در اولين روز سال ۱۹۸۹ ميلادي ـ ۱۱ دي ۱۳۶۷ ـ نامه معروف و تاريخي امام‌خميني خطاب به ميخائيل گورباچف آخرين رييس جمهور اتحاد جماهير شوروي در زمينه مرگ كمونيسم و ضرورت پرهيز روسيه از اتكاء به غرب انتشار يافت. اين نامه در شرائطي منتشر شد كه اتحاد جماهير شوروي هنوز به عنوان يك مجموعه برقرار بود، جنگ سرد خاتمه نيافته بود، ديوار برلين به عنوان نماد جدائي شرق و غرب، فرو نريخته بود و حاكميت كمونيسم بر قانون اساسي شوروي و بر مقدرات مردم در جمهوريهاي اين كشور، هنوز برقرار بود. با اين حال امام خميني در نامه عبرت‌آموز خويش به گورباچف از صداي شكسته شدن استخوانهاي ماركسيسم سخن به ميان آورد و وي را از روي آوردن به غرب براي حل مشكلات اقتصادي اتحاد جماهير شوروي برحذر داشت. متن پيام امام‌خميني متن نامه امام‌خميني به اين شرح است:بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيمجناب آقاي گورباچف، صدر هيأت رئيسه اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي با اميد خوشبختي و سعادت براي شما و ملت شوروي، از آنجا كه پس از روي كار آمدن شما چنين احساس مي‌شود كه جنابعالي در تحليل حوادث سياسي جهان، خصوصاً در رابطه با مسائل شوروي، در دور جديدي از بازنگري و تحول و برخورد قرار گرفته‌ايد، و جسارت و گستاخي شما در برخورد با واقعيات جهان چه‌ بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلي حاكم بر جهان گردد، لازم ديدم نكاتي را يادآور شوم. هر چند ممكن است حيطه تفكر و تصميمات جديد شما تنها روشي براي حل معضلات 0حزبي و در كنار آن حل پاره‌اي از مشكلات مردمتان باشد، ولي به همين اندازه هم شهامت تجديدنظر در مورد مكتبي كه ساليان سال فرزندان انقلابي جهان را در حصارهاي آهنين زنداني نموده بود قابل ستايش است. و اگر به فراتر از اين مقدار فكر مي‌كنيد، اولين مسئله‌اي كه مطمئناً باعث موفقيت شما خواهد شد اين است كه در سياست اسلاف خود داير بر «خدازدايي» و «دين‌زدايي» از جامعه، كه تحقيقاً بزرگترين و بالاترين ضربه را بر پيكر مردم كشور شوروي وارد كرده است، تجديدنظر نماييد؛ و بدانيد كه برخورد واقعي با قضاياي جهان جز از اين طريق ميسر نيست. البته ممكن است از شيوه‌هاي ناصحيح و عملكرد غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينه اقتصاد، باغ سبز دنياي غرب رخ بنمايد، ولي حقيقت جاي ديگري است. شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گره‌هاي كور اقتصادي سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايه‌داري غرب حل كنيد، نه تنها دردي از جامعه خويش را دوا نكرده‌ايد، كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند؛ چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روشهاي اقتصادي و اجتماعي به بن‌بست رسيده است، دنياي غرب هم در همين مسائل، البته به شكل ديگر، و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است. جناب آقاي گورباچف، بايد به حقيقت رو آورد. مشكل اصلي كشور شما مسئله مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست. همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن‌بست كشيده و يا خواهند كشيد. مشكل اصلي شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است. جناب آقاي گورباچف، براي همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزه‌هاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد؛ چرا كه ماركسيسم جوابگوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست؛ چرا كه مكتبي است مادي، و با ماديت نمي‌توان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت، كه اساسي‌ترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است، به در آورد. حضرت آقاي گورباچف، ممكن است شما اثباتاً در بعضي جهات به ماركسيسم پشت نكرده‌ باشيد و از اين پس هم در مصاحبه‌ها اعتقاد كامل خودتان را به آن ابراز كنيد؛ ولي خود مي‌دانيد كه ثبوتاً اين‌گونه نيست. رهبر چين اولين ضربه را به كمونيسم زد؛ و شما دومين و علي‌الظاهر آخرين ضربه را بر پيكر آن نواختيد. امروز ديگر چيزي به نام كمونيسم در جهان نداريم. ولي از شما جداً مي‌خواهم كه در شكستن ديوارهاي خيالات ماركسيسم، گرفتار زندان غرب و شيطان بزرگ نشويد. اميدوارم افتخار واقعي اين مطلب را پيدا كنيد كه آخرين لايه‌هاي پوسيده هفتاد سال كژي جهان كمونيسم را از چهره تاريخ و كشور خود بزداييد. امروز ديگر دولتهاي همسو با شما كه دلشان براي وطن و مردمشان مي‌تپد هرگز حاضر نخواهند شد بيش از اين منابع زيرزميني و رو زميني كشورشان را براي اثبات موفقيت كمونيسم، كه صداي شكستن استخوان‌هايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است، مصرف كنند. آقاي گورباچف وقتي از گلدسته‌هاي مساجد بعضي از جمهوري‌هاي شما پس از هفتاد سال بانگ «الله‌اكبر» و شهادت به رسالت حضرت ختمي‌ مرتبت ـ صلي‌الله عليه و آله و سلم ـ به گوش رسيد، تمامي طرفداران اسلام ناب محمدي (ص) را از شوق به گريه انداخت. لذا لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان‌بيني مادي و الهي بينديشيد. ماديون معيار شناخت در جهان‌بيني خويش را «حس» دانسته و چيزي را كه ماده ندارد موجود نمي‌دانند. قهراً جهان غيب، مانند وجود خداوند تعالي و وحي و نبوت و قيامت، را يكسره افسانه مي‌دانند. در حالي كه معيار شناخت در جهان‌بيني الهي اعم از «حس و عقل» مي‌باشد، و چيزي كه معقول باشد داخل در قلمرو علم مي‌باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستي اعم از غيب و شهادت است، و چيزي كه ماده ندارد، مي‌تواند موجود باشد. و همان‌طور كه موجود مادي به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسي نيز به شناخت عقلي متكي است. قرآن مجيد اساس تفكر مادي را نقد مي‌كند، و به آنان كه بر اين پندارند كه خدا نيست و گرنه ديده مي‌شد. لن‌ نومن‌لك حتي نري‌الله جهره(2) مي‌فرمايد: لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف‌الخبير.(3)از قرآن عزيز و كريم و استدلالات آن در موارد وحي و نبوت و قيامت بگذريم، كه از نظر شما اول بحث است، اصولاً ميل نداشتم شما را در پيچ و تاب مسائل فلاسفه، بخصوص فلاسفة اسلامي، بيندازم. فقط به يكي ـ دو مثال ساده و فطري و وجداني كه سياسيون هم مي‌توانند از آن بهره‌اي ببرند بسنده مي‌كنم. اين از بديهيات است كه ماده و جسم هر چه باشد از خود بيخبر است. يك مجسمه سنگي يا مجسمه مادي انسان هر طرف آن از طرف ديگرش محجوب است. در صورتي كه به عيان مي‌بينيم كه انسان و حيوان از همه اطراف خود آگاه است. مي‌داند كجاست؛ در محيطش چه مي‌گذرد؛ در جهان چه غوغايي است. پس، در حيوان و انسان چيز ديگري است كه فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمي‌ميرد و باقي است. انسان در فطرت خود هر كمالي را به طور مطلق مي‌خواهد. و شما خوب مي‌دانيد كه انسان مي‌خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتي كه ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود جهان ديگري هم هست، فطرتاً مايل است آن جهان را هم در اختيار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگري هم هست، فطرتاً مايل است آن علوم را هم بياموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدمي دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهيم، گرچه خود ندانيم. انسان مي‌خواهد به «حق مطلق» برسد تا فاني در خدا شود. اصولاً اشتياق به زندگي ابدي در نهاد هر انساني نشانه وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است. اگر جنابعالي ميل داشته باشيد در اين زمينه‌ها تحقيق كنيد، مي‌توانيد دستور دهيد كه صاحبان اين‌گونه علوم علاوه بر كتب فلاسفه غرب در اين زمينه، به نوشته‌هاي فارابي(4) و بوعلي‌سينا(5) ـ رحمت‌الله عليهما ـ در حكمت مشاء مراجعه كنند، تا روشن شود كه قانون عليت و معلوليت كه هرگونه شناختي بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراك معاني كلي و نيز قوانين كلي كه هرگونه استدلال بر آن تكيه دارد، معقول است نه محسوس، و نيز به كتابهاي سهروردي(6) ـ رحمت‌الله عليه ـ در حكمت اشراق مراجعه نموده، و براي جنابعالي شرح كنند كه جسم و هر موجود مادي ديگر به نور صرف كه منزه از حس مي‌باشد نيازمند است؛ و ادراك شهودي ذات انسان از حقيقت خويش مبرا از پديده حسي است. از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به حكمت متعاليه صدرالمتألهين(7) ـ رضوان‌الله تعالي عليه و حشره‌الله مع‌النبيين و‌الصالحين ـ مراجعه نمايند، تا معلوم گردد كه: حقيقت علم همانا وجودي است مجرد از ماده؛ و هرگونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد. ديگر شما را خسته نمي‌كنم و از كتب عرفا و بخصوص محي‌الدين ابن‌عربي‌(8) نام نمي‌برم؛ كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تني چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اين‌گونه مسائل قوياً دست دارند، راهي قم گردانيد، تا پس از چند سالي با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر از موي منازل معرفت آگاه گردند، كه بدون اين سفر آگاهي از آن امكان ندارد. جناب آقاي گورباچف، اكنون بعد از ذكر اين مسائل و مقدمات، از شما مي‌خواهم درباره اسلام به صورت جدي تحقيق و تفحص كنيد. و اين نه به خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، كه به جهت ارزشهاي والا و جهان شمول اسلام است كه مي‌تواند وسيله راحتي و نجات همه ملتها باشد و گره مشكلات اساسي بشريت را باز نمايد. نگرش جدي به اسلام ممكن است شما را براي هميشه از مسئله افغانستان و مسائلي از اين قبيل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و هميشه خود را در سرنوشت آنان شريك مي‌دانيم. با آزادي نسبي مراسم مذهبي در بعضي از جمهوريهاي شوروي، نشان داديد كه ديگر اين‌گونه فكر نمي‌كنيد كه مذهب مخدر جامعه است.(9)راستي مذهبي كه ايران را در مقابل ابرقدرتها چون كوه استوار كرده است مخدر جامعه است؟ آيا مذهبي كه طالب اجراي عدالت در جهان و خواهان آزادي انسان از قيود مادي و معنوي است مخدر جامعه است؟ آري، مذهبي كه وسيله شود تا سرمايه‌هاي مادي و معنوي كشورهاي اسلامي و غيراسلامي، در اختيار ابرقدرتها و قدرتها قرار گيرد و بر سر مردم فرياد كشد كه دين از سياست جدا است مخدر جامعه است. ولي اين ديگر مذهب واقعي نيست؛ بلكه مذهبي است كه مردم ما آن را «مذهب امريكايي» مي‌نامند. در خاتمه صريحاً اعلام مي‌كنم كه جمهوري اسلامي ايران به عنوان بزرگترين و قدرتمندترين پايگاه جهان اسلام به راحتي مي‌‌تواند خلأ اعتقادي نظام شما را پر نمايد. و در هر صورت، كشور ما همچون گذشته به حسن‌ همجواري روابط متقابل معتقد است و آن را محترم مي‌شمارد. والسلام‌ علي‌من‌اتبع الهدي. 11/10/67روح‌الله الموسوي‌الخمينيپاسخ گورباچف به پيام امام‌خميني پيام امام‌خميني در 13 دي 1367 توسط هيأت منتخب ايشان مركب از آيت‌الله جوادي آملي، محمدجواد لاريجاني و خانم مرضيه حديده‌چي‌ دباغ، در مسكو به گورباچف تحويل گرديد.(10) گورباچف نيز هشت هفته بعد پاسخ رسمي خود را توسط «ادوارد شوارد نادزه» وزير خارجه وقت شوروي، در تهران تسليم امام‌خميني كرد. گورباچف در اين پاسخ، براي نامه امام ارج فراوان قائل شده بود ولي از متن جوابيه وي پيدا بود كه ابعاد معنوي پيام امام را درك نكرده است. زيرا صرفاً تلاش كرده بود تا از يكسو اقدامات خود در جهت ترويج آزاديهاي سياسي در شوروي را تشريح كند و از سوي ديگر دستاوردهاي اقتصادي كمونيسم را از 1917 به بعد توصيف نمايد. «ادوارد شوارد نادزه» وزير خارجه وقت شوروي روز هفتم اسفند 1367 پاسخ گورباچف را در حسينيه جماران به اطلاع امام‌خميني رساند. در اين ديدار كه آقايان علي‌اكبر ولايتي وزير امورخارجه، محمدجواد لاريجاني، و عليرضا نوبري حيراني سفير وقت ايران در مسكو حضور داشتند، وزير خارجه شوروي ابتدا پيام كتبي ميخائيل گورباچف را به امام‌خميني تسليم كرد و سپس اظهار داشت:(11)از حضرت امام بسيار متشكرم از اين فرصتي كه براي ملاقات با شما به دست آوردم. مأموريت دارم پيام جوابية ميخائيل سرگئي گورباچف را تسليم حضرت امام كنم. سعي خواهم كرد به طور خيلي مختصر محتواي اين پيام را براي شما عنوان نمايم. ابتدا مي‌خواستم عرض كنم كه خود واقعيات تبادل پيام‌‌ها بين رهبران كشور ما يك پديده منحصر به فرد در روابط فيمابين است. اعتقاد ما بر اين است كه شرايطي پيش آمده است تا روابط فيمابين دو كشور ما وارد يك مرحله كيفي جديدي شود براي همكاريها در تمامي زمينه‌ها. آقاي گورباچف در پيام خود اشاره مي‌كنند كه پيام جنابعالي خطاب به دبيركل كميته مركزي حزب كمونيست اتحاد شوروي از مفاهيم فراوان سرشار است. تمامي اعضاي هيأت رهبري شوروي متن پيام جنابعالي را مطالعه كردند. شكي نيست كه ما در موارد عمده‌اي اتفاق نظرداريم اما مواردي هست كه ما اختلاف نظر داريم، اما اين مهم نيست. پيام شما ملاحظات عميق راجع به سرنوشت بشريت دارد. آقاي گورباچف عقيده دارند كه ما در مهمترين مورد اتفاق نظر داريم يعني انسانها بايد ياور يكديگر باشند تا بشريت فناپذيري به خود بگيرد. چنانچه انسان‌ها متحد نشوند خطر فاجعه براي بشريت وجود دارد، چون امكانات بالقوه براي به وجود آوردن چنين فاجعه توسط خود انسانها ايجاد شده است. آقاي گورباچف معتقد است كه مبارزه در راه نيل به يك دنياي عاري از سلاح هسته‌اي و آزاد از زور وظيفه تمامي ملتهاست. و اما راجع به سياست خارجي اتحاد شوروي، هدف ما تعميم رجحان ارزشهاي مشترك براي تمامي ملتها و برتري اين ارزشها بر تمامي منافع ديگر چه طبقه‌اي و چه ملي است. آقاي گورباچف به شما مي‌نويسد كه حرفهاي امام راجع به حسن نيت رهبري ايران جهت داشتن روابط حسنه و حسن همجواري با اتحاد شوروي با واكنش خوب از طرف رهبران شوروي مواجه شده است. ما داراي يك مرز بسيار طولاني هستيم همچنين داراي سنن ديرينة مناسبات و روابط فرهنگي بين دو ملت هستيم. ما اساس خوبي داريم براي استمرار مناسبات بر پايه جديد. يعني بر پايه اصول احترام متقابل، تساوي حقوق و عدم مداخله در امور داخلي يكديگر.آقاي گورباچف مي‌نويسد كه در سياست بين‌المللي، ما پيرو يك اصل اساسي هستيم يعني اصل احترام به آزادي انتخاب براي هر انسان و هر ملت. نتيجتاً كشور ما و تمامي ملت ما از انقلاب بزرگ شما حسن‌ استقبال كرده است. استبداد شاهنشاهي در ايران مردم خود را استثمار كرده و از روشهاي واقعاً بربريت استفاده مي‌كرده و شرافت و آبروي ملت خود را پايمال كرده براي جلب رضايت نيروهاي خارجي. انقلاب شما انتخاب ملت شما بوده است و ما از اين هميشه پشتيباني كرده و مي‌كنيم. ْآقاي گورباچف در پيام خود مي‌نويسند كه ملت ما نيز انتخاب خود را به عمل آورده و اين در سال 1917 بود. در رهگذر ما، هم مشكلات بزرگي بود و هم موفقيت‌هاي چشمگيري بوده. هم اشتباهات وخيمي بوده است و هم نقض حقوق بشر بوده كه ما با اين اشتباهات خود را اصلاح مي‌كنيم و آن را محكوم مي‌كنيم. علي‌رغم تمامي مشكلات، ما از دستاوردهاي خود توانستيم دفاع كنيم چون انتخاب مردم راست بوده است. مي‌خواستم به استحضارتان برسانم كه مسئلة آزادي انتخاب در دستور روز زندگي بين‌المللي كنوني نيز هست. ما براي خود سئوالي داريم چرا كه بايد راه براي ادامة رهگذر پيدا كنيم: آيا اين راه ما راه كهنه و دگماتيك است يا راه جديد و انقلابي؟ انتخاب ما به نفع راه دوم است، ما در كشورمان انقلاب داريم؟ اما يك انقلاب مسالمت‌آميز بدون سنگرها و بدون توسل به زور، ما مي‌خواستيم كه حضرت امام بدانند كه در كشور ما روند تجديد و بازسازي ادامه دارد. بازسازي اقتصادي و سياسي، تجديد ارزيابي‌هاي ما و طرز تفكر ما و تجديد نظرياتي كه ما قبلاً داشتيم.آقاي گورباچف اشاره مي‌كند كه تحولات عظيمي در جهان، اخيراً پديد آمده و فكر مي‌كنيم مي‌شود گفت كه ما در آستانة يك نظام جديد اقتصادي و سياسي قرار داريم. توافق‌هاي بسيار مهم به امضا رسيده است يك كلاس از سلاحهاي هسته‌اي از بين مي‌رود. دورنماي خوبي براي از بين بردن سلاح شيميايي باز شده است و همين‌طور دورنماي خوبي براي جلوگيري از تقابل نظامي دولت‌ها، اما اين هدية امپرياليستها نيست، اين ارادة ملتهاست و ارادة زمان است. چارة ديگري وجود ندارد، مسابقة تسليحاتي و آوردن آن به فضا منجر به فاجعة بشريت خواهد بود. در مناطق مختلف دنيا مناقشات خونين دارند به پايان مي‌رسند.ما از خاتمة جنگ ايران و عراق با صراحت حسن استقبال مي‌كنيم، براي همكاري با شما جهت استحكام صلح در خاورميانه و نزديك و تمامي جهان آمادگي داريم. حضور وسيع نظامي در خليج‌فارس مورد نگراني ما است. منظورم حضور نظامي كشورهاي خارج از منطقه است. اين پديده بسيار خطرناك است و بايد آن را به اتمام رساند.ما مي‌خواهيم با موفقيت در امر حل و فصل عادلانة مناقشة افغانستان نيز با شما همكاري خوبي داشته باشيم، بگذاريم كه مردم افغانستان سرنوشت خود را خودشان بدون دخالت از خارج تعيين نمايند.شواردنادزه افزود: يك نكتة ديگر از پيام آقاي گورباچف اينكه: ايشان اظهار آمادگي مي‌كنند براي گسترش همكاريهاي اقتصادي و همكاري در زمينه‌هايي كه ما قبلاً همكاريهاي خوبي داشته بوديم. ما براي برقراري و ادامة تماسها بين انسانها، نمايندگان محافل اجتماعي و روحانيون نيز آمادگي داريم. آنها از اين دعوت جنابعالي استفاده خواهند كرد.در پايان، فرستادة ويژة رهبر شوروي گفت: اين بود محتواي اصلي پيام آقاي گوباچف. ايشان بهترين آرزوها و سلام خود را به جنابعالي مي‌رسانند و خواهان طول عمر جنابعالي به نفع و سعادت ايران هستند.در خاتمه امام خميني فرمودند:«ان‌شاءالله سلامت باشند، ولي به ايشان بگوييد كه من مي‌خواستم جلوي شما يك فضاي بزرگتر باز كنم. من مي‌خواستم دريچه‌اي به دنياي بزرگ، يعني دنياي بعد از مرگ كه دنياي جاويد است را براي آقاي گورباچف باز نمايم و محور اصلي پيام من آن بود. اميدوارم بار ديگر ايشان در اين زمينه تلاش نمايند.»[حضرت امام از خروج نيروهاي شوروي از افغانستان استقبال كردند، و بر حسن همجواري و توسعة مناسبات قوي در ابعاد مختلف در مقابله با شيطنت‌هاي غرب و خروج نيروهاي بيگانه از خليج‌فارس تأكيد و آرزو كردند تا مردم شوروي و ايران هميشه در صلح و آرامش زندگي كنند.]تأملي در پيام امام خميني نامه تاريخي حضرت امام كه از اسناد مهم سياسي قرن محسوب مي‌شود، بويژه به دليل اثبات مفاد آن از جمله فروپاشي كمونيسم، خسارات شوروي به خاطر اتكاء به غرب، و متوقف شدن روند واگذاري منابع اقتصادي متحدين شوروي به اين كشور بسيار درخور اهميت است.امام خميني در اين پيام تلاش كردند تا به گورباچف چند نكته را تفهيم كنند:1. برخلاف تصور ماركس و لنين، اسلام و ارزش‌هاي ديني، پديده‌هايي ماندگار و روح‌بخش ملت‌ها هستند.2. كمونيسم و مكاتب مادي وهم و خيالند و ناپايدار و فروپاشيدني هستند.3. غرب تكيه‌گاه قابل اعتمادي براي حل مشكلات روسيه نيست.با اين همه، گورباچف هشدار امام خميني را جدي نگرفت و در نتيجه عواقب ناشي از اين بي‌توجهي همانگونه كه در پيام امام خميني پيش‌بيني شده بود، تحقق يافت يعني از يك‌سو به گورباچف ثابت شد كه پناه بردن به كانون سرمايه‌داري غرب دردي از روسيه را دوا نمي‌كند(12) و از جانب ديگر «ديگران» به ميدان آمدند و به بهانه جبران اشتباهات وي، او را به حاشيه راندند. (13)در سالگرد رحلت امام خميني در 1378 گورباچف طي مصاحبه‌اي با خبرنگار واحد مركزي خبر در مسكو از اينكه به هشدارهاي آن روز بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران بي‌اعتنائي كرده بود، اظهار تأسف نمود. وي در اين مصاحبه اظهار داشت.(14)«مخاطب پيام آيت‌الله خميني از نظر من، همه اعصار در طول تاريخ بود». وي افزود «زماني كه من اين پيام را دريافت كردم احساس كردم كه شخصي كه اين پيام را نوشته بود متفكر و دلسوز براي سرنوشت جهان است. من از مطالعه اين پيام استنباط كردم كه او كسي است كه براي جهان نگران است و مايل است من انقلاب اسلامي را بيشتر بشناسم و درك كنم» گورباچف سپس با تشريح نابسامانيهاي اقتصادي و سياسي روسيه، تصريح كرد «اگر ما پيشگوييهاي آيت‌الله خميني را در آن پيام جدي مي‌گرفتيم امروز قطعاً شاهد چنين وضعيتي نبوديم.» گورباچف در مصاحبه خود با خبرنگار واحد مركزي خبري به روابط روسيه با غرب اشاره كرده و تصريح نمود كه «اقتصاد روسيه از همان ابتدا در حال ريزش و سقوط بود و ما در واقع نمي‌توانستيم همگام با غرب عمل كنيم... ما از جنگ سرد صرفنظر كرده و شروع به برقراري روابط با كشورها نموديم. اما غربي‌ها در اين نبرد، پيروز شدند....»خطاي گورباچف اين بود كه روند حركتي را كه در شوروي به‌عنوان «اصلاحات» شناخته شده بود، با خواست و اراده غرب همراه و هماهنگ كرد. در نتيجه هر روز استقلال و اقتدار كشورش را در برابر غرب به‌طور ناخواسته تضعيف نمود و در عوض پايگاهها و نقاط اتكاء فعاليت غرب از داخل شوروي را تقويت نمود. گروههايي كه هيچ اعتقادي به تماميت ارضي و حاكميت ملي شوروي نداشتند مثل قارچ روئيدند و با متينگ‌ها و گردهمايي‌هاي تحريك‌كننده و آشوب‌طلبانه در ليتواني، استواني، اوكراين، تاتارستان، گرجستان و نقاط ديگر بر طبل قوميت‌خواهي و ملي‌گرايي و خودمختاري طلبي كوبيدند و هر روز بيش از روز قبل، امنيت ملي شوروي را از درون و با حمايت بيروني مورد تهديد قرار دادند. پانوشت‌ها:1ـ به نقل از صحيفه امام، ج 21، ص 2202ـ بخشي از آية 55 سورة بقره: قوم حضرت موسي به ايشان گفت: «ما به تو ايمان نمي‌آوريم مگر اينكه خدا را آشكارا ببينيم.»3ـ سورة انعام آية 103: «او[خدا] را هيچ چشمي درك نمي‌كند و او بينندگان را درك مي‌كند، و او نامرئي و آگاه است.»4ـ ابونصر فارابي (فوت 339 هـ ق) از بزرگترين فيلسوفان ايراني است. او زبان عربي و فلسفه را در بغداد فرار گرفت و كتابهاي ارسطو را مطالعه كرد. پس از آن به حلب و دمشق رفت و به تأليف پرداخت. فارابي به سبب شرحي كه برآثار ارسطو نوشته است به «المعلم الثاني» مشهور شده است و مقام او را بعد از ارسطو قرار داده‌اند. فارابي در همة علوم عهد خود استاد و صاحب تأليف است.5ـ شيخ‌الرئيس ابوعلي سينا (فوت 428 هـ ق) پزشك و فيلسوف و نويسندة ايراني كه مقام وزارت داشت از بزرگترين حكيمان و عالمان جهان به شمار مي‌آيد. سينا آثار متعددي دارد و در حدود 240 كتاب و رساله از او نام مي‌برند كه بسياري از آنها به زبانهاي مختلف ترجمه شده است. از معروفترين آثار او، كتاب شفا، قانون، اشارات، نجات و دانشنامة علايي است. ابوعلي‌سينا در علوم حكمت و فلسفه و طب و رياضي استادي داشت.6ـ شيخ شهاب‌الدين سهروردي (مقتول به سال 587 هـ ق) از بزرگترين فيلسوفان ايران است. در شهر«سهرورد» متولد شد و نزد شيخ مجدالدين جبلي استاد فخر رازي حكمت و فقه آموخت و در فنون فلسفه استاد گشت. چون در بعضي موارد نظر سهروردي با عقايد قدما اختلاف داشت و اصطلاحات دين زرتشت را به كار مي‌برد، او را به الحاد متهم كردند و همين امر باعث شد كه علماي حلب، صلاح‌الدين ايوبي، فرمانرواي مصر و شام را به قتل او وادار سازند. شهاب‌الدين سهروردي فيلسوفي عارف و صاحب 49 كتاب و رساله است.7ـ صدرالدين محمدبن‌ابراهيم شيرازي معروف به ملاصدرا (فوت 1050 هـ ق) از فيلسوفان و حكيمان قرن يازدهم در شيراز متولد شد و پس از مرگ پدر به اصفهان سفر كرد و نزد ميرداماد و شيخ بهايي به تحصيل پرداخت. پس از آن چند بار به زيارت مكه رفت. ملاصدرا افكار فلسفي دقيق داشت و تأليفاتش در حكمت، مرجع و مأخذ اهل علم بوده است. مهمترين آثار او به زبان عربي است. ملاصدرا را مي‌توان از افتخارهاي عصر صفويه به شمار آورد. 8ـ محي‌الدين بن عربي يكي از بزرگترين حكما و فلاسفة اسلامي است كه آثار او به‌عنوان مأخذ و منبع، مورد استفادة فلاسفه و حكماي بعد از او قرار گرفته است.9ـ لنين، پايه‌گذار كمونيسم در اتحاد جماهير شوروي، دين را افيون جامعه مي‌دانست كه بعداً اين نظريه حتي از سوي خود كمونيستها نيز باطل اعلام گرديد.10ـ آيت‌الله جوادي آملي پس از بازگشت از اين سفر شرح مبسوطي بر پيام امام خميني به گورباچف نوشت كه با عنوان «آواي توحيد» از سوي مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني به چاپ رسيد.11ـ به نقل از صحيفه امام، ج 21، ص 29812ـ از يك سال قبل از انتشار پيام امام خميني كه گورباچف دكترين خود موسوم به گلاسنوست ـ توسعه سياسي ـ و پرسترويكا ـ توسعه اقتصادي ـ را انتشار داد تا 30 آذر 1370 كه اتحاد جماهير شوروي عملاً فرو پاشيد، صفحات مطبوعات جهان مملو از گلايه‌ها و انتقادات گورباچف و ديگر مقامات دولتي مسكو از دولت‌هاي غربي به خاطر خلف وعده آنان در اعطاي كمك به شوروي بوده است. در طي اين مدت تخريب ديوار برلين ـ آبان 1368ـ اعلام رسمي پايان جنگ سرد از سوي سخنگوي كرملين ـ آذر 1368ـ اعلام لغو حاكميت كمونيسم بر قانون اساسي شوروي ـ بهمن 1368 ـ هضم شدن آلمان شرقي در آلمان غربي در قالب وحدت دو كشور ـ مهر 1369 ـ پيروزي يلتسين در انتخابات روسيه و حمايت غرب از وي ـ تير 1370 ـ كودتاي هدفمند عليه گورباچف و شاخص‌تر شدن يلتسين در جامعه شوروي ـ مرداد 1370 ـ و سرانجام تأسيس جامعه كشورهاي مشترك‌المنافع به‌عنوان جانشين شوروي كه به منزله پايان رهبري گورباچف بود ـ آذر 1370 ـ مهم‌ترين رويدادهاي مقطع مورد نظر در شوروي محسوب مي‌شد. اين رويدادها عموماً از تضعيف تدريجي شوروي و حذف مرحله به مرحله گورباچف حكايت مي‌كرد. 13ـ يلتسين در آذر 1370 «جامعه كشورهاي مستقل مشترك‌المنافع» را جايگزين اتحاد جماهير شوروي كرد و به عمر اين اتحاد و رهبري گورباچف خاتمه داد و گورباچف بعدها به اين نقشه برنامه‌ريزي شده كه از حمايت غرب برخوردار بود اعتراف كرد. 14ـ روزنامه جمهوري اسلامي، 11/3/1378
موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي
  برچسب‌ها: دو تصوير از ارسال نامه امام خميني براي گورباچف ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 12:5 | نظرات شما (0) اين 7 نفر مأموران اطلاعاتي شوروي در ايران بودند دوشنبه ۱۳۹۲/۰۹/۱۱
1ـ لئونيد شبارشين: مأمور عالي رتبه اطلاعاتي شوروي در پوشش «رايزن سفارت شوروي» در ايران. او در تاريخ 27/2/58 وارد ايران شد و در تماس مستقيم با نورالدين كيانوري قرار گرفت. وي در پي پناهندگي ولاديميركوزيچكين به غرب از ايران خارج شد. 2ـ ولاديميركوزيچكين: مأمور اطلاعاتي شوروي با پوشش دبير سوم سفارت شوروي در ايران. وي عامل انتليجنس سرويس انگلستان ) MI - 6 )در سازمان‌ اطلاعاتي شوروي بود. او با گاگيك آوانسيان در ملاقاتهاي كيانوري با شبارشين نقش راننده را ايفا مي‌كرد. 3ـ حسين قلي‌اوف: مأمور اطلاعاتي شوروي با پوشش دبير سوم سفارت شوروي در ايران بود. او در ارتباط با فرج‌الله ميزاني، نورالدين كيانوري، محمدمهدي پرتوي، رحمان هاتفي و سعيد آذرنگ قرار داشت و در تاريخ 15/2/1362 توسط وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران اخراج شد. 4ـ گنادي‌بيچكوفك: مأمور اطلاعاتي شوروي كه در تاريخ 22/11/58 با پوشش كارمند نمايندگي بازرگاني شوروي وارد ايران شد. وي با نام مستعمار «الهام» در ارتباط با شاهرخ جهانگيري بود.5ـ سرگي شيرين: مأمور اطلاعاتي شوروي كه در تاريخ 17/12/1358 با پوشش كارمند نمايندگي بازرگاني شوروي وارد ايران شد و با يكي از عوامل كا. گ. ب درحزب توده به نام فريدون فم تفرشي رابطه داشت.6ـ آوجان فليكس: مأمور اطلاعاتي شوروي كه در تاريخ 16/6/56 با پوشش كارمند نمايندگي شوروي وارد ايران شد و در ارتباط با گاگيك آوانسيان و حبيب‌الله فروغيان قرار داشت. خروج وي از ايران در تاريخ 14/9/1360 قطعي شد. 7ـ محمدابراهيم سروري: مأمور اطلاعاتي كا. گ. ب و سازمان اطلاعاتي رژيم افغانستان (خاد)، در تاريخ 17/10/1359 با پوشش دبير اول و متصدي امور كنسولگري افغانستان وارد ايران شد و با نام مستعمار «سرور» با حبيب‌الله فروغيان و يكي ديگر از عناصر حزب توده در تماس بود.
حزب توده ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، 1369 برچسب‌ها: اين 7 نفر مأموران اطلاعاتي شوروي در ايران بودند ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 11:21 | نظرات شما (0) تصاويري از محمدرضا پهلوي در ميدان سرخ مسكو - 1344 سه شنبه ۱۳۹۲/۰۴/۱۱
برچسب‌ها: عکس محمدرضا پهلوي در ميدان سرخ مسكو ارسال شده توسط شورای نویسندگان در ساعت 13:37 | نظرات شما (0) نابغه کا.گ.ب چگونه به ریاست کرملین رسید؟ + تصاویر و فیلم یکشنبه ۱۳۹۲/۰۴/۰۲
در ویلای خاکستری رنگ به شماره 4 در "آنجلیکا اشتراس (خیابان آنجلیکا)" در درسدن آلمان، بر روی تپه‌ای مشرف به رودخانه الب، سرگرد جوانی در پلیس مخفی شوروی در نیمه دوم دهه 80 به جذب نیروهایی  برای جاسوسی از اروپا و بویژه اروپای شرقی مشغول بود.


خانه‌ای در درسدن آلمان که پوتین و یگان تحت امرش در کا.گ.ب و با همکاری "استاسی" پلیس مخفی آلمان شرقی فعالیت می‌کردند. پوتین 17 سال در شاخه اطلاعات خارجی کا.گ.ب خدمت کرد و به درجه سرهنگ دوم رسید
این افسر مخفی در پی آلمان شرقی‌هایی بود که دلیل باورپذیری برای سفر به خارج از کشور داشتند، همچون استادان دانشگاه، خبرنگاران، دانشمندان و تکنیسین‌ها.
 
عملیات مخفی در اروپا
 
این مأموران در طول سفرهای به اصطلاح کاری خود می‌توانستند به طور پنهانی با جاسوسان دیگر که به طور دائمی در غرب مستقر بودند مرتبط شوند. بنا به گفته کارشناسان اطلاعاتی آلمان که وظایف پوتین را تشریح می‌کردند، هدف وی نفوذ سطح بالا، ربودن فناوری غربی‌ها و اطلاعات محرمانه ناتو بود. یکی از اسنادی که به تازگی کشف شده حاکی از آن است که پوتین قصد داشته مأمورانی را جذب کند تا برای "ارتباطات ویژه" تعلیم ببینند، اما این کار با چه هدفی صورت می‌گرفته، مشخص نیست.
پوتین در لباس فرم کا.گ.ب
 
پوتین تا به امروز همواره از سرویس اطلاعاتی دوران شوروی دفاع کرده و حتی به تازگی گفته که ایستادن در برابر آژانسی که سالیان سال برایش کار کرده اقدامی "ریاکارانه" می‌بود. پوتین که وطن‌پرستی دوآتشه است یک بار گفته که حاضر به خواندن حتی یک کتاب به قلم پناهندگان سیاسی روس به کشورهای بیگانه نیست، چرا که "نمی‌توانم کتاب‌های افرادی را بخوانم که به سرزمین مادری خود خیانت کرده‌اند ".
ولادیمیر ولادیمیرویچ پوتین در سال 1952 ميلادي در شهر لنینگراد، سن‌پترزبورگ کنونی، اندکی پیش از مرگ استالین به دنیا آمد. پدرش سرکارگر کارخانه بود. در سال 1970 ميلادي، وارد دانشگاه  دولتی لنینگراد شد و در رشته حقوق شروع به تحصیل کرد، اما اتحاد جماهیر شوروی کشوری نبود که تحت قانون اداره شود. به گفته یکی از استادان وی در دانشگاه هدف گروه حقوق، آموزش نیرو برای کا.گ.ب، پلیس و پست‌های دولتی بود.

 
پوتین بعدها بازگو می‌کند که پیش از آن که در سال 1975 فارغ‌التحصیل شود، کا‌.گ.ب او را برای به خدمت درآوردن در نظر گرفته بود. وی می‌گوید "از خانواده‌ای متوسط‌م و تقریباً در تمام طول عمرم نیز شیوه زندگی من به همین منوال بوده. همواره مانند یک فرد معمولی و عادی زندگی کرده‌ام و هیچ گاه رابطه‌ام را با گذشته‌ام قطع نکرده‌ام." 
پدر و مادر پوتین از بازماندگان محاصره لنینگراد هستند، یکی از تاریک‌ترین دوران تاریخ روسیه، دورانی که حدود یک میلیون نفر در آن جان باختند. در مورد گذشته پوتین و اجداد وی تنها تا پدربزرگ او مدارک ثبت شده وجود دارد و پیش از آن هیچ خانواده یا شخصی با نام خانوادگی پوتین وجود نداشته و سابقه‌ای برای آن‌ها یافت نمی‌شود. 

پوتین در آغوش مادر و در کنار مادربزرگش
پدربزرگ پوتین (اسپریدون ایوانوویچ پوتین Spiridon Ivanovich Putin) یک آشپز بود که به‌دلیل مهارت بسیار، در نهایت به سمت سرآشپز ویژه استالین برگزیده شد و تا آخر عمر برای جوزف استالین آشپزی می‌کرد. پیش از استالین، وی از جمله آشپزهای لنین بود.
 
در اوایل دهه 80، پوتین پس از چند سال جاسوسی بیگانگان در لنینگراد به مسکو احضار شد تا در مؤسسه آموزشی نیروهای اطلاعاتی برگزیده بیگانگان شرکت کند، و سپس به آلمان شرقی اعزام شد. او در سن 32 سالگی، وقتی آلمان شرقی یکی از اهداف اصلی مسکو بود، وارد درسدن شد. در آن زمان 380 هزار نیروی شوروی و موشک‌های میان‌برد شوروی در جمهوری دموکراتیک آلمان مستقر بودند. برلین همواره مرکز تنش جنگ سرد بود.

پدر و مادر ولادیمیر پوتین
 
در آن زمان، چندین هزار افسر کا.گ.ب به مرکز فرماندهی‌ در منطقه کارلزهورست (Karlshorst) خارج از برلین اعزام شدند. سرویس اطلاعات نظامی شوروی در آلمان شرقی نیز پایگاه داشت. اما بزرگ‌ترین عملیات اطلاعاتی، پلیس  مخفی آلمان شرقی، استاسی (Stasi)، بود که همواره صدها هزار تن از شهروندان را زیر نظر داشتن و میلیون‌ها سند و مدرک ثبت کرده بود.
 
شبکه گسترده استاسی اغلب مورد استفاده کا.گ.ب قرار می‌گرفت، و اطلاعات به صورت خام مستقیماً به مسکو ارسال می‌شدند. حزب کمونیست آلمان شرقی، در آن زمان به رهبری اریش هانکر (Honecker) حتی با اینکه میخاییل گورباچف اصلاحات سیاسی و اقتصادی را بصورت آزمایشی در شوروی آغاز کرده بود، کوچک‌ترین نرمشی از خود نشان نمی‌داد.

پلیس مخفی آلمان شرقی (استاسی) صدها هزار تن از شهروندان را زیر نظر داشت
 
از مأموریت ویژه پوتین در درسدن اطلاعات اندکی در دست است، اما بنا بر گفته کارشناسان و اسناد موجود، وی وظایف متعددی بر عهده داشته، از جمله به خدمت گرفتن و آماده‌سازی مأموران مخفی. همکاری پوتین با استاسی برای وی یک مدال برنز در نوامبر 1987 ميلادي، از سرویس امنیتی آلمان شرقی به ارمغان آورد، اما این که وی دقیقاً در چه زمینه‌ای با آن‌ها همکاری می‌کرده مشخص نیست.
 
 
حضور مؤثر در پشت پرده سیاست
 
پوتین تا پیش از آن که در ماه آگوست از سوی رئیس جمهور وقت بوریس یلتسین به عنوان رئیس دفتر وی برگزیده شود، چهره مشهوری نبوده است. وی قبل از آن به مدت 17 سال مأمور مخفی بازوی اطلاعات خارجی "کا گ ب" شوروی بود و تنها تا درجه سرهنگ دومی ارتقا یافته بود. بعدها، در سمت دستیار شهردار بداخلاق و جنجالی سنت پترزبورگ، دومین شهر بزرگ روسیه و زادگاه پوتین، همچنان اصرار داشت که به فعالیت در پشت صحنه سیاست ادامه دهد.
 
با این حال، حرفه پوتین ایجاب می‌کرد که وی شاهد دست اول پایان جنگ سرد باشد. پوتین از خط مقدم آلمان شرقی به خوبی می‌دید که اقتصادهای مرکزی شرقی رو به زوال می‌رفتند. در سن‌پترزبورگ، وی به طور آزمایشی قدم در مسیر ناهموار گذار اولیه روسیه به نظام بازار آزاد و دموکراتیک گذاشت.

 
اینکه این تجربه‌ها برای پوتین چه ثمره‌ای داشته روشن نیست. او این باور را که هیچ جایگزینی برای بازار آزاد وجود ندارد، با آغوش باز پذیرفته و به صراحت به نقاط ضعف اقتصاد روسیه اقرار کرده است. اما وی نسبت به تأکید بر نقش یک دولت مقتدر نیز اشتیاق نشان داده است. به گفته وی، اقتصاد روسیه بسیار مجرمانه شده است، اما تا کنون تنها به اشاره به اینکه در برابر غول‌های تجاری حاکم بر آن خواهد ایستاد بسنده کرده است.
 
پوتین هرگز برای ریاست جمهوری، کمپین تشکیل نداده؛ و دو سال پیش در مصاحبه‌ای اعلام کرد که از کمپین‌ بیزار است. او گفت "این ریاکاری یک نفر را نشان می‌دهد که وعده‌ای بدهد که از پسش برنمی‌آید. پس یا باید احمق باشید که ندانید وعده‌ای که می‌دهید چه معنایی دارد، یا آگاهانه دروغ بگویید."
 
 
 
گفته می‌شود پوتین پس از بازگشت به سن‌پترزبورگ به مدت یک سال و نیم در سمت دستیار رئیس دانشگاه در امور بین‌الملل مشغول به کار شد؛ اما این تنها ظاهر قضیه بود. او همچنان برای کا.گ.ب کار می‌کرد و مشغول به خدمت گرفتن جاسوس‌های جدید بود. پوتین به تازگی اقرار کرده که وی" افسر نفوذی کا.گ.ب بوده" و رئیس  دانشگاه از این موضوع خبر  نداشته است.

تصویری که گفته می‌شود پوتین در نخستین دیدار رسمی ریگان رئیس‌جمهور وقت آمریکا به عنوان افسر کا.گ.ب حضور داشت
 
پوتین در مصاحبه‌ای گفته که در کا.گ.ب به درجات بالاتر ارتقا نیافت زیرا نمی‌خواسته خانواده‌اش به مسکو منتقل شوند. "من دو بچه کوچک و پدر و مادر پیر دارم. آنها بالای 80 سال دارند و ما همه با هم زندگی می‌کنیم. آن‌ها درطول جنگ از محاصره جان سالم به در برده‌اند. چطور می‌توانم آنها را از زادگاهشان دور کنم؟ نمی‌توانم تنهايشان بگذارم."
در سال‌های ابتدایی پس از فروپاشی شوروی، پوتین ریاست کمیته‌ای برای جذب شرکت‌های خارجی به سن‌پترزبورگ را برعهده گرفت. وی که به زبان آلمانی نیز مسلط بود از برخی از شرکت‌های آلمانی، از جمله بانک‌های آلمان، دعوت به سرمایه‌گذاری در سنت پترزبورگ کرد. در پی این فعالیت‌ها و تلاش‌های پوتین، مبادله ارز آزاد شد و هتل‌ها به بخش خصوصی تحویل داده شدند.

پوتین درکنار ‌آناتولی زوبشاک، نخستین شهردار سنت‌پترزبورگ
 
پس از شکست زوبشاک (Sobchak) شهردار سنت‌ پترزبورگ در سال 1996 ميلادي، پوتین که سمت معاونت وی را بر عهده داشت، راهی مسکو شد. زوبشاک معلم و راهنمای پوتین و مدودف نیز بود. در آنجا، باز هم به دلایلی نامعلوم، وی با سرعت قابل توجهی در مسیر حرفه‌ایش حرکت کرد. در ابتدا مدتی در کرملین مشغول به کار شد، سپس در سال 1998 ميلادي، مدیر سرویس امنیتی فدرال، جانشین داخلی کا.گ.ب، شد، و بعدها نیز در سمت رئیس شورای امنیتی کرملین وظایف جدیدی پذیرفت. در همین مدت فرصتی برای تکمیل رساله خود پیدا کرد و در ژوئیه 1997 ميلادي به درجه پرافتخار "نماینده علم" معادل دکترا، از مؤسسه معدن سن‌پترزبورگ رسید. پوتین در تاریخ 26 مارس 2000 برای بار نخست و در تاریخ 14 مارس 2004 ميلادي نیز دوباره به ریاست جمهوری برگزیده شد. در تاریخ 8 مه 2008 نیز پس از انتخاب "دیمیتری مدودف" در انتخابات ریاست جمهوری، به سمت نخست وزیری انتخاب شد.
 
آغاز حیات سیاسی پوتین؛ آخرین روزهای قرن 20
ورود ولادیمیر پوتین به سطح اول سیاست و قدرت در روسیه به آخرین روزهای سال 1999 ميلادي باز می‌گردد. "یِوگِنی ماکسیموویچ پریماکوف" (Yevgeny Maksimovich Primakov ) از سیاستمداران با سابقه روسیه از جمله چهره‌هایی بود که در به قدرت رسیدن پوتین نقشی تعیین‌کننده ایفا کرد.

پریماکوف از جمله چهره‌های تأثیرگذار در به قدرت رسیدن پوتین بود
پریماکوف سمت‌های مختلفی در وزارت خارجه،‌ نخست‌وزیری، سخنگوی شورای‌عالی اتحاد جماهیر شوروی و رئیس سرویس اطلاعات شوروی را بر عهده داشت.
در زمان ریاست جمهوری "بوریس یلتسین" و پس از پشت سر گذاشتن بحران اقتصادی در سال 1998 ميلادي، کابینه روسیه متشکل از وزرای حزب کمونیست فدراسیون روسیه بود و پریماکوف در این زمان،‌ نخست‌وزیر روسیه بود. یلتسین به دلایل مختلف، از جمله خودداری پریماکوف از برکناری وزرای وابسته به حزب کمونیست روسیه، پریماکوف را برکنار کرد. در آن زمان حزب کمونیست در صدد اعلام جرم علیه یلتسین و تحت تعقیب قرار دادن وی بود که البته به نتیجه نرسید.
 

خوش و بش بوریس یلتسین در زمان تحویل قدرت به پوتین در 31 دسامبر 1999 ميلادي
 
یکی از دلایل اصلی این اقدام یلتسین، ترس از محبوبیت و اقبال بیشتر پریماکوف بود. یلتسین نسبت به بقای قدرت خود احساس خطر کرده بود، به همین دلیل پریماکوف را برکنار کرد. برکناری پریماکوف در اواسط سال 1999 میلادی صورت گرفت و پس از آن ریاست جمهوری یلستین نیز دوام چندانی نیافت و در اواخر همان سال مجبور به استعفا شد و کرملین را به پوتین واگذار کرد. 

پوتین سه ماه بعد از بازنشستگی یلتسین، در انتخابات رسماً به عنوان رئیس‌جمهور روسیه انتخاب شد
پوتین با سخنرانی موسوم به "سخنرانی پایان هزاره" در 29 دسامبر 1999 ميلادي، رسماً وارد میدان سیاست روسیه در سطح اول آن یعنی ریاست جمهوری شد و پس از برگزاری انتخابات، اواسط سال 2000 میلادی، سوگند یاد کرد.
 
سه دهه حضور معنادار یک یهودی در تیم کرملین
یکی از معماهای پوتین و تیم‌های همراه وی، مهره‌ای یهودی‌ است که بیش از سه دهه در زمان شوروی و پس از آن در کرملین حضور داشته است. "سرگئی ادواردوویچ پریخودکو" از جمله مشاوران ارشد پوتین در حوزه سیاست‌ خارجی است که از دهه 70 میلادی در سمت‌های مختلفی چون مشاور وزارت خارجه شوروی سابق، دبیر اول سفارت روسیه در چک و مشاور پوتین، همواره در تیم کرملین حضور داشته است. پریخودکو هیچ‌گاه سمتی فراتر از معاونت یا مشاور نداشته اما اغلب یکی از اعضای ثابت در تصمیم‌گیری‌ها بوده است.

سرگئی پریخودکو مهره مرموز یهودی در کرملین
با اینکه درباره تمام مقامات روسیه و شوروی سابق اطلاعات کاملی در دسترس قرار دارد، اطلاعات بیشتری در مورد سوابق و پیشینه خانوادگی و ... این مهره یهودی تیم کرملین در دسترس نیست و صرفاً به مسؤولیت‌های وی در کرملین اشاره شده است.
 
 
پوتین: هنرهای رزمی مهارت‌هایی را به انسان می‌آموزد که هر سیاستمداری به آن نیاز دارد
پوتین به ورزش‌های گوناگونی علاقه‌مند است و خودش علت این علاقه را کسب تجربه‌های تازه می‌داند. "من از هر چیز جدیدی خوشم می‌آید. از یادگیری چیزهای جدید لذت می‌برم. خودِ این روند است که برای من لذت‌بخش است."
 
پوتین به‌شدت معتقد است که هنرهای رزمی دانش، توانمندی و مهارت‌هایی را به انسان می‌آموزد که هر سیاستمداری به آن نیاز دارد. به باور او جودو هم جسم و هم روح شما را تربیت می‌کند. این ورزش قدرت، واکنش، تحمل را بهبود می‌بخشد و به فرد خویشتن‌داری، توانایی اتخاذ تصمیم درست در لحظه و چگونگی کشف نقاط مثبت و منفی حریف را می‌آموزد. 
 

 
 
 
فیلم / پوتین در حال تمرین و مبارزه جودو
دانلود
در ابتدا مادرش با تصمیم وی برای آغاز جودو موافق نبود. "هر بار که به تمرین می‌رفتم، غر می‌زد که 'باز می‌رود دعوا' ". تا اینکه یک روز مربی پوتین به خانه آنها آمد و از  فعالیت‌ها و موفقیت‌های وی برای پدر و مادرش تعریف کرد. از آن به بعد نگرش خانواده‌اش به فعالیت ورزشی او از این رو به آن رو شد.
 
سوپرمن روسیه؛ از شکار و ورزش‌های رزمی تا نواختن پیانو و گیتار و خوانندگی
 
 
 
 
 
رئیس‌جمهور روسیه در زمینه مهارت‌های فردی نیز همانند سیاست، همانند یک نابغه خود را نشان داده است. پوتین در رشته‌های بسیاری به درجات عالی و حرفه‌ای رسیده است. جودو، سامبو، کاراته، هاکی روی یخ، اسکی، سوارکاری، تیراندازی، خلبانی، ملوانی، رانندگی در فرمول یک، غواصی، نواختن سازهای مختلف چون پیانو و گیتار و ... از جمله رشته‌هایی است که پوتین در هریک دوره‌های تخصصی و حرفه‌ای گذرانده است.
پوتین از سن 11 سالگی، یادگیری جودو را آغاز کرده و اکنون به درجه استادی در این رشته رسیده است. به گفته خودش، در کودکی به‌شدت به هنرهای رزمی، فلسفه ویژه پنهان در پشت آنها، فرهنگ، رابطه با حریف و قوانین مبارزه علاقه‌مند شده است. در سپتامبر 2006، وی به سمت رئیس افتخاری اتحادیه جودوی اروپا برگزیده شد و در سال 2010 ميلادي نیز از دانشگاه یونگ کره جنوبی گواهی دکترای افتخاری جودو را دریافت کرد.
 
وی همپنین بارها به مقام قهرمانی سامبو در سن‌پترزبورگ رسیده و در این رشته نیز درجه استادی را کسب کرده است. او همچنین دارای کمربند مشکی کاراته است. پوتین به جز کاراته و جودو، دوره‌های آموزش هاکی روی یخ و اسکی را نیز گذرانده و در این دو رشته نیز مهارت بسیاری دارد.
 
 
تصاویری از مهارت‌های رئیس جمهور روسیه
 
دارایی‌های پوتین و تحول اقتصادی در دوره پس از یلتسین مخالفان پوتین و اپوزیسیون روسیه همواره اخبار و اطلاعاتی از دارایی‌ها و ثروت پوتین منتشر می‌کنند که البته تا کنون هیچ‌یک تأییدنشده و احتمال تأثیرپذیری این اخبار از گرایش‌ سیاسی منتشرکنندگان آن و دشمنی دیرینه آنها با شخص پوتین بسیار زیاد است. اخبار غیررسمی تأییدنشده در رسانه‌های غربی در این زمینه، حکایت از ثروت قابل توجه پوتین دارد. براین اساس،بنا بر پرونده‌ای که توسط یکی از رقبای نامزدی ریاست جمهوری پوتین مطرح شده، وی دارای 58 هواپیما و بالگرد، کلکسیون ساعت به ارزش 400 هزار پوند و بیش از 20 کاخ است. بنابر همین  گزارش‌های منتشر شده در رسانه‌های غربی و از سوی مخالفان وی، پوتین از سهامداران عمده شرکت گازپروم، شرکت مخابرات روسیه و دارای معادن طلا و  الماس است. در این گزارش همچنین ذکر شده که ولادیمیر پوتین دارای یک جت ایلوشین با کابین 111.3 میلیون پوندی، شامل حمامی با لوازمی از جنس طلا و یک توالت 50 هزار پوندی، است. به گفته بوریس نمتسوف، معاون نخست‌وزیر پیشین، در گزارشش گفته است که دارايی‌های پوتین "قابل مقایسه با دارایی‌های پادشاهان کشورهای حوزه خلیج فارس است." در این گزارش همچنین ذکر شده است که از جمله دارایی‌های رئیس جمهور یک قصر ایتالیایی به ارزش 600 میلیون پوند در گلندزیک در سواحل دریای سیاه و یک قایق تفریحی به ارزش 26 میلیون پوند با امکاناتی همچون جکوزی، سینما و آبشار مصنوعی است. البته برای رئیس جمهور کشوری به قدمت و بزرگی و جایگاه روسیه در مقایسه با کشورهایی نظیر "خرده کشورهای حاشیه خلیج فارس" موارد ذکر شده، چندان دور از ذهن به نظر نمی‌رسد. گرچه در کنار این ثروت، وضعیت معیشتی مردم روسیه نیز در دوره پوتین به شرایط بسیار مطلوبی رسیده است. آغاز روند بهبود شرایط اقتصادی از سال 2000 ميلادي
در اوایل دهه 2000، کشور روسیه بخت و اقبال فراوانی داشت. تولید نفت در این دوره بیش از دو سوم افزایش داشت و قیمت نفت سیزده برابر شد .نتیجتاً روسیه شاهد یک انقلاب مصرف‌کنندگان بود. درآمد واقعی 140درصد افزایش یافت و بيکاری کاهش چشمگیری داشت .در مورد برابری قدرت خرید، تولید ناخالص ملی از میزان 5. 951 دلار در سال 1999 به میزان 20. 276 دلار در سال 2008 افزایش یافت .بنابر آمارهای رسمی، تعداد افرادی که در سال 1999 زیر خط فقر بودند از میزان 30 درصد به میزان 13 درصد در سال 2008 رسید .این یک جهش بی‌سابقه در استانداردهای زندگی بود. حتی ایگور گایدر، نخست‌وزیر لیبرال بوریس یلسین در دهه‌ی 1990، نیز به تدریج این موضوع را پذیرفت و گفت: با وجود رشد 10ساله‌ درآمدهای واقعی و رشد 10 درصدی در هر سال، به دست آوردن شهرت و حمایت سیاسی کار دشواری نیست.

پوتین در کنار همسرش لودمیلا الکساندروا پوتین که به‌تازگی از یکدیگر جدا شدند
 
"در این دوره ما هم چنین شاهد بهبود در امر سلامت بودیم. نرخ امید به زندگی در مردان بین سال‌های 2005 تا 2012 از 59 سال به 64 سال رسید. بحران جمعیتی روسیه تحت کنترل در آمد. بنابر تخمین‌های رسمی در سال 2005، نرخ مرگ و میر حدود 700هزار نفر بود که در سال 2012 این میزان به 2500 نفر رسید." مشاور کرملین، "گلب پاولسکی" به خوبی می‌دانست که ارتقاء استانداردهای زندگی مردم روسیه، راز موفقیت پوتین است.  
   
»اینکه او تضمین‌کننده‌ رشد آرام ولی در عین حال مستمر استانداردهای زندگی بود، یک امر مهم به شمار می‌رفت. این موضوع بیشتر در دولت پوتین آشکار بود، چرا که دولت او به مسائل اقتصادی بیش از مسائل سیاسی اهمیت می‌داد. این تضمین یک موضوع حیاتی برای دولت او بود«.  
به لحاظ سرانه، روسیه در حال حاضر غنی‌ترین کشور غیردموکراتیک جهان است. تنها کشورهای دارای نظام قدرت‌طلبی که از روسیه ثروتمندتر هستند، کشورهای نفتی کوچک و یا کشورهای کوچک مانند سنگاپور هستند . روسیه به لحاظ سرانه با اختلاف زیادی، ثروتمندترین کشور بین گروه "برزیل - روسیه - هند - چین" محسوب می‌شود. درآمد روسیه  دو برابر چین است و قشر متوسط آن نیز دو برابر است. 15 درصد از مردم روسیه، درآمدی بیش از 50.000 دلار در سال دارند. مردم روسیه هم چنین با دیگر نقاط دنیا نیز در ارتباط هستند: هر سال بیش از 10میلیون نفر از مردم روسیه به خارج سفر می‌کنند و حدود یک میلیون نفر نیز در اروپا زندگی و یا تحصیل می‌کنند. پوتین و مدیریت بحران‌ها
یکی اتهاماتی که همواره به پوتین نسبت داده شده نقش وی در انتشار اطلاعات گمراه‌کننده از سوی دولت درباره حمله به چچن بوده است. به گفته منتقدان وی، استعداد پوتین در داستان‌سرایی در توضیحاتش درباره جنگ به خوبی آشکار است. برای نمونه، پوتین به نویسندگان و خبرنگاران گفته بود که ارتش هیچ اطلاعاتی را از رسانه‌های خبری پنهان نکرده است، حال آنکه ارتش همواره اطلاعات مربوط به تعداد تلفات، رخدادهای جنگ، حمله به غیرنظامیان و اهداف و روش‌هایش را محرمانه نگاه داشته است.

جنگ‌های اول و دوم چچن به روایت آمار غیر رسمی، نزدیک به یکصد هزار کشته برجای گذاشت  
اما "فلیس سوتوف" (svetov)، نویسنده‌ای که در کودکی در اردوگاه‌های زندانیان استالین اسیر بوده و طی تصفیه‌های سیاسی پدرش را از دست داده‌، نیز در این جلسه حضور داشت. به گفته وی، اظهارات پوتین با واقعیت همخوانی ندارد. پوتین نمونه کامل یک عضو کا.گ.ب است. اگر از آسمان برف هم ببارد، این قبیل افراد با خونسردی تمام به شما می‌گویند که هوا آفتابی است."
اما جنگ‌های چچن در سال‌های 1994 تا 1996 و حمله سال 1999 نیروهای روسیه به جدایی‌طلبان چچن، از جمله نقاط تیره در کارنامه مقامات روسیه در دوره یلتسین و پوتین است. در جنگ‌های اول و دوم چچن، در مجموع بنابر آمار رسمی 50 هزار نظامی و غیرنظامی و بنابر آمار غیررسمی، در حدود 100 هزار نفر کشته شدند که بسیاری از آن‌ها غیرنظامی بودند.
به اعتقاد یلتسین که به‌شدت مخالف جدایی و اعلام استقلال چچن بود، چچن از هویت مستقلی در داخل اتحاد جماهیر شوروی برخوردار نیست - هویتی که بالتیک، آسیای مرکزی و دیگر ایالات قفقازی از آن برخوردار بودند - بلکه جزئی از جمهوری سوسیالیست فدرال جماهیر شوروی بوده و بر طبق قانون اساسی شوروی، این منطقه حق انتزاع ندارد؛ (۲) در صورت اعطای چنین حقی به چچن، امکان پیوستن سایر گروه‌های نژادی داخل روسیه، مانند تاتارها به چچنی‌ها و درخواست انتزاع از فدراسیون روسیه متصور خواهد گردید؛(۳) و چچن از لحاظ موقعیت استراتژیک بر ساختارهای نفتی مسلط بوده و از این‌رو امکان در مخاطره قرار دادن اقتصاد کشور و کنترل آن بر منابع نفتی را داراست.
اما به دور از تمام مواضع منتقدان و مخالفان پوتین و اخبار رسانه‌های غربی بر ضد پوتین و مدیریت بحران وی، روسیه تحت ریاست جمهوری پوتین تا کنون با بحران‌های امنیتی بسیاری از جنگ گرفته تا ناآرامی‌های داخلی و گروگان‌گیری مواجه بوده و عمدتاً توانسته آنها را مدیریت کند. گرچه نباید از برخی ضعف‌ها و تلفات وارد شده نیز به‌سادگی گذشت، اما بحران‌هایی که با حمایت غرب برای پوتین تدارک دیده شده بود هیچ‌یک به نتیجه مورد نظر طراحان آن منتهی نشد. گروگان‌گیری در تئاتر مسکویکی از مهم‌ترین و خبرسازترین بحران‌های امنیت داخلی روسیه، جریان گروگان‌گیری در تئاتر مسکو در سال 2002 میلادی بود. شبه‌نظامیان جدایی‌طلب چچن در 23 اکتبر 2002، با حمله به تئاتر مسکو نزدیک به 900 غیرنظامی را گروگان گرفتند. گروگان‌گیران که در حدود 40 شبه‌نظامی چچنی بودند در قبال آزادسازی گروگان‌ها خواستار خروج نیروهای نظامی روسیه از چچن و پایان‌دادن به جنگ دوم چچن و به به رسمیت شناختن استقلال این منطقه شدند. این گروگان‌گیری که بیش از دو روز به طول انجامید تمام گروگان‌گیران کشته شده و 130 گروگان نیز درجریان عملیات آزادسازی گروگان‌ها کشته شدند.در زمان گروگان‌گیری و مطرح‌شدن درخواست شبه‌نظامیان چچنی، پوتین تأکید کرد که هیچ‌گونه مذاکره‌ای با تروریست‌ها نخواهد کرد و پس از آن دستور مداخله نیروهای امنیتی را صادر کرد. نیروهای امنیتی روسیه در عملیات رها‌سازی گروگان‌ها، با انتشار گازی ناشناخته از سیستم تهویه تئاتر، همه را بیهوش کردند و سپس وارد عمل شدند که در نهایت 130 نفر از گروگان‌ها و تمام 40 گروگان‌گیر دیگر کشته شدند.مقامات روسی تأکید دارند که به دلیل اینکه شبه‌نظامیان چچنی که به سلاح‌های نیمه‌سنگین مسلح بودند، تهدید کرده بودند که در صورت عدم توجه به خواسته‌های آن‌ها، تمام گروگان‌ها و خودشان را خواهند کشت. نیروهای امنیتی روسیه فرصتی برای از دست‌دادن نداشته و مجبور به انجام عملیات رهاسازی حتی به قیمت دادن تلفات شدند. در حادثه رهایی 900 گروگان تئاتر مسکو، 130 نفر از گروگان‌ها کشته شدند اگرچه این عملیات تلفات زیادی برجای گذاشت اما برخي مسؤولان عمليات آزادسازي همچنان معتقدند كه استفاده از اين گاز تنها راه پیش‌روی آنها بود. گازي مرگبار كه هنوز دولت روسيه استفاده از آن را تأييد نكرده است. با اين حال كارشناسان ديوان اروپايي حقوق بشر در سال 2011 استفاده از تركيبات كشنده و سمي را در اين گاز تأييد كردند و در نتيجه ديوان، روسيه را محكوم به پرداخت غرامت به گروگان‌ها و خانواده قربانيان كرد.یکی دیگر از نقاط ضعف حادثه تئاتر مسکو مدیریت نامناسب رسانه‌ای آن از داخل روسیه بود که این حادثه را به دستاویزی برای پروپاگاندا علیه نظام روسیه و شخص پوتین تبدیل کرد و تا هفته‌ها مانور تبلیغاتی بسیاری بر روی آن داده شد.کارشناسان روسی این حادثه را ناشی از تصمیم آمریکا به همسوسازی روسیه با سیاست‌های مبارزه تروریسم جمهوری‌خواهان حاکم بر کاخ سفید می‌دانند که با استفاده از عناصر جدایی‌طلب چچن، پای تروریسم را به مسکو باز کردند.گروگان‌گیری در مدرسه بسلان (Beslan)پس از حادثه تئاتر مسکو، در سال 2004 شبه‌نظامیان جدایی‌طلب اینگوشی و چچنی بار دیگر در سال 2004 به یک مدرسه در شهر بسلان مرکز جمهوری اوستیای شمالی در جنوب روسیه وارد شدند و هزار و 100 دانش‌آموز، معلم و والدین دانش‌آموزان را به گروگان گرفتند. این حادثه نیز پس از سه روز با تبادل آتش سنگین میان گروگان‌گیران و نیروهای امنیتی و با کشته‌شدن 380 نفر از گروگان‌ها و گروگان‌گیران به پایان رسید و بار دیگر موجی از انتقادات را بدلیل بالا بودن تلفات حادثه، به همراه داشت.  دانش‌آموزان گروگان‌گرفته شده در مدرسه بسلان گزارش هیئت تحقیق فدرال از اشتباهات بسیاری که منجر به این حادثه شد نام برد که مهم‌ترین‌ آن، سهل‌انگاری نیروهای امنیتی اوستیای شمالی بود که به‌رغم هشدارهای وزارت کشور روسیه مبنی بر احتمال انجام اقدامات خرابکارانه در مدرسه، در حفاظت همه‌جانبه از آن کوتاهی کرده و در نتیجه راه را برای ورود گروگان‌گیران به مدرسه هموار کرده بودند.البته این گزارش ایراداتی را نیز نسبت به اجرای عملیات نجات مطرح کرده بود که مهم‌ترین آن استفاده نیروهای امنیتی از نارنجک و گلوله‌باران سالنی‌ بود که گروگان‌ها نیز در آن حضور داشتند. بسیاری از خويشاوندان قربانيان بسلان بر اين عقیده بودند که اکثر گروگان‌ها به دست گروگان‌گيرها کشته نشدند بلکه در اثر استفاده ماموران امنيتی از سلاح سنگين جان خود را از دست دادند. اجساد کشته‌شدگان حادثه مدرسه بسلان پوتین پس از این حادثه گفته بود چنانچه مشخص شود مقامات دولتی در بروز فاجعه مقصر بوده‌اند، مورد بازخواست قرار خواهند گرفت اما همانند حادثه تئاتر مسکو که چند افسر متهم به سهل‌انگاری در آن حادثه تبرئه شدند،‌ در این مورد نیز پیگیری و بازخواست خاصی اتفاق نیفتاد.ناآرامی‌های پس از انتخاباتآخرین بحران داخلی که بطور خاص پوتین و مقبولیت وی را هدف قرار داده بود، ناآرامی‌ها و اعتراضات پس از انتخابات پارلمانی و ریاست‌جمهوری این کشور در آخرین روزهای سال 2011 میلادی آغاز شد. در انتخابات پارلمانی، حزب "روسیه متحد" و ولادیمیر پوتین پیروز انتخابات اعلام شدند که با ایراد شبهه از سوی سازمان امنیت و همکاری اروپا که ناظر انتخابات بود و وزیر امور خارجه وقت آمریکا هیلاری کلینتون، شائبه تخلفات انتخاباتی مطرح شد و هزاران نفر در مسکو به خیابان‌ها آمدند.حزب روسیه متحد و شخص پوتین که پیش از این از محبوبیتی 75 درصدی در بین مردم برخوردار بودند، پس از این انتخابات و ناآرامی‌های پس از آن به مرز 50 درصد سقوط کرد. دیمیتری مدودف رئیس جمهوری آن زمان روسیه، تأکید کرد که انتخابات عادلانه و دموکراتیک بوده است اما "جی کارنی" سخنگوی کاخ سفید بار دیگر با دخالت آشکار در روند انتخابات "نگرانی جدی" آمریکا را نسبت به رای گیری روسیه ابراز کرد. پس از بازگشت آرامش نسبی به فضای مسکو، پوتین طی سخنانی آمریکا و شخص هیلاری کلینتون را به دخالت در امور داخلی روسیه و تلاش برای ایجاد آشوب انتخاباتی در این کشور متهم کرد و روابط دو کشور روند گسست و سردی خود را پس از یک دوره چهارساله بازسازی در دوره مدودف، آغاز کرد. در جریان ناآرامی‌های پس از انتخابات مسکو که با طراحی آمریکا برای پایان‌دادن به امپراتوری پوتین اجرا شده بود، صدها نفر بازداشت شدند. همزمان با تظاهرات مخالفان پوتین در مسکو، هزاران نفر از طرفداران پوتین و حزب روسیه متحد نیز در حمایت از رئیس‌جمهور منتخب خود به خیابان‌ها آمده و پشتیبانی خود از پوتین را اعلام کردند.  
تهدید پرستوی پیر با سگ کا‌گ‌ب  
با فروپاشي اتحاد شوروي بسياري از مؤلفه‌ها و شاخص‌ها و معيارها و حتي متدهاي رفتاري سياستمداران روسيه در تعامل داخلي و خارجي تغيير كرده ولي از آنجا كه بيشترين تعداد از مقامات عالي‌رتبه در كرملين را افسران اطلاعاتي دوره اتحاد شوروي تشكيل مي‌دهند، برخي اسلوب‌هاي مديريت در تعاملات داخل و خارجي كماكان با شاخص‌هاي امنيتي ـ‌اطلاعاتي گذشته است. پوتين وقتي با خانم مركل كه ظاهراً در دوره جواني از پرستوهاي مؤثر در شبكه جاسوسي اتحاد شوروي بوده ، مشكل پيدا مي‌كند، با نشان دادن سگ‌هاي معروف کاگ‌ب كه ابزار ويژه كشتن جاسوسان بوده، پيام رساني مؤثري مي‌‌كند.      
پوتین که در بیشتر سفرهای خود سگش کانی را نیز همراه می‌برد، چند وقت پیش و در جریان دیدارش با مرکل، اين سگ را کنار پاي مرکل نشاند و موجب ناراحتي وي شد پوتين سگ را از کنار مرکل راند و با طعنه به او گفت: "فکر نمي‌کردم سگ شما را بترساند. او کار بدي نمي‌کند و خبرنگاران را دوست دارد."   جدایی پوتین از همسرشاما با وجود مدیریت نسبتاً مناسب پوتین در بحران‌های متعدد رخ داده در این کشور که هریک می‌توانست پایان بخش دوران وی باشد، پوتین در نهایت موفق نشد زندگی خصوصی خود را تا انتها مدیریت کند و چندی پیش رسماً طلاق خود را اعلام کردند.دلایل جدایی پوتین و لودمیلا را می‌توان بطور خلاصه در سه مورد ذکر کرد:- رقابت اقتصادی شکل‌گرفته میان پوتین و همسرش: همسر پوتین از جمله سرمایه‌داران روسیه و سهامدار شرکت‌های بزرگی نظیر شرکت مخابرات این کشور بود و در برخی موارد به رقیب اقتصادی پوتین تبدیل شده بود که این مسئله روابط خانوادگی آنها را نیز تحت تأثیر قرار داده بود.- طبع سرد و خشک پوتین: جامعه روسیه جامعه‌ای زن‌سالار است و پوتین نیز ذاتاً انسانی مغرور، غیرقابل انعطاف و سرد است که حاضر به نرمی نشان‌دادن حتی در برابر همسر خود نیست. از سوی دیگر، برخی نزدیکان پوتین نیز افشا کرده‌اند که وی برخورد مناسبی نیز با همسر خود نداشته و در مواردی حتی وی را کتک زده است!به اعتراف خود پوتین و همسرش، مدت‌هاست که هریک به زندگی خودشان مشغول هستند و طلاق عاطفی آنها سال‌هاست که انجام شده است.- رابطه با ژیمناست معروف: رسانه‌های روسی یکی از اصلی‌ترین عوامل طلاق پوتین و همسرش را رابطه احتمالی پوتین و قهرمان ژیمناستیک این کشور می‌دانند و حتی شایعات در این مورد حاکی از این است که پوتین از این رابطه یک فرزند نیز دارد. شش سال قبل خبر رابطه پنهانی پوتین و آلینا کابائوا خبرساز شد و تصاویری از خوش و بش رئیس جمهور و قهرمان ژیمناست نیز منتشر شد.کرملین تا کنون این شایعات را بطور کلی تکذیب کرده است.پوتین و تغییرات ظاهری!اما این روزها و پس از انتخاب مجدد پوتین به عنوان رئیس جمهور روسیه، تصاویر متفاوتی از وی منتشر می‌شود و گاه وی را با تغییراتی ظاهری نسبت به قبل مشاهده می‌کنیم. باید دید کرملین و شخص پوتین کدام‌یک را تأیید می‌کنند و چه توضیحی در مورد این تصاویر می‌دهند. منابع و مآخذ: http://rt.com/sport/gives-judo-master-class-wrestlershttp://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/vladimir-putin/9503469/Vladimir-Putin-the-Russian-presidents-life-of-four-yachts-and-58-aircraft.htmlhttp://eng.putin.kremlin.ruhttp://www.washingtonpost.com/wp-srv/inatl/longterm/russiagov/putin.htmhttp://en.rian.ru/russia/20110221/162701789.htmlhttp://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/northamerica/usa/5017264/Did-Vladimir-Putin-meet-Ronald-Reagan-as-an-undercover-KGB-man.htmlhttp://www.telegraph.co.uk/journalists/the-daily-beast/9801720/Where-is-Vladimir-Putins-wife-Lyudmila.htmlhttp://www.washingtonpost.com/world/politics-and-power-putins-ascent-in-russia/2008/01/17/gIQARY26tK_gallery.html#photo=31http://www.celebritynetworth.com/articles/celebrity/how-vladimir-putin-stashed-away-a-secret-70-billion-personal-fortunehttp://www.bornrich.com/vladmir-putin.htmlhttp://www.asnoor.ir/Files/InterviewAttachments/d4793c51b90c49a28ebde9305a6f7a92.PDFhttp://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%86%DA%86%D9%86http://investing.businessweek.com/research/stocks/private/person.asp?personId=26204420&privcapId=13339290&previousCapId=8088090&previousTitle=AVTOVAZhttp://russiaprofile.org/bg_people/resources_whoiswho_alphabet_p_prikhodko.html