسى جهان اسلام در مقابل اعراب بود . تاريخ تمدن / آرنولد تون بى/ ترجمه دكتر يعقوب آژند
          ابن الفقيه ميگويد: فاتحان عرب نيز کاری در اين منطقه (شمال) از پيش نبردند،گويند سردار عرب حجاج برآن بود که ديلم را مورد حمله قرار دهد و دستور داد تا نقشه ای از آن سرزمين تهيه کنند که همه کوهها و دره ها و معابر آنرا نشان دهد،وقتی نقشه تهيه شد آن را به هيئتی از نمايندگان ديلميان نشان داد و از آنان خواست که قبل از آنکه به سرزمين آنها حمله برد و آن را نابود سازد از در تسليم درآيند،آنان به نقشه نگريستند و گفتنددرباره سرزمين ما به شما درست اطلاع داده اندواين نقشه درست آن است جز آنکه جنگجويان و سلحشورانی را که از اين گردنه ها و معابر کوهستانی دفاع ميکنند به شما نشان نداده اند ابن الفقيه/مختصر کتاب البلدان
           کسروی مينويسد:اما ديلمان در دشمنی و کينه توزی با تازيان سخت ايستاده, گرد آشتی و طلب زينهار نگرديدند و بدين اکتفا نکردند که در کوهستان خود آزاد زيسته از تعرض دشمنان آسوده باشند, بلکه هنگام فرصت بر تازيان مسلمانان تاخته از کشتار و تاراج دريغ نکردند . ... بلاذری, ربيع ابن خيثم زاهد معروف مينگارد که امام علی بن ابی طالب او را با 4000 تن از مسلمانان به قزوين به جنگ ديلمان فرستاد.
          و بالاخره حافظ ابرو مينويسد: از جمله واقعات دوران حکمرانی اولجايتو اردوکشی و هجوم به گيلان است, تا آنزمان از دستبرد مغولان محفوط و مستقل مانده و اين هجوم به قيمت جان هزاران مغول تمام شد. چون ممالک بر اولتايجو سلطان مقرر شد گفت: جمعی بر در خانه حکم ما نشوند, ما را لشگر به مملکت ديگر برون بردن مناسب نباشد و ضمنا امرای مغول پادشاه ايران را مسخره ميکردند که هنوز نتوانسته است مملکت کوچک همسايه خود گيلان را بگشايد.
         جنبشهايی که از شمال برخاستند چون علويان, آل بويه, ديلميان (که آرزوی بسياری از جنبشهای استقلال طلبانه قبلی ايرانيان را برآورده ساخته و اولين بار پس از حمله اعراب بغداد را به تصرف درآوردند), آل زيار, آل باوند, سربداران مازندران... نقش تعيين کننده ای در بقا و موجوديت عنصر ايرانی و کشور ايران در صحنه جغرافيای جهان داشتند. وگرنه ايران هم چون بابل و آشور ... فقط نامی بود يادآور دوره ای کوتاه از تاريخ ملل و آن هم در کتب و موزه ها ،در اين مبارزات سرنوشت ساز برای آينده ايران جانهای شيفته ی بسياری به دست دشمنان ما يعنی ديکتاتورهای خودی , بيگانگان و سرسپردگان داخلی آنان فدا شدند. يکی از اين جان های شيفته مازيار (ماه ايزد يار) ميباشد. مازيار پسر کارن(قارن) و نوه ونداد هرمزد از اسپهبدان تبرستان بود. صادق هدايت مينويسد: اسپهبدان تبرستان در ناحيه کوهستانی خويش مستقل بودند و تا نيمه دوم قرن دوم هجری سکه های ايشان هنوز با خط و علامت پهلوی زده ميشد و مردمانش همه به دين نيکان خويش يعنی کيش زرتشتی باقی بودند. در دوره ای که همه ايرانيان برای تملق زبان عربی را آموختند, ونداد هرمزد(پدر بزرگ مازيار) با هارون الرشيد بوسيله مترجم گفتگو کرد و درشتگوييهای او را با دستور حفظ ادب و پاس احترام خويش جواب داد و خلفا از شهرياران ايرانی مازندران هميشه حساب ميبردند .
        كسروى درباره ونداد هرمزد مينويسد: در روز معهودونداد هرمزد(180 هجرى) پدر بزرگ مازياربرنشست و با سپاهی بزرگ که فراهم آمده بودند به آنجا که سواد اعظم و جمعيت اهل خليفه بود دوانيد و همه را قهر کرد و به جايی رسيد که زنان شوهران تازی خود را از ريش گرفته و بيرون می آوردند و بکسان او سپرده گردن می زدند .
        پس از مرگ پدر مازيار(کارن) حکومت طبرستان به دست عمويش افتاد، اما پس از چندی مازيار بر عموی خود غلبه کرده قلمرو حکومت پدر را زير فرمان خويش در آورد .
مردم شمال ايران که مانند ساير نقاط ايران از جور و ستم بي‌اندازه حکمرانان عرب به جان آمده بودند در پناه کوهها موضع گفتند و ضد اعراب شوريدند و اين شورش‌ها در طبرستان وگيلان و آذربايجان اوج فراوان يافت, خرم دينان به رهبری بابک و سرخ علمان به رهبری مازيار ظهور کردند .
      مازيار رسماً در سال 224 ضد خليفه قيام کرد که به قيام سرخ علمان مشهور است ومردم را ضداعراب شورانيد و اموال مسلمانها را ضبط کرد،وآن رادرجهت قيام و مبارزه با ريشه‌کن ساختن نفوذ اعراب به کار برد.

        مولفين شوروی کتاب تاريخ ايران در قرن 18 اظهار نظر ميکنند که به کار بردن پرچم سرخ توسط سرخ جامگان شمال در سال های 778_779 ميلادی " نخستين استعمال جمعی پرچم سرخ به مثابه پرچم پيکار خلق عليه ستمگران در تاريخ است" به روايت صادق هدايت: مازيار (224 هجرى) تمام مسلمانان را از كار بركنار كرد و بجاى ايشان زرتشتيان و خرمدينان را به عملها گماشت و بر مسلمانان حاكم گردانيد و ايشان را فرمود مسجدها را خراب و آثار اسلام را محو كنند . و کامل ابن اثيرمينويسد: دهقانان و کشاورزان را فرمود تا مال و خواسته خداوندان (عرب) خود را تاراج کنند و بر آنها بشورند. ودر تاريخ طبرستان آمده است: همان زنار زرتشتی برميان بست و با مسلمانان جور و استخفاف کرد.
        روايت است که مازيار از دين مزدکی جانب ‌داری مي‌کرد و نحوه دستورهای وی بر شورانيدن مردم نيز تا حدی مؤيد اين قول است اما به هر حال قيام او قيامی بود استقلال طلبانه بر ضد اعراب و ستمگري‌های آنان زيرا همه مردم از نحوه حکومت جابرانه اعراب و ستمگري‌های عمال آنان سخت رنجيده خاطر و منتظر فرصت برای قيام بودند. و روايت است که با بابک نيز مکاتبه ميکرد.
         اعراب و همکاران نو مسلمان شده و کاسه ليس وطنی که مناصب و اموال خود را از دست داده بودند طی نامه ای برای خليفه از وی ميخواهند که به ياری آنان بشتابد. متن اين نامه را صادق هدايت هجو گونه چنين برگردانده است: خلاصه نامه مسلمانان آمل به خليفه المعتصم: ما مسلمانان عمرى در سايه دولت خلفا بضراع می گذرانديم و اينك روزگارمان برگشته و آبخور عيشمان بدست سركن كافرى مكدر گرديده.

      آيا اميرالمومنين ميپسندد كه ما غارت زده يك نفر مجوس شويم،
    خليفه بغداد نيز به همان نيرنگی دست زد که بابک را از پا درآورد. بابک را به دست يک ايرانی وطن فروش يعنی افشين و مازيار را بدست ايرانی وطن فروش ديگريعنی عبدالله ابن طاهر در جنگی نابرابر و همراه با خدعه و نيرنگ از پای درآورد،دو سال پس از شکست بابک، مازيار بن قارن نيز گرفتار آمد و اورا در زير تازيانه کشتند. خليفه جسد مازيار را هم در کنار پيکر خشکيده همرزم قهرمانش بابک بدار، آويخت. درباره اهميت قيام مازيار يکی از تئوريسين های ايرانی خلافت يعنی خواجه نظام الملک مينويسد: معتصم را سه فتح آمد که هرسه قدرت اسلام بود, يکی فتح روم, دوم فتح بابک, سوم فتح مازيار گبر بطبرستان،اگر يکی از اين سه فتح نيامدی اسلام زبون بودی اين قيامها گرچه به سبب نا هماهنگی با همديگر و سراسری نبودن آنها, و بويژه اطاعت از خليفه توسط بخش وسيعی از طبقات و اقشار بالای جامعه نو مسلمانان ايرانی آنروز (چون برمکيان, طاهريان, افشين...) که برای کسب يا حفظ جاه و مقام و يا ترس و رذالت... در صف دشمن قرار داشتند, شکست خوردند اما به همان اندازه که موجب تقويت روحيه ملی و استقلال طلبی ايرانيان گرديدند از طرف ديگر آن چنان موجب تضعيف اتوريته دستگاه خلافت شدند که بعداز آن ديگر هيچوقت اعراب نتوانستند چون گذشته بر ايران حکومت کنند، و ديری نپائيد که جنبش ديگری از شمال ايران يعنی جنبش آل بويه سربرآورد. و پسران ماهيگيری شمالی موفق شدند در راس جنبشی وسيع عراق و مرکز خلافت بغداد را متصرف شوند .
           در خاتمه بد نيست اشاره کنم که متاسفانه اغلب ما ايرانيها کمتر در جستجوی علل شکستها و ناکاميهای مان هستيم  گاه با ناسيونابيسم افراطی مان که ايرانی را بری از اشتباهات دانسته و با سرکوفت و بد و بيراه گفتن های شوونيستی به ديگر ملل و گاه تلاش داريم علت ناکاميهای مان را با حوادث اتفاقیواقعی يا ساختگی, توجيه کنيم , مثلا در يافتن علت پيروزی اعراب بر ايران بسياری از مورخين و محققين به جای اشاره به شدت فقر و فلاکت و نارضايتی عمومی اقشار مردم ,سرکوب خشن جنبش عدالت خواهانه مزدکيان ادغام دين و دولت تا آنجا که بدون پشتيبانی و حمايت موبد موبدان هيچ شاهی قادر به حکومت نبود سرکوب جنبش اصلاح طلبی مانويان...و در مجموع عدم پشتيبانی توده ای و ملی از حکومت توسط مردم, بطور مضحکی علت شکست را در وزيدن باد شديد و پاشاندن خاک به چشم سپاهيان ايران و رم کردن فيل های ارتش ايران , يا خيانت فلان فرمانده ارتش ... جستجو ميکنند، ميگويند شکست مقدمه پيروزی است. اما نه هميشه و نه حتی اغلب موارد, بلکه تنها وقتی که علل واقعی شکستها را يافته و از تکرار آنها پرهيز کرد.


 

ادامه نوشته

خانم ثریا فلاح ملکه شایسته کرد در هالیودافتخاری بزرگ برای جامعه اهل سنت کرد وتالش وسرنوشت دختران محم

افتخاری بزرگ برای جامعه اهل سنت کرد وتالش

خانم ثریا فلاح ملکه شایسته کرد در هالیود

این کُردستان کجاست

انتخاب ملکه شایسته سال ٢٠١١ میس اکساتی لیدی" در آمریکا و شرکت خانم ثریا فلاح به عنوان ملکه شایسته کردستان،١٢ ژوئن سال ٢٠١١اولین زن شایسته کُردستان،ثریا فلاح مُد لباس کُردی وتاریخ کُرد را به هالیوود بُرد،بسیاری خانم ثریافلاح رابه عنوان مدافع حقوق بشر و مدافع حقوق زنان وگروههای اتنیکی ومذهبی وبه عنوان تحلیلگروپژوهشگرمسائل حقوق بشروهمچنین به خاطرمصاحبه‌هایش در زمینه مسائل حقوق بشرو ،سخنرانیهای پر احساس ومقالاتش در زمینه پایگاه و وضعیت زنان کُرد و زندانیان سیاسی وعقیدتی می شناسند.برای بسیاری که بااوآشنایی دارندوی یک زن فداکارخستگی ناپذیردرجهت دفاع وپیگیری وضعیت زندانیان سیاسی-عقیدتی وحقوق بشری ایران وکردستان است.
ثریا به عنوان نماینده انجمن جهانی قلم کردی در امریکا عضو سازمانهای جهانی حقوق بشر و فعال در میان جامعه کردهاوایرانیان مقیم امریکا و کانادا که به دریافت چندین لوح تقدیر از آنان نایل آمده است و همچنین به عنوان فعال مدنی وفرهنگی درفستیوالهای مختلف فرهنگی درآمریکا درجهت ایجاد دوستی میان ملتها ازجمله درفستیوالهای مهرگان نوروزوفستیوال دهکده جهانی ارواین درجنوب کالیفرنیاچهره‌ای کاملآشناخته شده است.همچنین درعرصه فعالیت شغلی به عنوان سرپرست ومدیر مددکاران اجتماعی مرکز بهداشت روانی سالمندان ودرزندگی خصوصی دارای دوفرزندوهمسری که بیش از2۵ سال است با او زندگی می کنداوفارغ التحصیل کارشناسی ارشد حقوق و روابط بین الملل و آشنا به چندین زبان بین المللی ومؤلف چند کتاب در زمینه مسائل بین المللی می باشد.

" دلایل ثریا برای شرکت در این برنامه نه شهرت ونه زرق و برق هالیوود بود. او با این کار می خواست دیوارهایی را فروریزد نه فقط در جامعه خود بلکه در دایره بسته هالیوود."گرچه هیچکس زیبایی و جذابیت او را انکار نمی کند و همیشه تصویرش نمایانگر زیبایی و شادابی در رسانه‌ها بوده است اما تعداد کمی انتظار داشتند ثریا در یک برنامه انتخاب ملکه زیبایی و زن شایسته سال شرکت کند، به همین دلیل وقتی در رسانه‌ها اعلام شد که او در یک چنین برنامه‌ای شرکت می کند برخی از فمینیستها ناباورانه با چنین خبری برخورد کردند، اما دلایل ثریا برای شرکت در این برنامه نه شهرت ونه زرق و برق هالیوود بود، او با این کار می خواست دیوارهایی را فروریزد نه فقط در جامعه خود بلکه در دایره بسته هالیوود.ثریا که برای معرفی فرهنگ کُرد در میان مردم ملیتهای دیگر فعالیت و کارهای زیادی کرده است می گوید: متآسفانه کنفرانسهای آکادمیک و حقوق بشری و سیاسی وراهپیمایی و تظاهرات وحرکتهای مدنی پوشش خبری چندانی نمی گیرند و تنها عدۀ معدودی را به خود جذب می کند و همیشه رسانه‌های عمومی و پربیننده بخصوص در هالیوود به این برنامه‌ها جلب نمی شوند.هنگامی که یک سازمان غیر انتفاعی که در زمینه کمک به نیازمندان و کودکان بی سرپرست و زنان معلول اعلام کرد که یک برنامه بین المللی انتخاب ملکه زیبایی و زن شایسته برگزار می کند، تعدادی از اعضای جامعه کُردهای مقیم امریکا وی را به برگزارکنندگان این برنامه معرفی کردند و از آنجایی که دیدگاههای ثریا با دیدگاه برگزارکنندگان برنامه درزمینه توانمند سازی زنان وکمک به کودکان در یک راستا قرار می گرفت به پیشنهاد آنان جواب مثبت داد ودر عین حال آن را فرصت مناسبی برای ایجاد ارتباط با رسانه‌های بین المللی در زمینه آشنا نمودن آنان با فرهنگ ملی خود دانست و به این ترتیب در این برنامه شرکت کرد.
برنامه انتخاب زن شایسته سال ۲۰۱۱ که از طرف
(Exotifit for Humanity)
"سازمان اکساتفیت برای امور انسانی" برگزار شد، این سازمان که یک سازمان غیر انتفاعی ثبت شده در ایالت کالیفرنیا است و در جهت کمک رسانی به زنان و کودکان کم بضاعت و معلولین و همچنین در جهت تشویق و ترغیب زنان به حفظ سلامت خود از طریق ورزش ،رقص و هنربوده است. کلیه در آمدهای حاصله از اجرای برنامه های مربوط به این مسابقات در جهت تحقق اهداف خیرخواهانه آن بوده است.
برگزارکنندگان این برنامه با یاری گرفتن از خصوصیات برجسته کاندیداهای انتخابی ملیتهای مختلف از جمله موفقیت های آنان در زمینه کار و تجارت ،خانواده ،فعالییتهای اجتماعی و مدنی به عنوان بخشی از شاخصهای این کاندیداها در جهت جمع آوری اعانه و کمک برای اهداف خیرخواهانه خود بهره بردند به زبانی دیگرهدف اصلی برنامه انتخاب یک زن از میان این زنان نبود. هدف اصلی تبادل فرهنگی ، کار مشترک و یاری رسانی و تقدیراز زنان با فرهنگها و ملیتهای گوناگون بوده است.. انتخاب شدن در برنامه بستگی مستقیم به جلب حمایت بیزینسها و جمع آوری اعانه بیشتر و کمک رسانی برای پیشبرد اهداف برگزارکنندگان این مسابقات بود.
در یک نگاه گذرا به سابقه برگزاری اینگونه مسابقات برای انتخاب دختران و زنان شایسته در امریکاکمتر فردی باهویت کردی به چشم می خورد که می توان دلایل آن را موانع فرهنگی ،مذهبی و ملی ذکر کرد ، اما ثریا با علم به این موانع در جهت تشویق و ترغیب نسل جوان و بااستعداد کُرد دست به شکستن این تابوها و سدها زد وی با استفاده ازفاکتورزیبایی ، شخصیت ،خوشنامی و استعدادش در جهت معرفی فرهنگ ملی خود و دفاع از مفاهیم حقوق بشری گام برداشت. برای ثریا این مسئله حائز اهمییت بود که این مسابقات نه بر اساس ساختارهای سیاسی و مرزهای سیاسی بلکه بر اساس ملیت و فرهنگ برگزار شود وبرای نخستین بار نام کردستان در کنار سایرملیت ها قرار گیرد.
در این مسابقه 11 زن دیگر که هر کدام نماینده یک کشورو ملیتی بودند شرکت داشتند. شامل: زن شایسته آمریکا، کانادا، اوکرایین، مالزی، فیلیپین ، السالوادور،ایران ، واشنگتن ، مکزیک ، مجارستان وزن شایسته کُردستان.
این زنان که بالای 35سال سن داشتند هرکدام در زمینه ای فعال و متخصص در امور خاصی در جامعه خود هستند..تمامی شرکت کنندگان زنانی زیبا،فعال ، و موفق ،مادرانی نمونه و متخصصینی مبتکر بودند.
برنامه ریز و بنیانگذار این برنامه زنی است فیلیپینی فعال و انساندوست به نام ماریا آمورکه خود ملکه زیبایی فیلیپین بوده است ،" انگیزه اصلی‌اش آموزش زنان در رابطه با شناسایی زیبایی‌های درونی، زیبایی فکر، اندیشه و دوست داشتن انسانها. مخصوصآ پیام به نسل جدید که بایستی در راه سالم و فعالی که در جهت مبارزه با هرگونه اشکال خشونت و بی عدالتی علیه زنان است برخیزند. "

از دو ماه قبل از برگزاری برنامه ، زنان شایسته می بایست در برنامه های مختلف حضور یابند ودر کارهای خیریه و انساندوستانه ، برنامه های آموزشی ،کارگاههای هنری، کمک رسانی به خانواده های تک سرپرست و کم درآمد، شرکت در گردهمایی ها و کمپین های اجتماعی ومدنی ، و فعالییتهای دیگری همچون درختکاری و کمک به طبیعت کالیفرنیا شرکت می کردند .گزارش این فعالییتها در روزنامه ها و میدیای محلی منعکس و همچنین در وب سایتهای کاندیداهای فوق منعکس می شد. لازم به ذکر است که در طی این فعالییتها عکاسان و روزنامه نگاران کالیفرنیا همراه این کاندیداها حضور داشتند و از فعالییتهای آنان فیلم ،عکس و خبر تهیه می کردند و با پخش آن شهروندان را برای برگزاری برنامه نهایی آماده می نمودند. از جمله کاندیداها ملزم بودند که در طی مصاحبه هایی دلایل خود را برای شرکت در این برنامه‌ها و انگیزه خود را به اطلاع مردم برسانند، این مصاحبه‌ها و گزارشات فرصت مناسبی بود تا ثریا بتواند به نحو شایسته‌ای از انگیزه های انساندوستانه خود برای کمک به مردم و همچنین برای تشریح فرهنگ غنی کُردستان و سرزمینی که از آن آمده است و تاریخ آن بحث و گفتگو کند. نکته جالب توجه اینکه بدون استثنا همه گزارشگران هنگامی که بازن شایسته کُردستان برخورد می کردند اولین سوالشان این بود که کُردستان کجاست؟ و او با شرح مختصری ازاینکه کَردستان کجاست و زبان و آداب و رسوم و هویت کُردو مسائل جـدیـد در مــورد کُردســتان سعی در شناسانـدن آن به سـوال کنند گان داشت، حتی بســیاری از او می پرسیدند اگر ایران شرکت کرده است چرا کُردستان هم شرکت کرده است و به این مسئله واقف نبودند که کَردها تنها در ایران زندگی نمی کنند.
     ضمن مصاحبه ای بایکی از روزنامه های لوس آنجلس ثریا گفت این برنامه پیامی مثبت به سایر زنان است که علاقمندهستنددرچنین برنامه هایی شرکت کنند،او تآکید کردکه انگیزه اصلی‌اش آموزش زنان دررابطه با شناسایی زیبایی‌های درونی،زیبایی فکر،اندیشه و دوست داشتن انسانها،مخصوصآ پیام به نسل جدید که بایستی در راه سالم و فعالی که در جهت مبارزه با هرگونه اشکال خشونت وبی عدالتی علیه زنان است برخیزند.از جمله برنامه های مقدماتی برای شناخت شایستگی ها و لیاقتهای فردی کاندیداها، ثریا با خواندن دو آهنگ زیبای کردی به کمک نوازنده ارمنی –امریکایی آقای جرج گوزنالیان تشویق همگان را به سوی خود جلب کرد.
این برنامه توانست توجه بسیاری از صاحبان مشاغل را به خود جلب کند و آنان را علاقمند نمود که ضمن حمایت از این برنامه و کاندیدای مورد علاقه‌اشان به تبلیغ و ترویج و سرویس خود بپردازند. علیرغم عدم وجود مشاغل و سرویسهایی که صاحبان آنان کُرد باشند با این حال ثریا توانست حمایت بسیاری از کُردهای علاقمند به این برنامه را به سوی خود جلب کند. مسئولین و فعالان جامعه کردهای مقیم کالیفرنیابا علاقه تمام شرکت وی را مورد استقبال و حمایت قرار دادند. از جمله: خانم فوژان کلهر که خود در کمیته برگزاری و از معرفان ثریا بود، آقای دیاری احمد دبیر جامعه کُردهای جنوب کالیفرنیا، دکتر کامران صفوتی متخصص و صاحب مرکز سلامت و زیبایی تارزانا، آقای آزاد مرادیان روانشناس و پزشک خانواده، دکتر کمال آرتین دبیرکنگره ملی کُردها، مهندس اردشیر رشیدی کلهر بنیانگذار و مهندس هیوا نژادیان هردو ازسازمان آموزشی کردهای مقیم آمریکا، و بسیاری دیگر ...

" مصاحبه‌ها و گزارشات فرصت مناسبی بود تا ثریا بتواند به نحو شایسته‌ای از انگیزه های انساندوستانه خود برای کمک به مردم و همچنین برای تشریح فرهنگ غنی کُردستان و سرزمینی که از آن آمده است و تاریخ آن بحث و گفتگو کند."

آقای جانی دیلان از بخش کُردی صدای آمریکا دو مصاحبه قبل و بعد از برنامه با ثریا داشتند و در آن بر اهمیت شرکت در چنین برنامه‌ای در جهت شناساندن و معرفی فرهنگ کُرد در هالیوود تآکید کردند. رادیو صدای کُردهای مقیم آمریکا توانست بافرستادن یک خبرنگار خود به نام امید رفیع زاده به ضبط ویدیویی برنامه بپردازد و یافته‌های خود را بایکی از پاورقی نویسهای این وبسایت برای گزارش مفصل در میان بگذارد. همینطور خانم ریتا نسیان که استاد کالجهای لوس آنجلس در رشته عکاسی و در میان کُردها و ایرانیان لوس آنجلس فردی شناخته شده است به عنوان خبرنگار به در محل حضور یافت. (خانم ریتا نسیان قبلآ هم در پروژه "زندگی بهتر ، مطالعات فرهنگی و ژنوساید" در دانشکاه ایالتی هنر کالیفرنیا و پروژه زنان کُرد به ٍثریا یاری رسانده و گالری از زیباترین عکسهای خود را که از زنان کُرد گرفته بود به نمایش گذاشت). همچنین کلارا مرادیان با نوشتن نامه به صاحبان مشاغل و پست کردن اتفاقات روزمره در رابطه با کارهای گروهی ، ساختن سایتهای سوشیال نت ورکینگ و در جریان قراردادن دیگران ، و جلب توجه جوانان کرد تآثیر زیادی داشت.
مراسم پایانی زن شایسته سال ۲۰۱۱" میس اکساتی لیدی "روز جمعه ۲۰ ماه می سال در شهر سینمایی یونیورسال سیتی ودرمحل هتل هیلتون این شهر برگزار شد، در این برنامه بیش از یک هزار نفر میهمان، بیش از ۵۰ سازمان و مشاغل حمایت کننده، بیش از ۳۰ نفر از هنرمندان هالیود و افراد سرشناس وبالغ بر یکصد رسانه داخلی و بین المللی برای افتتاح این برنامه و به اصطلاح عبور از فرش قرمز
(رد کارپت)
حاضر شدند. همه برنامه توسط شبکه تلویزیونی کابلی معروف تایم وارنر ضبط گردید و در اختیار مشترکین این شبکه قرار خواهد گرفت.
از جمله هنرمندان هالیوود و افراد شناخته شده ای که در این برنامه حضور داشتند می توان به افرادی چون جرالدین ساندرس نویسنده، جک جونزهنرپیشه و برنده جایزه هنرمند افسانه ای، بازیگر سینما استیو ریلس بگ، جیمی موریان تهیه کننده سینما، ریک موران هنرپیشه تویلایت، ادوارد آکوپیان شخصیت تلویزیونی، لاری دی آودین بازیگر،دینا بارال طراح مد لباس ،فاوون هنرمن رکوردر، رقاصان "فرشتگان و خداوندگان اکساتی" ، علی دین هنرپیشه
(د یونیت)
،تاتیانا پیتر طراح لباسهای هنرمندان،جانی وی مجری و هنرپیشه، سام سرپونگ مدل، کریس گتز قهرمان بیس بال، ارنی سینگلتون ،ربکا ویتمن هنرپیشه، هارمونی بلوسام مدل،گریگوری هاتاناکا تهیه کننده و گرداننده ،ونا دی لانگ تهیه کننده و سرمایه گذار،هایدی فیامنگو طراح مد ،چلسی آتومن شخصیت تلویزیونی، جان پالیسانو فیلمساز و موسیقیدان،اینگرید بردوسیان آشپزسینمایی و صاحب رستوران اینگرید، توزاری جایاسکرا ،بوگدان زومیلاس تهیه کننده هنر پیشه و مدیر چهره های سرشناس، نائو جی طراح لباس، انوش صادق مجری برنامه، گروه مدلهای هالیود من، مریم چویی ملکه زیبایی کالیفرنیا، مارک تورچیا بدن ساز هنرمندان هالیوود، میکاییل آندریا خواننده، ام رابرتز، امبر رایزاوا بری از اکساتفید .
در این برنامه ثریا چهره ای به غایت زیبا داشت. به زبان مادری اش کُردی به میهمانان خوشامد گفت و لباس زیبای کُردی برای بخش مُد و طراحی لباسهای جدید به تن کرده بود. این لباس توسط خود وی طراحی و دوخته شده بود.
به جز معدود فیلمهایی از فیلمسازان مستقل در مورد فرهنگ و تاریخ کردها تاکنون سابقه نداشته است که در چنین سطح وسیعی در هالیوود موضوع کردستان و نام آن مورد بحث رسانه های هالیودی قرار گیرد.
ثریا در پایان این برنامه در میان شرکت کنندگان و دوستانی که از وی حمایت کرده بودند حضور یافت و ضمن تشکر از همه آنان گفت که امید وی این است که توانسته باشد راهی را برای جوانان کرد که علاقمند به جضور در اینگونه برنامه ها هستند باز کرده باشد. وی همچنین از میهمانان جوان کرد که از جاهای مختلف کالیفرنیا برای تشویق وی حضور پیدا کرده بودند قدردانی کرد و آنان نیزمتقابلآ نه تنها بسیار خوشحال بودند که در برنامه فرش قرمز هالیوود شرکت کرده اند بلکه از اینکه اززنی مانند ثریا فلاح که مفتخر از فرهنگ و پیشینه و هویت خود تحت نام کردستان در چنین برنامه ای شرکت کرده است حمایت می کنند، آنان از شکستن سدهای فرهنگی و از تشویق به شجاعت در یک زمینه مثبت و از یافتن راههای تازه برای آموزش در مورد هویت خود خوشحال بودند.
تحقیق واقتباس  محمدهزاری

ادامه نوشته

بناهای متعدد استان تهران

ساختمان های متعدد استان تهران

استان تهران از بناهای تاریخی متعدد و با ارزشی در اطراف خود برخوردار ست. شهر تهران به دلیل سابقه بیش از ۲۰۰ ساله خود در مرکزیت ایران، بیش ترین بناهای تاریخی، اماکن تفریحی، موزه ها و امکانات گردشگری را در خود جای داده است. سایر شهرستان های این استان از جمله شهرستان ری نیز به واسطه قدمت طولانی خود؛ قدیمی ترین و معروف ترین جاذبه های تاریخی و مذهبی این منطقه را در برگرفته اند. تهران به عنوان مهم ترین شهرستان منطقه؛ از آثار تاریخی مشهور، متعدد و با ارزشی برخوردار است. عمارت ها و کاخ های زیادی در تهران وجود دارند که بیش ترین آن ها به دوره های صفویه و قاجاریه تعلق دارند. مدرسه های تاریخی و قدیمی که اغلب دارای مسجد نیز هستند، امام زاده ها و کلیساهای مختلف که هر یک از ارزش های خاصی برخوردارند، عمارت ها و برج های معروف به همراه بازارهای قدیمی بخشی از دیدنی های تاریخی شهرستان تهران است،کاخ گلستان؛ عمارت باشکوهی است که در منطقه شمیرانات واقع شده وغنیمت معروف نادرشاه از هند (تخت طاووس) در این کاخ قرار گرفته و امروزه به گنجینه ای برای بازدید همه مردم تبدیل شده است. کاخ صاحبقرانیه که در شمیرانات واقع شده از بناهای متعلق به دوره قاجار است و بخش های مختلف آن دیدنی و جالب توجه است. بنای مشهور شمس العماره که در دوره قاجاریه و به دستور ناصرالدین شاه ساخته شده، در شهر تهران واقع شده و علاوه بر شهرت خاص خود از جاذبه های منحصر به فرد معماری نیز به شمار می آید.

امام زاده داوود یکی از مشهورترین امام زاده های اطراف تهران است که در کوهستان های شمال باختری تهران واقع شده و مدرسه و مسجد سپهسالار از مدارس بزرگ و زیبای قرن سیزدهم هـجری قمری است که در مرکز شهر تهران واقع شده است. کلیسای طاطاووس از قدیمی ترین کلیساهای تهران بوده و به یقین اولین نشانه حضور متشکل ارامنــه در شهر تهــران است. برج میدان آزادی یکی از بناهای معروف تهران است که نماد سیاسی ایران در جهان بوده و تصویر آن معرف پایتخت جمهوری اسلامی ایران است.

 عمارت دارالفنون که از بناهای به یادگار مانده امیرکبیر( وزیربا کفایت ناصرالدین شاه قاجار) است و بنای بلند و باشکوه سردرب باغ ملی در مدخل میدان مشق سابق و بازار تهران که در زمان فتح علی شاه قاجار شکل گرفته از دیگر جاذبه های گردشگری – تاریخی استان تهران به شمار می آیند.


ری مهم ترین منطقه باستانی استان تهران است که قدمت طولانی و سابقه کهن آن سبب شده که آثار تاریخی زیادی مانند باروی ری برین که به سده های قبل از میلاد مربوط می شود، در این شهر وجود داشته باشد. آستان مقدس حضرت شاه عبدالعظیم حسنی مهم ترین اثر مذهبی – تاریخی استان تهران است که در ری واقع شده و همواره پذیرای زایران زیادی از مناطق مختلف است.


آثار تاریخی و فرهنگی موجود در شهرستان دماوند نیز نمایش گر قدمت تاریخی این منطقه از استان تهران است. برج و مقبره شبلی که مربوط به قرن ۵ هجری قمری است، معروف ترین بنای تاریخی ناحیه بوده و قلعه باستانی گل خندان که در دوره ساسانی ساخته شده، از دیگر آثار تاریخی شهرستان دماوند است. مساجد، امام زاده ها و بقعه ها که به سده های مختلف تعلق دارند، نیز در قسمت های مختلف شهرستان دماوند پراکنده شده اند و از جمله آثار تاریخی استان تهران به شمارمی آیند.

 آثارتاریخی و فرهنگی متعددی نیز درشهرستان فیروز کوه قرار گرفته که قدمت تاریخی این منطقه را می نمایاند. نقش برجسته تنگ واشی که به دوره قاجاریه تعلق دارد، کاروان سراها و قلعه های قدیمی، قبرستان های تاریخی و کهن به همراه بقعه امام زاده های متعددی که در این شهرستان وجود دارند، از جاذبه های تاریخی شهرستان فیروز کوه به شمار می آیند.


تخت رستم آتشکده سنگی که بنای آن به زمان اشکانیان و ساسانیان باز می گردد و عمارت کاخ سلیمانیه که به دوران قاجار مربوط است، از دیدنی های شهرستان کرج است و تپه های باستانی که قدمت آن ها به دوره های باستانی و اسلامی می رسند، از جمله مهم ترین دیدنی های شهرستان اسلام شهر به شمار می روند.
استان تهران علاوه بر جاذبه های طبیعی و تاریخی زیادی که دارد، از مراکز تفریحی و گردشگری، موزه های متعدد، نگارخانه ها، گالری ها، پارک های بازی, نمایشگاه های دایمی، سالن های سینمایی، مراکزمجلل اقامتی، مراکز بازی و تفریح، فرهنگ سراها، سالن های مجهز ورزشی و استخرهای مدرن و… نیز برخوردار است که مشخصات آن ها در قسمت خدمات به طور کامل آورده شده است. جاذبه های تاریخی آورده شده در بالا در تمام شهرستان های استان تهران پراکنده هستند و مجموع آن ها جذابیت خاصی به این استان بخشیده و استان تهران را به یکی از مهم ترین مناطق گردشگری جمهوری اسلامی ایران تبدیل کرده است.

مسجد و مدرسه سپهسالار تهران مدرسه سپهسالار از مدارس بزرگ و زیبای قرن سیزدهم هـ . ق در شهرستان تهران است. این بنا در خیابان شهید مصطفی خمینی فعلی واقع شده است. بانیان این مسجد عظیم – که به مدرسه ناصری تهران نیز مشهور بود- حاج میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی صدراعظم دوره ناصرالدین شاه قاجار و برادرش مشیرالدوله بودند. این بنا که از بزرگ ترین مدرسه های تهران می باشد، ۶۲ متر طول،۶۱ متر عرض و در حدود ۶۰ حجره دارد و ارتفاع گنبد آن ۳۷ متر است و در صحن مدرسه، باغچه ای پردرخت و زیبا با آب نما ساخته شده است. ساختن این عمارت معتبر در سال ۱۲۹۶ هجری قمری آغاز شد. مجموعه این بنای شکوهمند شامل جلوخان، سردر، دهلیز، ساختمان دو طبقه و حجره هاست. این ساختمان دارای چهار ایوان، گنبدی بزرگ، شبستان و چهل ستون، هشت گل دسته، مناره کاشی کاری و مخزن یک کتابخانه معتبر است. درب ورودی اصلی مدرسه در حاشیه خیابان بهارستان قرار دارد. از ضلع خاوری نیز دری به مسجد و مدرسه باز مى شود. در این دهلیز، شاه کاری از معماری و کاشی کاری معروف به هفت کاسه (تاق معلق) به یادگار مانده است. بالای ایوان شمالی این بنا یک ساعت بزرگ نصب و کتیبه های بى شماری روی کاشی نقش شده است. از مشخصات ممتاز تزیینات این بنا، گذشته از تاق معلق، کاشی های محصور و خشتی رنگارنگ بناست که دارای مناظری بسیار زیباهستند. از لحاظ هنر حجاری و سنگ تراشی نیز ستون های یکپارچه آن قابل توجه است.
باغ ها، عمارت ها، کاخ های استان تهران حوض خانه باغ قدیم نگارستان تهران،حوض خانه باغ نگارستان بنایی در باغ نگارستان است که شکل هشت گوش دارد. در این حوض خانه شاه نشین هایی به سبک بناهای دوره زندیه و مزین به گچ بری های عالی وجود دارد که امروزه در محل موزه هنرهای ملی قرار گرفته است. این بنا در عهد فتح علی شاه و محمدشاه قاجار ساخته شده است. باغ نگارستان در اوایل سده سیزدهم هـ . ق بین سال های ۱۲۲۸ تا ۱۲۳۰ بنا شد. حوضخانه این باغ که طرح صلیبی داشت با چهار شاه نشین اطرافش به باغ منتهی می شد. بنای صلیبی شکل گنجینه که در نیمه اول قرن سیزدهم ساخته شده بود توسط هنرمندان معاصر، به شکل مستطیل درآمد و در سال ۱۳۰۹ شمسی، به گنجینه تعلق گرفت.

عمارت باغ فردوس تهران

عمارت باغ فردوس از بنا های متعلق به قرن ۱۲ هجری قمری است که در باغ گسترده و پر درختی قرار دارد و به سبب زیبایی و سرسبزی که داشت به باغ فردوس معروف شد. این عمارت در محله تجریش واقع شده است. بنای آن در زمان محمد شاه قاجار بنا شد و در سال ۱۲۶۴ هجری قمری – بعد از مرگ محمدشاه – به صورت متروکه درآمد. در زمان ناصرالدین شاه عمارت و باغ آن مورد توجه نظام الدوله معیرالممالک قرار می گیرد و بعد از خرید، آن را مرمت کرده و باغ فردوس نام می نهد. وسعت باغ فردوس حدود ۲۰ هزار متر و مساحت بنای آن هزار متر مربع است که در سه طبقه و نیم ساخته شده است. بنای عمارت از قسمت میانی دو طبقه و از جبهه باختری و خاوری سه طبقه است. در قسمت میانی عمارت دو تالار بر روی هم بنا شده که سقف تالار اول از مقرنس های گچی با اشکال خاص پوشیده شده است. روی دیوارهای جانبی و دهانه درب جنوبی تزیینات گچی پرکاری دیده مى شود. بام عمارت شیروانی و به سبک خانه های شمیران است. درها و پنجره ها همه از چوب و شیشه های رنگی ساخته شده اند. این عمارت با شماره ۱۸۷۶ در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است.

عمارت تخت مرمر تهران

ایوان تخت مرمر عمارتی از مجموعه کاخ گلستان است که مراسم سلام و بارعام طبقات مختلف مردم در مقابل آن برگزار می شده است. تخت مرمر در سه سال اول سلطنت کریم خان زند در سال های ۱۱۶۳ تا ۱۱۶۵ هجری قمری بنا شده است. پس از فوت کریم خان زند، آقامحمدخان قاجار آن را تکمیل کرده و در سال ۱۲۰۶ هجری قمری دستور داد مواد و م*** بیش تر از مصالح ساختمانی و قطعات نقاشی و تزیینی کاخ سلطنتی کریم خان از شیراز به تهران بیاورند و در ساختن تخت مرمر به کار گیرند.
تخت مرمر یا تخت سلیمان به شکل یک سکوی دیواره دار بلند از شصت و پنج قطعه مرمر بزرگ و کوچک ساخته شده و در وسط ایوان مستقر گردید. این تخت به دستور فتحعلیشاه قاجار، در سال ۱۲۲۰ هجری قمری از سنگ مرمر ساخته شد که اکنون در وسط ایوان اصلی کاخ قرار دارد و نام اصلی آن تخت سلیمان است. ارتفاع تخت مرمر از کف ایوان نزدیک به یک متر است و از چهار طرف بر دوش شش فرشته، سه دیو و یازده ستون مارپیچ قرار گرفته است. در گرداگرد آن طارمىهایی ساخته شده که از داخل و خارج، کتیبه هایی دارد و شعرهایی روی آن به خط نستعلیق خوش نوشته و زراندود شده است. به نظر می *رسد عمر بعضی از قسمت*های تخت مرمر که از بناهای دوره زندیه است، از سایر بناهای موجود در کاخ گلستان بیش تر باشد. در اطراف این ایوان، آثار نقاشی و تزیینات فراوان دوران قاجار به یادگار مانده است. پس از فتحعلیشاه، دیگر شاهان قاجار هم به پیروی از اجداد خویش در تکمیل تزیینات و آراستن بناهای کاخ اقدام کردند. این ایوان در دوره قاجار، محل به تخت نشستن پادشاهان و برگزاری مراسم و اعیاد رسمی بود.

کاخ گلستان تهران
مجموعه کاخ گلستان، یادگاری به جای مانده از ارگ تاریخی تهران است که روزگاری همانند نگینی در میان این ارگ، می درخشید. ارگ تاریخی تهران در دوران صفویه بنا شده، در دوره زندیه بازسازی و در دوره قاجاریه به محل دربار و سسلامدت سلاطین اختصاص یافت. در زمان شاه عباس صفوی چهار باغ و عمارت ایرانی ساده و چنارستانی در محل کنونی کاخ گلستان و اطراف آن احداث شد. کریم خان زند (۱۱۶۳ـ۱۱۹۳ه. ق) در همین ناحیه اقدام به پى ریزی ساختمان ارگ و حصار برج های آن کرد. در دوران قاجار، بناهای سلطنتی درون ارگ و حصار ساخته شدند. در سال ۱۲۶۸ هجری قمری مطابق با پنجمین سال سلطنت ناصرالدین شاه، قسمت خاور باغ سلطنتی را وسعت دادند و کاخ هایی دیگر در اطراف این باغ که به نام باغ گلستان خوانده مى شد، بنا نهادند. دارالحکومه و محل سکونت شاه در بیش از یک سوم فضای ارگ قرار داشت. این منزلگاه همانند خانه های سنتی ایران دارای دو بخش بیرونی و اندرونی بود. بخش بیرونی شامل دو قسمت یعنی حیاط دارالحکومه یا دیوان خانه و دیگری باغ مربع شکلی به نام باغ گلستان بود که این دو حیاط را بناهایی از یکدیگر جدا می ساخت. در خاور دارالحکومه و شمال باغ گلستان فضای اندرونی قرار داشت که حیاط بزرگی بود که اقامتگاه زنان شاه و عمارت خوابگاه شاهی در میانه آن ساخته شده بود و در واقع حرمسرا را تشکیل می داد. این مجموعه در دوره پهلوی تخریب شد و به جای آن ساختمان فعلی وزارت امور اقتصادی و دارایی ساخته شد.
مجموعه کاخ های ضلع شمالی باغ گلستان شامل تالار، موزه، سرسرای ورودی، تالار آینه، تالار برلیان و تالار بلور پیش از دیگر قسمت های کاخ احداث شد. تاریخ ساختمان(تالار تاج گذاری) سال ۱۲۹۶ هجری قمری است. در شاه نشین تالار سلام، تخت زرین و جواهرنشان بزرگی به نام تخت طاووس قرار دارد. حیاط تخت مرمر یا دارالحکومه مقر تخت نشستن شاه و برگزاری بارعام و محل حکومت بود. در حالی که فضای باغ گلستان، اندرون شاهی بود و به ملاقات های خصوصی و مراسم خانوادگی اختصاص داشت.

کاخ شمس العماره تهران

شمس العماره مرتفع ترین ساختمان شهر در زمان خود بود که در سال ۱۲۸۴ به فرمان ناصرالدین شاه قاجار ساخته شد. کاخ شمس العماره عمارتی رفیع و بلند با دو برج است که در انتهای گلستان و در خاور عمارت دیوان خانه قرار دارد و بنای زیبای آن از سمت خارج قصر یعنی طرف بازار منظره ای بسیار جالب دارد،مدرسه ها و مکتب خانه های استان تهران مدرسه سپهسالار تهران
مدرسه سپهسالار از مدارس بزرگ و زیبای قرن سیزدهم هـ . ق در شهرستان تهران می *باشد. این بنا در خیابان شهید مصطفی خمینی فعلی واقع شده است. بانیان این مسجد عظیم – که به مدرسه ناصری تهران نیز مشهور بود- حاج میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی صدراعظم دوره ناصرالدین شاه قاجار و برادرش مشیرالدوله بودند. این بنا که از بزرگ ترین مدرسه های تهران می باشد، ۶۲ متر طول،۶۱ متر عرض و در حدود ۶۰ حجره دارد و ارتفاع گنبد آن ۳۷ متر است و در صحن مدرسه، باغچه ای پردرخت و زیبا با آب نما ساخته شده است. ساختن این عمارت معتبر در سال ۱۲۹۶ هجری قمری آغاز شد. مجموعه این بنای شکوهمند شامل جلوخان، سردر، دهلیز، ساختمان دو طبقه و حجره هاست. این ساختمان دارای چهار ایوان، گنبدی بزرگ، شبستان و چهل ستون، هشت گل دسته، مناره کاشی کاری و مخزن یک کتابخانه معتبر است. درب ورودی اصلی مدرسه در حاشیه خیابان بهارستان قرار دارد. از ضلع خاوری نیز دری به مسجد و مدرسه باز مى شود. در این دهلیز، شاه کاری از معماری و کاشی کاری معروف به هفت کاسه (تاق معلق) به یادگار مانده است. بالای ایوان شمالی این بنا یک ساعت بزرگ نصب و کتیبه های بى شماری روی کاشی نقش شده است. از مشخصات ممتاز تزیینات این بنا، گذشته از تاق معلق، کاشی های محصور و خشتی رنگارنگ بناست که دارای مناظری بسیار زیباهستند. از لحاظ هنر حجاری و سنگ تراشی نیز ستون های یکپارچه آن قابل توجه است.

مدرسه معمارباشی تهران

مدرسه معمار باشی از بناهای به یادگار مانده از دوره قاجاریه است. این بنا توسط حاج ابوالحسن اصفهانی که در دوره قاجاریه، دارای منصب معمارباشی بود و لقب صنیع الملک را داشت، ساخته شده است. بر سر در مدرسه کتیبه ای وجود دارد که تاریخ ۱۳۰۳ بر آن حک شده است.

مدرسه معزالدوله تهران
مدرسه معزالدوله از بناهای وقف شده توسط محمداسماعیل* میرزا معزالدوله می باشد که به سعی و کوشش حاجیه فرخ لقا خانم زوجه مرحوم معزالدوله بنای مدرسه به پایان رسید. بر کتیبه موجود در مدرسه، تاریخ ۱۳۱۷ ثبت شده است.

مدرسه فیلسوف الدوله تهران
مدرسه فیلسوف الدوله که از بناهای عهد مظفرالدین شاه قاجار می *باشد، توسط میرزا کاظم طیب رشتی فیلسوف الدوله ملقب به ملک الطبا بنا شده و در سال ۱۳۲۲ وقف شده است. معروف است که بنای این مدرسه ده سال به طول انجامید و عاقبت هم پایان نیافت زیرا فیلسوف می خواست دو مناره سر در اصلی را زیباتر از مناره*های امام زاده سیداسماعیل در مجاورت بنای خود تزیین نماید ولی عمر او کفاف نداد و مناره هم چنان آجری و نیمه تمام باقی مانده است.

کاروان سراهای استان تهران کاروان*سرای گچین
کاروان*سرای گچین
(مادر کاروان*سراهای ایران)

دیر گچین ، کاروان*سرایی بسیار استوار و پرشکوه است که در متون تاریخی به نام*های ” دژ کردشیر ”
(“کرد” به معنی کردگار و “شیر” لقب اردشیر بابکان بوده است ) ” دیر الجص ” ، ” قصر الجص ” ، ” قصر گچ ” و قلعه دیر* ” نیز خوانده شده و به عنوان منزلگاهی بسیار مهم در مسیر یکی از راههای باستانی ایران بوده است . این بنای تاریخی دارای پلانی با چهار ایوان با وسعتی در حدود ۱۲ هزار مترمربع شامل قسمتهایی چون : مسجد ، شترخان ، آسیاب می باشد و با وجود کشف سرویس های بهداشتی کشف شده در سال*های اخیر می توان آن*را نه تنها به عنوان مادر کاروان*سراهای ایران بلکه یک قلعه کاروان*سرا نام نهاد .از سوی دیگر مشخص شده این کاروان*سرا در دوره ساسانی دژی دفاعی بوده که بعدها در عصر سلجوقیان با تغییر کاربری به کاروان*سرای بین راهی تبدیل شده و در دوره های مختلف از جمله دوران صفویه و قاجار مورد مرمت و بازسازی قرار گرفته است .

کاروان سرای فتح علی شاه رباط کریم
کاروان سرای فتح علی شاه از بناهای مربوط به دوران قاجاری است که در کیلومتر ۳۷ جاده تهران – رباط کریم قرار دارد. این بنا با شماره ۱۵۵۸ به ثبت رسیده است.

کاروان سرای کنارگرد ری
کاروان سرای کنارگرد از یادگارهای تاریخی منطقه فشاپویه شهرری است که مربوط به دوران زندیه بوده و با شماره ۱۳۴۲ به ثبت رسیده است.

ادامه نوشته