محمد تقی امیراحمدی

محمدتقی خان امیراحمدی در ۱۲۸۴ در روستای تبریزق از قرا خلخال چشم به جهان گشود. در دوران کودکی پدرش یوسف خان که از مالکین محل بود به پرورش وآموزش او همت گذاشت و بهترین معلمان آن منطقه را برای تعلیم وی برگزید بنحوی که در ادبیات فارسی و قواعد عربی تبحر وافی یافت. مطالعات علمی وی به آن درجه ترقی یافت که، در آن زمان که اغلب مردمان سواد خواندن و نوشتن نداشتند، موفق به اخذ پروانه وکالت دادگستری شد و با اینکه داد کهتر از مهتر بستاد و با خودکامگی مسئولین وقت و مسندنشینان فاسد مقابله کرد و داد مظلوم از ظالم گرفت و این حقایق در سینه و خاطر گذشتگان منقوش است.

این مقابله تا بدانجا رسیدکه مسئولین با وی به مقابله برخاستند بنحوی که به بهانه مشکل ناچیزی که با آشنای خود پیدا کرد،بهانه ای بود که با قرار کفالت به زندان رفته، تا ترور شخصیتی گردد و دست از مقابله با آنها بردارد. خصومت ها تا جایی پیش رفت که وی با اینکه دارای املاک و دارایی های پدری بسیاری بود، بعلت عجز از معرفی کفیل مدتی را در بند گذراند، غافل از اینکه اعتقادات ظالم ستیزی وی ندای وجدانی و یقین های شخصی بوده و مسلما چنین فرد تحصیلکرده ای انتظار چنسن برخوردهایی را نیز داشت و بیم عاقبت نداشت، که بنیان اندیشه بر حسن عافیت نهاده بود.

در همان دوران در بحبوحه جنگ دوم جهانی که کشور ایران جولانگاه ابر قدرتهای شرق و غرب بود، منطقه آذربایجان در سیطره یکه تازی قوای شوروی قرار داشت و به بهانه مقابله با نفوذ دولت نازیسم قسمت شمال ایران از جمله آذربایجان را در سلطه خود قرار داده بود.  

هنوز یکماه نگذشته بود، که سربازان روسی محمد خان امیر اسکندری را در قریه شویر جلوی خانه اش به قتل رسانده و یکی از سربازان که اهل آذربایجان شوروی بوده می گوید هر جا خان و ملا ( روحانی) دیدیم میکشیم. این امر موجب نگرانی برای همه خوانین سنجبد گردید.

مرحوم امیرپور به اردبیل میرود و با فرمانده روس ها مذاکره میکند. فرمانده مذکور میگوید: "خوانین به اردبیل بیایند و به ما اطمینان دهند که کاری به کار نیروهای ما نداشته باشند و در صورت لزوم با نیروهای ما همکاری نمایند."

امیرپور برگشته ماوقع را به اطلاع خوانین میرساند. کریم خان صولتی و........ همراه امیرپور به اردبیل میروند و با فرمانده روسی مذاکره میکنند، ولی محمدتقی خان امیراحمدی از رفتن به اردبیل خودداری میکند و اولین نیروی شوروی که مشغول نقشه برداری در منطقه بود را در قریه تبریزق محل سکونتش خلع سلاح میکند. سرباز روسی علاوه بر اسلحه خود یک قبضه مسلسل که سربازان فراری نظامیه اردبیل به روستاییان داده بودند با خود حمل میکرد را نیز از سرباز روس میگیرد.

این امر موجب کدورت و برخوردهای متوالی بین نیروهای محمدتقی خان امیراحمدی و نیروهای شوروی میگردد. چون همواره نیروهای مهاجم از جنگ چریکی اجتناب میکنند، لذا به قریه کرندق میروند.

محمودخان امیراسکندری ، برادر خانم محمد تقی خان را برمیدارند و در قریه کمق با ایشان ملاقات و مذاکره میکنند.

محمد تقی خان امیراحمدی اسلحه سرباز روسی را به آنان میدهد و از دادن مسلسل ایران خودداری میکند، که با چند قبضه مسلسل دیگر که به دست روستاییان افتاده بود، طی نامه ای به وسیله مرحوم سررشته به فرمانداری اردبیل ارسال و اطاعت خود را به دولت ایران اعلام میدارد.

نیروهای شوروی که همواره نگران بودند یک بار شش سرباز را برای تروربه محل سکونت محمد تقی خان اعزام می کنند که موفق نمی شوند. بعد از چند روز یکی از افسران ترک زبان روسی با دو کامیون سرباز مجهز به مسلسل های سبک و سنگین و تفنگ و نارنجک انداز به قریه سنگ آباد آمده همراه کریم خان صولتی و امیرپور به کیوی سفلی میروند. مرحوم سید مهدی قائمی، روحانی جلیل القدر که با محمد تقی خان دوست صمیمی بود برداشته به قریه نیلق، خانه مرحوم ببر اصلان فیروزپور که همجوار با روستای تبریزق بود می آیند و مرحوم قائمی را برای ملاقات به سنگر محمد تقی خان می فرستند. ایشان در نتیجه اصرار مرحوم قائمی در انتهای باغ نیلق با افسر روسی ملاقات، یکی از تفنگداران محمد تقی خان بنام بیژن مرادی خلاصه صحبت آن در را در حضور آقای قائمی چنین بیان می کرد. افسر روسی به محمدتقی خان گفت: " ما می دانیم که عموها و پسرانشان در جنگ با قوای رضا شاه کشته شده اند و شما به خونخواهی اسلحه به دست گرفته اید چون شما پشتیبان خارجی ندارید، در اولین جنگ گلولتان تمام میشود، اگر قبول میکنید ما از شما پشتیبانی میکنیم و سلاح سبک و سنگین در اختیارتان می گذاریم" محمد تقی خان بعلت رودرواسی با اکراه گفتند: " فردا تا ساعت 9 صبح به شما پاسخ می دهم. "

روس ها چون جواب مساعد دریافت نمیکنند به سنگرهای محمد تقی خان حمله میکنند. ایشان با تاکتیک یک سنگر عقب نشینی میکنند. روس ها با اسلحه های مدرن مخصوصا تفنگ نارنجک افکن تا غروب به جنگ ادامه میدهند.

محمد تقی خان هروقت نیروهای مهاجم حمله میکردند، زن وبچه هایش را در روستاهای کوهستانی اسکان میداد. روس ها که نتیجه مطلوب از جنگ به دست نمی آورند، چند نفر از سربازانشان به همراهی کریم خان و ببر اصلان خان جهت آتش زدن به خانه محمد تقی خان اعزام میدارند. سربازان روسی در محلی که مشرف به خانه بوده مستقر شده و به خوانین دستور می دهند که بروند و خانه را آتش بزنید،مرحوم ببراصلان خان به یکی از عوامل خود بنام اشرف دستور میدهد چند بند علوفه را جدا نموده و دورتر از طایه علوفه آتش بزنید شخص مذکور از روی نادانی یا ایجاد خصومت بین خوانین همه طایه علوفه را به آتش کشید و مراجعت می کند سربازان روسی شعله آتش را مشاهده و به طرف قریه نیلق و سپس شبانه به اردبیل بر می گردند.

در جلسه ای که در تهران برگزار شد، روسای جمهور آمریکا و شوروی و چرچیل، وزیر انگلیس، دولت ایران ملزم به حفظ امنیت کاروان تدارکات ارسالی به شوروی و همچنین نیروهایشان کرده بودند.

فرمانده شوروی در اردبیل تعداد حدودا صد نفر ژاندارم به فرماندهی سروان حمزه خان برای مقابله با محمد تقی خان اعزام میکنند. افسر مذکور به همراه خوانین ذکر شده به سراغ محمد تقی خان می آیند. ایشان برای اجتناب از جنگ با نیروهای ایرانی، به همراه خانواده و نیروهای مسلح خود تا مرز سراب، قریه مجید آباد، بالای کوه سائین میروند و یک شب آنجا می مانند. نیروهای تعقیب کننده هم که به اجبار آمده بودند، از جنگ اجتناب می کردند.

محمد تقی خان به طرف خانه خود بر میگردد و نیروهای ژاندارم نیز به تعقیب ایشان بر می گردند. در قریه باغچه جیق سه روز اطراق میکنند. اهالی روستا به محمد تقی خان مراجعه تقاضای رفع مزاحمت نیروها را می کنند. ایشان  50-40 نفر از مردان مسلح خود را اعزام کرده و پس از درگیری مختصر ، ژاندارم ها و خوانین همراه مجبور به تخلیه روستا شده و بطرف هروآباد، مرکز خلخال، میروند.

در رابطه با جنگ محمدتقی خان با قوای شوروی و عوامل آنان دو نفر از شعرای خلخال شعری سروده اند که در زیر نمایش داده شده است.

در حالیکه محمد تقی خان با قوای شوروی و عوامل آنان مشغول جنگ چریکی بود ، چند نفر از اهالی شهر هروآباد با ارسال تلگرافات متعدد به استاندار آذربایجان و سایر مقامات ، محمد تقی خان را متهم میکنند که در صدد حمله به خلخال و غارت شهر می باشد. چون محمد تقی خان از ابتدا مقابله با نیروهای شوروی بوسیله مرحوم محمد سررشته یکی از محترمین شهر تبریز با استاندار و فرماندار اردبیل مکاتبه و چند قبضه از مسلسل هایی که سربازان پادگان اردبیل موقع فرار به اهالی داده بودند را به فرمانداری اردبیل ارسال داشته بود. (نامه ارسال شده در زیر نمایش داده شده است 

و همچنین آمادگی خود را برای هرگونه فداکاری و اجرای اوامر دولت ایران (و نه روسیه) اعلام میدارد.

استاندار به آقایان کریم خان صولتی و ببر اصلان خان فیروزپور بوسیله مرحوم سردار نصرت، رئیس طایفه یورتچی، دستور می دهند که با محمدتقی خان آشتی کرده و با هم برای حفظ امنیت و انتظامات به هروآباد عزیمت نمایند. این آشتی در قریه عرصه دوگاه صورت می گیردو با سوگند به قرآن مجید متحد میشوند که اوامر استاندار را اجرا کنند.

پس از چند روز به طرف خلخال عزیمت کرده و محمدتقی خان در قریه اندبیل و سایر خوانین در خوجین و علی آباد مستقر می شوند. چند نفر از علما و معاریف خلخال را به اندبیل دعوت و ماموریت خود را اعلام میدارند و متذکر میشوند که چون ژاندارم نمادی از ظلم و ستم رضا شاه معروف شده ، استاندار دستور داده که آنان را خلع سلاح و دستورات و اجرائیات ادارات دولتی را ما انجام دهیم. مذاکرات بعلت محاطله ژاندارم تا شش روز اطاله پیدا میکند. محمد سررشته دستور کتبی استاندار را که طی شماره

 مرقوم شده بود با فرمایشات شفاهی استاندار در حضور بزرگان شهر به محمدتقی خان ابلاغ می کند. لازم به توضیح است که نیروهای اشغالگر شوروی به خاطر ترس از نیروهای آلمان ادارات ، راهها و مکاتبات را شدیداً کنترل میکردند و به همین علت مرحوم محمد سررشته با مشکلات فراوان که میتوان به نبود وسیله نقلیه مناسب (ماشین) اشاره کرد، قسمت عمده راه را با اسب طی کرده و دستورات مهم استاندار را شفاهاً اعلام میکرده است.

علیرغم موافقت روسای ادارات ژاندارم ها مجبور به تمکین میشوندو صورتجلسه ای تنظیم شده و قرار میشود که اسلحشان را به شهربانی تحویل دهند. در این حین امیرپور به هروآباد وارد میشود و ژاندارم ها که منتظر دستور قوای شوروی بودند، فوراً سنگرها را گرفته و جنگ شروع میشود. بعد از 2، 3 روز نیروهای خوانین به شهر وارد میشوند و سروان حمزه خان و امیرپور شبانه از شهر خارج میشوند.

عده ای از سودجویان شهر و تعدادی از ساکنین روستاهای همجوار شروع به غارت اموال مردم میکنند. مرحوم کریم خان با تعدادی از افراد مسلح بزور شلاق و اسلحه اموال مردم را از آنان گرفته و در محل های جمع کرده و به صاحبانشان تحویل می دهند (به نامه 30 از محرمین شهر که به استاندار نوشته شده است رجوع شود) .

علما و معاریف خلخال با خط زیبای مرحوم ناصر دفتر جریان واقعه را مفصلا به استاندار نوشته و از محمدتقی خان و خوانین متفق اظهار تشکر و قدردانی می نمایند و خود محمدتقی خان هم با خط آن مرحوم گزارش عملکردشان را به استحضار استاندار در عطف به نامه شماره

متاسفانه بعضی از افراد مغرض ، محمد تقی خان را متهم کرده اند که با دسته گل قرمز به استقبال نیروهای شوروی رفته است و قوای شوروی برای ملحق کردن شهرهای اردبیل و خلخال به خاک آذربایجان شوروی، از محمدتقی خان کمک میگرفتند. این در حالی است که بیش از یکصد هزار نیروی شوروی ضمن تصرف کلیه آذربایجان ، کردستان و شهرهای شمالی گیلان و مازندران ، در تهران با نیروهای انگلیس تلاقی و در آنجا مستقر شده بودند.

آقای عبدالصمد پور نظمی در کتاب به نام حکومت یکساله پیشه وری مرقموم داشته که نیروهای متفقین از بدو ورود به تهران درخواست واگذاری مناطق نفت خیز ایران ، منطقه خراسان ، سیستان و بلوچستان ، خوریان و دریای خزر را داشته اند و در رایطه به دولت ایران در پیرو نامه 25 اوت مینویسند که دولت شوروی و بریتانیا در نظر دارند تضمیناتی از ایران بگیرند. از این قرار 1- ایران قوای خود را در جنوب خطی که از مغرب به مشرق از نقطه زیر میگذرد عقب ببرد، قصبه اشنویه در جنوب دریاچه غربی دریاچه رضاییه ، حیدرآباد میاندوآب  در جنوب دریاچه رضاییه زنجان ، قزوین و خرم آباد در ساحل دریای خزر، بابل، زیرآب سمنان، شاهرود در شرق علی آباد (شاهی) ، نواحی واقع در شمال این خط باید موقتا در تصرف شوروی باشد. همچنین دولت شوروی برای توسعه کار نفت در کویر غوریان بذل مساعدت نماید.

 در این جا این پرسش از نویسنده بزرگوار ! کتاب مشاهیر مطرح میشود که نیروهای شوروی با وجود زورگویی ها (به شرح فوق) که مجهز به هزاران تانک و زره پوش و کامیون های نفر بر و غیره بودنه اند و همچنین صدها هزار نیرو و هواپیماهای بمب افکن داشته اند، آیا قادر نبودند چند نفر ژاندارم خودشان به خلخال فرستاده بودند نابود کنند و از محمدتقی خان وطن دوست ،که به شهادت اهالی خلخال حدود سه ماه بود که با قوای شوروی و عوامل شان در حال جنگ چریکی بودند، کمک بگیرند تا اردبیل و خلخال را ضمیمه خاک آذربایجان نماید و البته صدها دلایل دیگر به کذب و عوام فریبی و از روی سو نیت به ایشان نسبت داده شده است. 
جمعی از اهالی روستای سنگ آباد خلخال 

آقای هرمز امیر احمدی اخیرا کتابی بنام شما منتشر گردیده تمام مطالب آن مغرضانه و تحریفات فاحشی دارد از جمله قید گردیده که خلخالیها کدام دارایی را داشتند که پدرم (محمد تقی خان) آنهارا به تاراج ببرد. از پدر بزرگ خودم بارها شنیده ام که پدر جنابعالی با همدستانش هنگام تاراج اموال خلخالیها حتی به دو نخ سیگار موجود در خانه ها نیز رحم نمیکرد چه رسد به مغازه ها و خانه هایی که پر از اجناس روز بود که تاراج گردید و شما که از نسل این بزرگوارید زمین های متصرفه در کرج را با استفاده از موقعیتتان که بدست اوردید تاراج نبود. ضمنا در کتاب خود از کریم خان صولتی و پسرش نام برده اید خود میدانید منظور از پسر وی کسی نبود جز حسین خان صولتی جنابعالی که حدود ده سال مباشر و جیره خوار سفره ایشان بوده اید جای بسی تعجب است که نام وی را نمیدانید. تاریخ قضاوت خود را درباره پدرتان کرده و خواهد کرد جنابعالی سعی در اصلاح نگرش خود بصورت واقع بینانه داشته باشید

پدرم از عشایرغیرتمند و وطندوست بنام مناطق ویلکیج بوده و یکی از مبارزان سرسخت علیه اشغالگران روس و مزدوران وطن فروش به اصطلاح فداییان بود.و ازجسارت و شجاعت مرحوم ممیش خان تعریف و تعمجید بسیاری میکرد