تاریخ اجتماعی زنان و مطبوعات قاجاری
زنانی که می خواستند بدون شوهر مسافرت کنند
سه نفر زن که یکی از فامیلهای محترم بوده و دو نفرخواهر و یک زن برادر بودهاند در یک خانه مسکن داشته. روزی را آن زنان شوهردار مفقود میشوند. کسان آنها هر قدر در مقام تفحص بر میآیند از اثر آنان خبری نمییابند. تا آنکه بعد از چند روز در گاریخانه رفته، میخواسته بلیط گاری گرفته مسافرت نمایند. وقتی که بلیط دهنده از اسم مردان آنها سؤال میکرده، کسی آنجا بوده که آنها را شناخته، به کسانشان اطلاع میدهد. زن برادر فرار میکند. آن دو را به خانه میبرند.
زنی که بی وقت از خانه بیرون آمده بود
شب یک شنبه محمودخان کمیسری در شهر گردش میکرده، در ساعت چهار، زنی را در کوچه دیده، او را گرفته. شیرحسین درمقام حمایت آن زن بر آمده، صدای داد و فریاد بلند و منازعه و کش مکش میشود. شیرحسین شب را بنای دسته بندی میگذارد. اهالی محله راجمع کرده، با سلام صلوات به خانة آقای آمیرزا محمدعلی کلباسی میروند. صبح را نیز در مجلس اتحادیة علما رفته بودند. کمیسری میگوید �زن چون بیوقت از خانه بیرون آمده، بر حسب تکلیف او را گرفته� شیر حسین و اتباع او میگویند �خواسته است متعرض زن شود� هنوز در عدلیه این مطلب تحقیق نشده، ومحتاج به تحقیق است. بعدها نتیجه را خواهیم نگاشت ـ علی کل حال ـ بیرون آمدن زن در غیر موقع برخلاف قاعده بوده است.
داستان خادمه دزد
در شب یک شنبه غره، درمنزل آمیرزا علی، پسر حاجی میرزا تقی، که با جناب آمیرزا عباسخان، رئیس نظمیه سابق، یک قرابت سببی دارد، یک خادمه داشته که یک وقت صدا به فریاد بلند میکند که �دزدها مرا کشتند� و غش میکند. اهالی خانه و همسایگان متوحش شده در تجسس دزدان هر چه گردش میکنند اثری نمییابند. بر سر خادمه میآیند. او را به هوش میآورند. واقعه را از او سؤال میکنند. میگوید �پنج نفر دزد در بالاخانه بودند که وقتی مرا دیدند چند قطعه سنگ به طرف من انداخته، که یکی از آنها به پهلوی من وارد شده، و فرار کردند� صاحبانخانه وقتی که به بالاخانه میروند میبینند چند صندوقی که در آن لباس و اسباب قیمتی بوده به جای خود باقی و از یک صندوقی که مشتمل بر دو جعبة طلا بوده، آن دو جعبه نیست. که یکی آنها را که در آن اشیای بیقیمت بوده در راهرو بالاخانه پیدا میکنند و دیگری، که در آن جواهرات بوده، نمییابند.
جناب آمیرزا عباسخان، که همان خانه سکنی دارد، حدساً میگوید که �باید همین شخص خادمه آن را برده باشد و این حرکت را محض اشتباه کاری کرده� باور نمیکنند و او را منزّه و غیر دزد میخوانند. تا اینکه صبح میشود. دوباره در مقام تحقیق بر میآیند. آمیرزا عباس خان به یکی از آنها میگوید که �در بدن شخص خادمه تجسس کنند که آیا اثر ضرب سنگ در بدن او هست یا نه؟� خادمه امتناع مینماید. حدس آمیرزا عباسخان قوت میگیرد. او را قدری تهدید کرده تا اینکه اقرار میکند که خود، آن جعبه را برده و آنرا در آتش سوزانیده تا اینکه طلای آن آب شده، جواهرات را در دستمالی پیچیده، در چاه بالوعه انداخته و طلای جعبه را در چاه آب. جلو میروند و آنها را از چاه خارج میکنند و یکی دو دانه از جواهرات در میان آنها پیدا نبوده که پس از آنکه به او سختی میکنند در لباسهای خود مخفی داشته و مسترد میشود.
جناب آمیرزا عباسخان در این موقع حدس صائبی به کار برده، و الحق حسّیات صحیحه داشته و خیلی از اموال مسروقه را به همین گونه تدابیر پیدا و مسترد نمود.
مزاحمت برای یک زن
به اداره راپورت دادهاند که روز جمعه زنی نقابدار به ادارة نظمیه آمده، شکایت میکند که در وسط راه مردی اجنبی متعرض او شده. اداره پلیس میفرستد مرد را میآورند و استنطاق میکنند. تقصیرش به ثبوت پیوسته او را تنبیه میکند و نیز روز شنبه پلیس به اداره راپورت میدهد که سه نفر از خوانین در بازار باجمعی مردان مشغول مزاح و مغازله هستند. آنها را به نظمیه میآورند. نظمیه بر حسب اعلانی که سابقاً انتشار داده، از آنها التزام میگیرد که بعدها مصدر این گونه حرکات نگردند.
***************************
زن سارق
دو روز قبل از خانة محمد بنّا، قبل از ظهر قدری اثاثالبیت سرقت نمودند. فردای آن روز محمد بنا در کمیسری تظلم نمود. از طرف کمیسری در مقام تحقیق بر آمد. تا آنکه ضعیفهای زهرا نام را پیدا نمودند که اسبابها را سرقت نموده بود. او را دستگیر مینمایند و به صاحبش رد میکنند. یک بقچه لباس زنانه هم در یک خانة دیگر سپرده بوده است که غیر از اسباب محمد بنا بوده و تاکنون صاحب بقچه پیدا نیست. در کمیسری توقیف است تا صاحب او پیدا شود.
زن متقلب
ضعیفهای بیبیمعصومه نام، کیسهای پر از خاک میکند و چند لفاف نموده، مهر و لاک مینماید. و در جعبه گذارده به توسط ابراهیم قمشهای منزل میرزا حبیب الله نام میفرستد و چند دانه مروارید به مشارالیه نشان داده که �این کیسهها که در جعبه است مروارید میباشد و هم سر این چند دانه است که این مرواریدها را شوهر من از غارتی به دست آورده� و جعبه را به مبلغ پانزده تومان گرو میگذارد و مبلغ مزبور را گرفته میرود.
پس از آن میرزا حبیب الله درب کیسه را به خیال این که مروارید است باز مینماید. میبیند پر از خاک است. فوراً به نظمیه اطلاع داده، از طرف نظمیه ابراهیم و ضعیفه را دستگیر و جلب به نظمیه مینمایند و پانزده تومان را گرفته و به صاحبش رد مینمایند و ضعیفه و ابراهیم فعلاً در تحت استنطاق هستند.[10]
بر حسب راپورت یک نفر زن مدتی ازخانة شوهر خود خارج و در شهر مخفی شده بود و از طرف نظمیه اقدام در تجسس ضعیفة مخفیه شده، دیروز مأمورین نظمیه مشارالیها را پیدا نموده و به توسط اداره به برادر و شوهرش تسلیم شد.
***********************
دزدی در پوشش خواستگاری
زنی بوده که سالها به یک نوع دزدی غیر معمولی اشتغال داشته و کلی از اموال مردم را بدان نهج برده و آن چنان بوده که با یک لباس فاخری که به زی[12] یک نفر زنهای اعیان بوده، با یک نفر خدمتکار به رسم خواستاری به خانة یکی از محترمین میرفته و با یک زبان شیرین و بیان دلنشینی از دختر صاحبخانه به اسم یکی از اعیان خواستاری مینموده. بیچاره صاحب خانه فریفتة حسن اخلاق او شده، همین که سرگرم پذیرایی میشده، بعضی از اسباب خانه و اثاثیهها را برداشته، در زیر چادر خود مخفی میداشته. بعد از آن خداحافظی نموده، از آنجا به خانة دیگر میرفته. هر روزی را در یکی از محلات به خانة یک بیچارهای رفته، بدین نیرنگ مبالغی از اسباب مردم را میبرده.
ریاست نظمیه را از این واقعه مستحضر داشتهاند. در مقام دستگیری او بر میآید تا چند روز قبل پلیس او را گرفته که به نظمیه ببرد. آن زن در وسط راه خود را از دست پلیس مستخلص نموده درنهر شمسآباد میاندازد. پلیس هم خود را در نهر انداخته او را میگیرد و به نظمیه آورده. پس از استنطاق به سرقت مبالغی از اموال مردم اقرار نموده، استرداد میشود و هنوز هم در نظمیه محبوس است.[13]
روزنامه زاینده رود، سال دوم،ش5، 13 صفر 1328.