عصر عاشورا 57درتهران چه گذشت؟
عصر عاشورا 57درتهران چه گذشت؟
بعد از ظهر روز بیستم آذر ۱۳۵۷ که مصادف با عاشورای حسینی بود، مردم تهران از راهپیمایی عظیم این روز به سوی منازل خود باز میگشتند که خبری را شنیدند. خبر این بود: «در پادگان گارد جاویدان نیروی زمینی لویزان تیراندازی شده و افسران گارد را در سالن ناهارخوری کشته اند.» در آن لحظات هیچ کس به درستی از کم و کیف خبر اطلاع درستی نداشت و فرماندهان پادگان نیز کوشیدند که موضوع به بیرون درز نکند. به گزارش خبرنگار جی پلاس، بعد از واقعه ۱۷ شهریور ۵۷ در میدان ژاله، عده ای از افسران مسلمان و انقلابی ارتش، خشمگین از این واقعه به فکر انتقام از عاملان جمعه خونین افتادند. شهید سید ایوب حسن زاده، سروان هوانیروز و طراح اصلی عملیات، گروهبان دوم شهید اسماعیل سلامت بخش، مسئول مهمات اسلحه خانه و سرباز وظیفه شهید ناصرالدین امیدی عابد، اسلحه دار اسلحه خانه، به همراه چهار نفر دیگر، دست به این اقدام انقلابی زدند. به گفته حسین فردوست، ارتشبد سابق و نزدیک ترین دوست و رئیس دفتر ویژه اطلاعات محمدرضا پهلوی، تیمسار بدره ای، عامل اصلی تیراندازی به مردم بی گناه بوده است و عملیات لویزان به قصد کشتن او انجام شد: « ... عصر روز شنبه ۱۸ شهریور، سرلشکر امین افشار، فرمانده لشکر یک گارد، به دفتر مراجعه و تقاضای ملاقات با من را کرد (او حدود ۱۵ سال افسر دفتر بود و برای ترفیع به درجه سرتیپی و سپس سرلشکری به گارد انتقال یافت). شاید ماجرای جلسه صبح و نظرات من و اویسی را شنیده و به همین دلیل آمده بود. او را در اتاق کنفرانس دفتر پذیرفتم. با لباس افسری و مسلح بود. از من پرسید که از وضع دیروز (میدان ژاله) راضی هستید؟! گفتم: اول بگویید به دستور چه کسی این کار را انجام داده اید؟ گفت: «به دستور بدره ای» گفتم: «مگر اویسی فرماندار نظامی نیست و مگر شما در اختیار ایشان نیستید؟» گفت: «آری!» گفتم: «پس چرا به دستور بدره ای عمل کرده اید؟ من اگر جای اویسی بودم شما را به عنوان یک افسر متمرد تحت تعقیب قرار میدادم.» وضع امین افشار عوض شد. او انتظار تشویق از من داشت و اکنون با توبیخ مواجه میشد. گفت: «فرمانده واقعی من بدرهای است» گفتم: «در ارتش، محلی برای احساسات وجود ندارد. شما بدره ای را دوست می دارید که این احساسات است. اما شما تحت امر موقت اویسی هستید و این یک واقعیت است. به علاوه چرا راه جمعیت را سد کردید و بعد چرا به روی آنها تیراندازی کردید؟ آنها که مسلح نبودند و حداکثر چند کیلومتر در خیابان ها تظاهرات می کردند و بعد متفرق میشدند. آیا حالا وجدان شما راحت است که دستور تیراندازی به روی تعدادی زن و بچه بی سلاح را داده اید؟!» گفت: «خیر! فکر نمی کردم چنین شود.» گفتم: «حالا که شده! ناراحتتر شد و اجازه مرخصی خواست و رفت... » طبق شواهد و اسنادی که از آن واقعه به دست آمده هدف اصلی عملیات هم تیمسار بدره ای بوده ولی هنگام حمله به سالن ناهار خوری، عده ای از افسران به اتاق بدره ای حمله می کنند ولی او را نمی یابند بعداً گفته شد که بدره ای، آن موقع در حضور شاه بوده است. فردوست درباره وقوع این حادثه می گوید : « ... سرتیپ خاتمی، فرمانده ضد اطلاعات گارد، به دفتر آمد و گفت که جریان بدی در غذاخوری گارد اتفاق افتاده. ظهر امروز موقعی که ۶ هلیکوپتر مأمور به گارد به زمین نشسته و سر و صدای زیادی به پا کرده بودند، دو نفر درجه دار وارد غذاخوری شده و با مسلسل افسران را تهدید می کنند که با دست بالا بایستند و چند تیر شلیک می کنند. افسران دستور را اجرا می کنند. آنها سپس مستقیماً به اتاق بدره ای می روند که در اتاق نبوده و سپس از همان راه مراجعت می کنند و از غذاخوری خارج می شوند. در موقع خروج، یکی از آن دو مورد اصابت گلوله واقع می شود و فوت می کند و دیگری موفق به فرار می شود و تاکنون پیدا نشده. در این زمان بدره ای نزد محمدرضا بوده و از جریان مطلع میشود و از محمدرضا می خواهد که برای تحقیق پیرامون موضوع به لویزان برود. محمدرضا میگوید که لازم نیست. شما همین جا باشید و به معاون خود دستور دهید که تحقیق کند و نتیجه را به اطلاع برساند. بدون تردید حادثه گارد در تنزیل روحیه محمدرضا سهم زیاد داشت. به دلیل همین تنزل روحیه، محمدرضا قدرت تصمیم گیری اش را واقعاً از دست داده بود...» بر اساس شواهد افسران شهید در مراسم نماز عید فطر در قیطریه با هم همکاری داشتند و دقیقاً یک سال قبل قصد ترور شاه، از طریق شلیک توپ هنگام سان دیدن از رژه ارتش را داشتند که شاه به پادگان نیامد و عملیات لغو شد. از آن روز آنها به دنبال فرصت مناسبی برای اجرای طرح خود بودند که حادثه جمعه خونین بهانه را برای پیاده سازی عملیات به آنها داد. شب قبل از عملیات ظاهراً شاه در پادگان حضور داشته اما افسران بی اطلاع بودند. آن شب اسماعیل سلامت بخش و ناصرالدین امیدی عابد مکرر به نماز پرداختند و وصیت نامه خود را نوشتند. فردا در ظهر عاشورای حسینی آنها با سلاح های خود که از قبل آماده کرده بودند از درب غربی سالن ناهارخوری پادگان لویزان وارد شده و به همه برپا دادند. در این موقع، همه افراد نظامی که از امرای ارتش و درجه داران پادگان لویزان بودند، یک باره به حالت خبردار ایستادند. در همین لحظه، سلامت بخش و امیدی عابد با افراد حاضر در ناهارخوری را به گلوله بستند و خود خواستند از پادگان فرار کنند ولی مامورین دیگر پادگان با صدای شلیک گلوله به آن محل شتافتند و این دو مجاهد را هدف گلوله های خود قرار دادند. مدتی بعد هم سید ایوب حسن زاده را دستگیر و بعد از شکنجه های بسیار اعدام کردند. در اعلامیه ای که بعد از حادثه توسط ارتشی های انقلابی منتشر شد، تعداد تلفات، ۴۱ درجه دار، ۲۷ افسر و چهار سرباز بیان شده است. ظاهراً بعد از این واقعه بود که شاه از نظر روحی به شدت ضربه خورد و تصمیم به ترک ایران گرفت. در این باره امیر اصلان افشار، آخرین رئیس تشریفات دربار سلطنتی می گوید : « ... هدف مهاجمان، تیمسار سپهبد بدره ای بود، ولی او در اتاقش نبوده است. اعلی حضرت عدهای را مامور تحقیق درباره این واقعه می کنند. این واقعه تاثیر بدی بر روحیه شاه بر جای گذاشت. صبح که اعلی حضرت را دیدم واقعاً متاثر شدم، باز هم گونه هایشان گودتر و رنگ چهره اش زردتر شده و چشم ها فروغ خود را از دست داده بود. در دفتر کار، مضطرب و پریشان بودند. قدم می زدند و مطالبی زیر لب می گفتند. به سختی جا خوردم و کاری هم از دستم بر نمی آمد. به ناچار دست به دامان دکتر علی قلی اردلان، پیرمرد وزیر دربار، شدم که بیاید و شاه را دلداری دهد. او هم آمد و خواست با خنده و شوخی اعلی حضرت را سر حال بیاورد؛ اما نتوانست. اعلی حضرت آنقدر گرفته و عصبی بودند که من چند تا از شرفیابی هایی را که ضروری نبود، لغو کردم ...» انتشار غیر رسمی عملیات پادگان لویزان در میان مردم به ویژه در پادگان های سراسر کشور امیدی را در بین مردم گستراند که در روحیه مردم تا پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن نیز موثر بود. منابع:
- فردوست، حسین؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۱، تهران: اطلاعات، پاییز ۱۳۷۰،.ص۵۸۲٫
- همان، ص ۵۹۳٫
- افشار امیراصلان، سروها در باد: آخرین روزهای شاه در تهران، به تقریر امیراصلان افشار؛ تهیه و تنظیم محمود ستایش، تهران: نشر البرز، ۱۳۷،ص۸۵٫
+ نوشته شده در جمعه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱:۳۹ ب.ظ توسط محمد هزاری ویزنه تالش آستارا
|