اسلام آوردن گیلانیان

آنچه مسلم است ايرانيان باستان، درآغاز مظاهر طبيعت و خدايان آريايي را مورد پرستش قرار مي دادند، تا اينكه بعدها به ديگر آيين، از جمله آيين زرتشت گرويده و به پرستش خداي يگانه روي آورند. پس از اين به سال ۶۱۰ ميلادي در زمان سلطنت ساسانيان، دين توحيدي “اسلام” توسط آخرين نبي خدا حضرت محمد(ص) در عربستان ظهور نمود و از آنجايي كه ايرانيان هم مورد توجه اين پيامبر خدا بودند، ايشان خسرو پرويز ساساني شاه وقت ايران را نيز به اين آيين دعوت نمودند، اما از آنجايي كه اين شاه و دربارش گرفتار فساد و تجمل پرستي بودند، از پذيرش اين مهم سرباززدند كه بعدها با سقوط اين سلسله، جنگ هايي بين ايرانيان و اعراب پيش آمد و در پي آن اسلام وارد اين سرزمين شد كه شرح مفصل آن در منابع تاريخ ايران آمده است.

اما گسترش دين اسلام در هر سرزميني متاثر از عوامل متفاوتي مانند: ويژ گي هاي اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي مردم آن منطقه بوده است. بنابراين در مناطق مختلف، اسلام به شيوه هاي مختلف وارد شده و گسترش يافته است. سرزمين گيلان كه در قرون اوليه اسلامي به “ديلمان” و “ديلمستان ” شهرت داشت نيز از مناطقي بود كه گسترش اسلام در آن با ديگر نواحي ايران متفاوت بود. اين منطقه كه در كرانه جنوبي درياي كاسپين واقع شده و همچون استان مازندران توسط حصار بلند البرز و کوههای تالش از بقیه سرزمین ایران جدا گردیده، حدود سه قرن در مقابل لشكركشي هاي اعراب كه به دستور خليفه وقت عمربن خطاب صورت گرفته بود مقاومت كرد و در آن مدت يكي از بزرگترين ثغور قلمروه اسلامي به شمار مي رفت. گفته مي شود در طول این سه قرن تنها از حدود سال ۲۵۶ قمري به بعد به تدريج دين اسلام در ميان ساكنان اين سامان و حتي خاندان حكومتگر و سلسله هاي فرمانروايي كه در آن حكومت داشتند رواج يافت که به دنبال آن با حضور علويان طبرستان در سالهاي پاياني قرن سوم در اندك زماني مقاومت ديلميان درهم شكست و اكثر گيل وديلم كه اغلب زرتشتي وبر آيين مزديسني كه دستخوش تحريف هم شده بود بودند مسلمان شدند و سرزمين آنها بخشي از دارالاسلام شد.

از آنجا كه اسلام پذيري بخشي از اهالي گيل، ديلم بر اثر مساعي سادات شيعه مذهب علوي بود، آنها نيز به مذهب تشيع گرويدند، اما منابع و متون تاريخي از حضور برخي از مذاهب اهل سنت در اين منطقه نيز پرده بر مي دارند. بر اساس منابع موجود، مذاهب اهل سنت، به ويژه حنبلي و شافعي پيروان زيادي در گيلان داشته اند و حتي در دوره صفويه كه همه ولايات ايران به مذهب تشيع اثني عشري (دوازده امامي) روي آورده بودند، بخشي از سكنه غرب آن زمان گيلان يا همان “بيه پس” سني مذهب باقي ماندند و اين در حالي بود كه بخش شرقي گيلان يا همان “بيه پيش” به مذهب تشيع گرايش پيدا كرده بودند و بر اثر تبليغات و آشنايي با مباني ارزشمند آيين اسلام، به اين مذهب گرويده بودند.

يكي از شايع ترين راه هاي گسترش اسلام اعزام سپاهيان مسلمان و تصرف نواحي مورد نظر بود كه اين كار در اغلب مناطق ايران از جمله گيلان صورت گرفت، اما ديلميان با نيروي نظامي خود راه پيشروي ايشان را سد كرده بودند و اعراب تا مدتها نتوانستند به اين سرزمين دست يابند. تا آنجا كه منابع اطلاع مي دهند و از برخي يادداشت ها بر مي آيد؛ نخستين جنگ ديلميان با اعراب در سال ۲۲ هجري قمري در زمان خلافت عمر در واجرود (ناحيه اي بين قزوين و همدان) رخ داد كه در اين نبرد موتا سردار ديلمي كه از جانب گيل گيلانشاه گاوباره – شاه وقت گيلان – بعنوان فرمانده جنگ مامور به اين كار شده بود رشادت ها از خود نشان داد. در اين وقت ديلميان هم مقاومت زيادي از خود نشان دادند كه البته مقاومت ايشان براي مقابله با اصل دين اسلام نبوده بلكه به خاطر امراء و منصوبين از طرف شامات بوده است. به هر روی آن طور كه نوشته اند در اين وقت اعراب يا همان تازيان از دو سو؛ يعني هم از طرف قزوين و هم از طرف آذربايجان وارد بيل به گيلان حمله كرند، ولي تا پايان عهد امويان از هيچ يك از اين دو محور نتوانستند به آن منطقه نفوذ كنند اين در حالي بود كه اعراب شهر اندلس اسپانيا را فتح كرده بودند. حتي با وجود آنكه با فتح طبرستان ورويان (غرب مازندران فعلي) و گرگان در سال ۱۴۴ قمري دراوايل دوره عباسيان جبهه ديگري عيله گيلانيان و مسير جديدي براي نفوذ به آن منطقه گشوده شد، اما اين منطقه تا اواخر قرن سوم همچنان دست نيافتني باقي مانده بود و يكي از مناطق كافر نشين محسوب مي شد.

هم زمان با این دوران، در گیلان و نواحی کوهستانی آن حکومتی مستقر بود که اطلاعات اندکی از آنان بر جای مانده است. در این رابطه احمد کسروی از خاندان جستانيان به عنوان پادشاهان دیلم آن زمان یاد می کند. طبق گزارش های وی از اواخر قرن دوم تا اوایل قرن چهارم تنها نام هفت یا هشت تن از این افراد ذکر شده است. اولین شاه این خاندان مرزبان بن جستان در حدود ۱۸۹ هـ . ق حکومت می کرد و آخرین حاکم این خاندان مهدی بن خسرو فیروز توسط محمد بن مسافر مؤسس سلسله مسافریان یا سالاریان شکست خورد و از متصرفات خویش بیرون رانده شد. هم زمان با حکومت جستانیان بر مناطق دیلمان، وقایع دیگری هم در جریان بود که سبب قیام علویان علیه حکام عباسی و دست نشاندگان آنها یعنی طاهریان و سامانیان شد.

پس از اين گيلان از چند طرف محاصره و مقدمات اثر گذاري برخي از عوامل از جمله فرهنگي برآن هموار شد و مردم اين سامان با تبليغ چند مهاجربه تدريج مسلمان شده و بعد ها در فرق اسلامي درآمدند كه اين مهم با مهاجرت شماري از سادات علوي و تبليغ تني چند از مبلغان مذهبي در منطقه تسريع يافت. به گواهي تاريخ، تبليغ كساني چون: يحي بن عبدالله و حسن بن علي الاطروش (ناصرالحق) شيعه مذهب در شرق گيلان و تبليغ سيد ابوجعفرالثومي آملي فقيه حنبلي مذهب (مزار وي امروزه درداخل حياط شهرداري مركزي شهررشت قراردارد و محله استاد سرا ي اين شهرهم برگرفته از نام اوست) در غرب گيلان، موجب شد تا اهالي اين مرزوبوم با دين اسلام آشنا گردند و اين دين آسماني را پذيرا شوند. ايشان از نخستين افرادي بودند كه مردم گيلان را با حقايق دين اسلام و احكام آن آشنا كردند و گيلانيان هم از ايشان استقبال نموده و اين وديعه خداوندي را با آغوش باز پذيرفتند.

منابع :۱-تاريخ هزار ساله اسلام در نواحي شمالي ايران ، محمد مهدي شفيعي/۲- سير تاريخي دين ومذهب درگيلان ، دكتر عباس پناهي/۳- الكامل في تاريخ ، ابن اثير/۴- تاريخ رويان ، اولياء آملي/۵ – تاريخ طبرستان ، ابن اسفند يارازکیوان پندی

تاریخچه آبگوشت

تاریخچه آبگوشت

تاریخچه آبگوشت

تاریخچه آبگوشت – دیزی

 
همه دایره‌المعارف‌هایی که درباره ایران تالیف شده‌اند، مدخل «آبگوشت» دارند. شاید باور نکنید اما آبگوشت در کنار همه نام‌ها و نامداران فرهنگ ایرانی، در دایره‌المعارف‌های تخصصی بدل به مدخلی مفصل شده اما در منوی هیچ یک از رستوران‌های تهران آبگوشت نیست!
 
 برای خوردن آبگوشت باید به خانه، چایخانه، قهوه‌خانه یا دیزی‌سرایی رفت. آن هم فقط سر ظهر، نه قبل و نه بعد از آن.
 
از قدیم دکان‌هایی هستند که به طور تخصصی هر کدام یک خوراک بیشتر نمی‌پزند؛ حلیمی، کبابی، چلویی، جگرکی، کله‌پزی و بریانی. اما باز هیچ یک از این خوراک‌های اصیل و محبوب ایرانی، جز چلوکباب‌ها، در منوی رستوران‌های ایران جایی ندارند!
 
و به همین خاطر است که در کتابچه‌های راهنمای ایرانگردی برای خارجیان هم فقط فرق پلو و چلو و شرح انواع کباب‌ها آمده است. هر جای دیگر جهان که بود، این تنوع خوراکی را جاذبه‌ای سیاحتی می‌کردند و دست‌کم در منوهای وطنی جایی به آن می‌دادند.
آبگوشت به هزار و یک دلیل از خوراک‌های کهن ایرانیان است. یکی از این دلایل، شیوه کوچی و عشایری زندگی نیاکان ایران، برپایه فرهنگ دامپروری است.
 ایرانیان حتی هنگامی که شهرهای کهنی همچون همدان و شوش و پارسه را ساخته بودند، به معنی واقعی یکجا‌نشین نشده بودند و باز شاهان و درباریان، همانند مردمان در راه این شهرها ییلاق و قشلاق می‌کردند.
 این جا‌به‌جایی فصلی، حتی تا چند دهه پیش، میان قشلاق تهران و ییلاق شمیران هم، برای بعضی خانواده‌های متمول، متداول بود. پس گمان نکنید که زندگی کوچی با پایتخت ۲۰۰ساله اخیر ایران نسبتی ندارد.
 

آبگوشت، محصول زندگی یکجا‌نشینی است و کباب، خوراک زندگی کوچ‌نشینی و کوچندگان تنها هنگامی که به مقصد نهایی می‌رسیدند، فرصت و شرایط بارگذاشتن آبگوشت را می‌یافتند.

 اگر به مستندهای این نیم قرن که از زندگی عشایر ایران ساخته شده، نگاهی بیندازید، گله‌های چندهزار سَری را می‌بینید که هر یک از بزها، گوسفندان، گاوان و اسبان برای صاحبانشان مهم و محترم‌اند و جان دامداران به جان دام بسته است و بسیار کم پیش می‌آید که دام را سرببرند و جز از شیر و فرآورده‌های شیری آنها، تغذیه نمی‌کرده‌اند.

 

اما در راه ناهموار و پرخطر کوچ هر روزه چند سَر از این دام‌های سلامت و پروار، ناکار و تلف می‌شده‌اند و عشایر پیش از آنکه دام، جان بدهد، آنها را سر می‌بریدند و کباب شام را به راه می‌کردند.

 کوچ، زمانبندی داشت و می‌بایست که به موقع به مقصد می‌رسیدند وگرنه هزار و یک ضرر و خطر طبیعی، در راه بود. پس فرصت بارگذاشتن آبگوشت تا رسیدن به مقصد، در سفر دست نمی‌داد. آبگوشت ظهر فردا را، از شب قبل باید بار‌گذاشت و پیشتر مقدمات و مخلفات آن را مهیا‌کرد که این همه، جز در یکجانشینی ممکن نبوده و نیست.

 دیگر اینکه بساط کباب را به سادگی با سیخی چوبی نیز در بیابان می‌توان به راه کرد اما آبگوشت جز در ظرف پخته نمی‌شود. ساکنان فلات ایران هزاران سال پیش، نخستین ابزار و ظرف‌ها را از چوب و سنگ ساختند.

 اما ظرف چوبی روی آتش کارکردی نداشت و تنها ظرف‌های سنگی به کار می‌آمدند. پس از آن بود که توانایی ساخت سفال حاصل شد و انواع و اقسام ظرف‌ها شکل گرفت.

 هزاره‌ها ظرف‌های سفالین به کار می‌رفتند، تا انسان ایرانی به راز سنگ‌های معدنی و آب‌کردن و ریخته‌گری فلزات پی برد و از آن ابزار و ظرف ساخت و ظروف فلزی را به میان آورد.

 جالب است که آبگوشت، هنوز که هنوز است در سه ظرف سنگی، سفالی و فلزی، طبخ و میل می‌شود. انواع دیزی سنگی و سفالی و رویی (رویی به معنای رویین یعنی ساخته شده از فلز روی که به زبان عامیانه به آن روحی هم می‌گویند) هنوز به شیوه هزاره‌های دور، در ایران ساخته و به کاربرده می‌شود و این سه نوع دیزی، یادگاری است از سه عصر سنگ و سفال و فلز در باستان‌شناسی.

 در قدیم پلو یا چلو را در مجمعه‌های بزرگی می‌کشیدند، که به آنها «قاپ» یا «قاب» می‌گفتند و چند نفر با دست از یک قاپ مشترک، غذا می‌خوردند. ممکن بود که چند آدم بزرگ و پرخور با پیری یا کودکی نحیف و کم‌غذا در قاپی همسفره و هم‌غذا ‌شوند.

 این بود که تقسیم غذا عادلانه نبود و یکی به اصطلاح، قاپ دیگری را می‌دزدید و غذای بیشتری می‌خورد. این بود که ایده «قاپ شخصی» به میان آمد که برای هر کس قاپ کوچکی غذا بکشند و آن را در پیش وی بگذارند. این بود که این «پیش‌قاپ» را «بُشقاب» نامیدند.

 یک قاپ بزرگ پر از غذا سر سفره می‌آمد و چند قاپ کوچک خالی (بُش به ترکی: خالی) گِرد آن می‌چیدند و برای هر بشقاب، جدا غذا می‌کشیدند.

 اما آبگوشت چه برای یک تن پخته شود، چه هزار تن، محتوای هر دیزی جدا، درون خود آن می‌پزد و گوشت و نخود و آب، برای هر دیزی به پیمانه برابر ریخته می‌شود و تبعیضی در میان نیست.

 مانند پلو همه را در یک دیگ نمی‌پزند و پس از پخت، غذا را نمی‌کشند، بلکه اول سهم خام هر دیزی کشیده می‌شود و پس از تقسیم، پخت آغاز می‌گردد.

اما پختن و خوردن آبگوشت کار ساده‌ای نیست. شاید همگان به پختن آن کاری نداشته باشند اما همه از خوردن آن لذت می‌برند. اما اگر یک خارجی از راه برسد و یک دیزی سنگی داغ با سنگک و ریحان جلویش بگذارید، شاید لذتی از لذیذی آن نبرد.
 
چراکه خوردن آبگوشت آموزش می‌خواهد. با قاشق از دهانه تنگ دیزی چیز زیادی بیرون نمی‌آید، مگر اینکه دیزی را کج کنید و برای کج کردن هم، دست خواهد‌سوخت، مگر آنکه با تکه نانی گوشه ظرف را بگیرید و در این کار حتی دستمال کاغذی هم، کمک تکه نان را نخواهد کرد. البته بعضی از دیزی‌های سفالی دو دسته کوچک در دو طرف دارند که در این موقع به دستگیری خورنده می‌‌آیند.

 آبگوشت دو بخش دارد، بخش «تَر» که به آن «ترید» می‌گوییم و بخش «خشک» که «کوبیده» می‌خوانیم. همان آب و گوشت که روی هم آبگوشت را پدید آورده‌اند. تقریبا با هم پخته می‌شوند اما جدا خورده می‌شوند.

 اما عمل‌آوردن این دو بخش به عهده آشپز نیست و شاید تنها خوراکی باشد که خورنده نیز در کار طبخ شریک است. اگر این دو بخش را جدا نکنید، تبدیل به سوپی نه چندان دلچسب خواهد شد و اگر هر یک از این دو بخش را خوب به عمل نیاورید، یعنی مثلا کوبیده را آب‌دار بردارید، لطفی نخواهد داشت.

 خلاصه آنکه آبگوشت‌خوردن کار هر کسی نیست و اگر برای نخستین بار کسی سر سفره آبگوشت بنشیند، بی‌راهنما به راحتی از ماجرا سر در نخواهدآورد.

گوجه‌فرنگی و سیب‌زمینی دو جزء لاینفک آبگوشت‌های امروزی‌اند و برای ایرانیان شاید تصور آبگوشت‌ بی‌سیب‌زمینی و گوجه‌فرنگی ممکن نباشد. اما شاید ندانید که این دو محصول فرنگی تا صد سال پیش از این، در ایران ناشناخته بوده‌اند.
 اما آبگوشت پیش از واردات این دو نیز، با گوشت و آب و نخود، آبگوشت بوده. ایرانی همان‌طوری این دو محصول فرنگی را در دیزی کرد و به آن دو رنگ ایرانی بخشید که جانشینان یونانی اسکندر و مغولان وارث چنگیز را به ایرانیانی اصیل و ایراندوست تبدیل کرد.
 با وجود این همه کتاب آشپزی و مردم‌شناسی تا به امروز به آبگوشت این‌گونه نگاه نکرده بودیم. چراکه ما گاهی از کنار میراثمان سهل‌انگارانه به سادگی ‌گذشته‌ایم و ظرائف و لطایف فرهنگی نهفته در آنها را ندیده‌ایم.
 آبگوشت، عصاره فرهنگ ایرانی است و هزاره‌ها تاریخ و نکته در آن خفته است و همه قوت آن به ارزش غذایی‌اش نیست و اگر دقیق به آن بنگریم جان فرهنگ نیاکانمان را در پیاله‌ای از آن خواهیم دید. پس لقمه‌ای از آن را هم نباید هدر داد. 
 

واقعیت های تاریخی در مورد دیوار چین

واقعیت های تاریخی در مورد دیوار چین

واقعیت های تاریخی در مورد دیوار چین

دیوار چین

کمتر کسی است در جهان که نام دیوار چین را نشنیده باشد که بین مغولستان و چین به معنی اخص ممتد است. این دیوار بزرگ بیش از دو هزار سال عمر کرده است و بیش از 6000 کیلومتر طول دارد.

 بلندی آن قسمت دیوار که در شمال پکن بناشدن است ۸٫۵ متر و در نقاط دیگر از ۴ تا ۱۵ متر است و قطر دیوار ۴٫۵ تا ۷٫۵ متر می باشد و در فواطل برجها دارد. تصور نکنید دیوار چین یک دیوار متصل دیوارهای دراز و کوتاه در هم و برهم است.

 چون هر دودمان پس از روی کار آمدن دیوارهائی می ساختند از این روی دیوار چین شامل دیوارهای متعدد جدا گانه شده است .

 ابتدای دیوار در مشرق شانهای گوان ، نا نکو ، ین من (در شانسی) و جیایو گوان (در گانسو) است و ساختن دیوار در قرن سوم قبل از میلاد در عهد امپراطور شی خوانگ تی از سلسله سلاطین چین ( 221 تا 108 قبل از میلاد) شروع شد و دامنه کار دیوار سازی در طی سلطنت آن دودمان بسیار وسیع گردید.

 یک میلیون برای این کار بسیج شده بودند و چون شرایط کار بسیار سخت بود گروه کثیری از کارگران می رفتند و برنمی گشتند.

 کسانیکه در محل ساختمان می مردند جسدشان را لای دیوار می گذاشتند. اکنون در انتهای شرقی این دیوار یعنی در شان های گوان معبدی وجود دارد که می گویند برای بانوئی به اسم مون جیان نو ساخته شده است.

 مون جیان نو دختری بود که با جوانی از مردم دهکده خود ازدواج کرده بود.

 واقعیت های تاریخی در مورد دیوار چین

واقعیت های تاریخی در مورد دیوار چین

 چند روز پس از اردواج شوهر را برای دیوارسازی بردند. چند سالی از رفتن او گذشت و هیچ خبری از او نرسید.

 کسانیکه در محل ساختمان می مردند جسدشان را لای دیوار می گذاشتند.

 اکنون در انتهای شرقی این دیوار یعنی در شان های گوان ‌ معبدی وجود دارد که می گویند برای بانوئی به اسم مون جیان نو‌ ساخته شده است

 مون جیان نو که پیوسته نگران سرنوشت شوهر خود بود عاقبت تصمیم گرفت شخصا برود و از وی سراغی بگیرد و او را بیابد. روزی عازم محل کار او شد پس از طی مسافت بسیار سرانجام به محل کار شوهر رسید، ولی شوهر خود را پیدا نکرد.

 همکارانش به او گفتند خیلی احتمال دارد که شوهرش مرده باشد و جسد او را هم لای دیوار گذارده باشند .

 مون جیان نو این خبر را که شنید بسیار غمگین کردید و همانجا ماند و روزها و شبها زیر آن قسمت دیوار می نشست و گریه می کرد. شبی در اثنا گریستن ، آواز مهیبی شنید سرش را بلند کرد دید دیوار شکاف برداشته است، در داخل شکاف جسد شوهر خود را تشخیص داد ، آخر لباسی را که شوهرش برتن داشت خوب می شناخت.

 مون جیان نو  بیدرنگ خود را روی جسد شوهر خود افکند و دیگر بیرون نیامد.

 اکنون این حکایت اسفناک همچنان در میان مردم چین برسر زبانهاست و سرزنشی از بیداد و ستم گذشتگان دارد. 

داستان طاهر وزهره

IAyIK

چکیده ی داستان طاهر وزهره

چکیده داستان طاهر وزهره

متن اصلی داستان در کتاب گیلان به قلم آقای خوشدل و یا در منظومه ی طاهر و زهره به قلم آقای حیدری جست و جو کنید.
مختصری ازمعرفی روستا لویه با جمعیتی بالغ بر250 خانوار و 600 نفر و با داشتن مناطقی چون آبگرم، سرو سه هزار ساله که از لحاظ قدمت با سرو هرزویل برابری می کند و قلعه تاریخی که با چهار نام با عنوان های قلعه دختر، قز قلعه، قلعه طاهرمیرزا و قلعه زهره شناخته شده است و بر اساس تحقیقات اداره باستان شناسی از مصالح بکار گرفته شده در این قلعه ثابت شد که این اثر تاریخی متعلق به دوران ترکان سلجوقی (حدود 900 سال پیش) می باشد.

قلعه طاهرمیرزا در حدود ۲/۲ کیلومتر ی شمال شهرستان رودبار یعنی درست روبروی دو راهی منتهی به روستای لویه در میان آب رودخانه سفید رود جزیره کوچکی قراردارد که در حاشیه آن سازه آجری به شکل دیواری جزیره را احاطه کرده است . این قلعه در سال ۱۳۸۳ تحت شماره ۱۱۷۴۷ در فهرست آثار ملی و تاریخی کشور به ثبت رسیده است 
 روبروی لویه و در میان دره ی سپیدرود بقایای یک بنای بزرگ خودنمایی می کند که از روزگاران کهن به جا مانده است. این بنا از سمت جاده ی رشت- رودبار راهی به خشکی نداشته و تنها به کمک قایق امکان رفت و آمد از این سو میسر بوده است، ولی در سویه ی دیگر بنا، یک پل متحرک داشته است که آمد و شد را ممکن می کرده است. این بنا محل سکونت حتم شاه بوده که در دوران سلجوقی از اعتبار و حشمت برخوردار بوده است و داستان طاهر و زهره هم به این قلعه وابسته است. چند تصویر از این قلعه را در همین وبلاگ گذاشته ام.
دو کیلومتر بالاتر از این قلعه و در ناحیه ی "پُردسران" ساخلویی بود که برادر و وزیر حتم شاه بنام احمد، مسئول آن پل و ساخلو بود. این پل یک گذرگاه استراتژیک بوده و گفته می شود که از عابرین و سواران برای عبور از آن عوارض دریافت می شده است. از این پل آثار ناچیزی به جا مانده است و درست روی ویرانه های آن، پل جدید آزادراه احداث گردیده است. این پل، دو سمت سپیدرود را به هم پیوند می داد و چون تنها پل این ناحیه بود، چنانکه گفتیم از اهمیت شایان توجهی برخوردار بود.
طاهر، پسر احمد، و زهره دختر حتم شاه، از دیرباز دلباخته ی یکدیگر بودند. زهره ندیمه ای داشت به نام رباب که رازهای مگویش را با او در میان می نهاد. احمد وزیر سرانجام زهره را برای پسرش طاهر خواستگاری می کند ولی حتم شاه پوزش می خواهد و می گوید که می خواهد دخترش را به یکی از سردارانش به نام سلیم بدهد. طاهر از این پاسخ دل آزرده می شود. در این میان رباب میان این دو دلباخته خبر می برَد و می آورَد و هر از گاه فرصت دیداری برای  این دو در قلعه فراهم می کند. طاهر  برای آنکه به دیدار زهره برسد هر بار خطر می کند و با شنا از عرض سپیدرود پرآب می گذرد.
 
یک بار که این دو را رباب فرصت دیداری فراهم کرده بود و این دو در اتاقی از قلعه گرم گفت و گو بودند، یکی از خدمتگزاران قلعه که متوجه این ارتباط شده بود، چفت در را از بیرون می بندد. دو دلباخته هنگامی که از بسته بودن راه گریز، خبردار می شوند چاره در آن می بینند که طاهر داخل صندوقچه ای شود و زهره آن صندوقچه را به سپیدرود بسپارد و چنین می کنند.
 
 
کیلومترها  پایین تر در دشت گیلان در منطقه ای به نام کُهدَم، قلعه ی دیگری بود که فرمانروایش کشته شده بود و دخترش ریحانه اکنون آنجا را اداره می کرد. ریحانه خاتون، هم پدر و هم شویش را در نبردی که روزگاری میان آنها و حتم شاه درگرفته بود از دست داده بود. صندوقچه بدانجا می رسد و ندیمان در آن را می گشایند. ریحانه خاتون، دختر فرمانروا وقتی چشمش به طاهر نیمه جان می افتد، دلباخته ی او می شود. طاهر را به هوش می آورند و ریحانه به طاهر پیشنهاد می کند که او را به زنی بگیرد. طاهر می گوید که دل در گرو دیگری دارد و داستانش را برای او بازگو می کند. ریحانه خاتون که از پیش کینه ی حتم شاه را به دل دارد و اکنون آتش حسد از دخترِ او هم در دلش افروخته شده است، شرط می گذارد که به قلعه ی حتم شاه حمله می کنیم. اگر دختر حتم شاه از من زیباتر باشد، او همسر تو می شود و ما همه خدمتکار او می شویم و اگر من از او زیباتر باشم، تو مرا به همسری می گیری و او خادم ما خواهد بود. طاهر که پافشاری او را می بیند و جان خود را به او بدهکار است، شرط را می پذیرد. 

 سرانجام لشگر ریحانه خاتون کهدم به جنگ با لشگر حتم شاه لویه رهسپای می شود. جنگ در می گیرد. سردار سلیم فرمانده ی لشکر حتم شاه است. حتم شاه که خود در جنگ حاضر است کشته می شود. 
سلیم که نگاه به تخت و تاج دارد نامه ای برای زهره می نویسد و او را از مرگ پدرش آگاه می کند. در این نامه از زهره می خواهد که او را هم به همسری و هم به جانشینی پدر به عنوان سلطان بپذیرد و برای آنکه از او پاسخ مثبت بگیرد، به دروغ می نویسد که طاهر هم در جنگ کشته شده است. در ادامه ی جنگ ولی سردار سلیم به دست طاهر کشته می شود. سرانجام طاهر با سپاهیان بر قلعه چیره می شوند ولی زهره که گمان می برد هم پدرش و هم طاهر در جنگ کشته شده اند، پیشتر با دشنه پهلوی خود را دریده بود. طاهر نیز هنگامی که با پیکر خونین معشوقه اش روبرو می شود و آرزوهای خود را بر باد رفته می بیند، با همان دشنه به زندگی خود پایان می دهد و دو دلداده ناکام با هم از دنیا چشم می پوشند.
 

 

روايت دختر تیمورتاش از مرگ پدرش

ایراندخت تیمورتاش فرزند اول عبدالحسین تیمورتاش (وزير دربار رضاشاه) بود . ایراندخت در سال ۱۲۹۵ زاده شد. وی در تهران رشد کرد و در دوران تحصیل از دانش آموزان ممتاز مدرسه «ناموس» بود . سپس برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و از دانشگاه سوربن این کشور دکترای فلسفه گرفت. او با پشتکار بسیار توانست دکتر احمدی، قاتل پدرش و دیگر فعالان زمان رضاشاه را به محاکمه بکشاند.
ایراندخت كه در 1355 به سمت وابسته فرهنگی و مطبوعاتی سفارت ایران در فرانسه منصوب شد ، از شاعر‌ان مشهور بجنورد محسوب می‌گردید . او سرانجام در سال ۱۳۷۰ ه.ش در پاریس درگذشت.
مهدي آذر وزير فرهنگ كابينه محمد مصدق در كتاب خاطرات خود مي‌گويد در نشستي با خانم ایراندخت تیمورتاش در روز 13 ژوئيه 1981 در پاريس و به هنگام صرف ناهار ، ايشان خاطرات خود را از مرگ پدرش اينگونه نقل كرد : 
.... من سه يا چهار روز قبل از اينكه پدرم به زندان منتقل شود به اتفاق ميرزا هاشم خان افسر به ديدار پدر رفتم . او جسماً سالم به نظر مي‌رسيد ولي روحيه‌اي بس پژمرده داشت . در اين جلسه پدرم قيمومت و سرپرستي فرزندان خود را به آقاي افسر سپرد و گفت اميدوارم از آنها در نهايت مهرباني نگهداري كني . هاشم افسر تحت تاثير بيانات عبدالحسین تیمورتاش اشك در چشمانش حلقه زد ولي پدرم به او گفت اين اشكها را براي روزهاي بدتري ذخيره كن . من با آنكه دخترك معصوم و نوجواني بيشتر نبودم معني اين كنايه را فهميدم . معهذا از خود حركتي بروز ندادم . پس از آنكه وقت ملاقات تمام شد آخرين نگاه را به پدرم كه به اندازه يك دنيا او را دوست داشتم انداختم و بيرون آمدم . در يك شب ميهماني در باغ سردار اسعد ، تلفني به سرلشكر آيرم رئيس شهرباني اطلاع داده شد به زندان قصر برود . سرلشكر هنگام عزيمت از ميهمانان معذرت خواهي كرد و گفت ظاهراً بايد در زندان چند نفر سر به شورش گذارده باشند و اتفاقي افتاده باشد . او به هنگام خداحافظي اظهار مي‌دارد شام منتظر من نباشيد و سپس از باغ بيرون رفته يكسره به زندان قصر و به دخمه اي كه تیمورتاش در آنجا ماههاي آخر را در سلول انفرادي به سر مي‌برد و بعدها به «دخمه تیمورتاش» معروف شد رفت . در آنجا سرهنگ پاشاخان باجناق رضاشاه كه رياست كل زندانها را برعهده داشت همراه با پزشك احمدي منتظر بودند تا دستور اجراي قتل صادر شود . آنها ابتدا بازوي تیمورتاش را گرفتند و در شرايطي كه او مقاومت مي‌كرد سم را به داخل رگهايش تزريق كردند . سم كارگر نگرديد و در نتيجه تلاش تیمورتاش براي پرهيز از مرگ و تلاش پزشك احمدي براي كشتن طعمه خود ، سر و بدن تیمورتاش خون آلود گرديد . سرانجام براي اينكه كار زودتر به پايان برسد با بالش وي را خفه كردند . اين بالش خون آلود تنها چيزي بود كه از زندان پدرم براي ما ارسال داشتند . سرلشكر آيرم در بازگشت از ماموريت خيلي كوتاه ولي با لحني موفقيت آميز مي‌گويد : «كار تمام شد ، كارش را تمام كردم» . اين واقعه در شب هشتم مهرماه 1312 ساعت 30/11 شب برابر 30 سپتامبر 1933 به وقوع پيوست .....

منبع:قزاق ؛ عصر رضاشاه پهلوي به روايت اسناد وزارت خارجه فرانسه ، نويسنده و مترجم : محمود پورشالچي ، انتشارات مرواريد ، 1384 ، ص 573

 

بلندترین زوج جوان در انگلیس

بلندترین زوج جوان در انگلیس

 بنظرشما قصد ازدواج این دو نفر اول قد بوده یا علاقه؟

 با خواندن ادامه مطالب پی به این موضوع می برید.این زن و شوهر بلندقدترین مرد و زن دنیا می باشد.ویلکو ون کلیف با داشتن ۲ متر و ۱۳ سانت قد و همسرش کیشا با یک متر و ۹۸ سانتیمتر بلند ترین زوج جهان محسوب می شوند. ویلکو اصلا هلندی بوده و بلوند است، در حالی که کیشا سیاه پوست است. 

بلندترین زوج جوان در دنیا (+عکس)

 آنها دو بچه دارند: لوکاس ۴ ساله که مانند ۷ ساله ها می ماند و اوای ۲ ساله که مانند سه ساله ها قد کشیده است. قبلا تصور می شد این زوج بلند قدترین زوج اهل  انگلیس هستند اما اینک با ثبت نامشان در گینس بعنوان بلند قد ترین زوج جهان شناخته می شوند. البته آنها رقبای سرسختی هم دارند.

 

بلندترین زوج جوان در دنیا (+عکس)بلندترین زوج جوان در انگلیس

 مانند زوج هندی بنام شاراد و سانجوت کولکارنی که ادعا کرده اند به ترتیب ۲ متر و ۱۹ سانتیمتر و ۱ متر و ۹۵ سانتیمتر قد دارند.اما گینس با آگهی اینترنتی از همگان خواست تا اگر زوج قد بلندی را می شناسند، معرفی نمایند که رسما ویلکو و کیشا بلندقد ترین شناخته شدند. آندو جمیعا ۴ متر و ۱۱ سانت قد دارند که از همه بیشتر است.

 

بلندترین زوج جوان در دنیا (+عکس)

 

هندوستان

هندوستان کشوری است که بیشتر برای بدی‌هایش شناخته‌شده است تا خوبی‌هایش. برجسته بودن مسائلی همچون فقر، جنایت و فساد در میان دیگر مسائل در طول سال‌های گذشته، هندوستان را از کشوری که باید آن را دید به کشوری که باید از آن پرهیز کرد تبدیل کرده است. اما هندوستان به‌عنوان هفتمین کشور بزرگ و دومین کشور پرجمعیت جهان آن‌قدرها هم بد نیست. امروزه نسل جوان هندوستان می‌کوشند تا حجاب یأس را از چهره ملت خود پاک کنند. بیایید نگاهی به چند حقیقت کوچک در مورد هندوستان بیندازیم؛ حقایقی که این کشور را در ذهن ما از یک کشور بد به یک کشور منحصربه‌فرد تبدیل خواهد کرد.

10. هندوستان بسیار جوان است

این‌ یک حقیقت است که هندوستان بسیار جوان و در حال بلوغ است. درواقع، 50 درصد از جمعیت 1.2 میلیارد نفری این کشور 25 سال و یا کمتر از آن سن دارند. فراتر از آن اینکه دوسوم جمعیت هندوستان در رده سنی زیر 35 سال قرار دارند. بنابراین با اطمینان می‌توان گفت که این کشور، درحال‌توسعه باقدرت برتر جوانی است.

The_Country_Is_Very_Young1

The_Country_Is_Very_Young2


9. به‌ندرت کسی در هندوستان مالیات پرداخت می‌کند

این موضوع ممکن است به نظر خوب نیاید و البته خوب هم نیست اما پیش از اینکه آن را فساد تلقی کنیم خوب است دلایل پیرامونش را بدانیم. هندوستان کشوری است که از اساس بر پایه کشاورزی و زراعت اداره می‌شود و همه ی ما می‌دانیم که کشاورزی معاف از مالیات است. موضوع دیگری که نظام مالیاتی را دچار مشکل می‌کند سیستم سازمان‌دهی نشده نیروی کار در هندوستان است. چرا که در این سیستم آمار دقیقی از افراد شاغل و میزان درآمد آن‌ها در دست نیست.

Barely_Anyone_Pays_Tax1

Barely_Anyone_Pays_Tax2


8. جاسوسی قبل از ازدواج

در سرزمینی که ازدواج مطابق با اصول خاص خود حکم‌فرما است، والدین برای دختران خود به دنبال بهترین گزینه می‌گردند و چیزی جلودار آن‌ها نیست. اگر در حال رانندگی در یک بزرگراه در هندوستان با تابلویی که روی آن نوشته‌شده است «کارآگاه ازدواج» مواجه شدید تعجب نکنید، چون این دقیقاً چیزی است که شما فکر می‌کنید. بسیاری از این مؤسسات کارآگاهی در تمام کشور به دنبال اطلاعات دقیقی راجع به دامادها و زندگی گذشته آن‌ها می‌گردند. آن‌ها این اطلاعات را از طریق اقوام و دوستان نزدیک داماد به دست می‌آورند. اگر همه‌چیز واضح و روشن بود، زوج موردنظر می‌توانند زندگی مشترک خود را شروع کنند.

The_Pre_Wedding_Spy2

The_Pre_Wedding_Spy1


7. لطفاً بوق بزنید

صحنه ی ترافیک در دومین کشور پرجمعیت جهان را تصور کنید. ترافیک سنگین امری عادی در تمام جاده‌ها، خیابان‌ها و کوچه‌ها است. حالا بوق زدن مداوم را هم به آن اضافه کنید و در عرض چند دقیقه به میگرنی شدید دچار شوید. در هندوستان بوق زدن رواج یافته است؛ طوری که در پشت کامیون‌ها و ماشین‌های بارکش می‌توانید جمله ی «لطفاً بوق بزنید» را ببینید. بنابراین ماشین‌های پشتی می‌دانند که در موقع سبقت باید با بوق زدن ماشین جلویی را باخبر کنند!متأسفانه این به یک رسم تبدیل‌شده اما حداقل احتمال تصادف در هنگام سبقت را پایین می‌آورد.

Horn_OK_Please1

Horn_OK_Please2


6. روزنامه‌ها با قدرت پیش می‌روند

درحالی‌که استفاده از روزنامه در اکثر نقاط جهان به دلیل افزایش استقبال مردم از گوشی‌های هوشمند و تبلت‌ها برای دسترسی به اخبار کاهش‌یافته، در هندوستان مردم هنوز هم اعتقاد دارند که بهترین راه برای مطلع شدن از اخبار گرفتن یک روزنامه در دست و خواندن آن است. دلیل آن افزایش قابل‌ملاحظه ی سواد و در مقابل کاهش استفاده از اینترنت است. دلیل دیگر تعداد زبان‌های رایج در هندوستان است، روزنامه‌ها به زبان‌های مختلفی چاپ می‌شوند درحالی‌که اخبار در اینترنت نهایتاً با ده زبان منتشر می‌شود. البته خریدن روزنامه از استفاده از اینترنت ارزان‌تر است. اما بهترین دلیل این است که شما می‌توانید پس از خواندن روزنامه آن را به شخصی با قیمت معینی بفروشید و آن شخص هم دوباره روزنامه را به فروش می‌رساند. این هم یک روش بازیافت است.

Newspapers_Run_Strong1

Newspapers_Run_Strong2


5. مشکل چاقی در حال افزایش است

همانند بقیه جهان، هندی‌ها هم شروع به افزایش وزن کرده‌اند و به‌تدریج به سمت معضل چاقی پیش می‌روند. با افزایش فست‌فودها و هجوم غذاهای آماده و بسته‌بندی‌شده به سوپرمارکت‌ها، غذاهای تازه در حال فراموش‌شدن هستند. با اهمیت بیشتری که مردم به کار می‌دهند، دیگر وقتی برای تهیه غذا و حمل آن تا محل کار باقی‌ نمی‌ماند. آن‌ها ترجیح می‌دهند یک وعده فست فود ارزان را از کنار خیابان تهیه کنند و بخورند.

Obesity_on_the_Rise1

Obesity_on_the_Rise2


4. صندلی‌های پلاستیکی همه‌جا هستند

در کشوری که تمام ویژگی‌های آن در حال تغییر است یک‌چیز همچنان پایدار مانده. وجود صندلی‌های پلاستیکی درست به‌اندازه حضور یک گاو در خیابانی با ترافیک سنگین عادی شده است. این صندلی‌ها در خانه، رستوران، هتل، مدرسه، بیمارستان، دفتر کار و هر جای دیگری پیدا می‌شوند. باوجوداینکه طراحی آن‌ها ممکن است متفاوت باشد (با و بدون دسته)، آن‌ها همه‌جا حضور دارند. برخی از مردم با کندن پشتی صندلی از آن به‌عنوان میز هم استفاده می‌کنند.

Plastic_Chairs_Everywhere1

Plastic_Chairs_Everywhere2


3. تف کردن آب دهان و دستشویی کردن درملأ عام

این موضوعی است که هندوستان به آن افتخار نمی‌کند، اگرچه که بعضی از هندی‌ها به آن می‌بالند. این دو حرکت وحشتناک دست منتقدان هندوستان را کاملاً باز گذاشته است. تف کردن آب دهان در هندوستان به امری رایج بدل شده، به‌طوری‌که مردم احساس می‌کنند وظیفه‌دارند توی خیابان یا روی دیوارها این کار را انجام دهند. این مسئله در مورد دستشویی کردن هم صادق است. موضوع وقتی بدتر می‌شود که می‌دانیم دولت هندوستان توالت‌های عمومی متعددی در خیابان برای این افراد ساخته اما آن‌ها بازهم کار خود را درملأعام انجام می‌دهند.

Spitting_and_Peeing_Publically1

Spitting_and_Peeing_Publically2


2. خرافات

در سرزمینی با مخلوقات اسطوره‌ای و تخیلات عجیب، خرافات باید هم رایج باشد. هندی‌ها اساساً در مورد همه‌چیز خرافاتی هستند، از عبور کردن از خیابان پس‌ازاینکه یک گربه عبور کرد گرفته تا نپوشیدن لباس نو در روز شنبه. حتی گرفتن چیزی با دست چپ هم بدشانسی می‌آورد! همه این خرافات را دنبال می‌کنند، فقیر و غنی هم ندارد. قرار دادن یک حلقه‌گل روی یک موتورسیکلت یا اتومبیل نو واجب است، چرا که آن را متبرک می‌کند.

Superstitions2

Superstitions1


1. توی خیابان‌ها دنبالش بگرد

هندوستان کشوری است که در آن همه‌چیز را به شکلی کاملاً متفاوت و شگفت‌انگیز تجربه می‌کنید. خیابان جایی است که بیشتر مردم هندوستان زمان خود را در آن سپری می‌کنند. فرقی نمی‌کند چیزی برای خوردن بخواهید یا به دنبال تعمیر وسیله‌ای باشید، مطمئن باشید آن را در ابعاد بسیار گسترده توی خیابان پیدا خواهید کرد. کفاشی، فست‌فود، پزشک آیورودا، متخصص ارتوپد، تمیزکننده‌های گوش و بینی، آرایشگر و هر چیز دیگری در خیابان پیدا می‌شود. کافی است فقط نگاهی به دوروبر بیندازید.

Take_it_to_The_Streets1

Take_it_to_The_Streets2


منبع: http://www.wonderslist.com

جنایتهای وحشتناک " فرقه دمکرات آذربایجان " در آذربایجان

جنایتهای وحشتناک " فرقه دمکرات آذربایجان " در آذربایجان

پس از وقوع جنگ جهانی دوم ، اشغالگران انگلیسی و آمریکایی از جنوب ، و نیروهای شوروی از شمال به خاک ایران تجاوز کردند . ارتش متجاوز شوروی  بخش وسیعی از میهن ما از جمله آذربایجان را به اشغال خود درآورد . نیروهای شوروی که هنگام ورود به ایران ، در مناطق مرزی با مقاومتهای پراکنده اما خودجوش مردمی آذربایجانی‏های غیرتمند مواجه شدند ، با قساوت تمام مردم را به خاک و خون کشیدند. در مناطق مرزی از جمله در جلفا ، بیله سوار و ... صدها تن از مردم به شهادت رسیدند . علیرغم اینکه فرمان « ترک مقاومت » از سوی رضا شاه صادر شده بود ، عده‏ای از سربازان در « پل منجم » تبریز به مقابله با نیروهای متجاوز پرداختند و به شهادت رسیدند که هنوز مزار عده‏ای از آنها در تبریز باقی است .

بهانه تجاوز نیروهای بیگانه به خاک ایران ، پیشگیری از نفوذ آلمان بود . سران اشغالگران ( روزولت ، چرچیل و استالین ) با دولت ایران به توافق رسیدند که شش ماه پس از پایان جنگ جهانی دوم ، نیروهای خود را از خاک ایران خارج کنند . حکومت مسکو که طی جنگهای متعدد با ایران در قرون گذشته ، سرزمین‏های قفقازی ایران را اشغال و ضمیة خاک خود کرده بود ، در تداوم سیاست توسعه‏طلبانه خود ، مصمم شد که آذربایجان را نیز از خاک ایران جدا کند و بدین منظور ، در آستانة ‌پایان جنگ جهانی ، طرح شومی را برای نیل به این هدف به اجرا نهاد . طبق دستور استالین ، برنامه همه جانبه‏ای ( فرهنگی ، نظامی و اقتصادی ) برای تجزیة آذربایجان تهیه شد و برای اجرای این برنامه ، هزاران تن از اعضای حزب کمونیست جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی ( ایران شمالی ) و نیروهای امنیتی وارد آذربایجان ایران شدند . با حضور نیروهای اشغالگر شوروی در خاک ایران ، حزب کمونیستی توده نیز به عنوان مجری بخشی از سیاستهای شوروی فعالیت گسترده‏ای را در سراسر ایران سامان داده و هزاران تن را به عضویت خود درآورد بود . شعبة ایالتی حزب توده در آذربایجان  نیز در راستای تأمین منافع شوروی فعال بود . در سال 1324 ، صدها تن از تروریست‏های قفقازی از جمله جنایتکار معروف غلام یحیی در سایة حمایت ارتش شوروی ، اقدامات تروریستی خود را در شهرهای مختلف آذربایجان آغاز کرده و به مسلح کردن اعضای حزب توده و افراد ساده و دهقانان ستم دیده‏ای که فریب تبلیغات کمونیست‏ها را خورده بودند پرداختند . تروریست‏های قفقازی ، اعضای شعبة‌ ایالتی حزب توده و فریب خوردگان ، تحت پوشش تشکلی به نام « فرقة دمکرات آذربایجان » گردهم آمده و اقدامات خشونت‏بار و تجزیه طلبانة خود را برای اجرای دستور استالین و تجزیة ایران آغاز کردند . آنها در کشتار مردم آذربایجان بخصوص سربازان وافسران در پاسگاهها و پادگانهای آذربایجان آزادی عمل داشتند . زیرا هزاران تن از نیروهای ارتش شوروی با پیشرفته‏ترین سلاحها از جمله تانک‏ها ودیگر ادوات لازم ، در تمام نقاط آذربایجان مستقر شده و پادگانها و پاسگاههای سربازان ایران را درمحاصره گرفته بودند ، وضعیت به گونه‏ای بود که حتی فرمانده لشکر تبریز بدون اجازه نیروهای شوروی ، حق خروج از پادگان را نداشت ، در چنین وضعیتی فرقة دمکرات به قلع و قمع فرزندان آذربایجان در پاسگاهها و پادگانها پرداخت ، گوشه‏ای از جنایت‏های فرقة دمکرات در خاطرات « سرتیپ علی اکبر درخشانی » آمده است . درخشانی در سال 1324  فرمانده لشکر تبریز بود که پس از اشغال تبریز توسط فرقة دمکرات در آذر ماه 1324 ، به  عدم مقاومت در قبال متجاسرین متهم و پس از ترک تبریز و ورود به تهران در دادگاه نظامی محاکمه شد. اما درخشانی در خاطرات خود دلایل متعددی را دایر بر عدم امکان جنگ با عوامل شوروی آورده است . عدم دستور صریح از سوی مقامات مافوق دایر بر جنگ با عوامل فرقه دمکرات ، و عدم امکان هرگونه جنگ با متجاسرین به علت دخالت ارتش شوروی و نیز لزوم حفظ جان نیروهای مستقر در پادگان تبریز اصلی‏ترین دلایل وی می‏باشد ؛ سرتیپ درخشانی ، همزمان با حوادث انقلاب اسلامی نیز از سوی سازمان اطلاعات و امنیت کشور ( ساواک ) به اتهام جاسوسی برای شوروی در سال 1356 دستگیر شد . وی که حدود هشتاد سال داشت ، حین بازجویی جان سپرد . اما خاطرات وی در سال 1373 در آمریکا از سوی خانواده‏اش منتشر گردید ، اخیراً بخشی از خاطرات وی ، تحت عنوان طولانی « 21 آذر 1324 ، تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان ونقش سید جعفر پیشه وری در آن » توسط « انتشارات شیرین » منتشر شده است . در این کتاب گوشه‏ای از جنایت‏های فرقة دمکرات در آذربایجان از زبان سرتیپ درخشانی نقل شده است :پست‏های ارتش سرخ در اطراف ما ( پادگان تبریز ) گمارده شده بود . بیم آن می‏رفت که در صورت حملة فداییان به ما و تیراندازی ما به طرف آنها ، نفرات ارتش سرخ مورد اصابت گلولة ما قرار گیرند . من موضوع را به فرماندة سپاه ارتش سرخ پیغام دادم و تقاضای دور کردن پست‏های ارتش سرخ را نمودم . فرمانده سپاه شوروی ، در پاسخ پیغام من ، اظهار داشت : بر شماست که مراقب باشید چنین اتفاقی نیفتد . زیرا اگر یک نفر از سربازان ما کشته یا زخمی شود ، من با تانک‏های هفتاد تنی خود ، شهر تبریز را خواهم کوبید .

لشکر آذربایجان تنها با پیشه‏وری و یارانش طرف نیست ، افسران پادگان تبریز هم به خوبی می‏دانستند که طرف ما ارتش زورمند و سرمست و مغرور از بادة فتح برلن و فاتح جنگ جهانی دوم می‏باشد . پادگان و افسران ، در محوطة سربازخانه ، و خانواده‏های افسران ، در نقاط و محلات تبریز پراکنده بودند .

[ وضعیت تبریز بسیار آشفته بود ، پیش از آنکه فرقة دمکرات پیدا گردد ، ناگهان ] یک بازی سیاسی جدیدی به نام جبهة آزادی ، به دست شبستری ، متنفذ محلی تأسیس می‏شود و جانشین حزب توده می‏گردد و پس از مدت کمی که گروهی مردم را به تهدید و تطمیع به آن جبهه جلب می‏کنند ، در نتیجة مکاتبة شبستری با پیشه‏وری ( در پروندة دیگری ، شبستری صراحتاً این موضوع را اقرار کرده ) که بر اثر اعمال گذشتة خود ، بعد از جنگ بین‏المللی گذشته در گیلان ، سال‏ها در زندان به سر می‏برد ، و پس از وقایع شهریور 20 ، در اثر قانون عفو عمومی ، از زندان خارج شده بود ، به آذربایجان می‏رود . چون در دورة چهاردهم قانون‏گذاری ، با حقه‏بازی و پشت هم‏اندازی و کمک همین شبستری و حمایت اجانب نمایندة ‌مجلس شورای ملی شده بود و او را به مجلس راه نداده و اعتبار نامه‏اش را رد کرده بودند ، داغ دلی از حکومت مرکزی داشت ، از موقعیت استفاده کرده ، وارد جبهة آزادی شده و آن را به فرقة دموکرات آذربایجان تبدیل کرد و خود نیز رهبر آن شد و شبستری را که مردی احمق و به سفها بیشتر شبیه است ، تحت نفوذ خود قرار داد.

این حزب ، با قیافة مخوف و با یک روح جابر و هرج و مرج طلب ، روز به روز توسعه یافت و افراد آن مسلح شدند . نیروی ارتش سرخ که تا آن زمان از آذربایجان خارج نشده بود ، به هوس مطامع دیرینة خود در ایران  و به خیال اینکه با دست این فرقة ماجراجو ، خواهد توانست حکومتی دست نشانده در آذربایجان ایران ، [ به عنوان ] شعبة آذربایجان قفقاز تأسیس کند و وسیلة تهدید حکومت مرکزی ایران قرار دهد ، در مقام تقویت این اشخاص برآمد .

دولت مرکزی هم دچار کشمکش‏های سیاسی و اختلاف بی‏شماری بود که وقت حکومت مرکزی و مجلس شورای ملی ، صرف زد و خورد با وقایع و حوادث ناگوار بعد از جنگ می‏شد و متجاسرین بر نفوذ خود می‏افزودند .

پیشه‏وری و یارانش ، زیر لوای آنهایی که سنگ را بسته و سگ را رها کرده بودند ، با کمال آزادی و فراغت خاطر ، دست به کار زده ، فرقة دمکرات متشکل و حزب تودة آذربایجان منحل شد . گروهی هم به نام فدایی از سوی فرقه مسلح شدند . رفقا [ شوروی‏ها ] هم با کمال سخاوت و سهولت ، به مسلح کردن روستاییان ستمدیده و فریب خورده سراسر آذربایجان پرداختند . بدین طریق که کامیون‏های پر از اسلحه ، از قبیل مسلسل دستی و تفنگ و نارنجک و طپانچه و مهمات بسیار ، وارد روستاها شده و پس از تخلیة بار خود ، پی کار خود می‏رفتند .

ما که ناظر این صحنه‏های جانگداز بودیم ، چاره‏ای جز گزارش نمودن جریانات به مرکز به طور روزانه نداشتیم که ناگهان دستوری از ستاد ارتش برای حل این مشکل تاریخی رسید که اگر روی سنگ می‏گذاشتید ، آب می‏شد و مرا که در آن موقع گرفتار مسؤولیتی بس بزرگ بودم ، به بهت و حیرت فرو برد . دستور مقام ریاست کل ستاد ارتش ، خیلی ساده و مختصر و مفید ، اما مسخره و خنده‏دار بود : پیشه‏وری و یارانش را دستگیر و کت بسته به تهران اعزام دارید . برای آنکه به این دستور مسخره ، اعتبار بیشتری داده باشد ، یک « حسب‏الامر مطاع مبارک ملوکانه » هم جلو آن گذارده بود .

روزی از روزها ، مستر یانگ ، وابستة ‌مطبوعاتی سفارت آمریکا ، که برای سنجش اوضاع آذربایجان به تبریز آمده بود ، در دفتر کار من ، مرا ملاقات و در ضمن صحبت اظهار داشت ؛ آیا این صحت دارد که روس‏ها مانع انجام وظیفة لشکر آذربایجان می‏شوند ؟ من به سرهنگ ورهرام رییس ستاد لشکر که آنجا ایستاده بود ، دستور دادم در معیت دیپلمات آمریکایی ، به سربازخانه رفته ، او را خارج سربازخانه متوقف و خودش داخل سربازخانه شده ، یک کامیون سرباز از داخل سربازخانه به خارج حرکت دهد . آنها رفتند و کمی بعد مراجعت نمودند . مستر یانگ اظهار داشت که من با این چشمان خود دیدم که کامیون سربازخانة شما را پست شوروی‏ها که روبروی سربازخانه مستقر شده به سربازخانه برگرداند . به مستر یانگ گفتم ؛ پس شما که به تهران رفتید ، به سر لشکر ارفع جریان را بگویید تا بفهمد پیشه‏وری گرفتن و کف بسته به تهران اعزام داشتن ، با حرف عملی نیست .

[ ت . کایلر یانگ ، که بعدها از ایران شناسان معروف آمریکایی شد و به ریاست قسمت شرق‏شناسی دانشگاه پرینستون رسید ، از این سفر گزارشی تهیه کرد که برای هیأت آمریکایی در کنفرانس وزرای خارجه مسکو ارسال شد . بنا به نوشتة نصرالله سیف‏پور فاطمی ، در کتاب « دیپلماسی نفت » ( به زبان انگلیسی ، چاپ نیویورک ، ص 269 و 270 ) کایلر یانگ ، به عنوان شاهد عینی ، گزارش داده است که برای تیمسار درخشانی ، تقویت نیروهای نظامی پراکنده در سراسر آذربایجان غیر ممکن بود ؛ زیرا فرستادن حتی یک ژاندارم ، به تصویب مقامات شوروی احتیاج داشت و بررسی هر تقاضا ، مدت زیادی طول می‏کشید . برای ده روز مقامات شوروی اجازة خروج حتی یک سرباز یا ژاندارم را به خارج تبریز ندادند . در همین زمان ، مقامات شوروی در تبریز ، مانع حفاظت شهربانی از زندان‏ها و خیابان‏ها شدند ، در حالی که به دمکرات‏ها اجازه دادند گروهی را مسلح و آنها را تحریک نمایند . سیف پور فاطمی می‏نویسد (ص 270 ) پس از آنکه دمکرات‏ها اکثر شهرها را تسخیر و بیشتر نیروهای انتظامی را خلع سلاح  نمودند ، مقامات شوروی به تیمسار درخشانی گفتند که می‏تواند معدودی سرباز را به شهرهای اطراف بفرستد . این در حالی بود که نجات شهرهای دیگر ، غیرممکن بوده و تنها به تضعیف پادگان تبریز می‏انجامید و به دمکرات‏ها اجازه می‏داد تبریز را  بدون کمک ارتش سرخ ، قبضه کنند . سیف پور فاطمی ، ادامه می‏دهد که درخشانی متوجه این منظور روس‏ها شد و اجازه نداد که آنها او را به بازی بگیرند و نیروهای خود را در پادگان نگاه داشت .]

پیشه‏وری زیر چتر حمایت نیروهای بیگانه ، بر خر مراد سوار و با کمال آزادی در سراسر آذربایجان به تاخت و تاز می‏پرداخت و ما همچنان ، زندانی و تماشاگر حوادث بودیم .

دمکرات‏ها اولین حملة‌ مسلحانة‌ خود را به پادگان سراب وارد آوردند و آن پادگان به علت کثرت مهاجمین ، به زودی سقوط کرد . نفرات پادگان را  به خانه‏های خود مرخص و افسران را در نهایت شقاوت و برخلاف تمام موازین ، تیرباران نمودند و جگر ما را که نمی‏توانستیم دست از پا خطا کنیم ، سوزاندند . این اقدام ناجوانمردانه ، مرکز‏نشینان را تازه از خواب بیدار کرد و ستونی از عده‏ای مجهز و مرتب ، به قصد کمک از تهران به تبریز اعزام داشتند . اما این ستون که با مذاکرات قبلی با سفارت شوروی و جلب موافقت وابستة نظامی آن سفارت و گرفتن جواز عبور از تهران حرکت کرده بود ، در شریف‏آباد قزوین ، با اشارة ‌یکی از سربازان شوروی ، در زیر ریزش شدید برف متوقف شد و پس از چند روز مذاکرة مرکزیان با مقامات شوروی ، به سوی تهران برگشت و به سربازخانه‏های خود برای استراحت وارد شدند .این حادثه ، که پیشه‏وری و یارانش را قوت بخشید ، موجب شد که حملة‌ سراب را در مشکین شهر و اهر و میاندواب تکرار کرده و به همان قرار سربازها را مرخص و افسران را تیرباران کردند ، در مشکین شهر ، دو نفر از افسران تیرباران شده را در کنار جاده مدفون و پاهای آنان را از خاک بیرون گذارده بودند . انگشت جنازه یک سروان را برای به دست آوردن انگشتری او بریده بودند . در این میان دستگاه پیشه وری ،  ارتباط ما را با تهران ،  با بریدن سیم‏های تلگراف و تلفن قطع نمود و وسیلة ارتباط ما با تهران ، منحصر شد به یک دستگاه بی‏سیم کوچک پایی بیابانی و فرسوده که مدتی در ارتش آمریکا کار کرده بود که آن هم به واسطة نرسیدن  لامپ تقاضایی ما از مرکز ، به سختی و با اشکال کار می‏کرد.

اکنون ارتش سرخ هم ما را ( پادگان تبریز ) در محاصره گرفته بود که مبادا دست از پا خطا کنیم . روز 19 آذر ماه 1324 ، باخبر شدیم که به اصطلاح فداییان ، از محل‏های خود حرکت نموده‏اند . صبح روز بیستم ، آنها در حوالی شهر دیده شدند .

پست‏های ارتش سرخ در اطراف ما گمارده شده بودند . بیم آن می‏رفت که در صورت حملة فداییان به ما و تیراندازی ما به طرف آنها ، نفرات ارتش سرخ مورد اصابت گلولة ما قرار گیرند . من موضوع را به فرماندة سپاه ارتش سرخ پیغام نمودم و تقاضای دور کردن پست‏های ارتش سرخ را نمودم . فرماندة سپاه شوروی ، در پاسخ پیغام من اظهار داشت : بر شماست که مراقب باشید چنین اتفاقی نیفتد . زیرا اگر یک نفر از سربازان ما کشته یا زخمی شود ، من با تانک‏های هفتاد تنی خود ، شهر تبریز را خواهم کوبید.

در 24 آبان ماه 1324 ، اولین اقدام به تقسیم اسلحه در شهرستان مراغه و شروع حملة مسلحانه به ژاندارم‏ها ، چنانچه پیش‏بینی شده بود ، در عجب‏شیر به ظهور پیوست .

به محض شروع این عملیات ، مقامات شوروی از خروج ژاندارم‏ها از مراکز واحدهای خود برای کمک رساندن به پاسگاه‏ها که یکی بعد از دیگری مورد حمله واقع می‏شدند ، ممانعت کردند و در نتیجة سلب آزادی عمل واحدهای نظامی و ژاندارمری ، دموکرات‏ها با آزادی کامل عملیات خود را ادامه و همه روزه با اخذ اسلحه ( تفنگ -  نارنجک  -  مسلسل سبک کوتاه که تاکنون در ارتش به قسمت‏ها داده نشده ) ‌از مقامات بیگانه تقویت می‏شدند ، به تدریج پادگان‏های کوچک نظامی و ژاندارمری را از بین برده و به مراکز اصلی واحدهای بزرگ نظامی ( تبریز  -  اردبیل  -  رضاییه ) متوجه گردیدند.

پادگان مشکین شهر را با اینکه دولت موافقت کرده بود که خونریزی نشود و این مسأله را به یک ترتیبی اصلاح بکند ، نفرات پادگان حاضر به تسلیم می‏شوند ، و فرقه‏ای‏ها به قرآن قسم می‏خورند که در صورت تسلیم پادگان کسی را نخواهند کشت ، با این وجود ، پس از تسلیم پادگان ، فرقه‏ای‏ها ، نظامیان را مرخص می‏کنند ، پنج نفر افسر را می‏کشند!!!

در تبریز ، یک لشکر پادگان وجود داشته و با بودن یک لشکر ، اشخاص وطن‏پرست در کوچه‏های تبریز ترور می‏شدند . ادارات دولتی ، یکی پس از دیگری ، به تصرف متجاسرین در می‏آمد و بالاخره ، با آن سهل و سادگی ، حتی خود لشکر را هم خلع سلاح کردند . پیش از سقوط پادگان تبریز ، من برای جلوگیری از خونریزی به ساختمان استانداری رفتم تا در حضور نیروهای ارتش سرخ با فرقه‏ای‏ها گفتگو کنم .

مذاکرات روی همین زمینه جریان داشت . بالاخره ، پیشه‏وری اظهار داشت که بیش از این ، برای ادامة ‌مذاکره حاضر نیست و اتمام حجت نمود که فقط تا ساعت دو بعد از ظهر  می‏تواند تأمل کند . یا جنگ و یا همکاری .

در تمام طول راه ( خیابانهای تبریز ) ، نفرات مسلح بسیاری دسته دسته ایستاده بودند و عابرین را شدیداً بازرسی می‏کردند . وسایل نقلیه به هیچ‏وجه در شهر دیده نمی‏شدند .

در تاریخ 25/8/1324 ، ستاد ارتش به فرمانده لشکر 3 ، اطلاع داد ؛ طبق اطلاعات تلگرافی که از مراغه رسیده ، پاسگاه ژاندارمری عجب‏شیر از طرف عناصر مسلح محاصره و زد و خورد ادامه دارد و همچنین طبق اطلاع تلگرافی که از سراب و اهر و سایر نقاط آذربایجان به تلگرافخانه رسیده ، در تمام نقاط ، دموکرات‏ها مشغول خلع سلاح پادگان‏های مملو از سرباز و ژاندارم و پاسبان‏ها هستند . ضمناً طبق اطلاع دو روز قبل ، سیم تلگرافی بین میانه و تبریز قطع ، و تا دو فرسخی شمال میانه ، عدة پنجاه نفری مسلح دموکرات با وضعیت تهدید‏آمیزی مشغول بازپرسی عابرین و خلع سلاح افسران و افراد عابر هستند و قصد تهاجم به میانه را دارند .

روز 28/8/1324 ، لشکر 3 مجدداً گزارش می‏دهد که پادگان سراب و ژاندارمری آنجا خلع سلاح و افسران را به نقطة‌ نامعلومی برده‏اند . در میانه ، ژاندارمری خلع سلاح ، یک افسر و چند نفر کشته شده ، بقیه خلع سلاح ، رییس شهربانی زندانی ، شهر در دست متجاسرین ، در عجب‏شیر و بناب و نمین ، واحدهای ژاندارمری خلع سلاح ، در اطراف اهر مجدداً اسلحه تقسیم می‏شود ، مراغه و اهر در معرض تهدید ، حفظ ارتباط با اردبیل و میاندوآب قطع ، رضاییه در حال آرامش و طبق اطلاع حاصله ، عده‏ای از اکراد بارزانی برای خلع سلاح سردشت رفته‏اند .

فرمانده لشکر 3 ، در تاریخ 12/9/24 ، گزارش می‏دهد که طبق اطلاعات واصله از اردبیل ، متجاسرین در تاریخ  6 آذر ماه ، به ژاندارمری و شهربانی آستارا حمله نموده و سرهنگ 2 ظهیرنیا ، کلانتر مرز ، و ده نفر ژاندارم و یک پاسبان کشته شده و بقیه خلع سلاح یا متواری شده‏اند . در مرند ، دیروز اشرار به منزل حبیب‏الله هوچگانی حمله نموده ، خود حبیب‏الله را که زخمی بوده ، با پسر و برادرش به قتل رسانیده‏اند .

روز 25 [ آذر 1324 ] ، اطلاع حاصل شد که پادگان و دستة ژاندارمری سراب ، در ساعت پنج بعد از نصف شب تاریخ مزبور ، پس از سه ساعت استقامت ، سقوط کرده و ستوان یکم ضیایی مهر ، فرمانده پادگان و ستوان یکم فاطمی ، فرمانده دستة ژاندارمری ، با 17 نفر ژاندارم دستگیر و در اوغان ، 9 کیلومتری سراب ، تیرباران شده‏اند و تا پیش از ظهر همان روز ، کسب اطلاع گردید که در اطراف شهرستان اردبیل ، هشت هزار تفنگ و هزار و پانصد طپانچه و متجاوز از سیصد مسلسل سبک ، بین دموکرات‏ها تقسیم شده است . از بعد از ظهر همان روز ، ارتباط تلگرافی با لشکر قطع شد .

از روز 17 آبان ماه ، تعرض به پاسگاه‏های ژاندارمری شروع و یکی بعد از دیگری ، خلع سلاح و آستاران نیز سقوط نموده و فرقة مزبور در روی محور اصلی آستارا اردبیل  - اردبیل سراب -  سراب تبریز شروع به فعالیت نموده ، با اعمال زور ، اشخاص را وادار به عضویت نمودند . از دوم آذر به بعد که رسدبان رحیم‏پور ترور شد ، سکنه فوق العاده دچار وحشت شدند .

در شب 17 آذر [ 1324 ] ، عدة کثیری از فرقة دموکرات ، مشکین‏شهر را محاصره ، بدواً گروهان ژاندارمری مورد حمله قرار گرفت . گروهان مزبور تلفات سنگینی به فرقه وارد نموده ، اما با استعمال بمب دستی و نارنجک ، به ساختمان گروهان خرابی وارد و رخنه می‏نمایند . ستوان یکم اردبیلی ، فرمانده گروهان ژاندارمری را با 12 نفر ژاندارم دستگیر و اعدام می‏کنند .

سپس حمله به پادگان را شروع و از لحاظ اینکه پادگان شدیداً ابراز مقاومت می‏نمود ، از سروان ادیب امینی ، رییس انتظامات عشایری که معلوم گردید در اسارت فرقه بوده ، نوشته‏ای مبنی بر ترک مقاومت گرفته و به وسیلة ستوان دوم شهدوست ، برای ستوان صدوقی می‏فرستند ، ولی ستوان صدوقی از قبول آن امتناع و جنگ را ادامه می‏دهد . فرقه باز هم حیلة دیگری به کار برده ، توسط ستوان دوم پیاده شهدوست با سوگند قرآن مجید ، ستوان یکم صدوقی و ستوان یکم شفقی را مجبور به ترک تیراندازی نموده و پس از اینکه اسلحه را زمین می‏گذارند ، آن‏ها را با طرز فجیعی در یک فرسخی مشکین‏شهر اعدام ، بالاتنة آن‏ها را زیر خاک نموده ، پاهای آن‏ها را در معرض تماشای عابرین می‏گذارند .

روز 19 آذر [1324 ] ، مشهدی سلیم‏خان [ از سکنة میاندواب ] که شخص میهن‏پرستی بود ، به وسیلة یک نفر کرد به قتل رسید و باعث وحشت اهالی گردید.

سرگرد صفوت ، در تاریخ 3/9/24 ، گزارش می‏دهد که فرماندار و سرهنگ معین آزاد [ در مراغه ] مورد سوءقصد واقع ، فرماندار مقتول و سرهنگ معین آزاد مجروح شده است و ستوان یکم آذرنور ، تأیید می‏کند که سرهنگ از سر و پا ، و یک سرباز همراه ، از شکم مجروح هستند .

فرمانده لشکر ، به استناد گزارش رییس انتظامات اهر در ساعت 11 صبح 21/9/24 تحت شمارة ‌3939 ، به ستاد ارتش گزارش می‏دهد : استوار دوم امیدی ، آجودان گروهان ژاندارمری مشکین‏شهر ، متواریاً به اهر آمده ، گزارش می‏دهد . ساعت 2 بعد از نصف شب 19 جاری ، پادگان و عدة ‌ژاندارم مشکین‏شهر ، مورد حملة متجاسرین که دارای نارنجک و توپ بودند ، واقع ، پس از زد و خورد ، پادگان خلع سلاح و افسران تیرباران گردیدند . مهاجمین به طرف گرمی و اهر حرکت کردند .

ساعت 12 نصف شب ، دموکرات‏ها که به وسیلة غلام یحیی و غلامرضا و چند نفر از دسته‏های اشرار بیجند هدایت می‏شوند ، به پادگان سراب حمله ، یک نفر ژاندارم را کشتند . چهل نفر ژاندارم و سرباز را خلع سلاح کرده ، بازوهایشان را بسته ، ولی ستوان یکم فاطمی ، رییس ژاندارم‏ها ، در معیت یک نفر ژاندارم ، در منزل خود از طرف اشرار محاصره ، از نصف شب تا دو ساعت بعد از طلوع آفتاب ، مشغول دفاع بوده و تسلیم نمی‏شد .

بالاخره رسدبان یکم فرزین ، رییس شهربانی سراب که مرد خائن و اخاذ و جاسوس است ، از طرف اشرار به رییس ژاندارمری قول داد که تفنگ را تسلیم کند و کاری با او ندارند و در موقعی که ستوان یکم فاطمی با رییس شهربانی مشغول صحبت بود ، یک مرتبه اشرار بیجند ریخته ، او را دستگیر و ژاندارمی را که نزد او بود ، به قتل رسانیده و بازوان رییس ژاندارمری را نیز بسته و با چهل نفر سرباز و ژاندارم کت بستة دیگر ، به مقر فرماندهی توده ، یعنی قریة بیجند ، به اسارت برده ، پس از زجر و شکنجه ، آن‏ها را با یک حال فجیع ، در حال زنده قطعه قطعه کرده‏اند.

وضعیت افسران پادگان تبریز بسیار وخیم و اضطراب‏آور بوده ؛ زیرا خودشان در محلی در کنار شهر محاصره شده و به کلی از امید رسیدن کمک دست شسته بودند و  خانواده‏شان در شهر ، که به دست متجاسرین افتاده بود ، با آتیة‌ مجهولی باقی مانده بودند . از طرفی ، به خوبی اطلاع داشتند که با سایر پادگان‏ها چه معامله شده و به خوبی می‏دانستند که پس از خلع سلاح پادگانهای سراب و آستارا ، نفرات و افسران را قطعه قطعه کرده بودند و در مشکین‏شهر قرآن قسم خورده بودند که اگر تسلیم شوید ، در امان خواهید بود ؛ ولی پس از تسلیم ، افسران را تیرباران نموده ، بالا تنة‌ آنها را زیر خاک کرده و پای آنها را بیرون گذارده بودند ...

حبیب‌الله ثابت (۱۲۸۲ تهران - ۱ اسفند ۱۳۶۸ لس آنجلس) که به ثابت‌پاسال معروف است. بازرگان، صنعت‌گر و کارآفرین ایرانی و از اعضای محفل روحانی ایران در دوران دودمان پهلوی است. حبیب‌الله ثابت با آوردن تکنولوژی‌‌های روز دنیا و گرفتن نمایندگی شرکت‌‌های خارجی در ایران، سرمایه عظیمی به هم زد. او مؤسس اولین سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران و اولین کارخانه صنعتی مُبل ایران بود.

File:Habiblollah Sabet with Richard Nixon.jpg

File:Habiblollah Sabet with Family.jpg

(تصاویر) کاخ‌سفید تهران در آستانه تخریب

(تصاویر) کاخ‌سفید تهران در آستانه تخریب

(تصاویر) کاخ‌سفید تهران در آستانه تخریب

کاخ پاسال

(تصاویر) کاخ‌سفید تهران در آستانه تخریب

 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

Monday, May 23, 2016

ثابت پاسال، بازرگان، صنعت‌گر و کارآفرین ایرانی و مؤسس اولين سازمان راديو تلويزيون ملي ايران و اولین کارخانه صنعتی مُبل ایران بود.

 
ثابت پاسال، بازرگان، صنعت‌گر و کارآفرین ایرانی و مؤسس اولين سازمان راديو تلويزيون ملي ايران و اولین کارخانه صنعتی مُبل ایران بود.



حبیب‌الله ثابت كه به ثابت‌پاسال معروف است*، بازرگان صنعت‌گر و کارآفرین ایرانی و از اعضای محفل روحانی ایران در دوران دودمان پهلوی است. حبیب‌الله ثابت با آوردن تکنولوژی‌‌های روز دنیا و گرفتن نمایندگی شرکت‌‌های خارجی در ایران، سرمایه عظیمی به هم زد. او مؤسس اولین سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران و اولین کارخانه صنعتی مُبل ایران بود.
___________________________________________________
  ثابت پاسال نام ائتلافی از نام ثابت و اول حروف فامیلی چند کارآفرین به اسامی: پناهی، امیل عبود، سافیان و لک است.


 
رادیو تلویزیون ملی ایران
 
محمدرضا پهلوی در بازدید از ایستگاه تلویزیونی حبیب ثابت در تهران. در تصویر هرمز ثابت، ناصر ذوالفقاری، علی مؤید ‌ثابتی، نعمت‌الله نصیری حضور دارند
 
آشنایی حبیب الله ثابت با تلویزیون به صورت کاملاً اتفاقی بود. پسرش ایرج پس از اتمام تحصیلا تش در راه بازگشت به ایران، یک کیت مدار بسته تلویزیون را برای پدرش آورد. ثابت از آنجایی که از دوستان نزدیک تاج‌الملوک آیرملو مادر محمد رضا پهلوی بود، برنامه ای شبانه در قصر مادر محمد رضا در سال ۱۹۵۹ ترتیب داد. در یک اتاق دوربینی نصب شد و در اتاق دیگر قصر تلویزیون قرار گرفت. حضار که برای اولین بار بود که تلویزیون را می‌دیدند، دختر کوچکی را بر روی پرده تلویزیون دیدند که آواز می‌خواند که این دختر کوچک همانگوگوش بود که بعد‌ها یکی از نامدارترین خوانندگان پاپ ایران گردید.
 
محمد رضا که در میان آن حضار در آن شب بود، به تلویزیون علاقه‌مند شد و از ثابت پرسید که آیا امکان آوردن این وسیله به ایران وجود دارد یا نه. ثابت که زمینه تجارتی نو برایش فراهم شده بود مشتاقانه قبول کرد. ثابت اولین فرستنده تلویزیونی ایران را در ۱۳۳۵ در آبادان و سپس در تهران تاسیس کرد. چند ماه طول نکشید که ساکنان تهران صاحب تلویزیون گردیدند. برنامه‌‌های تلویزیون آن زمان از فیلم‌‌های همچون، Untouchable, The Lone Ranger و فیلم‌های تیر انداز آمریکایی Annie Oakley تا مسابقات پرسش و پاسخ، برنامه‌‌های مذهبی و شو‌های موسیقی بود.
 
در اواسط دهه ۱۹۶۰ میلادی، مخاطبان رادیو در ایران سیر صعودی شدیدی پیدا کرد. منوچهر اقبال سعی کرد امتیاز پخش را از او بخرد ولی به دلیل اختلافات مالی و دخالت دربار موفق نشد. محمد رضا پهلوی که به خوبی به قدرت سیاسی نهفته پشت تلویزیون واقف بود و مدرنیزه کردن ایران را در ذهن می‌پروراند تصمیم به بومی سازی تلویزیون گرفت. ثابت مجبور شد که در سال ۱۳۴۸ ایستگاه تلویزیونی اش را به دولت بفروشد.

 http://behnazar.blogspot.com/2016/05/blog-post_23.html

Bahainews
حبیب الله ثابت پاسال؛ بازرگان و صنعت گر خوشنام ایرانی
 
نام آوران جامعه بهایی ایران و تاثیر آنها بر تاریخ معاصر ایران
برنامه نام آوران جامعه بهایی به شهروندان بهایی می پردازد که پیش و پس از انقلاب اسلامی به دلیل بهایی بودن دچار سانسور خبری شده اند به همین دلیل در این برنامه به شخصیت های تاثیرگذار بر تاریخ معاصر ایران پرداخته خواهد شد. 
بسیاری از شهروندان بهایی پس از انقلاب که از افراد تاثیرگذار بر تاریخ معاصر ایران بودند به دلیل اعتقاد به دیانت بهایی اموال آنها مصادره و خود آنها مجبور به خروج از کشور و یا اعدام شده اند و به همین دلیل حکومت جمهوری اسلامی به تحریف و سانسور تاریخ معاصر ایران پرداخته و این افراد را در تاریخ کتبی و شفاهی پنهان نموده است و ما در برنامه نام آوران جامعه بهایی قصد داریم با معرفی این افراد، تاریخ گذشته و پس از انقلاب ایران را شفاف سازی نماییم.
برنامه این هفته ‫#‏حبیب_الله‬-ثابت یکی دیگر از شهروندان بهایی است که تلاش های بسیاری جهت رشد در صنعت و تجارت ایران انجام داد و اولین موسس ایستگاه تلویزیونی در ایران بود. این شهروند بهایی بنگاههای اقتصادی بسیاری ایجاد کرد و بیش از 10 هزار شهروند ایرانی را مشغول به کار کرد و در این راستا امکانات گسترده ای را در اختیار جامعه ایرانی پیش از انقلاب قرار داد که پس از انقلاب اموال ایشان مصادره شد.
بهایی نیوز هر هفته در روز دوشنبه ساعت ۱۹ به وقت ایران برنامه " نام آوران جامعه بهایی ایران و تاثیر آنها بر تاریخ معاصر ایران" را پخش می نماید.
مجموعه بهایی نیوز یک نهاد حقوق بشری مستقل است و تمامی فعالیت آن به صورت مستقل صورت می گیرد.
این برنامه توسط " لاله خانه باز" اجرا می شود.
( مجموعه خبری ‫#‏بهایی_نیوز‬ )
به ما در مجموعه خبری بهائي‌نیوز ( Bahainews ) بپیوندید.
برای دریافت ویدئو با کیفیت بالا این برنامه در کانال یوتیوب بهایی نیوز مراجعه کنید:
https://www.youtube.com/watch?v=jCrjYLABukU
به ما در تلگرام نیز بپیوندید تا مطالب بدون فیلتر را در اختیار داشته باشد.
https://telegram.me/bahainews
همچنین می توانید این ویدئو را در وبسایت بهایی نیوز مشاهده کنید
 
--------------------------------------------------------


حبیب‌الله ثابت

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 
حبیب‌الله ثابت
 
زادروز ۱۲۸۲ خورشیدی
تهران
درگذشت ۱ اسفند ۱۳۶۸
لس آنجلس
محل زندگی تهران، لس آنجلس
تحصیلات دبیرستان
پیشه بازرگان، صنعت‌گر و کارآفرین
برنامه(ها)ی تلویزیونی سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران
لقب ثابت پاسال
عضو هیئت محفل روحانی ایران
دین بهائیت
 

محمدرضا پهلوی به همراه حبیب الله ثابت
حبیب‌الله ثابت (۱۲۸۲ تهران - ۱ اسفند ۱۳۶۸ لس آنجلس) که به ثابت‌پاسال معروف است.[۱] بازرگان، صنعت‌گر و کارآفرین ایرانی و از اعضای محفل روحانی ایران در دوران دودمان پهلوی است. حبیب‌الله ثابت با آوردن تکنولوژی‌‌های روز دنیا و گرفتن نمایندگی شرکت‌‌های خارجی در ایران، سرمایه عظیمی به هم زد. او مؤسس اولین سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران و اولین کارخانه صنعتی مُبل ایران بود.
 

زندگی شخصی

او در سال ۱۲۸۲ خورشیدی در تهران، در خانواده‌ای منتسب به بهائیت و اهل کاشان زاده شد. به نوشته اسکندر دلدم پدرش، عبدالله ثابت، در آغاز یهودی بود و بعداً بهائی شد.[۳] او تحصیلات نداشت ولی یک تاجر پارچهٔ زیرک و سختکوش بود. مادرش، کشور ارجمند، از خانواده‌ای از پزشکان برجسته بود. گرچه خانواده از نظر مالی متوسط بود، پدرش این قدر توانایی داشت تا او و خواهرش را بهمدرسه بهایی تربیت بفرستد. حبیب از سن ۱۳ سالگی در مدرسه سن لویی تهران تحصیل کرد که عموما فرزندان اشراف در آن ثبت نام می کردند، از آنجا که وضع مالی وی از سایرین پایین‌تر بود با هماهنگی مدیران مدرسه و موافقت غلامحسین مصدق فرزند محمد مصدق قرار شد که وی به منزل مصدق رفته و درس‌هایشان را مرور کنند و در عوض مبلغ ۶۰ ریال به وی بپردازند. 
حبیب ثابت توسط یکی از دوستانش با دختری در شهر رشت به نام بهاره باقروف آشنا شد و با وی ازدواج کرد. این ازدواج که در ابتدا وجه‌های منطقی و حساب شده داشت، مبدل به زندگی عاشقانه گردید و تا پایان عمر ثابت، به طول انجامید. او بیشترین زمانی که از همسرش جدا بود، سه شب بود که طی سفری به مسکو یکی از همراهان محمدرضا شاه پهلوی بود.

فعالیت ‌ها

آغاز کار و رونق گیری

وی تحصیلات ابتدایی خود را در مدارس تربیت و مدرسه سن لویی تهران انجام داد. ولی تحصیلات دبیرستانی را نیمه تمام ر‌ها کرد و در یک دکان دوچرخه سازی متعلق به محمد تقی تام از بهاییان تهران کار کرد و پس از چندی در سال ۱۲۹۸ مغازه دوچرخه سازی و تعمیر آنرا در خیابان شمیران مقابل خیابان دولت راه اندازی کرد.[۴] در کنار محمد تقی تام (که معتقد است اولین خودرو را به ایران وارد کرده بود) رانندگی آموخت و توسط میرزا احمد راسخ قزوینی از سران بهاییان تهران که مشاور و سرپرست کلیه املاک آصف‌السلطنه (از رجال قاجار بود) با حقوق ماهی ۵۰ تومان به رانندگی وی استخدام شد. با توسعه کار، یک خودروی سواری فورد خرید و به نقل و انتقال مسافر از توپخانه به قلهک و سپس در مسیرهای خارج شهر پرداخت. وی سپس از بغداد به بیروت رفت و از آنجا به فلسطین و با سران بهایی از جمله شوقی دیدار کرد. وی با حمایت بیت‌العدل اعظم ایران، چند خودرو و کامیون خرید با استفاده از دایی خود که معاون وزیر پست و تلگراف بود موفق به اخذ امتیاز حمل مرسولات پستی شمال کشور شد که پیش از آن با الاغ انجام می گرفت.در سال‌های بعد، امتیاز مرسولات پستی شهرهای دیگری نیز به وی واگذار گردید. او با جمع آوری سرمایه از بهاییان به فروش ماشین آلات نجاری روی آورد و کارخانه‌‌های مبل ثابت را تاسیس کرد که نخستین اقدام برای صنعتی کردن نجاری در ایران بود. 
در سال ۱۹۳۱، ثابت فعالیت‌های خود را در زمینه‌‌های متفاوتی گسترش داد. وی از کودکی به نجاری علاقه‌مند بود. رشد روز افزون تاسیسات اداری و شهر نشینی مردم، نیاز‌های مبرمی به اسباب و اثاثیه ایجاد می‌کرد. ثابت از اولین کار آفرینانی بود که زمینه سرمایه گذاری پر سودی را در این حیطه درک نمود. او کارخانه‌های تاسیس کرد که تولید لوازم خانگی و اداری می‌کرد. او ماشین آلات مورد نیاز را از آلمان خریداری نموده و در اوایل سال ۱۹۳۲ شروع به تولید نمود. سفارش‌های ساخت فراوانی از سوی وزارت خانه‌‌های کشور می‌گرفت و این به معنی موفقیت آمیز بودن فکرش بود.
با این وجود، شرکت وی به علت عدم پرداخت هزینه لوازم اداری از سوی وزارتخانه‌‌های کشور در آستانه ورشکستگی قرار گرفت. وقتی وی پول لوازم را از وزارت کشور مطالبه کرد بازداشت شد و سه ماه در زندان به سر برد. با این وجود پس از آزاد شدنش، رضاشاه مداخله کرد و با شرکت وی قرارداد انحصاری تامین تمام لوازم اداری قوه قضائیه و وزارت شهرداری آن زمان، منعقد گردید.
در جریان ساخت راه آهن ایران وی توانست قراردادهایی برای حمل و نقل مصالح با شرکت دانمارکی سازنده منعقد نماید.
در سال ۱۹۳۶ ثابت به فرانسه مسافرت کرد. او دو دستگاه کامیون در فرانسه خرید و پس از بازگشت به ایران، اولین شرکت حمل و نقل در ایران را با نام شرکت حمل و نقل ثابت تاسیس نمود. مدتی بعد از سوی دولت قراردادی پرسود با شرکت ثابت منعقد شد و طی آن حمل و نقل بخشی از پست ایران به این شرکت محول گردید. عموی ثابت که پیشتر در زمان جوانی ثابت به وی دوچرخه فروخته بود، حال به عنوان معاون وزیر پست در شرکت ثابت، قرار داد حمل و نقل و ارسال را با دولت امضا نمود.
ثابت طی مسافرت‌های اروپایی خود در راه بازگشت به ایران، با سیرک آشنا و شیفته آن شد و در آن زمینه تجارت پر سود دیگری دید. وی گروه سیرکی به ایران آورد و در طی این کار به مرد پولساز مشهور گردید.

جنگ جهانی دوم و ترک ایران


حبیب الله ثابت به همراه ریچارد نیکسون
حبیب ثابت در این زمان به خاطر سخت کوشی، نظم و فعالیت‌های تجاری متنوعی شهرت قابل توجهی به عنوان یک کارآفرین کسب کرده بود. حوادث سال ۱۳۲۰ شمسی/۱۹۴۱ میلادی که شوروی و انگلیس ایران را اشغال نموده و رضاشاه را عزل کردند و هرج و مرج در کشور به وجود آمد، زندگی وی را مانند خیلی از ایرانی‌های دیگر تحت تاثیر قرار داد.
ثابت تصمیم به ترک ایران گرفت و در ۷ نوامبر ۱۹۴۱ به همراه همسر و دو فرزندش ایران را به مقصد نیویورک ترک کرد و پس از آن به سمت شرق آسیا و فیلیپین و هاوایی رفت. در این مدت وی تمام تلاش خود را کرد که با محفل روحانی ایران ارتباط برقرار کند.
پس از بازگشت به نیویورک، اوضاع حاکم به علت جنگ جهانی، رکود اقتصادی شدیدی در قیمت املاک به وجود آورده بود. ثابت همیشه از راه دوستان و خانواده اش تبعیت می‌نمود و پدرش به وی توصیه کرده بود که همیشه با خریدن، سود به وجود می‌آید نه فروختن. وی دفتری در راکفلر سنتر و آپارتمانی در مناطق لوکس نشین نزدیک آن اجاره کرد و دوباره فعالیت خود را از سر گرفت. واردات و صادرات خط مشی عمده فعالیت وی بود. وی در زمینه فروش اجناس زیادی از قبیل فرش ایرانی تا جوراب زنانه نایلونی فعالیت می‌کرد.
وی برای گسترش کار همراه چهار نفر در تهران شرکتی تأسیس می کنند به نام «پاسال» که حروف اول آن‌ها است: پناهی، امیل عبود، سافیان، لک. چندی بعد شرکت پاسال در تهران و شرکت ثابت در نیویورک، شرکتی جدید در ایران به ثبت می رسانند به نام ثابت پاسال و از این به بعد حبیب اله ثابت نام این شرکت یعنی ثابت پاسال به شهرت می رسد. ثابت پاسال تا پایان جنگ جهانی دوم در آمریکا ماند و در اوایل دهه سی به ایران باز می گردد. در این ایام بود که شرکت معروف «ثابت پاسال» با دفتر‌های نمایندگی در تهران و نیویورک شروع به کار کرد.[۷]
وی به هنگام جنگ جهانی دوم با سفر به آمریکا لباس‌های کهنه و دست دوم به ایران وارد کرد و از این راه سود فراوانی به دست آورد. او در اواخر ۱۳۲۰ با دعوتی که جامعه بهائیان ایران از او به عمل آورد چندین بار به ایران آمد و با شرکت امنای ایران که به این جامعه وابسته بود همکاری خود را آغاز کرد و به عنوان نماینده آنان به تجارت و گرفتن امتیاز نمایندگی از کارخانه‌‌های خارجی در ایران پرداخت. ثابت از اوایل دهه ۱۳۳۰ در ایران مستقر شد بعد از کودتای ۱۳۳۲ به عنوان نماینده تام الاختیار بهائیان دوره جدیدی از فعالیت‌های خود را آغاز کرد.

بازگشت به ایران و رشد

موفقیت اقتصادی ثابت در دوران جنگ جهانی دوم، وجهه وی را تا حد زیادی بالا برد. او با سخت کوشی اهدافش را ادامه می‌داد و موانع نمی‌توانستند وی را از هدفش بازدارند و برخورد‌های نامطلوب نیز در روحیه تاثیری نداشتند. به اعتقاد عباس میلانی، ثابت با جدیت و سخت کوشی فرصت‌‌های مناسب اقتصادی را بررسی کرده و آن‌ها را به درآمد‌های پرسود مبدل می‌کرد و غرق در کارش بود. با این حال به همسرش نیز توجه می کرد و زندگی خوبی را با وی داشت. در عین در سر پروراندن آرزو‌های بزرگ، نظم کاری و صرفه جویی را نیز مد نظر داشت و از کنار هیچ فرصت اقتصادی ولو کوچک، به سادگی عبور نمی‌کرد و هیچ کاری را کوچک نمی‌شمرد. ثابت در مخارج روزمره خود بسیار صرفه جویی می‌کرد. اما در عین حال همیشه آماده بود که ریسک‌‌های بزرگ اقتصادی کند. وی معتقد بود که درآمد بسیار، در گرو ریسک‌های بزرگ است.
اکثر منابع تصدیق می‌کنند که ثابت یک تاجر خارق العاده بود. وی جمع اضداد ویژگی‌‌هایی چون، انعطاف ناپذیری و در عین حال انعطاف پذیری و قدرت بود. وی قبلاً از بازگشتش به ایران در سال ۱۹۴۷، لیستی از شرکت‌های چند زبانه نیویورک و حومه تهیه کرد و با وجود سرمایه و تجربه کمی که داشت، با این شرکت‌ها تماس گرفت و از آنان درخواست کرد که نمایندگی محصولاتشان را در بازار ایران که ثابت آن را بازاری باز و جای گسترش می‌نامید، داده و به آن‌ها قراردادی بدون ریسک ۶ ماهه پیشنهاد کرد و به آنان قول داد که این کار، سود فراوانی برای این شرکت‌ها داشته باشد. این شرکت‌ها محصولات متنوعی از دارو تا لوازم خانگی تولید می‌کردند. بنابراین او با ۱۰۰ شرکت قرارداد تجاری بست مه این نشان دهنده جایگاه وی بود. او از روابط تجاری اش با برخی شرکت‌های بزرگ آمریکایی به عنوان یک دوستی زیبا یاد می‌کرد.

حبیب الله ثابت، جعفر شریف ‌امامی، طاهر ضیایی، حبیب اخوان در رستوران یک هتل
او به ویژه از ۱۳۳۲ به بعد، با خاندان پهلوی و شاه و شخصیت‌های مهم سیاسی ایران، از جمله عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص دربار روابطی دوستانه داشت که به برای جمع‌آوری منابع مالی کمک کرد. او به دستور دربار از تسهیلات گسترده وزارت اقتصاد برخوردار شد. چند نخست وزیر از جمله حسین علاء، امیرعباس هویدا و جعفر شریف‌امامی دوست او بودند و در شرکت‌هایش دارای سهام بودند. او کمک‌های مالی مختلفی به شرکت‌ها و افراد مختلف می‌کرد و از جمله حامیان مالی اصلی جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایرانبود.
وی همچنین حمایت‌های مالی زیادی از دولت اسرائیل انجام داد. در جنگ شش‌روزه او وظیفه داشت کمک‌های بهاییان را جمع کند. به پاس کمک‌های او یکی از خیابان‌های تل آویو را به نام او تل حبیب نامگذاری کردند.
مجله Fortune در سال ۱۹۷۴، دارایی او، یک دهم کل دارایی ایران تخمین زده شد. این دارایی‌‌ها شامل بانک و ساختمان تا صنایع انرژی و دارو سازی بود. او در اکثر زمینه‌‌های تجاری و صنعتی آن زمان دستی داشت.[۷] نیویورک تایمز او را مردی شیفتۀ عتیقه‌جاتمعرفی کرد که قادر است به شش زبان زنده دنیا صحبت کند.[۸] او علاقه ای مفرط به جمع آوری اشیا قدیمی و سنگ یشم داشت. وی بعد‌ها گفت که در سال ۱۹۷۱ مبلغ ۴۴۰ هزار دلار بابت میزی که قبلاً متعلق به تزارینا (همسر تزار روسی) بوده، پرداخته‌است. او آن میز را در آپارتمانی در پاریس که با همسرش شریک بود قرار داد. ثابت در باره این میز گفته که بیش از هر چیز دیگری در دنیا برای من مفرح بوده‌است.

رادیو تلویزیون ملی ایران


محمدرضا پهلوی در بازدید از ایستگاه تلویزیونی حبیب ثابت در تهران. در تصویر هرمز ثابت، ناصر ذوالفقاری، علی مؤید ‌ثابتی، نعمت‌الله نصیری حضور دارند
آشنایی حبیب الله ثابت با تلویزیون به صورت کاملاً اتفاقی بود. پسرش ایرج پس از اتمام تحصیلاتش در راه بازگشت به ایران، یک کیت مدار بسته تلویزیون را برای پدرش آورد. ثابت از آنجایی که از دوستان نزدیک تاج‌الملوک آیرملو مادر محمد رضا پهلوی بود، برنامه ای شبانه در قصر مادر محمد رضا در سال ۱۹۵۹ ترتیب داد. در یک اتاق دوربینی نصب شد و در اتاق دیگر قصر تلویزیون قرار گرفت. حضار که برای اولین بار بود که تلویزیون را می‌دیدند، دختر کوچکی را بر روی پرده تلویزیون دیدند که آواز می‌خواند که این دختر کوچک همانگوگوش بود که بعد‌ها یکی از نامدارترین خوانندگان پاپ ایران گردید.
محمد رضا که در میان آن حضار در آن شب بود، به تلویزیون علاقه‌مند شد و از ثابت پرسید که آیا امکان آوردن این وسیله به ایران وجود دارد یا نه. ثابت که زمینه تجارتی نو برایش فراهم شده بود مشتاقانه قبول کرد. ثابت اولین فرستنده تلویزیونی ایران را در ۱۳۳۵ در آبادان و سپس در تهران تاسیس کرد. چند ماه طول نکشید که ساکنان تهران صاحب تلویزیون گردیدند. برنامه‌‌های تلویزیون آن زمان از فیلم‌‌های همچون، Untouchable, The Lone Ranger و فیلم‌های تیر انداز آمریکایی Annie Oakley تا مسابقات پرسش و پاسخ، برنامه‌‌های مذهبی و شو‌های موسیقی بود.
در اواسط دهه ۱۹۶۰ میلادی، مخاطبان رادیو در ایران سیر صعودی شدیدی پیدا کرد. منوچهر اقبال سعی کرد امتیاز پخش را از او بخرد ولی به دلیل اختلافات مالی و دخالت دربار موفق نشد. محمد رضا پهلوی که به خوبی به قدرت سیاسی نهفته پشت تلویزیون واقف بود و مدرنیزه کردن ایران را در ذهن می‌پروراند تصمیم به بومی سازی تلویزیون گرفت. ثابت مجبور شد که در سال ۱۳۴۸ ایستگاه تلویزیونی اش را به دولت بفروشد.[

خروج از ایران

در اواسط دهه ۱۳۴۰ تعداد مخاطبان رادیو در ایران سیر صعودی شدیدی پیدا کرد. محمد رضا پهلوی که به خوبی به قدرت سیاسی نهفته پشت تلویزیون واقف بود و مدرنیزه کردن ایران را در ذهن می‌پروراند، تصمیم به بومی سازی تلویزیون گرفت. ثابت مجبور شد که ایستگاه تلویزیونی‌اش را به دولت بفروشد.
این اولین اقدام محمد رضا پهلوی در ایجاد تجارت آزاد بود. پس از آن نیز وی سیاست کاهش قیمت‌ها را در پیش گرفت که به عقیده عباس میلانی نتایج نامطلوب داشت. در پی آن، ثابت به اتهام گران فروشی در طرحی که دولت برای مقابله با گران فروشی در سال ۱۳۵۴ تحت تعقیب قرار گرفت. در این ایام به ثابت هشدار داده شد که در صورت عدم تبعیت از این سیاست، دستگیر خواهد شد. ثابت بیان داشت که دیگر ایران جایی برای افراد مسن نخواهد بود. وی بخش عمده ای از درامد خود را از ایران خارج کرده و کشور را ترک کرد. وی در سال ۱۳۵۵ از ایران مهاجرت و به همراه همسرش به خانه اش در پاریس که پر از لوازم عتیقه بود رفت و آخرین بخش زندگی اش که دوران آرامی بود را شروع کرد.

انقلاب ۱۳۵۷ و پس از آن


به همراه خانواده
در سال ۱۹۷۹ که قیام‌‌های انقلاب ایران شدت بیشتری گرفت، یکی از کارخانه‌‌های نوشابه سازی پپسی ثابت توسط گروهی از مردم به آتش کشیده شد. ثابت تصمیم گرفت که دیگر به ایران بازنگردد. سپس در پی انقلاب اسلامی ایران بازمانده اموال ثابت مصادره شد. در تیر ۱۳۵۸ طبق اموالش تحت قانون حفاظت از صنایع ایران قرار گرفت و کارخانه‌‌هایش ملی و بخشی از اموال او را به بنیاد مستضعفانسپرده شد. این در حالی بود خانواده او اموالش را نزد بانک‌ها گرو گذاشته و چند برابر آن را به صورت ارز خارج کرده بودند.[۳] او بقیه عمرش را به مسافرت، جمع آوری اشیاء عتیقه و گذراندن اوقات با نوه‌‌هایش در آمریکا سپری نمود. او کارش را در همان دفتری که پنجاه سال قبل در راکفلر سنتر اجاره کرده بود ادامه داد و آن را مرکزی برای تجارت خانوادگی‌اش که روبه رشد بود قرار داد.[۹] سرانجام در فوریه ۱۹۹۰ در مرکز درمانی سدارس ساینای لس آنجلس به دلیل نارسایی قلب درگذشت.[۱۰]
عباس میلانی می‌نویسد که با وجود اینکه نظام جمهوری اسلامی ایران، اموال ثابت را مصادره نمود، اما وی روحیه خوشبینانه ای که باعث موفقیتش در کل زندگی شده بود را حفظ کرد. میلانی عوامل خوشبینی، تعصب مذهبی، نظم کاری و فراست را به عنوان عواملی می‌داند که ثابت را در زمره یکی از اصلی ترین کارآفرینان ایران قرار می‌دهد. میلانی به نقل قول‌هایی از ثابت اشاره می‌کند که می‌گوید: هم وطنان من، نباید دوری از وطن، باعث یاس و نا امیدی شما گردد.

دارایی‌‌ها

ثابت در دوره محمدرضا پهلوی بدل به یکی از بزرگ ترین سرمایه داران ایران شد و برخی او را بزرگ ترین سرمایه دار ایران (کسی که مالک ده درصد همه چیز ایران بود) می‌دانند.
برخی از شرکت‌هایی تحت تملک یا سهام او:
او همچنین دارای نمایندگی خودرو داج، چند نوع تلویزیون و یخچال، کارخانه‌‌های بزرگ لاستیک سازی گودریچ و چند کارخانه قند بود. ثابت دارای ۴۱ شرکت بازرگانی بود که حدود ده هزار نفر در آن‌ها مشغول به کار بودند.
کاخ ثابت در تهران
نوشتار اصلی: کاخ ثابت پاسال
کاخ ثابت در خیابان جردن، با مساحت تقریبی ۱۱ هزار متر، بزرگترین و گران‌ترین خانه در تمام شهر تهران است که معماری آن از روی شاتوی پتی تریانو در کاخ ورسای بنا شده بود . قبل از انقلاب پانزده میلیون دلار ارزش داشت. اما امروز ارزشی چند برابری دارد.
اگرچه ساخت بنا در سال ۱۳۴۰ به پایان رسید، اما با در نظر گرفتن جریان‌های رایج معماری در جهان و حتی در ایران دهه ۱۳۴۰، باید گفت این بنا به هیچ وجه فرزند زمان خود نیست . گفته می‌شود این خانه از روی اقامتگاه قرن هجدهمی مادام دو باری و بعدها ماری آنتوانت، قصر پتی تریانو (تریانوی کوچک) در کاخ ورسای ساخته شده که آنژ-ژاک گابریل آن را طراحی کرده است. اما در واقع شباهت‌های این دو بنا به همدیگر، مثل هر دو بنای نئوکلاسیک دیگر، شباهت‌ عام است؛ تعداد قابل توجهی تقلید مشهور از تریانو در آمریکا، برزیل و رومانی وجود دارد که شباهتشان به مراتب بیش‌تر است. اما نمای اصلی عمارت ثابت شباهتی انکارناپذیر به نمای جنوبی کاخ سفید دارد که یکی از مشهورترین بناهای نئوکلاسیک محسوب می‌شود.

او که از اعضای محفل روحانی ایران بود از ثروتش برای گسترش این دین در جهان بهره می‌برد. او املاک پیرامون حظیرةالقدس در تهران را خرید، اطراف زمین‌های مشرق‌الاذکار در لویزانتهران را دیوارکشی کرد و برای احداث محفل ملی بهائیان پاکستان، ساخت ایوان مقام اعلی در کوه کرمل، حظیرة القدس بهائیان در هندوستان، مشرق الاذکار در سانتیاگو شیلی و معابد بهائیان در مصر و استرالیا و اردن کمک‌های مالی زیادی کرد. او عضو باشگاه لاینز (اداره اطلاعات، امنیت و آزادی ملت) و روتاری بین‌الملل بود.
 
_______________________________________________________________________________ 
 
 

کاخ ثابت پاسال

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
کاخ ثابت پاسال که با عنوان "کاخ ورسای ایران یا "قصر سنگی هم شناخته می‌شود در آغاز متعلق به حبیب‌الله ثابت(معروف به ثابت پاسال) سرمایه‌دار نامور ایرانی در پیش از انقلاب بوده است که پس از انقلاب مصادره شد. این ساختمان به عنوان بزرگترین خانهٔ تهران در انتهای شمالی خیابان جردن در منطقه تجریش تهران جای گرفته است و معماری آن از روی الگوی معماری قصرپتی تریانو (تریانوی کوچک) در ورسای ساخته شده است. ثروت همیشه با سیاست رابطه‌ای تنگاتنگ پیدا می‌کند و به خاطر رابطه ثابت با دربار ایران، این خانه نقشی مهم در خاطرات سیاسی آدم‌های بسیاری، از قبل تا بعد از انقلاب بازی کرد.

آشنایی

خانه شناخته شده به کاخ ثابت پاسال متعلق به دوره محمدرضا شاه پهلوی با مساحت بیش از ۱۱ هزار و ۵۴۳ متر مربع در کوچه ناهید در ابتدای بلوار آفریقا (جردن)، تقاطع خیابان حمیده طاهری و محمد روانپور جای گرفته است.[۴] این خانه پیش از انقلاب، گران‌ترین و بزرگ‌ترین خانه شهر تهران بوده است به طوریکه ارزش آن در آن زمان ۱۵ میلیون دلار براورد شده بود. پیش از انقلاب از این عمارت باشکوه به عنوان «قصر سنگی» یاد می‌شد.[۵]

معماری

اگرچه ساخت بنا در سال ۱۳۴۰ به پایان رسید، اما با در نظر گرفتن جریان‌های رایج معماری در جهان و حتی در ایران دهه ۱۳۴۰، باید گفت این بنا به هیچ وجه فرزند زمان خود نیست و هیچ تعلق خاطری به جنبش‌های معماری معاصر و حتی انبوه خانه‌های مدرن که در خیابان پهلوی سابق ساخته شده‌اند ندارد.
این عمارت استخری بزرگ دارد و یک جریان آب که مثل معماری سنتی ایران از زیر خانه رد می‌شود. یک تئاتر روباز کوچک در بخشی از باغ در نظر گرفته شده است. به موازات باغ و از ورودی سوارۀ خانه، یک پارکینگ بزرگ برای مهمانی‌های شبانه و پارک ماشین‌های مدعوین طراحی شده که نشان کمی از سلیقه دارد و به پارکینگ یک مرکز خرید می‌ماند. زیربنای خانه نزدیک به دو هزار متر مربع در دو طبقه اصلی و یک طبقه زیرزمین است.
گفته می‌شود این خانه از روی اقامتگاه قرن هجدهمی مادام دو باری و بعدها ماری آنتوانت، قصر پتی تریانو (تریانوی کوچک) در کاخ ورسای ساخته شده که آنژ-ژاک گابریل آن را طراحی کرده است. اما در واقع شباهت‌های این دو بنا به همدیگر، مثل هر دو بنای نئوکلاسیک دیگر، شباهت‌ عام است؛ تعداد قابل توجهی تقلید مشهور از تریانو در آمریکا، برزیل و رومانی وجود دارد که شباهتشان به مراتب بیش‌تر است. اما نمای اصلی عمارت ثابت شباهتی انکارناپذیر به نمای جنوبی کاخ سفید دارد که یکی از مشهورترین بناهای نئوکلاسیک محسوب می‌شود.
آذین‌های درونی این خانه کار شرکت فرانسوی "مزون ژانسِن" بود که از اواخر قرن نوزدهم برای اعیان و خانواده‌های سلطنتی طراحی می‌کرد و بزرگ‌ترین پروژه‌اش در ایران طراحی خیمه‌های جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران بود. ثابت از حدود ده سال پیش از ساخت این خانه با این شرکت (که در ۱۹۷۳ تعطیل شد) آشنایی داشت و حتی در ۱۹۵۰ از ژول لِلو که برای مزون ژانسن کار می‌کرد، خواست تا آپارتمانش را در نیویورک طراحی کند. 
 پرده‌های کاخ ثابت پاسال و درهای آن 
بر اساس بقیه کارهای مزون ژانسن در آن دوره می‌شود حدس زد که داخل عمارت ثابت چه شکلی داشته: پرده‌های ضخیم و تیره (که از بلژیک آورده شده بودند) که از زیر سقف تا کف کشیده‌ شده‌اند. پنجره‌های نمای ساختمان این نظر را تأیید می‌کند. سقف با گچ‌کاری کلاسیک اما ساده و بدون ازدحام، دیوارها با کاغذ دیواری بدون طرح و رنگی که با پرده‌ها تناسب دارند، شومینه‌های بزرگ اما ساده با دورکاری سنگ مرمر و مجسمه‌های کلاسیک (با سنگ‌تراشی‌های روح الله میرزائی) و درهای چوبی سنگین که متعلق به یک قصر فرانسوی هستند با دور درهای با گچ‌کاری منقوش به طرح‌ گل‌.

پس از انقلاب

پس از انقلاب ۵۷، صادق خلخالی، کاخ ثابت پاسال را مصادره کرد. او در خاطراتش می‌نویسد:
«بعد از تابستان ۶۰ که دیگر کم‌کم‌کار رسیدگی به پرونده‌های وابستگان طاغوت کم شده بود، نزد امام رفتم و بعد از اینکه کمی از محاکمه اعضای گروه‌های سیاسی ضد انقلاب گفتم، از وضعیت فساد و مواد مخدر صحبت کردم و اینکه الان باید در این مورد هم انقلابی عمل کنیم. امام فرمودند بروید و مسئولیت این کار را به دست بگیرید. از جماران که بیرون آمدم یکراست رفتم به خلوت‌ترین خانه‌ای که سراغ داشتم؛ خانه‌ای بزرگ که قبلاً به ثابت پاسال تعلق داشت و از همان‌جا به دادستانی انقلاب زنگ زدم و گفتم بروید هر چه قاچاقچی مواد مخدر می‌شناسید دستگیر کنید. شب نشده بود که زیرزمین و انباری‌های خانه پر زندانی شده بود.»
گفته می‌شود این خانه پس ازانقلاب در اختیار برخی نهادهای امنیتی بوده است.
مدتی قاچاقچیان مواد مخدر را در آن بازداشت موقت و محاکمه کردند و اندکی بعد روسپیان زن نجات داده شده از شهر نو را در آن سامان دادند.
کوچ نشینان به کاخ راه پیدا کردند، اما نه به عنوان ساکنان، بلکه به عنوان زندانیان خانه‌ای اعیانی با دیوارهای بلند.
مدتی بعد اداره اطلاعات برای رسیدگی به امور کسانی که پاسپورتشان توقیف شده بود این خانه را در دست گرفت. حتی در این زمان نیز سرنوشت خانه با مفهوم حصر و محدودیتِ حرکت پیوند خورد.

وضعیت کنونی

اگر چه بنا به گفته‌های معاون شهرسازی و معماری وزارت راه و شهرسازی ایران دستور توقف موقت عملیات در این خانه ارزشمند صادر شده است، اما به گفته معاون سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استان تهران برای نگهداشت و حفاظت از کاخ ثابت پاسال و برای ثبت آن در فهرست آثار ملی کشور، نیاز است که گزارش کاملی از این بنا آماده شود، اما تاکنون کارشناس سازمان میراث فرهنگی به کاخ ثابت پاسال راه نیافته‌اند و از ورود آنها به ساختمان جلوگیری شده است.[۳]در مقابل مدیر بافت‌های تاریخی شهرداری تهران با بیان این که شهرداری تهران اجازه صدور مجوز تخریب برای هیچ بافت تاریخی را ندارد، ادعا کرد صدور مجوز تخریب «کاخ ثابت پاسال» توسط سازمان میراث فرهنگی صادر شده است.
بر اساس برخی گزارش‌ها درختان این خانه بزرگ خشکانده شده و قرار است با تخریب آن یک برج مرتفع تجاری ساخته شود. در پاییز ۱۳۹۳ رئیس سازمان نظام مهندسی ساختمان در واکنش به خبر تخریب این بنا با ارسال نامه‌ای به وزیر راه و شهرسازی با اعتراض به تخریب این کاخ، گفت: «بی‌شک ساخت برجی ۹ طبقه با کاربری تجاری، بی‌توجهی به توصیه اکید بزرگان نظام مبنی بر حفظ هویت تهران است.»[۸] در دی ماه ۱۳۹۳ محمد حقانی عضو شورای شهر تهران با بیان اینکه شورای شهر به لحاظ قانونی دراین زمینه نمی‌تواند کاری کند، گفت « خاضعانه و برادرانه از شهردار تهران خواهش می کنم که مانع تخریب این ساختمان و تغییر کاربری آن به یک مجموعه تجاری شود، زیرا این ساختمان یک سرمایه فرهنگی و از جاذبه های گردشگرب شهر تهران است. »
 
 ____________________________________________________________________________________
 
 

کاخ ثابت پاسال

 

ویلای ثابت پاسال در جردن بزرگترین و گرانترین خانه در تهران

به گزارش سرویس اقتصادی ممتاز نیوز، به گفته‌ یاشار سلطانی (سردبیر سایت خبری معماری نیوز که درباره‌ی این کاخ تحقیقاتی را انجام داده) کاخ «ثابت پاسال» که در دوره‌ی پهلوی ساخته شد و گفته می‌شود با دوران نخست‌وزیری هویدا هم‌رده است، به واسطه‌ وسعت ۱۱ هزار و ۵۴۳ متر مربعی‌اش، «بزرگ‌ترین خانه تهران» لقب گرفته است؛ آن‌هم در یکی از گران‌ترین نقاط شهر تهران در خیابان جردن. معماری‌ این خانه از قصر «لو پتی تریانون» یکی از کاخ‌های جانبی ورسای در فرانسه کپی‌برداری شده و اشیای به کار رفته در آن بسیار ارزشمند است، به حدی که قبل از انقلاب اسلامی به روایتی این بنا حدود «۱۵ میلیون دلار» قیمت‌گذاری شد.
کاخ «ثابت‌ پاسال»
با این وجود هیچ‌کدام از کارشناسان و متولیان میراث فرهنگی از وجود این خانه اطلاع ندارند. به نظر می‌رسد گزارش‌های منتشر شده در دو روز گذشته تازه آن‌ها را متوجه حضور این خانه کرده است، خانه‌ای که هرچند پس از انقلاب بنابر اطلاعات درج شده در منابع تاریخی، اتفاقات تاریخی زیادی در آن رخ داده است، اما مشخص نیست که چرا در طول سال‌های گذشته این بنا را نشناخته‌اند.
در تماس‌های متعدد با تعدادی از کارشناسان قدیمی و کنونی اداره کل میراث فرهنگی استان تهران داشت، آنها یا از وجود این خانه اطلاع داشتند اما نمی‌دانستند کجای تهران قرار دارد و چرا به عنوان یک بنای ارزشمند معرفی نشده و هنوز در فهرست آثار ملی به ثبت نرسیده است؟ یا این‌که اصلا نام این خانه را نشنیده بودند!
 
 
یاشار سلطانی درباره‌ی وضعیت کنونی این خانه گفت: با رای کمیسیون ماده‌ی پنج و براساس طرح تفضیلی شهر تهران که در سال ۱۳۸۶ تهیه شد، قرار است محدوده‌ی این بنای تاریخی از پهنه‌ی (M12) به پهنه‌ی (M11) تغییر یافته و به مجتمع ۹ طبقه با سه کاربری تجاری، اداری و مسکونی تبدیل شود.
البته نباید این قضیه را از ذهن دور داشت که مالک کنونی این زمین مالک چند برج ۲۶ طبقه‌ی در حال ساخت در خیابان آفریقاست و به همین دلیل امکان گرفتن مجوز مجتمع ۲۶ طبقه از کمیسیون ماده‌ی پنج، دور از ذهن نیست.
اما چرا هیچ‌کدام از کارشناسان میراث فرهنگی استان تهران از وجود این خانه بی‌اطلاع بودند؟ آن‌هم در حالی که بر اساس یکی از مصوبات کمیسیون شورای عالی معماری و شهرسازی در چند سال گذشته طرح شناسایی خانه‌های تاریخی تهران در دستور کار قرار گرفت و خانه‌های واجد ارزش به مالکان‌شان ابلاغ شد!
با این شرایط احتمال وجود خانه‌های تاریخی دیگر در سطح شهر تهران و شناسایی نشدن‌شان وجود دارد، اتفاقی که به راحتی منجر به مرگ این خانه‌های تاریخی به عنوان تک لکه‌های تاریخی سطح شهر تهران می‌شود.
از سوی دیگر با توجه به منابع تاریخی موجود درباره‌ این کاخ، در جلد سوم کتاب «معماران تباهی» در مورد این بنای ارزشمند آمده است: «خانه مشهور به کاخ ثابت پاسال در کوچه ناهید در ابتدای بلوار آفریقا واقع است. این خانه به مساحت بیش از یک هکتار «گران‌ترین و بزرگ‌ترین خانه شهر تهران» بوده است. معماری این خانه از قصر «لو پتی تریانون» در ورسای فرانسه الگو گرفته شده است. دکوراسیون این خانه را همان دکوراتوری انجام داده بود که مسئول تدارکات چادرهای سلطنتی در تخت جمشید بود. »
همچنین مرحوم آیت‌الله صادق خلخالی در کتاب خاطرات خود، درباره «کاخ ثابت پاسال» می‌نویسد: «بعد از تابستان ۶۰ که دیگر کم‌کم کار رسیدگی به پرونده‌های وابستگان طاغوت کم شده بود، نزد امام رفتم و بعد از اینکه کمی از محاکمه اعضای گروه‌های سیاسی ضدانقلاب گفتم، از وضعیت فساد و مواد مخدر صحبت کردم و اینکه الان باید در این مورد هم انقلابی عمل کنیم. امام فرمودند بروید و مسئولیت این کار را به دست بگیرید. از جماران که بیرون آمدم یک‌ راست رفتم به خلوت‌ترین خانه‌ای که سراغ داشتم؛ خانه‌ای بزرگ که قبلا برای «ثابت پاسال» بود و از همان جا به دادستانی انقلاب زنگ زدم و گفتم بروید هر چه قاچاقچی مواد مخدر می‌شناسید دستگیر کنید … شب نشده بود که زیرزمین و انباری‌های خانه پر زندانی شده بود.»/ایسنا/۱۱۰
 _____________________________________________________________________

کاخ ثابت پاسال

 
 
شناسهٔ خبر: 2501122 - چهارشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۸:۲۳
کاخ پاسال تهران اگر چه از ظاهر شبیه به قصرهای فرانسه است ولی در تزئینات آن هنرهای ایرانی به کار برده شده به نحوی که منبت کار کاخ می‌گوید: ۱۲ سال طول کشید تا این کاخ توسط هنرمندان ایرانی ساخته شود.
به گزارش خبرنگار مهر، تنها خانه‌ تهران که در سال‌های پیش از انقلاب به سبک قصرهای ورسای فرانسه ساخته شد خانه‌ای است در خیابان جردن که بیش از یازده هزار متر مربع مساحت دارد.
بزرگی این خانه که تنها از روی برج سیاه روبه روی آن می‌شود حیاطش را دید، به حدی است که بسیاری از افراد آن را کاخ و یا بزرگترین خانه در تهران می‌نامند و از آنجا که پیش از انقلاب ساخته شده و در ساخت آن از مصالح گران قیمت بهره برده شده، اکنون این خانه را دارای شان ملی و یکی از خانه‌های تاریخی تهران می دانند. خانه‌ای که مالکیت آن در دست فردی به نام پاسال بود.
پاسال یک بهایی بود و بسیاری از افراد، این خانه را متعلق به حسین ثابت پاسال واردکننده تلویزیون ملی ایران می‌دانند. شکل و شمایل این خانه برای هیچ کسی جز افرادی  که زمانی در آن کار کرده‌اند و یا مالک فعلی آن بر کسی روشن نیست چون مالک فعلی آنقدر ثروتمند است که به کسی اجازه نمی‌دهد واردش شود. او قصد دارد تا در اولین فرصت این خانه را تخریب و به جایش یک برج تجاری بسازد ولی غوغای رسانه ای تاکنون توانسته جلوی کار او را بگیرد.
مخالفت با تصمیم این مالک مدتی است که نقل محافل شده در این میان تنها کسی که خوب یادش است چه اتفاقاتی هنگام ساخت خانه افتاد و چقدر از هنر ایرانی در تزئین آن استفاده شده، فردی به نام محمدطاهر ساریخانی است که وقتی ۲۵ سالش بود به عنوان کارگر منبت کار وارد قصر سفید پاسال شد.
هر اتاق کاخ یک کارگاه بود
ساریخانی حالا و پس از سال‌ها در گفتگو با خبرنگار مهر با مرور خاطراتش می گوید: همه فکر می‌کنند این قصر متعلق به حسین ثابت پاسال بوده در صورتی که مالک ایرج ثابت پسر حسین است. کارهای منبت کاری و گچ بری این قصر را به افراد سرشناس می سپردند. اکبر میقانی هم ظریف کاری انجام می داد استاد من و هاشم عسگری و چند نفر دیگر بود.
وی ادامه می‌دهد: شنیدیم سفارش منبت کاری یک خانه را در جردن گرفته است. رفتیم کمکش کنیم. هر روز ساعت ۷ صبح چهار فولوکس واگن پر از کارگر وارد ساختمان در حال تکمیل می‌شد. هر کدام از اتاق‌ها یک کارگاه بود برای خودش. نه اینکه فکر کنید کارگاهی با چند دستگاه معمولی که چند کارگر کار می‌کند. نه! می شد گفت یک کارخانه بود. تجهیزات و وسایل موجود هر کدامشان مثل یک کارخانه مجهز بود. یک سال هر روز آنجا کار می‌کردیم. حتی برج سیاه رنگی که شما می توانید واردش شوید و از طبقات بالایی آن عکس حیاطش را بگیرید، آن زمان کارگاه سنگ کاران و سنگ تراشان بود. اینجا کارگاه نجاری هم داشت.
ساریخانی هنرمند ۶۷ ساله ملایری است که در قلهک مبل سازی دارد. پدر او هم در کاخ سعداباد هم باغبان و هم راننده. کارهایی که ساریخانی انجام داده به حدی فاخر بوده که هنوز هم همان مبل‌ها را از خانه شخصیت‌ها و نامداران به مغازه او می‌آورند تا بازسازی و یا تعمیر کند مانند مبلی که برای سفیر یونسکو ساخته بود. او نه تنها در کارنامه کاریش، منبت کاری در کاخ پاسال را دارد بلکه در ساختمان ارباب هرمز که اکنون مرکز استراتژیک ایران شده نیز کار کرده آن هم به سبک تخت جمشید.
نمونه کارهایی از خانه اعلمی و نماینده یونسکو نیز به دستش رسیده و انجام داده. او حتی در ساختمان فرم که اکنون محل استانداری تهران است نیز ردپایی از هنرش را باقی گذاشته است. او می‌گوید: آن زمان شاید فقط ده منبت کار سرشناس بود و فقط برای تزئین در و دیوار و مبلمان از منبت کار استفاده می کردند. به همین دلیل وقتی وارد خانه شدیم روی چوب کار کردیم. طرح هایی را پیاده می‌کردیم که همگی از فرانسه می‌آمد. می گفتند طرح‌ها برگرفته از کاخ های فرانسوی هاست. هنوز چند تا از نقشه  آن طرح ها را برای یادگاری نگه داشتم. تا زیر سقف قاب سازی با چوب انجام شده است.
 
روزی ۵۰ هزارتومان حقوق می‌گرفتم!
یادم هست که زیر سقف بیرونی کاخ را از ورق مسی پوشاندند ورق‌های سرب هم لابه لای سنگ‌ها کار گذاشته می‌شد تا این ساختمان ضدزلزله باشد. همه طرح‌ها اگر چه از فرانسه می‌آمد اما همگی توسط هنرمندان ایرانی در همین کاخ اجرا شد. آن زمان روزی ۵۰ تومان حقوق می‌گرفتم. پنجشنبه و جمعه‌ها ایرج و پدرش می‌آمدند و به کارگرها سر می زدند و از روند کار مطلع می شدند.
ساریخانی به یاد دارد که دور تا دور اتاق خواب ایرج پاسال، کمد کار شده بود. وسط اتاق هم، سنگی بزرگ قرار داشت که از ۳۸۰ تکه سنگ رنگی با نقشی شبیه به گل وسط قالی تشکیل می‌شد تمام اتاق‌ها و حتی چارچوب درها با دست منبت کاری شد. ما تنها نبودیم. گچ کارها و سنگ کارها هم نقش و طرحی به جا گذاشتند.
 
مختصات ویژه یک کاخی که تنها دو سال ساکن داشت!
حیاط خانه پاسال آنقدر بزرگ است که در گوشه‌ای از حیاط، آلاچیق و وسط آن استخر کار شده است ساریخانی می‌گوید: یک سالن پذیرایی زیرزمین در حال ساخت بود که می خواستند دیوار حایل بین این سالن و استخر را با شیشه کار کنند. ما کارمان تمام شد و رفتیم. نمی دانم آن دیوار شیشه ای ساخته شده یا نه. فقط می دانم این همه هزینه در کاخ پاسال به مدت ۱۲ سال انجام شد ۱۲ سال همه با هم کاخ را ساختند. ولی ایرج و زن و بچه هایش فقط ۲ سال در آن زندگی کردند و پس از انقلاب اسلامی از ایران فرار کردند. 
وی ادامه داد: حتی یادم هست که فردی به نام معمار آتشی یک شومینه با چوب ساخت که فقط بابت آن ۶۰۰ هزار تومان دستمزد گرفت. این کاخ سینمای جداگانه و پارکینگ ماشین دارد. حتی وسعت آن بیشتر بود. باغ کاخ و چنارهایش الان به شهرک میثاق تبدیل شده و به جایش خانه ساخته اند. 
او بخشی از طرح‌های منبت به کار رفته روی چوب در و دیوار کاخ را نشان می‌دهد و می‌گوید: فردی به نام مستر شما پیرمردی ۶۵ ساله از فرانسه به کاخ آمد که به همه کارهای تزئینات داخلی ساختمان مشرف و مسلط بود. گچ کاری، منبت کاری و معماری هم می‌دانست. هر کجا مشکلی پیش می‌آمد مستر شما کارها را به راحتی انجام می‌داد.
 
پاسال موزه‌ای از هنر معاصر ایران است
در این کاخ ستون‌هایی کار گذاشته شد که کار سنگ تراشان بود. سنگ ها را دایره‌وار می‌بریدند و با تیشه نقش می‌دادند و با چرثقیل روی ستون قرار می دادند. آن زمان می گفتند اگر خانه ۷۰ متری ۷۰ هزار تومان قیمت دارد هر ستون این کاخ ۷۰ هزار تومان است. چون سنگ نمای به کار رفته در آن هم ارزش هنری داشت. "
آنطور که ساریخانی از شرایط موجود در زمان انقلاب برای ساخت و تزئینات داخلی این قصر تعریف می‌کند، مصالح و تزئینات بکار گرفته شده در کاخ پاسال هنر دست هنرمندان صنایع دستی است که به تنهایی آن را واجد ارزش هنری اعلام می کند مگر انکه صاحبان این قصر در سالهای اخیر این الحاقات و یا تزئینات را به تاراج برده باشند.
ساریخانی معتقد است که می شود این کاخ را موزه‌ای از هنر ایرانی و معاصر دانست. او می گوید: وقتی شنیدم می خواهند اینجا را خراب کنند خیلی دلم سوخت. ما منبت کاری های این کاخ را روی چوب بلوط که چوب سرسختی است انجام دادیم. هنرهای به کار رفته در آن کم نیست. میلیاردها تومان هزینه برایش شده، حیف است که خراب شود.
 
 
 
 
 
 
 
*******************************************************************
 
 
کد خبر: ۲۱۵۶۱۷
۱۱ آذر ۱۳۹۳ - ۰۹:۵۵
فرارو- خانه تاریخی شبیه به کاخ سفید امریکا موسوم به «قصر سنگی» در تهران قرار است به زودی تخریب و سپس به برجی 9 طبقه و با کاربری تجاری، اداری و مسکونی تبدیل شود.
 
خانه تاریخی «کاخ ثابت پاسال» معروف به «قصر سنگی» با وسعت 11 هزار و 543 متر مربع یعنی بیش از یک هکتار، در یکی از گران‌ترین نقاط شهر یعنی خیابان جردن (آفریقا) به عنوان بزرگترین خانه تاریخی تهران شناخته می شود.
 
معماری «کاخ ثابت پاسال» که بی شباهت به کاخ سفید امریکا نیست از قصر «لو پتی تریانون» یکی از کاخ‌های جانبی ورسای در فرانسه کپی‌برداری شده است و اشیای به کار رفته در آن بسیار ارزشمند بوده که قبل از انقلاب به روایتی حدود «15 میلیون دلار» قیمت‌گذاری شده بود.
 
گفته می شود دکوراسیون این خانه را همان دکوراتوری انجام داده بود که مسئول تدارکات چادرهای سلطنتی در تخت جمشید بود و پرده‌های این خانه را از بلژیک آورده و درهای آن متعلق به یک قصر فرانسوی بود. دستگیره‌ها را هم از روی یک مدل مربوط به صد سال پیش و به صورت اختصاصی برای خانه ثابت ساخته بودند.
 
این کاخ پس از انقلاب این کاخ صاحبان متعددی به خود دید و عموما تردد در آن با کاربری «خاص اداری» صورت می‌گرفت. همسایگانی که منازلشان مشرف به این کاخ است، از بی توجهی و عدم رسیدگی ساکنان آن طی 2 سال اخیر و خشک شدن سریع درختان آن علی‌الخصوص درختان کاج می‌گویند. بخش عمده فضای سبز و درختان این خانه یک هکتاری در سال‌های اخیر خشک شده و از بین رفته است.
 
این کاخ در آستانه تخریب قرار دارد و قرار است گودبرداری عظیمی در این خانه تاریخی برای ساخت یک مجتمع عظیم تجاری توسط یکی از سرمایه‌داران بزرگ تهران آغاز شود.
 
 کاربری این کاخ در طرح تفصیلی جدید شهر تهران به پهنه کلان (M) و پهنه (M11) یعنی مختلط تجاری، اداری و خدمات مسکونی تغییر یافته و قرار است برجی 9 طبقه و با تراکم ساختمانی 440 درصد و حداقل ضریب سکونت 50 درصد به جای آن ساخته شود. عکس های حسین ظهروند عکاس تسنیم از این کاخ را در زیر می بینید.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

خانات

خاندانى حکومتگر در لنکران از ۱۱۶۰ تا ۱۳۳۹ خانات تالش، خاندانى حکومتگر در لنکران از ۱۱۶۰ تا ۱۳۳۹. قلمرو این خاندان بهتدریج گسترش ħافت و تمام مناطق تالشنشین، به استثناى ماسال و شاندرمن و تالشدولاب (امروزه شهرستانهاى ماسال و رضوانشهر)، را دربرگرفت (رجوع کنید بهُبرادگاهى، ص ۵۸ـ۵۹؛ ادامه مقاله). مؤسس این حکومت جمالالدین میرزابیگ، مشهور به قراخان، از سادات لنکران بود که نسبشان را به زħدبنعلىبن حسین مىرساندند. Ħدر میرزابیگ، عباسخان خلیفه، از سادات ضیابرى بود که ظاهراً در عصر شاهعباس دوم صفوى به اُلوِف لنکران مهاجرت کرده و طبق فرمان شاه، خلیفه صوفیان آن منطقه شده بود (رجوع کنید به برادگاهى، ص ۵۶ـ۵۷).میرزابیگ شهرت قراخان را بهسبب تیره بودن چهرهاش، از نادرشاه گرفته بود. او بهسبب رشادت در جنگ داغستان (۱۱۵۴ـ۱۱۵۵)، مورد توجه نادرشاه قرار گرفت و تمام روستاهاى الوف تیول او شد. قراخان Ħس از قتل نادرشاه و در هنگامه جنگهاى مدعیان سلطنت ایران، بر قلمرو خود افزود و بخش بزرگى از سرزمین تالش* را تصرف کرد (همان، ص ۵۸ـ۵۹؛ اوبن، ص ۱۱۶ـĦ .(۱۱۷س از به قدرت رسیدن کرħمخان زند در ۱۱۶۴، قراخان دستگیر و در شیراز زندانى شد. هفت سال بعد، وى به دستور کرħمخان آزاد شد و به حکومت تالش رسید تا مانعى براى جاهطلبیهاى هداħت خانگیلانى باشد (رجوع کنید بهلنکرانى، ص ۴۴). قراخان در کشمکش با هداħتخان، چندى نیز همراه Ħسرانش، میرمصطفى و عسگربیگ، در رشت به حبس افتاد (رجوع کنید به همان، ص ۵۱ـ۵۴).قراخان در ۱۲۰۱ درگذشت و فرزند بزرگش، میرمصطفىخان، حاکم تالش شد (برادگاهى، ص ۵۹ـ۶۰). به گفته باکیخانوف (ص ۱۶۹)، میرمصطفىخان مدتى در زندان امیرفتحعلىخان قبهاى، بزرگترین امیر و حاکم محلى داغستان و آذرباħجان، بود و با موافقت او به حکومت خانات تالش رسید. میرمصطفىخان مشهورترین حاکم این خاندان است. در دوره حکومت او، قلمرو خانات تالش گسترش ħافت و تقرħبآ تمام تالش از بالهارود تا دنیاچاِل اسالم را دربرمىگرفت. او هیچگاه مطیع آقامحمدخان قاجار نشد و حتى چند بار با قواى او به جنگ پرداخت (ساروى، ص ۱۹۳ـ۲۶۶ ،۱۹۴ـ۲۶۷). میرمصطفىخان از همراهان مرتضى قلىخان قاجار*، برادر سرکش آقامحمدخان، بود و او را در حمله به رشت در ħ ۱۲۰۳ارى کرد. مرتضى قلىخان پیش از آن هم، مدتى را در میان تالشیها گذرانده بود (رجوع کنید به غفارى کاشانى، ص ۷۵۴ ،۷۵۱).میرمصطفىخان در ۱۲۱۲ و Ħس از آگاهى از خبر قتل آقامحمدخان، همراه آقاعلىَشْفتى، حاکم موروثىَشْفت، به گیلان حمله برد و رشت را تصرف کرد. اقامت او در رشت دیرى نپایید و پیش از رسیدن سپاهیان فتحعلىشاه به گیلان، از رشت خارج شد و به تالش بازگشت (ساروى، ص ۳۰۷ـ۳۰۸؛ لنکرانى، ص ۵۷ـ۵۹).در آغاز سلطنت الکساندر اول، میرمصطفىخان نماħندهاى به دربار روسیه فرستاد و اطاعت خود را از آن امپراتورى اعلام کرد و خواهان حماħتهاى آن شد. دولت روسیه که آماده Ħذیرش چنین درخواستهایى بود، قوایى به تالش گسیل داشت و میرمصطفىخان نیز آنان را در قلعه کهنه آستارا و قرħه گرمى اوجارود و شهرلنکران جاى داد (برادگاهى، ص۶۰ـ۶۲؛ باکیخانوف، ص۱۸۴). او در طول جنگهاى اول ایران و روسیه (۱۲۱۸ـ۱۲۲۸)، گاه متحد دولت ایران و زمانى همدست ارتش روسیه بود و Ħس از شکستهاى پىدرپى ارتش ایران و پیشرویهاى ارتش روسیه در سرزمینهاى شمال رودخانه ارس، براى همیشه، به دولت روسیه پیوست و تا Ħاħان عمر (۱۲۳۰) بر حکومت لنکران و متصرفات روسیه در تالش باقى ماند (سپهر، ج ۱، ص ۱۵۲ـ۱۷۲ ،۱۵۳ـ۱۷۳؛ نیز رجوع کنید به مفتون دنبلى، ص ۲۲۶ ،۲۲۰ ،۲۱۸ـ۲۸۱،۳۰۰ ،۲۲۷ـ۳۰۲؛ باکیخانوف، ص۱۹۶ ،۱۸۸ ،۱۸۴). دولت ایران نیز براى جلوگیرى از ادعاى دولت روسیه بر بخش باقىمانده سرزمین تالش، که تعیین حدود آن طبق قرارداد گلستان به تحقیقات بعدى موکول شده بود (رجوع کنید به اسنادى از روابط ایران با منطقه قفقاز، ص ۲۶۴؛ نیز رجوع کنید به عبدالّلهħف، ص ۱۱۴ ،۱۰۷ـ۱۱۵)، آن منطقه را به ترتیبى که از گذشته وجود داشت، به Ħنجخاننشین به نامهاىُکرگانرود، اسالم، تالشدولاب، شاندرمن و ماسال تقسیم کرد و آنجاها را خمسه طوالش نامید.ُکرگانرود و اسالم در آغاز، ضمیمه حکومت آذرباħجان شدند اما به درخواست حکام آن مناطق، همانند سه خاننشین دħگر، به اħالت گیلان پیوستند (رابینو، ۱۹۱۷، ص ۵۸؛ ترجمه فارسى، ص ۹۸ـĦ ،۹۹انوħس؛ بازن، ج ۲، ص Ħ.(۶۱۳س از مرگ میرمصطفىخان، میان اعضاى خانواده او بر سر حکومت اختلاف افتاد و ژنرال رتیشچوف، فرمانده کل ارتش روسیه در ماوراى قفقاز، براى جلوگیرى از اغتشاش و آشفتگى، میرحسنخان، Ħسر بزرگ و جانشین میرمصطفىخان، را به ایران تبعید کرد (برادگاهى، ص ۶۳ـ۶۴؛ مفتون دنبلى، ص۳۲۰؛ عشقى، ص ۲۰۴ـ۲۰۵).میرحسنخان در ایران مورد توجه عباسمیرزا ناħبالسلطنه قرار گرفت و به حکومت ویلکیج، نمین و آستارا منصوب شد. میرحسنخان در این دوران، با حملات خود به متصرفات روسیه در تالش، سبب ناامنى و اغتشاش آن مناطق شده بود و دولت روسیه خواستار جلوگیرى دولت ایران از این اعمال شد. بهدستور شاه و ناħبالسلطنه، نظامیان دولتى به همراه تفنگچیان بالاخان آقِاْولَرى، حاکمُکرگانرود، و مصطفىخان، حاکم اسالم، به اتباع میرحسن در چلهوند حمله بردند و آنان را از نواحى مرزى دور کردند (رجوع کنید بهلنکرانى، ص۱۲۰ـ۱۳۵). میرحسنخان در آغاز جنگهاى دوم ایران و روسیه (۱۲۴۱)، شهرلنکران را تصرف کرد و از سوى عباسمیرزا لقب اسبقالمجاهدین گرفت و به حکومت تمام تالش منصوب شد (سپهر، ج ۱، ص۴۵۰؛ برادگاهى؛ ص ۳۴). او Ħس از انعقاد عهدنامه ترکمانچاى* (۱۲۴۳)، به امید تصاحب دوباره حکومت لنکران، به ژنرال Ħاسکویچ* پیوست اما به درخواست ناħبالسلطنه او را به ایران بازگردانیدند. با انتشار خبر قتل گرħباħدوف (۱۲۴۴) و شاħعه آمادگى عباسمیرزا براى جنگ با روسیه، میرحسنخان دوباره قوایى گرد آورد و لنکران را تصرف کرد. با اخطار ژنرال Ħاسکویچ و نامه تهدħدآمیز او به عباسمیرزا، نظامیان ایران و روسیه، مشترکآ به جنگ میرحسنخان رفتند و لنکران را از تصرف او خارج کردند. میرحسنخان نیز به انزلى گرħخت و از آنجا به مازندران و سپس به تهران رفت. Ħاسکویچ در ۱۲۴۵ خواهان استرداد میرحسنخان و اعزام او به تفلیس شد اما پیش از اħنکه خواسته او صورت گیرد، میرحسنخان بر اثر بیمارى استسقاء درگذشت (سپهر، همانجا؛ اسناد و مکاتبات تارħخى ایران : قاجارħه، ج ۲، ص ۱۲۱؛ نیز رجوع کنید به برادگاهى، ص ۶۴).با مرگ میرحسنخان، حکومت ویلکیج و نمین و آستارا و اوجارود به میرکاظمخان، Ħسر او و داماد ناħبالسلطنه، رسید (اوبن، ص ۱۱۶ـ۱۱۷). در فاصله سالهاى ۱۲۴۵ تا ۱۳۳۹ به ترتیب میرسلطاناحمدخان، میرلطفعلىخان، میرزا زینالعابدینخان، اسدالّلهخان صارمالسلطنه، بار دħگر میرلطفعلىخان، میرسلیمانخان صارمالسلطنه، میرلطفعلىخان براى سومین مرتبه، و سپس میرصادقخان صارمالسلطنه به حکومت رسیدند (غفارى، ص متن انتشارات (/bookCategory/index) رسانی اطلاع (/about/EttelaResani) جهاناسلام دانشنامه (/content/index) ما درباره (/about/index) صفحهاصلی (/home/index) خانات تالش (Madkhal/paging/) مدخل (article/paging/) مقا لات جستجوی ساħت (SGAccount/Login/) ورود مشخصات مولفان حوزه موضوعی رد ه ها ی موضوعی ج لد تا ری خ چاپ وضعیت ا نتشا ر 9/29/2016 تالش خانات http://rch.ac.ir/article/Details/8356 2/2 ۳۱ـ۳۴؛ میرزاابراهیم، ص ۲۱۸؛ رجوع کنید به ادامه مقاله).میرصادقخان صارمالسلطنه، سردار ناصر، از دوران مظفرالدینشاه تا احمدشاه حکومت داشت و از معتمدان اħالت اردبیل بهشمار مىآمد. عینالدوله در جرħان محاصره تبریز در ۱۳۲۶، او را به همراه مؤتمنالرعاħا اردبیلى براى گفتگو به نزد مشروطهخواهان فرستاد (رجوع کنید به کتاب نارنجى، ج ۱، ص ۲۶۳). دولت عثمانى در سالهاى بعد کوشید تا میرصادقخان را به مخالفت و جنگ با روسیه ترغیب کند (رجوع کنید به صادق، مجموعه ۳، ص۴۰ـ۴۱). میرصادق صارمالسلطنه تحت تأثیر نشرħاتى همچون ملانصرالدین و حبلالمتین، و آشنایى با افکار جدħد دست به اصلاحاتى در قلمرو خود زد (اوبن، ص ۱۱۷). او نخستین مدرسه به سبک جدħد را در نمین احداث کرد و نخستین مدرسه دخترانه نمین نیز از ساختههاى همسر اوست (صفرى، ج ۳، ص۲۲۰ـ۲۲۱). میرصادقخان صارمالسلطنه احتمالا در سال ۱۳۳۹، ضمن برخورد با گروهى از مردم آستارا، به قتل رسید (رجوع کنید به ناصر دفترروائى، ص ۱۳۹).منابع: اسناد و مکاتبات تارħخى ایران: قاجارħه، چاپ محمدرضا نصیرى، تهران: کیهان، ۱۳۶۶ـ۱۳۶۸ش؛ اسنادى از روابط ایران با منطقه قفقاز، تهران: وزارت امورخارجه، دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، ۱۳۷۲ش؛ مارسل بازن، طالش: منطقهاى قومى در شمال ایران، ترجمه مظفر امین فرشچیان، مشهد ۱۳۶۷ش؛ عباسقلىآقا باکیخانوف، گلستان ارم، چاپ عبدالکرħم علیزاده و دħگران، باکو ۱۹۷۰؛ سعیدعلىُبرادگاهى،ñجواهرنامهلنکرانð، در چهار رساله در زمینه تاریخ و جغرافیاى تالش، چاپ على عبدلى، رشت: گیلکان، ۱۳۷۸ش؛ ħاسنتلویى رابینو، ولاħات دارالمرز ایران: گیلان، ترجمه جعفر خمامىزاده، رشت ۱۳۶۶ش؛ محمدفتحالّلهبن محمدتقى ساروى، تاریخ محمدى (احسنالتواریخ)، چاپ غلامرضا طباطبائىمجد، تهران ۱۳۷۱ش؛ محمدتقىبن محمدعلى سپهر، ناسخالتواریخ: تاریخ قاجارħه، چاپ جمشید کیانفر، تهران ۱۳۷۷ش؛ صادق صادق، خاطرات و اسناد مستشارالدوله صادق، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۱ـ۱۳۷۴ش؛ بابا صفرى، اردبیل در گذرگاه تاریخ، اردبیل ۱۳۷۰ـ۱۳۷۱ش؛ فتحالّله عبدالّلهħف، گوشهاى از مناسبات روسیه و ایران و سیاست انگلستان در ایران در آغاز قرن نوزدهم، ترجمه غلامحسین متین، تهران ]۱۳۵۶ش[؛ خانک عشقى، سیاست نظامى روسیه در ایران : ۱۸۱۵ـ ۱۷۹۰، ]تهران[ ۱۳۵۳ش؛ محمدعلى غفارى، خاطرات و اسناد محمدعلى غفارى (تاریخ غفارى: ]ج ۳[)، همراه با اسناد دیوان عدالت عظمى و کتابچه تعدħات حشمتالدوله، بهکوشش عباس زارعى مهرورز، تهران ۱۳۸۰ش؛ ابوالحسن غفارى کاشانى، گلشن مراد، چاپ غلامرضا طباطبائىمجد، تهران ۱۳۶۹ش؛ کتاب نارنجى : گزارشهاى سیاسى وزارت امورخارجه روسیه تزارى درباره انقلاب مشروطه ایران، ج ۱، ترجمه حسین قاسمیان، بهکوشش و ویراستارى احمد بشیرى، تهران: نشر نور، ۱۳۶۷ش؛ احمدبن خداوردى لنکرانى، اخبارنامه: تاریخ خانات تالش در زمان جنگهاى روسیه علیه ایران، چاپ على عبدلى، تهران ۱۳۸۰ش؛ عبدالرزاقبن نجفقلى مفتون دنبلى، مآثر سلطانیه: تاریخ جنگهاى ایران و روس، تبریز ۱۲۰۶ش، چاپ افست تهران ۱۳۵۱ش؛ میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان ...، چاپ مسعود گلزارى، تهران ۱۳۵۵ش؛ ابراهیم ناصر دفترروائى، خاطرات و اسناد ناصر دفتر روائى: انقلاب مشروطیت نهضت جنگل، دوره ناامنى خلخال، بهکوشش ایرج افشار و Eugene Aubin, La Perse d'aujourd'hui: Iran Mesopotamie, Paris ۱۹۰۸؛ Hyacinth Louis Rabino, Les provinces؛ ش۱۳۶۳ تهران ،رزاقى بهزاد .ca

سالروز اشغال ایران توسط متفقین و رشادت‌ها و دلاوری‌های سرباز شهید حسین‌علی صدآفرین

سوم شهریور، سالروز اشغال ایران توسط متفقین و رشادت‌ها و دلاوری‌های سرباز شهید حسین علی صدآفرین (سرباز وطن)
ژنرال روسها وقتی شجاعت یک سرباز وطن پرست را مشاهده می کند به افرادش دستور می دهد زنده او را دستگیر کنند.

به گزارش سیفار، در سال ۱۲۷۵ خورشیدی کودکی از مادر زاده شد. پدر نام او را حسین علی گذاشت. محل تولد این شهید وطن دقیقاً مشخص نیست. روایت های مختلفی در خصوص اردبیلی یا میانه ای و یا حتی زنجانی بودن این شخصیت بزرگ نقل می کنند اما مهم این است که او از خاک آذرباییجان ایران است.حسینعلی از همان ابتدای جوانی، قدی کشیده و هیکلی چهارشانه داشت.چشمانی زاغی و موهایش پر پشت بود. سیبل کلفتی داشت و آن را تا انتهای بناگوش کشیده بود. صفتی لوطی گرانه و مرامی علی وار داشت. روحیه ی حماسی و سلحشوری اش باعث شده بود که در اسب سواری و تیراندازی نمونه باشد.حسین علی از جوانی آرزو داشت برای خاک مادریش جان را فدا کند برای همین به پیشنهاد افسران عالی رتبه ی آن زمان در حالی که سی و هشت سال سن داشت در سال ۱۳۰۳ خورشیدی درست یک سال قبل از تاج گذاری رضا شاه به نیت خدمت به وطن به استخدام قشون قاجار درآمد.بعد از تاج گذاری رضا شاه وارد ژاندارم و معاون پاسگاه مرزی کلوز(پاسگاه صدآفرین فعلی) شهرستان نمین شد. حسین علی با دختری سیده از اهل زنجان ازدواج می کند و از او صاحب دو پسر می گردد. آنها در روستای خواجه بلاغ نمین در منزل شخصی فردی به نام سرهاد یوسفی سکونت می کنند. اخلاق پسندیده و شجاعت بی نظیر این مرد بزرگ باعث شده بود اهالی روستای خواجه بلاغ و روستاهای مجاور او را بسیار عزیز می داشتند.حسین علی با پدر مرحومم عبدالعلی فرضی زاده که مغازه آرایشگری داشت دوست بود و هر از چندگاهی به مغازه ما می آمد. آن زمان هفت ساله بودم با پسران حسین علی دوست شده بودم. او هیچ وقت بین من و پسرانش تفاوتی قائل نمی شد.هر وقت چیزی برای پسرانش می خرید برای من هم می خرید و هر وقت مرا در بین فرزندانش تنها می دید روی دستانش به هوا بلند می کرد. فرمانده پاسگاه مرزی کلوز فردی نالایق و ترسو بود که همیشه به خاطر حسادت به شجاعت حسینعلی با او درگیر بود. این امر باعث شده بود حسین علی بارها به فکر انتقال بیفتد اما به خاطر مردم و اهالی شریف آن دیار و مهم تر از اینها برای حفظ و پاسداری مرز خاکش مجبور بود بسوزد و بسازد.

مردم شریف شهرستان نمین می گویند: حسین علی اسب سفید رنگ و تیزروی داشت.هر وقت با تفنگ بر روی اسب می نشست و در کوه ها جولان می داد به نظر می رسید لشکری عظیم از مرز کل آذربایجان محافظت می کند. در سوم شهریور 1320 خورشیدی ارتش روس از جمله قفقاز وارد خاک آذرباییجان می شود وقتی این خبر به رئیس پاسگاه کلوز می رسد. از ترس جان به تمام نیروهایش دستور می دهد سلاح ها را برداشته و پادگان را ترک کنند. حسین علی هر چه تلاش می کند تا آنها را برای دفاع از وطن راضی کند اما نمی تواند ناچار از رئیس پاسگاه خواهش می کند: از افرادش بخواهد حداقل، فشنگ سلاح هایشان را به او بدهند و خودشان پاسگاه را ترک کنند. متأسفانه آن بی وجدان وطن فروش این خواسته ی جوانمرد را نیز رد می کند.حسین علی ناچار تنهای تنها فقط با یک تفنگ و مقداری فشنگ می ماند. وقتی روس ها به پایین پادگان کلوز که در ارتفاع قرار دارد می رسند با مقاومت سر سختانه حسین علی رو به رو می شوند. روس ها یکی را مأمور می کنند تا با صدای بلند پادگان را به تسلیم شدن بخواند. حسین علی اول از همه او را هدف قرار می دهد و به درک واصل می کند.روس ها وقتی مقاومت را می بیند شروع به زدن توپ و تفنگ به پادگان می کنند. حسینعلی با شجاعت تمام تا آخرین فشنگ با روس ها می جنگد.ژنرال روسها وقتی شجاعت یک سرباز وطن پرست را مشاهده می کند به افرادش دستور می دهد زنده او را دستگیر کنند.  رئیس پاسگاه نامرد در حالی که اسب سفید حسینعلی را هم برداشته بود تا او نتواند از مهلکه جان سالم به در برد، غافل از اینکه حسین علی خیال فرار نداشت که به فکر اسبش بیفتد.فرمانده پاسگاه به همراه دیگر درجه داران وارد روستا شده و با برخی از اهالی روستا آن جا را ترک می کنند.خانواده ی حسین علی با دیدن اسب او جویای حال حسین علی می شوند.

رئیس پاسگاه برای این که آنها را از حسین علی جدا سازد به دروغ خبر شهید شدن حسینعلی را می گوید. او برای این که خود را فردی شجاع و دلیر معرفی کند تفنگش را از کمر باز کرده و می خواهد به سوی هواپیمای روس ها شلیک کند.در این لحظه تعدادی از زنان روستا همراه زن حسین علی به سر رئیس پاسگاه ریخته و تفنگش را می گیرند و به او می گویند: اگر غیرت و شرافت داشتی در کنار حسین علی مردانه با دشمن می جنگیدی و شهید می شدی.حال که شجاعت جنگیدن در برابر دشمن بیگانه را نداشتی!؟ با این کار احمقانه می خواهی ما را هم به کشتن بدهی.

سربازان روسی پادگان کلوز را به محاصره در می آورند تا حسین علی را زنده دستگیر بکنند اما حسین علی مردی نبود که به این آسانی دست در بند بیگانگان گذارد.سربازان روسی وقتی مطمئن می شوند فشنگی برای حسینعلی باقی نمانده است به داخل پادگان یورش می برند تا او را دستگیر کنند. حسین علی با دست خالی با آنها مبارزه می کند.در این مبارزه نابرابر هر لحظه که می گذشت بر تعداد نفرات روس ها افزوده می شد تا این که حسین علی از نفس می افتد . ژنرال روسی با دیدن شجاعت بی بدیل او به سربازانش دستور می دهد: او را رها کنند.حسین علی به محض رها شدن تفنگش را برداشته و محکم به دیوار می کوبد و تفنگ را دو شقه می کند.سربازان فوری او را گرفته و دربند می کشند.

ژنرال روسی به حسین علی می گوید: تو با شجاعت برای آزادی میهن خود جنگیدی و چندین افسر مرا هم کشتی حال بگو ببینم چرا تفنگ خالیت را شکستی؟ حسین علی با قاطعیت تمام جواب می دهد: نمی خواستم حتی تفنگ خالیم به دست بیگانگان بیفتد.چون برای یک مرد آذربایجانی ننگ است که نتواند از سلاحش پاسداری کند.ژنرال با شنیدن این سخن خشکش می زند و بعد از مدتی می گوید: صدآفرین بر تو ای سرباز وطن. و بعد می گوید: اگر افسر ارتش روس شوی چندین برابر حقوق ماهیانه ات را به تو می دهم.

حسین علی در جواب می گوید: ژنرال، حسین علی تنها برای کشورش جنگید تا آیندگان بدانند آذربایجان جان برکفانی چون حسین علی در آستین دارد و خواهد داشت. ژنرال جواب دندان شکن را می شنود و علی رغم میل باطنیش دستور می دهد تا سر از بدن حسین علی جدا کنند.بعد از جدا کردن سر حسین علی، ژنرال دستور می دهد به خاطر شجاعت دشمنش پیکر بی جان او را در همان پادگان دفن کنند و سرش را هم به عنوان هدیه به اردوگاه بفرستد.

روایت دیگری در خصوص شهادت حسین علی و نحوه ی شهادتش مشهور است که نقل می کنند: حسین علی بعد از مشاجره ی سخت با رئیس پاسگاه کلوز در خصوص دفاع از کیان و مرز آذربایجان تفنگش را برداشته و می گوید: اگر شما می خواهید بروید حرفی ندارم، اما خواهش می کنم حداقل فشنگ های سلاح تان را به من بدهید تا جای که می توانم از مرز این سرزمین دفاع کنم.رئیس پاسگاه قبول نمی کند و به افرادش دستور می دهد فوراً پاسگاه را ترک کنند.یکی از سربازان که علاقه ی زیادی به حسین علی داشت همراه حسین علی می ماند وقتی بین ارتش روس و آنها درگیری شروع می شود سرباز از ترس رنگش زرد می گردد.حسین علی وقتی ترس سرباز را می بیند به او می گوید: فشنگ های اسلحه ات را پیش من بگذار و خودت از اینجا برو.حسین علی برای این که سرباز زودتر راضی بشود که آنجا را ترک کند به او می گوید: اگر سرباز وظیفه شناسی هستی این یک دستور است و تو باید آن را اجرا کنی. بعد از رفتن سرباز،  حسین علی به تنهایی تا زمانی که فشنگ هایش تمام نشده بود با سربازان روسی نبرد می کند و چندیدن تن از آنها را می کشد.وقتی فشنگهایش تمام می شود اسلحه اش را می شکند تا به دست بیگانگان نیفتد.سربازان روسی وقتی می فهمند دیگر فشنگی برای حسین علی باقی نمانده است به طرف پادگان یورش می برند حسین علی با دست خالی دو سه نفر از آنها را نقش زمین می کند.

وقتی سربازان می بینند حریف این جوانمرد نمی شوند او را با تیر هدف قرار داده و شهیدش می کنند و سرش را از بدنش جدا می کنند.یکی از افسران به خیال گرفتن انعام از ناسارنیش(در زبان محلی به ژنرال های روسی می گفتند)سر حسین علی را پیشکش می کند.ژنرال با دیدن سر حسین علی بسیار عصبانی شده و دستور می دهد او را بازداشت کنند. افسر وقتی علت عصبانیت را می پرسد: ژنرال جواب می دهد: احمق، جوانی چون حسین علی که به تنهایی چندین ساعت در مقابل ارتش بزرگ روس مقاومت کرد را با ناجوانمردی کشتی!؟

در خصوص عشق حسین علی صدآفرین نسبت به خانواده اش داستانهای شیرینی در ذهن ها باقی مانده است از جمله نقل می کنند: بعد از شهادت حسین علی چند سالی کسی خبری از همسر و دو فرزند حسین علی نداشت تا این که بعد از گذشت چندین سال کسانی بارها دیده بودند که همسر حسین علی از دور با پای پیاده به زیارت قبر و با حالت بسیار محزون و غم زده نزدیک مزار حسین علی می شود.این صحنه بارها دیده شده بود اما هیچ کسی بعد از زیارت قبر حسین علی او را ندیده بود تا خبری از فرزندانش بپرسد.برای همین هنوز هم که هنوز است هیچ کسی خبری از سرنوشت فرزندان حسین علی ندارد.

روایت دیگر از حسین علی صد آفرین ( سرباز وطن ) : این مرد به تنهایی 4 ساعت جلوی لشگر روس را می گیرد . دشمن پاسگاه را به توپ می بندد و هواپیماها  بمباران می کنند . اما حسین علی جلوتر از پاسگاه ، تنها با یک جعبه و سه قطار فشنگ پشت تخته سنگها مردانه ایستاده است . می جنگد تا آخرین تیر . تا آخرین فشنگ . و همه اهالی روستا اذعان دارند. در آخرین لحظه تفنگش را به سنگ زده و شکسته است . تقنگ ناموس سرباز است . نباید دست دشمن بیافتد.جنگ تن به تن و در نهایت سربازان روس با خشم تمام از مقاومت "تنها مرد" ، سر از تنش جدا می کنند.در 35 کیلومتری شمال غرب شهرستان نمین یکی از شهرستانهای استان اردبیل پاسگاه صدآفرین قرار دارد .نام این پاسگاه سابقا (کلوز) بود. پاسگاه صدآفرین آخرین نقطه مرزی فی مابین روستای خواجه بلاغی و خوش آباد پیله رود قرار دارد . بعد از شهریور 1320 که متفقین به ایران حمله کردند و شهید صدآفرین دلاوری های که از خود نشان داد نام این پاسگاه صدآفرین نام گذاری شد.در شبانگاه دوم شهریور 1320 در جریان جنگ جهانی دوم نمایندگان قوای روس پس از تسلیم دولت ایران ورود خود را به مرزهای ایران در منطقه نمین به پاسگاه کلوز اطلاع می دهند حسین علی صدآفرین بعنوان معاون پاسگاه انجام وظیفه می کرد او در آن زمان 17 سال سابقه خدمت داشت و از اهالی زنجان بود و 2 پسر متولد 1309و1310 داشت و همسر وی نیز مربی قرآن بود.در روستای خواجه بلاغی زندگی می کردند.حسین علی پس از شنیدن این خبر بلافاصله پیش فرمانده پاسگاه رفته و او را در جریان قرار می دهد. ایشان تمایلی برای درگیری از خود نشان نمی دهد و هیچ کس خود را برای مبارزه آماده نمی کند خانه خود می رود و با خانواده وداع می کند.حسین علی به پاسگاه بر میگردد و میخواهد از اسلحه خانه تفنگ بردارد هیچ یک از همکارانش از ترس مؤاخذه با مافوق در اسلحه خانه را باز نمی کنند مجبور می شود با شلیک گلوله در اسلحه خانه را باز کند. تعدادی تفنگ برنو بردارد کمی دورتر از پاسگاه تفنگ ها را در فاصله های مختلفی قرار می دهد ساعت4  صبح حمله شروع می شود حسین علی شروع به تیراندازی می کند قوای روس انتظار حمله نداشت و فکر می کرد با عده ی زیادی طرف است هر چه می توانند پاسگاه کلوز را گلوله باران می کنند .او تا ساعت 8 صبح در برابر قوای روس شجاعانه می جنگد که شخصی از این روستا پایان جنگ را ساعت 10 می داند حوالی ساعات 6 صبح در حالیکه میمنه و میسره لشکر روس از سمت نمین و ارشق با عبور از دهات و قبضه ها وارد اردبیل شده بودند ستون اصلی لشکر روس با مقاومت یکه تازی جانانه حسین صدآفرین در حوالی پاسگاه کلوز زمین گیر شده بود .توپ خانه دشمن پاسگاه ویران کرده بود مهمات حسین علی تمام شده بود و برای این که اسلحه های دست دشمن نیفتد اسلحه ها می شکند(جویا می شوند که چرا اسلحه ها را شکسته می گوید برای یک سرباز ایرانی ننگ است که اسلحه اش دست دشمن بیافتد ) و به جنگ تن به تن روی می آورد تا با چنگ و دندان با دشمن مقابله کند .در این درگیری تن به تن به شهادت می رسد سربازان روس وقتی متوجه می شوند فقط یک نفر با آنان می جنگیده است با قساوت هر چه تمام تر سراز تن صدآفرین  جدا می کنند فرمانده روس بعد از لحظاتی که وارد پاسگاه می شود وقتی اسم شهید را می پرسد او راحسین علی معرفی می کنند وی از اینکه صدآفرین کشته اند نیرو های خود را مؤاخده می کند و با تحسین شجاعت این سرباز ایرانی به زبان روسی با لقب 1000 آفرین خطاب می کند.

اهالی روستا در حین جنگ روستا را خالی می کنند در حالی که فقط چراغ یک خانه دیده می شوده آن هم  خانه صدآفرین بوده که زنان روستا نتوانسته بودند ایشان را با خود ببرند .بعد ازبرگشت اهالی روستا سراغ  پاسگاه می روند . توسط مولا مرتضی سید حسینی پیله رود بر پیکر مطهرش نماز میت خواننده می شود ودر همان پاسگاه به خاک می سپارند. سال 1374 ، همسر این شهید بر سر مزار صدآفرین می آید و20 متری مانده به طور سینه خیز بر سر قبر ایشان میرود ظاهرا واع آخرش بوده .چند سال پیش شخصی غیوری از روستای خواجه بلاغی به نام طومار جعفری آرامگاه او را در این پاسگاه بازسازی می کند.

 

 بشوی آوراق اگر همدرس مایی          که علم عشق در دفتر نباشد

محمد اصغری کلاسر – پژوهشگر تاریخ معاصر اردبیل

 

شهید حسین علی صدآفرین (سرباز وطن)

 حقوق سران کشورها و مقامات ارشد سیاسی جهان

 رئیس جمهوری آمریکا چقدر حقوق می‌گیرد، سران کشورهای دیگر همچون روسیه، ژاپن، فرانسه، اندونزی، چین و دیگر مناطق دنیا چطور، در این گزارش نگاهی به درآمدهای مشروع و رسمی این افراد می‌اندازیم.

 درآمد سران و مقامات ارشد کشورها یکی از موضوعات مورد علاقه نه تنها مالیات‌دهندگان کشورهای تحت سیطره آن‌ها، بکله مردمان دیگر نقاط جهان بوده است.

در این گزارش، تلاش داریم تا به صورت خلاصه، درآمد تعدادی از سیاستمداران مشهور جهان را بررسی کنیم.

 ارقام ذکر شده در این گزارش، شامل حقوق رسمی است که مقامات ذکر شده بابت تصدی مسئولیت‌شان از خزانه عمومی دریافت می‌کنند و مبتنی بر پنج روز کار در هفته و برخورداری از دو هفته تعطیلات در طول سال است.

 درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)

میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)

میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان
درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)

میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)

میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان
درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)میزان حقوق سران کشورها و مقامات ارشد جهان

درآمد ماهیانه سران کشورهای جهان (+عکس)

 

تصاویر/ پیدا و پنهان وضعیت زنان در عربستان

تصاویر/ پیدا و پنهان وضعیت زنان در عربستان
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۰۷:۰۵
مسئله دستیابی زنان به حقوق اولیه اجتماعی و فردی در عربستان یکی از مسائلی است که سال‌ها است توجه رسانه‌های بین المللی را به خود جلب کرده و باعث شده تا گزارش های زیادی از وضعیت زنان این کشور منتشر شود.
به گزارش فرادید، مشارکت اجتماعی زنان و دسترسی به فرصت های برابر با مردان یکی از اولین گام های زنان عربستان در مبارزه بر سر حقوق خود بوده است. گزارشات حاکی از آن است که اگرچه برای کار زنان ممنوعیتی وجود ندارد اما شرایط و محدودیت‌های بسیاری وجود دارد و زنان می بایست، پیش از شروع به کار، از وزارت شئون اسلامی اجازه بگیرند. این سازمان، قوانین محدودکننده بسیاری را برای استخدام زنان گذاشته است و استخدام زنان را منوط به شروطی می داند.
همچنین در دیدگاه سنتیِ عربستان سعودی، همواره دختران از آموزش دیدن در مدارس محروم بودند و تنها پسران حقّ شرکت در مدرسه‌ها را داشتند. با تشکیلِ دولت جدید عربستان و تأسیس وزارت آموزش، دختران نیز اجازه یافتند به مدرسه بروند. در سال ۱۹۴۸، نخستین دبستان دخترانه در مکّه تاسیس شد؛ از آن سال به بعد، مدارس، آموزشکده‌ها و دانشگاه‌های دخترانه بسیاری در شهرهای مختلف عربستان سعودی بنیاد شد.
رانندگی برای زنان در عربستان سعودی نیز از زمان تاسیس این کشور، ممنوع بوده و این ممنوعیت در طی سالها تداوم یافت. در سال ۲۰۱۱ زنان عربستان کمپینی در اعتراض به ممنوعیت رانندگی به راه انداختند و "منال شریف" نخستین زنی بود که در این جریان در ملا عام رانندگی کرد و پخش فیلم آن در اینترنت بازتاب گسترده‌ای داشت.
اما مهمترین گام زنان برای رسیدن به حقوق خود در آذرماه سال گذشته برداشته شد؛ بر اساس حکم پادشاه پیشین در انتخابات شورای سال گذشته ۹۰۰ زن به عنوان نامزد شرکت کردند که نهایت ۲۰ تن از آنان موفق شدند به شوراها راه یابند.
مبارزه زنان برای دستیابی به حقوق خود در سال های اخیر و با رشد دسترسی اطلاعات و بوجود آمدن شبکه های اجتماعی سرعت بیشتری گرفته است. گزارش تصویری زیر که رویترز منتشر کرده است وضعیت امروز زنان عربستان سعودی را به تصویر می کشد. 
 
"فوزیه حربی" یکی از نامزدهای انتخابات شوراهای شهرداری ریاض در شعب رای گیری
زن خریدار و فروشنده در مزون لوکس یک شرکت بریتانیایی در ریاض
زن خریدار و فروشنده در مزون لوکس یک شرکت بریتانیایی در ریاض
فروشنده زن مزون لباس در مرکز خرید
فروشنده زن مزون لباس در مرکز خرید" الفیصلیه" در ریاض یک لباس را برای امتحان به خریدار می دهد.
دو زن در حال عبور از کنار یک کافی شاپ در ریاض
دو زن در حال عبور از کنار یک کافی شاپ در ریاض
سه زن در بیرون شعب اخذ رای برای انتخابات شوراهای شهر در ریاض
سه زن در بیرون شعب اخذ رای برای انتخابات شوراهای شهر در ریاض
سه زن در کافی شاپی در
سه زن در کافی شاپی در "تبوک"؛ این کافی شاپ مخصوص زنان دایر شده است.
زن برقع پوش با گوشی آیفون در جشن
زن برقع پوش با گوشی آیفون در جشن "جنادریه" در ریاض
زن عرب در حال روزنامه خواندن در جده
زن عرب در حال روزنامه خواندن در جده
 
 
"سارا" زنی که تحت پوشش مرکز مبارزه با خشونت علیه زنان قرار گرفته است؛ او مورد خشونت برادر و همسر خود قرار گرفته است.
زنان شاغل در مرکز ملی مبارزه با خشونت علیه زنان در عربستان؛ این مرکز در سال 2005 میلادی آغاز به کارر کرده است.
زنان شاغل در مرکز ملی مبارزه با خشونت علیه زنان در عربستان؛ این مرکز در سال 2005 میلادی آغاز به کارر کرده است.
"والا احمد" دختر 22 ساله که با پدر و مادر و 8خواهر و برادر خود در ریاض زندگی می کند؛ او در سوپر مارکت پدرش مشغول به کار است.
کلاس درس حسابداری در دانشگاه
کلاس درس حسابداری در دانشگاه "یمامه"؛ در این کلاس درس دختران از پشت شیشه به حرف های استاد گوش می دهند.
دو زن برقع پوش در بازر میوه و تره بار ریاض
دو زن برقع پوش در بازر میوه و تره بار ریاض
"الجازی الراکان" بانوی دندانپزشک عرب در یک رستوران لوکس در شهر ریاض
کارمند زن فروشگاه کفش در مرکز خرید
کارمند زن فروشگاه کفش در مرکز خرید "الفیصلیه" در ریاض
"سارا" 27 ساله در یک فروشگاه لوازم آرایشی در "الفیصلیه" ریاض در حال معرفی محصول جدید "دیور"
فروشگاه لوازم آرایشی در مرکز خرید
فروشگاه لوازم آرایشی در مرکز خرید "الفیصلیه" ریاض
مزون لباس در مرکز خرید
مزون لباس در مرکز خرید "الفیصلیه" در ریاض
 
 
مزاحمت دو موتور سوار برای دو زن برقع پوش در خیابان های ریاض
مزاحمت دو موتور سوار برای دو زن برقع پوش در خیابان های ریاض
 
 
بخش ویژه زنان در داروخانه مرکزی جده
بخش ویژه زنان در داروخانه مرکزی جده
زنان عضو کاروان اعزامی از عربستان به مسابقات المپیک لندن
زنان عضو کاروان اعزامی از عربستان به مسابقات المپیک لندن
زنان عرب در جستجوی کار مقابل دفتر کاریابی در ریاض
زنان عرب در جستجوی کار مقابل دفتر کاریابی در ریاض
زنان عرب در حال پختن
زنان عرب در حال پختن "کلیجا" در جشنواره فرهنگ‌های بومی در "قسیم"
زن عرب پشت فرمان اتومبیل در حال رانندگی
زن عرب پشت فرمان اتومبیل در حال رانندگی
زنان شیعه در راهپیمایی علیه فیلم ضد اسلامی ساخته شده در امریکا
زنان شیعه در راهپیمایی علیه فیلم ضد اسلامی ساخته شده در امریکا
زن عرب در کارخانه تولید روغن زیتون در
زن عرب در کارخانه تولید روغن زیتون در "تبوک"
زن عرب و همسرش در رستوران معلق در جده؛ این رستوران در جده با کمک جرثقیل میزهای غذا و میهمانان را در فضایی معلق میان زمین و آسمان نگه می‌دارد.
زن عرب و همسرش در رستوران معلق در جده؛ این رستوران در جده با کمک جرثقیل میزهای غذا و میهمانان را در فضایی معلق میان زمین و آسمان نگه می‌دارد.
 
 
زن عرب در کتابفروشی در جده
زن عرب در کتابفروشی در جده
نقاشی زنان عرب بر روی دیوارهای شهر جده
نقاشی زنان عرب بر روی دیوارهای شهر جده
عزا الشمسانی فعال زن پس از رانندگی در ریاض؛ اقدامی علیه ممنوعیت رانندگی زنان در این کشور
عزا الشمسانی فعال زن پس از رانندگی در ریاض؛ اقدامی علیه ممنوعیت رانندگی زنان در این کشور
زنان عرب در مرکز تجاری بزرگ
زنان عرب در مرکز تجاری بزرگ "الحیات" در ریاض
شادمانی زنان در جریان جشن های روز ملی عربستان در ریاض
شادمانی زنان در جریان جشن های روز ملی عربستان در ریاض